خانه » همه » مذهبی » خالق خیر و شر

خالق خیر و شر


خالق خیر و شر

۱۳۹۲/۰۴/۲۴


۷۰۲ بازدید

برخی مثل ثنویون بر این عقیده اند که موجودات عالم دو گونه اند برخی خیرند و برخی شر و هر کدام از خیر و شر نیز مبداء و خالق جداگانه ای دارند ولی حکمای اسلام این پندار را باطل می دانند و معتقدند، یک مبداء بیشتر برای عالم هستی وجود ندارد. بین حکما دو نظر عمده در مورد شرور وجود دارد.

برخی مثل ثنویون بر این عقیده اند که موجودات عالم دو گونه اند برخی خیرند و برخی شر و هر کدام از خیر و شر نیز مبداء و خالق جداگانه ای دارند ولی حکمای اسلام این پندار را باطل می دانند و معتقدند، یک مبداء بیشتر برای عالم هستی وجود ندارد. بین حکما دو نظر عمده در مورد شرور وجود دارد. عده ای معتقدند که شرور امور عدمی هستند و امور عدمی نیازمند خالق نیستند چون وجود ندارند که خالق طلب کنند و عده ای دیگر معتقدند که شرور اموری نسبی، قیاسی و اعتباری هستند و امور نسبی و اعتباری خالقی جدا خالق وجود حقیقی اشیاء ندارند مثلا بالا یا پایین بودن یک صفت نسبی است و انی صفت خالفی غیر از خالق خود شیء نیم خواند یعنی این گونه نیست طبقه دوم ساختمان دو علت داشته باشد یکی علت طبقه و دیگری بالابودن آن طبقه.
امور شر بر دو گونه اند شروری که بالذات شرند و شروری که بالعرض شرند. مثلا بیماری مرگ، نقص عضو مثل کوری، کری و … شر بالذاتند و اموری که باعث این شرور هستند مثل میکروب، سموم، زهر حیوانات، چاقو، آتش و … شر بالعرضند یعنی از آن جهت که اینها باعث شر می شوند و حتی عامل خود این شرور بالعرض نیز گاه شر خوانده می شوند مثلا مار و عقرب که زهرشان باعث مرگ است شر خوانده می شوند. شکی نیست که شر بودن، شرور بالعرض نسبی است و نه حقیقی یعنی ما به خودی خد شر نیست و فرقی با دیگر حیوانات ندارد. زهر مار نیز یک ترکیب شیمیایی است مثل سایر ترکیبات شیمیایی که فواید زیادی در علم پزشکی و داروسازی دارد. میکروب نیز یک موجود زنده است مثل بقیه موجودات زنده، زلزله و سیل و طوفان و … نیز پدیده هایی طبیعی هستند که برای بقاء طبیعت لازم و ضروری هستند و به خودی خود شر نیستند، آتش نیز همین طور. بنابراین این گونه از شرور خالقی جدای از خود موجود ندارند این گونه نیست که یکی وجود مار و آتش و زلزله و میکروب را خلق کرده باشد و کس دیگری کشنده بودن آنها را آفریده باشد.
اما خود شرور بالذات اگر دقیق تحلیل شوند معلوم می شود که اموری عدمی هستند یعنی از «نبود» هستند نه «بود» لکن این «نبودها» در نظر ما «بود» جلوه می کنند. شرور مثل چاه هستند. ما خیال می کنیم که چاه چیزی است در حالی که چاه چیزی نیست جز نبودن خاک. یعنی چاه کن چیزی به نام چاه را درست نمی کند بلکه مقداری از خاک موجود را حذف می کند فلذا چاه کن علت برداشتن خاک است نه پدید آمدن چاه لذا اگر خاک اطراف چاه را بردارید دیگر چاهی نخواهد بود. ما خیال می کنیم که کوری و کری یعنی نبود قوه سامعه و بیماری یعنی نبود تعادل در بدن و جهل یعنی نبود صفت کمالی به نام علم. شخص کور علت دارد ولی کوری او علت نمی خواند و اگر برخورد چاقو به چشم که باعث کوری می شود را علت کوری قلمداد می کنیم باز با نگاه عرفی است. چاقو علت است برای بریدن نه برای کوری و بریده شدن چشم علت است برای ریختن محتویات چشم و لازمه این ریختن محتویات چشم یک امر عدمی است و آن نرسیدن نور به شبکیه است.
همان طور که چاه کن علت تخلیه خاک بود و لازمه تخلیه شدن خاک پدید آمدن یک حفره خالی بود که اسمش چاه است. میکروب علت است برای تولید برخی سموم و این سموم مثل بقیه ترکیبات شیمیایی در مواجهه با ترکیبات بدن واکنشهای خاصی را انجام می دهند و نتیجه این واکنشها می شود به هم خوردن آن تعادل ویژه و پدید آمدن یک تعادل جدید شیمیایی که این تعادل جدید نیز خود نظامند و علمی است و چون این نظام شیمیایی جدید مطلوب ما نیست از آن تعبیر می کنیم به بیماری و شر.
بنابراین خدا خالق مار و آتش و میکروب و چاقو و حرکت پوسته زمین(زلزله) و … است و هر کدام اینها نیز خواص خاص خود را دارند. خدا خالق چشم و گوش و سلامتی و … است و اگر کسی کور است یعنی چشم ندارد، اگر کسی کر است یعنی گوش سالم ندارد و نبود علت نمی خواهد. آنچه علت می خواهد «بود» است.
افعال انساننی مثل دروغ، ظلم، غیبت و .. که از آنها تعبیر می شود به معاصی خاص نیز دو گونه اند. برخی مثل ترک نماز و روزه و .. در واقع امر عدمی هستند یعنی انجام ندادن یک کار است نه انجام دادن یک کار بنابراین عدم هستند نه وجود پس فاعلی هم ندارند و چون انسان این کارها را انجام نداده فلذا فاقد کمال مربوط به آنها نیز خواهد بود و در روز قیامت وقتی خود را با مؤمنان یا با آنچه که می توانست باشد و نشده است مقایسه می کند در می یابد که ناقص است و درک همین نقص برای او به صورت عذاب جهنم جلوه می کند. بنابراین روز قیامت را یوم الحسره و یوم التغابن نامیدند. اما اموری مثل دروغ گفتن و غیبت کردن و ظلم کردن، دو جهت دارند: یک جهت وجودی و یک جهت عدمی. دروغ گفتن و غیبت کردن مستلزم حرف زدن است و حرف زدن امر وجودی است و این امر وجودی علت می خواهد که علت قریب آن انسان و علت بعید آن خداست و علیت انسان در طول علیت خداست. اما جنبه عدمی آنها از چندین جهت است. اما جنبه عدمی آنها از چندین جهت است. دروغ یعنی واقعی جلوه دادن آن چیزی که معدوم است و واقعیت ندارد و نیز دروغ باعث فریب دیگری و مانع از رسیدن او به واقعیت و خیر وجودی است بنابراین مستلزم امر عدمی است و غیبت باعث از بین رفتن و معدوم شدن آبروی دیگری می شود پس مستلزم عدم است و ظلم یعنی گرفتن خیرات وجودی از دیگران یا ممانعت از رسیدن آنها به امور وجودی و خیرات فلذا مستلزم امر عدمی است. علاوه از اینها تمام معاصی از قبیل فعل باشد و چه از قبیل ترک، ناشی از عدم است. معصیت ناشی از عدم کمال است. ایمان به خدا امر وجودی کمالی است ایمان به آخرت نیز امر کمالی است تقوا صفتی کمالی است، عدالت صفتی کمالی است و همه اینها در واقع یک نوع قوت وجود هستند و آنکه وجود او کاملتر است از معصیت دورتر است و معصوم از این جهت معصوم است که دارای قوت وجود بسیار بالایی است. بنابراین معاصی ظهور نقایص وجودی خود شخص هستند. غیبت نشانه عجز است. حضرت علی علیه السلام می فرمایند: «غیبت آخرین حد تلاش آدم عاجز است».(نهج البلاغه، قصار43) و در مورد دروغ فرمودند: « از دورغ دوری کنید که دروغ دور کننده و نابود کننده ایمان است».(نهج البلاغه، خطبه86) و در مورد حسد فرمودند:« همانا حسد ایمان را می خورد(نابود می کند) همان طور که آتش هیزم را نابود می کند». از این گونه روایات کاملا روشن می شود که شرور انسانی یا منشأ عدمی دارند تا مستلزم عدم می شوند.
بنابراین از دیدگاه کلی، خدای متعال خیر محض است و جز خیر نمی آفریند، ولی از دیدگاه جزئی و مقایسه ای که ما بین اشیا و حوادث می کنیم، به صورت نسبی و از دیدگاه ما، خیر و شر وجود دارد و هر دو از این نظر که در جهان کلی واقع می شوند، منسوب به خداوند می باشد. ولذا درسوره فلق می فرماید: قل اعوذ برب الفلق من شر ما خلق از شر تمام آنچه آفریده است به او پناه می برم ,بدیهی است که آفرینش الهی در ذات خود شری ندارد,چرا که آفرینش همان ایجاد است وایجاد ووجود خیر محض است .شر هنگامی پیدا می شود که مخلوقات از قوانین آفرینش منحرف شوند ونعمتهای الهی را نا بجا مصرف کنند. در نتیجه می شود همه امور عالم را بخدا نسبت داد گر چه فاعل شرور خداوند نیست ولکن بلحاظ اینکه مبدءهمه امور بدست اوست می شود به خداوند نسبت داد و می شود هم به بندگان خدا که فاعل مباشر هستند نسبت داده شود بنابر این اگر گفته شود همه امور بدست خداست اشکالی ندارد واگر در جائی به غیر خدا نسبت داده شده,آنهم صحیح است زیرا بندگان هم با اذن وعنایت الهی ایجاد کننده افعال هستند ,لکن خداوند فاعل مستقل است ونیاز به اذن کسی ندارد ولی بندگان با عنایت واذن خدا وبا نیروئی که او داده تصرف می کنند ,واگر شر را هم بخدا نسبت می دهند از باب این است که این عمل درحکومت خدا اتفاق افتاده گرچه خدا فاعل آن نبوده ولی انسانی با سوءاستفاده از نعمتهای خدا وانرژی خدا دادی این شر را ایجاد نموده است.البته شر به معنائی که گفته شد.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد