۱۳۹۳/۰۹/۱۴
–
۳۴۳ بازدید
وجودخداونددرهمه ی مکان هاوزمان ها چطوریه؟
خدا نه در آسمان است، نه در زمین است، و نه در هیچ مکان دیگری. او موجودی لامکانی بوده با آسمان و زمین و با هر مکانی است. پس دقّت شود که خدا در مکان نیست؛ بلکه با مکان است. در اشیاء نیست، بلکه با اشیاء است.
ـ خدا مکان و زمان و اندازه ندارد ؛ و قرب به او قرب معنوی است نه مکانی.
خدا وجود صرف و خالص است ، در حالی که دیگر موجودات همگی وجود مقیّدند ؛ و وجود صرف همواره با وجود مقیّد هست ؛ ولی وجود مقیّد هیچگاه با وجود صرف و مطلق نیست. همانگونه که هر کتاب فیزیک ، کتاب است ولی کتاب مساوی با کتاب فیزیک نیست. لذا خدا با همه ی موجودات هست ولی هیچ کسی با خدا نیست. «… هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُم … ــ او با شماست هر جا که باشید »(الحدید:4). حقیقت وجود از آنِ خداست. « خدا وجود است.» فاصله و اندازه و مکان و زمان ، همگی قیدهای وجودند. لذا هیچکدام اینها در خدا نیستند. خدا مکان آفرین و زمان آفرین و فاصله آفرین است. خدا همانگونه که با هر موجود مقیّدی هست با زمان و مکان و فاصله نیز هست. امّا هیچ کدام اینها با خدا نیستند. لذا در مورد خدا فاصله مکانی و زمانی و امثال آنها معنی ندارد. نزدیک شدن به خدا از حیث مکانی نیز بی معناست. نزدیک شدن به خدا تنها یک معنا دارد که عبارت از زدودن قیدها است .
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در سیر معراجی خود ، ابتدا از قیود مادّی رها گشته ملکوتی شد ؛ و آنگاه از قیود ملکوتی نیز رها گشته جبروتی گشت ؛ و در نهایت از قیود جبروتی نیز خود را رها ساخت و به ماورای عالم جبروت قدم گذاشت که سید ملائک جبرئیل نیز راه بدان مرتبه از وجود ندارد. نبی اکرم صلی الله علیه و آله در این رتبه از وجود یک به یک حجابها و قیدها را از وجود خود برطرف ساخت تا آنجا که جز قید مخلوقیّت هیچ قیدی در او نمانده بود ؛ و این قیدی است که هیچگاه برطرف نمی شود. خداوند متعال این حقیقت را چنین بیان نمود: « ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى ــ سپس نزدیکتر و نزدیکتر شد تا آنکه فاصله او به اندازه فاصله دو کمان یا کمتر بود.» ( النجم:8،9 ) ؛ که راه یابی به عمق معنای آن نیازمند معلومات عرفانی است. چرا که معراج نبی مطلبی نیست که با تعابیر عادی بتوان آن را توصیف نمود.
برای اینکه مطالب پیش گفته تقریب به ذهن شود ذکر مثالی نیز خالی از فایده نیست. وقتی گفته می شود:« رنگ زرد به رنگ سفید نزدیکتر است تا رنگ قرمز » هیچگاه مراد از نزدیکی ، نزدیکی مکانی نیست. بلکه مراد این است که رنگ زرد از حیث روشنی و صفا و عدم کدورت به رنگ سفید نزدیکتر است. همینطور وقتی گفته می شود سلمان فارسی نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله از ابوذر مقرّبتر بود. مقصود تقرّب مکانی نیست بلکه مقصود این است که سلمان از نظر روحی بیشتر از ابوذر به پیامبر صلی الله علیه و آله شباهت داشت. یعنی سلمان ، علم و ایمان قویتری داشت و علم و ایمان او به علم و ایمان پیامبر شبیه تر بود.
ـ برخی گفته اند: خدا در همه جا و همه زمانها هست.
به این گونه افراد می گوییم: خدا اصلاً مکاندار و زماندار نیست که در تمام مکانها و زمانها باشد؛ او نه در درون جهان است نه در بیرون جهان. مکانداری و زمانداری که در اصطلاح فلسفه آنها را «اَیْن» و «مَتی» می گویند، از ماهیّات عَرَضی محسوب می شوند. لذا هر موجودی که به این دو صفت متّصف شود، قطعاً ممکن الوجود خواهد بود؛ در حالی که خدا یعنی واجب الوجود.
بنا به تعبیر استاد شهید مطهری در پاسخ به شخصی که پرسیده بود خدا کجاست ؟ چنین فرمودند : . . . جهان در نقطه فعل خداست.
ـ خدا مکان و زمان و اندازه ندارد ؛ و قرب به او قرب معنوی است نه مکانی.
خدا وجود صرف و خالص است ، در حالی که دیگر موجودات همگی وجود مقیّدند ؛ و وجود صرف همواره با وجود مقیّد هست ؛ ولی وجود مقیّد هیچگاه با وجود صرف و مطلق نیست. همانگونه که هر کتاب فیزیک ، کتاب است ولی کتاب مساوی با کتاب فیزیک نیست. لذا خدا با همه ی موجودات هست ولی هیچ کسی با خدا نیست. «… هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُم … ــ او با شماست هر جا که باشید »(الحدید:4). حقیقت وجود از آنِ خداست. « خدا وجود است.» فاصله و اندازه و مکان و زمان ، همگی قیدهای وجودند. لذا هیچکدام اینها در خدا نیستند. خدا مکان آفرین و زمان آفرین و فاصله آفرین است. خدا همانگونه که با هر موجود مقیّدی هست با زمان و مکان و فاصله نیز هست. امّا هیچ کدام اینها با خدا نیستند. لذا در مورد خدا فاصله مکانی و زمانی و امثال آنها معنی ندارد. نزدیک شدن به خدا از حیث مکانی نیز بی معناست. نزدیک شدن به خدا تنها یک معنا دارد که عبارت از زدودن قیدها است .
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در سیر معراجی خود ، ابتدا از قیود مادّی رها گشته ملکوتی شد ؛ و آنگاه از قیود ملکوتی نیز رها گشته جبروتی گشت ؛ و در نهایت از قیود جبروتی نیز خود را رها ساخت و به ماورای عالم جبروت قدم گذاشت که سید ملائک جبرئیل نیز راه بدان مرتبه از وجود ندارد. نبی اکرم صلی الله علیه و آله در این رتبه از وجود یک به یک حجابها و قیدها را از وجود خود برطرف ساخت تا آنجا که جز قید مخلوقیّت هیچ قیدی در او نمانده بود ؛ و این قیدی است که هیچگاه برطرف نمی شود. خداوند متعال این حقیقت را چنین بیان نمود: « ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى ــ سپس نزدیکتر و نزدیکتر شد تا آنکه فاصله او به اندازه فاصله دو کمان یا کمتر بود.» ( النجم:8،9 ) ؛ که راه یابی به عمق معنای آن نیازمند معلومات عرفانی است. چرا که معراج نبی مطلبی نیست که با تعابیر عادی بتوان آن را توصیف نمود.
برای اینکه مطالب پیش گفته تقریب به ذهن شود ذکر مثالی نیز خالی از فایده نیست. وقتی گفته می شود:« رنگ زرد به رنگ سفید نزدیکتر است تا رنگ قرمز » هیچگاه مراد از نزدیکی ، نزدیکی مکانی نیست. بلکه مراد این است که رنگ زرد از حیث روشنی و صفا و عدم کدورت به رنگ سفید نزدیکتر است. همینطور وقتی گفته می شود سلمان فارسی نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله از ابوذر مقرّبتر بود. مقصود تقرّب مکانی نیست بلکه مقصود این است که سلمان از نظر روحی بیشتر از ابوذر به پیامبر صلی الله علیه و آله شباهت داشت. یعنی سلمان ، علم و ایمان قویتری داشت و علم و ایمان او به علم و ایمان پیامبر شبیه تر بود.
ـ برخی گفته اند: خدا در همه جا و همه زمانها هست.
به این گونه افراد می گوییم: خدا اصلاً مکاندار و زماندار نیست که در تمام مکانها و زمانها باشد؛ او نه در درون جهان است نه در بیرون جهان. مکانداری و زمانداری که در اصطلاح فلسفه آنها را «اَیْن» و «مَتی» می گویند، از ماهیّات عَرَضی محسوب می شوند. لذا هر موجودی که به این دو صفت متّصف شود، قطعاً ممکن الوجود خواهد بود؛ در حالی که خدا یعنی واجب الوجود.
بنا به تعبیر استاد شهید مطهری در پاسخ به شخصی که پرسیده بود خدا کجاست ؟ چنین فرمودند : . . . جهان در نقطه فعل خداست.