صاحبخانهام در تبریز یک روز مرا دعوت کرد. وقتی وارد مجلس شدم، دیدم گروهی از استادان و فرهنگیان و افراد سرشناس جمعند. صاحبخانه که خلق و خوی مهربان مرا دوست میداشت گفت شما را دعوت کردهایم که سوالی کنیم. آیا شما که ایرانی و افسر هستید و برای حفظ تمامیت این آب و خاک قسم خوردهاید، موافقید که خطه آذربایجان از ایران جدا شود؟ و ناگاه صدایش گرفت و اشکش جاری شد. من که چنین مطلبی را باور نداشتم، گفتم ابدا. با شنیدن این جواب، آرامشی در میان آن گروه مستأصل و مجبور پدید آمد» (بهبهانی. 1387: 104). (1)
روایت بالا، یکی از صدها روایتی است که از خلال گفتگوها، کتابهای خاطراتی که بعدها نوشته شد، گزارشهای کارمندان کنسولگریهای خارجی در آذربایجان، اسنادی که از آرشیو شوروی/روسیه بعدها منتشر گردید و…، نشان میدهد فرقه دموکرات در آذربایجان آن زمان جایگاه و پایگاه چندانی در میان مردم نداشته و دستنشانده شوروی بوده و دست آخر با جمله «سنه گتیرن سنه گیت دیر» (کسی که تو را آورد، [حالا] به تو میگوید برو) (2) به پایان رسید؛ هرچند امروزه روایتهای قومگرایان در حال جعل این دادهها و یافتههای تاریخی معاصر است (3).
اما…
اما در چند سال گذشته رویدادهایی به وقوع پیوسته که نمیتوان آنها را نادیده گرفت. از جمله نفوذ جاعلان قومگرا در میان مردم و کپی کردن ادعاهای ترکیه و باکو درباره آذربایجان ایران، آن هم بهواسطه رسانهها و کتابهایی که با بودجه یا دست کم زیر نظر وزارت ارشاد ایران منتشر میشود. شوربختانه بسیاری از افراد و از جمله مسئولین، خطر تهدیدات قومی (چه از سوی ترکیه و جمهوری آذربایجان، و چه از سو جریان نفوذی قومگرا) را دست کم گرفتهاند. برای نشان دادن گوشهای از برجستگی این خطر برای کشور، به چند نکته درباره رویداد رژه دیروز در باکو اشاره میشود.
در این رژه که به مناسبت پیروزی بر ارمنستان برگزار شد، در میانه شعارهای حماسی درباره بخشهای مختلف خاک جمهوری آذربایجان که آزاد شده یا باید آزاد شود، نام کوه سبلان و همچنین ارگ تبریز نیز آمد. و البته این پدیده تازهای نیست؛ باکو سالهاست نقشه مناطق آذرینشین ایران را بهعنوان بخشی از خاک خودش روی جلد کتابهای تاریخ مدارس چاپ کرده و در متن همه این کتابها نیز به اشغالگر بودن ایران پرداخته و ذهن کودکان این کشور را با آرزوی بازپسگیری (!) تبریز و ارومیه و اردبیل و… نسبت به ایران منفی میکند.
اردوغان در ابن مراسم، شعری درباره رود ارس خواند که عموما توسط قومگرایان آذری خوانده میشود، و تلویحا بر طبل تجزیهطلبی در ایران کوبید.
در همین رژه، چندین نمونه پهباد اسرائیلی نیز به نمایش در آمد. اینکه باکو نزدیک 30 سال است روابط گستردهای با اسرائیل داشته؛ در جنگ اخیر قرهباغ از سلاحهای اسرائیلی به وفور استفاده کرده؛ اسرائیل در خاک این کشور و نزدیک مرزهای ایران پایگاههای اطلاعاتی و نظامی برپا ساخته؛ بسیاری از فعالیتهای جاسوسی و تروریستی اسرائیل علیه دانشمندان هستهای، موشکی، تاسیسات هستهای و… ایران از خاک جمهوری آذربایجان انجام شده و…، هیچ واکنش درخوری از سوی مسئولین کشورمان در پی نداشته است. اما کافی است این بیخیالی را با واکنش بسیار تند و تهدیدآمیز ایران به برقراری ارتباط میان کشورهای عرب حاشیه خلیح فارس با اسرائیل در ماه گذشته مقایسه کنیم.
چه چیزی این معیارهای دوگانه در ایران را توجیه میکند؟ جز نفوذ جریان قومگرا در بسیاری از مناصب حساس کشور؟ (از امامان جمعه مناطق آذری گرفته تا نمایندگان مجلس و برخی از سفرا و دیگر مسئولین که موضعگیریهای آشکار قومی و به سود باکو یا ترکیه دارند).
با تداوم این شرایط و بیخیالی مسئولین در این باره، خطر تجزیه ایران بسیار نزدیکتر است از آنچه میاندیشیم.
امیر هاشمی مقدم
1- بهبهانی، سیمین (1387)، «فرهنگ سرگردان ما»، در تعریف فرهنگ ایرانی، به کوشش حسین سرفراز، تهران: آگاه. صص: 107-99.
2- جمله معروفی که سرکنسول شوروی هنگام ورود ارتش ایران در آذر 1325 به تبریز و آزادسازی این شهر، به پیشهوری گفت. یعنی استالین که تو را در اینجا به قدرت رساند، حالا میگوید باید بروی.
3- برای نمونه، با آنکه تقریبا همه اسناد اشاره به کشته شدن نزدیک سیصد نفر از اعضای فرقه دموکرات در هنگام آزادسازی آذربایجان دارند که این عده هم عموما به دست مردم همان منطقه کشته شدند، آماری که از سوی قومگرایان بهعنوان کشتهشدگان اعضای فرقه و حتی شهروندان آذری بیان میشود، چندین هزار نفر است و سال به سال هم افزایش مییابد. تاکنون به پنجاه هزار نفر هم رسیده است.
امیر هاشمی مقدم