خانه » همه » مذهبی » خطبه ۲۷ نهج البلاغه

خطبه ۲۷ نهج البلاغه


خطبه ۲۷ نهج البلاغه

۱۳۹۳/۰۲/۰۱


۱۸۶۸ بازدید

کلمات کلیدی خطبه ی ۲۷ نهج البلاغه چیست؟


خطبه 27 (بر طبق ترجمه و شرح نهج البلاغه ی فیض الاسلام، ج 1، ص 96- 98)، موضوعات و کلمات کلیدی زیادی دارد، که بر حسب نوع نگاه و تفسیر قابل بررسی و شمارش است و این به سلیقه و سطح علم و فهم افراد بستگی دارد. و در اینجا به برخی اشاره می شود:
الجهاد ، ابواب الجنه، لباس التقوا، المعاهده، حق و باطل، لا رأی لمن لایطاع و … .  
در ادامه متن خطبه و ترجمه آن ذکر می گردد.
«أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِیَائِهِ   وَ هُوَ لِبَاسُ التَّقْوَى وَ دِرْعُ اللَّهِ الْحَصِینَةُ وَ جُنَّتُهُ الْوَثِیقَةُ فَمَنْ تَرَکَهُ رَغْبَةً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ وَ شَمْلَةَ الْبَلَاءُ وَ دُیِّثَ بِالصَّغَارِ وَ الْقَمَاءَةِ وَ ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالْإِسْهَابِ وَ أُدِیلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْیِیعِ الْجِهَادِ وَ سِیمَ الْخَسْفُ وَ مُنِعَ الْنِّصْفُ أَلَا وَ إِنِّی قَدْ دَعَوْتُکُمْ إِلَى قِتَالِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَیْلًا وَ نَهَاراً وَ سِرّاً وَ إِعْلَاناً وَ قُلْتُ لَکُمُ اغْزُوهُمْ قَبْلَ أَنْ یَغْزُوکُمْ فَوَاللَّهِ مَاغُزِیَ قَوْمٌ قَطُّ فِی عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا فَتَوَاکَلْتُمْ وَ تَخَاذَلْتُمْ حَتَّى شُنَّتْ عَلَیْکُمُ الْغَارَاتُ وَ مُلِکَتْ عَلَیْکُمُ الْأَوْطَانُ وَ هَذَا أَخُو غَامِدٍ وَ قَدْ وَرَدَتْ خَیْلُهُ الْأَنْبَارَ وَ قَدْ قَتَلَ حَسَّانَ بْنَ حَسَّانَ الْبَکْرِیَّ وَ أَزَالَ خَیْلَکُمْ عَنْ مَسَالِحِهَا وَ لَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ کَانَ یَدْخُلُ عَلَى الْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِ وَ الْأُخْرَى الْمُعَاهِدَةِ فَیَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلْبَهَا وَ قَلَائِدَهَا وَ رِعَاثَهَا مَا تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلَّا بِالِاسْتِرْجَاعِ وَ الِاسْتِرْحَامِ ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِینَ مَا نَالَ رَجُلًا مِنْهُمْ کَلْمٌ وَ لَا أُرِیقَ لَهُمْ دَمٌ فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا کَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ کَانَ بِهِ عِنْدِی جَدِیراً فَیَا عَجَباً عَجَباً وَ اللَّهِ یُمِیتُ الْقَلْبَ وَ یَجْلِبُ الْهَمَّ اجْتِمَاعُ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقُکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ فَقُبْحاً لَکُمْ وَ تَرَحاً حِینَ صِرْتُمْ غَرَضاً یُرْمَى یُغَارُ عَلَیْکُمْ وَ لَا تُغِیرُونَ وَ تُغْزَوْنَ وَ لَا تَغْزُونَ وَ یُعْصَى اللَّهُ وَ تَرْضَوْنَ فَإِذَا أَمَرْتُکُمْ بِالسَّیْرِ إِلَیْهِمْ فِی أَیَّامِ الْحَرِّ قُلْتُمْ هَذِهِ حَمَارَّةُ الْقَیْظِ أَمْهِلْنَا یُسَبِّخْ عَنَّا الْحَرُّ وَ إِذَا أَمَرْتُکُمْ بِالسَّیْرِ إِلَیْهِمْ فِی الشِّتَاءِ قُلْتُمْ هَذِهِ صَبَارَّةُ الْقُرِّ أَمْهِلْنَا یَنْسَلِخْ عَنَّا الْبَرْدُ کُلُّ هَذَا فِرَاراً مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ فَإِذَا کُنْتُمْ مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ تَفِرُّونَ فَأَنْتُمْ وَ اللَّهِ مِنَ السَّیْفِ أَفَرُّ یَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ حُلُومُ الْأَطْفَالِ وَ عُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ لَوَدِدْتُ أَنِّی لَمْ أَرَکُمْ وَ لَمْ أَعْرِفْکُمْ مَعْرِفَةٌ وَ اللَّهِ جَرَّتْ نَدَماً وَ أَعْقَبَتْ سَدَماً قَاتَلَکُمُ اللَّهُ لَقَدْ مَلَأْتُمْ قَلْبِی قَیْحاً وَ شَحَنْتُمْ صَدْرِی غَیْظاً وَ جَرَّعْتُمُونِی نُغَبَ التَّهْمَامِ أَنْفَاساً وَ أَفْسَدْتُمْ عَلَیَّ رَأْیِی بِالْعِصْیَانِ وَ الْخِذْلَانِ حَتَّى قَالَتْ قُرَیْشٌ إِنَّ ابْنَ أَبِی طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ وَ لَکِنْ لَا عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ لِلَّهِ أَبُوهُمْ وَ هَلْ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَشَدُّ لَهَا مِرَاساً وَ أَقْدَمُ فِیهَا مَقَاماً مِنِّی لَقَدْ نَهَضْتُ فِیهَا وَ مَا بَلَغْتُ الْعِشْرِینَ وَ هَا أَنَا ذَا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى السِّتِّینَ وَ لَکِنْ لَا رَأْیَ لِمَنْ لَا یُطَاعُ ».
از خطبه هاى آن حضرت علیه السّلام است (که در اواخر عمر شریفش فرموده و اصحاب خود را از جهاد نکردن با معاویه توبیخ و سرزنش مى نماید):
پس از ستایش خداوند و درود بر رسول اکرم، جهاد (کارزار با مخالفین دین) درى است از درهاى بهشت که خداوند آنرا بر وى خواصّ دوستان خود گشوده، و لباس تقوى و پرهیزکارى است (اهل تقوى را از شرّ مخالفین حفظ میکند مانند لباس سرما و گرما را) و زره محکم حقّ تعالى و سپر قوىّ اوست (براى نگاه دارى اهل تقوى از اسلحه دشمنان) پس هر که از آن دورى کرده آنرا ترک کند خداوند جامه ذلّت و خوارى و رداى بلاء و گرفتارى باو مى پوشاند و بر اثر این حقارت و پستى زبون و بیچاره میشود، و چون خداوند رحمت خود را از دل او برداشته به بى خردى مبتلى گردد (در کار خویش حیران و سرگردان ماند) و بسبب نرفتن جهاد و اهمیّت ندادن باین امر مهمّ از راه حقّ دور شده در راه باطل قدم مى گذارد و به نکبت و بیچارگى گرفتار گردیده، از عدل و انصاف محروم میشود (ستمکار بر او تسلّط پیدا نموده با او به بى انصافى رفتار خواهد کرد).
آگاه باشید من شما را به جنگیدن (معاویه و تابعین او) شب و روز و نهان و آشکار دعوت نموده گفتم پیش از آنکه آنها بجنگ شما بیایند شما به جنگشان بروید، (4) سوگند بخدا هرگز با قومى در میان خانه (دیار) ایشان جنگ نشده مگر آنکه ذلیل و مغلوب گشته اند، پس شما وظیفه خود را بیکدیگر حواله نمودید (هر یک از شما توقّع داشته دیگرى به وظیفه خود عمل کند) و همدیگر را خوار مى ساختید تا اینکه (دشمن غلبه پیدا نمود و) از هر طرف اموال شما غارت گردید و دیار شما از تصرّفتان بیرون رفت، و این