۱۳۹۵/۱۱/۰۸
–
۴۷۰۰ بازدید
اجمالی از زندگی امام رضا(ع) را بیان کنید؟
علی بن موسی بن جعفر معروف به امام رضا (۱۴۸–۲۰۳ق) هشتمین امام شیعه اثناعشری. امام رضا ۲۰ سال امامت را بر عهده داشت. مأمون عباسی او را به اجبار به خراسان آورد و به اکراه، ولیعهد خویش کرد. آن حضرت در طوس به دست مأمون شهادت رسید.
حرم او در مشهد زیارتگاه مسلمانان است. جلسات مناظره حضرت که مأمون عباسی میان وی و بزرگان دیگر ادیان و مذاهب تشکیل میداد، معروف است.
نسب، کنیه و القاب
علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب، کنیهاش، ابوالحسن و مشهورترین لقبش رضا است. برخی منابع گفتهاند مأمون لقب رضا را به او داد؛[۱] ولی در روایتی از امام جواد(ع) آمده است که این لقب از سوی خداوند به پدرش داده شده است.[۲] صابر، رضی و وفی از دیگر القاب آن حضرت است.[۳]
تولد و شهادت
زادروزش را پنجشنبه یا جمعه ۱۱ ذیالقعده، یاذیالحجه و یا ربیع الاول سال ۱۴۸ یا ۱۵۳ق نقل کردهاند.[۴] کلینی سال تولدش را ۱۴۸ق نقل کرده.[۵] بیشتر علماء و مورخین با کلینی هم عقیدهاند.[۶]
شهادتش را جمعه یا دوشنبه آخر ماه صفر، یا ۱۷ صفر، یا ۲۱ رمضان، یا ۱۸ جمادیالاولی، یا ۲۳ ذیالقعده، یا آخر آن، در سال ۲۰۲، یا ۲۰۳، یا ۲۰۶ نقل کردهاند.[۷] کلینی، وفاتش را در ماه صفر سال ۲۰۳ق. در ۵۵ سالگی ذکر میکند.[۸] طبق نظر بیشتر علماء و مورخین سال شهادت حضرت، ۲۰۳ق. بوده است.[۹] طبرسی روز شهادت را در آخر ماه صفر نقل میکند.[۱۰]
در سن حضرت نیز با توجه به اختلاف در تاریخ ولادت و شهادت، اختلاف پیش آمده است که از ۴۷ تا ۵۷ سال گفته شده است.[۱۱] طبق قول اکثریت مذکور در مورد ولادت و وفات، سن وی ۵۵ سال بوده است.
مادر
مادر امام رضا کنیزی از اهالی نوبه بوده است.[۱۲] که با نامهای مختلفی از او یاد شده است. گفته شده است هنگامی که امام کاظم(ع) مالک وی شد، او را تکتم نامید[۱۳] وقتی امام رضا (ع) را به دنیا آورد، امام کاظم(ع) او را طاهره نامید.[۱۴] شیخ صدوق گفته است که عدهای نام مادر امام رضا (ع) را سَکَن نوبیه روایت کردهاند. همچنین اروی، نجمه، سمانه، نیز نامیده شده است و کنیهاش ام البنین بوده است.[۱۵]
در روایتی آمده که مادر امام رضا کنیزی پاک و پرهیزگار به نام نجمه بود که حمیده مادر امام موسی کاظم وی را خرید و به پسرش بخشید و بعد از ولادت حضرت رضا او را طاهره نامید.»[۱۶]
همسران
همسر امام رضا سبیکه نام داشت[۱۷] که گفته شده از خاندان ماریه قبطیه همسر پیامبر(ص)، بوده است.[۱۸]
در برخی از منابع تاریخی، همسر دیگری نیز برای امام رضا(ع) ذکر شده است: مأمون به امام رضا (ع) پیشنهاد داد که با دخترش «ام حبیب» یا «ام حبیبه» ازدواج کند و امام نیز پذیرفت.[۱۹] طبری این ازدواج را در حوادث سال ۲۰۲ق یاد میکند.[۲۰] گفتهاند که هدف مأمون از این کار، نزدیکی بیشتر به امام رضا (ع) و نفوذ به خانه وی جهت اطلاع از برنامههایش بوده است.[۲۱] سیوطی نیز، از تزویج دختر مأمون با امام رضا(ع) یاد میکند ولی اسم آن دختر را ذکر نمیکند.[۲۲]
فرزندان
درباره تعداد و اسامی فرزندان امام رضا اختلاف است. برخی فرزندان ایشان را پنج پسر و یک دختر نوشتهاند، به نامهای محمد قانع، حسن، جعفر، ابراهیم، حسین و عایشه.[۲۳] سبط بن جوزی برای وی چهار پسر به نامهای محمد (ابوجعفر ثانی)، جعفر، ابومحمد حسن، ابراهیم، و یک دختر، بدون ذکر اسم، یاد میکند.[۲۴] گفته شده فرزندی از آن حضرت که دو سال یا کمتر داشته در قزوین مدفون شده است که گفته میشود امامزاده حسین کنونی قزوین همان است. بنابر روایتی امام در سال ۱۹۳ به این شهر مسافرتی داشته است.[۲۵] مفید، غیر از محمد بن علی فرزندی برای وی نمیشناسد.[۲۶] ابن شهرآشوب و طبرسی، نیز بر همین عقیدهاند.[۲۷] برخی، از دختری به نام فاطمه برای وی سخن گفتهاند.[۲۸]
امامت
امام رضا پس از شهادت پدرش امام کاظم در سال ۱۸۳ق امامت را عهدهدار شد؛ مدت امامت آن حضرت ۲۰ سال (۱۸۳-۲۰۳ق) بود که با خلافت هارون الرشید، محمد امین (حدود ۵ سال)، مأمون (۵ سال) همزمان شد.[۲۹]
راویانی همچون داود بن کثیر رقی، محمد بن اسحاق بن عمار، علی بن یقطین، نعیم قابوسی، حسین بن مختار، زیاد بن مروان، المخزومی، داود بن سلیمان، نصر بن قابوس، داود بن زربی، یزید بن سلیط و محمد بن سنان احادیثی از موسی بن جعفر درباره امامت امام رضا(ع) نقل کردهاند از این قرارند: [۳۰]
همچنین مقبولیت امام رضا (ع) در میان شیعیان و برتری علمی و اخلاقی وی را، ثابت کننده امامت او میدانند. هرچند که وضعیت مسأله امامت در اواخر زندگی موسی بن جعفر (ع) بسیار پیچیده بود اما بیشتر اصحاب امام کاظم (ع) جانشینی امام رضا (ع) را پذیرفتند.[۳۱]
پس از شهادت امام هفتم، بیشتر شیعیان با توجه به وصیت امام(ع) و دلایل و شواهد دیگر، امامت فرزند ایشان، علی بن موسی الرضا (ع) را پذیرفتند و وی را به عنوان امام هشتم تأیید نمودند. این دسته که بزرگان اصحاب امام کاظم (ع) را هم شامل میشد به نام قطعیه مشهور شدند.[۳۲] ولی گروه دیگری از اصحاب امام هفتم (ع) بنا به دلایلی، از اعتراف به امامت علی بن موسی الرضا (ع) سرباز زده و در امامت حضرت موسی بن جعفر (ع) توقف کردند. آنان اظهار میداشتند که موسی بن جعفر (ع) آخرین امام است و کسی را به امامت تعیین نکرده و یا دست کم ما از آن آگاه نیستیم. این گروه واقفیه (یا واقفه) نامیده شدند.
جایگاه امام در مدینه
امام رضا حدود هفده سال (۱۸۳-۲۰۰ یا ۲۰۱) از دوره امامت خود را در مدینه حضور داشت و از جایگاه ویژهای در میان مردم برخوردار بود. خود امام در گفتگویی که با مأمون درباره ولایتعهدی داشت، در توصیف این دوره گفته است:
همانا ولایت عهدی هیچ امتیازی را بر من نیفزود. هنگامی که من در مدینه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود و وقتی سوار بر مرکب خود، از کوچههای مدینه عبور میکردم، کسی عزیرتر از من نبود.[۳۳] در مورد جایگاه علمی امام در مدینه نیز از خود ایشان نقل شده است: من در مسجد پیامبر مینشستم و دانشمندانی که در مدینه بودند، هرگاه در مسئلهای درمیماندند، همگی به من ارجاع میدادند و مسائلشان را نزد من میفرستادند و من به آنها پاسخ میدادم.[۳۴]از مدینه به مرو
هجرت امام رضا(ع) از مدینه به مرو در سال ۲۰۰ [۳۵] یا ۲۰۱ قمری[۳۶] بود. به گزارش یعقوبی مأمون، امام رضا را از مدینه به خراسان آورد و فرستاده وی جهت آوردن حضرت به خراسان، رجاء بن ابیضحاک خویشاوند فضل به سهل بود. حضرت را از راه بصره آوردند تا به مرو رسید.[۳۷] به عقیده برخی مأمون مسیر مشخصی برای سفر امام رضا به مرو انتخاب کرد تا آن حضرت از مراکز شیعهنشین عبور نکند، زیرا از اجتماع شیعیان بر گرد امام میترسید. او دستور داد تا حضرت را از مسیر کوفه نیاورند بلکه از طریق بصره،خوزستان و فارس، به نیشابور بیاورند.[۳۸]
مسیر حرکت طبق کتاب اطلس شیعه چنین بوده است: مدینه، نقره، هوسجه، نباج، حفر ابوموسی، بصره، اهواز، بهبهان، اصطخر، ابرقوه، ده شیر (فراشاه)، یزد، خرانق، رباط پشت بام، نیشابور، قدمگاه، ده سرخ، طوس، سرخس، مرو.[۳۹] به گزارششیخ مفید مأموران مأمون، امام رضا (ع) و برخی از بنیهاشم را از مسیر بصره به مرو آوردند. مأمون آنها را در خانهای و امام رضا را در خانهای دیگر جای داد و او را اکرام کرد.[۴۰]
بیان حدیث سلسلة الذهب
اسحاق بن راهویه میگوید: وقتی امام رضا(ع) در سفر به خراسان به نیشابور رسید، شماری از مُحدِّثان و عرض کردند: ای پسر پیغمبر از شهر ما تشریف می برید و برای ما حدیثی بیان نمیفرمایید؟ پس از این تقاضا، حضرت سرش را از کجاوه بیرون آورد و فرمود:
شنیدم از پدرم موسی بن جعفر (ع) که فرمود شنیدم از پدرم جعفر بن محمّد (ع) که فرمود شنیدم از پدرم محمّد بن علی (ع) که فرمود شنیدم از پدرم علی بن الحسین (علیهما السّلام) که فرمود شنیدم از پدرم حسین بن علی (ع) فرمود شنیدم از پدرم امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب (ع) که فرمود شنیدم از رسول خدا (ص) که فرمود شنیدم از جبرئیل که گفت شنیدم از پروردگار عزّ و جلّ فرمود: «کلمه «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ » دژ و حصار من است. پس هر کس داخل دژ و حصار من شود، از عذاب من ایمن خواهد بود.» پس هنگامی که مَرکب حضرت حرکت کرد با آواز بلند فرمود با شروط آن و من یکی از آن شروط هستم.[۴۱] ایراد این حدیث را در نیشابور یکی از مهمترین و مستندترین حوادث مسیر حرکت امام رضا میدانند.[۴۲]
ولایتعهدی مأمون
پس از استقرار امام در مرو، مأمون قاصدی به خانه امام رضا فرستاد و به وی پیشنهاد داد که من میخواهم خودم را از خلافت خلع کنم و آن را به تو بسپارم ولی امام به شدت با این کار مخالفت کرد. پس از این، مأمون از وی خواست که ولایت عهدی پس از خودش را به او واگذار نماید. باز امام مخالفت شدید کرد. در این هنگام مأمون سخنی با شائبه تهدید به زبان آورد و در این میان گفت: عمر بن خطاب، شورا را در شش نفر قرار داد (ر.ک: شورای شش نفره) که یکی از آنان جد تو امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب بود. عمر شرط کرد هرکدام از آنان مخالفت کرد گردنش زده شود. چارهای نیست جز اینکه آنچه از تو میخواهم بپذیری که من گزیری از آن نمییابم. امام (ع) پاسخ داد: پس من میپذیرم بدین شرط که نه فرمان دهم و نه بازدارم، نه فتوا دهم و نه قضاوت کنم، نه کسی را به کاری گمارم و نه عزل کنم و نه چیزی را از جایگاهش تغییر دهم. مأمون، شرط او را پذیرفت.[۴۳]
بدین طریق، مأمون در روز دوشنبه هفتم رمضان سال ۲۰۱ق. با امام رضا به عنوان ولیعهد پس از خود بیعت کرد و مردم را به جای لباس سیاه[یادداشت ۱]، سبزپوش کرد و فرمان آن را به اطراف و نواحی نوشت و برای امام رضا (ع) بیعت گرفت و به نام وی بر منبرها خطبه خواندند و دینار و درهم به نامش سکه زدند و کسی نماند که لباس سبز نپوشد مگر اسماعیل بن جعفر بن سلیمان بن علی هاشمی.[۴۴]
مناظرات
مأمون پس از آوردن امام رضا(ع) به مرو، جلسات علمی متعددی با حضور علمای گوناگون تشکیل داد. در این جلسات، مذکرات زیادی میان امام و دیگران صورت میگرفت که به طور عمده درباره مسائل اعتقادی و فقهی بود. بخشی از این مذاکرات را طبرسی در کتاب احتجاج فراهم آورده است.[۴۵] برخی از این مناظرات [یا احتجاجات] از این قرارند:[۴۶]
احتجاج در باب توحید و عدل
احتجاج در باب امامت
احتجاج با مروزی
احتجاج با ابی قره
احتجاج با اهل کتاب (جاثلیق)
احتجاج با اهل کتاب (رأس الجالوت)
احتجاج با زرتشت
احتجاج با رئیس صابئین
مأمون میخواست با کشاندن امام به بحث، تصوری را که عامه مردم درباره ائمه اهل بیت علیهم السلام داشتند و آنان را صاحب علم خاص مثلاً «علم لدنّی» میدانستند، از بین ببرد. صدوق در این باره میگوید: مأمون اندیشمندان سطح بالای هر فرقه را در مقابل امام قرار میداد تا حجت آن حضرت را به وسیله آنان از اعتبار بیندازد و این به جهت حسد او نسبت به امام و منزلت علمی و اجتماعی او بود. اما هیچ کس با آن حضرت روبه رو نمیشد جز آن که به فضل او اقرار کرده و به حجتی که از طرف امام علیه او اقامه میشود، ملتزم میگردید.[۴۷]
این مجالس به تدریج مشکلاتی را برای مأمون درست کرد. زمانی که وی متوجه شد، تشکیل چنین جلساتی برای وی خطرناک است، اقدام به محدود کردن امام کرد. از عبدالسلام هروی نقل شده که به مأمون اطلاع دادند: امام رضا علیهالسلام مجالس کلامی تشکیل داده و بدین وسیله مردم شیفته وی میشوند. مأمون به محمد بن عمرو طوسی مأموریت داد تا مردم را از مجلس آن حضرت طرد نماید. پس از آن امام در حق مأمون نفرین کرد.[۴۸]
نماز عید
پس از عقد ولایتعهدی (در هفتم ماه رمضان سال ۲۰۱) چون عید (ظاهراً عید فطر سال ۲۰۱ق) رسید مأمون از امام خواست تا نماز عید بخواند، اما امام بر مبنای شرایطی که در ابتدای ولایتعهدی با مأمون ذکر کرده بود از پذیرش اقامه نماز عید عذر خواست. مأمون اصرار کرد و امام ناچار قبول کرد و فرمود: پس من همچون رسول خدا (ص) به نماز خواهم رفت. مأمون نیز پذیرفت. مردم انتظار داشتند که امام رضا (ع) مانند خلفا با آداب و رسوم خاصی از خانه خارج شود، اما دیدند که ایشان با پای برهنه در حالیکه تکبیر میگوید به راه افتاد. امیران که با لباس رسمی و معمولِ اینگونه مراسم آمده بودند، با دیدن این وضع، یکباره از اسبها فرود آمده و کفشها را از پا درآوردند و با گریه و تکبیرگویان پشت سر امام به راه افتادند. امام در هر قدم که میرفت سه بار تکبیر میگفت.
گفتهاند که فضل به مأمون گفت: اگر امام رضا بدین صورت به مصلّا(محل برپایی نماز) برسد، مردم فریفته او میشوند، بهتر آن است که از او بخواهی برگردد. پس مأمون فردی را فرستاد و از امام خواست که برگردد. آن حضرت کفش خود را به پا کرد و سوار بر مرکب شد و بازگشت.[۴۹]
شهادت
نقل قولهای متفاوتی در مورد چگونگی شهادت امام رضا (ع) در منابع مختلف ذکر شده است:
در تاریخ یعقوبی آمده است، مأمون در سال ۲۰۲ق از مرو رهسپار عراق شد و ولیعهدش رضا علیهالسلام و وزیرش فضل بن سهل ذوالریاستین همراه وی بودند.[۵۰] چون به طوس رسیدند، امام رضا (ع) در قریهای که به آن نوقان گفته میشود، در اول سال ۲۰۳ق وفات کرد و بیماری آن حضرت بیش از سه روز نبود و گفته شده که علی بن هشام انار مسمومی به او خورانید و مأمون بر وی سخت بیتابی نشان داد. یعقوبی در ادامه مینویسد: «خبر داد مرا ابوالحسن بن ابی عباد و گفت: مأمون را دیدم که قبایی سفید در برداشت و در (تشییع) جنازه رضا سربرهنه میان دو قائمه نعش پیاده میرفت و میگفت؛ یا اباالحسن پس از تو به که دلخوش باشم؟ و سه روز نزد قبرش اقامت گزید و هر روز قرصی نان و مقداری نمک برای او میآوردند و خوراکش همان بود، سپس در روز چهارم بازگشت ».[۵۱]شیخ مفید نقل میکند مأمون، عبدالله بن بشیر را امر کرد که ناخنهایش را نگیرد تا درازتر از حد معمول شود و سپس چیزی شبیه تمر هندی بدو داده تا با دستانش خمیر کند. آنگاه مأمون پیش امام رضا رفته و عبدالله را صدا زده و از او خواسته است که با دستانش آب انار بگیرد و سپس آن را به امام رضا(ع) نوشانید و این سبب وفات حضرت پس از دو روز شده است.[۵۲]صدوق روایاتی را بدین مضمون نقل میکند که در بعضی از آنها سم در انگور ذکر شده است و در بعضی، هم در انگور و هم در انار آمده است.[۵۳] جعفر مرتضی حسینی، شش نظر را درباره درگذشت امام رضا(ع) ذکر میکند.[۵۴]ابن حبّان از محدثان و رجال شناسان قرن چهارم هجری، ذیل نام «علی بن موسی الرضا» مینویسد: علی بن موسی الرضا به وسیله سمی که مأمون به وی خوراند، رحلت یافت. این حادثه در روز شنبه سال ۲۰۳ق. بود.[۵۵]در مورد علت قتل امام رضا (ع) توسط مأمون، دلایل مختلفی ذکر شده است: غلبه امام بر علمای مختلف در جلسات مناظره،[۵۶] استقبال پرشور مردم از امامت امام در مراسم نماز عیدمأمون از این حادثه احساس خطر کرد و متوجه شد دادن ولایت عهدی به امام، اوضاع را علیه وی سختتر کرده است. از این رو، مراقبانی برای آن حضرت گمارد تا مبادا اقدامی بر ضد مأمون انجام دهد.[۵۷] امام از مأمون وحشتی نداشت و در اکثر اوقات به او چنان جواب میداد که ناراحتش میکرد. این وضع نیز باعث خشم مأمون و زیادتر شدن دشمنی وی نسبت به حضرت میشد، هرچند آشکار نمیکرد.[۵۸] چنانکه نقل شده هنگامی که مأمون از خبر یکی از فتوحات نظامیاش خوشحالی میکرد، امام رضا (ع) به او گفت: «ای امیر مؤمنان، از خدا بترس درباره امت محمد (ص) و آنچه که خدا به تو واگذار کرده است. تو امور مسلمین را تضییع کردهای و…»[۵۹]
حرم امام رضا
پس از شهادت امام رضا (ع)، مأمون، او را در خانه حمید بن قحطبه طائی (بقعه هارونیه) در روستای سناباد، دفن کرد.[۶۰] امروزه حرم رضوی، در ایران و در شهر مشهد مقدس واقع است و سالانه زیارتگاه میلیونها مسلمان از کشورهای مختلف است.[۶۱]
سیره رضوی
سیره عبادی: در سیره عملی امام رضا آمده است که آن حضرت در بحبوحه مناظرات علمی که بزرگان ادیان و فرق در آن حضور داشتند، به مجرد شنیدن صدای اذان، جلسه را ترک میکرد و در پاسخ به درخواست حاضران برای ادامه بحث علمی، فرمود: نماز میگزاریم و بازمیگردیم.[۶۲] گزارشهایی از عبادتهای شبانه و شب زندهداری ایشان نقل شده است.[۶۳] هنگامی که امام رضا پیراهن خود را به دعبل خزاعی هدیه داد به او فرمود: از این پیراهن محافظت کن که من با آن، هزار شب، در هر شب هزار رکعت نماز خواندهام و با آن هزار بار قرآن را ختم کردهام.[۶۴] سجدههای طولانی آن حضرت نیز گزارش شده است.[۶۵]
سیره اخلاقی: نمونههای فراوانی از برخورد نیک امام در معاشرت با دیگران نقل شده است. رفتار محبتآمیز و همسفره شدن امام با بردگان و زیردستان حتی پس از ولیعهدی[۶۶] نمونهای از این گزارشها است. ابن شهرآشوب نقل کرده است که روزی امام به حمام رفت و یکی از حاضران که امام را نمیشناخت از ایشان خواست دلاکی او را انجام دهد. امام پذیرفت و شروع به دلاکی کرد. دیگران با مشاهده این ماجرا امام را به آن مرد معرفی کردند و وقتی آن مرد شرمسار شد و عذرخواهی کرد، امام او را آرام کرد و به دلاکی ادامه داد.[۶۷]
سیره تربیتی: در سیره رضوی بر نقش خانواده در تربیت فرزند تاکید شده و مواردی همچون لزوم ازدواج با همسر صالح،[۶۸] اهتمام به ایام بارداری،[۶۹] نامگذاری نیک،[۷۰] و تکریم کودک[۷۱] گوشزد شده است. در مورد اهتمام امام رضا به انس گرفتن با نزدیکان نیز نقل شده است که هرگاه امام فراغتی پیدا میکرد، نزدیکان و اطرافیانش از کوچک و بزرگ را جمع میکرد و به گفتگو با آنان میپرداخت.[۷۲]
سیره علمی: امام رضا وقتی در مدینه حضور داشت در روضه نبوی مینشست و دانشمندانی که از پاسخ سوالات درمیماندند، از امام یاری میخواستند.[۷۳] پس از حضور در مرو نیز از رهگذر مناظراتی که برپا میشد، به بسیاری از شبهات و سوالات پاسخ میگفت. افزون بر آن امام در منزل خود و در مسجد مرو حوزه علمی تشکیل داد ولی وقتی مجلس درس امام بالا گرفت مامون دستور تعطیلی آن را صادر کرد و امام او را نفرین کرد.[۷۴]
طب الرضا
اهتمام به تندرستی و طب در روایات امام رضا نمود روشنی دارد. در این روایات ضمن تبیین برخی مفاهیم مرتبط با این زمینه، به امر پیشگیری، تغذیه صحیح، بهداشت فردی و درمان نیز پرداخته شده است. کتاب طب الرضا معروف به رساله ذهبیه منسوب به امام رضا است و دربردارنده توصیههایی در این زمینه است.
تقیه نکردن در بحث امامت: دوره امامت امام رضا تا حدی تقیه را برنمیتافت؛ زیرا وقایع مربوط به پیدایش جریان واقفیه، جامعه امامیه را با خطری جدی روبرو ساخته بود. بهعلاوه برخی بازماندگان فرقه فطحیه نیز در زمان امام رضا فعال بودند. با توجه به این شرایط، امام تا حدی از سیاست تقیه فاصله گرفت و با صراحت بیشتری به تبیین ابعاد امامت پرداخت. برای نمونه بحث مفترض الطاعه بودن امام، از زمان امام صادق (ع) در محافل دینی و کلامی مطرح شده بود ولی امامان در این مسئله با تقیه برخورد میکردند. امام رضا بدون آنکه به تعبیر روایات «ترسی از طغیانگر به خود راه دهد» خود را امام مفترض الطاعه معرفی مینمود.[۷۵][یادداشت ۲] در عین حال امام از شیعیان میخواست که «از خدا تقوا پیشه کنید و سخن ما را برای همگان پخش نکنید.»[۷۶]
همچنین امام در پاسخ نامه مأمون که از ایشان خواسته بود درباره محض اسلام برای او بنویسد، پس از اشاره به توحید و نبوت پیامبر اسلام، امامت و جانشینی امام علی و یازده امام پس از وی را مطرح میکند و عبارت «القائم بامر المسلمین: کسی که امور مسلمانان را بر عهده دارد» را در مورد امام به کار میبرد.[۷۷]
آثار منسوب
رساله ذهبیه یا طب الرضا از آثار منسوب به امام رضا (ع)
عیون اخبار الرضا و رساله ذهبیه
برخی از نویسندگان، از امام رضا(ع) به جز احادیث و اخباری که از آن حضرت نقل کردهاند و یا پاسخ کسانی که برای فهم مسائل علوم و معارف به آن بزرگوار مراجعه کردهاند (مثلاً کتاب عیون اخبار الرضا بسیاری از این مسائل را نقل کرده است.)، تألیفاتی نیز ذکر کردهاند که صحت انتساب آنها نیازمند ادله کافی است و استناد برخی از آنها قابل اثبات نیست. از جمله این تألیفات کتاب «الفقه الرضوی» است که محققین از علماء، نپذیرفتهاند که این کتاب نوشته امام رضا (ع) باشد.[۷۸] اثر دیگری که به امام رضا(ع) نسبت داده شده است، «رساله ذهبیه» در پزشکی است. گفته شده است که امام این رساله را در حدود سال ۲۰۱ق. برای مأمون فرستاد و مأمون برای نشان دادن اهمیت آن دستور میدهد که با طلا نوشته و پس از آن در خزانه دارالحکمه نگهداری شود و به همین مناسبت است که آن را رساله ذهبیه نامیدهاند. بسیاری از علماء بر این رساله شرح نوشتهاند.[۷۹]
از دیگر آثار نسبت داده شده به امام رضا(ع) «صحیفة الرضا» در فقه است که انتساب آن به ایشان ثابت نشده است.[۸۰] کتاب دیگری که به امام رضا (ع) نسبت داده شده است، کتاب «محض الاسلام و شرایع الدین» است که ظاهراً اطمینانی به صدور این کتاب از امام نیست.[۸۱]
اصحاب
برخی از نویسندگان، ۳۶۷ نفر را در زمره اصحاب و راویان حدیث امام رضا (ع) ذکر میکنند.[۸۲] برخی از اصحاب حضرت عبارتند از:
یونس بن عبدالرحمن
موفق (خادم امام رضا)
علی بن مهزیار اهوازی
صفوان بن یحیی
محمد بن سنان
علی بن اسماعیل میثمی
زکریا بن آدم
ریان بن صلت
دعبل بن علی
جایگاه نزد اهلسنت
برخی بزرگان اهلسنت در سخنانی نسب، علم، فضل امام رضا را ستوده[۸۳] و به زیارت مرقد آن حضرت میرفتهاند. ابن حبان گفته است که بارها به زیارت قبر علی بن موسی در مشهد رفته و با توسل به آن حضرت برخی مشکلاتش برطرف شده است.[۸۴] همچنین ابن حجر عسقلانی نقل کرده که ابوبکر بن خزیمه (امام اهل حدیث) و ابوعلی ثقفی به همراه دیگرانی از اهل سنت به زیارت قبر امام رضا(ع) رفتهاند. راوی این حکایت (که خودش آن را برای ابن حجر نقل کرده است) گفته است که: «ابوبکر بن خزیمه چنان به بزرگداشت این بقعه، و فروتنی و زاری نزد آن پرداخت که ما متحیر شدیم.»[۸۵] ابن نجار از جایگاه امام در علم و دین سخن به میان آورده و گفته که: «وی در علم و دین چنان جایگاهی داشت که در بیست و چند سالگی، در مسجد رسول خدا (ص) فتوا میداد.»[۸۶]مطالعه بیشتر
صدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ترجمه علی اکبر غفاری، تهران: نشر صدوق، ۱۳۷۳ش.
سید محمدجواد فضل الله ، تحلیلی از زندگانی امام رضا (ع)، ترجمه محمدصادق عارف، مشهد: آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهشهای اسلامی، ۱۳۷۷ش.
سید جعفر مرتضی عاملی، زندگی سیاسی هشتمین امام، ترجمه سید خلیل خلیلیان، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۱ش.
جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (علیهم السلام)، قم: انصاریان، ۱۳۸۱ش.
(برگرفته از سایت ویکی شیعه)
پانویس:
1.مفید، الارشاد(۱۴۱۳ق.)، ج۲، ص۲۶۱؛ ابن شهرآشوب، مناقب، ج۴، ص۳۶۳
2.صدوق، عیون اخبار الرضا(۱۳۷۸ق.)، ج۱، ص۱۳
3.امین، سیدمحسن، اعیان الشیعة، ج۲، ص۵۴۵.
4.فضل الله، ۱۳۷۷، ص۴۳.
5.کینی، ۱۳۶۳ش، ص۴۸۶.
6.عاملی، ۱۴۳۰ق، ص۱۶۸.
7.فضل الله، ۱۳۷۷، ص۴۳.
8.کینی، ج۱، ۱۳۶۳، ص۴۸۶.
9.عاملی، ۱۴۳۰ق.، ص۱۶۹.
10.الطبرسی، ۱۴۱۷، ص۴۱.
11.ر.ک: القرشی، ج۲، صص۵۰۳-۵۰۴.
12.جعفریان، ۱۳۸۱، ص۴۲۵.
13.صدوق، ج۱، ۱۳۷۳، ص۲۶.
14.صدوق، ج۱، ۱۳۷۳، ص۲۷.
15.صدوق، ج۱، ۱۳۷۳، صص۳۰-۳۱.
16.صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۲۴.
17.طبرسی، ۱۴۱۷ ص۹۱.
18.کلینی، الکافی، مصحح محمد آخوندی، بیتا، ج۱، ص۴۹۲.
19.یافعی، ج۲، ۱۴۱۷، ص۱۰.
20.طبری، محمد بن جریر، التاریخ، ج۷، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیتا، ص۱۴۹ (لوح فشرده مکتبة اهل البیت، نسخه دوم).
21.قرشی، ج۲، ۱۴۲۹ه، ص۴۰۸.
22.سیوطی، بیتا، ص۳۰۷.
23.فضل الله، محمدجواد، همان، ص۴۴.
24.ابن جوزی، بیتا، ص۱۲۳.
25.جعفریان، ۱۳۸۱، ص۴۲۶.
26.مفید، همان، ص۴۶۴.
27.ر.ک به فضل الله، ۱۳۷۷، ص۴۴.
28.ر.ک: قمی، ۱۳۷۹، ص۱۷۲۵-۱۷۲۶.
29.طبرسی، ج۲، ۱۴۱۷ق، صص۴۱-۴۲.
30.مفید، الارشاد، ص۴۴۸.
31.جعفریان، ۱۳۸۱، ص۴۲۷
32.نوبختی، فرق الشیعه، ص۷۹.
33.کلینی، کافى(۱۳۶۳ش)، ج۸، ص۱۵۱
34.طبرسی، إعلام الورى(۱۴۱۷ق)، ج۲، ص۶۴
35.عرفانمنش، ۱۳۷۴، ص۱۸.
36.جعفریان، ۱۳۸۱، ص۴۲۶.
37.یعقوبی، ج۲، ۱۳۷۸، ص۴۶۵.
38.مطهری، ج۱۸، ۱۳۸۱، ص۱۲۴.
39.جعفریان، ۱۳۸۷، ص۹۵.
40.المفید، همان، ص۴۵۵.
41.صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص۲۱-۲۲.
42.فضل الله، ۱۳۷۷، ص۱۳۳.
43.مفید، همان، صص۴۵۵-۴۵۶.
44.یعقوبی، همان، ص۴۶۵.
45.جعفریان، ۱۳۸۱، ص۴۴۲.
46.ر.ک: طبرسی، ج۲، ۱۴۰۳ق.، ص۳۹۶ به بعد.
47.عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۵۲، به نقل از جعفریان، ص۴۴۲.
48.جعفریان، ۱۳۸۱، ص۴۴۲-۴۴۳.
49.جعفریان، ۱۳۸۱، ص۴۴۳-۴۴۴.
50.یعقوبی، همان، ص۴۶۹.
51.یعقوبی، همان، ص۴۷۱.
52.مفید، الارشاد، ص۴۶۴.
53.ر.ک: صدوق، ج۲، ۱۳۷۳، صص۵۹۲ و ۶۰۲.
54.ر.ک: حسینی، جعفر مرتضی، ۱۳۸۱، صص۲۰۲-۲۱۲.
55.ابن حبان، ج۸، ۱۴۰۲، صص۴۵۶-۴۵۷؛ جعفریان، ۱۳۷۶، ص۴۶۰.
56.جعفریان، ۱۳۷۶، ص۴۴۳.
57.جعفریان، ۱۳۷۶، ص۴۴۴.
58.جعفریان، ۱۳۷۶، ص۴۴۴-۴۴۵.
59.عطاردی، ۱۴۱۳، ص۸۴-۸۵.
60.مفید، الارشاد، ص۴۶۴.
61.دخیل، ۱۴۲۹ق.، صص۷۶-۷۷.
62.شیخ صدوق، التوحید، ص۴۳۵
63.شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۸۴
64.رجال النجاشی، ص۲۷۷
65.شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۷
66.شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۵۹
67.ابن شهرآشوب، المناقب، ج۴، ص۳۶۲
68.کلینی، کافی (۱۳۶۳ش)، ج۵، ص۳۲۷
69.کلینی، کافی (۱۳۶۳ش)، ج۶، ص۲۳
70.کلینی، کافی (۱۳۶۳ش)، ج۶، ص۱۹
71.نوری طبرسی، مستدرک الوسائل، ج۳، ص۶۷
72.شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۵۹
73.طبرسی، اعلام الوری…، ج۲، ص۶۴
74.شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۷۲-۱۷۳
75.کلینی، کافی (۱۳۶۳ش)، ج۱، ص۱۸۷
76.کلینی، کافی (۱۳۶۳ش)، ج۲، ص۲۲۴
77.شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا، ج ۲، ص۱۲۲
78.فضل الله، ۱۳۷۷، ص۱۸۷.
79.فضل الله، ۱۳۷۷، صص۱۹۱-۱۹۶.
80.فضل الله، ۱۳۷۷، ص۱۹۶.
81.فضل الله، ۱۳۷۷، ص۱۹۷-۱۹۸.
82.ر.ک: قرشی، ۱۴۲۹ق./۲۰۰۸م.
83.عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج۷، ص۳۸۹؛ یافعی، ج۲، ۱۴۱۷ق. ص۱۰.
84.ابن حبان، ج۸، ۱۴۰۲ق.، صص۴۵۷.
85.عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج۷، ص۳۸۸.
86.ابن النجار، ذیل تاریخ بغداد، ج۴، ص۱۳۵؛ نیز ر.ک: عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج۷، ص۳۸۷.
حرم او در مشهد زیارتگاه مسلمانان است. جلسات مناظره حضرت که مأمون عباسی میان وی و بزرگان دیگر ادیان و مذاهب تشکیل میداد، معروف است.
نسب، کنیه و القاب
علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب، کنیهاش، ابوالحسن و مشهورترین لقبش رضا است. برخی منابع گفتهاند مأمون لقب رضا را به او داد؛[۱] ولی در روایتی از امام جواد(ع) آمده است که این لقب از سوی خداوند به پدرش داده شده است.[۲] صابر، رضی و وفی از دیگر القاب آن حضرت است.[۳]
تولد و شهادت
زادروزش را پنجشنبه یا جمعه ۱۱ ذیالقعده، یاذیالحجه و یا ربیع الاول سال ۱۴۸ یا ۱۵۳ق نقل کردهاند.[۴] کلینی سال تولدش را ۱۴۸ق نقل کرده.[۵] بیشتر علماء و مورخین با کلینی هم عقیدهاند.[۶]
شهادتش را جمعه یا دوشنبه آخر ماه صفر، یا ۱۷ صفر، یا ۲۱ رمضان، یا ۱۸ جمادیالاولی، یا ۲۳ ذیالقعده، یا آخر آن، در سال ۲۰۲، یا ۲۰۳، یا ۲۰۶ نقل کردهاند.[۷] کلینی، وفاتش را در ماه صفر سال ۲۰۳ق. در ۵۵ سالگی ذکر میکند.[۸] طبق نظر بیشتر علماء و مورخین سال شهادت حضرت، ۲۰۳ق. بوده است.[۹] طبرسی روز شهادت را در آخر ماه صفر نقل میکند.[۱۰]
در سن حضرت نیز با توجه به اختلاف در تاریخ ولادت و شهادت، اختلاف پیش آمده است که از ۴۷ تا ۵۷ سال گفته شده است.[۱۱] طبق قول اکثریت مذکور در مورد ولادت و وفات، سن وی ۵۵ سال بوده است.
مادر
مادر امام رضا کنیزی از اهالی نوبه بوده است.[۱۲] که با نامهای مختلفی از او یاد شده است. گفته شده است هنگامی که امام کاظم(ع) مالک وی شد، او را تکتم نامید[۱۳] وقتی امام رضا (ع) را به دنیا آورد، امام کاظم(ع) او را طاهره نامید.[۱۴] شیخ صدوق گفته است که عدهای نام مادر امام رضا (ع) را سَکَن نوبیه روایت کردهاند. همچنین اروی، نجمه، سمانه، نیز نامیده شده است و کنیهاش ام البنین بوده است.[۱۵]
در روایتی آمده که مادر امام رضا کنیزی پاک و پرهیزگار به نام نجمه بود که حمیده مادر امام موسی کاظم وی را خرید و به پسرش بخشید و بعد از ولادت حضرت رضا او را طاهره نامید.»[۱۶]
همسران
همسر امام رضا سبیکه نام داشت[۱۷] که گفته شده از خاندان ماریه قبطیه همسر پیامبر(ص)، بوده است.[۱۸]
در برخی از منابع تاریخی، همسر دیگری نیز برای امام رضا(ع) ذکر شده است: مأمون به امام رضا (ع) پیشنهاد داد که با دخترش «ام حبیب» یا «ام حبیبه» ازدواج کند و امام نیز پذیرفت.[۱۹] طبری این ازدواج را در حوادث سال ۲۰۲ق یاد میکند.[۲۰] گفتهاند که هدف مأمون از این کار، نزدیکی بیشتر به امام رضا (ع) و نفوذ به خانه وی جهت اطلاع از برنامههایش بوده است.[۲۱] سیوطی نیز، از تزویج دختر مأمون با امام رضا(ع) یاد میکند ولی اسم آن دختر را ذکر نمیکند.[۲۲]
فرزندان
درباره تعداد و اسامی فرزندان امام رضا اختلاف است. برخی فرزندان ایشان را پنج پسر و یک دختر نوشتهاند، به نامهای محمد قانع، حسن، جعفر، ابراهیم، حسین و عایشه.[۲۳] سبط بن جوزی برای وی چهار پسر به نامهای محمد (ابوجعفر ثانی)، جعفر، ابومحمد حسن، ابراهیم، و یک دختر، بدون ذکر اسم، یاد میکند.[۲۴] گفته شده فرزندی از آن حضرت که دو سال یا کمتر داشته در قزوین مدفون شده است که گفته میشود امامزاده حسین کنونی قزوین همان است. بنابر روایتی امام در سال ۱۹۳ به این شهر مسافرتی داشته است.[۲۵] مفید، غیر از محمد بن علی فرزندی برای وی نمیشناسد.[۲۶] ابن شهرآشوب و طبرسی، نیز بر همین عقیدهاند.[۲۷] برخی، از دختری به نام فاطمه برای وی سخن گفتهاند.[۲۸]
امامت
امام رضا پس از شهادت پدرش امام کاظم در سال ۱۸۳ق امامت را عهدهدار شد؛ مدت امامت آن حضرت ۲۰ سال (۱۸۳-۲۰۳ق) بود که با خلافت هارون الرشید، محمد امین (حدود ۵ سال)، مأمون (۵ سال) همزمان شد.[۲۹]
راویانی همچون داود بن کثیر رقی، محمد بن اسحاق بن عمار، علی بن یقطین، نعیم قابوسی، حسین بن مختار، زیاد بن مروان، المخزومی، داود بن سلیمان، نصر بن قابوس، داود بن زربی، یزید بن سلیط و محمد بن سنان احادیثی از موسی بن جعفر درباره امامت امام رضا(ع) نقل کردهاند از این قرارند: [۳۰]
همچنین مقبولیت امام رضا (ع) در میان شیعیان و برتری علمی و اخلاقی وی را، ثابت کننده امامت او میدانند. هرچند که وضعیت مسأله امامت در اواخر زندگی موسی بن جعفر (ع) بسیار پیچیده بود اما بیشتر اصحاب امام کاظم (ع) جانشینی امام رضا (ع) را پذیرفتند.[۳۱]
پس از شهادت امام هفتم، بیشتر شیعیان با توجه به وصیت امام(ع) و دلایل و شواهد دیگر، امامت فرزند ایشان، علی بن موسی الرضا (ع) را پذیرفتند و وی را به عنوان امام هشتم تأیید نمودند. این دسته که بزرگان اصحاب امام کاظم (ع) را هم شامل میشد به نام قطعیه مشهور شدند.[۳۲] ولی گروه دیگری از اصحاب امام هفتم (ع) بنا به دلایلی، از اعتراف به امامت علی بن موسی الرضا (ع) سرباز زده و در امامت حضرت موسی بن جعفر (ع) توقف کردند. آنان اظهار میداشتند که موسی بن جعفر (ع) آخرین امام است و کسی را به امامت تعیین نکرده و یا دست کم ما از آن آگاه نیستیم. این گروه واقفیه (یا واقفه) نامیده شدند.
جایگاه امام در مدینه
امام رضا حدود هفده سال (۱۸۳-۲۰۰ یا ۲۰۱) از دوره امامت خود را در مدینه حضور داشت و از جایگاه ویژهای در میان مردم برخوردار بود. خود امام در گفتگویی که با مأمون درباره ولایتعهدی داشت، در توصیف این دوره گفته است:
همانا ولایت عهدی هیچ امتیازی را بر من نیفزود. هنگامی که من در مدینه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود و وقتی سوار بر مرکب خود، از کوچههای مدینه عبور میکردم، کسی عزیرتر از من نبود.[۳۳] در مورد جایگاه علمی امام در مدینه نیز از خود ایشان نقل شده است: من در مسجد پیامبر مینشستم و دانشمندانی که در مدینه بودند، هرگاه در مسئلهای درمیماندند، همگی به من ارجاع میدادند و مسائلشان را نزد من میفرستادند و من به آنها پاسخ میدادم.[۳۴]از مدینه به مرو
هجرت امام رضا(ع) از مدینه به مرو در سال ۲۰۰ [۳۵] یا ۲۰۱ قمری[۳۶] بود. به گزارش یعقوبی مأمون، امام رضا را از مدینه به خراسان آورد و فرستاده وی جهت آوردن حضرت به خراسان، رجاء بن ابیضحاک خویشاوند فضل به سهل بود. حضرت را از راه بصره آوردند تا به مرو رسید.[۳۷] به عقیده برخی مأمون مسیر مشخصی برای سفر امام رضا به مرو انتخاب کرد تا آن حضرت از مراکز شیعهنشین عبور نکند، زیرا از اجتماع شیعیان بر گرد امام میترسید. او دستور داد تا حضرت را از مسیر کوفه نیاورند بلکه از طریق بصره،خوزستان و فارس، به نیشابور بیاورند.[۳۸]
مسیر حرکت طبق کتاب اطلس شیعه چنین بوده است: مدینه، نقره، هوسجه، نباج، حفر ابوموسی، بصره، اهواز، بهبهان، اصطخر، ابرقوه، ده شیر (فراشاه)، یزد، خرانق، رباط پشت بام، نیشابور، قدمگاه، ده سرخ، طوس، سرخس، مرو.[۳۹] به گزارششیخ مفید مأموران مأمون، امام رضا (ع) و برخی از بنیهاشم را از مسیر بصره به مرو آوردند. مأمون آنها را در خانهای و امام رضا را در خانهای دیگر جای داد و او را اکرام کرد.[۴۰]
بیان حدیث سلسلة الذهب
اسحاق بن راهویه میگوید: وقتی امام رضا(ع) در سفر به خراسان به نیشابور رسید، شماری از مُحدِّثان و عرض کردند: ای پسر پیغمبر از شهر ما تشریف می برید و برای ما حدیثی بیان نمیفرمایید؟ پس از این تقاضا، حضرت سرش را از کجاوه بیرون آورد و فرمود:
شنیدم از پدرم موسی بن جعفر (ع) که فرمود شنیدم از پدرم جعفر بن محمّد (ع) که فرمود شنیدم از پدرم محمّد بن علی (ع) که فرمود شنیدم از پدرم علی بن الحسین (علیهما السّلام) که فرمود شنیدم از پدرم حسین بن علی (ع) فرمود شنیدم از پدرم امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب (ع) که فرمود شنیدم از رسول خدا (ص) که فرمود شنیدم از جبرئیل که گفت شنیدم از پروردگار عزّ و جلّ فرمود: «کلمه «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ » دژ و حصار من است. پس هر کس داخل دژ و حصار من شود، از عذاب من ایمن خواهد بود.» پس هنگامی که مَرکب حضرت حرکت کرد با آواز بلند فرمود با شروط آن و من یکی از آن شروط هستم.[۴۱] ایراد این حدیث را در نیشابور یکی از مهمترین و مستندترین حوادث مسیر حرکت امام رضا میدانند.[۴۲]
ولایتعهدی مأمون
پس از استقرار امام در مرو، مأمون قاصدی به خانه امام رضا فرستاد و به وی پیشنهاد داد که من میخواهم خودم را از خلافت خلع کنم و آن را به تو بسپارم ولی امام به شدت با این کار مخالفت کرد. پس از این، مأمون از وی خواست که ولایت عهدی پس از خودش را به او واگذار نماید. باز امام مخالفت شدید کرد. در این هنگام مأمون سخنی با شائبه تهدید به زبان آورد و در این میان گفت: عمر بن خطاب، شورا را در شش نفر قرار داد (ر.ک: شورای شش نفره) که یکی از آنان جد تو امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب بود. عمر شرط کرد هرکدام از آنان مخالفت کرد گردنش زده شود. چارهای نیست جز اینکه آنچه از تو میخواهم بپذیری که من گزیری از آن نمییابم. امام (ع) پاسخ داد: پس من میپذیرم بدین شرط که نه فرمان دهم و نه بازدارم، نه فتوا دهم و نه قضاوت کنم، نه کسی را به کاری گمارم و نه عزل کنم و نه چیزی را از جایگاهش تغییر دهم. مأمون، شرط او را پذیرفت.[۴۳]
بدین طریق، مأمون در روز دوشنبه هفتم رمضان سال ۲۰۱ق. با امام رضا به عنوان ولیعهد پس از خود بیعت کرد و مردم را به جای لباس سیاه[یادداشت ۱]، سبزپوش کرد و فرمان آن را به اطراف و نواحی نوشت و برای امام رضا (ع) بیعت گرفت و به نام وی بر منبرها خطبه خواندند و دینار و درهم به نامش سکه زدند و کسی نماند که لباس سبز نپوشد مگر اسماعیل بن جعفر بن سلیمان بن علی هاشمی.[۴۴]
مناظرات
مأمون پس از آوردن امام رضا(ع) به مرو، جلسات علمی متعددی با حضور علمای گوناگون تشکیل داد. در این جلسات، مذکرات زیادی میان امام و دیگران صورت میگرفت که به طور عمده درباره مسائل اعتقادی و فقهی بود. بخشی از این مذاکرات را طبرسی در کتاب احتجاج فراهم آورده است.[۴۵] برخی از این مناظرات [یا احتجاجات] از این قرارند:[۴۶]
احتجاج در باب توحید و عدل
احتجاج در باب امامت
احتجاج با مروزی
احتجاج با ابی قره
احتجاج با اهل کتاب (جاثلیق)
احتجاج با اهل کتاب (رأس الجالوت)
احتجاج با زرتشت
احتجاج با رئیس صابئین
مأمون میخواست با کشاندن امام به بحث، تصوری را که عامه مردم درباره ائمه اهل بیت علیهم السلام داشتند و آنان را صاحب علم خاص مثلاً «علم لدنّی» میدانستند، از بین ببرد. صدوق در این باره میگوید: مأمون اندیشمندان سطح بالای هر فرقه را در مقابل امام قرار میداد تا حجت آن حضرت را به وسیله آنان از اعتبار بیندازد و این به جهت حسد او نسبت به امام و منزلت علمی و اجتماعی او بود. اما هیچ کس با آن حضرت روبه رو نمیشد جز آن که به فضل او اقرار کرده و به حجتی که از طرف امام علیه او اقامه میشود، ملتزم میگردید.[۴۷]
این مجالس به تدریج مشکلاتی را برای مأمون درست کرد. زمانی که وی متوجه شد، تشکیل چنین جلساتی برای وی خطرناک است، اقدام به محدود کردن امام کرد. از عبدالسلام هروی نقل شده که به مأمون اطلاع دادند: امام رضا علیهالسلام مجالس کلامی تشکیل داده و بدین وسیله مردم شیفته وی میشوند. مأمون به محمد بن عمرو طوسی مأموریت داد تا مردم را از مجلس آن حضرت طرد نماید. پس از آن امام در حق مأمون نفرین کرد.[۴۸]
نماز عید
پس از عقد ولایتعهدی (در هفتم ماه رمضان سال ۲۰۱) چون عید (ظاهراً عید فطر سال ۲۰۱ق) رسید مأمون از امام خواست تا نماز عید بخواند، اما امام بر مبنای شرایطی که در ابتدای ولایتعهدی با مأمون ذکر کرده بود از پذیرش اقامه نماز عید عذر خواست. مأمون اصرار کرد و امام ناچار قبول کرد و فرمود: پس من همچون رسول خدا (ص) به نماز خواهم رفت. مأمون نیز پذیرفت. مردم انتظار داشتند که امام رضا (ع) مانند خلفا با آداب و رسوم خاصی از خانه خارج شود، اما دیدند که ایشان با پای برهنه در حالیکه تکبیر میگوید به راه افتاد. امیران که با لباس رسمی و معمولِ اینگونه مراسم آمده بودند، با دیدن این وضع، یکباره از اسبها فرود آمده و کفشها را از پا درآوردند و با گریه و تکبیرگویان پشت سر امام به راه افتادند. امام در هر قدم که میرفت سه بار تکبیر میگفت.
گفتهاند که فضل به مأمون گفت: اگر امام رضا بدین صورت به مصلّا(محل برپایی نماز) برسد، مردم فریفته او میشوند، بهتر آن است که از او بخواهی برگردد. پس مأمون فردی را فرستاد و از امام خواست که برگردد. آن حضرت کفش خود را به پا کرد و سوار بر مرکب شد و بازگشت.[۴۹]
شهادت
نقل قولهای متفاوتی در مورد چگونگی شهادت امام رضا (ع) در منابع مختلف ذکر شده است:
در تاریخ یعقوبی آمده است، مأمون در سال ۲۰۲ق از مرو رهسپار عراق شد و ولیعهدش رضا علیهالسلام و وزیرش فضل بن سهل ذوالریاستین همراه وی بودند.[۵۰] چون به طوس رسیدند، امام رضا (ع) در قریهای که به آن نوقان گفته میشود، در اول سال ۲۰۳ق وفات کرد و بیماری آن حضرت بیش از سه روز نبود و گفته شده که علی بن هشام انار مسمومی به او خورانید و مأمون بر وی سخت بیتابی نشان داد. یعقوبی در ادامه مینویسد: «خبر داد مرا ابوالحسن بن ابی عباد و گفت: مأمون را دیدم که قبایی سفید در برداشت و در (تشییع) جنازه رضا سربرهنه میان دو قائمه نعش پیاده میرفت و میگفت؛ یا اباالحسن پس از تو به که دلخوش باشم؟ و سه روز نزد قبرش اقامت گزید و هر روز قرصی نان و مقداری نمک برای او میآوردند و خوراکش همان بود، سپس در روز چهارم بازگشت ».[۵۱]شیخ مفید نقل میکند مأمون، عبدالله بن بشیر را امر کرد که ناخنهایش را نگیرد تا درازتر از حد معمول شود و سپس چیزی شبیه تمر هندی بدو داده تا با دستانش خمیر کند. آنگاه مأمون پیش امام رضا رفته و عبدالله را صدا زده و از او خواسته است که با دستانش آب انار بگیرد و سپس آن را به امام رضا(ع) نوشانید و این سبب وفات حضرت پس از دو روز شده است.[۵۲]صدوق روایاتی را بدین مضمون نقل میکند که در بعضی از آنها سم در انگور ذکر شده است و در بعضی، هم در انگور و هم در انار آمده است.[۵۳] جعفر مرتضی حسینی، شش نظر را درباره درگذشت امام رضا(ع) ذکر میکند.[۵۴]ابن حبّان از محدثان و رجال شناسان قرن چهارم هجری، ذیل نام «علی بن موسی الرضا» مینویسد: علی بن موسی الرضا به وسیله سمی که مأمون به وی خوراند، رحلت یافت. این حادثه در روز شنبه سال ۲۰۳ق. بود.[۵۵]در مورد علت قتل امام رضا (ع) توسط مأمون، دلایل مختلفی ذکر شده است: غلبه امام بر علمای مختلف در جلسات مناظره،[۵۶] استقبال پرشور مردم از امامت امام در مراسم نماز عیدمأمون از این حادثه احساس خطر کرد و متوجه شد دادن ولایت عهدی به امام، اوضاع را علیه وی سختتر کرده است. از این رو، مراقبانی برای آن حضرت گمارد تا مبادا اقدامی بر ضد مأمون انجام دهد.[۵۷] امام از مأمون وحشتی نداشت و در اکثر اوقات به او چنان جواب میداد که ناراحتش میکرد. این وضع نیز باعث خشم مأمون و زیادتر شدن دشمنی وی نسبت به حضرت میشد، هرچند آشکار نمیکرد.[۵۸] چنانکه نقل شده هنگامی که مأمون از خبر یکی از فتوحات نظامیاش خوشحالی میکرد، امام رضا (ع) به او گفت: «ای امیر مؤمنان، از خدا بترس درباره امت محمد (ص) و آنچه که خدا به تو واگذار کرده است. تو امور مسلمین را تضییع کردهای و…»[۵۹]
حرم امام رضا
پس از شهادت امام رضا (ع)، مأمون، او را در خانه حمید بن قحطبه طائی (بقعه هارونیه) در روستای سناباد، دفن کرد.[۶۰] امروزه حرم رضوی، در ایران و در شهر مشهد مقدس واقع است و سالانه زیارتگاه میلیونها مسلمان از کشورهای مختلف است.[۶۱]
سیره رضوی
سیره عبادی: در سیره عملی امام رضا آمده است که آن حضرت در بحبوحه مناظرات علمی که بزرگان ادیان و فرق در آن حضور داشتند، به مجرد شنیدن صدای اذان، جلسه را ترک میکرد و در پاسخ به درخواست حاضران برای ادامه بحث علمی، فرمود: نماز میگزاریم و بازمیگردیم.[۶۲] گزارشهایی از عبادتهای شبانه و شب زندهداری ایشان نقل شده است.[۶۳] هنگامی که امام رضا پیراهن خود را به دعبل خزاعی هدیه داد به او فرمود: از این پیراهن محافظت کن که من با آن، هزار شب، در هر شب هزار رکعت نماز خواندهام و با آن هزار بار قرآن را ختم کردهام.[۶۴] سجدههای طولانی آن حضرت نیز گزارش شده است.[۶۵]
سیره اخلاقی: نمونههای فراوانی از برخورد نیک امام در معاشرت با دیگران نقل شده است. رفتار محبتآمیز و همسفره شدن امام با بردگان و زیردستان حتی پس از ولیعهدی[۶۶] نمونهای از این گزارشها است. ابن شهرآشوب نقل کرده است که روزی امام به حمام رفت و یکی از حاضران که امام را نمیشناخت از ایشان خواست دلاکی او را انجام دهد. امام پذیرفت و شروع به دلاکی کرد. دیگران با مشاهده این ماجرا امام را به آن مرد معرفی کردند و وقتی آن مرد شرمسار شد و عذرخواهی کرد، امام او را آرام کرد و به دلاکی ادامه داد.[۶۷]
سیره تربیتی: در سیره رضوی بر نقش خانواده در تربیت فرزند تاکید شده و مواردی همچون لزوم ازدواج با همسر صالح،[۶۸] اهتمام به ایام بارداری،[۶۹] نامگذاری نیک،[۷۰] و تکریم کودک[۷۱] گوشزد شده است. در مورد اهتمام امام رضا به انس گرفتن با نزدیکان نیز نقل شده است که هرگاه امام فراغتی پیدا میکرد، نزدیکان و اطرافیانش از کوچک و بزرگ را جمع میکرد و به گفتگو با آنان میپرداخت.[۷۲]
سیره علمی: امام رضا وقتی در مدینه حضور داشت در روضه نبوی مینشست و دانشمندانی که از پاسخ سوالات درمیماندند، از امام یاری میخواستند.[۷۳] پس از حضور در مرو نیز از رهگذر مناظراتی که برپا میشد، به بسیاری از شبهات و سوالات پاسخ میگفت. افزون بر آن امام در منزل خود و در مسجد مرو حوزه علمی تشکیل داد ولی وقتی مجلس درس امام بالا گرفت مامون دستور تعطیلی آن را صادر کرد و امام او را نفرین کرد.[۷۴]
طب الرضا
اهتمام به تندرستی و طب در روایات امام رضا نمود روشنی دارد. در این روایات ضمن تبیین برخی مفاهیم مرتبط با این زمینه، به امر پیشگیری، تغذیه صحیح، بهداشت فردی و درمان نیز پرداخته شده است. کتاب طب الرضا معروف به رساله ذهبیه منسوب به امام رضا است و دربردارنده توصیههایی در این زمینه است.
تقیه نکردن در بحث امامت: دوره امامت امام رضا تا حدی تقیه را برنمیتافت؛ زیرا وقایع مربوط به پیدایش جریان واقفیه، جامعه امامیه را با خطری جدی روبرو ساخته بود. بهعلاوه برخی بازماندگان فرقه فطحیه نیز در زمان امام رضا فعال بودند. با توجه به این شرایط، امام تا حدی از سیاست تقیه فاصله گرفت و با صراحت بیشتری به تبیین ابعاد امامت پرداخت. برای نمونه بحث مفترض الطاعه بودن امام، از زمان امام صادق (ع) در محافل دینی و کلامی مطرح شده بود ولی امامان در این مسئله با تقیه برخورد میکردند. امام رضا بدون آنکه به تعبیر روایات «ترسی از طغیانگر به خود راه دهد» خود را امام مفترض الطاعه معرفی مینمود.[۷۵][یادداشت ۲] در عین حال امام از شیعیان میخواست که «از خدا تقوا پیشه کنید و سخن ما را برای همگان پخش نکنید.»[۷۶]
همچنین امام در پاسخ نامه مأمون که از ایشان خواسته بود درباره محض اسلام برای او بنویسد، پس از اشاره به توحید و نبوت پیامبر اسلام، امامت و جانشینی امام علی و یازده امام پس از وی را مطرح میکند و عبارت «القائم بامر المسلمین: کسی که امور مسلمانان را بر عهده دارد» را در مورد امام به کار میبرد.[۷۷]
آثار منسوب
رساله ذهبیه یا طب الرضا از آثار منسوب به امام رضا (ع)
عیون اخبار الرضا و رساله ذهبیه
برخی از نویسندگان، از امام رضا(ع) به جز احادیث و اخباری که از آن حضرت نقل کردهاند و یا پاسخ کسانی که برای فهم مسائل علوم و معارف به آن بزرگوار مراجعه کردهاند (مثلاً کتاب عیون اخبار الرضا بسیاری از این مسائل را نقل کرده است.)، تألیفاتی نیز ذکر کردهاند که صحت انتساب آنها نیازمند ادله کافی است و استناد برخی از آنها قابل اثبات نیست. از جمله این تألیفات کتاب «الفقه الرضوی» است که محققین از علماء، نپذیرفتهاند که این کتاب نوشته امام رضا (ع) باشد.[۷۸] اثر دیگری که به امام رضا(ع) نسبت داده شده است، «رساله ذهبیه» در پزشکی است. گفته شده است که امام این رساله را در حدود سال ۲۰۱ق. برای مأمون فرستاد و مأمون برای نشان دادن اهمیت آن دستور میدهد که با طلا نوشته و پس از آن در خزانه دارالحکمه نگهداری شود و به همین مناسبت است که آن را رساله ذهبیه نامیدهاند. بسیاری از علماء بر این رساله شرح نوشتهاند.[۷۹]
از دیگر آثار نسبت داده شده به امام رضا(ع) «صحیفة الرضا» در فقه است که انتساب آن به ایشان ثابت نشده است.[۸۰] کتاب دیگری که به امام رضا (ع) نسبت داده شده است، کتاب «محض الاسلام و شرایع الدین» است که ظاهراً اطمینانی به صدور این کتاب از امام نیست.[۸۱]
اصحاب
برخی از نویسندگان، ۳۶۷ نفر را در زمره اصحاب و راویان حدیث امام رضا (ع) ذکر میکنند.[۸۲] برخی از اصحاب حضرت عبارتند از:
یونس بن عبدالرحمن
موفق (خادم امام رضا)
علی بن مهزیار اهوازی
صفوان بن یحیی
محمد بن سنان
علی بن اسماعیل میثمی
زکریا بن آدم
ریان بن صلت
دعبل بن علی
جایگاه نزد اهلسنت
برخی بزرگان اهلسنت در سخنانی نسب، علم، فضل امام رضا را ستوده[۸۳] و به زیارت مرقد آن حضرت میرفتهاند. ابن حبان گفته است که بارها به زیارت قبر علی بن موسی در مشهد رفته و با توسل به آن حضرت برخی مشکلاتش برطرف شده است.[۸۴] همچنین ابن حجر عسقلانی نقل کرده که ابوبکر بن خزیمه (امام اهل حدیث) و ابوعلی ثقفی به همراه دیگرانی از اهل سنت به زیارت قبر امام رضا(ع) رفتهاند. راوی این حکایت (که خودش آن را برای ابن حجر نقل کرده است) گفته است که: «ابوبکر بن خزیمه چنان به بزرگداشت این بقعه، و فروتنی و زاری نزد آن پرداخت که ما متحیر شدیم.»[۸۵] ابن نجار از جایگاه امام در علم و دین سخن به میان آورده و گفته که: «وی در علم و دین چنان جایگاهی داشت که در بیست و چند سالگی، در مسجد رسول خدا (ص) فتوا میداد.»[۸۶]مطالعه بیشتر
صدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ترجمه علی اکبر غفاری، تهران: نشر صدوق، ۱۳۷۳ش.
سید محمدجواد فضل الله ، تحلیلی از زندگانی امام رضا (ع)، ترجمه محمدصادق عارف، مشهد: آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهشهای اسلامی، ۱۳۷۷ش.
سید جعفر مرتضی عاملی، زندگی سیاسی هشتمین امام، ترجمه سید خلیل خلیلیان، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۱ش.
جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (علیهم السلام)، قم: انصاریان، ۱۳۸۱ش.
(برگرفته از سایت ویکی شیعه)
پانویس:
1.مفید، الارشاد(۱۴۱۳ق.)، ج۲، ص۲۶۱؛ ابن شهرآشوب، مناقب، ج۴، ص۳۶۳
2.صدوق، عیون اخبار الرضا(۱۳۷۸ق.)، ج۱، ص۱۳
3.امین، سیدمحسن، اعیان الشیعة، ج۲، ص۵۴۵.
4.فضل الله، ۱۳۷۷، ص۴۳.
5.کینی، ۱۳۶۳ش، ص۴۸۶.
6.عاملی، ۱۴۳۰ق، ص۱۶۸.
7.فضل الله، ۱۳۷۷، ص۴۳.
8.کینی، ج۱، ۱۳۶۳، ص۴۸۶.
9.عاملی، ۱۴۳۰ق.، ص۱۶۹.
10.الطبرسی، ۱۴۱۷، ص۴۱.
11.ر.ک: القرشی، ج۲، صص۵۰۳-۵۰۴.
12.جعفریان، ۱۳۸۱، ص۴۲۵.
13.صدوق، ج۱، ۱۳۷۳، ص۲۶.
14.صدوق، ج۱، ۱۳۷۳، ص۲۷.
15.صدوق، ج۱، ۱۳۷۳، صص۳۰-۳۱.
16.صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۲۴.
17.طبرسی، ۱۴۱۷ ص۹۱.
18.کلینی، الکافی، مصحح محمد آخوندی، بیتا، ج۱، ص۴۹۲.
19.یافعی، ج۲، ۱۴۱۷، ص۱۰.
20.طبری، محمد بن جریر، التاریخ، ج۷، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیتا، ص۱۴۹ (لوح فشرده مکتبة اهل البیت، نسخه دوم).
21.قرشی، ج۲، ۱۴۲۹ه، ص۴۰۸.
22.سیوطی، بیتا، ص۳۰۷.
23.فضل الله، محمدجواد، همان، ص۴۴.
24.ابن جوزی، بیتا، ص۱۲۳.
25.جعفریان، ۱۳۸۱، ص۴۲۶.
26.مفید، همان، ص۴۶۴.
27.ر.ک به فضل الله، ۱۳۷۷، ص۴۴.
28.ر.ک: قمی، ۱۳۷۹، ص۱۷۲۵-۱۷۲۶.
29.طبرسی، ج۲، ۱۴۱۷ق، صص۴۱-۴۲.
30.مفید، الارشاد، ص۴۴۸.
31.جعفریان، ۱۳۸۱، ص۴۲۷
32.نوبختی، فرق الشیعه، ص۷۹.
33.کلینی، کافى(۱۳۶۳ش)، ج۸، ص۱۵۱
34.طبرسی، إعلام الورى(۱۴۱۷ق)، ج۲، ص۶۴
35.عرفانمنش، ۱۳۷۴، ص۱۸.
36.جعفریان، ۱۳۸۱، ص۴۲۶.
37.یعقوبی، ج۲، ۱۳۷۸، ص۴۶۵.
38.مطهری، ج۱۸، ۱۳۸۱، ص۱۲۴.
39.جعفریان، ۱۳۸۷، ص۹۵.
40.المفید، همان، ص۴۵۵.
41.صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص۲۱-۲۲.
42.فضل الله، ۱۳۷۷، ص۱۳۳.
43.مفید، همان، صص۴۵۵-۴۵۶.
44.یعقوبی، همان، ص۴۶۵.
45.جعفریان، ۱۳۸۱، ص۴۴۲.
46.ر.ک: طبرسی، ج۲، ۱۴۰۳ق.، ص۳۹۶ به بعد.
47.عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۵۲، به نقل از جعفریان، ص۴۴۲.
48.جعفریان، ۱۳۸۱، ص۴۴۲-۴۴۳.
49.جعفریان، ۱۳۸۱، ص۴۴۳-۴۴۴.
50.یعقوبی، همان، ص۴۶۹.
51.یعقوبی، همان، ص۴۷۱.
52.مفید، الارشاد، ص۴۶۴.
53.ر.ک: صدوق، ج۲، ۱۳۷۳، صص۵۹۲ و ۶۰۲.
54.ر.ک: حسینی، جعفر مرتضی، ۱۳۸۱، صص۲۰۲-۲۱۲.
55.ابن حبان، ج۸، ۱۴۰۲، صص۴۵۶-۴۵۷؛ جعفریان، ۱۳۷۶، ص۴۶۰.
56.جعفریان، ۱۳۷۶، ص۴۴۳.
57.جعفریان، ۱۳۷۶، ص۴۴۴.
58.جعفریان، ۱۳۷۶، ص۴۴۴-۴۴۵.
59.عطاردی، ۱۴۱۳، ص۸۴-۸۵.
60.مفید، الارشاد، ص۴۶۴.
61.دخیل، ۱۴۲۹ق.، صص۷۶-۷۷.
62.شیخ صدوق، التوحید، ص۴۳۵
63.شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۸۴
64.رجال النجاشی، ص۲۷۷
65.شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۷
66.شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۵۹
67.ابن شهرآشوب، المناقب، ج۴، ص۳۶۲
68.کلینی، کافی (۱۳۶۳ش)، ج۵، ص۳۲۷
69.کلینی، کافی (۱۳۶۳ش)، ج۶، ص۲۳
70.کلینی، کافی (۱۳۶۳ش)، ج۶، ص۱۹
71.نوری طبرسی، مستدرک الوسائل، ج۳، ص۶۷
72.شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۵۹
73.طبرسی، اعلام الوری…، ج۲، ص۶۴
74.شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۷۲-۱۷۳
75.کلینی، کافی (۱۳۶۳ش)، ج۱، ص۱۸۷
76.کلینی، کافی (۱۳۶۳ش)، ج۲، ص۲۲۴
77.شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا، ج ۲، ص۱۲۲
78.فضل الله، ۱۳۷۷، ص۱۸۷.
79.فضل الله، ۱۳۷۷، صص۱۹۱-۱۹۶.
80.فضل الله، ۱۳۷۷، ص۱۹۶.
81.فضل الله، ۱۳۷۷، ص۱۹۷-۱۹۸.
82.ر.ک: قرشی، ۱۴۲۹ق./۲۰۰۸م.
83.عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج۷، ص۳۸۹؛ یافعی، ج۲، ۱۴۱۷ق. ص۱۰.
84.ابن حبان، ج۸، ۱۴۰۲ق.، صص۴۵۷.
85.عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج۷، ص۳۸۸.
86.ابن النجار، ذیل تاریخ بغداد، ج۴، ص۱۳۵؛ نیز ر.ک: عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج۷، ص۳۸۷.