۱۳۹۳/۰۷/۲۹
–
۶۵۵ بازدید
باعرض سلام وخسته نباشیددرقران امده به خطوات شیطان گوش فرا ندهیدسوالم این است که مگرخطوات شیطان برای اشخاص قابل تمییزمیباشدچراکه انسان نفس اماره هم داردواینکه گاهی اوقات شیطان امرش را با حق خلط میکندبگونه ای که برای فرد حق جلوه میدهدچگونه پس میتوان خطوات شیطان راتشخیص دادواز ان پرهیزکردوهمچنین اوامر نفس اماره چگونه ازخطوات شیطان قابل تمایزهستندهرچندهردوبدهستندباتشکرازشما خدانگهدار
الف ) تفاوت خطوات شیطان ومسیرحق:
برای شناخت هرکدام از این دو مسیر،راههایی وجود دارد که درزیر،بعضی ازآنها آمده است، توجه کنید:
1- از راه تعقل وتفکر، مسیرحق مطابق عقل وفکراست ولی مسیرشیطان مطابق عقل نیست بلکه مطابق نفسانیات است.
2- از راه مشورت با افراد ذی صلاحیت ؛ افراد عالم وعامل برای مشورت مناسبترین هستند ، امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: مشاوره با مردان فهیم ، سهیم شدن درعقل ایشان است.
3- از راه عرضه کردن عمل مورد نظر، به کتاب وسنت وتشخیص خیر و یا شردادن آن عمل،اگر آن عمل مطابق قرآن ویا احادیث عصمت علیهم السلام بود، به آن عمل شود واگر نبود، کنار گذاشته شود .
4- هرگاه میل به انجام عملی شدیدتر است ، بایستی ملاحظه عاقبت عمل را نیز نمود، اگرانجام آن ، انسان را به خدا وتقوای الهی نزدیکتر می کند، انجام دهد واگر انسان را ازخدا دورمی کند ، انجام ندهد.
5- مرحوم فیض کاشانی در شناخت وسوسة شیطانی از الهام می فرماید:خواطر انسان به دو قسم تقسیم می شود، یکی خواطری که انسان را به کارهای خیر می کشاند که آن را الهام می گویند و یکی خواطری که انسان را به کارهای شر می کشاند که آن را وسوسه می گویند و در فرق گذاشتن بین این دو و جدا کردن این دو از هم و شناختشان مشکلی نیست و تمییز دادن این دو از هم خیلی سخت نمی باشد، آن چه که مهم است جایی است که شیطان شر را در لباس خیر به انسان نشان بدهد، و تمییز دادن در این موارد بسیار سخت و دشوار می باشد و اکثر مردم بواسطة همین مطلب به هلاکت می افتند چون شیطان به طور صریح نمی تواند همه را به شر دعوت کند. (علی اصغر ملک احمدی، شیطان کیست، ص 95 )
6- همانطور که از واژه وسوسه هم استفاده می شود تاثیر شیطان در وجود انسان یک نوع تأثیر خفی و ناآگاه است که در بعضی از آیات از آن تعبیر به ایحاء شده است در آیه 121 سوره انعام می خوانیم: وَ إِنَّ الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِمْ شیاطین به دوستان خود و کسانی که آماده پذیرش دستورات آنها هستند وحی می کنند!
7- همانطوری که می دانیم وحی در اصل همان صدای مخفی و مرموز و احیانا تأثیرهای ناآگاهانه است. منتهی انسان بخوبی می تواند الهامات الهی را از وسوسه های شیطانی تشخیص دهد، زیرا علامت روشنی برای تشخیص آن وجود دارد، و آن اینکه: الهامات الهی چون با فطرت پاک انسان، و ساختمان جسم و روح او آشنا است، هنگامی که در قلب پیدا می شود یک حالت انبساط و نشاط به او دست می دهد. در حالی که وسوسه های شیطان چون هماهنگ با فطرت و ساختمان او نیست به هنگام ایجاد در قلبش، احساس تاریکی، ناراحتی و سنگینی در خود می کند و اگر تمایلات او طوری تحریک گردد که در هنگام انجام گناه، این احساس برای او پیدا نشود بعد از انجام عمل برای او دست می دهد، این است فرق بین الهامات شیطانی و الهامات الهی. (ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 1، ص 574)
8- زینت دادن شیطان ،عمل آدمى را؛ به این است که بوسیله تهییج عواطف درونى مربوط به آن عمل، در دل آدمى القاء مى کند که عمل بسیار خوبى است، و در نتیجه انسان از عمل خود لذت مى برد و قلبا آن را دوست مى دارد، و آن قدر قلب متوجه آن مى شود که دیگر فرصتى برایش نمى ماند تا در عواقب وخیم و آثار سوء و شوم آن تعقلى کند!