برادر غامد (سفیان ابن عوف از قبیله بنى غامد) است که (بامر معاویه) با سواران خود بشهر انبار (یکى از شهرهاى قدیم عراق و واقع در سمت شرقّى فرات) وارد گردیده، و حسّان ابن حسّان بکرى (والى و حاکم آنجا) را کشت و سواران شما را از حدود آن شهر دور گردانید، و بمن خبر رسیده که یکى از لشگریان ایشان بر یک زن مسلمان و یک زن کافره ذمیّه داخل مى شده و خلخال و دست بند و گردن بندها و گوشواره هاى او را مى کنده، و آن زن نمى توانسته از او ممانعت کند مگر آنکه صدا به گریه و زارى بلند نموده از خویشان خود کمک بطلبد، پس دشمنان (از این کارزار) با غنیمت و دارائى بسیار باز گشتند در صورتیکه بیک نفر از آنها زخمى نرسید و خونى از آنها ریخته نشد، اگر مرد مسلمانى از شنیدن این واقعه از حزن و اندوه بمیرد، بر او ملامت نیست، بلکه به نزد من هم به مردن سزاوار است، اى بسا جاى حیرت و شگفتى است سوگند بخدا اجتماع ایشان (معاویه و همراهان او) بر کار نادرست خودشان و تفرقه و اختلاف شما از کار حقّ و درست خودتان دل را مى میراند و غمّ و اندوه را جلب مى نماید، پس روهاى شما زشت و دلهاى تان غمین گردد هنگامیکه در آماج تیر آنها قرار گرفته اید: (دشمن بسوى شما تیر مى اندازد و شما از روى بى حمیّتى و تفرقه و اختلافى که دارید سینه خود را هدف قرار داده خاموش نشسته اید) مال شما را بیغما مى برند و شما غارت نمى کنید، و با شما جنگ میکنند و شما جنگ نمى نمائید، و خداوند را معصیت میکنند و شما راضى هستید، وقتى که بشما در ایّام تابستان امر کردم که بجنگ ایشان بروید گفتید اکنون هوا گرم است ما را مهلت ده تا سورت گرما شکسته شود، و چون در ایّام زمستان شما را بجنگ با آنها امر کردم گفتید در این روزها هوا بسیار سرد است بما مهلت ده چندان که سرما برطرف گردد، شما که این همه عذر و بهانه از جهت فرار از گرما و سرما مى آورید پس سوگند بخدا (در میدان جنگ) از شمشیر زودتر فرار خواهید نمود، اى نامردهایى که آثار مردانگى در شما نیست، واى کسانیکه عقل شما مانند عقل بچّه ها و زنهاى تازه به حجله رفته است، اى کاش من شما را نمى دیدم و نمى شناختم که سوگند بخدا نتیجه شناختن شما پشیمانى و غمّ و اندوه مى باشد، خدا شما را بکشد که دل مرا بسیار چرکین کرده سینه ام را از خشم آکندید، و در هر نفس پى در پى غمّ و اندوه بمن خوراندید، و بسبب نافرمانى و بى اعتنائى بمن رأى و تدبیرم را فاسد و تباه ساختید
تا اینکه قریش گفتند پسر ابى طالب مرد دلیرى است، و لیکن علم جنگ کردن ندارد، خدا پدرانشان را بیامرزد (که در گفتار خود فکر و تأمّل نکردند) آیا هیچیک از آنان ممارست و جدّیت مرا در جنگ داشته و پیش قدمى و ایستادگى او بیشتر از من بوده هنوز بسنّ بیست سالگى نرسیده بودم که آماده جنگ گردیدم و اکنون زیاده از شصت سال از عمرم مى گذرد (که همیشه رأى و تدبیر من در جنگها صائب بوده) و لیکن رأى تدبیر ندارد کسیکه فرمانش را نمى برند و پیروى از احکامش نمى نمایند.
ر. ک: ترجمه و شرح نهج البلاغه فیض الإسلام، ج1، خطبه 27، ص 94 – 96.
                                     
                   

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد