۱۳۹۴/۱۰/۱۳
–
۷۷۰ بازدید
استیون (استفان) ویلیام هاوکینگ فیزیکدان نظری و کیهانشناس بریتانیایی است. مهمترین آثار وی دو کتاب ” تاریخچه زمان”و ” طرح بزرگ” است. او می کوشد با ارایه یک تئوری جامع که آن را (M-Thoery) می نامد، نیاز به آفرینشگر ماده و جهان را نفی نموده و بر آن می شود که دانش تجربی توان تبیین جهان را دارد و دیگر نیازی نیست که در رابطه با چگونگی پیدایش جهان به خالقیت خدا توسل جوییم.
استیون (استفان) ویلیام هاوکینگ [1] فیزیکدان نظری و کیهانشناس بریتانیایی است. مهمترین آثار وی دو کتاب ” تاریخچه زمان”[2] و ” طرح بزرگ”[3] است. او می کوشد با ارایه یک تئوری جامع که آن را (M-Thoery) می نامد، نیاز به آفرینشگر ماده و جهان را نفی نموده و بر آن می شود که دانش تجربی توان تبیین جهان را دارد و دیگر نیازی نیست که در رابطه با چگونگی پیدایش جهان به خالقیت خدا توسل جوییم.[4] مهمترین نکاتی که به گمان وی نقش استدلال برای عدم حاجت به خدا در تبیین جهان را دارد به شرح زیر است:
1. هاوکینگ آغاز زمانی داشتن جهان را مستلزم وجود خدا دانسته و برای گریز از این نتیجه تلاش میکند وجود تکینگی[5] را که حاکی از آغاز زمانی جهان است نفی کند و میگوید: ” این اندیشه که فضا و زمان ممکن است یک سطح بسته بدون کرانه را تشکیل دهند…. ملزومات عمیقی برای نقش خدا در جهان دارد… اگر جهان آغازی داشت ما می توانستیم فرض کنیم که خالقی دارد. اما اگر جهان به طور کامل خود اتکا باشد، یعنی مرز و لبه ای نداشته باشد، آن را نه آغازی هست و نه انجامی. در این صورت چه جایی برای خدا وجود دارد؟”[6]
2. وی در اثر جدیدترش ” طرح بزرگ” ادعا کرده است که «انفجار بزرگ» پیامد اجتناب ناپذیر قوانین فیزیک بوده و قانون گرانش را به مثابه عامل اصلی پیدایش جهان معرفی میکند: “از آنجا که قانونی مانند گرانش وجود دارد، جهان میتواند خودش را از هیچ خلق کند…”[7] 3. او منحصر به فرد و برای زیست انسان بودن نظم شگفت انگیز این جهان را دلیل مخلوق بودنش انگاشته و در نفی آن مدعی است کشف منظومههای دیگری نظیر منظومه خورشیدی ثابت کرده است منظومه ما که دربرگیرنده یک خورشید و سیارههایی است که پیرامون آن میچرخند، یک پدیده منحصر به فرد نیست. این مساله نشان می دهد که وجود حالت فیزیکی ایدهآل بین خورشید و کره زمین و پیدایش انسان روی کره زمین، یک پدیده از پیش طراحی شده و دقیق برای موجودیت و رفاه انسان نیست.[8] بلکه زمین از میان میلیاردها سیاره دیگر کاملا اتفاقی در شرایطی قرار گرفته که تحت آن شرایط موجودی به نام انسان میتواند رشد کند .
نقد
دیدگاه هاوکینگ هم از سوی برخی از دانشمندان و اندیشوران غربی مورد چالش قرار گرفته و هم دیگر اندیشمندان از گوشه و کنار جهان به نقد آن پرداخته اند. در ایران اسلامی نیز کتابها و مقالاتی در این بار به نگارش در آمده[9] است. برخی از نقدهای وارد بر دیدگاه او به شرح زیر است:
1. هاوکینگ «ام تئوری» را مادر تئوری ها دانسته و بارها اشاره کردهاست که به یک تئوری جامع فراتر از تئوریهای شناخته شدهای چون نسبیت و کوانتا، نزدیک شدهایم. این در حالی است که بسیاری از دانشمندان مانند دکتر فریتز شیفر[10] ؛ دکتر لی ریفیلد؛ دوایت گارنر؛ کریگ چلندر؛ پروفسور مایکل داف از پیشگامان ام تئوری؛ راجر پنروز استاد کرسی ریاضیات دانشگاه آکسفورد و همکار قدیمی هاوکینگ معتقدند «ام تئوری» هنوز از پایه شکل نگرفته و تا رسیدن به تئوری جامع برای تبیین علمی جهان راه درازی در پیش است. افزون بر آن پنروز معتقد است که «ام تئوری» حتی بر خلاف کوانتوم از مشاهدات موافق هم سود نمیبرد.[11] به بیان دیگر فرضیه های هاوکینگ همگی نظریاند و هرچند پایه ریاضی آنها باعث می شود برخی ساده لوحانه به آنها بگرایند، ولی برای کسی که نگاهی علمی به مسائل دارد مجاب کننده نیست؛ زیرا در مواردی با استفاده از فرمولهای ریاضی پدیدهای قابل بیان می باشد، اما پیش از تجربه قضاوت در مورد آن اشتباه است. از همین رو هنوز برخی نظریات هاوکینگ از جمله دیدگاه یاد شده، در مجامع علمی از اعتبار لازم برخوردار نیستند.
2. از دیگر اشتباهات هاوکینگ این که به گمان وی اثبات وجود خدا تابع آغاز زمانی عالم است. در حالی که چنین نیست. جالب اینجا است که بسیارى از فلاسفه و حکماى الهى از دیر زمان ماده را قدیم زمانى و در عین حال حادث ذاتی و مخلوق بارى تعالى دانسته و مسبوق بودن آن به عدم زمانى را به منزله منع فیض ازلى دانسته اند. افزون بر این بر اساس دیدگاه ملاصدرا زمان بعدی از ابعاد ماده است و از حرکت و سیلان آن انتزاع میشود. از این روی وجود زمان پیش از ماده از اساس بى معنى است. بنابراین لازم نیست که برای زمان مرز و لبه معینی فرض شود که خداوند جهان مادی را در آن آفریده باشد، بلکه زمان تابع ماده و حرکت است و خود مخلوقی از مخلوقات الهی است که جعل تبعی به آن تعلق گرفته است.
شهید مطهری نیز در این باره می فرماید: «جهان با همه نظامات و علل و اسبابش یک جا قائم به ذات اوست. او بر زمان و مکان تقدّم دارد. زمان و زمانیات و مکان و مکانیات، اعمّ از آنکه متناهى باشند یا غیر متناهى، یعنى اعمّ از آنکه رشته زمان محدود باشد یا از ازل تا ابد کشیده شده باشد، و ابعاد مکانى و فضایى جهان نیز اعمّ از اینکه به جایى منتهى شود یا نشود و بالاخره دامنه موجودات، اعمّ از آنکه در زمان و مکان نامتناهى باشد یا متناهى، متأخّر از ذات و هستى اوست و فیضى از فیض هاى او به شمار مى رود.»[12] 3. اساسا بحث از وجود یا عدم وجود خداوند بحثی فلسفی و فراتر از تبیین های علمی است. علم به معنای دانش تجربی (science) بیانگر روابط بین پدیده های جهان و چگونگی پدید آمدن آنها است، اما نسبت به چرایی آنها و اینکه اصلا چرا جهانی هست و اینکه آیا نظام جهان هدفمند و تابع اراده ای آگاه است یا نه، ساکت است و ابزار و روشی برای کشف آن ندارد. برای مثال اگر آنچنان که هاوکینگ معتقد است وجود جاذبه برای پیدایش جهان کافی است، باز این سوال وجود دارد که خود جاذبه قائم به چیست و آیا طرح و اراده خدایی در پدیدآیی آن و خاصیت شگفت انگیزش وجود ندارد یا جاذبه واجب الوجود است و نامعلول؟ اینگونه مسایل از طریق براهین فلسفی پیگیری میشود و در فلسفه و الهیات علاوه بر اثبات عدم ضرورت ذاتی ماده، انرژی، جاذبه و… ادله متعددی برای اثبات وجود خدا وجود دارد. پروفسور اریک پریست از استادان سابق ریاضیات در دانشگاه «سنت اندرو» در این باره میگوید: سخنان پروفسور هاوکینگ توجیهپذیر نیست، این کاملاً منطقی و پذیرفتنی است که خداوند شرایط را برای وقوع انفجار بزرگ و شکلگیری کهکشانها بر اساس آن فراهم کرده باشد. او برای روشن ساختن تفاوت نقش علم و فلسفه و الهیات مثال کتری و آب جوش را میآورد و میگوید با استفاده از قوانین فیزیک به دقت قابل توضیح است که چطور گرما از اجاق به کتری و سپس به آب منتقل میشود و آن را به نقطه جوش میرساند؛ اما اینکه بالاخره چرا این آب میجوشد، را نمیتوان فقط با فیزیک توضیح داد، زیرا شاید خانم خانه هوس چای کرده باشد؟!