9- یک تقسیم بندی کلی برای وساوس: در یک تقسیم بندی کلی می توان وساوس را به سه دسته تقسیم کرد:
یک تقسیم از جهت پوشاندن حقیقت است که شیطان حق را می پوشاند و به انسان می گوید: ترک نعمتها و لذت ها و چیزهای دنیایی را نکن که عمر انسان زیاد است و ترک اینها با این طولانی بودن عمر بسیار سخت و دشوار است …. قسم دوم از وسوسه این است که شیطان وسوسه می کند به تحریک کردن شهوات آدمی و به هیجان آوردن آنها. و این به اقسامی تقسیم می گردد و آن اینکه یا انسان میداند که این اعمال یقیناً معصیت است یا به نحو یقین نمیداند بلکه ظن به معصیت بودن دارد، اگر یقیناً میداند در این جا شیطان از وسوسهای که مؤثر در تحریک باشد باز می ایستد ولی باز تهییج می کند و اگر به نحو ظن معصیت بودن آن را میداند به طوری که برای دفع آن نیاز به مجاهده داشته باشد وسوسة شیطان موجود خواهد بود ولی بر انسان چیره نخواهد شد.قسم سوم این که وسوسه فقط به مجرد خاطره باشد که بدون قصد انجام دادن گناه و معصیت بدون اختیار در دل انسان بگذرد و این از مهمترین قسم از اقسام وسوسه است که خلاصی از آن به طور کلی بسیار مشکل می باشد و عده ای محال دانسته اند و لیکن دفع کردن چنین خاطره و وسوسه ای باز ممکن میباشد. ( ملک احمدی، همان منبع، ص 99 )
10- خاطر نفسانی بعد از گناهی که انسان مرتکب شده است بوجود می آید، اما خاطرة شیطانی اغلب گناهی را پشت سر ندارد، زیرا شیطان جز به شر ابتداء دعوت نمی کند، او به هر صورت اغواء و گمراهی انسان را می طلبد.
اگر خاطر وارده به یاد و ذکر خدا ضعیف نشود و یا زایل نگردد از هوای نفس است و اگر به ذکر خدای تعالی ضعیف یا از بین برود از شیطان است،. (علی اصغر ملک احمدی، شیطان کیست، ص 95 )
ب ) تفاوت عملکردهوای نفس باشیطان :
برای رشد و رستگاری انسان، دو دسته عوامل درونی و بیرونی وجود دارد، وجدان اخلاقی، عقل و فطرت و گرایشهای عالی انسانی از درون و انبیا و ائمه (علیهم السلام) از بیرون، انسانها را به سوی کمال و سعادت دعوت میکند. موانع رشد و کمال انسان نیز دو دسته است: هوای نفس (از جمله عوامل و موانع درونی) و شیطان یا ابلیس (به عنوان عامل بیرونی) .
بعضی خیال میکنند شیطان همان هوای نفس است، در صورتی که شیطان در قرآن به معنای هوای نفس، یا نفس امّاره یا قوة واهمه نیست، بلکه موجودی مستقل از انسان و جنّ است و خداوند آن را از آتش آفرید.(1)
کار شیطان و هوای نفس:
دشمنان خارجی بدون هماهنگی با مهرههای داخلی و بدون داشتن زمینه و پایگاه درونی نمیتوانند موفق شوند.
شیطان (که یک دشمن بیرونی است و قسم خورده که به عزت حق تعالی درصدد وسوسه گمراه کردن انسانها برمیآید)(2) هرگز نمیتواند بدون همراهی نفس درونی و خواستههای نفسانی،کمترین موفقیت به دست آورد.
ابلیس میگوید: خواستم انسانها را از راه وسوسه کردن به گناه وادار کنم، دیدم آنان همه زحمتهایم را با استغفار برباد میدهند! وقتی توبه واستغفار گناهکاران را دیدم، راه دیگری در پیش گرفتم و از راه هواهای نفسانی، آنان را زمین زدم و به هلاکت رساندم، به گونهای که میپندارند در مسیر هدایت قرار دارند، از این رو استغفار نمیکنند!(3)
به همین جهت پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: اعدی عدوّک نفسک الّتی بین جنبیک؛(4) بدترین و سرسختترین دشمنان تو، نفس تو است که میان دو پهلویت قرار دارد.
بنابراین شیطان از راه هواهای نفسانی در انسان نفوذ میکند و کار و تلاش وی را تأیید میکند . کارهای زشت را در نظر انسان ، پسندیده جلو میدهد و وی را در انجام آن ثابت قدم میکند.
پس اگر هوای نفس نمیداشتیم و آمادگی از درون نباشد، شیطان توان ندارد آن را در ما ایجاد کند اما چون هوا و هوس داریم، هنگامی که در نفس خویش خواستهای داشته باشیم و دنبالش برویم ،شیطان همان را زینت داده و تأیید میکند تا بیشتر به آن جذب شویم.(5)
گرچه شیطان موجودی مستقل از هوای نفس است،اما مستقل از هوای نفس نمیتواند کاری بر ضد انسان انجام دهد، بلکه هواها و خواستههای نفسانی ما را تأیید و تشویق و ترغیب میکند،یعنی در برابر هوای نفس استقلال وجودی دارد،ولی استقلال عملی ندارد.(6)
نفس پیوسته می کوشد تا به مقصد و هدف خود برسد و در این امر پافشاری می کند، اما شیطان چون دعوت به لغزش و یا گناهی کند،اگر پذیرفته و اجابت نشود، او را به چیز دیگر و از راه دیگری وسوسه می نماید، زیرا هدف او فقط گمراه کردن انسان است، به هر گونه که امکان داشته باشد،مثل هوای نفس مثل پلنگ است که جز با زور و قهر باز نگردد، و مثل شیطان مثل گرگ است که اگر از یک جانب برانیم از سوی دیگر می آید.
با توجه به توضیحات ذکر شده معلوم گشت هر یک از دو نیروی درونی و بیرونی، تأثیرات ویژهای دارند، بنابراین نمیتوان گفت اگر شیطان نبود، هوای نفس کار شیطان را انجام میداد، بلکه هوای نفس کار خودش را انجام میداد، نه کار شیطان را . در واقع اگر شیطان نبود، هوای نفس توسط شیطان تأیید وتقویت نمییافت. اما باید توجه داشت که بررسی این فرقها بهره چندانی را به دنبال ندارد زیرا دوری از یکایک آنها واجب و لازم است
پینوشتها:
1 . مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، ح1، ص 231.
2 . سوره ص (38) آیه 82.
3 . محمدی ری شهری، میزان الحکمة، ج4، ص 247.
4 . بحارالانوار،ج67، ص 64.
5 . اخلاق در قرآن،ج1، ص 234.
6 . همان، ص 236.
برای شناخت هرکدام از این دو مسیر،راههایی وجود دارد که درزیر،بعضی ازآنها آمده است، توجه کنید:
1- از راه تعقل وتفکر، مسیرحق مطابق عقل وفکراست ولی مسیرشیطان مطابق عقل نیست بلکه مطابق نفسانیات است.
2- از راه مشورت با افراد ذی صلاحیت ؛ افراد عالم وعامل برای مشورت مناسبترین هستند ، امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: مشاوره با مردان فهیم ، سهیم شدن درعقل ایشان است.
3- از راه عرضه کردن عمل مورد نظر، به کتاب وسنت وتشخیص خیر و یا شردادن آن عمل،اگر آن عمل مطابق قرآن ویا احادیث عصمت علیهم السلام بود، به آن عمل شود واگر نبود، کنار گذاشته شود .
4- هرگاه میل به انجام عملی شدیدتر است ، بایستی ملاحظه عاقبت عمل را نیز نمود، اگرانجام آن ، انسان را به خدا وتقوای الهی نزدیکتر می کند، انجام دهد واگر انسان را ازخدا دورمی کند ، انجام ندهد.
5- مرحوم فیض کاشانی در شناخت وسوسة شیطانی از الهام می فرماید:خواطر انسان به دو قسم تقسیم می شود، یکی خواطری که انسان را به کارهای خیر می کشاند که آن را الهام می گویند و یکی خواطری که انسان را به کارهای شر می کشاند که آن را وسوسه می گویند و در فرق گذاشتن بین این دو و جدا کردن این دو از هم و شناختشان مشکلی نیست و تمییز دادن این دو از هم خیلی سخت نمی باشد، آن چه که مهم است جایی است که شیطان شر را در لباس خیر به انسان نشان بدهد، و تمییز دادن در این موارد بسیار سخت و دشوار می باشد و اکثر مردم بواسطة همین مطلب به هلاکت می افتند چون شیطان به طور صریح نمی تواند همه را به شر دعوت کند. (علی اصغر ملک احمدی، شیطان کیست، ص 95 )
6- همانطور که از واژه وسوسه هم استفاده می شود تاثیر شیطان در وجود انسان یک نوع تأثیر خفی و ناآگاه است که در بعضی از آیات از آن تعبیر به ایحاء شده است در آیه 121 سوره انعام می خوانیم: وَ إِنَّ الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِمْ شیاطین به دوستان خود و کسانی که آماده پذیرش دستورات آنها هستند وحی می کنند!
7- همانطوری که می دانیم وحی در اصل همان صدای مخفی و مرموز و احیانا تأثیرهای ناآگاهانه است. منتهی انسان بخوبی می تواند الهامات الهی را از وسوسه های شیطانی تشخیص دهد، زیرا علامت روشنی برای تشخیص آن وجود دارد، و آن اینکه: الهامات الهی چون با فطرت پاک انسان، و ساختمان جسم و روح او آشنا است، هنگامی که در قلب پیدا می شود یک حالت انبساط و نشاط به او دست می دهد. در حالی که وسوسه های شیطان چون هماهنگ با فطرت و ساختمان او نیست به هنگام ایجاد در قلبش، احساس تاریکی، ناراحتی و سنگینی در خود می کند و اگر تمایلات او طوری تحریک گردد که در هنگام انجام گناه، این احساس برای او پیدا نشود بعد از انجام عمل برای او دست می دهد، این است فرق بین الهامات شیطانی و الهامات الهی. (ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 1، ص 574)
8- زینت دادن شیطان ،عمل آدمى را؛ به این است که بوسیله تهییج عواطف درونى مربوط به آن عمل، در دل آدمى القاء مى کند که عمل بسیار خوبى است، و در نتیجه انسان از عمل خود لذت مى برد و قلبا آن را دوست مى دارد، و آن قدر قلب متوجه آن مى شود که دیگر فرصتى برایش نمى ماند تا در عواقب وخیم و آثار سوء و شوم آن تعقلى کند!
9- یک تقسیم بندی کلی برای وساوس: در یک تقسیم بندی کلی می توان وساوس را به سه دسته تقسیم کرد:
یک تقسیم از جهت پوشاندن حقیقت است که شیطان حق را می پوشاند و به انسان می گوید: ترک نعمتها و لذت ها و چیزهای دنیایی را نکن که عمر انسان زیاد است و ترک اینها با این طولانی بودن عمر بسیار سخت و دشوار است …. قسم دوم از وسوسه این است که شیطان وسوسه می کند به تحریک کردن شهوات آدمی و به هیجان آوردن آنها. و این به اقسامی تقسیم می گردد و آن اینکه یا انسان میداند که این اعمال یقیناً معصیت است یا به نحو یقین نمیداند بلکه ظن به معصیت بودن دارد، اگر یقیناً میداند در این جا شیطان از وسوسهای که مؤثر در تحریک باشد باز می ایستد ولی باز تهییج می کند و اگر به نحو ظن معصیت بودن آن را میداند به طوری که برای دفع آن نیاز به مجاهده داشته باشد وسوسة شیطان موجود خواهد بود ولی بر انسان چیره نخواهد شد.قسم سوم این که وسوسه فقط به مجرد خاطره باشد که بدون قصد انجام دادن گناه و معصیت بدون اختیار در دل انسان بگذرد و این از مهمترین قسم از اقسام وسوسه است که خلاصی از آن به طور کلی بسیار مشکل می باشد و عده ای محال دانسته اند و لیکن دفع کردن چنین خاطره و وسوسه ای باز ممکن میباشد. ( ملک احمدی، همان منبع، ص 99 )
10- خاطر نفسانی بعد از گناهی که انسان مرتکب شده است بوجود می آید، اما خاطرة شیطانی اغلب گناهی را پشت سر ندارد، زیرا شیطان جز به شر ابتداء دعوت نمی کند، او به هر صورت اغواء و گمراهی انسان را می طلبد.
اگر خاطر وارده به یاد و ذکر خدا ضعیف نشود و یا زایل نگردد از هوای نفس است و اگر به ذکر خدای تعالی ضعیف یا از بین برود از شیطان است،. (علی اصغر ملک احمدی، شیطان کیست، ص 95 )
ب ) تفاوت عملکردهوای نفس باشیطان :
برای رشد و رستگاری انسان، دو دسته عوامل درونی و بیرونی وجود دارد، وجدان اخلاقی، عقل و فطرت و گرایشهای عالی انسانی از درون و انبیا و ائمه (علیهم السلام) از بیرون، انسانها را به سوی کمال و سعادت دعوت میکند. موانع رشد و کمال انسان نیز دو دسته است: هوای نفس (از جمله عوامل و موانع درونی) و شیطان یا ابلیس (به عنوان عامل بیرونی) .
بعضی خیال میکنند شیطان همان هوای نفس است، در صورتی که شیطان در قرآن به معنای هوای نفس، یا نفس امّاره یا قوة واهمه نیست، بلکه موجودی مستقل از انسان و جنّ است و خداوند آن را از آتش آفرید.(1)
کار شیطان و هوای نفس:
دشمنان خارجی بدون هماهنگی با مهرههای داخلی و بدون داشتن زمینه و پایگاه درونی نمیتوانند موفق شوند.
شیطان (که یک دشمن بیرونی است و قسم خورده که به عزت حق تعالی درصدد وسوسه گمراه کردن انسانها برمیآید)(2) هرگز نمیتواند بدون همراهی نفس درونی و خواستههای نفسانی،کمترین موفقیت به دست آورد.
ابلیس میگوید: خواستم انسانها را از راه وسوسه کردن به گناه وادار کنم، دیدم آنان همه زحمتهایم را با استغفار برباد میدهند! وقتی توبه واستغفار گناهکاران را دیدم، راه دیگری در پیش گرفتم و از راه هواهای نفسانی، آنان را زمین زدم و به هلاکت رساندم، به گونهای که میپندارند در مسیر هدایت قرار دارند، از این رو استغفار نمیکنند!(3)
به همین جهت پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: اعدی عدوّک نفسک الّتی بین جنبیک؛(4) بدترین و سرسختترین دشمنان تو، نفس تو است که میان دو پهلویت قرار دارد.
بنابراین شیطان از راه هواهای نفسانی در انسان نفوذ میکند و کار و تلاش وی را تأیید میکند . کارهای زشت را در نظر انسان ، پسندیده جلو میدهد و وی را در انجام آن ثابت قدم میکند.
پس اگر هوای نفس نمیداشتیم و آمادگی از درون نباشد، شیطان توان ندارد آن را در ما ایجاد کند اما چون هوا و هوس داریم، هنگامی که در نفس خویش خواستهای داشته باشیم و دنبالش برویم ،شیطان همان را زینت داده و تأیید میکند تا بیشتر به آن جذب شویم.(5)
گرچه شیطان موجودی مستقل از هوای نفس است،اما مستقل از هوای نفس نمیتواند کاری بر ضد انسان انجام دهد، بلکه هواها و خواستههای نفسانی ما را تأیید و تشویق و ترغیب میکند،یعنی در برابر هوای نفس استقلال وجودی دارد،ولی استقلال عملی ندارد.(6)
نفس پیوسته می کوشد تا به مقصد و هدف خود برسد و در این امر پافشاری می کند، اما شیطان چون دعوت به لغزش و یا گناهی کند،اگر پذیرفته و اجابت نشود، او را به چیز دیگر و از راه دیگری وسوسه می نماید، زیرا هدف او فقط گمراه کردن انسان است، به هر گونه که امکان داشته باشد،مثل هوای نفس مثل پلنگ است که جز با زور و قهر باز نگردد، و مثل شیطان مثل گرگ است که اگر از یک جانب برانیم از سوی دیگر می آید.
با توجه به توضیحات ذکر شده معلوم گشت هر یک از دو نیروی درونی و بیرونی، تأثیرات ویژهای دارند، بنابراین نمیتوان گفت اگر شیطان نبود، هوای نفس کار شیطان را انجام میداد، بلکه هوای نفس کار خودش را انجام میداد، نه کار شیطان را . در واقع اگر شیطان نبود، هوای نفس توسط شیطان تأیید وتقویت نمییافت. اما باید توجه داشت که بررسی این فرقها بهره چندانی را به دنبال ندارد زیرا دوری از یکایک آنها واجب و لازم است
پینوشتها:
1 . مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، ح1، ص 231.
2 . سوره ص (38) آیه 82.
3 . محمدی ری شهری، میزان الحکمة، ج4، ص 247.
4 . بحارالانوار،ج67، ص 64.
5 . اخلاق در قرآن،ج1، ص 234.
6 . همان، ص 236.