۱۳۹۷/۱۱/۲۵
–
۹۰۳ بازدید
اعتقاد ما این است خدا همه جا هست ایا جاهای کثیف هم هست؟
خدا نه در آسمان است، نه در زمین است، و نه در هیچ مکان دیگری. او موجودی لامکانی بوده با آسمان و زمین و با هر مکانی است. پس دقّت شود که خدا در مکان نیست؛ بلکه با مکان است. در اشیاء نیست، بلکه با اشیاء است. ـ خدا مکان و زمان و اندازه ندارد ؛ و قرب به او قرب معنوی است نه مکانی.خدا وجود صرف و خالص است ، در حالی که دیگر موجودات همگی وجود مقیّدند ؛ و وجود صرف همواره با وجود مقیّد هست ؛ ولی وجود مقیّد هیچگاه با وجود صرف و مطلق نیست. همانگونه که هر کتاب فیزیک ، کتاب است ولی کتاب مساوی با کتاب فیزیک نیست. لذا خدا با همه ی موجودات هست ولی هیچ کسی با خدا نیست. «… هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُم … ــ او با شماست هر جا که باشید.» (الحدید:4). بر همین اساس وقتی گفته می شود: انسان و درخت و ستاره وجود دارند ، یعنی انسان و درخت و ستاره خدا دارند ؛ چون حقیقت وجود از آنِ خداست. سخن درست این است که: « خدا وجود است.» فاصله و اندازه و مکان و زمان ، همگی قیدهای وجودند. لذا هیچکدام اینها در خدا نیستند. خدا مکان آفرین و زمان آفرین و فاصله آفرین است. خدا همانگونه که با هر موجود مقیّدی هست با زمان و مکان و فاصله نیز هست. امّا هیچ کدام اینها با خدا نیستند. لذا در مورد خدا فاصله ی مکانی و زمانی و امثال آنها معنی ندارد. نزدیک شدن به خدا از حیث مکانی نیز بی معناست. نزدیک شدن به خدا تنها یک معنا دارد که عبارت است از زدودن قیدها. روشن است که هرچه موجودی قید بیشتری داشته باشد از حیث وجودی بیگانه تر از وجود صرف و مطلق خواهد بود ؛ و بر عکس هر چه موجودی قید کمتری داشته باشد از حیث وجودی به وجود صرف نزدیکتر خواهد بود. از اینرو عالم مادّه که از بیشترین قید برخوردار است دورترین عالم نسبت به خدا است. امّا عالم ملکوت که رها از قید زمان و مکان و حرکت است به خدا نزدیکتر است ؛ یعنی به صرف و مطلق بودن نزدیکتر است. عالم جبروت که افزون بر قید زمان و مکان و حرکت ، حتّی از شکل و رنگ و اندازه نیز منزّه می باشد ، از عالم ملکوت هم به صرف بودن نزدیکتر است.اگر گفته شود: خدا در همه جا و همه ی زمانها هست. به این گونه افراد می گوییم: خدا اصلاً مکاندار و زماندار نیست که در تمام مکانها و زمانها باشد؛ او نه در درون جهان است نه در بیرون جهان. مکانداری و زمانداری که در اصطلاح فلسفه آنها را «اَیْن» و «مَتی» می گویند، از ماهیّات عَرَضی محسوب می شوند. لذا هر موجودی که به این دو صفت متّصف شود، قطعاً ممکن الوجود خواهد بود؛ در حالی که خدا یعنی واجب الوجود.پس خدا در تمام مکانها و زمانها نیست؛ بلکه با تمام مکانها و زمانها و با تمام موجودات مکانی و زمانی است؛ یعنی مکان، موجود است با خدا؛ و زمان موجود است با خدا. یعنی چه؟ یعنی وقتی می گوییم: « مکان، وجود دارد» یا «زمان، وجود دارد» مقصود آن است که «مکان، خدا دارد» یا « زمان، خدا دارد.» چون وجود، یعنی خدا؛ و خدا، یعنی وجود. مکان و زمان و انسان و فرشته و درخت و … هیچکدام وجود نیستند؛ بلکه ماهیّت هستند. و ماهیّت می تواند وجود داشته باشد، اگر وجود داشت، می شود ماهیّتِ موجوده؛
با این بیان، روشن شد که خدا یعنی وجود، و هر چیزی که موجود است، خدا با اوست؛ چون موجود بودن یعنی وجود داشتن نه یعنی وجود بودن.
با این بیان، روشن شد که خدا یعنی وجود، و هر چیزی که موجود است، خدا با اوست؛ چون موجود بودن یعنی وجود داشتن نه یعنی وجود بودن.