4. اصولاً دلیل خداشناسان این نیست که تنها یک منظومه شمسی وجود دارد و تنها همین کره خاکی زیستگاه انسان است تا با کشف منظومههای دیگر، برهان آنان ابطال شود. اگر علم هزاران منظومه خورشیدی دیگر هم کشف کند، کوچکترین خدشه ای بر براهین خداشناسی وارد نمیشود؛ زیرا به حکم « کل یوم هو فی شأن »[13] خدا پیوسته خالق و مدبر جهان است و برخی از روایات وارده از معصومان(ع) نیز حکایت از وجود هزاران منظومه خورشیدی و زیستندگانی چون انسان و دیگر جنبندگان در آنها دارد. هاوکینگ گمان میکند که اگر نظامات دیگری بهسان نظام خورشیدی کشف شد، باید کثرت آنها را گواه بر نفی خدا گرفت، در حالی که جریان برعکس است. افزون بر ادله متعددی که بر ارتباط نظم جهان با علم و اراده آفریننده ای حکیم دارد، براساس حساب احتمالات حتی اگر در نظم مختصر و اندک بتوان احتمال تصادفی بودن را پذیرفت؛ ولی گستردگی و افزایش و تکرار نظم با جدیت احتمال تصادف را نفی می کند و موجب کاهش درجه احتمال تصادف و میل آن به صفر است.
5. دیدگاه هاوکینگ بر فرض صحت با خدای رخنه پوش[14] که برآمده از الهیات ناقص غربی است در تعارض است. در این رویکرد هرگاه با شکاف و مجهولی معرفتی در تبیین پدیدهها روبرو میشدند آن را به خدا نسبت داده و کار او می دانستند و به عبارتی خدا را در حد فرضیات علمی تنزل میدادند. این جریان باعث میشد که هرگاه فرضیه ای علمی برای آن پدیده یافت شد خدا کنار گذاشته شده و جای خود را به علم بشری می سپرد. این گمانه ناشی از ناآشنایى به مقام و جایگاه الوهیّت است . به تعبیر استاد مطهری «الفباى خداشناسى این است که او خداى همه عالم است و با همه اشیاء نسبت متساوى دارد. همه اشیاء بدون استثناء مظهر قدرت و علم و حکمت و اراده و مشیّت اویند و آیت و حکایت کمال و جمال و جلال او مى باشند. فرقى میان پدیده هاى معلوم العلّه و مجهول العلّه در این جهت نیست.»[15]از طرف دیگر دیدگاه هاوکینگ با این تصور که خدا به طور مستقیم و بیواسطه ماده را خلق کرده در چالش است؛ در حالیکه اراده خداوند میتواند به نظامی تعلق گرفته باشد که در آن با وسایط و بر اساس فرایندهایی ماده پدید آمده و با آرایشهای نظام مندی از مواد، جهان به شکل کنونی در آید. از نظر فلسفی هم خداوند یکتا تنها یک صادر مستقیم دارد که ماده و مادی نیست و از صادر نخستین تا ماده مراتب وجودی و مراحل مختلفی واسطه میشود.[16] به عبارت دیگر هاوکینگ خدا را علت قریبه ماده فرض کرده و آن را نافی تبیین های علمی میانگارد، در حالیکه در نگاه فلسفی خداوند عله العلل و علت هستی بخش است و تبیین های علمی ناظر به علل قریبه و اعدادی است.
پی نوشت ها:
[1] Stephen William Hawking (1942- )
[2] A Berife History of Time
[3] The Grand Design هاوکینگ این کتاب را با همکاری لئونارد ملودینو (Leonard Mlodinow) به نگارش درآورده است.
[4] هاوکینگ استفان و ملودینوف لئونارد 1390 طرح بزرگ . ص 204، مترجمان : صداقت حسین ، امیرآبادی امیر.تهران ، موسسه انتشارات فلسفه.
[5] Singular point
[6] Stephen Hawking, A Berife History of Time, (New York: bantam books, 1988), p140.
[7] طرح بزرگ صفحه 216
[8]بنگرید: طرح بزرگ صفحه 183و 184
[9]از جمله بنگرید:
الف: عیسی کشوری، استیون هاوکینگ، خداوند و بهشت، تهران: انتشارات سیب سبز.
ب: هومن اهرامی، طراح بزرگ، تهران، نشر شهر، 1391.
ج سعید غفارزاده، استیون هاوکینگ و طرح عظیم. (مقاله).
[10] Fritz Schaefer
[11]See: www.wikipedia.
[12] مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج1، ص 484، قم و تهران، صدرا.
[13] الرحمن، 29
[14] God of the gaps
[15] مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج1، ص 484، قم و تهران، صدرا.
[16] اشکالات دیگری نیز بر دیدگاه هاوکینگ وارد است که جهت رعایت اختصار به این مقدار بسنده می شود.