خانه » همه » مذهبی » خاطره منتشر نشده و عجيب!

خاطره منتشر نشده و عجيب!

سركار خانم حورا صدر -دختر بزرگوار ايشان- در تأييد اين نكته به خاطره منتشر نشده شيخ حسن مصري (يكي از اعضاي قديم مجلس اسلامي شيعيان لبنان) اشاره كردند كه مي گويد: روزي امام موسى صدر به ما گفتند: برخيزيد تا با هم به جايي برويم و همه به راه افتاديم.
وقتي به حوالي مسجد آقاي سيد محمد حسين فضل الله -كه با امام صدر اختلاف و مشكل زيادي داشت- رسيديم، جوانان طرفدار امام صدر كه به طور اتفاقي از حضور ايشان باخبر شده بودند، به دليل خوشحالي فراوان از حضور امام صدر در محله شان، به عادت كشورهاي عربي شروع به سروصدا و تيراندازي هوايي كردند كه نشانه طرفداري از ايشان و خوشحالي از حضور ايشان در آن منطقه بود. 
ايشان سر چهارراه نزديك مسجد از ماشين پياده شد و به آنها اشاره نمود و خواهش كرد كه تيراندازي را متوقف كنند، اما حجم شعار و هياهو و سروصداي طرفداران ايشان آن قدر زياد بود كه اين توصيه و خواهش ايشان فايده اي نداشت. 
ايشان خيلي ناراحت شده بود و مجددا با قاطعيت خواست كه سر و صدا و تيراندازي متوقف شود و ما ايشان را سوار ماشين كرديم و مجددا به راه افتاديم اما بعد از اين كه حدود چهل، پنجاه متر جلو رفتيم، ايشان از راننده خواست كه ماشين را نگه دارد و دور بزند و برگردد!
در اين حالت امام موسى صدر به شدت عصباني بود،طوري كه ما اصلا جرأت نكرديم حرفي بزنيم و چيزي بپرسيم. مسير برگشت به سكوت گذشت و هنگامي كه به مجلس شيعيان رسيديم و به دفتر ايشان وارد شديم همچنان از شدت ناراحتي نمي نشست و قدم مي زد!
وقتي مدتي گذشت و موقعيت صحبت پيش آمد، موضوع را از ايشان پرسيديم؛ امام صدر فرمود:    “من به خاطر خدا مي خواستم به سوي اين مرد بروم، من نمي خواستم كه از موضع قدرت با او ملاقات كنم و دست بالاتر داشته باشم كه مثلا ببين من دار و دسته اي دارم و تو كسي دور و برت نيست! يا مثلا بگويم كه من از تو قوي تر و بالاتر هستم. من مي خواستم قربةً إلى الله به سوي او بروم، نه قربةً إلى الشيطان”
بعد آهي كشيد و ادامه داد: ” من مي دانم كه او من را دوست ندارد و از من خوشش نمي آيد، من فقط مي خواستم [از سر فروتني]خودم پيش او بروم و به او بگويم كه [با اين كه تو دوستم نداري]ولي من تو را دوست دارم!
اين كار را براي خدا مي خواستم بكنم، ولي ديدم ديگر اين كار با سروصداي تيراندازي و جمع شدن آدم ها جور در نمي آيد و موقعي كه اين جريان پيش آمد با خودم فكر كردم چنين موقعيتي كه بر حسب ظاهر من از او قوي تر به نظر مي رسم، بيشتر شيطان را خوشحال مي كند و من اين را نمي خواستم. براي همين گفتم كه برگرديم”  

محمدرضا زائرى 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد