طلسمات

خانه » همه » مذهبی » خودسازی اثر آیت الله ابراهیم امینی

خودسازی اثر آیت الله ابراهیم امینی


خودسازی اثر آیت الله ابراهیم امینی

۱۳۹۴/۰۲/۰۶


۲۰۶۴ بازدید

پیشگفتار

بسم اللّه الرحمن الرحیم

پیشگفتار

بسم اللّه الرحمن الرحیم

الحمد للّه ربّ العالمین و الصلواة و السّلام علی اشرف الانبیاء و المرسلین حبیب اله العالمین ابی القاسم محمد صلّی اللّه علیه و آله، الذی بعثه اللّه رحمة للعالمین لیزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة و السّلام علی عترته و اهل بیته الطیبین الطاهرین.

بار الها! ما را به صراط مستقیم انسانیت و پیمودن مدارج کمال هدایت کن و دل تاریک ما را با نور معرفت و یقین روشن به‌گردان. حجابهای خودبینی و خودپسندی و آمال و تمایلات نفسانی را از قلب ما بردار و دیده باطن ما را برای رؤیت جمال بی‌مثالت بینا بگردان. ما را در طریق خودسازی و تهذیب و تزکیه نفس یاری بفرما. توجه و محبت غیر خودت را از دل ما خارج کن و پرده‌های غفلت را از قلب ما برطرف ساز و از چشمه زلال محبت و انس با خودت، سیراب بگردان.

پروردگارا! نور ایمان و یقین را بر دل ما بتاب و ما را از خواب غفلت بیدار کن تا بخود آئیم و بقیه عمر گرانمایه را همانند سابق به بطالت نگذرانیم.

باری این بنده سرگشته و حیران و گرفتار و اسیر خواسته‌ها و تمایلات نفسانی و بی‌خبر از درجات کمال و مقامات معنوی و ناآگاه از مراتب سیروسلوک الی اللّه، بر آن شد که در بحث خودسازی و تهذیب و تزکیه نفس قدم بگذارد، و با استفاده از آیات نورانی قرآن و رهنمودهای پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السّلام، مبادی و

اصول کلی تزکیه و تهذیب نفس و طریق سیروسلوک الی اللّه را استخراج و در اختیار طالبین قرار دهد. شاید برای سالکین کمک باشد و خداوند منان بر این بنده محروم منت نهد و دستم را بگیرد و از ظلمات جهل و خودخواهی و غفلت خارج سازد و به وادی نورانی ذکر و انس و محبت و لقاء رهنمون گردد. باشد که در بقیه عمر (اگر باشد) بعض خسارتهای گذشته جبران شود. احبّ الصالحین و لست منهم.

تذکر یک نکته مهّم

قبل از شروع در بحث تذکر این نکته مهم ضرورت دارد که لازمه خودسازی و تزکیه نفس، گوشه‌گیری و ترک مشاغل دنیوی و عدم قبول مسؤولیتهای اجتماعی نیست. بلکه چنانکه در طی مباحث کتاب روشن خواهد شد، انزوا و عدم قبول مسؤولیتهای فردی و اجتماعی منافی خودسازی و تکمیل و تهذیب نفس می‌باشد.

اسلام از مسلمین می‌خواهد درعین‌حال که در بین مردم زندگی می‌کنند و به انجام وظائف فردی و اجتماعی اشتغال دارند، از خود غافل نباشند و به خودسازی و پرورش و تهذیب نفس نیز عنایت کامل داشته باشند.

قم- ابراهیم امینی

تزکیه نفوس، هدف بزرگ پیامبران

بزرگترین هدف پیامبران تهذیب و تزکیه و پرورش نفوس انسانها بوده است.

خدا در قرآن کریم می‌فرماید: «خدا بر مؤمنین منت نهاد که رسولى از خودشان را در میان خودشان برانگیخت تا آیات خدا را بر آنان تلاوت کند و نفوسشان را تزکیه نماید و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد، گرچه قبلا در ضلالتى آشکار بودند»[1].

موضوع تعلیم و تربیت، آن‌قدر مهم بوده که هدف ارسال پیامبران قرار گرفته و خدای متعال در این‌باره بر بندگانش منت نهاده است. شخصیت فردی و اجتماعی، سعادت یا شقاوت دنیوی و اخروی انسان به این موضوع بستگی دارد که چگونه خویشتن را ساخته و می‌سازد. به‌همین جهت خودسازی برای انسان یک امر حیاتی و سرنوشت‌ساز محسوب می‌شود. پیامبران آمدند تا راه خودسازی و پرورش و تکمیل نفس را به انسانها بیاموزند و در این امر حیاتی و سرنوشت‌ساز رهنما و مددکارشان باشند. پیامبران آمدند تا نفوس انسانها را از رذائل و اخلاق

زشت و صفات حیوانیت پاک و منزه سازند و فضائل و مکارم اخلاق را پرورش دهند. پیامبران آمدند تا به انسانها درس خودسازی بیاموزند، و در طریق شناخت اخلاق زشت و کنترل و مهار کردن امیال و خواسته‌های نفسانی یار و مددکارشان باشند، و با تحذیر و تخویف، نفوسشان را از بدیها و زشتیها پاک و منزه سازند.

آمدند تا نهال فضائل و مکارم اخلاق را در نفوس پرورش دهند و شکوفا سازند و با رهنمود و تشویق و ترغیب یار و مددکارشان باشند.

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «شما را به مکارم اخلاق توصیه مى کنم زیرا خدا مرا به همین منظور فرستاده است»[2].

باز هم پیامبر اکرم فرمود: «من مبعوث شدم تا مکارم اخلاق را در نفوس به اتمام برسانم»[3].

امام صادق علیه السّلام فرمود: خدای متعال پیامبرانش را به مکارم اخلاق برگزید، پس هرکس که مکارم اخلاق را در خودش یافت خدای را بر این نعمت بزرگ سپاس گوید، و هرکس که نفس خویش را فاقد مکارم اخلاق یافت به درگاه خدا تضرع و زاری کند و مکارم اخلاق را از او بخواهد[4].

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: اگر فرضا به بهشت امید نداشتیم و از آتش دوزخ نمی‌ترسیدیم و به ثواب و عقاب هم عقیده نداشتیم باز هم سزاوار بود که در جستجوی مکارم اخلاق باشیم زیرا مکارم اخلاق راه پیروزی و سعادت می‌باشد[5].

امام محمد باقر علیه السّلام فرمود: کامل‌ترین مؤمنین، از جهت ایمان، کسی است که اخلاقش بهتر باشد[6].

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: در قیامت چیزی را در نامه عمل نمی‌گذارند که افضل از حسن خلق باشد[7].

پیامبر اسلام فرمود: بیشترین چیزی که امت من به وسیله آن داخل بهشت می‌شوند تقوای الهی و حسن خلق می‌باشد[8].

مردی خدمت رسول خدا رسید و عرض کرد: یا رسول اللّه دین چیست؟

فرمود: حسن خلق. مرد رفت و از طرف راست حضرت برگشت و عرض کرد: دین چیست؟ فرمود: حسن خلق. باز رفت و از طرف چپ برگشت و عرض کرد: دین چیست؟ فرمود: حسن خلق. بعدا از پشت سر آمد و عرض کرد: دین چیست؟

حضرت به او نگاه کرد و فرمود: آیا نمی‌فهمی؟ دین عبارتست از اینکه غضب نکنی[9].

اسلام نسبت به اخلاق عنایت خاصی داشته است، و به‌همین جهت در قرآن آیات اخلاقی به مراتب بیشتر از آیات احکام دیده می‌شود. حتی داستان‌های قرآن هم غالبا هدف اخلاقی دارند. شما در کتب حدیث هزاران حدیث اخلاقی می‌یابید که اگر از موضوعات دیگر بیشتر نباشد کمتر هم نیست. نویدها و ثواب‌هائی که برای اخلاق نیک ذکر شده از ثوابهائی که برای سایر اعمال ذکر شده کمتر نیست، و تحذیرها و کیفرهائی که برای اخلاق زشت بیان شده از سایر اعمال کمتر نیست.

بنابراین اخلاقیات اساس اسلام را تشکیل می‌دهند و نباید آنها را در درجه دوم احکام دین، و اسباب آرایش و زیبائی دینداران محسوب بداریم. اگر در احکام، امر و نهی داریم در اخلاق هم امرونهی داریم. اگر در احکام تشویق و ترغیب و ثواب یا تحذیر و تخویف و کیفر داریم در اخلاقیات نیز همین امور را داریم. چه فرقی باهم دارند؟ پس ما اگر طالب سعادت و کمال هستیم نمی‌توانیم نسبت به اخلاقیات بی‌عنایت باشیم. نمی‌توانیم واجبات اخلاقی را به بهانه اینکه واجبات اخلاقی هستند ترک کنیم و منهیات اخلاقی را به عنوان اینکه محرمات اخلاقی هستند انجام دهیم.

اگر نماز واجب است و ترک آن حرام و عقاب دارد، وفای به عهد نیز واجب است و خلف وعده حرام و عقاب دارد. چه فرقی می‌کند؟ دیندار واقعی و سعادتمند کسی است که هم نسبت به احکام و تکالیف تقیّد داشته باشد و هم نسبت به اخلاقیات. بلکه اخلاقیات در سعادت و کمال معنوی و نفسانی از اهمیت بیشتری برخوردارند چنانکه بعدا خواهیم گفت. [1]- لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ- آل عمران/ 164.

[2]- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: علیکم بمکارم الاخلاق فانّ اللّه عز و جل بعثنى بها- بحار/ ج 69 ص 375.

[3]- عن النبى صلّى اللّه علیه و آله انه قال: انّما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق- مستدرک/ ج 2 ص 282.

[4]- قال ابو عبد اللّه علیه السّلام: انّ اللّه تبارک و تعالى خصّ الانبیاء بمکارم الاخلاق، فمن کانت فیه فلیحمد اللّه على ذلک، و من لم یکن فلیتضرع الى اللّه و لیسئله- مستدرک/ ج 2 ص 283.

[5]- قال امیر المؤمنین علیه السّلام: لو کنّا لا نرجو جنة و لا نخشى نارا و لا ثوابا و لا عقابا لکان ینبغى لنا ان نطلب مکارم الاخلاق فانها مما تدلّ على سبیل النجاح- مستدرک/ ج 2 ص 283.

[6]- عن ابى جعفر علیه السّلام قال: انّ اکمل المؤمنین ایمانا احسنهم خلقا- کافى/ ج 2 ص 99.

[7]- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: ما یوضع فى میزان امرئ یوم القیامة افضل من حسن الخلق- کافى/ ج 2 ص 99.

[8]- قال رسول اللّه( ص): اکثر ما تلج به امتى الجنة تقوى اللّه و حسن الخلق- کافى/ ج 2 ص 100.

[9]- جاء رجل الى رسول اللّه علیه و آله من بین یدیه فقال: یا رسول اللّه ما الدین؟ فقال:

حسن الخلق. ثم اتاه من قبل یمینه فقال: یا رسول اللّه ما الدین؟ فقال: حسن الخلق. ثم اتاه من قبل شماله فقال: ما الدین؟ فقال: حسن الخلق. ثم اتاه من ورائه فقال: ما الدین؟ فالتفت الیه فقال: اما تفقه؟ هوان لا تغضب- محجة البیضاء/ ج 5 ص 89.

خودشناسی و خودسازی

گرچه انسان یک حقیقت بیش نیست لیکن دارای ابعاد و جهات گوناگونی از وجود است. وجود انسان از ماده خاکی بی‌درک و شعور آغاز شده و به جوهر مجرد ملکوتی منتهی می‌گردد.

خدا در قرآن می‌فرماید: خدائیکه هرچیز را نیکو بیافرید و آفرینش انسان را از گل آغاز کرد. آنگاه نسل او را از خلاصه‌ای از آب بی‌ارزش (نطفه) قرار داد. پس آن (نطفه بی‌ارزش) را نیکو و در حال اعتدال بیاراست و از روح (مجرد و پرارزش منسوب به) خودش در آن دمید، و برای شما گوش و چشم و قلب قرار داد. باز هم شما کمتر خدای را سپاس می‌گوئید[10].

انسان دارای مراتب و جهاتی از وجود است. از یک طرف، یک جسم طبیعی است و واجد آثار آن می‌باشد. از طرف دیگر یک جسم نامی است که واجد آثار آن می‌باشد، از سوی دیگر یک حیوان است که واجد آثار حیوان می‌باشد، و در نهایت، یک انسان است و آثاری را دارد که در حیوانات دیگر نیست.

بنابراین، انسان یک حقیقت است لیکن حقیقتی که دارای مراتب و درجاتی از وجود می‌باشد، آنجا که می‌گوید: وزن و شکل من، از مرتبه جسم نامی خویش خبر می‌دهد. آنجا که می‌گوید: غذا و رشد و نموّ من، از مرتبه جسم نامی خویش حکایت می‌کند. آنجا که می‌گوید: حرکت و شهوت و غضب من از مرتبه حیوانی خویش خبر می‌دهد، و آنجا که می‌گوید: فکر و اندیشه و عقل من، از مرتبه عالی انسانی خویش خبر میدهد. پس انسان «من ها» و «خودهاى» گوناگونی دارد: خود جسمانی، خودنباتی، خود حیوانی و خود انسانی. اما اصالت و ارزش مال خود انسانی اوست. آنچه که انسان را انسان کرده و بر سایر حیوانات برتری داده همین روح مجرد ملکوتی و نفخه الهی اوست.

خداوند حکیم، آفرینش انسان را در قرآن چنین توصیف می‌کند: ما انسان را از خلاصه‌ای از گل آفریدیم. آنگاه او را نطفه‌ای گردانیده و در جای استواری (صلب و رحم) قرار دادیم. آنگاه نطفه را علقه و علقه را گوشت نرم‌شده و آن گوشت را استخوان گردانیدیم سپس بر استخوانها گوشت پوشانیدیم. آنگاه (با دمیدن روح مجرد ملکوتی) خلقتی دیگر انشاء نمودیم. آفرین بر قدرت کامل بهترین آفرینندگان[11].

در مورد آفرینش انسان است که خدای حکیم می‌فرماید: «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ» بواسطه همین روح ملکوتی است که انسان به چنین مقامی می‌رسد که از جانب خدا به فرشتگان دستور می‌رسد که: هنگامی که آدم را آفریدم و از روح (منسوب به) خودم در آن دمیدم: شما به سویش سجده کنید[12].

اگر انسان مورد کرامت قرار گرفته و خدا درباره‌اش می‌فرماید: و ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنها را بر مرکب خشکی و دریا سوار کردیم و از هرغذای لذیذ و پاکیزه روزی دادیم و بر بسیاری از مخلوقات برتری دادیم[13] بواسطه همین جنبه ملکوتی او میباشد.

بنابراین، اگر انسان خودسازی می‌کند باید «خود» انسانی خویش را بسازد و پرورش دهد، نه «خود حیوانى یا خودجسمانى» خویش را. هدف پیامبران نیز چنین بوده که انسان را در خودسازی و پرورش جنبه انسانی تقویت و کمک کنند.

پیامبران به انسانها می‌گفتند: خودتان، یعنی خود انسانی خودتان را فراموش نکنید، که اگر خود انسانی خودتان را فدای خواسته‌ها و تمایلات حیوانی سازید زیان بسیار بزرگی نصیبتان خواهد شد.

در قرآن می‌فرماید: ای پیامبر! به آنها بگو: زیان‌کاران کسانی هستند که نفس (انسانی) و اهل بیت خودشان را در قیامت ببازند و اینست خسران آشکار[14].

کسانیکه جز به زندگی حیوانی به چیز دیگری نمی‌اندیشند واقعا شخصیت انسانی خودشان را گم کرده‌اند و در جستجویش نیستند.

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: تعجب می‌کنم از کسی که برای یافتن گمشده‌اش تلاش می‌کند در صورتیکه نفس (انسانی) خودش را گم کرده و در صدد یافتن آن نیست[15].

زیانی بدتر و دردناکتر از این نیست که انسان در دنیا شخصیت انسانی و واقعی خویش را ببازد و گم کند. برای چنین فردی جز حیوانیت چیزی باقی نخواهد ماند.

[10]- الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ، ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ- سجدة/ 7.

[11]- وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ. ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَکِینٍ- ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً. ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ، فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ- مؤمنون/ 12- 14.

[12]- فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ- حجر/ 29.

[13]- وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلًا- اسراء/ 70.

[14]- قُلْ إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ- زمر/ 15.

[15]- قال على علیه السّلام: عجبت لمن ینشد ضالته و قد اضلّ نفسه فلا یطلبها- غرر الحکم/ ص 495.

روح انسانی و نفس حیوانی

آیات و روایاتی که درباره نفس انسان وارد شده دو دسته‌اند: دسته‌ای از آنها، نفس را به عنوان یک گوهر گرانبها و شریف ملکوتی که از عالم ربوبی آمده و منشأ همه فضائل و ارزش‌های انسانی است توصیف می‌کنند، و به انسانها توصیه می‌نمایند که در حفظ و حراست و تقویت و پرورش او بکوشند، و مواظب باشند چنین گوهر ارزشمندی را از دست ندهند که زیان می‌بینند. از باب نمونه: در قرآن می‌فرماید: ای محمد! تو را از حقیقت روح سؤال می‌کنند در پاسخ بگو: روح از (عالم) امر پروردگار من می‌باشد و آنچه از علم به شما دادند اندکی بیش نیست[16].

در این آیه روح به عنوان موجودی از عالم امر (تجرد) که بالاتر از عالم ماده است توصیف شده است.

امیر المؤمنین علیه السّلام درباره نفس می‌فرماید: نفس گوهری است گرانبها، هرکس که آن را نگهداری کرد او را به مقام عالی خواهد رسانید و هرکس که در نگهداریش کوتاهی نمود او را به پستی خواهد کشید[17].

و فرمود: هرکس که قدر نفس خویش را بدانست او را به‌وسیله انجام کارهای

فانی و زودگذر به پستی نمی‌کشد[18].

و فرمود: هرکس که به شرافت نفس خویش پی‌برد او را از پستی شهوت‌ها و آرزوهای باطل حفظ خواهد کرد[19].

و فرمود: هرکس که نفسش شریف بود عواطفش زیاد خواهد بود[20].

و فرمود: هرکس که نفسش شریف بود او را از ذلت سؤال منزه خواهد داشت[21].

از این قبیل آیات و روایات که نمونه‌های فراوانی دارد چنین استفاده می‌شود که نفس انسان گوهر ارزشمندی است که باید در حفظ و حراست و پرورش آن تلاش کرد.

دسته دوم آیات و روایاتی است که نفس را به عنوان یک موجود شریر و دشمن انسان و منشأ بدی‌ها معرفی می‌نمایند، که باید با او جنگید و سرکوبش ساخت و الّا اسباب شقاوت و بدبختی انسان را فراهم خواهد ساخت. از باب نمونه:

قرآن کریم می‌فرماید: اما کسی که از مقام پروردگارش بترسد و نفس را از خواسته‌هایش بازدارد بهشت جایگاه او خواهد بود[22].

قرآن مجید از زبان حضرت یوسف نقل کرده که می‌گفت: من نفس خودم را تبرئه نمی‌کنم زیرا نفس، همواره به بدیها دستور می‌دهد، مگر اینکه خدا ترحم کند[23].

پیامبر گرامی اسلام فرمود: بزرگترین دشمن تو نفس تو می‌باشد که در بین دو پهلویت قرار دارد[24].

حضرت علی علیه السّلام فرمود: نفس همواره به بدی دستور می‌دهد. پس هرکس او را امین دانست به وی خیانت خواهد کرد و هرکس که به آن اعتماد کند او را به هلاکت خواهد افکند، و هرکس که از آن راضی باشد او را به بدترین موارد، وارد خواهد ساخت[25].

باز حضرت علی علیه السّلام فرمود: اطمینان به نفس از استوارترین فرصتهای شیطان می‌باشد[26].

امام سجاد علیه السّلام می‌فرماید: پروردگارا! به تو شکایت می‌کنم از نفسی که همواره به بدی دستور می‌دهد و به گناه و خطا مبادرت می‌ورزد و به معصیت علاقه دارد و خودش را در برابر غضب تو قرار می‌دهد و مرا به سوی راه‌های هلاکت می‌کشاند[27].

از این قبیل آیات و روایات، که نمونه‌های بسیار فراوانی دارد چنین استفاده می‌شود که نفس، موجودی است شریر و منشأ بدی‌ها، باید با جهاد و تلاش او را سرکوب ساخت.

ممکن است بعضی چنین تصور کنند که بین این دو دسته روایات، تزاحم و تعارض وجود دارد، یا خیال کنند که انسان دارای دو نفس است: یکی نفس انسانی

که منشأ خوبی‌هاست و دیگری نفس حیوانی که منشأ بدی‌ها می‌باشد. لیکن این هر دو تصور، اشتباه و غلط است. زیرا اولا در بین روایات و آیات، تعارضی وجود ندارد، و ثانیا در علوم به اثبات رسیده که انسان یک حقیقت بیش نیست و یک نفس بیشتر ندارد، و چنان نیست که حیوانیت و انسانیت او از یکدیگر جدا باشند.

لیکن نفس انسان دارای دو مرتبه و دو بعد وجودی است، در مرتبه پائین یک حیوان است که واجد همه صفات و آثار حیوان می‌باشد، و در مرتبه عالی یک انسان است که نفخه الهی می‌باشد و از عالم ملکوت آمده است. در آنجا که گفته شده نفس، شریف و ارزشمند است و منشأ خوبیها می‌باشد، در رشد و پرورش او بکوشید، به مرتبه عالی او اشاره شده است و در آنجا که گفته می‌شود: نفس دشمن تو می‌باشد، به او اعتماد نکن که تو را به هلاکت می‌افکند و با جهاد و تلاش او را مهار کن، به مرتبه پائین او یعنی مرتبه حیوانی اشاره شده است. اگر گفته می‌شود:

نفس خود را تقویت کن و پرورش بده، مراد مرتبه انسانی است و اگر گفته می‌شود:

او را سرکوب و مغلوب ساز، مقصود مرتبه پائین حیوانی می‌باشد.

در بین این دو «خود» یا دو مرتبه وجودی کشمکش دائم وجود دارد. «خود» حیوانی همواره سعی دارد که خویشتن را به ارضای خواسته‌ها و تمایلات، سرگرم سازد و راه ترقی و تکامل و صعود الی اللّه را بر نفس انسانی مسدود نماید، و او را مسخر خویش گرداند. برعکس، «خود» انسانی یا مرتبه عالی وجود انسان، همواره در تلاش است که مراحل عالی کمالات انسانی را طی کند و به مقام قرب الهی نائل گردد، و برای نیل بدین مقام، غرائز و تمایلات حیوانی را کنترل و مهار کند و به استخدام خویش در آورد. تا در این صحنه نبرد، کدام یک از این دو، بر دیگری غلبه نماید. اگر خود انسانی و ملکوتی غلبه کرد ارزش‌های انسانی زنده می‌شود و انسان را به مقام شامخ قرب الی اللّه، سیر و صعود می‌دهد، و اگر «خود» حیوانی غلبه کرد، چراغ عقل انسان را خاموش می‌سازد و او را در وادی ضلالت و گمراهی ساقط می‌گرداند. به‌همین جهت پیامبران آمدند تا انسانها را در این پیکار مقدس و سرنوشت‌ساز یاری دهند.

[16]- وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا- اسراء/ 85.

[17]- قال على علیه السّلام: ان النفس لجوهرة ثمینة من صانها رفعها و من ابتذلها وضعها- غرر الحکم/ ص 226.

[18]- قال على علیه السّلام: من عرف نفسه لم یهنها بالفانیات- غرر الحکم/ ص 669.

[19]- قال على علیه السّلام: من عرف شرف معناه صانه عن دنائة شهوته و زور مناه- غرر الحکم/ ص 710.

[20]- قال على علیه السّلام: من شرفت نفسه کثرت عواطفه- غرر الحکم/ ص 638.

[21]- قال على علیه السّلام: من شرفت نفسه نزّهها عن ذلّة المطالب- غرر الحکم/ ص 669.

[22]- وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوى – نازعات/ 41.

[23]- وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّی- یوسف/ 53.

[24]- قال النبى صلّى اللّه علیه و آله: اعدى عدوک نفسک التى بین جنبیک- بحار/ ج 70 ص 64.

[25]- قال على علیه السّلام: انّ النفس لامّارة بالسوء فمن ائتمنها خانته و من استنام الیها اهلکته و من رضى عنها اوردته شرّ الموارد- غرر الحکم/ ص 226.

[26]- قال على علیه السّلام: الثقة بالنفس من اوثق فرص الشیطان- غرر الحکم/ ص 54.

[27]- قال على بن الحسین علیه السّلام فى دعائه: الهى الیک اشکو نفسا بالسوء امّارة و الى الخطیئة مبادرة و بمعاصیک مولعة و لسخطک متعرضة تسلک بى مسالک المهالک- بحار/ ج 94 ص 143.

ارزشهای انسانی

انسان، دو «خود» دارد: خود حیوانی و خود انسانی. اما ارزش انسان به خود انسانی اوست نه خود حیوانی. خود حیوانی طفیلی و در واقع ناخود است. انسان گرچه حیوان است و باید به لوازم زندگی حیوانی خویش عنایت داشته باشد لیکن در این جهان، نیامده تا حیوان زندگی کند بلکه آمده تا از زندگی حیوانی خویش برای تکمیل زندگی انسانی بهره بگیرد و استفاده کند.

انسان در هریک از دو زندگی- حیوانی و انسانی- نیازهائی دارد که مبادی آنها در وجودش نهاده شده است. از این جهت که حیوان است و نامی، نیاز به آب و غذا و مسکن و لباس و هوا دارد. برای اینکه زنده بماند نیاز به آب و غذا دارد و برای اینکه در تأمین آنها تلاش و جدیت و حرکت کند احساس گرسنگی و تشنگی و لذّت و میل به غذا و آب در وجودش نهاده شده است، و برای اینکه نوع انسان ادامه یابد غریزه جنسی و میل به همسر در وجودش نهاده شده است.

انسان به بقای خویش علاقه دارد و برای ادامه حیات ناچار است به آثار و لوازم زندگی حیوانی نیز مقید باشد، چون غذا را می‌بیند و احساس گرسنگی و میل به غذا می‌کند پیش خود می‌گوید: باید غذا را تهیه کنم و بخورم، و اگر مانعی بر سر راهم پیدا شد با آن مبارزه کنم. البتّه این احساس بد نیست، زیرا انسان در ادامه حیات باید کار کند و بخورد و بیاشامد. در اسلام هم نه تنها از آن نهی نشده بلکه توصیه هم شده است، لیکن باید این مطلب را بداند که زندگی حیوانی مقدمه است نه هدف، طفیلی است نه اصیل.

پس اگر کسی به زندگی حیوانی اصالت داد و برای تأمین خواسته‌ها و تمایلات حیوانی شبانه‌روز تلاش و جدیت نمود و هدف زندگی خویش را خوردن و نوشیدن و آرمیدن و پوشیدن و شهوترانی و ارضای غرائز حیوانی قرار داد، به ضلالت و گمراهی افتاده است. زیرا روح ملکوتی و عقل انسانی خویش را از حاکمیت انداخته و در خانه فراموشی محبوس ساخته است. چنین فردی را نمی‌توان انسان محسوب داشت بلکه حیوانی است به صورت انسان. عقل دارد ولی چنان منزوی شده که نمی‌تواند فضائل و مکارم انسانی را بشناسد و دنبال کند.

چشم و گوش دارد ولی حقائق را نمی‌بیند و نمی‌شنود.

قرآن چنین فردی را حیوان بلکه گمراه‌تر از حیوان می‌داند. زیرا حیوان عقل ندارد و نمی‌فهمد اما این شخص با اینکه عقل دارد نمی‌فهمد.

در قرآن می‌فرماید: اگر دعوت تو را نمی‌پذیرند بدان که اینان از هوای نفس خودشان پیروی می‌کنند، و چه کس گمراه‌تر از شخصی است که هدایت خدا را رها کرده از هوای نفس پیروی می‌کند و خدا ستمکاران را هدایت نخواهد کرد[28].

قرآن کریم می‌فرماید: محققا بسیاری از جن و انس را برای جهنم آفریدیم (که به سوء اختیار خود به جهنم میروند) زیرا قلبهائی دارند که با آنها نمی‌فهمند و چشم‌هایی دارند که با آنها نمی‌بینند و گوش‌هایی دارند که با آنها نمی‌شنوند، اینان مانند چهارپایان بلکه گمراه‌ترند، اینان غافلند[29].

و می‌فرماید آیا آن کس را که خدا را هوای نفس خود گرفت، و با اینکه عالم بود خدا گمراهش کرد، و بر گوش و دلش مهر نهاد و بر دیدگانش پرده افکند، دیدی؟! جز خدا چه کسی او را هدایت می‌کند؟ چرا پند نمی‌گیرید؟[30].

چقدر زیانکار و بدبختند کسانی که نفس ملکوتی و سعادت و کمال انسانی خویش را فدای خواسته‌های نفسانی و زندگی حیوانی می‌سازند؟ و نفس انسانی را

با لذتهای حیوانی معاوضه می‌نمایند.

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: مغبون کسی است که به دنیا مشغول شود و بهره‌اش را از حیات آخرت از دست بدهد[31].

و فرمود: نفست را از کارهای پست منزه بدار گرچه تو را به سوی امور مورد رغبت می‌کشد، زیرا در برابر آنچه از نفس خود بذل می‌کنی عوض نمی‌گیری، خودت را بنده دیگری قرار نده با اینکه خدا تو را آزاد آفریده است، خیری که جز به وسیله شر بدست نیاید خیر نیست. هم‌چنین چیزی که جز با سختی بدست نیاید آسان نخواهد بود[32].

و فرمود: چه بد تجارتی است که دنیا را ارزش نفس خودبینی، و آن را در عوض آنچه در نزد خداست بستانی[33].

اما انسان در «خود حیوانى» خلاصه نمی‌شود بلکه یک خود انسانی هم دارد، و به این اعتبار گوهری است مجرد و ملکوتی که از عالم قدس آمده و ارزشهائی را غیر از خواسته‌های حیوانی خواستار است. اگر انسان به باطن ذات و روح ملکوتی خویش بنگرد و خویشتن را خوب بشناسد، مشاهده می‌کند که از عالم قدرت و کرامت و علم و رحمت و بخشش و نور و احسان و خیر و عدالت و بطور کلی از عالم کمال آمده و با آن عالم سنخیت و تناسب دارد.

در اینجا انسان دید دیگری پیدا می‌کند و به عالم دیگری می‌نگرد. کمال مطلق را می‌نگرد و به ارزشهای آن علاقه‌مند می‌شود و با بکار بستن آن ارزشها نفس

خویش را از مرتبه نازل حیوانیت حرکت می‌دهد تا در مدارج کمال طی طریق کند و به مقام قرب الهی نائل گردد.

در اینجاست که جایگاه ارزش‌های اخلاقی روشن می‌شود. اگر انسان خواستار ارزش‌هایی از قبیل: علم، احسان، خیرخواهی، ایثار، عدالت، بخشش، دفاع از محرومین و مستضعفین، راستی، درستی و امانتداری، می‌باشد، به این جهت است که خودش را از عالم کمال می‌بیند، و چنین ارزش‌هائی را با مقام شامخ انسانی خویش متناسب می‌یابد، و به‌همین جهت آنها را دوست دارد و حتی حاضر می‌شود که خود حیوانی و خواسته‌هایش را در راه رسیدن به این ارزش‌ها فدا سازد.

مکارم و ارزش‌های اخلاقی عبارتست از یک سلسله کمالات روحانی و معنوی که روح ملکوتی انسان، تناسب آنها را با نیازهای استکمالی خویش درک می‌کند و می‌گوید: باید اینها را انجام دهم. «باید» های اخلاقی از کرامت و شرافت نفس سرچشمه می‌گیرند. و برای رسیدن به علو ذات و کمال روحانی به کار گرفته می‌شوند. وقتی می‌گوید باید در راه حق ایثار کنم یعنی ایثار برای تعالی و تکامل ذات من سودمند می‌باشد و باید به این اعتلا برسم. راه و وسیله استکمالات معنوی انسان‌ها یکی است و همه در شناخت ارزشها و ضد ارزشها متشابه آفریده شده‌اند.

انسان اگر به فطرت پاک و کمال دوست خود مراجعه کند و بدور از هوی‌ها و هوس‌ها، خوب بیندیشد می‌تواند فضائل و ارزش‌های اخلاقی و همچنین رذائل اخلاق و ضد ارزش‌ها را دریابد. همه انسان‌ها و در تمام زمان‌ها این‌چنین هستند، و اگر بعض انسان‌ها از چنین درک مقدسی محرومند بدین جهت است که هوی‌ها و هوس‌ها و تمایلات شدید حیوانی نور عقلشان را خاموش ساخته و خود، یکه‌تاز میدان نفس شده‌اند قرآن نیز درک فضائل و رذائل را فطری انسانها دانسته می‌گوید:

قسم به نفس و آنکه او را نیکو بیاراست و راه انحراف و تقوا را به او الهام کرد.

پس هرکه نفس را تهذیب و پرورش داد به فلاح و رستگاری رسید و هرکس که او

را با گناه و اخلاق زشت آلوده ساخت زیان برد[34].

پیامبران بدین منظور آمدند تا فطرت انسان‌ها را بیدار سازند و شعور ناآگاه اخلاقی آنها را به شعور آگاه تبدیل نمایند. آمدند تا انسانها را در طریق شناخت و توجه به فضائل و مکارم، و بکار بستن آنها و طی مدارج کمال و نیل به مقام قرب پروردگار، رهنمود و یاری دهند، آمدند تا انسانها را به مقام شامخ انسانیت و ضرورت حفظ و احیای ارزش‌های والای انسانی توجه دهند. آمدند تا به انسان‌ها این نکته مهم را گوشزد کنند که شما حیوان نیستید بلکه انسانید و از فرشته‌ها برتر.

امور دنیوی و مظاهر حیوانی درخور مقام شامخ ملکوتی شما نیست خودتان را به آنها نفروشید.

از امام سجاد علیه السّلام پرسیدند: شریف‌ترین و والاترین مردم کیست؟

فرمود: کسی که دنیا را ارزش و شرف نفس خویش نشناسد[35].

اگر انسان شخصیت انسانی خویش را شناخت و خود انسانی در او تقویت شد فضائل و مکارم اخلاق در او زنده می‌شود و بر رذائل چیره می‌گردد. در این هنگام است که به انسان اجازه نمی‌دهد ارزش‌های انسانی را رها کند و دنبال ضد ارزش‌ها برود، مثلا راستی را رها کند و به دنبال دروغ برود، امانت‌داری را رها کند و دنبال خیانت برود، عزت نفس را رها کند و خویشتن را به ذلت بیندازد، احسان را رها کند و دنبال مردم‌آزاری برود و …

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: هرکس که نفس خویش را گرامی بدارد خواسته‌های نفسانی در نظرش پست خواهد شد[36].

پیامبران همواره سعی داشتند فطرت انسان‌ها را بیدار سازند تا به گوهر وجود خویش پی‌ببرند و وابستگی و ارتباط خود را با خدا دریابند و همه‌چیزشان را در راه تحصیل مقام رضا و قرب به پروردگار جهان صرف نمایند، بطوریکه حتی خوردن و آشامیدن و خوابیدن و نگاه کردن و سخن گفتن و کار کردن و زنده بودن و مردن آنها همه‌اش اخلاق و قداست باشد. وقتی انسان بنده خدا شد و جز تحصیل رضای او هدفی نداشت، همه کارهایش عبادت و اخلاق و ارزش می‌شود.

قُلْ إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ لا شَرِیکَ لَهُ وَ بِذلِکَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ.[37]
به‌همین جهت، خودشناسی در اسلام از ارزش خاصی برخوردار است.

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: معرفت نفس سودمندترین منافع می‌باشد[38].

و فرمود: هرکس که نفس خودش را شناخت کارش بالا گرفت[39].

مراد از خودشناسی، خودشناسی شناسنامه‌ای نیست بلکه بدین معنا است که انسان مقام واقعی خودش را در جهان آفرینش دریابد و بفهمد که یک حیوان خاکی نیست بلکه پرتوی است از عالم ربوبی، خلیفه خدا و امانت‌دار او می‌باشد.

موجودی است ملکوتی که آگاه و مختار و آزاد آفریده شده تا به سوی کمال نامتناهی سیر و صعود نماید، و با آفرینش ویژه‌اش مسئولیت پرورش و ساختن خویش را بر عهده گرفته است. انسان در اثر چنین شناختی احساس شرافت و کرامت می‌کند، به قداست و ارزش وجودی خویش پی می‌برد، و فضائل و مکارم اخلاق برایش معنا و ارزش پیدا می‌کند.

در این‌صورت است که از یأس و ناامیدی و پوچ‌پنداری و بیهوده‌گری و تکرار مکررات نجات می‌یابد و زندگی برایش ارزشمند و مقدس و هدف‌دار و زیبا می‌گردد.

[28]- فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّما یَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ- قصص/ 50.

[29]- وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ- اعراف/ 179.

[30]- أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ- جاثیه/ 23.

[31]- قال على علیه السّلام: المغبون من شغل بالدنیا و فاته حظه من الاخرة- غرر الحکم/ ج 1 ص 88.

[32]- قال على علیه السّلام: اکرم نفسک من کل دنیّة و ان ساقتک الى الرغائب، فانک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضا و لا تکن عبد غیرک و قد جعلک اللّه حرّا و ما خیر خیر لا ینال الا بشرّ و یسر لا ینال الّا بعسر- نهج البلاغه صبحى صالح/ ص 401 کتاب 31.

[33]- قال امیر المؤمنین علیه السّلام: لبئس المتجر ان ترى الدنیا لنفسک ثمنا و ممالک عند اللّه عوضا- نهج البلاغه/ خطبه 32- 75.

[34]- وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها، قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها- شمس/ 7 تا 10.

[35]- قیل لعلى بن الحسین علیه السّلام: من اعظم الناس خطرا؟ قال: من لم یرى الدنیا خطرا لنفسه- تحف العقول/ ص 285.

[36]- قال على علیه السّلام: من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهواته- نهج البلاغه/ قصار 449.

[37]- انعام/ 162.

[38]- قال على علیه السّلام: معرفة النفس انفع المعارف- غرر الحکم/ ص 768.

[39]- قال على علیه السّلام: من عرف نفسه جلّ امره- غرر الحکم/ ص 628.

زندگی باطنی

انسان در این جهان یک زندگی ظاهری دارد که به جسم و تن او مربوط است.

می‌خورد و می‌آشامد و می‌خوابد و حرکت و کار می‌کند ولی در همین حال در باطن ذات یک زندگی نفسانی نیز دارد. در حالیکه در دنیا زندگی می‌کند در باطن ذات، یا به سوی سعادت و کمال و نورانیت سیر می‌کند، یا به سوی بدبختی و شقاوت و تاریکی رهسپار می‌باشد، یا در صراط مستقیم انسانیت و سیر و صعود الی اللّه حرکت می‌کند، یا از جاده مستقیم انسانیت منحرف شده و در وادیهای تاریک و پست حیوانیت دست‌وپا می‌زند، یا در مدارج کمال به سوی نور و سرور و کمال و جمال طی طریق می‌کند، یا به سوی تاریکی و عذاب و سقوط رهسپار است. گرچه اکثر مردم از این زندگی باطنی غافلند ولی واقعیت دارد.

خدا در قرآن می‌فرماید: به ظاهر زندگی دنیا علم دارند ولی از زندگی آخرت (باطنی) غافل می‌باشند[40].

اما دانستن و ندانستن در واقعیت تأثیر ندارد. در قیامت که پرده‌های تاریک مادّیت از چشم انسان برداشته شد، به واقعیت و فعلیت خودش پی خواهد برد.

خدای سبحان در قرآن می‌فرماید: (در قیامت به انسان گفته می‌شود): تو در دنیا از این امر غافل بودی ولی امروز چشم‌هایت تیزبین شده است[41].

از آیه مذکور استفاده می‌شود که امور مربوط به آخرت در همین جهان و در باطن ذات وجود داشته، لیکن انسان از آن غافل بوده ولی در جهان آخرت که پرده‌های غفلت برداشته می‌شود همه را مشاهده خواهد کرد. از آیات و احادیث چنین استفاده می‌شود که نفس انسان در این جهان چیزهایی را کسب می‌کند و آنچه را کسب کرده همواره با او خواهند بود و برای آینده‌اش در سرای آخرت سرنوشت‌ساز می‌باشد. از باب نمونه:

خدا در قرآن می‌فرماید: هرنفسی در گرو عملی است که انجام داده است[42].

و می‌فرماید: پس هرنفسی آنچه را کسب کرده، در قیامت، تمام و کامل دریافت خواهد نمود[43].

و می‌فرماید: خدا شما را به وسیله سوگندهای لغو مؤاخذه نمی‌کند لیکن به واسطه آنچه را قلوبتان کسب کرده مؤاخذه خواهد نمود، خدا آمرزنده و بردبار است[44].

و می‌فرماید: خدا هیچ نفسی را تکلیف نمی‌کند مگر به مقدار قدرتش. همه خوبی‌هایی را که کسب کرده مال خودش می‌باشد و همه بدی‌هایش نیز به زیان خودش خواهد بود[45].

و می‌فرماید: روزیکه هرنفسی هرچه خوبی انجام داده همه را پیش خود حاضر خواهد یافت، و هم‌چنین هرکار بدی را که انجام داده است، آرزو می‌کند که بین او و کار بدش فاصله درازی وجود می‌داشت[46].

و می‌فرماید: هرکس عمل صالحی را انجام دهد برای نفس خودش انجام داده و هرکس کار زشتی را مرتکب شود به زیان نفس خودش خواهد بود. سپس همه شما به سوی پروردگارتان رجوع خواهید کرد[47].

و می‌فرماید: هرکس به مقدار ذره‌ای کار خیر انجام داده آن را در قیامت خواهد دید و هرکس به اندازه ذره‌ای کار بد انجام داده آن را مشاهده خواهد نمود[48].

و می‌فرماید: برای انسان چیزی باقی نمی‌ماند جز حاصل تلاش‌هایش، و سعی خود را در قیامت خواهد دید[49].

و می‌فرماید: و آنچه را که از پیش برای نفس خودتان فرستاده‌اید همه را نزد خدا خواهید یافت[50].

و می‌فرماید: روزی که مال و اولاد به انسان سود نمی‌بخشند، مگر کسی که خدا را با قلب سالم ملاقات کند[51].

پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله به یکی از اصحاب فرمود: ای قیس! تو ناچار همنشینی برای خودت فراهم خواهی ساخت که در قبر با تو خواهد بود. او زنده است و تو با او مدفون خواهی شد. اگر خوب و گرامی باشد تو را گرامی خواهد داشت و اگر پست باشد تو را نیز پست خواهد نمود. آنگاه تو در قیامت با او محشور خواهی شد، و مورد بازخواست قرار خواهی گرفت. پس سعی کن همنشین صالح، برای خود انتخاب کنی که اگر صالح باشد با او انس خواهی گرفت و اگر فاسد باشد، وحشت و عذاب تو جز از ناحیه او نخواهد بود، آن همنشین، عمل تو می‌باشد[52].

انسان در همین جهان به پرورش نفس و تأمین زندگی اخروی خویش اشتغال دارد. بوسیله عقائد و افکار، ملکات و خوی‌ها، محبت‌ها و علاقه‌ها، توجهات و

انس‌ها، و بوسیله کارهایی که در نفس اثر می‌گذارند، تدریجا ساخته شده و پرورش می‌یابد، و چگونه شدنش به اینها بستگی دارد. معارف و عقائد حق، فضائل و مکارم اخلاق، محبت و دلبستگی به خدا، توجه و انس با اللّه، اطاعت از خدا و جلب رضایت او، و انجام عمل صالح که خدا به آنها فرمان داده است، روح ملکوتی انسان را در مدارج کمال سیر و صعود می‌دهند و به مقام قرب الهی نائل می‌گردانند.

انسان به وسیله ایمان و عمل صالح در همین جهان، حیات جدید و پاکیزه‌ای پیدا می‌کند که در جهان آخرت آشکار خواهد شد.

خدا در قرآن می‌فرماید: هرکس عمل صالحی انجام دهد چه مرد و چه زن در حالیکه ایمان دارد ما او را به زندگی پاک و زیبائی زنده خواهیم کرد[53].

انسان در این جهان علاوه‌بر نعمت‌هائی که جسم و تنش از آنها لذت می‌برد و بهره می‌گیرد، از نعمت‌های معنوی نیز می‌تواند بهره بگیرد و به‌وسیله آنها روح و روانش را پرورش دهد و زندگی معنوی و اخروی خویش را بسازد که نتیجه‌اش در جهان آخرت آشکار خواهد شد.

امام صادق علیه السّلام می‌فرماید: خدای تبارک و تعالی به بندگانش می‌فرماید: ای بندگان صدیق من! در دنیا از نعمت عبادت من استفاده کنید تا در جهان آخرت از همین‌ها بهره‌مند شوید[54].

حضرت علی علیه السّلام فرمود: تداوم ذکر خدا غذای جان‌هاست[55].

باز هم امیر المؤمنین علیه السّلام می‌فرماید: ذکر خدا را فراموش نکن که نور قلب‌ها است[56].

بهشت و نعمتهای بهشتی یا دوزخ و عذابهای دوزخی انسان، در همین جهان و بوسیله عقائد و اخلاق و اعمالش درست می‌شود. گرچه از آنها غافل باشد ولی در جهان آخرت که «یوم تبلى السرائر» است، حقیقت آشکار خواهد شد.

امام سجاد علیه السّلام در حدیثی فرمود: آگاه باشید، هرکس که با اولیاء خدا دشمنی کند و جز دین خدا دین دیگری را بپذیرد و امر ولی خدا را پشت سر بگذارد و به رأی خود عمل کند، در آتش شعله‌وری است که بدن‌ها را می‌خورد. بدن‌هائی که ارواحشان را از دست داده و شقاوت بر آنها غلبه نموده است. اینان مردگانی هستند که حرارت آتش را درک نمی‌کنند و اگر زنده بودند، درد و حرارت آتش را درک می‌کردند. پس ای صاحبان بصیرت! عبرت بگیرید و خدای را سپاس گویید که شما را هدایت نموده است[57].

خدا در قرآن کریم می‌فرماید: کسانی که اموال یتیمان را به ظلم و ناحق می‌خورند، در شکم خودشان آتش وارد می‌کنند و این آتش‌ها به زودی شعله‌ور خواهد شد[58].

انسان در این جهان، برای جهان آخرت، یا نور و بصیرت فراهم می‌کند یا ظلمت و تاریکی. اگر در این جهان کور و بی‌نور باشد در جهان آخرت نیز کور و بی‌نور محشور خواهد شد.

قرآن می‌فرماید: هرکس که در این جهان (چشم دلش) کور باشد، در جهان آخرت نیز کور و گمراه محشور خواهد شد[59].

استاد بزرگوار علامه طباطبائی (رضوان اللّه علیه) می‌فرمود: در نجف اشرف، شیخ عابد و زاهدی زندگی می‌کرد که او را «شیخ عبود» می‌گفتند. از اولیاء خدا و اهل سیروسلوک بود. دائما به ذکر و عبادت اشتغال داشت. گاهی به قبرستان وادی السّلام می‌رفت و ساعت‌ها در گوشه و کنار می‌نشست و فکر می‌کرد و گاهی قدم میزد. در قبرهای مخروبه و قبرهای جدید با دقت نگاه می‌کرد. یک روز که از قبرستان برمی‌گشت چند نفر از آقایان با ایشان برخورد نموده احوالپرسی کردند.

پرسیدند: شیخ عبود! در وادی السّلام چه خبر بود؟ گفت خبر تازه‌ای نبود. اصرار کردند، گفت: با موضوع بسیار عجیبی برخورد نمودم. هرچه در قبرهای کهنه و جدید دقت کردم مار و عقرب و وسیله عذابی در آنها نیافتم. از یکی از قبرها پرسیدم: در روایات وارد شده که میت در قبر به وسیله مار و عقرب و دیگر موذیات شکنجه می‌شود، من که در شما مار و عقربی مشاهده نمی‌کنم. قبر به من جواب داد: آری مار و عقرب در ما نیست، بلکه شما هستید که از دنیا با خودتان مار و عقرب می‌آورید و در اینجا با آنها شکنجه می‌شوید.

زندگی نفسانی و باطنی انسان نیز یک زندگی حقیقی و واقعی است. انسان در باطن ذات یک مسیر واقعی را طی می‌کند که یا به سعادت و کمال خواهد رسید یا به شقاوت و هلاکت خواهد افتاد. سیر و حرکت واقعیت دارد و از عقائد و اخلاق و اعمال انسان نیرو و مدد می‌گیرد.

خدا در قرآن می‌فرماید: هرکس که عزت می‌خواهد پس همه عزتها مال خداست. کلمات طیب (نفوس پاک) به سوی خدا صعود می‌کنند، و عمل صالح است که او را بالا می‌برد[60].

فعلیت نفس ما محصول کار و تلاش ما می‌باشد که با عقائد و اخلاق و ملکات و خصلت‌ها و اعمال ما درست می‌شود و نتیجه خوب یا بدش در جهان آخرت آشکار خواهد شد.

[40]- یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ-. روم/ 7

[41]- لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ- ق/ 22.

[42]- کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ- مدثر/ 38.

[43]- ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ- آل عمران/ 161.

[44]- لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ- بقره/ 225.

[45]- لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ- بقره/ 286.

[46]- یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً- آل عمران/ 30.

[47]- مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ- جاثیه/ 15.

[48]- فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ- زلزال/ 7.

[49]- وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرى – نجم/ 39.

[50]- وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ- بقره/ 11.

[51]- یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ- شعراء/ 85.

[52]- قال النبى صلّى اللّه علیه و آله: یا قیس! لا بدّ لک من قرین یدفن معک و هو حىّ و تدفن معه و انت میت فان کان کریما اکرمک و ان کان لئیما الأمک ثمّ لا یحشر الّا معک و لا تحشر الّا معه و لا تسأل الّا عنه فلا تجعله الّا صالحا فانه ان صلح آنست به و ان فسد لا تستوحش الّا منه و هو فعلک- جامع السعادات/ ج 1 ص 17.

[53]- مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً- نحل/ 97.

[54]- قال ابو عبد اللّه علیه السّلام: قال اللّه تبارک و تعالى: یا عبادى الصدیقین تنعّمو بعبادتى فى الدنیا فانکم تنعمون بها فى الاخرة- بحار الانوار/ ج 70 ص 253.

[55]- قال على علیه السّلام: مداومة الذکر قوت الارواح- غرر الحکم/ ص 764.

[56]- قال على علیه السّلام: علیک بذکر اللّه فانه نور القلوب- غرر الحکم/ ص 479.

[57]- قرة العیون- تألیف مرحوم فیض/ ص 466.

[58]- الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً- نساء/ 100.

[59]- مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبِیلًا- اسراء/ 72.

[60]- مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ- فاطر/ 10.

خود را چه می‌سازیم؟

در علوم عالی به اثبات رسیده که روح انسان جسمانی الحدوث و روحانی

البقا می‌باشد. یعنی روح ملکوتی همان صورت جسمانی سابق است که تدریجا حرکت و تکامل یافته تا به مرتبه نازل روح انسانی یعنی انسان بالقوه رسیده است، و حرکت و تکامل او در آن مرحله نیز متوقف نخواهد شد، بلکه تا آخر عمر همچنان ادامه خواهد یافت. در آغاز موجودی مجرد و ملکوتی و برتر از عالم ماده است لیکن نه مجرد تام و کامل، بلکه مجردی که از جهت مرتبه نازل وجودش، به جسم و بدن تعلق دارد. وجودی است دو مرتبه‌ای: یک مرتبه آن مادی است و به بدن تعلق دارد و کارهای مادی را انجام می‌دهد، به‌همین جهت حرکت و استکمال برایش تصور می‌شود، مرتبه دیگرش مجرد است و برتر از ماده و به‌همین جهت کارهای غیر مادی را انجام می‌دهد. یک طرفش حیوان است و جسمانی و طرف دیگرش انسان است و ملکوتی. در عین‌حال که یک حقیقت بیش نیست، اما هم غرائز و صفات حیوانی را دارد و کارهای حیوانات را انجام می‌دهد هم از غرائز و صفات انسانی برخوردار است و کارهای انسانی را انجام می‌دهد.

این موجود عجیب که خدا درباره‌اش می‌فرماید: فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ، در آغاز موجودی ساخته شده و کامل نیست بلکه تدریجا خودش را می‌سازد و پرورش می‌دهد. عقائد و افکار و ملکات و خوی‌ها که از اعمال و حرکات نشأت می‌گیرند، هویّت و وجود انسان را می‌سازند و تدریجا به کمال می‌رسانند. ملکات اموری نیستند که بر وجود انسان عارض شوند بلکه سازنده هویت وجود او هستند.

جالب اینجاست که افکار و عقائد و ملکات نه تنها در وجود انسان تأثیر دارند بلکه در چه بودنش نیز مؤثر می‌باشند. یعنی چنانکه افکار و عقائد صحیح و مکارم اخلاق و خوی‌ها و ملکاتی که در اثر عمل صالح به‌وجود می‌آیند، تدریجا انسان را در مراتب کمال سیر و صعود می‌دهند و به مرتبه انسان کامل و قرب خدا می‌رسانند، هم‌چنین جهالت‌ها و عقائد باطل و رذائل اخلاق و ملکات و قساوت‌هائی که در اثر کارهای زشت به‌وجود می‌آید روح انسان را به ضعف و انزوا می‌کشند، و تدریجا او را در مراحل حیوانیت سیر می‌دهند، و در نهایت در وادی تاریک حیوانیت ساقط می‌سازند. در اثر استحکام و نفوذ ملکات و صفات حیوانی و تراکم جهالت‌ها و قساوت‌ها، در باطن ذات به صورت یک حیوان تبدیل می‌شود.

آری ذات او واقعا حیوان می‌شود و شخصیت حیوانی پیدا می‌کند. او دیگر انسان نیست بلکه حیوان است و بدتر از حیوانات. زیرا حیوانی است که از طریق انسانیت حیوان شده است. گرچه در ظاهر به صورت انسان زندگی می‌کند لیکن در باطن حیوان شده است و خودش نمی‌داند. حیوانیت حیوانات که با شکل و قیافه مخصوص آنها نیست بلکه بواسطه نفوس حیوانی و پیروی بدون قیدوشرط از غرائز و تمایلات حیوانی است. گرگ بواسطه شکل مخصوص گرگ نیست بلکه در اثر درنده‌خوئی و پیروی بدون قیدوشرط از این غریزه و عدم درک و تعقل، گرگ محسوب می‌شود. اگر درنده‌خوئی بر کسی غلبه کرد و چشم عقل و درکش را کور نمود، چنین شخصی در باطن به یک گرگ واقعی تبدیل می‌شود. گرگی که از گرگ‌های بیابان هم درنده‌تر خواهد بود. زیرا درک و عقلش را نیز به استخدام صفت درنده‌خوئی در آورده است. بعضی اشخاص مرتکب جنایت‌هائی می‌شوند که گرگ‌های بیابان مرتکب نمی‌شوند. آیا گرگ نیستند؟ چرا واقعا گرگند گرچه خودشان نمی‌فهمند و دیگران هم آنها را انسان می‌پندارند. در قیامت که «یوم تبلى السرائر» است، هنگامیکه پرده از چشم‌ها برداشته شد باطنشان آشکار خواهد شد.

و معلوم است که بهشت جای گرگ نیست، گرگ نمی‌تواند با اولیاء خدا و بندگان صالح الهی در بهشت همنشین باشد. چنین گرگی که از طریق انسانیت گرگ شده باید در محیط تاریک و دردناک دوزخ در شکنجه و عذاب زندگی کند.

بنابراین، انسان در این جهان موجودی است نامتعین که شخصیت آینده‌اش را خودش می‌سازد. یا انسان می‌شود که از فرشتگان مقرب الهی برتر خواهد بود، یا در باطن به صورت حیوانات گوناگون تبدیل می‌گردد. این مطلبی است که هم در علوم عالی به اثبات رسیده، هم اولیاء خدا مدعی کشف و شهود آن هستند و هم پیامبر اکرم و ائمه معصومین علیهم السّلام یعنی انسان‌شناسان حقیقی از آن خبر داده‌اند.

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله می‌فرماید: مردم در قیامت به صورتهائی محشور می‌شوند که صورت‌های میمون و خوک از آنها بهتر است[61].

امیر المؤمنین علیه السّلام درباره عالم فاسد می‌فرماید: صورت او مانند صورت انسان است ولی قلبش قلب حیوان می‌باشد. راه هدایت را نمی‌شناسد تا پیروی کند و طریق گمراهی را نمی‌داند تا از آن اجتناب نماید و چنین کس، مرده‌ای است در بین زندگان[62].

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: افراد متکبر به صورت مورچه تبدیل می‌شوند که زیر پای اهل محشر لگدمال می‌شوند تا حساب مردم به پایان برسد[63].

خدا در قرآن می‌فرماید: وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ[64] یعنی در آن هنگام (روز قیامت) که حیوانات وحشی محشور می‌شوند.

بعضی از مفسرین، آیه مذکور را چنین تفسیر کرده‌اند که مراد از وحوش انسان‌هائی هستند که به صورت حیوانات در قیامت محشور می‌شوند و الّا حیوانات که تکلیف و حشرونشر ندارند تا محشور شوند.

خدا در قرآن می‌فرماید: همانا که روز فصل و جدائی میقات شما است.

روزی که در صور دمیده می‌شود، پس شما گروه‌گروه خواهید آمد[65].

بعضی از مفسرین آیه مذکور را نیز به‌همین معنا تفسیر کرده‌اند که در قیامت

انسان‌ها از یکدیگر جدا می‌شوند و هرکس با صورت باطنی خودش یا دیگر همصورتانش محشور می‌گردد. در تفسیر آیه مذکور حدیث بسیار جالبی از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله نقل شده است.

معاذ بن جبل می‌گوید: تفسیر آیه «یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً» را از رسول خدا سؤال کردم، فرمود: ای معاذ! از موضوع بسیار بزرگی سؤال کردی و در همین حال اشکش جاری شد و فرمود: ده دسته از امت من به صورت‌های مختلف محشور می‌شوند که با سایرین تفاوت دارند:

بعضی به صورت میمون، و بعض دیگر به صورت خوک محشور می‌شوند، بعضی از آنها سرشان روی زمین و پاهایشان به طرف بالاست و حرکت می‌کنند، بعض آنها کور و سرگردانند، بعض دیگر کر و لالند که چیز نمی‌فهمند، بعض آنها زبانشان را می‌جوند و چرک و خون از دهانشان جاری می‌شود به طوریکه اهل محشر از آنها تنفر دارند، بعض دیگر دست و پایشان بریده است، بعض آنها در حالیکه به شاخه‌هایی از آتش به دار آویخته شده‌اند محشور می‌شوند، بعض دیگر از مردار بدبوترند، و بعض آنها لباسی از مس بر تنشان پوشیده شده که بر بدنشان چسبیده است.

آنگاه فرمود: اما کسانی که به صورت میمون محشور می‌شوند، نمّام‌ها و سخن‌چینان هستند، کسانی که به صورت خوک محشور می‌شوند رشوه‌خواران و حرام‌خواران هستند، کسانی که واژگونه حرکت می‌کنند رباخواران می‌باشند، آنها که کور محشور می‌شوند افرادی هستند که در قضاوت و حکومت تعدی و ستم می‌کنند، افراد کور و کرکسانی هستند که در رفتارشان خودپسند هستند، افرادیکه زبانشان را می‌جوند علما و قضاتی هستند که اعمالشان با گفتارشان مطابقت ندارد، کسانی که دست و پا بریده محشور می‌شوند کسانی هستند که همسایگانشان را اذیت می‌کنند، افرادیکه به شاخه‌هائی از آتش به دار آویخته شده کسانی هستند که پیش سلاطین از مردم سعایت می‌کنند، افرادی که بویشان از مردار بدتر است کسانی هستند که در دنیا پیرو هوای نفس و لذت‌ها هستند و حق خدا را در اموالشان نمی‌پردازند، و افرادی که لباس مسین بر تن دارند اهل تکبر و فخرفروشی هستند[66].

بنابراین، امور اخلاقی را نمی‌توان کوچک و غیر مهم محسوب داشت بلکه اموری هستند بسیار مهم و سرنوشت‌ساز که زندگی نفسانی و باطنی انسان را می‌سازند و حتی در چه بودن او نیز تأثیر دارند. علم اخلاق نه تنها علم چگونه زیستن می‌باشد بلکه علم چه شدن نیز هست.

[61]- و فى الحدیث النبوى یحشر بعض الناس على صور یحسن عندها القردة و الخنازیر- قرة العیون/ ص 479.

[62]- قال على علیه السّلام: فالصورة صورة انسان و القلب قلب حیوان، لا یعرف باب الهدى فیتّبعه و لا باب العمى فیصدّ عنه و ذالک میّت الاحیاء- نهج البلاغه خطبه/ 87.

[63]- قال ابو عبد اللّه علیه السّلام: ان المتکبرین یجعلون فى صور الذرّ، یتوطؤهم الناس حتى یفرق اللّه من الحساب- بحار الانوار/ ج 7 ص 201.

[64]- تکویر/ 5.

[65]- نبأ/ 18.

[66]- تفسیر مجمع البیان/ ج 10 ص 423، روح البیان/ ج 10 ص 299، نور الثقلین/ ج 5 ص 493.

قلب در قرآن

کلمه قلب در قرآن و احادیث بسیار استعمال شده و از اهمیت خاصی برخوردار است. ولی مبادا خیال کنید که مراد از قلب همین جسم صنوبری شکلی است که در طرف چپ بدن قرار گرفته و با ضربان مداوم خود، خون را به تمام بدن می‌فرستد و حیات حیوانی را تداوم می‌دهد، زیرا در قرآن شریف چیزهائی به قلب نسبت داده شده که با این جسم صنوبری شکل (دل) تناسب ندارد. مثلا:

1- فهم و تعقل. در قرآن می‌فرماید: چرا در زمین سیر نمی‌کنند تا قلب‌هائی داشته باشند که با آنها تعقل نمایند[67].

2- عدم تعقل و فهم. در قرآن می‌فرماید: آنها قلب‌هائی دارند که با آنها نمی‌فهمند و چشم‌هائی دارند که با آنها نمی‌بینند[68].

و می‌فرماید: بر قلب آنها مهر نهاده شده پس نمی‌فهمند[69].

3- ایمان. در قرآن می‌فرماید: خدا در قلب این مردم ایمان را ثبت کرده و با روحی از جانب خودش تأییدشان نموده است[70].

4- کفر و عدم ایمان. در قرآن می‌فرماید: آنان که به جهان آخرت ایمان ندارند قلوبشان انکار می‌کند و استکبار می‌ورزند[71].

و می‌فرماید: آنها (کفار) کسانی هستند که خدا بر قلوب و گوش‌ها و چشم‌هایشان مهر زده و غافل هستند[72].

5- نفاق. در قرآن می‌گوید: منافقان از این می‌ترسند که از جانب خدا سوره‌ای نازل شود و از آنچه در قلب دارند خبر دهد[73].

6- هدایت یافتن. در قرآن می‌فرماید: هرکس که به خدا ایمان بیاورد قلبش را هدایت می‌کند و خدا به همه‌چیز آگاه است[74].

و می‌فرماید: بدرستیکه در این (هلاک کردن گذشتگان) پند و تذکر است برای کسی که قلب دارد یا به حقائق گوش فرادهد و شاهد باشد[75].

7- غفلت. در قرآن می‌فرماید: از کسی که قلبش را از یادمان غافل نموده‌ایم و از هوای نفس پیروی می‌کند اطاعت نکن[76].

8- اطمینان و آرامش. در قرآن می‌فرماید: آگاه باشید که به یاد خدا قلبها آرامش می‌یابد[77].

و می‌گوید: خداست که آرامش را بر دل مؤمنین نازل کرد تا ایمانشان بیشتر شود[78].

9- اضطراب و تردید. در قرآن می‌فرماید: فقط کسانی که ایمان به خدا و روز قیامت ندارند و در قلوبشان شک‌وتردید هست از تو اجازه (تخلف از جهاد) می‌خواهند و آنها همواره در شک‌وتردید خواهند بود[79].

10- مهربانی و رحمت. در قرآن می‌فرماید: در قلب آنها که از حضرت عیسی پیروی کرده‌اند مهربانی و رحمت قرار دادیم[80].

و می‌فرماید: خداست که با نصرت خودش و بوسیله مؤمنین تو را تأیید نمود، و در قلبهایشان الفت انداخت[81].

11- تندخوئی و سخت‌دلی. در قرآن می‌فرماید: و اگر تندخو و سخت‌دل بودی مردم از اطرافت پراکنده می‌شدند[82].

بالاخره، قلب در قرآن از موقعیت بسیار ممتازی برخوردار می‌باشد و اکثر کارهای نفسانی به آن نسبت داده شده است، از قبیل: ایمان، کفر، نفاق، تعقل، فهم، عدم تعقل، قبول حق، عدم پذیرش حق، هدایت، ضلالت، خطاء، عمد، طهارت، آلودگی، رأفت، غلظت، الفت، ذکر، غفلت، رعب، غیظ، شک، تردید، رحم، قساوت، حسرت، آرامش، تکبر، حسد، عصیان، لغزش، و اموری دیگر از این قبیل، به قلب نسبت داده شده است. در صورتی‌که جسم گوشتی صنوبری شکل، که در فارسی دل نامیده می‌شود نمی‌تواند منشأ این آثار باشد. بلکه این آثار، آثار نفس و روح انسانی است.

بنابراین، باید گفت: مراد از قلب همان گوهر مجرد ملکوتی است که انسانیت انسان به آن بستگی دارد.

مقام قلب در قرآن، آن‌چنان عالی است که آنجا که سخن از وحی یعنی ارتباط انسان با خدا به میان می‌آید قلب ذکر می‌شود. خدا در قرآن به پیامبر می‌فرماید:

روح الامین (جبرائیل) قرآن را بر قلب تو نازل کرد تا از بیم‌دهندگان باشی[83].

و می‌فرماید: بگو: هرکس که دشمن جبرائیل است، (با خدا دشمنی می‌کند) زیرا جبرائیل به اذن خدا قرآن را بر قلب تو نازل کرد[84].

مقام قلب آن‌چنان عالی است که می‌تواند فرشته وحی را ببیند و سخنش را بشنود. در قرآن می‌فرماید:

خدا به بنده‌اش (حضرت محمد «ص») وحی کرد و قلب پیامبر در آنچه مشاهده کرد (فرشته) دروغ نگفت[85].

[67]- أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها- حج/ 46.

[68]- لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها- اعراف/ 179.

[69]- وَ طُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَفْقَهُونَ- توبه/ 78.

[70]- أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ- مجادله/ 22.

[71]- فَالَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ- نحل/ 22.

[72]- أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ- نحل/ 108.

[73]- یَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِما فِی قُلُوبِهِمْ- توبه/ 64.

[74]- وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ- تغابن/ 11.

[75]- إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ- ق/ 37.

[76]- وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ- کهف/ 28.

[77]- أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ- رعد/ 28.

[78]- هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیماناً- فتح/ 4.

[79]- إِنَّما یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ- توبه/ 45.

[80]- وَ جَعَلْنا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً- حدید/ 27.

[81]- هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ- انفال/ 63.

[82]- وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ- آل عمران/ 159.

[83]- نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ- شعرا/ 194.

[84]- قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ- بقره/ 97.

[85]- فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى – نجم/ 11.

سلامت و بیماری قلب

حیات ما بستگی به قلب و روح دارد، اوست که بدن را اداره می‌کند. تمام اعضاء و جوارح مسخر او هستند، و همه اعمال و حرکات از قلب سرچشمه می‌گیرد.

پس سعادت و شقاوت انسان به چگونگی قلب او بستگی دارد. از قرآن و احادیث استفاده می‌شود که چنانکه بدن انسان گاهی سالم است و گاهی بیمار، قلب او هم گاهی سالم است و گاهی بیمار.

خدا در قرآن می‌فرماید: روزی که (قیامت) مال و اولاد برای انسان سود ندارند مگر کسی که با قلب سالم به سوی خدا رجوع کند[86].

و می‌فرماید: بدرستیکه در این (هلاک تبه‌کاران) تذکر است برای کسی که قلب داشته باشد[87].

و می‌فرماید: بهشت را برای متقین نزدیک آرند تا هیچ دور نباشد. این بهشت همانست که به همه بندگانی که به سوی خدا رجوع کرده و نفس خویش را از گناه نگه داشته‌اند وعده داده شده است. آنکس که از خدای مهربان ترسیده و با قلبی خاشع آمده است[88].

چنانکه ملاحظه می‌فرمائید در این آیات سلامت به قلب نسبت داده شده و سعادت اخروی انسان را منوط به این می‌داند که با قلبی سالم و خاشع به سوی خدا بازگردد. از طرف دیگر قرآن بعضی از قلب‌ها را به عنوان قلب بیمار معرفی می‌کند از باب نمونه:

می‌فرماید: در قلوب آنها (منافقین) بیماری بود. پس خدا بیماری آنها را اضافه کرد[89].

و می‌فرماید: و اما کسانی که در قلب‌شان بیماری وجود داشت پس بر آلودگی دلشان بیفزود[90].

و می‌فرماید: هنگامیکه منافقین و کسانی که در دلشان بیماری هست می‌گویند: وعده‌های خدا و رسول جز غرور و فریب چیزی نیست[91].

و می‌فرماید: پس تو می‌بینی کسانی را که در قلوبشان بیماری هست که (برای دوستی با یهود و نصاری) شتاب می‌کنند و می‌گویند: از آن می‌ترسیم که برایمان گرفتاری به‌وجود آید[92].

در این آیات، کفر و نفاق و دوستی با کفار به عنوان بیماری قلب معرفی شده است. از این قبیل آیات و صدها روایت که از پیامبر اکرم و ائمه معصومین علیهم السّلام صادر شده چنین استفاده می‌شود که قلب و روح انسان نیز مانند بدن سلامت و بیماری دارد پس ضرورتی نیست که سلامت و بیماری قلب را حمل بر

مجاز کنیم. خدائی که خالق قلوب و نفوس است و پیامبر و ائمه اطهار که انسان شناس و قلب‌شناسند از بیماری بعض قلب‌ها خبر می‌دهند، چرا حمل بر حقیقت نشود؟ انسان‌شناسان واقعی، اموری از قبیل: کفر، نفاق، نپذیرفتن حق، تکبّر، کینه‌توزی، غضب، سعایت، سخن‌چینی، خیانت، خودبینی، ترس، بدخواهی، تهمت، بدگویی، غیبت، تندخوئی، ستمکاری، تبه‌کاری، بخل، حرص، عیب‌جوئی، دروغ‌گوئی، حبّ‌جاه، ریاکاری، حیله‌گری، سوءظن، قساوت، ضعف نفس و دیگر صفات زشت را به عنوان بیماری قلب و روح معرفی کرده‌اند.

پس کسانی که با چنین قلب‌هائی از دنیا بروند با قلب سالم به نزد خدا نمی‌روند، تا مشمول این آیه باشند: یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ.

بیماریهای قلب و نفس را نمی‌توان کوچک و ناچیز شمرد، بلکه به مراتب از بیماری‌های جسم خطرناک‌تر و صعب‌العلاج‌تر می‌باشند. در بیماری‌های جسمانی تعادل بدن بر هم می‌خورد و درد و ناراحتی و احیانا نقض عضو به‌وجود می‌آید، ولی بهرحال محدود است و تا پایان عمر بیشتر ادامه ندارد، اما بیماری‌های قلب و نفس، شقاوت و شکنجه و عذاب اخروی را بهمراه دارد، درد و عذابی که تا عمق دل فرومی‌رود و روح را می‌سوزاند. قلبی که در این جهان از خدا غافل است و نشانه‌های الهی را مشاهده نمی‌کند و عمری را در ضلالت و کفر و گناه می‌گذراند، در واقع کور و تاریک است. با همین کوری و بی‌فروغی در قیامت مبعوث خواهد شد، و سرنوشتی جز زندگی دردناک و سخت نخواهد داشت.

خدا در قرآن می‌فرماید: کسی که از یاد ما اعراض نمود، زندگی سختی خواهد داشت و در قیامت کور محشورش می‌کنیم. می‌گوید: چرا مرا کور محشور کرده‌ای؟ من که در دنیا بینا بودم!! خدا در پاسخ می‌گوید: آیات ما برای تو آمد ولی آنها را فراموش کردی، به‌همین جهت امروز مورد فراموشی قرار گرفته‌ای[93].

و می‌فرماید: چرا در زمین سیر نمی‌کنند، تا قلوبی داشته باشند که با آنها بفهمند و گوشهای شنوا داشته باشند. بدرستیکه چشم (کفار) کور نیست بلکه چشم قلبشان کور است[94].

و می‌فرماید: هرکس در این دنیا (چشم باطنش) کور باشد در آخرت نیز نابینا و گمراه‌تر خواهد بود[95].

و می‌فرماید: هرکس را خدا هدایت کند، هدایت یافته است، و هرکس را که (در اثر عمل خودش) گمراه کند برای او اولیاء و دوستانی نخواهی یافت، و در قیامت به روی محشورشان می‌کنیم در حالیکه کور و لال و کر خواهند بود[96].

ممکن است از این سخن تعجب کنید و بگوئید: یعنی چه که در قیامت چشم باطن انسان کور می‌شود؟ مگر ما چشم و گوش دیگری به جز این چشم و گوش ظاهر داریم؟ در پاسخ عرض می‌کنیم: آری خالق انسان‌ها و انسان‌شناسان الهی خبر داده‌اند که قلب و روح انسان نیز چشم و گوش و زبان دارد، اما چشم و گوش و زبانش از سنخ خودش می‌باشد. نفس انسان موجودی است مرموز که در باطن ذات زندگی مخصوص دارد. نفس، خود عالم ویژه‌ای دارد: در آن عالم، هم نور هست هم ظلمت، هم صفا و پاکی هست هم کدورت و آلودگی، هم بینائی و شنوائی هست هم نابینائی و ناشنوائی. اما نور و ظلمت آن عالم از سنخ نور و ظلمت عالم دنیا نیست بلکه ایمان به خدا و معاد و نبوت و قرآن نور عالم نفس می‌باشد.

خدا در قرآن می‌فرماید: کسانی که به او (محمد) ایمان آوردند و او را گرامی داشتند و یاری نمودند و از نوری (قرآن) که با اوست پیروی کردند چنین افرادی

رستگار و سعادتمند خواهند بود[97].

و می‌فرماید: بدرستیکه از جانب خدا برای شما نور و کتاب مبین نازل شد[98].

و می‌فرماید: آیا آن کس که خدا برای پذیرش اسلام سینه‌اش (قلبش) را باز کرد و از جانب پروردگارش نور یافت (با دیگران یکسان است) وای به حال کسانی که دلشان از ذکر خدا قساوت یافته است، چنین افرادی در ضلالت آشکار خواهند بود[99].

خدا به ما خبر داد که اسلام و قرآن و ایمان و احکام و قوانین اسلام همه نورند و پیروی از آنها قلب را نورانی می‌کند. واقعا و در همین جهان قلب را نورانی می‌کنند، ولی نتیجه‌اش در جهان آخرت آشکار می‌شود.

خدا به ما خبر داده که کفر و نفاق و گناه و سرپیچی از حق، ظلمت و تاریکی هستند و قلب را تاریک و آلوده می‌سازند، و البته نتیجه‌اش در جهان آخرت روشن خواهد شد. پیامبران هم بدین منظور مبعوث شدند که مردم را از ظلمات کفر خارج و به محیط ایمان و نور وارد سازند.

خدا در قرآن می‌فرماید: ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا مردم را از ظلمات خارج و به نور وارد سازی[100].

مؤمنین در همین جهان، بوسیله نور ایمان و تزکیه نفس و مکارم اخلاق و یاد خدا و عمل صالح، قلب و نفسشان را نورانی می‌کنند، با چشم و گوش باطن حقائق را مشاهده می‌کنند و می‌شنوند، و در مدارج کمال به سوی قرب الی اللّه حرکت می‌نمایند، چنین نفوسی وقتی از این جهان بروند یکپارچه نور و سرور و بهجت و

زیبائی خواهند بود، و در جهان آخرت از همین نوری که در دنیا تهیه کرده‌اند بهره‌مند خواهند شد.

خدا در قرآن می‌فرماید: یاد بیار روزی را که مردان و زنان مؤمن نورشان پیش رو و سمت راستشان را روشن می‌کند. (و به آنان گفته می‌شود) امروز مژده‌گانی شما، بهشتی است که نهرهای آب از زیر درختانش جریان دارد. همیشه در این بهشت خواهید بود و اینست سعادت بزرگ[101].

آری نور جهان آخرت را از همین جهان باید تهیه کرد و به‌همین جهت کفار و منافقین در جهان آخرت نور ندارند.

در قرآن می‌فرماید: یاد بیار روزی را که مردان و زنان منافق به مؤمنین می‌گویند: فرصتی دهید تا از نور شما استفاده کنیم. به آنها گفته می‌شود، (اگر می‌توانید) به دنیا برگردید و برای خودتان نور تهیه کنید[102].

[86]- یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ- شعرا/ 89.

[87]- إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ- ق/ 37.

[88]- وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ غَیْرَ بَعِیدٍ. هذا ما تُوعَدُونَ لِکُلِّ أَوَّابٍ حَفِیظٍ. مَنْ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنِیبٍ- ق/ 31- 33.

[89]- فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً- بقره/ 10.

[90]- وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ- توبه/ 125.

[91]- وَ إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً- احزاب/ 12.

[92]- فَتَرَى الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشى أَنْ تُصِیبَنا دائِرَةٌ- مائده/ 52.

[93]- وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى . قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمى وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً قالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسِیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسى – طه/ 125.

[94]- أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ- حج/ 46.

[95]- وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبِیلًا- اسراء/ 72.

[96]- وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِهِ وَ نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَلى وُجُوهِهِمْ عُمْیاً وَ بُکْماً وَ صُمًّا- اسراء/ 97.

[97]- فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ- اعراف/ 157.

[98]- قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبِینٌ- مائده/ 15.

[99]- أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ، فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ أُولئِکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ- زمر/ 22.

[100]- کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ- ابراهیم/ 1.

[101]- یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یَسْعى نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ بُشْراکُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ- حدید/ 12.

[102]- یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً- حدید/ 13.

قلب در احادیث

پیشوایان دین و انسان‌شناسان حقیقی درباره قلوب انسان‌ها مطالب بسیار جالبی فرموده‌اند که به پاره‌ای از آنها اشاره می‌شود.

در بعضی از احادیث، قلوب به سه دسته تقسیم شده است.

امام محمد باقر علیه السّلام می‌فرماید: سه نوع قلب داریم: نوع اول، قلب واژگون که هیچ امر خیری را درک نمی‌کند، این قلب کافر است. نوع دوم، قلبی که یک نقطه سیاه در آن وجود دارد، در چنین قلبی خیر و شر همواره در حال جنگ و جدال هستند، پس هریک از آن دو، که قوی‌تر بود بر قلب غلبه می‌کند. نوع سوم، قلب مفتوح است، چراغی در این قلب روشن شده که هیچگاه خاموش نمی‌شود، این قلب مؤمن است[103].

امام صادق علیه السّلام از پدر بزرگوارش نقل کرده که فرمود: برای قلب چیزی بدتر از گناه نیست. قلب با گناه مواجه می‌شود و با آن مبارزه می‌کند تا اینکه گناه بر قلب چیره می‌شود و او را واژگون می‌سازد[104].

امام سجاد علیه السّلام در حدیثی فرمود: انسان چهار چشم دارد، با دو چشم (ظاهر) امور مربوط به دین و دنیا را می‌بیند، و با دو چشم (باطن) امور مربوط به آخرت را می‌بیند. پس هرگاه که خدا خیر بنده‌اش را بخواهد دو چشم قلبش را باز می‌کند تا به وسیله آنها جهان غیب و امر آخرت را مشاهده نماید ولی هرگاه خیر او را اراده نکند قلبش را به همان حال رها می‌کند[105].

امام صادق علیه السّلام فرمود: قلب دو گوش دارد، روح ایمان، آهسته او را به کارهای خیر دعوت می‌کند، و شیطان، آهسته به کارهای بد دعوتش می‌کند. پس هریک از آن دو که بر دیگری پیروز شد قلب را در اشتغال خود در می‌آورد[106].

حضرت صادق علیه السّلام از رسول خدا نقل کرده که فرمود: کوری قلب بدترین نوع کوری است[107].

حضرت باقر علیه السّلام فرمود: در قلب بنده نقطه سفید و روشنی وجود دارد، پس اگر مرتکب معصیت شد، نقطه سیاهی نیز در آن به‌وجود می‌آید. اگر بعد از آن، توبه کرد نقطه سیاه برطرف می‌شود و اگر در ارتکاب گناه اصرار نمود، سیاهی تدریجا اضافه می‌شود بطوری‌که تمام نقطه سفید را می‌پوشاند، در این‌صورت صاحب چنین قلبی دیگر به خوبی برنمی‌گردد و مشمول این آیه می‌شود که خدا در قرآن فرمود: بلکه اعمال آنها بر قلبشان غلبه نموده و آن را تیره کرده است[108].

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: هرکس که ورع و تقوایش کم باشد قلبش خواهد مرد و هرکس قلبش بمیرد داخل دوزخ خواهد شد[109].

باز هم آن حضرت در وصیت به فرزندش فرمود: پسرم! فقر یکی از بلاهاست، و سخت‌تر از آن بیماری تن می‌باشد. و بیماری قلب از بیماری تن هم سخت‌تر است. توسعه در مال نیز یکی از نعمت‌های الهی است، و افضل از آن سلامت بدن می‌باشد، و افضل از آن تقوای قلب است[110].

پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله فرمود: داود پیامبر به خدا عرض کرد:

پروردگارا همه پادشاهان خزینه دارند، پس خزینه تو کجاست؟ خداوند تبارک و تعالی در جوابش فرمود: من خزینه‌ای دارم که از عرش بزرگتر و از کرسی وسیع‌تر و از بهشت خوشبوتر و از ملکوت زیباتر می‌باشد. زمین آن خزینه، معرفت، و آسمانش، ایمان، و خورشیدش، شوق، و ماهش، محبت، و ستارگانش، خاطرات، (الهامات و توجهات به خدا) و ابرهایش، عقل، و بارانش، رحمت و میوه‌هایش، طاعت، و ثمراتش، حکمت می‌باشد. خزینه من چهار در دارد: اول علم، دوم عقل، سوم صبر و چهارم رضایت. بدانکه خزینه من قلب (بندگان مؤمن) می‌باشد[111].

قلب‌شناسان الهی در این احادیث مطالب بسیار جالبی را درباره قلب فرموده‌اند که به برخی از آنها اشاره می‌شود، از جمله «قلب ها» را به سه دسته تقسیم کرده‌اند:

1- قلب کافر. درباره قلب کافر فرموده‌اند که واژگون است و هیچگونه خیری در آن نیست. چنین قلبی از فطرت اصلی خود منحرف شده و به عالم بالا نمی‌نگرد بلکه فقط به امور دنیا می‌نگرد. به همین‌جهت خدا و جهان آخرت را مشاهده نمی‌کند، و خیر و خوبی و صلاح درباره‌اش تصوّر ندارد، چون کارهای خیر در صورتی در مدارج کمال و قرب الی اللّه قرار می‌گیرند که به سوی خدا و برای جلب رضایت او باشند. اما کافر قلبش را واژگون کرده تا خدا را نبیند، و در تمام کارها هدفی جز دنیا ندارد، او رسیدن به دنیا را خواسته نه قرب به خدا را. چنین قلبی گرچه در فطرت اصلی چشم داشته ولی چشم خودش را کور کرده، چون روشن‌ترین حقائق یعنی آفریدگار جهان را مشاهده نمی‌کند، در این جهان کور است در جهان

آخرت نیز کور محشور خواهد شد. در این جهان به امور دنیا دلبستگی دارد، در جهان آخرت نیز دلبستگی به امور دنیا برایش باقی می‌ماند، ولی آنها را نخواهد یافت پس در آتش فراق آنها خواهد سوخت. چنین قلبی نور ایمان در آن نمی‌تابد و یک‌سره تاریک است.

2- در برابر قلب کافر، قلب مؤمن کامل و صالح می‌باشد. درب قلب مؤمن به سوی عالم بالا و جهان غیب مفتوح است. چراغ ایمان در آن روشن شده و هیچگاه خاموش نخواهد شد. دو چشم قلبش بینا است و جهان غیب و امور آخرت را با آنها مشاهده می‌کند. چنین قلبی همواره به سوی کمال و جمال و خیر مطلق یعنی خدای متعال توجه دارد و قرب به او را خواستار است. او خدا را می‌خواهد و با مکارم اخلاق و عمل صالح به سویش در حرکت و تکاپو است. چنین قلبی از عرش و کرسی وسیع‌تر و از بهشت خوبتر است، و می‌تواند خزینه الهی و مرکز تابش انوار خدائی باشد. زمین چنین قلبی معرفت خدا و آسمانش ایمان و خورشیدش شوق لقای الهی و قمرش محبت خدا می‌باشد. عقل در بدن مؤمن حاکمیت یافته و باران رحمت الهی را به سوی قلب جذب می‌کند که میوه‌هایش عبادت است و طاعت.

در چنین قلبی جز خدا و فرشتگان مقرب الهی کسی و چیزی جای ندارد، یک‌پارچه نور و سرور و شوق و بهجت و صفاست، در جهان آخرت نیز این‌چنین محشور خواهد شد. (هنیأ لاهله).

3- قلب مؤمنی که گاهی هم به گناه آلوده می‌شود. قلب چنین فردی تاریک و مسدود نیست بلکه بوسیله نور ایمان روشن شده و برای دریافت کمال و افاضات الهی مفتوح می‌باشد. لیکن در اثر گناه نقطه سیاهی در آن بوجود آمده و بدین وسیله شیطان در آن راه یافته است. چشم باطنش کور نشده ولی در اثر گناه بیمار گشته و در معرض نابینائی واقع شده است. در چنین قلبی هم فرشتگان راه دارند هم شیاطین.

فرشته از دریچه ایمان وارد می‌شود و او را دعوت به خیر می‌کند، و شیطان از نقطه سیاه نفوذ می‌کند و او را به بدی دعوت می‌نماید. فرشته و شیطان در چنین قلبی همواره در نزاع و جدال هستند. فرشته می‌خواهد با عمل صالح تمام قلب را در اشتغال خویش درآورد و شیطان را بیرون براند. شیطان هم سعی می‌کند با ارتکاب گناه قلب را تاریک و تاریکتر کند و فرشته را از آن بیرون براند، تمام قلب را در تصرف خود درآورد و دریچه ایمان را یکسره مسدود سازد. این دو، دائما در حال تزاحمند تا کدام یک پیروز شود و پیروزی او به چه مقدار باشد. زندگی باطنی و سرنوشت اخروی انسان به این امر بستگی دارد و در اینجاست که جهاد با نفس ضرورت پیدا می‌کند، که در آینده در این‌باره بحث خواهیم کرد.

[103]- عن ابى جعفر علیه السّلام قال: القلوب ثلاثة: قلب منکوس لا یعثر على شئ من الخیر و هو قلب الکافر و قلب فیه نکتة سوداء فالخیر و الشر یعتلجان، فما کان منه اقوى غلب علیه، و قلب مفتوح فیه مصباح یزهر فلا یطفأ نوره الى یوم القیامة و هو قلب المؤمن- بحار/ ج 70 ص 51.

[104]- عن ابى عبد اللّه علیه السّلام قال: کان ابى یقول: ما من شئ افسد للقلب من الخطیئة، انّ القلب لیواقع الخطیئة فما تزال حتى تغلب علیه فیصیر اسفله اعلاه و اعلاه اسفله- بحار/ ج 70 ص 54.

[105]- عن على بن الحسین علیه السّلام فى حدیث طویل یقول فیه: الا انّ للعبد اربع اعین: عینان یبصر بهما امر دینه و دنیاه، و عینان یبصر بهما امر آخرته. فاذا اراد اللّه بعبد خیرا فتح له العینین اللتین فى قلبه فابصر بهما الغیب و امر آخرته و اذا اراد به غیر ذالک ترک القلب بما فیه- بحار/ ج 70 ص 53.

[106]- عن ابیعبد اللّه علیه السّلام قال: ان للقلب اذنین، روح الایمان یسارّه بالخیر و الشیطان یسارّه بالشر فایّهما ظهر على صاحبه غلبه- بحار/ ج 70 ص 53.

[107]- عن الصادق علیه السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: شرّ العمى عمى القلب- بحار/ ج 70 ص 51.

[108]- عن ابى جعفر علیه السّلام قال: ما من عبد الّا و فى قلبه نکتة بیضاء فاذا اذنب ذنبا خرج فى النکتة نکتة سوداء. فان تاب ذهب ذالک السواد، و ان تمادى فى الذنوب زاد ذالک السواد حتى یغطّى البیاض، فاذا غطّى البیاض لم یرجع صاحبه الى خیر ابدا و هو قول اللّه تعالى: کَلَّا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ- کافى/ ج 2 ص 273.

[109]- قال على علیه السّلام: و من قلّ ورعه مات قلبه و من مات قلبه دخل النار- نهج البلاغة.

[110]- فیما اوصى به امیر المؤمنین علیه السّلام ابنه، قال: یا بنى انّ البلاء الفاقة و اشدّ من ذالک مرض البدن و اشدّ من ذالک مرض القلب. و ان من النعم سعة المال و افضل من ذالک صحة البدن و افضل من ذالک تقوى القلوب- بحار الانوار/ ج 70 ص 51.

[111]- انس بن مالک قال قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: ناجى داود ربّه فقال الهى لکلّ ملک خزانة فاین خزانتک؟ قال جلّ جلاله: لى خزینة اعظم من العرش و اوسع من الکرسى و اطیب من الجنة و ازین من الملکوت. ارضها المعرفة و سمائها الایمان و شمسها الشوق و قمرها المحبّة و نجومها الخواطر و سحابها العقل و مطرها الرحمة و اثمارها الطاعة و ثمرها الحکمة. و لها اربعة ابواب: العلم و الحلم و الصبر و الرضا. الا و هى القلب- بحار الانوار/ ج 70 ص 59.

قساوت قلب

قلب انسان در آغاز از صفا و نورانیت و مهربانی و رحمت خاصی برخوردار است. از رنج و ناراحتی دیگران و حتی حیوانات احساس ناراحتی می‌کند. دوست دارد دیگران هم خوش و راحت زندگی کنند و از احسان به دیگران لذت می‌برد. با فطرت پاک خود به خدا توجه دارد، از عبادت و دعا و رازونیاز و انجام کارهای خیر لذت می‌برد و از ارتکاب گناه فورا متأثر و پشیمان می‌شود.

اگر دعوت فطرت را اجابت نمود و بر طبق آن عمل کرد روزبروز باصفاتر و نورانی‌تر و مهربان‌تر و دلسوزتر می‌شود. در اثر عبادت و دعا روزبروز بیشتر به عبادت و دعا و انس با خدا علاقه پیدا می‌کند. اما اگر احساسات و عواطف درونی خود را نادیده گرفت و برخلاف آنها عمل کرد، تدریجا رو به نقصان می‌گذارند بحدیکه ممکن است کلا نابود و خاموش گردند. اگر مناظر و حوادث رنج‌آور دیگران را دید ولی عکس‌العملی از خود نشان نداد تدریجا با آنها مأنوس می‌شود و از دیدن آنها کوچکترین تأثری پیدا نخواهد کرد، بلکه ممکن است به حدی برسد که از فقر و گرسنگی و استضعاف دیگران و حتی زندان و شکنجه و قتل آنها هم خوشنود باشد و لذت ببرد.

انسان در ابتدا از ارتکاب گناه، ناراحت و پشیمان می‌شود ولی اگر یک مرتبه مرتکب گناه شد، برای مرتبه دوم آماده‌تر می‌شود و بعد از گناه دوم برای گناه سوم مهیاتر خواهد بود. در صورت ادامه گناه به حدی می‌رسد که نه تنها از ارتکاب گناه احساس ندامت نمی‌کند بلکه آن را پیروزی می‌داند و خشنود می‌شود.

قلب چنین افرادی سیاه و دگرگون شده و به اصطلاح قرآن و احادیث قساوت یافته است. شیطان قلبشان را اشغال نموده و فرشتگان مقرب الهی را از آنجا خارج کرده است. درهای نجات مسدود گشته بطوری‌که امیدی به توبه و بازگشت وجود ندارد.

خدا در قرآن می‌فرماید: چرا وقتی بلای ما به آنها رسید توبه و تضرع نکردند؟ ولی قلوب آنها قساوت یافته و شیطان کردار زشت را در نظرشان زیبا نموده است[112].

در جای دیگر می‌فرماید: وای بر کسانیکه قلوبشان از یاد خدا قساوت یافته است، چنین افرادی در ضلالت آشکار هستند[113].

امام باقر علیه السّلام فرمود: در قلب هربنده مؤمنی یک نقطه سفید وجود دارد. پس اگر مرتکب گناه شد و دوباره آن را تکرار نمود یک نقطه سیاه در آن پیدا خواهد شد. پس اگر به گناه خویش همچنان ادامه داد نقطه سیاه تدریجا توسعه می‌یابد به حدی که سفیدی قلب را به کلی می‌پوشاند. در این‌صورت صاحب چنین قلبی هیچگاه به سوی خوبی بر نمی‌گردد و این است مراد خدای متعال که در قرآن فرمود: بلکه کردارشان تمام قلبشان را پوشانیده است[114].

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: اشک چشم انسان خشک نمی‌شود مگر در اثر قساوت قلب، و قلب قساوت نمی‌یابد مگر در اثر کثرت گناه[115].

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: چهار چیز از علائم شقاوت انسان می‌باشد: خشکی چشم، قساوت قلب، حرص شدید در طلب روزی و اصرار بر گناه[116].

به‌همین جهت است که ائمه اطهار علیهم السّلام در دعاها از قساوت قلب به خدا پناه می‌برند. از باب نمونه:

امام سجاد علیه السّلام می‌فرماید: خدایا! از قلب سخت به تو شکایت می‌برم. قلبی که بوسیله وسوسه‌ها دائما در حال تغییر است و با آلودگی و ختم قرین گشته و به تو شکایت می‌کنم از چشمی که از خوف تو نمی‌گرید و به آنچه او را خشنود می‌سازد چشم دوخته است[117].

بنابراین، انسانی که به سلامت قلب و سعادت خویش علاقه دارد باید از ارتکاب گناه ولو گناهان صغیره جدا اجتناب نماید و نفس خویش را همواره به کارهای نیک، از قبیل: عبادت و دعا و رازونیاز با خدا، دلسوزی و مهربانی و احسان و کمک به دیگران، دفاع از محرومین و مظلومین، خیرخواهی و تعاون در امور خیریه و عدالت‌خواهی و عدالت‌گستری، وادار کند تا تدریجا به کارهای نیک عادت کند، و نور و صفای باطن همچنان تداوم و تکامل یابد تا قلبش جایگاه ویژه فرشتگان مقرب الهی گردد.

[112]- فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُونَ- انعام/ 43.

[113]- فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ أُولئِکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ- زمر/ 22.

[114]- عن ابى جعفر علیه السّلام قال: ما من عبد مؤمن الّا و فى قلبه نکتة بیضاء فان اذنب و ثنّى خرج من تلک النکتة سواد فان تمادى فى الذنوب اتسع ذالک السواد حتى یغطّى البیاض فاذا غطّى البیاض لم یرجع صاحبه الى خیر ابدا و هو قول اللّه « کَلَّا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ» بحار/ ج 73 ص 361.

[115]- قال امیر المؤمنین علیه السّلام: ما جفّت الدموع الّا لقسوة القلوب و ما قست القلوب الّا لکثرة الذنوب- بحار/ ج 73 ص 354.

[116]- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: من علامات الشقاء: جمود العین و قسوة القلب و شدة الحرص فى طلب الرزق و الاصرار على الذنب- بحار الانوار/ ج 73 ص 349.

[117]- قال على بن الحسین( ع) فى دعائه: الهى الیک اشکو قلبا قاسیا، مع الوسواس متقلبا و بالرین و الطبع متلبسا و عینا عن البکاء من خوفک جامدة و الى ما تسرها طامحه- بحار/ ج 94 ص 143.

طبیبان قلب

قبلا دانستیم که قلوب نیز مانند ابدان سلامت و بیماری دارند، و سعادت اخروی انسان به این امر بستگی دارد که با قلب سالم از دنیا برود.

اکنون برای ما مهم است که از سلامت و بیماری قلب مطلع باشیم، علائم بیماری را بشناسیم تا بتوانیم به بیماریهای گوناگون آن پی ببریم. علل و عوامل بیماری را بشناسیم تا از آنها جلوگیری کنیم، و در رعایت بهداشت نفسمان بکوشیم.

آیا در این‌باره می‌توانیم خودکفا باشیم یا نیاز به پیامبران داریم؟.

در این جهت تردید نیست که ما از آفرینش ویژه نفس و اسرار و رموزی که در این موجود ملکوتی به کار رفته اطلاعات کافی نداریم. اصولا از زندگی نفسانی و باطنی خودمان بی‌اطلاعیم، عوامل بیماری نفس را خوب نمی‌شناسیم و علائم بیماری را نیز خوب تشخیص نمی‌دهیم و از انواع مختلف و گوناگون بیماری و طریق پیشگیری و راه علاج آنها به خوبی آگاه نیستیم. به‌همین جهت به‌وجود پیامبران نیاز داریم تا ما را در این طریق هدایت و رهبری کنند. پیامبران طبیبان و کارشناسان واقعی ارواحند که با تأییدات و افاضات الهی درد و درمان نفوس را خوب می‌شناسد. در مکتب وحی انسان‌شناس و روح‌شناس شده‌اند، و از اسرار و رموز این موجود ملکوتی کاملا مطلع هستند. صراط مستقیم تکامل و سیر و صعود الی اللّه را خوب می‌شناسند از علل و عوامل انحراف نیز خوب اطلاع دارند. به‌همین جهت می‌توانند انسانها را در پیمودن این راه سخت، یاری دهند و از انحرافات جلوگیری کنند.

آری پیامبران طبیبان الهی هستند که در طول تاریخ کمکهای شایانی به انسانها نموده‌اند که به مراتب بیشتر و ارزنده‌تر از خدمات طبیبان ابدان می‌باشد. پیامبرانند که گوهر ملکوتی روح را کشف و به انسان‌ها معرفی نمودند و شخصیت انسانی آنها

را احیا کردند. آنان بودند که انسانها را با معارف و معنویات و مکارم اخلاق آشنا نمودند و راه سیروسلوک و قرب به خدا را به آنها نشان دادند.

آنان بودند که انسانها را با خدا و جهان غیب آشنا کردند و در تزکیه و تهذیب و پرورش نفوس آنان تلاش نمودند. اگر در بین انسانها معنویت و عاطفه و محبت و مکارم و صفات نیک پیدا می‌شود، به برکت تلاشها و کوششهای مداوم طبیبان الهی و بالاخص خاتم پیامبران است. اگر پیامبران نبودند قطعا وضع انسانها اینچنین هم نبود.

آری پیامبران طبیبان راستین و ممتاز بشریت هستند، به‌همین جهت در احادیث به عنوان طبیب معرفی شده‌اند.

امیر المؤمنین علیه السّلام درباره پیامبر اسلام می‌فرماید: محمد صلّی اللّه علیه و آله طبیب سیّاری بود که برای طبابت نفوس دائما در تلاش بود. (برای معالجه زخمها و دملها و برای ریشه‌کن کردن بیماریها) مرهمها و ابزار عمل را آماده ساخته بود و در موارد مناسب به کار می‌برد. قلبهای کور و گوشهای کر و زبانهای لال را شفا می‌داد، داروهایش را در مواضع غفلت و حیرت انسان‌ها و در مورد کسانی که از نور حکمت استفاده نکرده و حقائق و معارف را استخراج ننموده بودند، و به‌همین جهت همانند حیوانات علفخوار و سنگهای سخت زندگی میکردند، به مصرف می‌رسانید[118].

قرآن به عنوان داروی شفابخش قلوب معرفی شده است.

خدا در قرآن می‌فرماید: از جانب پروردگارتان موعظه نازل شده و شفاء برای دردهائی که در سینه‌ها (قلبها) است[119].

باز می‌فرماید: از قرآن چیزهائی را نازل کردیم که برای مؤمنین شفا و رحمت باشد[120].

امیر المؤمنین علیه السّلام نیز درباره قرآن می‌فرمود: قرآن را بیاموزید که بهترین کلامها است. در آیاتش خوب بیندیشید که همانند باران بهار، قلبها را احیا می‌کند و از نور قرآن شفا بگیرید که دلها را شفا می‌دهد[121].

در جای دیگر فرمود: بدانید: هرکس که قرآن را داشته باشد به چیز دیگری نیاز ندارد و هرکس که از قرآن محروم باشد غنی نخواهد بود. بوسیله قرآن بیماریهای (قلوب) خودتان را معالجه کنید و برای مبارزه با سختیها از آن استعانت بجوئید. زیرا که شفای بزرگترین بیماریها یعنی کفر و نفاق و ضلالت، در قرآن است[122].

آری پیامبر اسلام بهترین طبیب نفوس می‌باشد. درد و درمان ما را بخوبی می‌شناخته و قرآن را که بهترین برنامه شفابخش دردهای درونی ماست آورده و در اختیار ما نهاده است. بعلاوه، انواع بیماریهای نفسانی و طرق پیشگیری و معالجه آنها بوسیله پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السّلام تشریح شده و به صورت حدیث برای ما باقی مانده است. بنابراین، اگر به سلامت و سعادت نفس خودمان علاقه داریم باید از قرآن و احادیث استفاده کنیم و در امر رعایت بهداشت روانی و سلامت نفس خودمان بکوشیم. با استفاده از قرآن و رهنمودهای پیامبر و ائمه اطهار، بیماریهای نفسانی خود را بشناسیم و در معالجه آنها تلاش و جدیت کنیم، اگر در این

امر حیاتی و سرنوشت‌ساز کوتاهی کنیم زیان بزرگی خواهیم دید که نتیجه‌اش در جهان آخرت روشن خواهد شد. [118]- طبیب دوّار بطبّه قد احکم مراهمه و احمى مواسمه یضع من ذالک حیث الحاجة الیه، من قلوب عمى و آذان صمّ و السنة بکم. متّبع بدوائه مواضع الغفلة و مواطن الحیرة لم یستضیئوا باضواء الحکمة و لم یقدحوا بزناد العلوم الثاقبة، فهم فى ذالک کالانعام السائمة و الصخور القاسیة نهج البلاغه/ خطبه 108.

[119]- قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ- یونس/ 57.

[120]- وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ- اسراء/ 82.

[121]- قال على علیه السّلام: و تعلّموا القرآن فانّه احسن الحدیث و تفقّهوا فیه فانّه ربیع القلوب و استشفوا بنوره فانه شفاء الصدور- نهج البلاغه/ خطبه 110.

[122]- قال على علیه السّلام: و اعلموا انّه لیس على احد بعد القرآن من فاقة و لا لاحد قبل القرآن من غنى، فاستشفوه من ادوائکم و استعینوا به على لأوائکم فان فیه شفاء من اکبر الداء و هو الکفر و الغىّ و الضلال- نهج البلاغه/ خطبه 176.

تهذیب و تکمیل نفس

قبلا دانستیم که خودسازی و پرورش نفس برای ما از ضروری‌ترین امور است زیرا سعادت دنیا و آخرت ما به این امر بستگی دارد. پیامبران الهی هم برای تعقیب همین هدف مبعوث گشته‌اند.

خودسازی را در دو مرحله باید انجام دهیم، مرحله اول تهذیب نفس از بدیها یعنی تصفیه دل از اخلاق زشت و اجتناب از گناه. این عمل را تصفیه و تخلیه هم می‌نامند.

مرحله دوم پرورش و تکمیل نفس، بوسیله تحصیل علوم و معارف حقه و فضائل و مکارم اخلاق و عمل صالح. این عمل را تحلیه هم می‌گویند، یعنی پرورش و تکمیل و آرایش دادن.

برای خودسازی، هردو مرحله ضرورت دارد، زیرا زمین نفس اگر از بدیها پاک و منزه نباشد، برای پرورش علوم و معارف حقه و مکارم اخلاق و عمل صالح قابلیت ندارد. دلی که آلوده و مرکز شیطان است چگونه می‌تواند مرکز تابش انوار الهی باشد؟ فرشتگان مقرب الهی چطور می‌توانند به چنین دلی راه یابند؟ از طرف دیگر اگر ایمان و معرفت و فضائل اخلاق و عمل صالح نباشد نفس انسان به چه وسیله‌ای پرورش و تکامل یابد؟ بنابراین، برای خودسازی باید هردو مرحله را با هم انجام داد. از یک طرف قلب را پاک کرد و از طرف دیگر عمل صالح را در آن غرس نمود. شیطان را خارج ساخت و فرشته را داخل کرد. غیر خدا را بیرون راند و افاضات و اشراقات الهی را جذب نمود. این دو مرحله لازم و ملزوم یکدیگرند، نمی‌توان ابتداء به تصفیه دل مشغول شد و انجام عمل صالح را برای بعد گذاشت، همانطور که نمی‌توان از زشتیهای درونی چشم پوشید و به عمل صالح مشغول بود.

بلکه این دو باید همزمان و همانگ انجام بگیرند. ترک بدیها و اخلاق زشت انسان را به خوبیها دعوت می‌کند و انجام عمل صالح نیز باعث ترک گناه و اخلاق زشت می‌شود. اما در بحث، ناچاریم این دو مرحله را از یکدیگر تفکیک کنیم. بحث تهذیب نفس را مقدم می‌داریم.[1]
تهذیب نفس

در این مرحله باید سه عمل را انجام دهیم:

الف: تهذیب نفس از عقاید باطل و افکار غلط و خرافات.

ب: تهذیب نفس از رذائل و اخلاق زشت.

ج: ترک معاصی و گناهان.

عقاید باطل و خرافات، جهالت و ضلالت و نادانی هستند. نفس را تاریک می‌سازند و از صراط مستقیم تکامل و قرب الی اللّه منحرف می‌نمایند. صاحبان عقاید باطل چون راه تکامل را نمی‌شناسند و در وادیهای ضلالت و گمراهی قدم بر می‌دارند قطعا به مقصد نخواهند رسید. دلی که تاریک است چگونه می‌تواند مرکز تابش انوار قدس الهی باشد؟ هم‌چنین اخلاق زشت، ملکات و خویهای حیوانی را تقویت می‌کند. و روح انسانی را تدریجا به انزوا و خاموش شدن می‌کشاند. چنین فردی به هدف انسانیت که نیل به کمال و قرب الی اللّه است، نخواهد رسید.

همینطور ارتکاب گناه و معصیت نفس را تاریک و آلوده و از مسیر تکامل و تقرب به خدا منحرف و دور می‌گرداند، چنین فردی نیز به هدف نهائی و غایت نخواهد رسید. بنابراین، تهذیب نفس برای ما سرنوشت‌ساز است و از امور بسیار ضروری محسوب می‌شود. پس ابتدا باید اخلاق زشت و گناهان را بشناسیم آنگاه وارد عمل شویم و نفسمان را از آنها پاک سازیم.

خوشبختانه در قسمت اول مشکلی نداریم، زیرا طبیبان نفوس و انسان‌شناسان الهی، یعنی پیامبران و ائمه اطهار علیهم السّلام، اخلاق رذیله را کاملا تعریف و توصیف نموده و حتی راه علاج آنها را بیان کرده‌اند. معاصی و گناهان را بر شمرده و راه ترک آنها را به ما آموخته‌اند. همه ما اخلاق رذیله را می‌شناسیم و به زشتی آنها آگاهیم. ما می‌دانیم که نفاق، استکبار، حسد، کینه‌توزی، غضب، سخن‌چینی، خیانت، خودبینی، بدخواهی، سعایت، تهمت، بدگوئی، بدزبانی، تندخوئی، ستمکاری، بی‌اعتمادی، ترس، بخل، حرص، عیبجویی، دروغگوئی، حب دنیا، حب جاه و مقام، ریاکاری، فریب و حیله‌گری، سوءظن، قساوت قلب، تکبر، ضعف نفس، و صفات دیگری از این قبیل، زشت و بد هستند.

علاوه‌بر اینکه خود ما فطرتا زشتی اینها را درک می‌کنیم، صدها آیه و هزاران حدیث نیز به زشتی و قبح این صفات گواهی می‌دهند. احادیث ما در این‌باره بقدری غنی است که کوچکترین احساس کمبودی نمی‌شود. و هم‌چنین همه محرمات و گناهان در قرآن شریف و احادیث تشریح و به کیفرهای آنها نیز اشاره شده است و ما غالبا همه را می‌دانیم بنابراین، در شناخت اخلاق رذیله و گناهان صغیره و کبیره مشکلی نداریم. در عین‌حال غالبا اسیر شیطان و نفس اماره هستیم و توفیق نمی‌یابیم که نفسمان را از گناهان و اخلاق رذیله تهذیب کنیم، این است مشکل اساسی ما که باید برایش چاره‌ای بیندیشیم.

به نظر من مهمترین عامل قضیه دو چیز است: یکی اینکه بیماریهای اخلاقی خودمان را نمی‌شناسیم و به بیمار بودنمان اعتراف نداریم. دیگر اینکه بیماریهای اخلاقی را کوچک می‌شماریم و از نتائج و عواقب سوء و دردناک آنها غافلیم، به همین جهت در معالجه کوشا نیستیم. همین دو عامل مهم است که ما را از اصلاح و تهذیب نفس غافل نموده است باید در این‌باره بحث کنیم و راه علاج را بیابیم.

غفلت از بیماری

ما بیماریهای اخلاقی را غالبا می‌شناسیم و زشتی آنها را درک می‌کنیم ولی در

در دیگران، نه در وجود خودمان. اگر اخلاق یا رفتار بدی را در دیگران ببینیم زشتی آن را خوب درک می‌کنیم، در صورتیکه ممکن است همان صفت زشت بلکه بالاتر از آن در خودمان نیز باشد، لیکن اصلا به آن توجه نداشته باشیم. مثلا تضییع حقوق دیگران را بد می‌دانیم و از متجاوز تنفر داریم، در صورتیکه ممکن است خودمان نیز متجاوز باشیم ولی اصلا درک نکنیم که متجاوز هستیم. کار خودمان را اصلا تجاوز نمی‌دانیم و چه بسا آن را به صورت یک عمل ارزشمند اخلاقی برای خودمان جلوه می‌دهیم، بدین وسیله نفسمان را قانع می‌سازیم، هم‌چنین سایر صفات زشت. به همین جهت هیچگاه به فکر اصلاح خودمان نمی‌افتیم، زیرا بیمار اگر خودش را بیمار نداند به فکر علاج نمی‌افتد. ما نیز چون خودمان را بیمار نمی‌دانیم در صدد علاج هم نیستیم و این است بزرگترین مشکل ما. بنابراین، اگر به سعادت خودمان می‌اندیشیم باید برای حل این مشکل تلاش کنیم و به هروسیله ممکن در شناخت انواع بیماریهای نفسانی خودمان کوشش نمائیم.

راه‌های تشخیص بیماریهای نفس

در اینجا بهتر است به راه‌ها و وسایلی که می‌توانیم در شناخت بیماریهای گوناگون نفسانی از آنها استفاده کنیم، اشاره شود:

1- تقویت عقل: مرتبه عالی و ملکوتی انسان و کاملترین شاخه وجودی او که منشأ امتیاز انسان از سایر مخلوقات شده، در اصطلاح قرآن و احادیث به نامهای گوناگون نامیده می‌شود مانند: روح، نفس، قلب و عقل. همه اینها کاشف از یک حقیقت هستند لیکن به جهات مختلف به نامهای گوناگون نامیده شده است. بدین جهت که منشأ تعقل و تفکر و اندیشه بوده عقل نام دارد.

عقل در کتب احادیث از موقعیت ممتازی برخوردار بوده و حتی فصل مخصوصی را به خود اختصاص داده است. عقل در احادیث به عنوان شریف‌ترین موجودات و منشأ تکالیف و ثواب و عقاب معرفی شده است. از باب نمونه:

امام محمد باقر علیه السّلام فرمود: هنگامیکه خدا عقل را بیافرید او را به سخن آورد و گفت: بیا. پس عقل اطاعت و اقبال نمود. سپس فرمود: برگرد. باز هم اطاعت کرد. آنگاه فرمود: به عزت و جلالم سوگند! موجودی را که بهتر و محبوبتر از تو باشد نیافریدیم، تو را کامل نمی‌کنم جز در کسی که او را دوست داشته باشم. آگاه باش که امرونهی من به سوی تو توجه دارد، و تو را نیز ثواب و عقاب می‌دهم[1].

انسان بوسیله عقل می‌اندیشد و حقائق را درک می‌کند، خوب و بد، مفید و مضر را تشخیص می‌دهد. بوسیله عقل است که خدا را می‌شناسد، خودش را می‌شناسد، وظائفش را تشخیص میدهد. اگر انسان عقل نداشت بین او و سایر حیوانات تفاوتی نبود، به‌همین جهت خدای متعال در قرآن کریم روی تعقل و تفکر و تأمل و تفقه تکیه نموده و از انسان می‌خواهد که عقل را در وجود خودش فعّال سازد.

از باب نمونه: در قرآن می‌فرماید: خدا این‌چنین آیاتش را برای شما بیان می‌کند شاید تعقل کنید[2].

باز می‌فرماید: چرا در زمین گردش نمی‌کنند تا برایشان قلبهائی باشد که تعقل داشته باشند[3].

باز می‌فرماید: بدترین جنبندگان نزد خدا کسانی هستند که کرولالند و تعقل ندارند[4].

خدای بزرگ کسانی را که عقل و گوش و زبان دارند ولی در راه شناخت واقعیات از آنها استفاده نمی‌کنند، در ردیف حیوانات بلکه بدتر از آنها معرفی می‌نماید، زیرا عقلشان را به کار نگرفته‌اند.

می‌فرماید: خدا پلیدی را بر کسانی قرار می‌دهد که تعقل ندارند[5].

انسان هرچه خوبی دارد از عقل اوست. به وسیله عقل، خدا را می‌شناسد و عبادت می‌کند، معاد را می‌پذیرد و برایش آماده می‌شود، پیامبران را می‌پذیرد و از آنها اطاعت می‌نماید، مکارم اخلاق را می‌شناسد و خودش را با آنها پرورش می‌دهد، رذائل را می‌شناسد و از آنها اجتناب می‌کند، به‌همین جهت در قرآن و احادیث از عقل تجلیل شده است. از باب نمونه:

حضرت صادق علیه السّلام در جواب سائل فرمود: عقل چیزی است که به وسیله آن خدا عبادت می‌شود و بهشت تهیه می‌گردد[6].

باز هم حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هرکس عاقل باشد دین دارد و هر کس دین داشته باشد داخل بهشت می‌شود[7].

حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام به هشام فرمود: خدا بر مردم دو حجت دارد: یکی ظاهر و دیگری باطن: حجتهای ظاهر پیامبران و ائمه هستند و حجتهای باطن، عقول[8].

امام صادق علیه السّلام فرمود: کاملترین مردم از جهت عقل کسانی هستند که اخلاقشان از همه بهتر باشد[9].

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: عقل راهنمای مؤمن است[10].

امام رضا علیه السّلام فرمود: دوست هرکس عقل اوست و دشمنش جهل او[11].

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: خودبینی انسان دلیل ضعف عقل اوست[12].

حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام به هشام فرمود: هرکس که می‌خواهد بدون مال بی‌نیاز، و قلبش از جهت حسد در آرامش، و در دین سالم باشد، با تضرع از خدا بخواهد که عقلش را کامل گرداند. پس هرکس عاقل باشد به مقدار کفاف قناعت می‌کند و هرکس به مقدار کفاف قناعت نمود بی‌نیاز خواهد بود و آنکس که به مقدار کفاف قناعت نکرد هیچگاه بی‌نیاز نخواهد شد[13].

حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام فرمود: عقلا امور زائد دنیا را ترک می‌کنند چه رسد به گناهان، در صورتیکه ترک دنیا فضیلت است و ترک گناه واجب[14].

و فرمود: عاقل دروغ نمی‌گوید گرچه نفسش به آن تمایل داشته باشد[15].

و فرمود: هرکس که مروت نداشته باشد دین ندارد و هرکس که عقل نداشته باشد مروت ندارد، ارزشمندترین مردم کسی است که دنیا را ارزش نفس خود نداند، و بدانید که جز بهشت نمی‌تواند ثمن بدنهای شما باشد پس با غیر بهشت آن را معامله نکنید[16].

از این احادیث به ارزش عقل و نقش مهم آن در کسب معارف و علوم و تحصیل ایمان و پرستش خدا و شناخت و استفاده از مکارم اخلاق و اجتناب از گناهان و رذائل اجمالا پی بردید. اکنون توجه به این نکته ضرورت دارد که صرف وجود عقل در تأمین این اهداف مهم کفایت نمی‌کند، بلکه باید عقل را به کار گرفت و از آن استفاده نمود. عقل در بدن به منزله قاضی عادل و کاردانی است لیکن در صورتی می‌تواند خوب داوری کند که محیط امنی برایش فراهم شود و داوری او مورد قبول قرار گیرد. به منزله حاکمی دانا و توانا و با تدبیر و خیراندیش است، لیکن مشروط بر اینکه حاکمیت او مورد تثبیت و تأیید قرار گیرد. به منزله مشاوری دانا و مورد اعتماد و خیراندیش است لیکن به شرط اینکه مورد مشورت قرار گیرد و درست به حرفش گوش دهند.

اگر عقل در بدن حاکم شود و غرائز و تمایلات نفسانی را کنترل و تعدیل کند، کشور تن را با بهترین وجه اداره می‌کند، در بین غرائز و قوا تعادل برقرار می‌سازد، و همه را در مسیر تکامل و سیر و صعود الی اللّه قرار می‌دهد، لیکن مگر غرائز و تمایلات حیوانی به این سادگی حاکمیت عقل را می‌پذیرند و در برابر دستورهایش تسلیم می‌شوند؟ بلکه آن‌قدر خرابکاری و فتنه‌انگیزی می‌کنند تا او را از میدان خارج سازند. چاره کار در این است که باید عقل را تقویت کرد، زیرا هرچه نیرومندتر و نافذتر باشد دشمنان داخلی را بهتر می‌شناسد و در مهار کردن و سرکوب نمودن آنها تواناتر خواهد بود. این وظیفه ماست که در تقویت و تحکیم عقل خودمان تلاش و جهاد کنیم.

2- تفکر قبل از عمل: برای تقویت عقل باید جدّا تصمیم بگیریم که قبل از انجام هرعملی، خوب بیندیشیم و نتایج و آثار و عواقب دنیوی و اخروی آن را خوب بررسی کنیم، تصمیم بگیریم که هیچگاه عملی را بدون عاقبت‌اندیشی انجام ندهیم، تا تدریجا به تفکر و عاقبت‌اندیشی عادت کنیم. به‌همین جهت اسلام ما را به تفکر و عاقبت‌اندیشی دعوت می‌کند. از باب نمونه:

امیر المؤمنین علیه السّلام می‌فرماید: به وسیله تفکر، قلب خودت را آگاه ساز[17].

حضرت علی علیه السّلام می‌فرماید: تفکر، انسان را به کارهای خوب و عمل به آنها دعوت می‌کند[18].

باز هم امیر المؤمنین علیه السّلام می‌فرماید: عاقبت‌اندیشی قبل از عمل، تو را از پشیمانی در امان میدارد[19].

مردی خدمت رسول خدا رسید و عرض کرد: یا رسول اللّه! به من سفارشی بفرمائید. فرمود: آیا به سفارش من عمل می‌کنی؟ عرض کرد: آری یا رسول اللّه.

(این سؤال و جواب سه مرتبه تکرار شد) آنگاه رسول خدا فرمود: سفارش من این است که هرگاه خواستی درباره کاری تصمیم بگیری، ابتداء به عاقبتش خوب بیندیش، اگر خوب بود انجام بده و اگر اشتباه بود از انجام آن خودداری کن[20].

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: عجله مردم را به هلاکت انداخت. اگر مردم در کارها تدبّر می‌کردند کسی هلاک نمی‌شد[21].

پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله فرمود: تأخیر و عاقبت‌اندیشی از جانب خدا است و عجله از ناحیه شیطان[22].

در حدیث از معصوم چنین آمده که: تفکر به منزله آیینه‌ای است که بدیها و خوبیهای تو را نشان می‌دهد[23].

حیوانات در اعمالشان از غرائز و خواسته‌های نفسانی پیروی می‌کنند و تأمل و تدبّر ندارند، امّا انسان چون عقل دارد باید در کارهایش فکر کند و عاقبت‌اندیش باشد. انسان نیز همان غرائز و تمایلات حیوانی را دارد، به‌همین جهت به مجرد اینکه با یک مطلوب حیوانی مواجه شد فورا تحریک و به سوی آن جذب می‌شود و غرائز اجازه تفکر و تدبر نمی‌دهند، مبادا عقل وارد عمل شود و جلو آنها را بگیرد.

بنابراین، اگر ما بتوانیم خودمان را چنین عادت دهیم که قبل از هراقدامی خوب در آن بیندیشیم، راه عقل را باز کرده و به او میدان عمل می‌دهیم، هنگامی که او وارد عمل شد مصالح و مفاسد واقعی ما را درک می‌کند، غرائز و تمایلات حیوانی را تعدیل می‌نماید و ما را به صراط مستقیم تکامل انسانی رهنمون می‌گردد. وقتی عقل تقویت شد و در کشور تن حاکمیت یافت می‌تواند دشمنان داخلی انسانیت و بیماریهای نفسانی را در باطن خودش شناسائی کند و به دفع و معالجه آنها بپردازد.

به‌همین جهت در قرآن و احادیث درباره تفکر و تعقل و تدبر و تفقه تأکیدات و سفارشات فراوانی به عمل آمده است.

3- بدبینی به نفس: انسان اگر به باطن خویش درست بنگرد و صفات نفسانی خودش را منصفانه مورد بررسی قرار دهد غالبا می‌تواند به عیوب و بیماریهای نفسانی خویش پی‌ببرد، چون انسان از هرشخص دیگری نسبت به خودش آگاه‌تر است. خدا در قرآن می‌فرماید:

بلکه انسان بر (نیک و بد) نفس خویش آگاهست. هرچند که (پرده‌های) عذر را بر چشم بصیرت خویش بیفکند[24].

لیکن مشکل عمده ما این است که به هنگام داوری نمی‌توانیم بی‌طرف بمانیم بلکه غالبا نسبت به نفس خودمان خوشبین هستیم. خودمان و صفات و افعال و گفتارمان را خوب و بدون عیب می‌دانیم، نفس اماره امور حیوانی را آن‌چنان برای ما زینت داده که حتی کارهای بد را خوب می‌بینیم. قرآن کریم می‌فرماید:

آیا آن کس که کردار زشتش زینت داده شد و آن را نیکو دید (ندیدی؟) پس خدا هرکه را خواست گمراه می‌سازد و هرکه را خواست هدایت می‌نماید[25].

به‌همین جهت نمی‌توانیم عیوب خودمان را بیابیم تا در صدد اصلاح برآئیم.

چاره مشکل در این است که همواره به نفس خودمان بدبین و بدگمان باشیم و احتمال بدهیم بلکه یقین داشته باشیم که بدیها و بیماریهای فراوانی داریم و در چنین حالی نفسمان را مورد بررسی قرار دهیم.

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: مؤمن همواره به نفسش بدگمان است.

همیشه از او عیبجویی می‌کند و کارهای بهتری را از او مطالبه می‌نماید[26].

امیر المؤمنین علیه السّلام در توصیف متقین فرمود: نفس آنها نزد خودشان مورد تهمت و بدگمانی قرار دارد و از اعمالشان می‌ترسند. هنگامی که یکی از آنها مورد مدح کسی قرار می‌گیرد از تعریف می‌ترسد و می‌گوید من به نفس خودم آگاه‌ترم و خدا هم از من آگاه‌تر است[27].

یکی از موانع بزرگی که به انسان اجازه نمی‌دهد تا عیوب و بیماریهای نفسانی خودش را بیابد و اصلاح کند صفت خوشبینی و حسن‌ظن به نفس است، پس اگر

این مانع را برطرف سازیم و منصفانه و با احتمال عیب، نفسمان را مورد بررسی قرار دهیم، می‌توانیم بیماریهایش را بشناسیم و اصلاح کنیم.

4- مراجعه به طبیب روحانی: انسان برای شناخت عیوبش می‌تواند به یک عالم اخلاق که نفس خودش را تهذیب کرده و به اخلاق حمیده متخلق شده است، مراجعه نماید. اوصاف و احوال درونی خودش را کاملا برای او تشریح کند و از وی تقاضا کند که عیوب نفسانی و صفات زشتش را تذکر دهد. یک طبیب روحانی که هم روانشناس و اخلاق‌شناس اسلامی باشد و هم خود اهل عمل و تجسم‌یافته مکارم اخلاق باشد، در طریق تهذیب نفس و سیروسلوک الی اللّه، بسیار ارزشمند و مؤثر است و اگر انسان چنین فردی را یافت باید خدای را بدین نعمت بزرگ سپاس گوید. متأسفانه چنین افرادی کمیاب هستند. نکته قابل توجه اینکه تشخیص بیماریهای نفس بسیار دشوار است. بنابراین، بر بیمار فرض است که افعال و صفات درونی خودش را بدون کتمان برای طبیب، خوب تشریح نماید تا بتواند بیماریش را تشخیص دهد. اگر بیمار در این مورد همکاری نکرد و از اظهار واقعیات خودداری نمود به نتیجه مطلوب نخواهد رسید.

5- مراجعه به دوست دانا و خیراندیش: دوست خوب و دانا و خیراندیش یکی از نعمتهای بزرگ الهی است که در طریق تهذیب نفس و شناخت صفات زشت، می‌تواند به انسان کمک کند. اما مشروط به اینکه دانا باشد و صفات خوب و بد را بشناسد. به‌علاوه خیراندیش و مورد اعتماد باشد. زیرا اگر صفات خوب و بد را تشخیص ندهد نمی‌تواند در این‌باره به انسان کمک کند، بلکه برعکس ممکن است خوب را بد و بد را خوب جلوه دهد، و اگر مورد اعتماد و خیراندیش نباشد ممکن است، به خیال حفظ دوستی و عدم رنجش، عیب دوست را کتمان کند، بلکه ممکن است برای خوشامد او بدیهایش را خوب جلوه دهد و تعریف و تمجید کند.

اگر انسان چنین دوستی را پیدا کرد، از او تقاضا می‌کند که هرعیب و نقصی را در او دید تذکر دهد، از تذکراتش قدردانی می‌کند، برای اصلاح نفس خویش از آنها استفاده می‌نماید و با قدردانی و استفاده از آن تذکرات، عملا به او می‌فهماند که از بازگو کردن عیبهایش نه تنها ناراحت نمی‌شود بلکه خوشنود هم می‌گردد.

بر چنین دوستی که مورد نظرخواهی قرار گرفته لازم است که مراتب اخلاص و صداقت خودش را عملا به اثبات رساند. منصفانه و بدون حب و بغض، صفات دوست را مورد بررسی و دقت قرار دهد و آنچه را که به نظرش رسید دوستانه و با زبان خیرخواهی در اختیار او بگذارد و حتی‌المقدور در خفا و پنهانی باشد، و از اظهار عیب او در حضور دیگران جدا اجتناب کند. هدفش اظهار واقع باشد و از مبالغه‌گویی خودداری نماید، که مؤمن نسبت به برادر مؤمن خود به منزله آیینه است و زیبائیها و زشتیهای او را بدون کم‌وزیاد نشان می‌دهد.

البته چنین دوستانی که مشفقانه و به قصد اصلاح، عیوب انسان را تذکر دهند کمیابند. ولی اگر کسی به چنین فردی دست یافت به سعادت بزرگی نائل شده است، باید قدرش را بداند و از تذکراتش خوشنود گردد، اظهار تشکر نماید و توجه داشته باشد که دوستی که به قصد اصلاح، عیب انسان را تذکر می‌دهد از بهترین و سودمندترین دوستان می‌باشد. مبادا از تذکرات و خیرخواهی‌های او رنجش بیابی و در صدد دفاع یا انتقام برآیی. اگر کسی به شما تذکر داد که چند عدد عقرب گزنده در لباس شما هست، آیا از تذکر او رنجیده می‌شوی و در صدد انتقام برمی‌آیی یا خشنود می‌شوی و قدردانی می‌کنی؟ صفات زشت هم مانند عقرب بلکه بدتر از آن هستند، به جان انسان نیش می‌زنند و همواره در باطن جایگزین می‌گردند. کسی که در دفع آنها به ما کمک کند بزرگترین خدمات را انجام داده است.

امام صادق علیه السّلام فرمود: بهترین برادرانم کسی است که عیبم را به من اهدا کند[28].

6- از عیب دیگران پند گرفتن: انسان غالبا از عیوب خودش غافل است، اما عیوب دیگران را می‌بیند و زشتی آنها را خوب درک می‌کند و به مثل معروف: کاه را در چشم دیگران می‌بیند و کوه جلوه می‌دهد، اما کوه را در چشم خودش نمی‌بیند.

بنابراین، یکی از راههای شناخت عیوب نفسانی، مواجه شدن با عیب دیگران است. وقتی انسان عیبی را در دیگری دید بدون اینکه روی آن تکیه کند و در صدد انتقاد برآید، در صدد عیبجویی خودش برآید و به‌همین منظور نفس خودش را مورد بررسی قرار دهد. به خودش مراجعه کند تا اگر همین عیب را در او یافت در صدد اصلاح برآید. در این صورت می‌تواند از دیدن عیب دیگران پند بگیرد و در تهذیب نفس خویش بکوشد.

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: خوشبخت کسی است که از دیگران پند بگیرد[29].

7- از انتقاد پند گرفتن: دوستان غالبا از ذکر عیوب انسان امتناع می‌ورزند ولی دشمنان برعکس، غالبا انتقاد می‌کنند. البته در انتقادشان مخلص نیستند، بلکه اموری از قبیل حسد و کینه‌توزی و انتقامجویی، آنان را به انتقاد وادار می‌کند. لیکن بهرحال، انسان از انتقادات آنها می‌تواند به نفع خودش استفاده کند.

انسان در برابر انتقادات دشمنان به یکی از دو نحو می‌تواند برخورد کند: یکی اینکه حالت دفاع بخود بگیرد و به بهانه اینکه از دشمنان صادر شده و قصد خیر ندارند، بهر وسیله ممکن از خودش دفاع کند و صدای آنها را خاموش گرداند. چنین شخصی نه تنها عیبش را اصلاح نکرده بلکه غالبا به خطاها و اشتباهات دیگری نیز آلوده خواهد شد. وجه دوم اینکه به انتقادات دشمنان خوب گوش می‌دهد، آنگاه به قصد حقیقت‌جوئی به نفس خودش مراجعه می‌کند و منصفانه او را مورد بررسی قرار می‌دهد. اگر دید انتقاد دشمن صحیح و نفس خودش معیوب است فورا در صدد اصلاح خویش برمی‌آید، حتی اگر صلاح باشد می‌تواند از چنین دشمنی که عیبش را بازگو کرده و وسیله تهذیب نفس او شده تشکر نماید. چنین دشمنی یقینا از دوستان محافظه‌کار که با کتمان عیوب و تعریفات و تملقات خود، انسان را در جهالت و نادانی نگه می‌دارند، بهتر و نافع‌تر خواهد بود- اما اگر بعد از مراجعه و بررسی دید که عیب مذکور در او وجود ندارد، خدای را سپاس گوید و مراقب نفس خویش باشد مبادا بعدا به چنین صفت زشتی آلوده گردد. در اینصورت از انتقادات دشمنان، بهره می‌گیرد. البته این برخورد، مانع از آن نخواهد شد که انسان از راههای عقلایی و مشروع، توطئه‌ها و نقشه‌های دشمنان خیانت‌پیشه را خنثی سازد.

8- علائم بیماری قلب: یکی از بهترین راههای شناخت بیماری، وجود علائم آن می‌باشد. بیماری اعضاء و جوارح بدن به یکی از دو راه شناخته می‌شود، یا به وسیله احساس درد و یا به وسیله ناتوانی عضو مخصوص، از انجام کاری که در نظام بدن بر عهده‌اش نهاده شده است. هریک از اعضاء و جوارح در اداره بدن، وظیفه مخصوصی دارد که در حال سلامت وظیفه‌اش را بخوبی انجام می‌دهد. پس اگر عضوی در انجام وظیفه ناتوان شد معلوم می‌شود مریض است. مثلا چشم در حال سلامت و در شرایط مخصوص اشیاء را مشاهده می‌کند، پس اگر باوجود شرایط یا اصلا نمی‌بیند یا خوب نمی‌بیند معلوم می‌شود مریض است، و هم‌چنین سایر اعضاء و جوارح، مانند گوش، زبان، دست، پا، قلب، کلیه، کبد، هریک از اینها وظیفه مخصوصی دارد که در حال سلامت آن را انجام می‌دهد، اگر انجام نداد معلوم می‌شود بیمار است.

قلب و نفس انسان نیز همین‌طور است، کارهایی را بر عهده دارد که برطبق آفرینش ویژه باید آنها را انجام دهد. از عالم ملکوت آمده، با علم و رحمت و قدرت و احسان و دادگری و محبت و معرفت و نورانیت و دیگر فضائل و مکارم اخلاق سنخیّت و ارتباط دارد. فطرتا علتجو و خداخواه است. ایمان و توجه به خدا و علاقه و انس به او، عبادت و پرستش خدا و دعا و رازونیاز به درگاهش از علائم سلامت نفس و قلب می‌باشد، هم‌چنین علاقه به علم و دانش، احسان و خدمت به خلق خدا برای خدا، ایثار و فداکاری و عدالتخواهی و دیگر مکارم اخلاق از علائم سلامت نفس بشمار می‌روند. اگر انسان این قبیل صفات را در خودش یافت، معلوم می‌شود از سلامت نفس برخوردار است، اما اگر احساس کرد که به خدا توجه ندارد، از عبادت و دعا و مناجات لذت نمی‌برد و گریزان است، خدا را دوست نمی‌دارد، شیفته جاه و مقام و ثروت و املاک و زن و فرزندان است، شهوترانی و لذتهای حیوانی را بر جلب رضای خدا ترجیح می‌دهد، در زندگی جز تأمین منافع شخصی هدفی ندارد، از ایثار و فداکاری و احسان و خدمت به خلق خدا لذت نمی‌برد، از رنج و ناراحتی انسانها احساس ناراحتی نمی‌کند، چنین شخصی باید بداند که نفسش واقعا بیمار است. پس اگر به سعادت خودش علاقه دارد باید هرچه زودتر در صدد اصلاح و معالجه برآید.

تصمیم به معالجه

بعد از اینکه بیماری یا بیماریهای نفسمان را شناختیم و یقین پیدا کردیم که بیمار هستیم باید فورا معالجه را شروع کنیم، و مهمترین موضوع در این مرحله تصمیم و اراده است. اگر واقعا بخواهیم و جدّا تصمیم بگیریم که خودمان را از بدیها و اخلاق زشت تهذیب سازیم می‌توانیم ولی اگر موضوع را کوچک بشماریم و تصمیم نگیریم، بهبود و سلامت غیر ممکن خواهد بود. در این مرحله است که شیطان و نفس امّاره وارد عمل می‌شوند و به انواع حیله‌ها متوسل می‌گردند تا ما را از تصمیم منصرف سازند. ولی باید کاملا هوشیار باشیم و فریب نیرنگهایشان را نخوریم.

ممکن است صفت زشت ما را چنین توجیه کنند که: تو می‌خواهی با مردم زندگی کنی، دیگران هم، همین صفت را دارند، فلانی و فلانی و فلانی را ببین، به عین این صفت بلکه بالاتر از آن گرفتارند، مگر تو تنها می‌توانی خوب باشی؟

خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت باش!!.

ولی باید قاطعانه در برابر این نیرنگ بایستیم و بگوییم: گیرم که دیگران نیز به همین بیماری مبتلا باشند چه ربطی به من دارد؟ مبتلا بودن دیگران عیب نفسانی مرا توجیه نمی‌کند، بهرحال این عیب و بیماری در من وجود دارد و اگر با این عیب بمیرم به شقاوت و بدبختی ابدی گرفتار خواهم بود. بنابراین باید در معالجه و تهذیب نفس خودم تلاش کنم.

گاهی هم ممکن است شیطان، با حیله وقت‌گذرانی و تأخیر، به میدان بیاید و ما را از اراده منصرف سازد، بگوید درست است که این عیب در تو وجود دارد و باید اصلاحش کنی لیکن دیر نمی‌شود، چه عجله‌ای داری؟ بگذار فلان کار تمام شود آنگاه با فراغت، به تهذیب نفس بپرداز. اکنون جوان هستی و موقع خوشگذرانی تو است، وقتی به سن پیری رسیدی توبه می‌کنی و به تهذیب نفس مشغول می‌شوی.

باید توجه داشته باشیم که این نیز نوعی نیرنگ شیطانی است. از کجا که تا آن تاریخ زنده باشیم؟ شاید قبل از آن، مرگ فرارسد و با همین بیماریهای نفسانی از دنیا برویم. در آنصورت سرنوشت ما چه خواهد شد؟ وانگهی گیرم که تا آن زمان هم زنده بمانم ولی مگر نفس امّاره و شیطان در آن زمان دست از حیله و نیرنگ بر می‌دارند و مرا آزاد می‌گذارند تا به تزکیه و تهذیب نفس خودم بپردازم؟ در آن زمان هم با حیله‌های دیگر مرا از تصمیم بازمی‌دارند. پس چه بهتر که از هم‌اکنون وارد عمل شوم و نفس اماره و سرکش را مهار کنم.

گاهی ممکن است نفس امّاره به ما بگوید: تو بگناه و فلان صفت عادت کرده‌ای و ترک عادت برایت غیر ممکن می‌باشد. تو اسیر هوای نفس هستی، چگونه می‌توانی خودت را از اسارت نجات دهی؟ نفس تو، به وسیله گناه و معصیت تاریک شده و راه بازگشت نداری.

باید بدانیم که این هم یک نوع نیرنگ است، باید به نفس اماره بگوییم: ترک عادت غیر ممکن نیست بلکه ممکن می‌باشد. البته دشوار است لیکن بهرحال باید وارد عمل شوم و در تهذیب نفس خودم بکوشم. اگر ترک گناه و صفات زشت ممکن نبود، این همه دستورات اخلاقی از پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السّلام صادر نمی‌شد. راه توبه و انابه هیچگاه مسدود نمی‌شود و همیشه مفتوح است. بنابراین، باید تصمیم بگیرم و مشغول تهذیب نفس شوم.

ممکن است صفات زشت و بیماریهای نفسانی را کوچک و غیر مهم جلوه دهد و بگوید: تو که به انجام واجبات مقید هستی، فلان و فلان عمل مستحب را انجام می‌دهی، خدا تو را می‌بخشد و جایگاهت بهشت خواهد بود. صفتهای زشتی هم که داری چندان مهم نیستند، بوسیله انجام دادن مستحبات جبران و بخشیده می‌شوند.

در اینجا نیز باید توجه داشته باشیم که این قبیل توجیهات از تسویلات نفس اماره و شیطان است. باید به نفس اماره بگوییم: عمل صالح از متقین قبول می‌شود و حصول تقوا بدون تهذیب نفس امکان‌پذیر نیست. اگر نفس ما از بدیها تهذیب نشود جایگاه پرورش خوبیها نخواهد بود. اگر شیطان بیرون نرود، فرشته وارد نمی‌شود. اگر به وسیله گناه و رذائل اخلاق تاریک و آلوده شود، در جهان آخرت نور و فروغ نخواهد داشت.

همیشه باید به عواقب خطرناک بیماریهای نفسانی که قبلا بطور اجمال به آنها اشاره شد کاملا توجه کنیم. علاوه‌بر آن، با مراجعه به کتب اخلاق و احادیث، آثار سوء هریک از بیماریهای نفسانی و عقابهای اخروی آنها را مورد توجه قرار دهیم. به این وسیله در برابر تسویلات و نیرنگهای نفس اماره و شیطان مقاومت نماییم و برای اصلاح و تهذیب نفس قاطعانه تصمیم بگیریم. اگر از مرحله اراده بگذریم به مرحله عمل نزدیک خواهیم شد.

کنترل و غلبه بر نفس

منشأ تمام اعمال و حرکات و گفتار و خوبیها و بدیهای انسان نفس است. اگر نفس اصلاح شد، دنیا و آخرت انسان تأمین و آباد است و اگر به فساد کشیده شد منشأ بدیها خواهد بود و هلاکت دنیوی و اخروی را در پی خواهد داشت. اگر در طریق انسانیت قدم نهاد می‌تواند از فرشتگان مقرب الهی نیز بالاتر رود و اگر گوهر شریف انسانیت را نادیده گرفت و در طریق حیوانیت قدم نهاد از حیوانات پست‌تر می‌شود بلکه به مقام شیطنت سقوط می‌کند. اسباب و وسائل پیمودن هریک از این دو راه در نهاد انسان نهفته است. هم عقل دارد و بالفطرة خواهان فضائل و مکارم انسانی است، هم حیوان است و از غرائز و قوای حیوانی برخوردار می‌باشد. اما چنان نیست که غرائز و نیروها و تمایلات حیوانی یک سره باطل و زیان‌آور باشند و انسان را به سقوط بکشند، بلکه وجود آنها برای حیات انسان ضرورت دارد، اگر درست مورد استفاده قرار گیرند می‌توانند در طریق تکامل انسان و سیر و صعود الی اللّه واقع شوند.

اما مشکل اساسی در این است که خواسته‌ها و تمایلات حیوانی در حد معینی متوقف نمی‌شود، و ملاحظه دیگران را نمی‌کند. نه توجهی به خواسته‌های انسانی دارد، نه ملاحظه سایر غرائز را می‌کند، بلکه هدفی جز اشباع کامل ندارد.

غریزه جنسی خواستار اشباع کامل و نیل به هدف است و جز این هدفی ندارد. سایر غرائز حیوانی نیز مانند: لذتجویی از مأکولات و مشروبات، حب جاه و مقام و ریاست و شهرت، علاقه به مال و ثروت و تجملات زندگی و همچنین نیروی خشم و غضب و انتقامجویی، و همه صفاتی که از اینها سرچشمه می‌گیرند، در حد معینی متوقف نمی‌شوند. بلکه هریک از اینها خواستار ارضاء کامل می‌باشند. به همین جهت نفس انسان همواره میدان جنگ و جدال و تاخت‌وتاز غرائز مختلف است و هیچگاه آرامش ندارد، تا کدامیک پیروز گردد و نفس را به اسارت کامل خود در آورد.

لیکن عقل در این میان از قدرت و موقعیت بسیار مهمی برخوردار است.

می‌تواند با استفاده از رهنمودهای شرع، غرائز و تمایلات و خواسته‌های نفسانی را کنترل و تعدیل نماید و از افراط و تفریطها جلوگیری به عمل آورد، مقام حاکمیت را قبضه کند، در بین خواسته‌های غرائز تعادل برقرار سازد، و بدین وسیله کشور نفس را از هرج‌ومرج و ناآرامی و زیاده‌طلبی نجات دهد و در صراط مستقیم انسانیت و سیروسلوک الی اللّه هدایت نماید.

اما حاکمیت یافتن عقل کار آسانی نیست، زیرا با دشمنی بسیار نیرومند و فریبکار مواجه است، این دشمن غدّار که نفس اماره نام دارد، دارای اعوان و انصاری است که از او حمایت می‌کنند.

خدا در قرآن می‌فرماید: نفس همواره به کارهای بد دستور می‌دهد جز اینکه پروردگارم ترحم کند[30].

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: بزرگترین دشمن تو نفس تو می‌باشد که در بین دو پهلویت قرار دارد[31].

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: عقل و شهوت ضدّ یکدیگر می‌باشند. علم از عقل پشتیبانی می‌کند، هوی‌وهوسها، شهوت را تأیید می‌نمایند، نفس میدان تنازع و تاخت‌وتاز این دو نیرو است، هریک از این دو بر دیگری غلبه کرد نفس را به تسخیر خود درمی‌آورد[32].

حضرت علی علیه السّلام فرمود: شر و بدی در باطن هرنفس نهفته است.

پس اگر صاحبش بر آن غلبه کرد پنهان می‌شود و اگر غلبه نکرد آشکار می‌گردد[33].

بنابراین، عقل حاکم خوبی است اما نیاز به تعاون و همکاری دارد. ما اگر در این نزاع از عقل جانبداری کنیم، بر خواسته‌ها و شهوتها و هوی‌های نفسانی بتازیم و زمام اداره کشور تن را در اختیار عقل قرار دهیم به پیروزی بسیار بزرگی نائل گشته‌ایم.

این چیزی است که پیشوایان دین و راهنمایان و رهروان شریعت و طریقت و حقیقت از ما خواسته و در این‌باره تأکیدات فراوانی به عمل آورده‌اند. از باب نمونه:

حضرت علی علیه السّلام فرمود: مواظب باشید شهوتها بر قلوب شما غلبه نکنند، زیرا ابتدا شما را در تملک خود قرار می‌دهند، و در نهایت به هلاکت می‌افکنند[34].

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: هرکس که شهوتها و خواسته‌های نفسانی را در تملک خویش قرار ندهد مالک عقل خودش نیز نخواهد بود[35].

حضرت علی علیه السّلام فرمود: غلبه هوی‌های نفسانی بزرگترین هلاکت، و غلبه بر آنها بهترین مالکیتها است[36].

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هرکس که به هنگام رغبت و ترس و شهوت و غضب و رضایت، بر نفس خویش مسلط باشد خدا بدنش را بر آتش دوزخ حرام خواهد کرد[37].

حضرت علی علیه السّلام فرمود: بر نفس خودتان مسلط شوید و او را از معاصی بازدارید تا کشیدن او به سوی طاعات سهل و آسان گردد[38].

بنابراین، تسلط بر نفس و کنترل خواسته‌ها و هوسها، برای تهذیب نفس، یک امر ضروری و حیاتی محسوب می‌شود. نفس انسان به منزله یک اسب سرکش و چموش است که اگر بوسیله ریاضت رام شد، و مهارش را در دست گرفتی، و بر پشتش سوار شدی، می‌توانی از آن بهره‌مند شوی ولی اگر رام نشد و به هرطرف که خود خواست حرکت کرد تو را در پرتگاهها ساقط خواهد نمود. اما رام کردن نفس سرکش کار بسیار دشواری است، او ابتدا در برابر تو مقاومت خواهد کرد ولی اگر تو نیز پایداری کنی بالاخره تسلیم خواهد شد.

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: اگر نفس تو در برابرت سرسختی نشان داد و تسلیم نشد تو نیز بر او سخت بگیر تا برایت ذلیل و رام گردد، با خدعه و نیرنگ با او رفتار کن تا به اطاعت درآید[39].

حضرت علی علیه السّلام فرمود: شهوتها و خواسته‌های نفسانی بیماریهای کشنده هستند که بهترین دوای آنها صبر و پایداری در برابر آنهاست[40].

[1]- عن ابى جعفر علیه السّلام قال: لما خلق اللّه العقل استنطقه. ثم قال له: اقبل، فاقبل. ثم قال له: ادبر. فأدبر ثم قال: و عزتى و جلالى! ما خلقت خلقا احبّ الىّ منک و لا اکملتک الّا فیمن احب. اما انّى ایّاک آمر و ایّاک انهى و ایّاک اثیب- کافى/ ج 1 ص 10.

[2]- کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ- بقره/ 242.

[3]- أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها- حج/ 46.

[4]- إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ- انفال/ 22.

[5]- وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ- یونس/ 100.

[6]- بعض اصحابنا رفعه الى ابى عبد اللّه علیه السّلام قال: قلت له ما العقل؟ قال: ما عبد به الرحمان و اکتسب به الجنان- کافى/ ج 1 ص 11.

[7]- قال ابو عبد اللّه علیه السّلام: من کان عاقلا کان له دین و من کان له دین دخل الجنة- کافى/ ج 1 ص 11.

[8]- قال ابو الحسن موسى بن جعفر علیه السّلام( فى حدیث): یا هشام! ان اللّه على الناس حجتین: حجة ظاهرة و حجة باطنة فاما الظاهرة فالرسل و الانبیاء و الائمه. و اما الباطنة فالعقول کافى/ ج 1 ص 16.

[9]- قال ابو عبد اللّه علیه السّلام: اکمل الناس عقلا احسنهم خلقا- کافى/ ج 1 ص 23.

[10]- قال ابو عبد اللّه علیه السّلام: العقل دلیل المؤمن- کافى/ ج 1 ص 25.

[11]- قال الرضا علیه السّلام: صدیق کل امرء عقله و عدوه جهله- کافى/ ج 1 ص 11.

[12]- قال امیر المؤمنین( ع): اعجاب المرء بنفسه دلیل على ضعف عقله- کافى/ ج 1 ص 27.

[13]- قال موسى بن جعفر علیه السّلام: یا هشام! من اراد الغنى بلا مال و راحة القلب من الحسد و السلامة فى الدین فلیتضرع الى اللّه فى مسألته بان یکمّل عقله. فمن عقل قنع بما یکفیه و من قنع بما یکفیه استغنى و من لم یقنع بما یکفیه لم یدرک الغنى ابدا- کافى/ ج 1 ص 18.

[14]- قال موسى بن جعفر علیه السّلام: یا هشام! ان العقلاء ترکوا فضول الدنیا، فکیف الذنوب، و ترک الدنیا من الفضل و ترک الذنوب من الفرض- کافى/ ج 1 ص 17.

[15]- قال موسى بن جعفر( ع): یا هشام! ان العاقل لا یکذب و ان کان فیه هواه- کافى/ ج 1 ص 19.

[16]- قال موسى بن جعفر علیه السّلام: یا هشام! لا دین لمن لا مروة له و لا مروة لمن لا عقل له و ان اعظم الناس قدرا الذى لا یرى الدنیا لنفسه خطرا. اما ان ابدانکم لیس لها ثمن الّا الجنة فلا تبیعوها بغیرها- کافى/ ج 1 ص 19.

[17]- کان امیر المؤمنین علیه السّلام یقول: نبّه بالتفکر قلبک- کافى/ ج 2 ص 54.

[18]- قال امیر المؤمنین علیه السّلام: ان التفکر یدعو الى البرّ و العمل به- کافى/ ج 2 ص 55.

[19]- قال امیر المؤمنین علیه السّلام: التدبیر قبل العمل یؤمنک من الندم- بحار/ ج 71 ص 338.

[20]- ان رجلا اتى رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله فقال: یا رسول اللّه اوصنى. فقال له: فهل انت مستوص ان اوصیتک؟ حتى قال ذالک ثلاثا فى کلها یقول الرجل: نعم یا رسول اللّه، فقال له رسول اللّه: فانى اوصیک اذا هممت بامر فتدبر عاقبته، فان یک رشدا فامضه و ان یک غیا فانته عنه- بحار الانوار/ ج 71 ص 339.

[21]- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: انّما اهلک الناس العجلة و لو ان الناس تثبتوا لم یهلک احد- بحار/ ج 71 ص 340.

[22]- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: الاناة من اللّه و العجلة من الشیطان- بحار/ ج 71 ص 340.

[23]- و اروى: التفکر مرآتک ترایک سیئاتک و حسناتک- بحار/ ج 71 ص 325.

[24]- بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ، وَ لَوْ أَلْقى مَعاذِیرَهُ- قیامت/ 14 و 15.

[25]- أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ- فاطر/ 8.

[26]- قال على علیه السّلام: ان المؤمن لا یصبح و لا یمسى الّا و نفسه ظنون عنده فلا یزال زاریا علیها و مستزیدا لها- نهج البلاغه/ خطبه 176.

[27]- قال على( ع): فهم لانفسهم متهمون و من اعمالهم مشفقون و اذا زکّى احد منهم خاف مما یقال له فیقول: انا اعلم بنفسى من غیرى و ربى اعلم منى بنفسى- نهج البلاغه/ خطبه 193.

[28]- قال الصادق علیه السّلام: احب اخوانى الىّ من اهدى الىّ عیوبى- تحف العقول/ ص 385.

[29]- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: السعید من وعظ بغیره- بحار الانوار/ ج 71 ص 324.

[30]- إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّی- یوسف/ 53.

[31]- قال النبى صلّى اللّه علیه و آله: اعدى عدوک نفسک التى بین جنبیک- بحار/ ج 70 ص 64.

[32]- قال على علیه السّلام: العقل و الشهوة ضدان، و مؤید العقل العلم و مؤیّد الشهوة الهوى، و النفس متنازعة بینهما. فایّهما قهر کانت فى جانبه- غرر الحکم/ ج 1 ص 96.

[33]- قال على علیه السّلام: الشرّ کامن فى طبیعة کل احد فان غلبه صاحبه بطن و ان لم یغلبه ظهر- غرر الحکم/ ج 1 ص 105.

[34]- قال على علیه السّلام: ایّاکم و غلبة الشهوات على قلوبکم فان بدایتها ملکة و نهایتها هلکة- غرر الحکم/ ص 16.

[35]- قال على علیه السّلام: من لم یملک شهوته لم یملک عقله- غرر الحکم/ ج 2 ص 702.

[36]- قال على( ع): غلبة الشهوة اعظم هلک و ملکها اشرف ملک- غرر الحکم/ ج 2 ص 507.

[37]- قال الصادق علیه السّلام: من ملک نفسه اذا رغب و اذا رهب و اذا اشتهى و اذا غضب و اذا رضى حرّم اللّه جسده على النار- وسائل الشیعه/ ج 6 ص 123.

[38]- قال على علیه السّلام: غالبوا انفسکم على ترک المعاصى یسهل علیکم مقادتها الى الطاعات غرر الحکم/ ج 2 ص 508.

[39]- قال على علیه السّلام: اذا صعب علیک نفسک فاصعب لها تذلّ لک و خادع نفسک عن نفسک تنقد لک- غرر الحکم/ ج 1 ص 319.

[40]- قال على علیه السّلام: الشهوات اعلال قاتلات و افضل دوائها اقتناء الصبر عنها- غرر الحکم/ ج 1 ص 72.

جهاد با نفس

نفس بزرگترین دشمن ما است. همواره با عقل در جنگ و ستیز است. از وسوسه‌های شیطان الهام می‌گیرد و با سپاهیانش بر عقل می‌تازد تا او را منزوی و خاموش سازد و خود، یکه‌تاز میدان تن باشد. هدفش این است که فرشتگان را از کشور نفس بیرون براند و آن را در اشغال کامل شیاطین قرار دهد. سرکوب کردن این دشمن غدار، کار آسانی نیست، قاطعیت و پایداری و مقاومت و حتی جهاد لازم دارد. آن هم نه یک مرتبه و دو مرتبه، یا یک روز و دو روز، یا یک سال و دو سال، بلکه جهاد مداوم و تا آخر عمر، مبارزه سخت و جدّی و پیگیر. برای مهار کردن نفس و کنترل غرائز باید سخت بجنگیم، از فرمانهای پیامبر و ائمه اطهار الهام بگیریم و به یاری عقل و جنودش بشتابیم، جلو تجاوزات و تعدیات نفس را بگیریم و سپاهیانش را محصور و ریشه‌کن سازیم، تا عقل بر کشور تن حاکمیت بیابد و با الهام از دستورات شرع، ما را در مسیر کمال انسانی و سیر و صعود الی اللّه قرار دهد. با نفس نمی‌توان صلح و سازش برقرار نمود بلکه باید با او جنگید تا مغلوب گردد و سر جای خودش بنشیند و دست از توطئه بردارد. برای نیل به سعادت جز این راه، راه دیگری وجود ندارد، به‌همین جهت از مبارزه با نفس در احادیث به عنوان جهاد یاد شده است. از باب نمونه چند مورد از فرمایشات حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام را نقل می‌کنیم:

«حضرت علی علیه السّلام فرمود: با تداوم جهاد، بر نفس خودتان مسلط شوید»[41].

و فرمود «بر هوى ها و هوسها و خواسته هاى نفس غلبه کنید و با آنها بجنگید، که اگر شما را در قیدوبند قرار دهند به پست ترین درجه هلاکت ساقط خواهند نمود»[42].

و فرمود «آگاه باشید که جهاد (با نفس) متاعى است که به وسیله آن بهشت خریدارى مى شود. پس هرکس که با نفس خودش جهاد کند بر او مسلط خواهد شد، بهشت (یا خود نفس) بهترین پاداشى است براى کسى که قدر آن را بشناسد»[43].

و فرمود «به وسیله جهاد با نفس او را به اطاعت خدا وادار کن، همانند جهادی که دشمن با دشمن می‌کند، و بر او غلبه کن مانند غلبه ضدی بر ضد دیگر. زیرا قوی‌ترین مردم کسی است که بر نفس خودش پیروز گردد»[44].

و فرمود «عاقل کسى است که خودش را به جهاد با نفس مشغول بدارد. پس او را اصلاح کند و از هوسها و لذتجوییها بازبدارد و بدین وسیله او را مهار کند و در کنترل خویش در آورد. همانا انسان عاقل آن چنان به اصلاح نفس خویش مشغول است که به دنیا و آنچه در آن است و اهل دنیا، توجه ندارد»[45].

جهاد با نفس یک جنگ مهم و سرنوشت‌ساز است، جنگی که چگونه زیستن ما، در دنیا و آخرت و چگونه بودن و حتی چه بودن ما به آن بستگی دارد. اگر ما با جهاد، نفسمان را مغلوب نسازیم و زمامش را در دست نگیریم، او ما را مغلوب می‌کند و به هرطرف خواست می‌کشد، اگر ما او را به اسارت در نیاوریم او ما را اسیر و برده خویش می‌گرداند و اگر ما او را به اخلاق و کردار نیک وادار نکنیم، او ما را به اخلاق زشت و کردار بد وادار می‌کند.

بنابراین باید گفت، جهاد با نفس مهمترین و دشوارترین وظیفه‌ای است که بر عهده سالکین الی اللّه نهاده شده است، و هرچه در این راه نیرو صرف کنند ارزش دارد.

[41]- قال على علیه السّلام: املکوا انفسکم بدوام جهادها- غرر الحکم/ ج 1 ص 131.

[42]- قال على علیه السّلام: اغلبوا اهوائکم و حاربوها فانها ان تقیّدکم توردکم من الهلکة ابعد غایة غرر الحکم/ ج 1 ص 138.

[43]- قال على علیه السّلام: الا و ان الجهاد ثمن الجنة فمن جاهد نفسه ملکها و هى اکرم ثواب اللّه لمن عرفها- غرر الحکم/ ج 1 ص 165.

[44]- قال على علیه السّلام: جاهد نفسک على طاعة اللّه مجاهدة العدوّ عدوّه، و غالبها مغالبة الضد ضده فان اقوى الناس من قوى على نفسه- غرر الحکم/ ج 1 ص 371.

[45]- قال على علیه السّلام: ان الحازم من شغل نفسه بجهاد نفسه فاصلحها و حبسها عن اهویتها و لذاتها فملکها و ان للعاقل بنفسه عن الدنیا و ما فیها و اهلها شغلا- غرر الحکم/ ج 1 ص 237.

جهاد اکبر

جهاد با نفس آن‌قدر مهم بوده که پیامبر گرامی اسلام آن را به عنوان جهاد اکبر، یعنی جهاد بزرگتر، معرفی نموده است. آنقدر مهم بوده که حتی از جهاد مسلحانه هم بزرگتر معرفی شده است.

امیر المؤمنین علیه السّلام نقل کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله سپاهی را به جنگ دشمن فرستاد، هنگامی که از جنگ برگشتند به آنها فرمود: آفرین بر کسانی که جهاد کوچک را انجام دادند ولی جهاد اکبر هنوز بر آنها واجب است. گفته شد: یا رسول اللّه! جهاد اکبر کدام است؟ فرمود: جهاد با نفس[46].

حضرت علی علیه السّلام فرمود: بهترین جهادها جهاد کسی است که با نفس خودش که در بین دو پهلویش قرار گرفته، جهاد کند[47].

پیامبر اکرم در وصیتش به حضرت علی فرمود: یا علی! بهترین جهادها جهاد کسی است که صبح کند در حالیکه قصد ستم به احدی را نداشته باشد[48].

جهاد با نفس در این احادیث به عنوان جهاد اکبر و جهاد افضل معرفی شده است. جهادی که حتی بر جهاد فی سبیل اللّه فضیلت و برتری دارد. با توجه به ارزش فوق‌العاده جهاد فی سبیل اللّه و اینکه از بهترین عبادات محسوب شده است، اهمیت و ارزش جهاد با نفس روشن می‌شود. در توجیه برتری جهاد با نفس، سه وجه را می‌توان بیان کرد:

وجه اول: هرعبادتی حتی جهاد مسلحانه از دو جهت، به جهاد با نفس نیاز دارد:

اولا خود انجام عبادت بطور کامل و با جمیع شرائط نیازمند جهاد با نفس می‌باشد.

آیا ادای نماز با حضور قلب و رعایت جمیع شرائط به طوریکه معراج مؤمن و ناهی از فحشاء و منکر باشد، بدون جهاد و تلاش امکان‌پذیر است؟.

آیا ادای روزه بطور کامل بطوریکه سپر آتش دوزخ باشد بدون جهاد میسر است؟.

آیا بدون جهاد با نفس، انسان جهادگر می‌تواند جان برکف در میدان نبرد حاضر گردد و با دشمنان اسلام، خوب بجنگد؟ و هم‌چنین در سایر عبادتها.

ثانیا هرعبادتی در صورتی مورد قبول حق قرار می‌گیرد و اسباب تقرب می‌شود که صرفا برای رضای خدا انجام بگیرد و از هرگونه شرک و ریا و خودبینی و اغراض نفسانی پاک و خالص باشد، و چنین امری نیز بدون جهاد با نفس امکان پذیر نیست. حتی جهاد مسلحانه و شهادت نیز در صورتی ارزش دارد و سبب تکامل و تقرب می‌شود که صرفا برای رضای خدا و اعلاء کلمه توحید باشد. ولی همین عبادت بزرگ اگر به قصد کسب شهرت، یا انتقام‌جوئی از دشمن، یا باقی ماندن نام، یا خودنمائی و ریاکاری، یا کسب مقام و مال، یا فرار از گرفتاریهای زندگی و یا دیگر اغراض نفسانی، انجام بگیرد ارزش معنوی ندارد و سبب تقرب الی اللّه نمی‌شود. بنابراین، جهاد با نفس بر همه عبادتها و عملهای خیر حتی جهاد فی سبیل اللّه، برتری و تقدم دارد، زیرا صحت و کمال همه آنها توقف بر جهاد با نفس دارد. به‌همین جهت بوده که جهاد با نفس جهاد اکبر نامیده شده است.

وجه دوم: جهاد مسلحانه در زمان مخصوص و با شرائط خاصی واجب می‌شود، بعلاوه واجب عینی نیست بلکه واجب کفائی است، و از بعض افراد نیز ساقط است. در بعض زمانها اصلا جهاد واجب نیست و در صورت وجوب نیز واجب کفائی است که اگر به مقدار لازم شرکت نمودند از دیگران ساقط می‌شود.

علاوه‌براین، بر زنان و پیران و افراد عاجز و ناتوان و بیمار نیز واجب نیست. بر خلاف جهاد با نفس که بر همه کس و در تمام زمانها و با همه اوضاع و احوال و شرائط واجب عینی است، و باید تا آخرین لحظات زندگی ادامه یابد، و جز معصومین علیهم السّلام هیچکس و هیچگاه بی‌نیاز از آن نخواهد شد.

وجه سوم: جهاد با نفس از تمام عبادتها حتی از جهاد مسلحانه که جهادگر از جان خود می‌گذرد و خویشتن را در معرض شهادت قرار می‌دهد، دشوارتر است، زیرا تسلیم محض حق شدن و یک عمر با خواسته‌ها و هوسهای نفسانی مبارزه کردن و در صراط مستقیم تکامل، ره پیمودن، بسیار دشوارتر از این است که انسان جهادگر چند صباحی در میدان نبرد با دشمنان اسلام بجنگد و در نهایت به فیض شهادت نائل گردد. مبارزه با نفس آنقدر دشوار است که جز با جهاد سخت و مداوم و تحمل رنج فراوان و تأییدات الهی امکان‌پذیر نیست. به‌همین جهت پیوسته در نمازها می‌خوانیم که: اهدنا الصراط المستقیم. پیمودن صراط مستقیم تکامل، آنقدر سخت و ظریف است که رسول گرامی اسلام به خدای منان می‌گوید: الهی لا تکلنی الی نفسی طرفة عین ابدا.

[46]- عن امیر المؤمنین علیه السّلام قال: ان رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله بعث سریة فلمّا رجعوا قال:

مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقى علیهم الجهاد الاکبر. قیل: یا رسول اللّه! و ما الجهاد الاکبر؟

فقال: جهاد النفس- وسائل الشیعه/ ج 11 ص 124.

[47]- قال على علیه السّلام: ان افضل الجهاد من جاهد نفسه التى بین جنبیه- وسائل الشیعه/ ج 11 ص 124.

[48]- فى وصیة النبى لعلى علیهم السّلام قال: یا على! افضل الجهاد من اصبح لا یهمّ بظلم احد- وسائل/ ج 11 ص 123.

جهاد و تأییدات الهی

درست است که جهاد با نفس بسیار دشوار است و نیاز به استقامت، پایداری، هوشیاری و مراقبت دارد، لیکن بهرحال امری است ممکن و برای سعادت انسان کاملا ضرورت دارد، و اگر تصمیم بگیرد و شروع کند از جانب خدا تأیید خواهد شد.

خدا در قرآن می‌فرماید: کسانی که در راه ما جهاد کنند آنها را به راههای خودمان هدایت خواهیم کرد[49].

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: خوشا به حال بنده‌ای که برای رضای خدا با نفس خویش و خواسته‌هایش جهاد کند. هرکس که بر سپاه هوی‌های نفس پیروز گردد رضایت خدا را فراهم ساخته است، و هرکس که با جهاد و فروتنی و خضوع در برابر خدا، عقلش را مجاور نفس اماره‌اش قرار دهد، به سعادت بزرگی نائل خواهد شد. در بین بنده و پروردگار حجابی تاریکتر و وحشتناکتر از نفس امّاره و خواسته‌هایش وجود ندارد، و برای ریشه‌کن کردن آنها سلاحی بهتر از (احساس) احتیاج به خدا و خشوع و گرسنگی و تشنگی در روز (روزه‌داری) و شب‌زنده‌داری وجود ندارد. چنین شخصی اگر بمیرد شهید از دنیا رفته و اگر زنده بماند سرانجام به رضوان اکبر خواهد رسید. خدا در قرآن می‌فرماید: «کسانى را که در راه ما جهاد کنند به راههاى خودمان هدایت خواهیم کرد و خدا با نیکوکاران است» وقتی جهادگری را دیدی که بیشتر از تو در اصلاح نفس خودش کوشش می‌کند، نفس خودت را ملامت و توبیخ نما و او را به مراقبت بیشتر ترغیب کن. به وسیله اوامر و نواهی خدا برای نفس افساری بساز و همانند شخصی که غلام بازیگوش و ناآزموده‌ای را تربیت می‌کند نفس خودت را به جانب خوبیها سوق بده. رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله آن‌قدر نماز خواند که پاهای مبارکش ورم کرد و در پاسخ اعتراض‌کنندگان فرمود: آیا بنده شاکر خدا نباشم؟ پیامبر اکرم با جدیت و کوشش در عبادت به امتش درس می‌داد. پس هیچگاه از کوشش و عبادت و ریاضت غفلت مکن. بدانکه اگر شیرینی عبادت و برکاتش را مشاهده کنی و قلبت را با انوارش نورانی گردانی چنان خواهی شد که حتی یک ساعت نمی‌توانی دست برداری، گرچه تو را قطعه‌قطعه نمایند. پس اعراض از عبادت جز در اثر محرومیت از فوائد مسابقه در مصونیت از گناه و نیل به توفیقات الهی نخواهد بود[50].

جهاد با نفس درست مانند جهاد مسلحانه است. هرضربه‌ای که بر دشمن وارد شود و هرسنگری که به وسیله سپاهیان مفتوح گردد، به همان مقدار دشمن ضعیف می‌شود و سپاهیان نیرومند می‌گردند، و برای ضربه‌ها و فتوحات بعد آماده‌تر می‌شوند، این است سنت الهی که فرمود: إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ. در جهاد با نفس نیز همینطور است، هرضربه‌ای که بر نفس امّاره وارد آید و با خواسته‌ها و هوسهای غیر مشروعش مخالفت شود، به همان مقدار او ضعیف و شما قوی‌تر و برای فتوحات بعد آماده‌تر می‌شوید. برعکس هرچه سستی کنید و تسلیم خواسته‌های نفس شوید، شما ضعیف و او قوی‌تر و برای فتوحات بعد آماده‌تر می‌گردد. اگر ما در طریق تهذیب نفس قدم برداریم از جانب خدا تأیید می‌شویم و هرروز بهتر و بیشتر بر نفس امّاره تسلط می‌یابیم ولی اگر در برابر هوی‌ها و سپاهیان نفس میدان تهی کنیم آنها قوی‌تر می‌شوند و بر ما تسلط بیشتری پیدا می‌کنند.

[49]- وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا- عنکبوت/ 69.

[50]- قال الصادق علیه السّلام: طوبى لعبد جاهد للّه نفسه و هواه و من هزم جند هواه ظفر برضا اللّه و من جاور عقله نفس الامّارة بالسوء با الجهد و الاستکانة و الخضوع على بساط خدمة اللّه تعالى فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِیماً، و لا حجاب اظلم و اوحش بین العبد و بین الرب من النفس و الهوى و لیس لقتلهما فى قطعهما سلاح و آلة مثل الافتقار الى اللّه و الخشوع و الجوع و الظماء بالنهار و السهر باللّیل. فان مات صاحبه مات شهیدا، و ان عاش و استقام ادّاه عاقبته الى الرضوان الاکبر. قال اللّه تعالى:« وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ» و اذا رأیت مجتهدا ابلغ منک فى الاجتهاد فوبّخ نفسک و لمّها و عیّرها و حثّها على الازدیاد علیه. و اجعل لها زماما من الامر و عنانا من النهى و سقها کاالرائض للفاره الذى لا یذهب علیه خطوة الّا و قد صحّح اولها و آخرها. و کان رسول اللّه یصلّى حتى یتورّم قدماه و یقول: افلا اکون عبدا شکورا؟ اراد ان یعتبر به امته. فلا تغفلوا عن الاجتهاد و التعبد و الریاضة بحال. الا و انک لو وجدت حلاوة عبادة اللّه و رأیت برکاتها و استضأت بنورها لم تصبر عنها ساعة واحدة، و لو قطعت اربا اربا، فما اعرض من اعرض عنها الّا بحرمان فوائد السبق من العصمة و التوفیق- بحار/ ج 70 ص 69.

انسان طبیب خود

درست است که پیامبران و ائمه اطهار علیهم السّلام مربی انسانها و طبیبان نفوس هستند، لیکن مسؤولیت طبابت و تهذیب و اصلاح نفس بر عهده خود انسانها نهاده شده است. پیامبران و ائمه معصومین به انسانها درس طبابت می‌دادند، بیماریهای نفسانی و علائم و آثار سوء آنها و راه علاج و داروها را برای مردم تشریح می‌کردند، تا خود انسانها با درد و درمانشان آشنا شوند و اصلاح نفسشان را بر عهده بگیرند، زیرا هیچکس بهتر از خود انسان نمی‌تواند بیماریش را تشخیص دهد و در صدد علاج برآید. انسان بیماریهای نفسانی و راه علاج آنها را از زبان وعاظ می‌شنود یا در کتب می‌خواند ولی آنکس که در نهایت، باید به بیماری خویش پی ببرد و داروی مخصوص را به کار گیرد خود انسان است. انسان از هرفرد دیگری بهتر احساس درد می‌کند و از خفایای باطن خویش آگاه‌تر است. او اگر مراقب نفس خودش نباشد، پندواندرز دیگران چگونه می‌تواند مفید باشد؟

اسلام عقیده دارد که باید اصلاحات را از داخل وجود انسانها شروع کرد، خود نفوس را برای تهذیب نفس و رعایت بهداشت روانی آماده ساخت و به آنها مأموریت داد تا مراقب خودشان باشند. این خود یکی از اصول مهم تربیتی اسلام بشمار می‌رود.

خدا در قرآن می‌فرماید: «بلکه انسان خود بر نیک و بد خویش آگاه است گرچه عذرتراشی کند[51].

حضرت صادق علیه السّلام به مردی فرمود: «تو طبیب نفس خودت قرار داده شده‌ای، درد برایت بیان شده و علامت صحت را برایت بیان کرده‌اند، دوا هم

به تو معرفی شده است، پس ببین چگونه در معالجه نفس خود قیام می‌کنی[52].

امام صادق علیه السّلام فرمود: «هرکس که در نفس خودش واعظى نداشته باشد پندهاى دیگران برایش سودى نخواهد داشت»[53].

امام سجاد علیه السّلام می‌فرمود: «اى فرزند آدم! تو همواره بر خوبى هستى مادام که در نفس خودت واعظى داشته باشى»[54].

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «عاجزترین مردم کسى است که از اصلاح نفس خویش عاجز باشد»[55].

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «سزاوار است که انسان سرپرستى نفس خویش را بر عهده بگیرد و همواره مراقب قلب و حافظ زبانش باشد»[56].

[51]- بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ وَ لَوْ أَلْقى مَعاذِیرَهُ- قیامة/ 15.

[52]- قال ابو عبد اللّه علیه السّلام لرجل: انک قد جعلت طبیب نفسک و بیّن لک الداء و عرّفت آیة الصحة و دلّلت على الدواء فانظر کیف قیامک على نفسک- کافى/ ج 2 ص 454.

[53]- قال ابو عبد اللّه علیه السّلام: من لم یجعل له من نفسه واعظا فان مواعظ الناس لن تغنى عنه شیئا- بحار/ ج 70 ص 70.

[54]- قال سجاد علیه السّلام یقول: ابن آدم! لا تزال بخیر ما کان لک واعظ من نفسک- بحار الانوار/ ج 70 ص 64.

[55]- قال على علیه السّلام: اعجز الناس من عجز عن اصلاح نفسه- غرر الحکم/ ج 1 ص 196.

[56]- قال على علیه السّلام: ینبغى ان یکون الرجل مهیمنا على نفسه مراقبا قلبه حافظا لسانه- غرر الحکم/ ج 2 ص 862.

مراحل تهذیب نفس

1- پیشگیری: مراعات بهداشت روانی و پیشگیری از گناه و اخلاق زشت، بهترین و سهل‌ترین مراحل تهذیب نفس می‌باشد. در آن هنگام که نفس هنوز به ارتکاب گناه آلوده نشده از صفا و نورانیت فطری برخوردار است و برای انجام کارهای خوب و تخلق به اخلاق نیک آمادگی بیشتری دارد. هنوز سیاه و تاریک نشده و شیطان در آن راه نیافته و به بدیها عادت نکرده، به‌همین جهت برای ترک گناه آماده‌تر می‌باشد. نوجوان و جوان اگر تصمیم بگیرند که نفس خویش را تهذیب نمایند و از ارتکاب گناه و رذائل اخلاق بپرهیزند تا حدی برایشان آسان است، چون جنبه پیشگیری دارد و پیشگیری از ترک عادت به مراتب آسان‌تر می‌باشد. بنابراین، دوران جوانی و نوجوانی بلکه کودکی، بهترین دوران تهذیب نفس می‌باشد. هم چنین انسان مادام که مرتکب گناه مخصوصی نشده نسبت به ترک آن گناه آماده‌تر است. بنابراین نوجوانان و جوانان و هم‌چنین کسانی که هنوز بعض گناهان را مرتکب نشده‌اند باید این فرصت بسیار مهم را غنیمت شمارند و سعی کنند اصلا مرتکب گناه نشوند و نفسشان را همچنان در حال طهارت و پاکی نگهدارند که پیشگیری آسانتر از ترک گناه خواهد بود. خوب است به این نکته توجه داشته باشند که اگر مرتکب گناه شدند و اخلاق زشت را پایه‌گذاری کردند شیطان را به نفس خویش راه داده‌اند، بعد از آن ترک گناه حتما برایشان دشوارتر خواهد بود. شیطان و نفس امّاره سعی می‌کنند ارتکاب یک مرتبه یا دو مرتبه گناه را کوچک و بی‌اهمیت جلوه دهند تا بدین وسیله راه نفوذ بیابند و نفس را به ارتکاب گناه معتاد سازند.

بنابراین، انسانی که به سعادت خویش می‌اندیشد باید به‌طور جدی در برابر خواسته‌های نفس مقاومت نماید و از ارتکاب گناه، گرچه یک مرتبه هم باشد، جدّا خودداری نماید.

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «ارتکاب هیچ قول یا فعل بدى را به نفس خودت اصلا رخصت نده»[57].

و فرمود: «بر هواى نفس خودت غلبه کن قبل از اینکه نیرومند گردد، که اگر قوى شد تو را مسخر مى سازد و به هرطرف خواست مى کشد، در آن صورت نمى توانى در برابرش مقاومت نمائى»[58].

و فرمود: «عادت دشمنى است سلطه گر»[59].

و فرمود: «اعتیاد براى انسان طبیعت دوم مى شود»[60].

و فرمود: «بر هوى هاى نفس خود غلبه کن چنانکه دشمن بر دشمن غلبه مى کند، و با او بجنگ چنانکه دشمن با دشمن مى جنگد، شاید بدین وسیله نفس خود را مهار کنى»[61].

و فرمود: «ترک گناه آسانتر از طلب توبه است. چه بسا یک ساعت شهوترانی باعث اندوه طولانی می‌گردد، مرگ سبب کشف و فضاحت دنیا می‌شود و برای خردمند سروری باقی نمی‌گذارد»[62].

امام صادق علیه السّلام فرمود: «نفس خودت را از آنچه برایش ضرر دارد بازدار قبل از اینکه روح از بدنت مفارقت کند، و در آزادى نفست کوشش کن چنانکه در طلب اسباب معیشت تلاش مى کنى. همانا نفس تو در گرو اعمالت خواهد بود»[63].

خدا در قرآن می‌فرماید: «اما کسى که از مقام پروردگارش بترسد و نفس را از هوى هایش بازدارد همانا بهشت جایگاه او خواهد بود»[64].

بهرحال راه پیشگیری بهترین و آسانترین راههاست و هرچه انسان در اتخاذ این راه تلاش و جدیت کند ارزش دارد. خوشا به حال جوانانی که از آغاز زندگی نفس امّاره خویش را مهار کنند و اجازه گناه به او ندهند و تا آخر عمر، همچنان پاک و مهذب در طریق سیروسلوک الی اللّه قدم بردارند تا به مقام قرب حق نائل گردند.

2- ترک دفعی: اگر از مرحله پیشگیری گذشته و نفس به گناه آلوده گشته است نوبت به پاکسازی می‌رسد. پاکسازی را به چند طریق می‌توان شروع کرد که بهترین آنها انقلاب درونی و ترک دفعی و کلی است. انسانی که به گناه و رذائل اخلاق آلوده است می‌تواند یک مرتبه به سوی خدا توبه و انابه کند، قلب را از گناهان و آلودگی‌ها بشوید و پاک و پاکیزه سازد، با یک تصمیم قاطعانه شیاطین را از قلب بیرون براند و درهایش را بر روی آنها برای همیشه مسدود سازد، خانه دل را برای نزول فرشتگان مقرب الهی و تابش انوار خدایی مفتوح نماید، با یک یورش، شیطان و نفس امّاره را مغلوب گرداند و زمام نفس را محکم و برای همیشه در دست گیرد. چه بسیار افرادی که بدین وسیله بر نفس خویش غلبه کرده‌اند، در تهذیب و پاکسازی دفعی آن توفیق یافته و تا پایان زندگی به تعهد خویش عمل نموده‌اند. این انقلاب درونی گاهی در اثر یک جمله کوتاه از یک واعظ و استاد مهذب اخلاق، اشاره یک مرشد الهی، وقوع یک حادثه غیر عادی، شرکت در یک مجلس دعا و ذکر، استماع یک آیه و روایت و یا تفکر چند دقیقه کوتاه، برای انسان حاصل می‌شود. گاهی یک حادثه کوچک همانند یک جرقه، قلب را دگرگون و روشن می‌سازد. بوده‌اند افرادی که بدین وسیله در تهذیب نفس خویش توفیق یافته و در طریق سالکین قرار گرفته‌اند. از باب نمونه به داستانهای زیر توجه فرمایید:

«بشر حافى» یکی از بندگان شایسته الهی و از عباد و زهاد روزگار بود. در احوالش نوشته‌اند: قبلا یکی از اشراف‌زادگان بود که شبانه‌روز به عیاشی و فسق و فجور مشغول بود. خانه‌اش مرکز فساد و عیش‌ونوش و رقص و غنا بود و صدای آن از بیرون شنیده می‌شد. ولی بعدا توبه کرد و در سلک زهاد و عباد درآمد. در سبب توبه‌اش چنین نوشته‌اند: یک روز کنیز بشر با ظرف خاکروبه، درب منزل آمد تا آنها را خالی کند. در این هنگام حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام از درب خانه عبور کرد و صدای ساز و رقص به گوشش رسید. از کنیز پرسید: صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟ کنیز گفت: البته که آزاد و آقا است. حضرت فرمود: راست گفتی، زیرا اگر بنده بود از مولای خود می‌ترسید و این‌چنین در معصیت گستاخ نبود.

کنیز به داخل منزل برگشت. بشر که بر سر سفره شراب نشسته بود پرسید:

چرا دیر آمدی؟ کنیز داستان سؤال مرد ناشناس و جواب خودش را نقل کرد. پرسید آن مرد در نهایت چه گفت؟ کنیز گفت: آخرین سخن آن مرد این بود: راست گفتی، اگر صاحب‌خانه آزاد نبود (و خودش را بنده خدا می‌دانست) از مولای خود می‌ترسید و در معصیت این‌چنین گستاخ نبود.

سخن کوتاه حضرت موسی بن جعفر همانند تیر بر دل بشر نشست و همانند جرقه آتش، قلبش را نورانی و دگرگون ساخت. سفره شراب را ترک کرد و با پای برهنه بیرون دوید تا خود را به مرد ناشناس برساند. دوان‌دوان خودش را به موسی بن جعفر علیه السّلام رسانید و عرض کرد: ای آقای من! از خدا و شما معذرت می‌خواهم، آری من بنده خدا بوده و هستم، لیکن بندگی خودم را فراموش کرده بودم. بدین جهت، چنین گستاخانه معصیت می‌کردم. ولی اکنون به بندگی خودم پی بردم و از اعمال گذشته‌ام توبه می‌کنم، آیا توبه‌ام قبول است؟ حضرت فرمود: آری خدا توبه‌ات را قبول می‌کند. از گناهان خود خارج شو و معصیت را برای همیشه ترک کن.

بشر توبه کرد و در سلک عباد و زهاد و اولیاء خدا در آمد و به شکرانه این نعمت تا آخر عمر با پای برهنه راه می‌رفت[65].

ابو بصیر می‌گوید: یکی از اعوان و عمال سلاطین جور در همسایگی من زندگی می‌کرد. اموالی را از راه حرام بدست آورده بود و منزلش مرکز فساد و عیش‌و نوش و لهوولعب و رقص و غنا بود. من در مجاورت او در رنج و عذاب بودم ولی چاره‌ای نداشتم. بارها او را نصیحت کردم ولی سودی نداشت. بالاخره یک روز در این‌باره زیاد اصرار کردم، به من گفت: فلانی! من اسیر و گرفتار شیطان شده‌ام، به عیش‌ونوش و گناه عادت کرده‌ام و نمی‌توانم ترک کنم. بیمارم ولی نمی‌توانم خودم را معالجه کنم. تو برای من همسایه خوبی هستی ولی من برای تو همسایه‌ای بد.

چکنم اسیر هوی‌وهوس هستم و راه نجاتی نمی‌یابم. وقتی خدمت امام صادق علیه السّلام رسیدی احوال مرا بر آن حضرت عرضه بدار، شاید برایم راه نجاتی سراغ داشته باشد.

ابو بصیر می‌گوید: از سخن آن مرد متأثر شدم، صبر کردم تا چندی بعد که از کوفه به قصد زیارت امام صادق به مدینه رفتم، وقتی شرفیاب خدمت امام شدم، احوال همسایه و سخنانش را برای آن حضرت بیان کردم. فرمود: آنگاه که به کوفه برگشتی آن مرد به دیدن تو می‌آید، به او بگو: جعفر بن محمد گفت: اخرج ممّا انت فیه و انا اضمن لک الجنة از گناهانت دست‌بردار تا من برای تو بهشت را ضامن شوم.

ابو بصیر می‌گوید بعد از اینکه کارهایم را انجام دادم به کوفه برگشتم. مردم به دیدنم می‌آمدند و در این میان مرد همسایه نیز به دیدنم آمد. بعد از احوال‌پرسی خواست بیرون برود، اشاره کردم بمان با تو کار دارم. وقتی منزل خلوت شد گفتم:

من احوال تو را به حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم، فرمود: وقتی به کوفه برگشتی سلام مرا به او برسان و بگو: اخرج ممّا انت فیه و انا اضمن لک الجنة.

پیام کوتاه امام آن‌چنان بر قلب آن مرد نشست که شروع به گریه کرد. بعد از آن به من گفت: فلانی! تو را به خدا سوگند جعفر بن محمد چنین گفت؟ من قسم خوردم که پیام مذکور عین سخن امام است. گفت: همین سخن مرا کافی است. این بگفت و از منزل بیرون رفت. تا چند روز دیگر از او خبر نداشتم، یک روز برایم پیام فرستاد به نزد من بیا با تو کار دارم. دعوتش را اجابت کردم و به درب خانه‌اش رفتم از پشت در مرا صدا زد و گفت: ای ابو بصیر! تمام اموال حرامی را که بدست آورده بودم به صاحبانش رد کردم، حتی لباسهایم را نیز دادم و الآن برهنه و عریان پشت در هستم. ای ابو بصیر من به دستور امام صادق عمل کردم و از تمام گناهان دست کشیدم.

ابو بصیر می‌گوید از توبه و دگرگونی مرد همسایه خوشنود شدم و از تأثیر کلام امام به شگفتی افتادم. به منزل برگشتم و مقداری لباس و غذا تهیه کردم و برایش بردم. چندی بعد باز مرا خواست، به منزلش رفتم دیدم بیمار و علیل است. تا مدتی بیمار بود و من مرتبا او را عیادت و احوال‌پرسی و پرستاری می‌کردم، ولی معالجات سودی نداشت. تا اینکه یک روز حالش بسیار سخت شد و به حالت احتضار در آمد، بر بالینش نشسته بودم و او در حال جان دادن بود، ناگاه به هوش آمد و گفت: ای ابو بصیر امام جعفر صادق به وعده‌اش وفا کرد. این را گفت و دنیا را وداع نمود.

بعد از چندی به سفر حج مشرف شدم و خدمت امام صادق علیه السّلام رسیدم، یک پایم در دالان و پای دیگر در صحن خانه بود که امام صادق فرمود: ای

ابو بصیر ما درباره همسایه تو، به وعده خودمان وفا کردیم و بهشت را که برایش ضامن شده بودیم به او دادیم[66].

از این قبیل افراد بوده و هستند که با یک تصمیم قاطعانه و اقدام شجاعانه نفس امّاره را مغلوب ساخته و زمامش را در دست گرفته‌اند و با یک انقلاب درونی او را پاکسازی و از همه بدیها تهذیب نموده‌اند. پس معلوم می‌شود پیمودن این راه برای ما نیز امکان‌پذیر است.

حضرت علی علیه السّلام فرمود: «براى ترک عادت، بر نفس خودتان غلبه کنید و با خواسته ها و هوى ها جهاد نمایید شاید بتوانید نفس را مسخر خودتان گردانید»[67].

امیر المؤمنین علی علیه السّلام فرمود: «بهترین عبادتها غلبه کردن بر عادتها است»[68].

امام باقر علیه السّلام فرمود: «در قیامت همه چشمها گریانند مگر سه چشم:

اول، چشم کسی که شبها در راه خدا بیداری کشیده باشد. دوم، چشمی که از خوف خدا گریه کرده باشد. سوم، چشمی که از محارم خدا چشم‌پوشی نموده باشد»[69].

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: «خدا به موسى وحى فرستاد که هیچکس به من تقرب نمى جوید به چیزى که مثل اجتناب از محرمات باشد. همانا بهشت عدن را برایشان مباح مى کنم و کس دیگرى را در آنجا راه نمى دهم»[70].

البته تصدیق می‌کنم که مهار کردن نفس امّاره و ترک گناه بطور کلی کار آسانی نیست، لیکن اگر خودآگاهی و تفکر و عاقبت‌اندیشی و همت و اراده باشد، چندان هم دشوار نخواهد بود، چون از تأییدات الهی نیز برخوردار خواهد شد. وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ[71].

3- ترک تدریجی: اگر آن همت و توان را در خودمان سراغ نداریم که یک مرتبه همه گناهان را ترک کنیم می‌توانیم تصمیم بگیریم این عمل را تدریجا انجام دهیم. ابتداء به عنوان آزمایش از ترک یک یا چند گناه شروع می‌کنیم و آنقدر ادامه می‌دهیم تا در مورد ترک آنها بر نفسمان پیروز گردیم و ریشه آنها را قطع کنیم. بعد از آن همین عمل را نسبت به یک یا چند گناه دیگر شروع می‌کنیم و تا پیروزی نهایی ادامه می‌دهیم. در عین‌حال کاملا مراقبت می‌کنیم مبادا گناهان متروکه دوباره تکرار شوند.

معلوم است که با ترک هرگناهی به همان مقدار نفس امّاره و شیطان تضعیف می‌شوند.

هرشیطانی که بیرون رود فرشته‌ای جایگزینش می‌گردد و هرنقطه سیاه گناهی که از صفحه دل زائل گردد به همان مقدار بر سفیدی و نورانیتش افزون می‌شود.

به‌همین نحو ترک گناهان را ادامه می‌دهیم تا به تهذیب کامل نفس و پیروزی نهایی و مهار کردن کامل خواسته‌های نفسانی نائل گردیم. ممکن است در این میان به حدی برسیم که قدرت و توان ترک دفعی همه گناهان را در خودمان بیابیم، در این صورت باید از این فرصت گرانبها استفاده کنیم، یک مرتبه همه گناهان را ترک نماییم، با بیرون راندن شیطان، نفس امّاره را مهار کنیم و خانه دل را تنها به خدا و فرشتگان مقرب او اختصاص دهیم. اگر در این‌باره کوشش و جهاد کنیم قطعا پیروز خواهیم شد. جهاد با نفس درست مانند جهاد با دشمن است. انسان جهادگر باید همواره مراقب دشمن باشد، نیروی خودش را با امکانات دشمن بسنجد، به تقویت نیروی خویش بپردازد و با استفاده از فرصت‌ها بهر طریق ممکن، بر دشمن بتازد و سپاهیانش را به هلاکت رساند یا از کشور نفس بیرون براند.

اموری که در تهذیب نفس کمک می‌کنند

1- تفکر: یکی از موانع مهم تهذیب نفس غفلت است. اگر ما شبانه‌روز سرگرم زندگی دنیا هستیم، اگر از یاد مرگ گریزانیم و حاضر نیستیم ساعتی درباره مردن بیندیشیم و چنانچه احیانا به فکرمان خطور کرد فورا از آن منصرف می‌شویم، اگر از آثار خطرناک اخلاق رذیله غافل هستیم، اگر درباره کیفرهای گناهان و عذابهای اخروی فکر نمی‌کنیم و بالاخره اگر ایمان به معاد در عمق جانمان نفوذ نکرده و از حد یک مفهوم ذهنی بالاتر نرفته است، با چنین غفلتی چگونه می‌توانیم در تهذیب و پاکسازی نفسمان تصمیم بگیریم و او را در خواسته‌هایش کنترل و مهار کنیم؟! مگر به این سادگی می‌توان با نفس امّاره مبارزه کرد؟ غفلت، خود یکی از بیماریهای بزرگ نفسانی و منشأ بسیاری از بیماریها است، دوای این درد، تفکر، عاقبت اندیشی و تقویت نیروی ایمان می‌باشد. بر انسان لازم است همواره مراقب نفس خویش باشد، مرگ را هیچگاه فراموش نکند، در عواقب سوء بیماریهای نفسانی و کیفر گناهان و عذابهای سخت دوزخ بیندیشد، و حساب و کتاب قیامت را همواره در نظر داشته باشد. در چنین صورتی که برای تهذیب نفس آماده شده می‌تواند قاطعانه تصمیم بگیرد و نفس خویش را از اخلاق زشت و گناهان پاکسازی نماید.

حضرت علی علیه السّلام فرمود: هرکس که قلبش را با تداوم فکر، آباد سازد افعالش در باطن و ظاهر خوب خواهد شد[72].

2- تأدیب و مجازات: برای اینکه در تهذیب نفس و ترک گناه پیروز شویم می‌توانیم از تنبیه و تأدیب و مجازات استفاده کنیم. در آغاز، نفس خودمان را مورد خطاب و تهدید قرار می‌دهیم که: من تصمیم گرفته‌ام گناهان را ترک کنم، اگر در این امر با من همکاری نکنی و مرتکب گناه شوی فلان مجازات را درباره‌ات به اجرا خواهم گذاشت. مثلا اگر غیبت کردی یک روز روزه می‌گیرم، یا یک هفته فقط به مقدار ضرورت سخن می‌گویم، یا فلان مبلغ پول صدقه می‌دهم، یا یک روز آب نمی‌نوشم، یا از یک وعده غذا تو را محروم می‌گردانم، یا چند ساعت زیر آفتاب داغ تابستان می‌مانم تا حرارت آتش دوزخ را فراموش نکنی و امثال این جریمه‌ها.

بعد از آن کاملا از نفسمان مراقبت کنیم که غیبت نکند، و چنانچه غیبتی از او صادر شد بدون ارفاق و سهل‌انگاری قاطعانه در برابرش می‌ایستیم و مجازاتی را که وعده داده بودیم به اجرا در می‌آوریم. وقتی، نفس امّاره احساس کرد که ما در ترک گناه مصمم هستیم و بدون ارفاق او را به کیفر می‌رسانیم، در برابر خواسته‌های مشروع ما تسلیم خواهد شد.

اگر مدتی بدون اغماض، بدین برنامه ادامه دهیم می‌توانیم راههای نفوذ شیطان را مسدود سازیم و نفس امّاره را کاملا مهار کنیم، اما مشروط به اینکه قاطعانه تصمیم بگیریم و بدون کوچکترین ارفاق، نفس سرکش را مورد مؤاخذه قرار دهیم.

جای بسی تعجب است که در مورد خطاهای کوچک امور دنیوی، افراد خطاکار را مورد مؤاخذه و تنبیه قرار می‌دهیم، اما برای تهذیب و پاکسازی نفس، از این روش استفاده نمی‌کنیم، با اینکه سعادت و نجات اخروی ما به این امر بستگی دارد!! بسیاری از بندگان شایسته الهی نیز به‌همین وسیله در تهذیب و پاکسازی نفس خویش و مهار کردن آن توفیق یافته‌اند.

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «گرسنگى براى به اسارت در آوردن نفس و شکستن عادتهایش، کمک خوبى است»[73].

حضرت علی علیه السّلام فرمود: «هرکس که به ریاضت دادن نفس خویش ادامه بدهد سود خواهد برد»[74].

یکی از اصحاب می‌گوید: یکی از روزهای بسیار گرم تابستان، رسول خدا در سایه درختی نشسته بود، در همان هنگام مردی آشکار شد، لباسهایش را کند و روی شن‌های داغ خوابید و شروع کرد به غلتیدن در شنها. گاهی پشتش را به وسیله ریگهای داغ حرارت می‌داد و گاهی شکمش را و گاهی صورتش را و می‌گفت: ای نفس امّاره حرارت این ریگها را بچش و بدانکه حرارت آتش دوزخ بزرگتر و شدیدتر از اینها است.

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله این منظره را خوب تماشا کرد. بعد از اینکه مرد مذکور لباسهایش را پوشید که برود رسول اکرم اشاره کرد نزد من بیا. مرد دعوت رسول خدا را اجابت کرد و خدمت آن حضرت مشرف شد. حضرت به او فرمود: تو را دیدم کاری را انجام دادی که دیگری انجام نداد، از اینکار چه منظوری داشتی؟ در جواب عرض کرد: یا رسول اللّه! ترس خدا مرا به این عمل وادار نمود. این عمل را انجام می‌دادم و به نفس خودم می‌گفتم: این حرارت را بچش و بدانکه حرارت آتش دوزخ شدیدتر و دردناکتر است. رسول خدا فرمود: حقا که از خدا ترسیده‌ای و خدای متعال با عمل تو بر فرشتگان آسمان مباهات نمود. سپس به اصحاب فرمود:

به این مرد نزدیک شوید و از او بخواهید که برای شما دعا کند. اصحاب نزدیک شدند و تقاضای دعا کردند. مرد دست به دعا برداشت. و گفت. اللهم اجمع امرنا علی الهدی و اجعل التقوی زادنا و الجنة مآبنا[75].

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «به تأدیب نفس خودتان قیام کنید و او را از شدت عادتها باز بدارید»[76].

حضرت صادق علیه السّلام (در حدیثی) فرمود: «در بین بنده و خدا حجابى تاریکتر و وحشتناکتر از نفس و خواسته هایش وجود ندارد، و براى قتل و قطع آنها سلاحى بهتر از احساس نیاز به خدا و خشوع در برابرش و گرسنگى و تشنگى در روز، و بیدارى در شب وجود ندارد. اگر انسان در این حالت بمیرد شهید از دنیا رفته، و اگر زنده بماند سرانجام به رضوان اکبر نائل خواهد شد. خدا در قرآن مى فرماید: وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ»[77].

3- توجه به کرامت ذات و تقویت ارزشهای انسانی: قبلا گفته شد که نفس انسان گوهر گرانبهایی است که از عالم حیات و علم و کمال و جمال و رحمت و احسان و افاضه به وجود آمده و طبعا با همین امور سنخیت دارد. بنابراین، اگر به مقام شامخ و ارزش وجودی خودش توجه داشته باشد، اخلاق رذیله و ارتکاب گناه را دون شأن خویش می‌داند و طبعا از آنها بیزار خواهد بود. وقتی فهمید انسان است و انسان نفخه‌ای است الهی که از عالم بالا آمده، شهوتها و خواسته‌های حیوانی در نظرش بی‌ارزش و تمایل به مکارم اخلاق در وجودش احیا خواهد شد.

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «هرکس که نفس خودش را گرامى بدارد شهوتها برایش کوچک و بى ارزش خواهد بود»[78].

به امام سجاد علیه السّلام عرض شد: ارزشمندترین مردم کیست؟ فرمود:

«کسى که دنیا را ارزش وجود خویش نداند»[79].

بنابراین، توجه به کرامت روح انسانی و پی‌بردن به ارزش وجودی و مقام شامخ او می‌تواند در تهذیب نفس از رذائل و گناهان به ما کمک کند. اگر نفسمان را مورد خطاب قرار داده بگوئیم: تو از عالم قدس و علم و حیات و کمال و افاضه و احسان و رحمت هستی، تو خلیفة اللّه هستی، تو انسانی و برای حیات جاویدان آخرت و تقرب الی اللّه آفریده شده‌ای، تو از حیوان بالاتری و ارزش وجودی تو پیروی از هوسهای حیوانی نیست، در این صورت تهذیب نفس و ترک گناهان آسان خواهد شد.

همچنین برای تهذیب نفس از هررذیله‌ای باید صفت ضد آن را تقویت نمود و پرورش داد تا صفت رذیله تدریجا زائل گردد و صفت نیک جایگزین شود، و تدریجا بصورت عادت و طبع ثانوی درآید. مثلا اگر نسبت به فردی حسود هستیم و از نعمت و خوشی او رنج می‌بریم و به وسیله بدگویی و اذیت و کارشکنی و توهین و بی‌اعتنایی عقده درونی خودمان را ارضا می‌سازیم، باید سعی کنیم نسبت به او تعریف و تمجید و احترام و احسان و همکاری و خیرخواهی داشته باشیم. وقتی رفتار ما برخلاف مقتضای حسد شد کم‌کم این صفت رذیله زائل می‌شود و صفت خیرخواهی جایگزین آن می‌گردد.

اگر به بیماری بخل مبتلا هستیم باید صرف مال را در موارد مشروع و لازم بر نفس تحمیل کنیم تا تدریجا رذیله بخل زائل شود و به انفاق و احسان عادت کند.

اگر در پرداخت حقوق واجب الهی بخل داریم باید قاطعانه در برابر نفس بایستیم، به وسوسه‌هایش گوش ندهیم و حقوق واجب مالی را بپردازیم. اگر از صرف اموال در مخارج زندگی خودمان و خانواده‌مان امتناع داریم، خرج کردن را بر نفسمان تحمیل کنیم تا تدریجا عادت کند، و اگر در اثر بخل نمی‌توانیم در امور خیریه شرکت کنیم باید به هرطریق ممکن وارد عمل شویم، مقداری از اموالمان را در راه خدا و برای کمک به مستمندان صرف نماییم تا کم‌کم به این امر عادت کنیم.

البته شاید این عمل در آغاز تا حدی دشوار باشد لیکن اگر استقامت و پایداری باشد آسان می‌شود.

بطور کلی برای تهذیب نفس و مبارزه با اخلاق زشت باید دو کار را انجام دهیم: اول اینکه به خواسته‌ها و تقاضاهای آن خوی زشت پاسخ مثبت ندهیم تا

تدریجا ریشه‌اش خشک شود. دوم اینکه صفت نیک مخالف آن را تقویت کنیم و عمل برطبق آن را بر نفسمان تحمیل نمائیم تا تدریجا به آن عادت کنیم، و به صورت ملکه و خلق‌وخوی ثابت درآید و رذیله را ریشه‌کن سازد.

امیر المؤمنین علی علیه السّلام فرمود: «نفس خودت را بر فضائل و کارهاى خوب مجبور کن. زیرا رذائل در باطن ذات تو نهاده شده اند»[80].

حضرت علی علیه السّلام فرمود: «نفس خودت را به انجام کارهاى خوب و تحمل سنگینى بار غرامت، عادت بده تا نفست شریف شود و آخرتت آباد گردد و ستایش کنندگانت زیاد باشند»[81].

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «شهوتهاى نفسانى بیماریهاى کشنده هستند و بهترین دواى آنها انتخاب صبر و خوددارى از آنهاست»[82].

4- ترک معاشرت با دوستان بد: انسان موجودی است اثرپذیر و مقلد، بسیاری از صفات و آداب و رفتارش را از انسانهای دیگر که با آنها در ارتباط است فرا می‌گیرد، و در واقع همرنگ آنها می‌شود. مخصوصا دوستان و معاشرین نزدیک تأثیر بیشتری دارند. دوستی با افراد فاسد و بداخلاق، انسان را به فساد و بداخلاقی می‌کشد، و دوستی با افراد صالح و خوش‌اخلاق انسان را به صلاح و خوبی دعوت می‌کند. یکی از ویژگیهای انسان همین است که خودش را همانند دیگران می‌سازد.

اگر معاشرینش بداخلاق و گناهکار باشند با اخلاق رذیله و گناه مأنوس می‌گردد، نه تنها زشتی آنها را درک نمی‌کند بلکه غالبا خوب در نظرش جلوه‌گر می‌شوند.

برعکس اگر معاشرینش خوش‌اخلاق و صالح باشند با مکارم اخلاق و کردار خوب مأنوس می‌گردد و میل پیدا می‌کند که خودش را همانند آنها سازد. بنابراین، دوست خوب یکی از نعمتهای بزرگ الهی و برای انسان یک عامل ترقی و سعادت به شمار می‌آید و برعکس، دوست بد یکی از گرفتاریهای شوم انسان و از عوامل بدبختی و انحراف او می‌باشد. انتخاب دوست را نمی‌توان یک امر کوچک و بی‌اهمیت محسوب داشت بلکه بسیار مهم و سرنوشت‌ساز است.

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «انسان مسلمان نباید با شخص فاسق و گناهکار دوستى کند، زیرا دوست گناهکار کارهاى بدش را خوب جلوه مى دهد و میل دارد دوستانش همانند او باشند. دوست بد، نه در امور دنیا به انسان کمک مى کند نه در امور آخرت، و رفت وآمد با او اسباب بى آبرویى مى شود»[83].

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: «براى مسلمان سزاوار نیست که با افراد فاسق و احمق و دروغگو دوستى کند»[84].

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «انسان بر دین دوست و همنشین خود خواهد بود»[85].

حضرت علی علیه السّلام فرمود: «از دوستى با افراد فاسق جدا اجتناب کنید زیرا شرّ به شرّ ملحق خواهد شد»[86].

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «از معاشرت با اشرار جدا اجتناب کن زیرا دوست بد همانند آتش است، که هرکس به آن نزدیک شد خواهد سوخت»[87].

حضرت علی علیه السّلام فرمود: «از همنشینى با دوست بد جدا اجتناب کن که همنشین خود را به هلاکت مى رساند و به آبرویش لطمه مى زند»[88].

بنابراین، کسی که در صدد تهذیب نفس است اگر دوستان و همنشینان بدی دارد، باید حتما معاشرت با آنان را ترک کند. زیرا با حفظ دوستان ناصالح، ترک گناه بسیار دشوار است. دوستان بد اراده انسان را در تهذیب نفس سست می‌کنند و او را به گناه و فساد ترغیب می‌نمایند. ارتکاب گناه یک عادت است و در صورتی ترک آن امکان دارد که از معاشرت با سایر معتادین اجتناب شود.

5- دوری از موارد احتمال لغزش: تهذیب نفس و ترک گناه آنهم برای همیشه کار آسانی نیست، بلکه دشوار است. انسان همیشه در معرض لغزش و گناه است، نفس امّاره طبعا به بدیها دعوت می‌کند. دل که مرکز فرماندهی تن است دائما در حال تحوّل و دگرگونی است، از حوادث خارج متأثر می‌شود و برطبق آنها فرمان می‌دهد، تا در چه شرائطی قرار گیرد، چه ببیند و چه بشنود. در مراکز و مجالس معنویت و عبادت و احسان طبعا به کارهای نیک تمایل پیدا می‌کند و در مراکز و مجالس فسق‌وفجور و گناه طبعا به گناه کشیده می‌شود. با دیدن صحنه‌های معنوی، به معنویات، راغب می‌شود و از دیدن مناظر شهوت‌انگیز تحریک می‌گردد. اگر در مجلس عیاشی حاضر شود به عیاشی تمایل پیدا می‌کند و اگر در مجلس دعا شرکت کند به خدا توجه پیدا می‌کند. اگر با اهل دنیا و شیفتگان مال‌و منال بنشیند، به سوی لذتهای حیوانی کشیده می‌شود و اگر با بندگان صالح خدا معاشرت کند به صلاح و خوبی روی می‌آورد.

بنابراین، برای کسانی که در صدد تهذیب نفس و ترک گناه هستند ضرورت دارد که چشم و گوششان را از مناظر شهوت‌انگیز و فساد و انحراف و گناه ممنوع سازند، در چنین مجالسی شرکت نکنند و با چنین افرادی خلطه و آمیزش نداشته باشند، در غیر اینصورت همواره در معرض خطا و لغزش و گناه خواهند بود. به همین جهت اسلام، انسان را از شرکت در مجالس حرام از قبیل مجلس قمار و شراب و سایر مجالس گناه نهی کرده، نگاه به نامحرم و خلوت با زن غیر محرم و مصافحه و خنده و شوخی با او را منع نموده است. یکی از حکمتهای بزرگ تشریع حجاب نیز همین مطلب است. اسلام خواسته که محیط برای ترک گناه و تهذیب نفس مهیا باشد. در غیر این صورت کنترل نفس امّاره غیر ممکن خواهد بود، چون محیط فاسد طبعا انسان را به فساد می‌کشاند، حتی فکر گناه ممکن است انسان را به گناه دعوت کند. لذا اسلام به ما می‌گوید فکر گناه را نیز در مغز خودتان راه ندهید.

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «وقتى چشم، شهوت را ببیند، قلب از عاقبت اندیشى نابینا مى گردد»[89].

حضرت علی علیه السّلام فرمود: «تفکر در معصیت، تو را به وقوع در آن تشویق مى کند»[90].

[57]- قال على علیه السّلام: لا ترخص لنفسک فى شى ء من سیّى ء الاقوال و الافعال- غرر الحکم/ ج 2 ص 801.

[58]- قال على علیه السّلام: غالب الشهوة قوة ضراوتها فانها ان قویت ملکتک و استقادتک و لم تقدر على مقاومتها- غرر الحکم/ ص 511.

[59]- قال على علیه السّلام: العادة عدوّ متملک- غرر الحکم/ ص 33.

[60]- قال على علیه السّلام: العادة طبع ثان- غرر الحکم/ ص 26.

[61]- قال على علیه السّلام: غالب الهوى مغالبة الخصم خصمه و حاربه محاربة العدوّ عدوه لعلک تملکه- غرر الحکم/ ص 509.

[62]- قال امیر المؤمنین علیه السّلام: ترک الخطیئة ایسر من طلب التوبه و کم من شهوة ساعة اورثت حزنا طویلا و الموت فضح الدنیا فلم یترک لذى لب فرحا- کافى/ ج 2 ص 451.

[63]- قال ابو عبد اللّه علیه السّلام: اقصر نفسک عما یضرّها من قبل ان تفارقک واسع فى فکاکها کما تسعى فى طلب معیشتک فان نفسک رهینة بعملک- کافى/ ج 2 ص 455.

[64]- وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوى – نازعات/ 40.

[65]- منتهى الامال/ ج 2 ص 126.

[66]- منتهى الآمال/ ج 2 ص 86.

[67]- قال على علیه السّلام: غالبوا نفسکم على ترک العادات و جاهدوا اهوائکم تملکوها- غرر الحکم/ ص 508.

[68]- قال على علیه السّلام: افضل العبادة ترک العادة- غرر الحکم/ ص 176.

[69]- عن ابى جعفر علیه السّلام قال: کل عین باکیة یوم القیامة غیر ثلاث: عین سهرت فى سبیل اللّه و عین فاضت من خشیة اللّه و عین غضت عن محارم اللّه- کافى/ ج 2 ص 80.

[70]- عن ابى عبد اللّه( ع) قال: فیما ناجى اللّه عز و جل موسى( ع): یا موسى! ما تقرب الىّ المتقربون بمثل الورع عن محارمى. فانى ابیحهم جنات عدن لا اشرک معهم احدا- کافى/ ج 2 ص 80.

[71]- عنکبوت/ 69.

[72]- قال على علیه السّلام: من عمّر قلبه بدوام الفکر حسنت افعاله فى السرّ و الجهر- غرر الحکم/ ص 690.

[73]- قال على علیه السّلام: نعم العون على اسر النفس و کسر عادتها الجوع- غرر الحکم/ ص 773.

[74]- قال على علیه السّلام: من استدام ریاضة نفسه انتفع- غرر الحکم/ ص 647.

[75]- محجة البیضاء/ ج 7 ص 308.

[76]- قال على( ع): تولوا من انفسکم تأدیبها و اعدلوا بها عن ضراوة عاداتها- غرر الحکم/ ص 350.

[77]- محجة البیضاء/ ج 8 ص 170.

[78]- قال على علیه السّلام: من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهواته- نهج البلاغه/ قصار 449.

[79]- قیل لعلى بن الحسین علیه السّلام: من اعظم الناس خطرا؟ قال: من لم یر الدنیا خطرا لنفسه- تحف العقول/ ص 285.

[80]- قال على علیه السّلام: اکره نفسک على الفضائل فان الرذائل انت مطبوع علیها- غرر الحکم/ ج 1 ص 130.

[81]- قال على علیه السّلام: عوّد نفسک فعل المکارم و تحمّل اعباء المغارم تشرف نفسک و تعمر آخرتک و یکثر حامدوک- غرر الحکم/ ص 492.

[82]- قال على علیه السّلام: الشهوات اعلال قاتلات و افضل دوائها اقتناء الصبر عنها- غرر الحکم/ ص 72.

[83]- قال امیر المؤمنین علیه السّلام: لا ینبغى للمرء المسلم ان یواخى الفاجر فانه یزین له فعله و یحب ان یکون مثله و لا یعینه على امر دنیاه و لا امر معاده، و مدخله و مخرجه من عنده شین علیه- کافى/ ج 2 ص 640.

[84]- عن ابیعبد اللّه علیه السّلام قال: لا ینبغى للمرء المسلم ان یواخى الفاجر و لا الاحمق و لا الکذاب- کافى/ ج 2 ص 640.

[85]- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: المرء على دین خلیله و قرینه- کافى/ ج 2 ص 642.

[86]- قال على علیه السّلام: ایاک و مصاحبة الفساق فان الشر بالشر یلحق- غرر الحکم/ ص 147.

[87]- قال على( ع): ایاک و معاشرة الاشرار فانهم کالنار مباشرتها تحرق- غرر الحکم/ ص 147.

[88]- قال على علیه السّلام: احذر مجالسة قرین السوء فانه یهلک مقارنه و یردى مصاحبه- غرر الحکم/ ص 12.

[89]- قال على علیه السّلام: اذا ابصرت العین الشهوة عمى القلب عن العاقبة- غرر الحکم/ ص 315.

[90]- قال على علیه السّلام: فکرک فى المعصیة یحدوک على الوقوع فیها- غرر الحکم/ ص 518.

خودخواهی ریشه همه مفاسد

علمای اخلاق، صفت خودخواهی را به عنوان «امّ الفساد» و ریشه همه رذائل و گناهان معرفی کرده‌اند و در تهذیب نفس باید جدا با آن مبارزه نمود. در اینجا باید ابتدا خودخواهی را معنا کنیم، سپس به تشریح آثار سوء این صفت و راه مبارزه با آن بپردازیم. در عین‌حال، باید بدانیم که هرموجود زنده‌ای به ذات و صفات و آثار و افعال و کمالات خود علاقه دارد، یعنی طبعا خودخواه است.

بنابراین نمی‌توان خودخواهی را به‌طور مطلق و کلی مذموم دانست، بلکه نیاز به شرح و توضیح دارد.

قبلا دانستید که انسان دو مرحله وجود و دو «خود» یا دو «من» دارد: خود انسانی و خود حیوانی.

«خود» انسانی او نفخه الهی است که از عالم ملکوت نازل گشته تا در زمین خلیفة اللّه باشد. از این جنبه با علم و حیات و قدرت و رحمت و احسان و افاضه و کمال و خوبی سنخیت دارد و طبعا خواستار آنها می‌باشد. بنابراین، اگر خود را بشناسد و به ارزش وجود خویش پی ببرد و آن را گرامی بدارد، به سرچشمه همه کمالات و خوبیها نزدیکتر می‌شود و فضائل و مکارم و خوبیها در او احیاء می‌گردد. به همین جهت، این نوع خودخواهی را نمی‌توان مذموم دانست، بلکه خوب و ممدوح می‌باشد، زیرا این صفت، خودخواهی نیست بلکه در واقع خداخواهی است، چنانکه قبلا دانستید و در آینده نیز بیشتر درباره آن بحث خواهد شد.

مرتبه دیگری از وجود انسان «خود» حیوانی اوست. در این مرحله، درست یک حیوان است و واجد غرائز و تمایلات و خواسته‌های حیوانی می‌باشد. انسان برای آنکه در این جهان زنده بماند و زندگی کند باید نیازهای حیوانی خویش را در حد معقول تأمین نماید، و در این جهت نیز ممنوعیت و مذمتی وجود ندارد، لیکن نکته مهم و سرنوشت‌ساز این است که حاکمیت تن در اختیار عقل و روح ملکوتی انسان باشد یا در اختیار نفس امّاره و خود حیوانی او.

اگر عقل و خود انسانی حاکم شد، نفس حیوانی و خواسته‌هایش را تعدیل می‌کند و همه را در مسیر احیای فضائل و مکارم انسانی و سیر و صعود الی اللّه قرار می‌دهد. در این‌صورت خود انسانی که همان وجود وابسته به «اللّه» است اصالت می‌یابد، احیای فضائل و مکارم اخلاق و استکمال و قرب الی اللّه، هدف می‌شود و تأمین نیازهای حیوانی تبعی و طفیلی خواهد بود. بنابراین، خودخواهی و گرامیداشت و حب ذات نه تنها مذموم نیست بلکه ممدوح خواهد بود.

اما اگر نفس امّاره و خود حیوانی در بدن حاکمیت یافت، عقل و خود انسانی را مغلوب و منزوی می‌سازد و یکه‌تاز میدان تن می‌شود. در این‌صورت، انسان تدریجا از خدا و کمالات انسانی دور می‌گردد و در وادی تاریک حیوانیت سقوط می‌نماید. خود واقعی یعنی انسانیتش را فراموش می‌کند و «ناخود» یعنی حیوانیت را در جای «خود» می‌نشاند، و همین است معنای خودخواهی مذموم، که ریشه همه بدیهایش می‌دانند.

آدم خودخواه، فقط «خود حیوانى» خویش را می‌خواهد و بس. محور تمام حرکات و افعال و کردار و گفتارش تأمین خواسته‌ها و تمایلات حیوانی خواهد بود.

عملا خودش را یک حیوان می‌داند و در زندگی هدفی جز تأمین خواسته‌ها و هوسهای حیوانی نمی‌شناسد. برای نیل به اهداف پست حیوانی، خودش را آزاد می‌داند و هرعملی را توجیه و تجویز می‌کند. فقط یک چیز برایش تقدس و اصالت دارد و آن، نفس حیوانی اوست. همه‌چیز حتی حق و عدالت را برای خود

می‌خواهد و بس. حق و عدالتی را می‌خواهد که به نفع او و در مسیر خواسته‌هایش باشد، و اگر به ضرر او تمام شود خواستار چنین عدالتی نیست، بلکه به خود حق می‌دهد با آن مبارزه هم بنماید. حتی احکام و قوانین را به دلخواه خود تأویل و توجیه می‌کند، یعنی اصالت را به افکار و آراء خود می‌دهد و احکام و قوانین دین را با آن تطبیق می‌کند.

آدم خودخواه چون از مکارم و فضائل و کمالات حقیقی محروم گشته، خویشتن را با اموری کاذب و موهوم و پوچ، از قبیل: شهرت‌طلبی، جاه و مقام‌پرستی، حرص و طمع، تکبر و ریاست، خور و خواب و لذتهای جنسی، سرگرم و دلخوش می‌دارد و از یاد خدا و پرورش و تکامل نفس غافل می‌ماند.

آدم خودخواه چون شیفته و مطیع نفس امّاره است، و در زندگی هدفی جز تأمین خواسته‌های نفس و ارضای هرچه بیشتر آن ندارد، در طریق نیل به اهداف حیوانی از ارتکاب هیچ عمل زشتی روی‌گردان نیست، و هرکار زشتی را توجیه و تجویز می‌کند. او می‌خواهد به اهداف حیوانی برسد و در راه رسیدن به هدف از ستم کردن، دروغ گفتن، تهمت زدن، خلف‌وعده، تزویر، خیانت و هرمعصیت دیگری امتناع ندارد. بنابراین، خودخواهی امّ الفساد است و هرعمل زشتی را توجیه و تجویز می‌کند. بلکه می‌توان گفت که هرگناهی در حقیقت نوعی از خودخواهی است که بدین صورت جلوه‌گر شده است. مثلا ستمگری و تجاوز به حقوق دیگران جز خودخواهی چیز دیگری نیست. همچنین دروغ، غیبت، بدگویی، عیبجویی، حسد و انتقام‌جویی، همان رذیله خودخواهی است که بدین صورتها جلوه‌گر شده است، به‌همین جهت خودخواهی را ریشه همه گناهان می‌دانند.

خودخواهی دارای مراتب و درجات مختلفی است که بالاترین مرتبه‌اش به خودپرستی می‌رسد. اگر با این صفت زشت مبارزه نشود تدریجا شدت می‌یابد و به حدی می‌رسد که نفس امّاره را معبود و واجب الاطاعه قرار می‌دهد و در حد پرستش مطیع خواسته‌هایش می‌گردد. خدا درباره چنین فردی می‌فرماید: «آیا آنکس را که خدایش را هواى نفس خویش قرار داده است دیدى؟!»[91].

مگر عبادت جز بدین معناست که عابد در برابر معبود تواضع و کرنش می‌کند، و بدون چون‌وچرا تسلیم فرمانهایش می‌شود؟ آدم خودخواه نیز چنین است، زیرا نفس خویش را واجب الاطاعه می‌داند و در برابرش کرنش و تواضع می‌کند، و بدون چون‌وچرا از فرمانهایش اطاعت می‌نماید. بنابراین، آدم خودخواه نمی‌تواند یک موحّد باشد.

[91]- أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ- فرقان/ 43.

دنیاگرایی سرچشمه همه گناهان

در آیات و روایات، شدیدا از دنیا مذمت به عمل آمده و به عنوان لهوولعب و متاع غرور معرفی شده که اشتغال به آن در شأن مؤمنین نیست و باید جدا از آن اجتناب کنند. از باب نمونه:

در قرآن می‌فرماید: «زندگى دنیا جز متاع فریبنده چیزى نیست»[92].

و می‌فرماید: «دنیا جز بازیچه و هوسرانى چیزى نیست، سراى آخرت براى پرهیزکاران بهتر است، آیا تعقل و اندیشه ندارید؟»[93].

و می‌فرماید: «بدانید که زندگانى دنیا جز بازیچه و هوسرانى و آرایش و تفاخر و افزودن مال و فرزندان چیزى نیست. در مثل، مانند بارانى است که به موقع ببارد و گیاهى از زمین در پى آن بروید که برزگر را به شگفت آرد. سپس بنگرى که زرد و خشک و پوسیده شده، و در آخرت عذاب سختى در پى خواهد داشت»[94].

امیر المؤمنین علیه السّلام می‌فرماید: «من شما را از دنیا برحذر مى دارم، زیرا دنیا شیرین و زیبا مى نماید، با شهوتها و هوسها آمیخته است، خودش را با چیزهاى نزدیک و زودگذر محبوب مى گرداند، و با امور اندک به شگفت مى اندازد. با آرزوها و فریبها خودآرایى مى کند، خوشى هایش دوام ندارد و از مصیبتها و گرفتاریهایش امانى نیست. بسیار فریبنده و زیانبار، متغیر و زوال پذیر، فانى و هلاکت شونده است، خورنده و هلاک کننده (انسانها) مى باشد»[95].

باز هم آن حضرت می‌فرماید: «دنیا خانه آرزوها است. فانى مى شود و اهلش باید از آنجا کوچ کنند. شیرین و زیبا جلوه مى کند، با شتاب به سوى طالبینش میرود و علاقه اش را در دل ناظرین مى افکند»[96].

از این قبیل آیات و روایات فراوان داریم که از دنیا مذمت می‌کنند و مردم را از آن برحذر می‌دارند، مخصوصا در کتاب گرانبهای نهج البلاغه، زیاد از دنیا و اهل دنیا مذمت شده است. از مردم می‌خواهد دنیا را ترک کنند و به فکر آخرت باشند. مردم را به دو دسته تقسیم می‌کند: اهل دنیا و اهل آخرت، که هریک برنامه ویژه‌ای دارند.

در قرآن می‌فرماید: «هرکس که خواستار متاع دنیا باشد بهره مندش مى کنیم و هرکس که طالب ثواب آخرت باشد برخوردارش مى گردانیم»[97].

و می‌فرماید: «مال و فرزندان زینت حیات دنیا هستند لیکن عملهاى صالح که باقى مى مانند بهتر است نزد پروردگار تو و نیکوترین آرزوهاست»[98].

[92]- وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ- آل عمران/ 185.

[93]- وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ- انعام/ 32.

[94]- اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِیدٌ- حدید/ 20.

[95]- اما بعد فانّى احذّرکم الدنیا فانها حلوة خضرة حفت بالشهوات و تحببت بالعاجلة و راقت بالقلیل و تحلّت بالآمال و تزینت بالغرور. لا تدوم حبرتها و لا تؤمن فجعتها، غرّارة ضرّارة حائلة زائلة نافذة بائدة اکّالة غوّالة- نهج البلاغه/ خ 111.

[96]- و الدنیا دار منى لها الفناء و لاهلها منها الجلاء و هى حلوة خضراء و قد عجبت للطالب و التبست بقلب الناظر- نهج البلاغه/ خ 45.

[97]- وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها- آل عمران/ 145.

[98]- الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلًا- کهف/ 46.

دنیا چیست؟

به‌هرحال، اسلام دنیا را مذموم می‌داند و زهد از آن را طلب می‌کند. اکنون باید روشن کنیم که دنیا چیست و چگونه باید از آن اجتناب کرد؟.

آیا دنیا عبارتست از موجودات این جهان مانند زمین و خورشید و کواکب و حیوانات و گیاهان و درختان و معادن و انسانها؟. در برابر، آخرت و عقبی یعنی سرای دیگر؟ بنابراین زندگی دنیایی عبارت می‌شود از کار کردن و خوردن و آشامیدن و استراحت کردن و ازدواج، و جز اینها که مربوط است به زندگی در این جهان. آیا اسلام از اینها مذمت کرده است؟ آیا زمین و آسمان و حیوانات و نباتات و گیاهان بد هستند و انسان باید از آنها اجتناب کند؟ آیا اسلام از کسب‌وکار و تحصیل روزی و تولید و تکثیر نسل، مذمت می‌کند؟ مسلما چنین نیست، همه اینها آفریدگان خدا هستند و اگر بد بودند آفریده نمی‌شدند. خدا همه اینها را از نعمتهای زیبای خودش می‌داند که مسخر انسان گشته‌اند تا از آنها استفاده کند. ثروت و مال نه تنها مذموم نیست بلکه در قرآن به عنوان خیر معرفی شده است.

در قرآن می‌فرماید: «إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ»[99].

از کسب‌وکار و تحصیل روزی حلال نه تنها مذمت نشده بلکه در دهها روایت از بهترین عبادتها شمرده شده است. از باب نمونه:

پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «عبادت هفتاد جزء است، و افضل آنها طلب روزى حلال مى باشد»[100].

امام محمد باقر علیه السّلام فرمود: «هرکس که در دنیا طلب روزی کند تا از مردم بی‌نیاز باشد، و در روزی خانواده‌اش توسعه دهد، و به همسایگانش احسان کند، خدا را در قیامت ملاقات می‌کند در حالیکه صورتش همانند ماه شب چهارده درخشان است»[101].

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: «کسى که براى تحصیل روزى خانواده اش تلاش کند مانند کسى است که در راه خدا جهاد کند»[102].

در روایات به کسب‌وکار و زراعت و کشاورزی و تجارت و حتی به نکاح سفارش شده است، سیره پیامبر و ائمه اطهار نیز چنین بوده که کار می‌کرده‌اند.

علی ابن ابی طالب سرور زاهدان نیز در کار جدیت و تلاش می‌کرده است. پس دنیای مذموم چیست؟

بعضی گفته‌اند: دنیا مذموم نیست بلکه علاقه به دنیا مذموم می‌باشد. در بعض آیات و روایات هم از علاقه به دنیا مذمت شده است. مثلا:

در قرآن می‌فرماید: علاقه به خواسته‌های نفسانی یعنی: زنان و فرزندان و همیانهای زروسیم، و اسبان داغ نهاده، و چهارپایان، و زراعت، برای مردم آرایش یافته است. این متاع حیات دنیاست، لیکن بازگشت نیک نزد خدا می‌باشد[103].

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «مبادا دنیا را دوست بدارى، زیرا حب دنیا ریشه هر گناه و سرچشمه هر بلایى است»[104].

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: «علاقه به دنیا رأس هرخطا و گناهى است»[105].

از این قبیل آیات و احادیث استفاده می‌شود که علاقه و دلبستگی به امور دنیا مذموم است، نه خود آن امور.

در اینجا باز این سخن به میان می‌آید که آیا مطلق علاقه و محبت به امور دنیا مذموم است، و انسان نباید به زن و فرزند و خانه و اموال و خوراکیها علاقه داشته باشد؟ آیا می‌توان چنین مطلبی را گفت؟ با اینکه علاقه به این امور طبیعی و فطری انسانهاست و خدا انسان را این‌چنین آفریده است. مگر انسان می‌تواند همسر و فرزندانش را دوست نداشته باشد؟ مگر می‌تواند خوراکیها و پوشاکیها و زیباییهای این جهان را دوست نداشته باشد؟ اگر محبت این امور مذموم بود خدا انسان را این چنین نمی‌آفرید. انسان برای زنده ماندن، نیاز به این امور دارد و چنین آفریده شده که طبعا به آنها تمایل داشته باشد.

امیر المؤمنین علیه السّلام می‌فرماید: «مردم فرزندان دنیا هستند و کسى را بر دوستى مادرش ملامت نمى کنند»[106].

در روایات سفارش شده که به همسران و فرزندانتان محبت بورزید. پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السّلام نیز به زن و فرزندانشان اظهار علاقه می‌کردند. بعضی غذاها را دوست می‌داشتند و به آنها اظهار علاقه می‌نمودند. بنابراین، نه زمین و آسمان و گیاهان و درختان و معادن و حیوانات و سایر نعمتهای الهی مذموم و بد هستند، نه همسر و فرزند و مال‌ومنال، نه محبت و علاقه به آنها و نه زندگی در دنیا.

بلکه در بعض روایات از دنیا تعریف هم شده است. از باب نمونه:

امیر المؤمنین علیه السّلام در جواب شخصی که از دنیا مذمت می‌کرد فرمود:

«دنیا سرای صدق و راستی است برای کسی که او را تصدیق کند، و خانه امن و عافیت است برای کسی که حقیقت آن را دریافت، و سرای توانگر شدن است برای کسی که از آن توشه گرفت، و خانه پند است برای کسی که از آن پند گرفت. دنیا مسجد دوستان خدا و محل نماز فرشتگان الهی و جای فرود آمدن وحی و محل تجارت اولیاء خدا است. آنان در دنیا به فضل و رحمت خدا نائل گشتند و بهشت را سود بردند»[107].

حضرت باقر علیه السّلام فرمود: «دنیا بهترین کمک است براى آخرت»[108].

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: «در کسى که تحصیل مال حلال را دوست ندارد تا بدین وسیله آبرویش را حفظ کند و دینش را ادا نماید و صله رحم بجاى آورد، خیر و خوبى وجود ندارد»[109].

پس دنیای مذموم چیست و علاقه و محبت به دنیا که در رأس همه گناهان قرار گرفته کدام است؟.

من از مجموع آیات و احادیث چنین استفاده می‌کنم که دنیاگرایی و دنیاداری و دلباختگی به دنیا مذموم است، نه موجودات دنیا و زندگی دنیا و نه صرف علاقه به امور دنیوی. اسلام از مردم می‌خواهد که دنیا را چنانکه هست بشناسند و به همان مقدار برایش ارج نهند نه بیشتر. هدف آفرینش خود و جهان را بشناسند و درست در همان مسیر حرکت نمایند. اگر چنین باشند اهل آخرت، و اگر رفتار و کردارشان برخلاف این هدف باشد اهل دنیا هستند.

* امینى، ابراهیم، خودسازى (تزکیه و تهذیب نفس)، 1جلد، شفق – قم، چاپ: هشتم.

[99]- بقره/ 18.

[100]- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: العبادة سبعون جزا افضلها طلب الحلال- کافى/ ج 5 ص 78.

[101]- عن ابى جعفر( ع) قال: من طلب الرزق فى الدنیا استعفافا عن الناس و توسیعا على اهله و تعطفا على جاره لقى اللّه عز و جل یوم القیامة و وجهه مثل القمر لیلة البدر- کافى/ ج 5 ص 88.

[102]- عن ابى عبد اللّه علیه السّلام قال: الکادّ على عیاله کالمجاهد فى سبیل اللّه- کافى/ ج 5 ص 88.

[103]- زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَناطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ- آل عمران/ 14.

[104]- قال على علیه السّلام: ایّاک و حبّ الدنیا فانها اصل کل خطیئة و معدن کل بلیّه- غرر الحکم/ ص 150.

[105]- عن ابى عبد اللّه علیه السّلام قال: رأس کل خطیئة حبّ الدنیا- بحار الانوار/ ج 3 ص 7.

[106]- قال على علیه السّلام: الناس ابناء الدنیا و لا یلام الرجل على حبّ امه- نهج البلاغه/ قصار 33.

[107]- ان الدنیا دار صدق لمن صدقها و دار عافیة لمن فهم عنها. و دار غنى لمن تزوّد منها و دار موعظة لمن اتّعظ بها. مسجد احبّاء اللّه و مصلّى ملائکة اللّه و محبط وحى اللّه و متجر اولیاء اللّه، اکتسبوا فیها الرحمة و ربحوا فیها الجنة- نهج البلاغه/ کلمات قصار 130.

[108]- عن ابى جعفر علیه السّلام انه کان یقول: نعم العون الدنیا على الاخرة- بحار/ ج 73 ص 127.

[109]- قال ابو عبد اللّه علیه السّلام: لا خیر فى من لا یحبّ جمع المال من حلال، یکفّ به وجهه و یقضى به دینه و یحصل به رحمه- کافى/ ج 5 ص 72.

حقیقت دنیا

در توضیح مطلب، ابتدا به بیان حقیقت و ماهیت دنیا در نظر اسلام می‌پردازیم سپس نتیجه‌گیری می‌کنیم:

اسلام به دو جهان عقیده دارد: یکی همین جهان مادی که در آن زندگی می‌کنیم و دنیا نامیده می‌شود، دیگری جهان واپسین که بعد از مرگ بدانجا منتقل می‌شویم و به آن، جهان آخرت- عقبی- می‌گویند. عقیده دارد که زندگی انسان در این جهان با مرگ پایان نمی‌پذیرد بلکه بعد از مرگ به جهان آخرت منتقل خواهد شد. اسلام، این جهان را گذرا و فانی و خانه بین راه و محل عبور می‌داند و جهان آخرت را سرای جاویدان و جایگاه ابدی می‌خواند.

انسان در این جهان نیامده تا مدتی زندگی کند سپس بمیرد و نابود شود، بلکه آمده تا با علم و عمل به پرورش و تکمیل نفس خویش بپردازد و در سرای آخرت خوش و جاویدان زندگی کند. بنابراین، دنیا مزرعه آخرت و محل تجارت و جایگاه تحصیل توشه و زاد است، گرچه انسان برای اینکه در این جهان زنده بماند و زندگی کند ناچار است از نعمتهایی که خدا برایش آفریده استفاده کند، لیکن بهره‌گیری از نعمتها مقدمه است نه هدف. هدف آفرینش انسان و جهان این نبوده که زندگی این جهانی را خوب و مرتب و مرفه سازد و از انواع لذائذ و تمتعات حداکثر بهره را ببرد، بلکه هدف عالی‌تری- یعنی پرورش گوهر شریف انسانیت و سیروصعود و تقرب الی اللّه- منظور بوده است. از باب نمونه به احادیث زیر توجه فرمایید:

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «دنیا خلق نشده تا خانه دائم شما باشد، بلکه گذرگاهى است تا بوسیله عمل صالح توشه اى براى منزلگاه جاویدان خود فراهم سازید. پس براى کوچ کردن از دنیا عجله کنید و براى مفارقت، مرکبها را آماده گردانید»[110].

حضرت علی علیه السّلام فرمود: «ای مردم! دنیا سرای گذرا و آخرت جای بقاء است. پس از محل عبور برای قرارگاه آخرت توشه بگیرید. و پرده اسرارتان را نزد کسی که به رازهای شما آگاه است پاره نکنید. قلبهایتان را از دنیا خارج سازید پیش از آنکه بدنهایتان را از آن خارج سازند. در دنیا مورد آزمایش واقع می‌شوید، و

برای غیر دنیا آفریده شده‌اید. هنگامی که انسان بمیرد مردم می‌گویند: چه باقی گذاشت و ملائکه می‌گویند: چه از پیش فرستاده است؟! خدا پدر شما را رحمت کند، مقداری از اموالتان را پیش بفرستید تا نزد خدا به صورت قرض باقی بماند، و همه را باقی مگذارید تا حقوق واجب آن برگردن شما بماند»[111].

باز هم امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «آگاه باشید: این دنیا که آرزویش را دارید و به آن علاقه مى ورزید، و گاه شما را به خشم مى آورد و زمانى خوشنود مى سازد، نه خانه شما است و نه منزلى که برایش آفریده شده اید و نه جایگاهى که به سوى آن دعوت شده اید. بدانید که نه دنیا براى شما باقى مى ماند، نه شما در دنیا باقى خواهید ماند. گرچه دنیا شما را با زینتهایش فریب مى دهد، لیکن با شرور و بدیهایش نیز شما را برحذر مى دارد. پس بواسطه تحذیرهایى که دارد از غرورهایش نیز دست بردارید، و بواسطه تخویف هایش، از تطمیع آن نیز دست بکشید. به خانه اى که به سویش دعوت شده اید سبقت بگیرید و قلوبتان را از دنیا منصرف سازید»[112].

چنانکه ملاحظه می‌فرمایید، در این احادیث حقیقت دنیا چنین معرفی شده است که: فانی و زائل و گذراست. خانه بین راه و محل عبور است. دار غرور و فریب و نیرنگ است. انسانها برای اینجا خلق نشده‌اند بلکه برای جهان آخرت آفریده

شده‌اند انسان در این جهان آمده تا با علم و عمل، انسانیت خویش را پرورش دهد و برای جهان آخرت توشه‌ای تهیه نماید.

[110]- فان الدنیا لم تخلق لکم دار مقام. بل خلقت لکم مجازا لتزوّدوا منها الاعمال الى دار القرار فکونوا منها على اوفاز و قرّبوا الظهور للزیال- نهج البلاغه/ خطبه 1323.

[111]- ایّها الناس انّما الدنیا دار مجاز و الاخرة دار قرار فخذوا من ممرّکم لمقرّکم و لا تهتکوا استارکم عند من یعلم اسرارکم، و اخرجوا من الدنیا قلوبکم من قبل ان تخرج منها ابدانکم، ففیها اختبرتم و لغیرها خلقتم. ان المرء اذا هلک قال الناس: ما ترک؟ و قالت الملائکة: ما قدّم؟ للّه آبائکم! فقدّموا بعضا یکن لکم قرضا، و لا تخلفوا کلّا فیکون فرضا علیکم- نهج البلاغه/ 203.

[112]- الا و ان هذه الدنیا التى اصبحتم تتمنّونها و ترغبون فیها و اصبحت تغضبکم و ترضیکم لیست بدارکم و لا منزلکم الذى خلقتم له و لا الذى دعیتم الیه. الا و انها لیست بباقیة لکم و لا تبقون علیها و هى و ان غرتکم منها فقد حذرتکم شرّها. فدعوا غرورها لتحذیرها و اطماعها لتخویفها و سابقوا فیها الى الدار التى دعیتم الیها و انصرفوا قلوبکم عنها- نهج البلاغه/ خ 173.

اهل آخرت

اسلام از مردم می‌خواهد که جهان را این‌چنین بشناسند که هست و اعمال و رفتارشان را با چنین دیدگاهی تطبیق دهند. کسانی که دنیا را این‌چنین بشناسند، دلباخته و شیفته آن نخواهند شد. فریب زر و زیورش را نخواهند خورد. در عین حال که در این دنیا زندگی می‌کنند و از نعمتها و لذتهای مشروعش استفاده می‌نمایند، اسیر و بنده‌اش نخواهند شد، خدا و جهان آخرت را هیچگاه فراموش نخواهند کرد، همواره سعی خواهند نمود با عمل صالح برای جهان آخرت زاد و توشه‌ای فراهم سازند. در این جهان زندگی می‌کنند ولی با چشم دل به افق برتر و بالاتری می‌نگرند. در هرلحظه و در هرحال و در هرعملی خدا و جهان آخرت را در نظر دارند و به نفع جهان آخرت از آن بهره می‌گیرند. دنیا را به منزله مزرعه و محل تجارت می‌دانند، سعی می‌کنند برای سرای آخرت زاد و توشه‌ای فراهم سازند. از همه‌چیز این دنیا به نفع جهان آخرت بهره می‌گیرند، حتی از کار کردن و خوردن و آشامیدن و نکاح و سایر کارهای دنیوی هم برای جهان آخرت استفاده می‌کنند.

چنین افرادی اهل دنیا نیستند بلکه اهل آخرتند.

ابن ابی یعفور می‌گوید: خدمت امام صادق علیه السّلام عرض کردم: ما دنیا را دوست می‌داریم. فرمود: با اموال دنیا چه می‌کنی؟ عرض کردم: بوسیله آنها ازدواج می‌کنم، به حج می‌روم، برای خانواده‌ام خرج می‌کنم، به برادرانم کمک می‌نمایم و در راه خدا صدقه می‌دهم. فرمود: این‌که دنیا نیست، این آخرت است[113].

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «اى بندگان خدا آگاه باشید که پرهیزکاران، هم سود دنیا را مى برند هم سود آخرت را. پس با اهل دنیا در بهره گیرى از نعمتهاى دنیا شریک هستند، اما اهل دنیا در آخرت اینها شرکت ندارند. در دنیا با بهترین وجه سکونت کردند و از مأکولاتش با بهترین وجه استفاده نمودند. اینان از دنیا همان بهره را بردند که خوشگذرانان بردند و همان استفاده را کردند که ستمکاران و مستکبران کردند، سپس با توشه کامل و بهره گیرى از محل تجارت، از دنیا به آخرت منتقل شدند. به لذت زهد دنیا نائل گشتند، و یقین داشتند که در آخرت هم در جوار لطف خدا زندگى خواهند کرد، بطوریکه هیچیک از خواسته هایشان رد نمى شود، و بهره شان از لذت و خوشى ناقص نخواهد بود»[114].

بنابراین، اشتغال به کسب‌وکار و صنعت و تجارت و کشاورزی و هم‌چنین قبول کردن مقام و منصب و مسؤولیتهای اجتماعی با زهد و اهل آخرت بودن ناسازگار نیست. بلکه همینها می‌توانند در طریق آخرت و جلب رضای خدا قرار گیرند. امیر المؤمنین علیه السّلام با آنهمه تلاش و جدیتی که در کسب‌وکار داشت در عین‌حال زاهدترین مردم بود و به همان هنگام که بر مردم حکومت می‌کرد. شبانگاه در محراب عبادت می‌گریست و می‌فرمود:

«ای دنیا، ای دنیا! از من دور شو. آیا برای فریب دادن من، خود را عرضه می‌کنی و به من اظهار علاقه می‌نمایی؟!. اینگاه وقت تو نیست. هیهات! دیگری را بفریب که مرا به تو نیازی نیست. من تو را سه طلاقه کرده‌ام که در آن بازگشت نیست.

پس زندگی تو کوتاه و ارزش تو اندک و آرزوی تو ناچیز است. آه از کمی توشه و درازی راه و دوری سفر و عظمت منزل»[115].

و در جای دیگر می‌فرماید: «اى دنیا از من دور شو که مهارت را برگردنت انداختم و رها ساختم. از چنگالت رها شده ام، از دامهایت فرار کرده ام و از رفتن در لغزشگاههایت دورى جسته ام»[116].

حضرت امیر علیه السّلام، در همان حال که با سپاهی انبوه عازم جنگ بود کفش کهنه و بی‌ارزش خود را به ابن عباس نشان داد و فرمود: «به خدا سوگند این کفش کهنه در نظر من محبوبتر است از امارت و حکومت، مگر اینکه حقى را بر پاى بدارم یا جلو باطلى را بگیرم»[117].

بندگان خاص الهی این‌چنین بوده و هستند، در این دنیا زندگی می‌کنند ولی به افقی بالاتر می‌نگرند و اهل آخرت هستند. مانند سایر مردم به کسب‌وکار و تلاش و جدیت و حتی حکومت و ولایت و زمامداری و فرماندهی و اداره امور زندگی اشتغال دارند، لیکن همه را در راه رضای حق و ادای وظیفه انجام می‌دهند. در حد مشروع از نعمتهای خدا استفاده می‌کنند و درعین‌حال دنیا را سه طلاقه کرده و مهر آن را از دل خارج ساخته‌اند. برای گرفتن حکومت می‌جنگند لیکن برای دفاع از حق و اجرای عدالت، نه برای زمامداری و ریاست.

[113]- ابن ابى یعفور قال قلت لابیعبد اللّه علیه السّلام: انا لنحب الدنیا فقال لى: تصنع بها ماذا؟ قلت اتزوج منها و احج و انفق على عیالى و انیل اخوانى و اتصدق. قال: لیس هذا من الدنیا، هذا من الاخرة- بحار الانوار/ ج 73 ص 106.

[114]- و اعلموا عباد اللّه انّ المتقین ذهبوا بعاجل الدنیا و آجل الاخرة فشارکوا اهل الدنیا فى دنیاهم و لم یشارکهم اهل الدنیا فى آخرتهم. سکنوا الدنیا بافضل ما سکنت و اکلوها بافضل ما اکلت فحظوا من الدنیا بما حظى به المترفون، و اخذوا منها ما اخذه الجبابرة المتکبرون، ثم انقلبوا عنها بالزاد المبلّغ و المتجر الرابح. اصابوا لذة زهد الدنیا فى دنیاهم و تیقّنوا انهم جیران اللّه غدا فى آخرتهم.

لا ترد لهم دعوة و لا ینقص لهم نصیب من لذة- نهج البلاغه/ کتاب 27.

[115]- یا دنیا یا دنیا! الیک عنّى، ابى تعرّضت؟ ام الىّ تشوّقت؟ لا حان حینک؟ هیهات! غرّى غیرى، لا حاجة لى فیک، قد طلّقتک ثلاثا لا رجعة فیها! فعیشک قصیر و خطرک یسیر و ملکک حقیر. آه من قلّة الزاد و طول الطریق و بعد السفر و عظیم المورد- نهج البلاغه/ کلمات قصار 77.

[116]- الیک عنّى یا دنیا فحبلک على غاربک، قد انسللت من مخالبک و افلّت من حبائلک و اجتنبت الذهاب فى مداحضک- نهج البلاغه/ نامه 45.

[117]- نهج البلاغه/ خطبه 33.

اهل دنیا

اما کسی که دنیا را آن‌چنان‌که هست نشناخت، طوری به دنیا و زندگی دنیا

مشغول و سرگرم شد که گویا هدف اصلی آفرینش همین بوده و حساب و کتاب و زندگی واپسینی در کار نیست، اسیر و دلباخته مال‌ومنال و زن و فرزند و جاه و مقام شد، زندگی دنیا را محکم گرفت و بدان شدیدا دل بست و زندگی اخروی و خدا را فراموش کرد، از ارزشهای معنوی چشم پوشید و تأمین خواسته‌های حیوانی و حداکثر بهره‌گیری از لذائذ دنیوی را وجهه همت خویش قرار داد، چنین فردی اهل دنیا محسوب می‌شود. گرچه فقیر و تهیدست و گوشه‌گیر باشد، یا از پذیرفتن هرگونه مسؤولیت اجتماعی اجتناب نماید.

خدای متعال در قرآن می‌فرماید: «آنها ظاهر حیات دنیا را مى بینند لیکن از آخرت غافل هستند»[118].

و می‌فرماید: «اینان کسانى هستند که زندگى دنیا را در عوض زندگى آخرت خریدار شدند»[119].

و می‌فرماید: «آیا شما به حیات دنیا رضایت دادید؟ در صورتى که متاع اندکى بیش نیست»[120].

و می‌فرماید: «آنان که به لقاء ما امید ندارند و به زندگى دنیا دل بسته و دلخوشند و آنهایى که از آیات ما غافلند، همین ها هستند که جایگاهشان آتش دوزخ خواهد بود، بواسطه آنچه در این دنیا کسب کرده اند»[121].

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: «دورترین حالات انسان به خدا هنگامى است که جز تأمین خواسته هاى شکم و عورت هدفى نداشته باشد»[122].

حضرت علی علیه السّلام فرمود: «بر قلبى که شیفته دنیا باشد حرام است که تقوا در آن جایگزین گردد»[123].

باز هم امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «بسیار بد تجارتى است که دنیا را ثمن (وجه معامله) نفس خود بدانى و دنیا را در عوض آنچه نزد خداست معامله کنى»[124].

اگر از دنیا مذمت شده برای این است که متاع غرور و فریبنده و مشغول‌کننده است. خودش را زیبا و شیرین جلوه می‌دهد، انسان را سرگرم می‌سازد و او را از یاد خدا و تحصیل توشه برای جهان آخرت بازمی‌دارد. از دنیا مذمت شده و نسبت به آن افشاگری بعمل آمده تا انسانها هوشیار باشند و فریب نیرنگهایش را نخورند و خودشان را اسیر و برده و دلباخته نسازند. آنچه مذموم است گرایش به دنیا و فراموش کردن هدف آفرینش و غفلت از حیات جاویدان آخرت است نه نعمتهای خدا.

[118]- یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ- روم/ 7.

[119]- أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْحَیاةَ الدُّنْیا بِالْآخِرَةِ- بقره/ 86.

[120]- أَ رَضِیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِیلٌ- توبه/ 38.

[121]- إِنَّ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ.

أُولئِکَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ- یونس/ 8.

[122]- عن ابیعبد اللّه علیه السّلام قال: ابعد ما یکون العبد من اللّه اذا لم یهمّه الّا بطنه و فرجه- بحار/ ج 73 ص 18.

[123]- قال على( ع): حرام على کل قلب متولّه بالدنیا ان یسکنه التقوى- غرر الحکم/ ص 383.

[124]- قال على علیه السّلام: و لبئس المتجر ان ترى الدنیا لنفسک ثمنا و ممالک عند اللّه عوضأ- نهج البلاغه/ خطبه 32.

اهل دنیا و اهل آخرت

بنابراین، کسی که در دنیا برای آخرت کار کند اهل آخرت است و کسی که برای دنیا کار کند اهل دنیا خواهد بود.

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «مردم در دنیا به دو عامل تقسیم می‌شوند:

یکی کسی که در دنیا برای دنیا کار می‌کند. دنیا او را مشغول ساخته و از آخرت باز داشته است، می‌ترسد فرزندانش بعد از او فقیر شوند اما از تهیدستی آینده (جهان آخرتش) در امان است و عمر خود را در راه تأمین منافع دیگران صرف می‌کند.

عامل دوم کسی که در دنیا برای بعد از دنیا کار می‌کند، پس روزی او نیز بدون زحمت می‌رسد. یعنی به نصیب دنیا و آخرت نائل می‌شود و مالک هردو سرا

خواهد بود. پس نزد خدا آبرومند و محترم خواهد بود و آنچه را از خدا بخواهد به اجابت خواهد رسید»[125].

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «دنیا محل عبور است نه خانه قرار و مردم در آن دو گونه اند: یکى مردى که نفس خودش را با اشیاء بى ارزش دنیا معامله مى کند و آن را در ذلت و هلاکت مى افکند، و دیگر کسى که نفس انسانى خودش را مى خرد و آزاد مى سازد»[126].

تفاوت اهل دنیا با اهل آخرت در این نیست که ثروتمند باشد یا فقیر، به کارهای دنیا مشغول باشد یا بیکار، مسؤولیتهای اجتماعی را بپذیرد یا نپذیرد، در بین مردم زندگی کند یا گوشه‌گیر باشد، به کسب‌وکار مشغول باشد یا به تحصیل علم و تدریس و تألیف کتاب و وعظ و سخنرانی، از نعمتهای دنیا استفاده کند یا نه و در پست و مقام دنیوی باشد یا نباشد. بلکه تفاوت اساسی در این است که به امور دنیا گرایش داشته باشد یا به امور آخرت، به زندگی دنیا دل بسته باشد یا به زندگی آخرت، توجهش به دنیا باشد یا به خدا، تأمین خواسته‌ها و هوسهای حیوانی را هدف زندگی بداند یا پرورش فضائل و مکارم انسانی را. هرچیزی که انسان را به خود مشغول سازد و از یاد خدا و سعی در تأمین سعادت جهان آخرت بازبدارد، دنیا محسوب می‌شود، گرچه تحصیل علم و تدریس یا تألیف کتاب یا اشتغال به امامت و وعظ و سخنرانی باشد. حتی گوشه‌گیری و زهد در دنیا و اشتغال به عبادت نیز اگر برای غیر خدا باشد، از دنیا محسوب می‌شود.

پس روشن شد که همه اهل دنیا در یک مرتبه نیستند، چنانکه همه اهل آخرت نیز در یک مرتبه قرار ندارند. بلکه گروهی از اهل دنیا، صددرصد و بطور کامل به دنیا گرایش دارند و بطور کلی از خدا و جهان آخرت غافلند، چنین افرادی بنده دنیا و دنیاپرست نامیده می‌شوند. در برابر این گروه، بندگان خالص خدا هستند که تمام توجهشان به خدا و جهان آخرت است و جز جلب رضای کامل خدا هدفی ندارند. در بین این دو گروه متقابل، مراتب و درجات فراوانی وجود دارد. هرکس به هرمقدار که به دنیا گرایش داشته باشد، به همان مقدار اهل دنیا بوده و از قرب خدا دور خواهد بود. برعکس هرچه بیشتر به یاد خدا و جهان آخرت باشد به همان مقدار تارک دنیا محسوب خواهد شد. به عبارت دیگر اهل دنیا بودن و اهل آخرت بودن دو امر اضافی و نسبی می‌باشند.

[125]- قال على علیه السّلام: الناس فى الدنیا عاملان: عامل عمل فى الدنیا للدنیا، قد شغلته دنیاه عن آخرته. یخشى على من یخلفه الفقر و یأمنه على نفسه فیفنى عمره فى منفعة غیره. و عامل عمل فى الدنیا لما بعدها فجائه الذى له من الدنیا بغیر عمل. فاحرز الحظین معا و ملک الدارین جمیعا.

فاصبح وجیها عند اللّه لا یسأل اللّه حاجة فیمنعه- نهج البلاغه/ کلمات قصار 269.

[126]- قال على علیه السّلام: الدنیا دار ممر لا دار مقرّ، و الناس فیها رجلان: رجل باع فیها نفسه فاوبقها و رجل ابتاع نفسه فاعتقها- نهج البلاغه/ کلمات قصار 133.

تقوی، عامل مهم تزکیه

در مکتب اسلام تقوا از موقعیت بسیار ممتازی برخوردار است و متقین از مؤمنین ممتاز شمرده می‌شوند. کلمه تقوا و مشتقّاتش در قرآن و نهج البلاغه و کتب حدیث- مخصوصا در کتاب شریف نهج البلاغه- بسیار تکرار شده است. قرآن مجید ملاک کرامت و ارزش انسانها را تقوا می‌داند و می‌فرماید: «گرامى ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست»[127].

تقوا به عنوان بهترین توشه آخرت و بزرگترین وسیله سعادت معرفی شده است.

در قرآن می‌فرماید: « (براى آخرت خودتان) توشه اى تهیه کنید و بهترین توشه ها تقواست»[128].

و می‌فرماید: «براى کسانى که نیکوکار و باتقوا باشند پاداشى بس بزرگ خواهد بود»[129].

و می‌فرماید: «پس هرکه تقوا پیشه کرد و کار شایسته انجام داد ترس و اندوهى بر آنان نیست»[130].

و می‌فرماید: «به سوى مغفرت پروردگارتان بشتابید و به سوى بهشتى که عرضش به مقدار آسمانها و زمین است و براى متقین آماده شده بشتابید»[131].

می‌فرماید: «همانا که متقین در بهشت و در نعمت زندگى مى کنند و از نعمتهایى که پروردگارشان عطا کرده دلشادند»[132].

همچنین در نهج البلاغه و کتب حدیث، تقوا به عنوان رئیس اخلاق و بزرگترین وسیله سعادت معرفی شده است. از باب. نمونه:

حضرت علی علیه السّلام فرمود: «تقوا در رأس همه اخلاق قرار دارد»[133].

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: یک صفت است که هرکس ملازم آن شد دنیا و آخرت در اختیار او خواهد بود و به بهشت نیز نائل خواهد شد. گفته شد:

یا رسول اللّه! آن صفت چیست؟ فرمود: تقوا. هرکس که می‌خواهد عزیزترین مردم باشد تقوا را پیشه خود سازد. سپس این آیه را خواند: هرکس که تقوا را پیشه خود سازد خدا برایش گشایشی قرار خواهد داد و روزی او را از جای بی‌گمان خواهد فرستاد[134].

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «تقوا را از دست ندهید چون جامع همه خیرات و خوبیها است، خیرى جز تقوا وجود ندارد، و خیراتى که بواسطه تقوا حاصل مى شود در غیر آن یافت نمى شود، چه خیر دنیا و چه خیر آخرت»[135].

حضرت سجاد علیه السّلام فرمود: «شرافت و ارزش هرعملی بواسطه تقوا است، فقط متّقین به سعادت و رستگاری نائل می‌گردند. خدای متعال می‌فرماید:

بدرستیکه سعادت و رستگاری از آن متقین می‌باشد»[136].

حضرت علی علیه السّلام فرمود: «ای بندگان خدا! آگاه باشید که متّقین از نعمت‌های دنیا و آخرت برخوردار خواهند شد. در بهره‌گیری از نعمت‌های دنیا با اهل دنیا مشارکت دارند. لیکن اهل دنیا در آخرت با اینان شریک نیستند. با بهترین وجه در دنیا سکونت دارند و با بهترین وجه از مأکولات استفاده می‌کنند. متّقین در دنیا از همان نعمت‌هایی که مترفین و مستکبرین استفاده می‌کنند استفاده می‌نمایند.

لیکن با زاد و توشه و سود فراوان، از این جهان به سرای آخرت انتقال خواهند یافت.

از لذت زهد در دنیا برخوردار می‌شوند و می‌دانند که فردای قیامت نیز در جوار رحمت خدا زندگی خواهند کرد، و هرچه را از خدا بخواهند به اجابت می‌رسد و بهره آنان از لذتها ناقص نخواهد بود[137].

در بعض احادیث، تقوا به عنوان عامل مهم تزکیه و تهذیب نفس و یک داروی شفابخش بیماریهای نفس معرفی شده است.

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «همانا که تقوا داروی شفابخش بیماری قلبهای شما و روشنگر کوری دلها و شفابخش بیماری بدنها و اصلاح‌ کننده فساد سینه‌ها و پاک‌‌کننده آلودگیهای نفس و جلادهنده پرده‌های دیدگان و آرامش‌بخش اضطرابهای درونی و روشن‌کننده تاریکیهای شما می‌باشد»[138].

تقوا هدف تشریع احکام

تقوا در اسلام به عنوان یک ارزش اصیل اخلاقی و هدف تشریع احکام معرفی شده است. از باب نمونه:

خدا در قرآن می‌فرماید: «اى مردم! پروردگارتان را که شما و کسانى را که قبل از شما بوده ‌اند آفریده عبادت کنید شاید باتقوا شوید»[139].

و می‌فرماید: «روزه بر شما واجب شده چنانکه بر کسانیکه قبل از شما بوده‌ اند نیز واجب بود، شاید باتقوا شوید»[140].

و می‌فرماید: «گوشت و خون قربانیها به خدا نمى رسد لیکن تقواى شما به خدا مى رسد»[141].

و می‌فرماید: «و براى آخرت زاد و توشه بردارید و بهترین توشه‌ ها تقواست»[142].

چنانکه ملاحظه می‌فرمایید هدف تشریع بعض عبادتها، بلکه اصل عبادت این بوده که مردم با انجام آن اعمال باتقوا شوند. بلکه تقوا در نظر اسلام آنقدر اهمیت دارد که به عنوان ملاک قبول سایر اعمال معرفی شده است. بطوریکه عمل بدون تقوا مردود و بدون فایده می‌باشد.

در قرآن می‌فرماید: «خدا (عملهاى نیک را) فقط از متقین قبول مى‌ کند»[143].

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله به ابو ذر فرمود: در تحصیل تقوا بیشتر از خود عمل، کوشش کن، زیرا هیچ عملی که با تقوا باشد کوچک نیست، و چگونه کوچک شمرده می‌شود چیزی که مورد قبول خدا واقع شده است. در صورتیکه در قرآن می‌فرماید: خدا فقط از متّقین قبول می‌کند»[144].

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: «گریه‌ هاى آنها تو را فریب ندهد، زیرا تقوا فقط در قلب است»[145].

در قرآن می‌فرماید: «و اگر صبر کنید و تقوا داشته باشید، این، از مهمترین امور است»[146].

چنانکه ملاحظه فرمودید، تقوا در قرآن و احادیث به عنوان یک ارزش اصیل و بهترین توشه آخرت و مهمترین داروی شفابخش بیماریهای قلب و بزرگترین وسیله تزکیه و تهذیب نفس معرفی شده است. در اهمیت آن همین بس که هدف تشریع و جعل احکام و قوانین شرع قرار گرفته است.

اکنون باید به تشریح معنای تقوا بپردازیم.

تعریف تقوا

معمولا تقوا را به عنوان یک برنامه منفی یعنی پرهیزکاری و اجتناب و کناره‌گیری از معصیت معرفی می‌کنند، چنین می‌پندارند که حفظ تقوا با شرکت در امور اجتماعی بسیار دشوار بلکه متعذر است. زیرا نفس انسان طبعا به گناه تمایل دارد، اگر مسؤولیتهای اجتماعی را بپذیرد، طبیعتا به گناه کشیده می‌شود. بنابراین، یا باید تقواپیشه و پرهیزکار بود و از امور اجتماعی کناره‌گیری کرد یا مسؤولیتهای

اجتماعی را پذیرفت و تقوا را از دست داد، زیرا جمع آنها غیر ممکن است.

لازمه این طرز تفکر این است که هرچه انسان گوشه‌گیرتر و منزوی‌تر باشد با تقواتر خواهد بود.

امّا تقوا در بعض آیات قرآن و احادیث و نهج البلاغه به عنوان یک ارزش مثبت معرفی شده است، نه منفی. تقوا فقط به معنای ترک گناه نیست، بلکه عبارتست از یک نیروی درونی و قدرت ضبط نفسانی که در اثر تمرین و ریاضتهای مداوم برای نفس حاصل می‌شود و نفس را آن‌چنان نیرومند می‌سازد که مطیع فرمانهای الهی خواهد بود. آن‌چنان نیرومند می‌شود که در برابر خواسته‌ها و تمایلات غیر مشروع نفسانی مقاوم و پایدار و ثابت‌قدم خواهد بود. در لغت هم تقوا به همین معنا آمده است.

تقوا از ماده «وقایه» گرفته شده که به معنای حفظ و نگهداری است. تقوا یعنی «خودنگهدارى و کنترل نفس». تقوا یک صفت مثبت مصونیت‌دهنده است، نه یک امر سلبی و برنامه منفی. تقوا یعنی تقید و تعهد انسان به اطاعت از قوانین و دستورهای شرع، هرترک گناهی را تقوا نمی‌گویند، بلکه ملکه ترک گناه و نیروی کنترل و ضبط نفس را تقوا می‌دانند. تقوا بهترین زاد آخرت است و «زاد» یک امر مثبت است نه منفی.

از باب نمونه، به چند مورد از سخنان حضرت امیر المؤمنین علی علیه السّلام توجه بفرمایید:

«اى بندگان خدا، شما را به تقوا سفارش مى‌ کنم. زیرا تقوا براى نفس به منزله افسار است که او را به سوى خوبیها مى‌ کشد. پس به رشته ‌هاى محکم تقوا تمسّک جویید و به حقائق آن متوسل شوید تا شما را به منازل آرامش و رفاه و وطنهاى وسیع و پناهگاههاى محفوظ و منزلهاى عزت برساند»[147].

«همانا که تقوا، امروز براى شما پناهگاه و سپر است و براى فردا (قیامت) راهى است بسوى بهشت. راهى آشکار که پوینده اش سود مى برد و ودیعه گیرنده اش حافظ آن خواهد بود»[148].

«ای بندگان خدا بدانید که تقوا پناهگاهی استوار است و فجور و بی‌تقوائی خانه سست‌ بنیادی است که نمی‌تواند ساکنش را نگهدارد و پناهنده‌اش را حفظ کند.

بدانید که با تقوا سمّ و نیش گناهان قطع می‌شود»[149].

«اى بندگان خدا! همانا تقوا، اولیاء خدا را از گناه بازمى دارد و ترس خدا را در قلوبشان مستقر مى‌ سازد بدانگونه که شبها را براى عبادت و رازونیاز با خدا بیدار مى مانند و روزها را روزه مى‌ دارند»[150].

«همانا که تقوا در این دنیا براى تو پناهگاه و بعد از مرگ سعادت است»[151].

چنانکه ملاحظه می‌فرمائید تقوا در این احادیث به عنوان یک ارزش مثبت و یک نیروی وجودی بازدارنده و مصونیت‌دهنده و یک عامل قوی کنترل‌ کننده معرفی شده است تقوا به منزله افساری است که به وسیله آن، مرکب چموش و سرکش نفس و خواسته‌ها و تمایلاتش کنترل و تعدیل می‌شود. تقوا به منزله قلعه و حصار محکمی است که انسان را از تاخت‌وتاز دشمنان داخلی یعنی هوی‌ها و هوسهای نامشروع نفسانی و شیطانی محفوظ می‌دارد. تقوا به منزله سپری است که از اصابت تیرهای مسموم و ضربه‌های کشنده شیاطین جلوگیری می‌کند. تقوا به انسان آزادی می‌دهد، از اسارت هوی‌ها و هوسها آزاد می‌سازد و رشته‌های حرص و طمع و حسد و شهوت و غضب را از گردنش برمی‌دارد. تقوا محدودیت نیست بلکه مالکیت و کنترل نفس است. به انسان عزت و شرافت و قدرت و شخصیت و پایداری می‌دهد. قلب را از هجوم افکار شیطانی حفظ می‌کند و برای نزول فرشتگان الهی و تابش انوار قدسی آماده می‌گرداند و به اعصاب آرامش و اطمینان می‌بخشد.

تقوا برای انسان به منزله خانه و جامه است که از حوادث و سرما و گرما نگه‌‌داری می‌کند.

خدا در قرآن می‌فرماید: وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِکَ خَیْرٌ[152] بنابراین تقوا یک ارزش وجودی و زاد و توشه آخرت است، نه یک صفت منفی. البته تقوا در قرآن و حدیث به معنای ترس و ترک گناه نیز استعمال شده است، لیکن اینها از لوازم تقوا هستند، نه خود آن.

تقوا و گوشه‌گیری

بنابراین، گوشه‌گیری و عدم قبول مسؤولیتهای اجتماعی را نه تنها نمی‌توان از علائم تقوا شمرد بلکه در بعض موارد برخلاف تقوا است. در اسلام رهبانیت و گوشه‌گیری نیست. اسلام، انسان را برای فرار از گناه به انزوا و ترک مشاغل دنیوی سفارش نمی‌کند، بلکه از او می‌خواهد که مسؤولیتها را بپذیرد، در امور اجتماعی شرکت کند و درعین‌حال بوسیله تقوا نفس خویش را مهار و کنترل کند و از انحراف و گناه بازدارد.

اسلام نمی‌گوید: ریاست و مقام مشروع را نپذیر، بلکه می‌گوید بپذیر ولی برای رضای خدا به بندگان خدمت کن و بنده جاه و مقام نباش، جاه و مقام را وسیله نیل به شهوتها و هوسهای نفسانی قرار مده و از جاده حق منحرف مشو.

اسلام نمی‌گوید: برای نیل به تقوا دست از کار و کسب بردار و در طلب روزی حلال تلاش مکن، بلکه می‌گوید: اسیر و برده دنیا مشو.

اسلام نمی‌گوید: دنیا را ترک کن و برای عبادت در گوشه‌ای بنشین، بلکه می‌گوید: در دنیا زندگی کن و در آبادی آن بکوش، ولی اهل دنیا نباش و فریفته و دلباخته‌اش نشو، بلکه دنیا را در طریق سیر و صعود الی اللّه قرار بده.

این است مقصود از تقوا که در اسلام به عنوان بهترین ارزشها و خصلتها معرفی شده است.

تقوا و بصیرت

از آیات و احادیث استفاده می‌شود که تقوا به انسان بصیرت و بینش صحیح می‌دهد تا مصالح واقعی دنیا و آخرت خود را تشخیص دهد و دنبال کند. از باب نمونه:

خدای حکیم در قرآن می‌فرماید: «اى اهل ایمان! اگر تقوا پیشه کنید خدا براى شما فرقان قرار مى‌ دهد»[153]!. یعنی دیده بصیرت می‌دهد تا طریق سعادت و شقاوت و مصالح و مفاسدتان را تشخیص دهید.

در آیه دیگر می‌فرماید: «باتقوا باشید تا علوم را بر شما افاضه کند، خدا به هر چیزى عالم است»[154].

با اینکه قرآن برای عموم مردم نازل شده لیکن متقین هستند که هدایت می‌شوند و پند می‌گیرند. به‌همین جهت می‌فرماید:

«قرآن براى مردم بیان است و براى اهل تقوا هدایت و پند مى‌ باشد»[155].

امیر المؤمنین علیه السّلام می‌فرماید: «همانا که تقوا داروى شفابخش بیماریهاى قلب و سبب بینایى چشم دل شما مى‌ باشد»[156].

پیامبر اسلام فرمود: «اگر نبود که شیاطین برگرد قلوب بنى آدم دور مى زنند، عالم ملکوت را مشاهده مى ‌کردند»[157].

امام صادق علیه السّلام از پدرش نقل کرده که فرمود: «براى فساد قلب چیزى از ارتکاب معصیت بالاتر نیست، قلب با گناه، درگیر مى‌ شود تا حدیکه گناه او را مغلوب مى ‌سازد و زیرورویش مى‌ کند»[158].

از این قبیل آیات و احادیث استفاده می‌شود که تقوا باعث بصیرت و بینایی عقل می‌شود و نیروی درک و تمیز را تقویت می‌کند. عقل گوهر گرانبهایی است که در وجود انسان بودیعه نهاده شده تا بوسیله آن مصالح و مفاسد، خیرات و شرور، عوامل سعادت و شقاوت و بالاخره «باید» ها و «نباید» ها را خوب بشناسد و تمیز دهد.

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «عقل در بدن، رسول حق است»[159].

آری چنین رسالت مهمی بر دوش عقل نهاده شده و توان انجام آن را دارد، لیکن در صورتیکه قوا و غرائز، حکومت او را پذیرفته، مخالفت و کارشکنی و جوسازی نکنند. هوی‌ها و هوسها، دشمن عقل هستند و نمی‌گذارند کارش را بخوبی انجام دهد.

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «هواى نفس دشمن عقل است»[160].

و فرمود: «هرکس که مالک شهوت خویش نباشد مالک عقلش نیز نخواهد بود»[161].

و فرمود: «عجب و خودبینى عقل را فاسد مى کند»[162].

و فرمود: «آدم لجباز رأى (درستى) ندارد»[163].

درست است که حکومت و اداره بدن بدست عقل سپرده شده و توان آن را هم دارد، لیکن غرائز و تمایلات نفسانی از موانع بزرگ موفقیت او هستند، اگر یکی از غرائز یا همه آنها از حال اعتدال خارج شده، دست به طغیان زدند و به جوسازی و کارشکنی پرداختند، عقل چگونه می‌تواند در انجام وظیفه موفق باشد. چنین انسانی عقل دارد، لیکن بدون درک و تمیز. چراغ دارد اما هوی‌ها و هوسها و شهوتها و غضبها همانند ابر تاریک یا مه غلیظی او را فروگرفته‌اند، نورش را خاموش ساخته‌اند و از درک واقعیات بازش می‌دارند. آدم شهوت‌پرست چگونه می‌تواند مصالح واقعی خود را بشناسد و نیروی طغیانگر و تسلط یافته شهوت را مهار کند؟

انسان خودبین کی می‌تواند عیوب خودش را بشناسد تا در صدد اصلاح برآید؟ و هم‌چنین سایر صفات زشت، مانند: خشم و حسد و طمع و کینه‌توزی و تعصب و لجبازی و حب مال و مقام و ریاست و … را چطور می‌توان از خود دور سازد؟.

اگر یکی از اینها یا بیشتر بر نفس تسلط یافت، عقل عملی را از درک واقعیات بازمی‌دارد و اگر عقل بخواهد برخلاف آنها عملی را انجام دهد جوسازی و کارشکنی را شروع می‌کند و غوغا و داد و فریاد به راه می‌اندازد، آن‌چنان‌که محیط را بر عقل تاریک نماید و او را در انجام وظیفه ناتوان سازد. انسانی که در اسارت هوی‌ها و هوسها باشد حتی از پندواندرز نیز نتیجه نخواهد گرفت بلکه مواعظ و آیات قرآن بر قساوت قلبش خواهد افزود.

بنابراین، تقوا را می‌توان از بهترین و مؤثرترین عوامل بصیرت و روشن‌بینی و وظیفه‌شناسی شمرد.

در خاتمه لازم است یادآور شویم: اینکه گفته شد، تقوا موجب ازدیاد بصیرت است، در عقل عملی و تشخیص وظیفه و به اصطلاح شناخت بایدها و نبایدها است، نه در عقل نظری و درک حقائق. چنان نیست که آدم بی‌تقوا از درک مسائل ریاضی و طبیعی هم ناتوان باشد، گرچه تقوا در فهم و تیزهوشی نیز تا حدی می‌تواند موثر واقع شود.

تقوا و پیروزی بر مشکلات

یکی از آثار مهم تقوا غلبه بر مشکلات و دشواریهای زندگی است. خدا در قرآن می‌فرماید: «هرکس که تقوا را پیشه خود سازد، خدا (در حل مشکلات) راه خروجى برایش قرار مى‌ دهد و از آن راه که گمان نمى برد به وى روزى مى‌ رساند»[164].

باز می‌فرماید: «هرکس که تقوا را پیشه سازد خدا کارهایش را آسان مى گرداند»[165].

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «هرکس که تقوا را پیشه سازد شداید و سختیها از او دور مى‌ شود، بعد از اینکه نزدیک شده است. تلخیها برایش شیرین مى‌ گردد، امواج مشکلات متراکم، در برابرش شکافته و پراکنده مى شود و امور دشوار و دردناک برایش آسان مى ‌گردد»[166].

از این قبیل آیات و احادیث استفاده می‌شود که تقوا در حل مشکلات و غلبه بر دشواریها به انسان کمک می‌کند. اکنون باید دید تقوا در این موارد چه تأثیری می‌تواند داشته باشد.

مشکلات و سختیهای زندگی را بطور کلی به دو دسته می‌توان تقسیم کرد:

نوع اول مشکلاتی که حل آنها در اختیار نیست، مانند نقص عضو، ابتلای به بیماریهای غیر قابل علاج و خطرهای غیر قابل پیشگیری و امثال اینها که جلوگیری و رفع آنها از امکان ما خارج است.

نوع دوم دشواریها و مشکلاتی که تصمیم و اراده ما در حل آنها و حتی در پیشگیری از آنها می‌تواند مؤثر باشد. مانند غالب گرفتاریهای روحی و جسمی و خانوادگی و اجتماعی و شغلی و غیره.

البته تقوا در حل هریک از این دو مشکل می‌تواند نقش مهمی را ایفا کند. اما در بخش اول، گرچه جلوگیری از آن مشکل و برطرف ساختن آن برای ما عملا غیر ممکن می‌باشد، لیکن چگونگی برخورد با آن گرفتاریها در اختیار ما است. انسان باتقوا و خودنگهدار که بر نفس خویش کاملا تسلط دارد و جهان و مشکلات جهان را گذرا و زندگی آخرت را اصیل و باقی می‌داند و بر نیروی لایزال الهی تکیه دارد، حوادث و مشکلات دنیا را کوچک و موقت می‌شمارد و جزع و فزع نمی‌کند، بلکه در برابر خواست الهی تسلیم محض خواهد بود. انسان باتقوا با خدا و جهان آخرت مأنوس و دلگرم است. حوادث و مشکلات گذرا نمی‌توانند آرامش خاطرش را برهم بزنند. چون حوادث و مشکلات و مصیبتها ذاتا دردآور نیستند بلکه اضطراب و عدم تحمل نفس است که اسباب ناراحتی انسان را فراهم می‌سازد، و تقوا در این باره به انسان کمک می‌کند.

اما نوع دوم، اکثر گرفتاریها و شدایدی که زندگی را بر انسان تلخ می‌کنند معلول صفات زشت و هوی‌ها و هوسهای نفسانی و غلبه تمایلات شیطانی می‌باشند. اغلب گرفتاریهای خانوادگی را زن یا شوهر یا هردو، در اثر عدم تسلط بر خواسته‌های نفسانی، بوجود می‌آورند، و خود در آتشی که بدست خودشان افروخته‌اند می‌سوزند و جزع و فزع می‌کنند. سایر مشکلات نیز همینطور است.

اخلاق فاسد مانند حسد، کینه‌توزی، انتقامجویی، لجبازی، تعصب، خودبینی، خودپسندی، طمع، شهوت، خشم، بلندپروازی، تکبر و امثال اینها هستند که برای انسان گرفتاری و مشکل و غم و غصه بوجود می‌آورند و زندگی شیرین را تلخ می‌سازند. چنین شخصی آن‌چنان اسیر خواسته‌های نفسانی است که حتی از شناخت درد و دوای خویش هم عاجز می‌باشد. بهترین و مؤثرترین چیزی که می‌تواند از وقوع این حوادث جلوگیری کند همانا تقوا و کنترل نفس و خودنگهداری است. برای شخص متقی این قبیل حوادث دردناک اصلا بوجود نمی‌آید، او با دلی آرام و قلبی نورانی به حیات خویش ادامه می‌دهد و برای آخرت توشه برمی‌دارد.

حب دنیا سرچشمه تمام گرفتاریها است ولی شخص باتقوا به دنیا و مافیها دلباخته نیست تا از فقدان آنها رنج ببرد.

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «از حب دنیا بپرهیز که اصل هرگناه و معدن هربلائى است»[167].

تقوا و آزادی

ممکن است کسی چنین خیال کند که تقوا سلب آزادی می‌کند، قیدوبند و محدودیت بوجود می‌آورد و زندگی را سخت و دشوار می‌سازد، لیکن اسلام این عقیده را مردود می‌شمارد بلکه برعکس، تقوا را سبب آزادی و آسایش و عزت و بزرگواری می‌داند و انسان بی‌تقوا را اسیر و برده می‌شمارد.

امیر المؤمنین علیه السّلام می‌فرماید: «تقوا کلید هدایت و استقامت و توشه آخرت مى باشد. تقوا سبب آزادى از بندگیها و وسیله نجات از هلاکتها است»[168].

حضرت علی علیه السّلام فرمود: «شرافتی بالاتر از اسلام نیست و عزتی عزیزتر از تقوا و پناهگاهی بهتر از ورع وجود ندارد»[169].

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «هرکس به تقوا توسل جوید، شداید و دشواریها بعد از نزدیک شدن، از وى دور گردند، امور تلخ برایش شیرین شوند، امواج متراکم گرفتاریها، از اطرافش پراکنده گردند و دشواریها برایش سهل گردد»[170].

در این احادیث، تقوا کلید حل مشکلات و سبب عزت و آزادی انسان و نجات از گرفتاریها و دشواریها و تلخیهای زندگی و بهترین پناهگاه معرفی شده است.

پس تقوا برای انسان محدودیت و سلب آزادی بوجود نمی‌آورد بلکه شخصیت انسانی او را احیا می‌کند و از اسارت شهوتها، غضبها، انتقامجویی‌ها کینه‌توزیها، خودخواهیها، خودبینیها، تعصبها، لجوجیها، طمعها، مال‌پرستیها، خودپرستیها، هوی‌پرستیها، جاه و مقام‌پرستیها، شکم‌پرستیها و شهرت‌پرستیها آزاد می‌سازد. شخصیت انسانی و عقلش را تقویت می‌کند تا بر غرائز و نیروهای طغیانگر نفس فائق آید، آنها را تعدیل کند و برطبق مصالح واقعی هدایت و رهبری نماید و از افراط و تفریطکاریهای آنها جلوگیری بعمل آرد.

قرآن افرادی را که مطیع و منقاد هوای نفس باشند، در تأمین خواسته‌های نفسانی تلاش کنند و برای نیل به تمایلات خویش محدودیتی قائل نباشند، بت‌پرست و هوی‌پرست می‌داند.

در قرآن می‌فرماید: «آیا می‌بینی کسی را که خدایش را هوای نفس خودش قرار داده و با اینکه علم دارد، خدا او را گمراه نموده و بر گوش و دل او مهر نهاده و بر چشمش پرده ظلمت کشیده است. پس چه کسی بعد از خدا او را هدایت می‌کند؟. آیا پند نمی‌گیرند»[171].

آری شخصی که در برابر هوسها و خواسته‌های نفسانی تسلیم محض باشد، و برای نیل بدانها از هیچ زشتی پروا نکند و دیوانه‌وار در تلاش و کوشش باشد و به ندای خیراندیشانه عقل و رهنمودهای پیامبران گوش ندهد، چنین فردی واقعا اسیر و برده است، بنده و مطیع هوای نفس.

هوای نفس شخصیت انسانی و گوهر گرانبهای عقلش را مغلوب و در بند انداخته است و برای آزادی او جز تقوا راه دیگری وجود ندارد. پس تقوا محدودیت نمی‌آورد، بلکه به انسان آزادی می‌بخشد.

تقوا و درمان بیماریها

این مطلب قبلا به اثبات رسید که اخلاق زشت، مانند: حسد، کینه، انتقامجویی، عیبجویی، خشم، تعصب، طمع، خودبینی، تکبر، ترس، بی‌ارادگی، وسوسه و امثال اینها، بیماریهای نفسانی هستند. نفوس این افراد نه به مجاز بلکه حقیقتا بیمار است.

این مطلب نیز در علوم به اثبات رسیده که بین نفس و تن آدمی نه تنها ارتباط و اتصال محکمی برقرار است بلکه متحد می‌باشند و بواسطه همین ارتباط و اتصال، در یکدیگر تأثیر و تأثر دارند. بیماریهای جسمانی، نفس را ناراحت و پریشان می‌سازند و برعکس بیماریهای نفسانی در جسم و اعصاب انسان تأثیر کامل می‌گذارند. بسیاری از بیماریهای روانی و ضعف اعصابها در اثر اخلاق زشت بوجود می‌آید. حتی منشأ بعضی امراض جسمانی مانند زخم و تورم معده و روده، سوءهاضمه و ترش کردن غذا، سردرد و دل‌درد، نیز ممکن است معلول پاره‌ای از اخلاق زشت مانند حسد، کینه‌توزی، طمع، خودخواهی و بلندپروازی باشد. کاملا مشهود است که اعتیادات مضر و افراط در شهوترانی چه امراض خطرناکی را به وجود می‌آورند و چنانکه قبلا گذشت تنها داروی شفابخش امراض نفسانی تقوا است. بنابراین، می‌توان گفت که تقوا در درمان بیماریهای جسمانی و روانی انسان و بهداشت و سلامت او تأثیر بسزایی دارد.

حضرت علی علیه السّلام درباره تقوا می‌فرماید: «تقوا درمان بیماریهاى اجسام شما و اصلاح کننده فساد قلوب شما و پاک کننده آلودگیهاى نفوس شما است»[172]!.

[127]- إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ- حجرات/ 13.

[128]- قال على علیه السلام: فانّ تقوى اللّه … شفاء مرض اجسادکم و صلاح فساد صدورکم و طهور دنس انفسکم- نهج البلاغه/ خطبه 198.

[129]- لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِیمٌ- آل عمران/ 172.

[130]- فَمَنِ اتَّقى وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ- اعراف/ 35.

[131]- وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ- آل عمران/ 133.

[132]- إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَعِیمٍ فاکِهِینَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ- طور/ 18.

[133]- قال على علیه السّلام: التقى رئیس الاخلاق- نهج البلاغه/ کلمات قصار 41.

[134]- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: خصلة من لزمها اطاعته الدنیا و الاخرة و ربح الفوز بالجنة قیل و ماهى یا رسول اللّه؟ قال: التقوى، من اراد ان یکون اعز الناس فلیتق اللّه عز و جل ثم تلا: و من یتق اللّه یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب- بحار الانوار/ ج 70 ص 285.

[135]- قال على علیه السّلام: علیکم بتقوى اللّه فانها تجمع الخیر و لا خیر غیرها و یدرک بها من الخیر ما لا یدرک بغیرها من خیر الدنیا و الاخرة- بحار الانوار/ ج 70 ص 285.

[136]- قال السجاد علیه السّلام: شرف کل عمل بالتقوى و فاز من فاز من المتقین، قال اللّه تبارک و تعالى: إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفازاً- بحار الانوار/ ج 77 ص 386.

[137]- قال على علیه السّلام: و اعلموا عباد اللّه انّ المتقین ذهبوا بعاجل الدنیا و آجل الاخرة فشارکوا اهل الدنیا فى دنیا هم و لم یشارکهم اهل الدنیا فى آخرتهم. سکنوا الدنیا بافضل ما سکنت و اکلوها بافضل ما اکلت، فحظوا من الدنیا بما حظى به المترفون و اخذوا منها ما اخذه الجبابرة المتکبرون. ثم انقلبوا عنها بالزاد المبلغ و المتجر الرابح اصابوا لذة زهد الدنیا فى دنیاهم و تیقّنوا انّهم جیران اللّه غدا فى آخرتهم لا تردّ لهم دعوة و لا ینقص لهم نصیب من لذة- نهج البلاغه/ کتاب 27.

[138]- قال على علیه السّلام: فانّ تقوى اللّه دواء داء قلوبکم و بصر عمى افئدتکم و شفاء مرض اجسادکم و صلاح فساد صدورکم و طهور دنس انفسکم و جلاء غشاء ابصارکم و امن فزع جأشکم و ضیاء سواد ظلمتکم- نهج البلاغه/ خطبه 198.

[139]- یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ- بقره/ 21.

[140]- کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ- بقره/ 183.

[141]- لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوى مِنْکُمْ- حج/ 38.

[142]- وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى – بقره/ 197.

[143]- إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ- مائده/ 27.

[144]- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: یا ابا ذر! کن بالعمل بالتقوا اشدّ اهتماما منک بالعمل، فانّه لا یقلّ عمل بالتقوا و کیف یقلّ ما یتقبّل بقول اللّه انما یتقبّل اللّه من المتقین- بحار/ ج 77 ص 89.

[145]- قال ابو عبد اللّه علیه السّلام: لا یغّرنک بکائهم انّما التقوى فى القلب- بحار/ ج 70 ص 286.

[146]- وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ- آل عمران/ 186.

[147]- قال على( ع): اوصیکم عباد اللّه بتقوى اللّه فانّها الزمام و القوام فتمسّکوا بوثائقها و اعتصموا بحقائقها تؤول بکم الى اکنان الدعة و اوطان السعة و معاقل الحرز و منازل العزّ- نهج البلاغه/ خ 195.

[148]- قال على علیه السّلام: فان التقوا فى الیوم الحرز و الجنّة و فى غد الطریق الى الجنّة مسلکها واضح و سالکها رابح و مستودعها حافظ- نهج البلاغه/ 191.

[149]- قال امیر المؤمنین علیه السّلام: اعلموا عباد اللّه انّ التقوى دار حصن عزیز و الفجور دار حصن ذلیل لا یمنع اهله و لا یحرز من لجأ الیه الا و بالتقوى تقطع حمة الخطایا- نهج البلاغه/ خ 157.

[150]- قال على علیه السّلام: فان تقوى اللّه حمت اولیاء اللّه محارمه و الزمت قلوبهم مخافته حیث اسهرت لیالیهم و اضمأت هواجرهم- نهج البلاغه/ خطبه 114.

[151]- قال امیر المؤمنین علیه السّلام: ان التقوى عصمة لک فى حیاتک و زلفى بعد مماتک- غرر الحکم/ ص 222.

[152]- اعراف/ 26.

[153]- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً- انفال/ 29.

[154]- وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ- بقرة/ 282.

[155]- هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِینَ- آل عمران/ 138.

[156]- قال على( ع): فان تقوى اللّه دواء داء قلوبکم و بصر عمى افئدتکم- نهج البلاغه/ خ 198.

[157]- قال النبى صلّى اللّه علیه و آله: لو لا انّ الشیاطین یحومون على قلوب بنى آدم لنظروا الى الملکوت- بحار الانوار/ ج 70 ص 59.

[158]- عن ابیعبد اللّه علیه السّلام قال: کان ابى یقول: ما من شى ء افسد للقلب من الخطیئة انّ القلب لیواقع الخطیئة فما تزال به حتى تغلب علیه فیصیر اسفله اعلاه و اعلاه اسفله- بحار/ ج 70 ص 54

[159]- قال على علیه السّلام: العقل رسول الحق- غرر الحکم/ ج 1 ص 13.

[160]- قال على علیه السّلام: الهوى عدوّ العقل- غرر الحکم/ ص 13.

[161]- قال امیر المؤمنین علیه السّلام: من لم یملک شهوته لم یملک عقله- غرر الحکم/ ص 702.

[162]- قال على علیه السّلام: العجب یقسد العقل- غرر الحکم/ ص 26.

[163]- قال على علیه السّلام: اللجوج لا راى له- غرر الحکم/ ص 31.

[164]- وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ- طلاق/ 2.

[165]- وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْراً- طلاق/ 4.

[166]- قال امیر المؤمنین علیه السّلام: فمن اخذ بالتقوى عزبت عنه الشدائد بعد دنوها و احلولت له الامور بعد مرارتها و انفرجت عنه الامواج بعد تراکمها و اسهلت له الصعاب بعد انصابها- نهج البلاغه/ خطبه 198.

[167]- قال على علیه السّلام: ایّاک و حبّ الدنیا فانها اصل کل خطیئة و معدن کل بلیّة- غرر الحکم/ ص 150.

[168]- قال على علیه السّلام: فانّ تقوى اللّه مفتاح سداد و ذخیرة معاد و عتق من کل ملکة و نجاة من کل هلکة- نهج البلاغه/ خطبه 230.

[169]- قال على علیه السّلام: لا شرف اعلى من الاسلام و لا عزّ اعزّ من التقوى و لا معقل احسن من الورع- نهج البلاغه/ باب المختار من الحکم، 371.

[170]- قال على علیه السّلام: فمن اخذ بالتقوى عزبت عنه الشدائد بعدد نوها و احلولت له الامور بعد مرارتها و انفرجت عنه الامواج بعد تراکمها و اسهلت له الصعاب بعد انصابها- نهج البلاغه/ خطبه 193.

[171]- أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ- جاثیه/ 23.

[172]- قال على علیه السّلام: فانّ تقوى اللّه … شفاء مرض اجسادکم و صلاح فساد صدورکم و طهور دنس انفسکم- نهج البلاغه/ خطبه 198.

اوصاف متقین

برای اینکه تقوا را بهتر بشناسیم و با علائم و صفات متقین بیشتر آشنا شویم، خطبه «همّام» را از نهج البلاغه ترجمه می‌کنیم.

همّام مردی عابد و از اصحاب امیر المؤمنین علیه السّلام بود. روزی عرض کرد: یا امیر المؤمنین! صفات متقین را برای من بیان کن، آن‌چنان‌که گویا آنها را می‌بینیم.

امام علیه السّلام در پاسخ دادن اندکی درنگ نمود، سپس بطور اجمال فرمود: «ای همّام! تقوا پیشه کن، و نیکوکار باش که خدا در قرآن می‌فرماید: «خدا با متقین و نیکوکاران است».

همّام به این پاسخ کوتاه اکتفا نکرد و حضرت را قسم داد که بیشتر توضیح دهد. پس آن حضرت بعد از حمد و ثنای الهی و درود بر پیامبر اکرم فرمود:

«خدای سبحان مردم را آفرید، در حالیکه از طاعت آنها بی‌نیاز و از معصیتشان در امان بود، زیرا معصیت گناهکاران زیانی به او نمی‌رساند و طاعت فرمانبرداران سودی برایش ندارد. پس روزی آنها را در بینشان تقسیم کرد و هرکس را در جایگاه مناسب خودش قرار داد. پس متقین در دنیا اهل فضیلت هستند. در سخن صادق، در لباس پوشیدن میانه‌رو و در راه رفتن متواضعند. از محرمات الهی چشم پوشیده و به علمی که برایشان سودمند است گوش فراداشته‌اند.

به هنگام گرفتاری و بلا آنچنانند که در حال آسایش و خوشی هستند.

اگر نبود که اجل آنها قبلا تعیین شده، از شوق ثواب و بیم عقاب، لحظه‌ای جان در بدنشان قرار نمی‌گرفت. خدا در نظرشان عظیم و بزرگ است، به‌همین جهت غیر خدا در دیده آنها کوچک جلوه می‌کند. نسبت به بهشت مانند کسی هستند که آن را دیده و از نعمتهایش بهره‌مند شده است، و نسبت به آتش دوزخ مانند کسی هستند که آن را دیده و در آن معذب بوده است. قلوب آنها محزون و (مردم) از شرور آنها در امان هستند. بدنهای آنها لاغر و حاجتهایشان اندک و نفوس آنها عفیف است. در این دنیا چند روزی را صبر می‌کنند و در پی آن به آسایش و خوشی همیشگی می‌رسند، و این تجارت سودمندی است که پروردگارشان فراهم ساخته است. دنیا بسوی آنها توجه می‌کند، لیکن آنها از پذیرش آن اعراض دارند. دنیا می‌خواهد آنها را اسیر کند اما آنها جانشان را می‌خرند و آزاد می‌سازند.

شبانگاه (برای نماز) بر پا ایستاده آیات قرآن را با تأمل و اندیشه می‌خوانند، با خواندن و تفکر در آن خود را اندوهگین می‌سازند و به این وسیله درمان درد خویش را می‌جویند. وقتی به آیه‌ای برخورد می‌کنند که در آن تشویق است امیدوار می‌شوند و آنچنان به شوق می‌آیند که گویا پاداش خدا را در برابر چشم خود مشاهده می‌نمایند. هنگامی که به آیه‌ای برخورد نمایند که در آن ترس و بیم است، با گوش دل به آن توجه می‌کنند، آنچنان‌که گویا شیون و فریاد دوزخ در بیخ گوششان می‌باشد. پس برای رکوع خم می‌شوند و

برای سجده پیشانیها و کفها و اطراف قدمها و زانوها را بر روی زمین می‌گسترانند و آزادی نفس خود را از خدا تقاضا می‌کنند.

هنگامی که روز فرارسد، بردبار و دانا و نیکوکار و باتقوا هستند.

ترس از خدا، آنها را همانند تیرهای تراشیده، لاغر نموده، بدانگونه که بیننده گمان می‌کند بیمارند، در صورتیکه بیمار نیستند. می‌گوید دیوانه‌اند در صورتیکه دیوانه هم نیستند، بلکه تفکر در امری عظیم (قیامت) آنها را این‌چنین از خود بیخود کرده است.

از اعمال کم خودشان راضی نمی‌شوند و اعمال زیاد را زیاد نمی‌دانند. پس نفس خودشان را (بگمان تقصیر در طاعت) متهم می‌سازند و از اعمالشان در بیم و هراسند. هرگاه یکی از آنان مورد ستایش قرار گیرد از آنچه درباره‌اش گفته شده می‌ترسد و می‌گوید:

من خودم را از دیگران بهتر می‌شناسم و پروردگارم از خودم به من آگاه‌تر است. بار خدایا مرا به آنچه درباره‌ام می‌گویند مؤاخذه مکن، و برتر از آنچه می‌پندارند قرارم بده و گناهانم را که دیگران نمی‌دانند ببخش.

از نشانه‌های اهل تقوا این است که تو او را در امر دین توانا می‌بینی، در نرمی دوراندیش، در یقین باایمان و استوار، در علم حریص، در بردباری دانا، در توانگری میانه‌رو، در عبادت باخشوع، در فقر آراسته و آبرومند، در سختیها شکیبا، در طلب روزی حلال کوشا، در طلب هدایت علاقه‌مند و از طمع دور و سختگیر می‌باشند.

عمل صالح را انجام می‌دهد درعین‌حال ترسان است. به هنگام شب در سپاسگزاری همت می‌گمارد و در بامداد به ذکر و یاد خدا اهتمام دارد. شبانگاه از ترس اینکه مبادا غفلت کرده باشد هراسان و صبحگاهان بواسطه فضل و رحمت خدا شادمان است. اگر نفس در آنچه کراهت دارد با او سرسختی نشان داد، او هم به تلافی، از انجام آنچه نفس میل دارد خودداری خواهد کرد. علاقه‌اش به امور جاویدان (کارهای نیک) است. به چیزهای فانی (امور دنیا) بی‌رغبت می‌باشد. بردباری را با دانش و گفتار را با کردار می‌آمیزد.

او را می‌بینی که آرزویش کوتاه و خطاهایش کم و قلبش خاشع و نفسش قانع و خوراکش اندک و کارهایش آسان و دینش محفوظ و خواهشهای نفسانیش از بین رفته و خشمش فرونشسته است. مردم به احسان و نیکوکاریش امید دارند و از شرورش در امانند. اگر در بین مردم غافل و بی‌خبر باشد از ذاکرین محسوب می‌شود و اگر در بین ذاکرین باشد از جمله غافلین محسوب نمی‌شود. کسی را که به او ستم کند می‌بخشد و به کسی که او را محروم نماید احسان می‌کند و با کسی که از او جدا شده ارتباط برقرار می‌سازد.

از دشنام دادن اجتناب می‌کند. با نرمی سخن می‌گوید. کار زشت از او دیده نمی‌شود و کار پسندیده‌اش همه جا حاضر است.

خیرات و نیکی‌هایش روی‌آور بوده و بدیهایش فرار کرده‌اند. در سختیها باوقار، در ناگواریها شکیبا و در آسایش و رفاه سپاسگزار می‌باشد. بر کسی که مبغوض اوست ستم نمی‌کند و کسی را که دوست دارد درباره‌اش به گناه نمی‌افتد. به حق اعتراف می‌کند قبل از اینکه شاهد شهادت بدهد. آنچه را حفظ کرده ضایع نمی‌کند و آنچه را به او تذکر داده‌اند فراموش نمی‌نماید. کسی را با لقبهای زشت نمی‌خواند. به همسایه زیان نمی‌رساند. در مصیبت‌هایی که برای مردم اتفاق می‌افتد شادی نمی‌کند. در راه باطل قدم نمی‌گذارد و از حق خارج نمی‌شود. اگر ساکت شد از سکوت غمگین نمی‌شود و اگر خندید صدای خنده‌اش بلند نمی‌شود. اگر مورد ستم قرار گرفت صبر می‌کند تا خدا برایش انتقام بگیرد. نفس او از جانب خودش به سختی می‌افتد ولی مردم از جانب او در رفاه و آسایش قرار می‌گیرند.

در کار آخرت، نفس خودش را به رنج می‌اندازد و مردم را از نفس خود به آسایش می‌رساند. دوری او از اشخاص در اثر زهد و عفت می‌باشد و نزدیک شدنش از جهت خوشخویی و مهربانی است. دوری کردنش بواسطه تکبر و خودبینی نیست و نزدیک شدنش از راه مکر و فریب نمی‌باشد …».

راوی می‌گوید هنگامی که سخن امیر المؤمنین علیه السّلام به اینجا رسید همّام صیحه‌ای زد و بیهوش شد و جانش را به جان‌آفرین تسلیم نمود. پس آنحضرت فرمود: من از چنین پیش‌آمدی بر او ترس داشتم. سپس فرمود: مواعظ این‌چنین در افراد لایق، اثر می‌گذارند.[173][174] [173]- نهج البلاغه/ خطبه 193.

مراقبت، عامل مهم تهذیب و کنترل نفس

یکی از عوامل مهم خودسازی و تهذیب نفس مراقبت و توجه به نفس است.

انسانی که به سعادت خود می‌اندیشد نمی‌تواند از اخلاق رذیله و بیماریهای نفسانی خویش غافل بماند، بلکه باید همواره مراقب و مواظب نفس خود باشد و ملکات و اخلاق و کردار و حتی افکارش را تحت کنترل و نظارت کامل بگیرد. ما این موضوع را ضمن چند مطلب توضیح می‌دهیم:

ثبت و ضبط اعمال

از آیات قرآن و احادیث پیامبر و ائمه اهل بیت علیهم السّلام استفاده می‌شود که همه اعمال و حرکات و گفتار و حتی نفس کشیدنها و افکار و نیتهای انسان در نامه عملش ثبت و ضبط می‌شود و برای حساب قیامت باقی می‌ماند، و هرانسانی در قیامت به کیفر یا پاداش عمل بد یا خوبش خواهد رسید. از باب نمونه:

خدا در قرآن می‌فرماید: «در روز قیامت مردم دسته دسته خارج مى شوند تا اعمالشان را مشاهده کنند. پس هرکس ذره اى کار خیر انجام داده باشد آن را خواهد دید و هرکس ذرّه اى کار شر انجام داده باشد آن را مشاهده خواهد نمود»[1].

و می‌فرماید: «کتاب نهاده می‌شود، پس مجرمین را می‌بینی که از آنچه در نامه عملشان به ثبت رسیده ترسانند و می‌گویند: ای وای! این کتاب چگونه همه چیز را ثبت نموده و هیچ امر کوچک و بزرگی را از دست نداده است، همه اعمالشان را حاضر می‌یابند و پروردگارت به هیچکس ظلم نمی‌کند»[2].

و می‌فرماید: «روزى که (قیامت) هرکس هرعمل خیرى را انجام داده حاضر مى یابد و نیز هرعمل بدى را مرتکب شده حاضر مى یابد، و آرزو مى کند که بین او و عملش فاصله زیادى باشد»[3].

و می‌فرماید: «هیچ سخنى را بر زبان نیاورده جز اینکه (براى ثبت آن) فرشته اى حاضر و مراقب است»[4].

اگر ما عقیده داریم که کلیه اعمال و کردار و حرکات و گفتار و حتی افکار و اندیشه‌هایمان ثبت‌وضبط می‌شود و باقی می‌ماند، چگونه می‌توانیم از عواقب آنها غافل بمانیم؟!.

[1]- یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً لِیُرَوْا أَعْمالَهُمْ فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ- زلزال/ 8.

[2]- وَ وُضِعَ الْکِتابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً- کهف/ 50.

[3]- یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً آل عمران/ 30.

[4]- ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ- ق/ 18.

حساب در قیامت

از آیات و احادیث فراوان استفاده می‌شود که در قیامت بطور دقیق، به حساب بندگان رسیدگی می‌شود. تمام اعمال بندگان، چه کوچک و چه بزرگ، مورد محاسبه قرار می‌گیرد و از کوچکترین عملها غفلت نخواهد شد.

از باب نمونه:

خدا در قرآن کریم می‌فرماید: «میزانهای عدالت را در قیامت برپا می‌داریم.

پس هیچکس مورد ستم قرار نخواهد گرفت. اگر به مقدار یک مثقال از دانه خردل،

عمل داشته باشد آن را برای حساب خواهیم آورد، و خود ما برای حسابگری کافی هستیم»[5].

و می‌فرماید: «اگر آنچه را در نفس دارید ظاهر سازید یا مخفى بدارید خدا شما را به آن حساب خواهد کرد»[6].

و می‌فرماید: «توزین اعمال در قیامت برطبق حق خواهد بود. پس کسانیکه میزان اعمالشان سنگین باشد رستگارند و کسانیکه میزانشان سبک باشد پس آنها نفس خودشان را زیان داده اند. چون به آیات ما ستم کردند»[7].

قیامت در قرآن به عنوان «یوم الحساب» و خدای متعال به عنوان سریع الحساب توصیف شده است.

برطبق آیات و روایات فراوان، یکی از مراحل بسیار دشواری که برای همه بندگان پیش خواهد آمد، محاسبه و توزین اعمال است. انسان در طول عمر تدریجا اعمالی را انجام می‌دهد و بعد از چندی غالبا آنها را فراموش می‌کند، در صورتیکه کوچکترین عملی، از نامه اعمال و صفحه هستی محو نمی‌شود. همه در این دنیا ثبت‌وضبط می‌شوند و با انسان باقی خواهند ماند. گرچه در این جهان بکلی از آنها غافل باشد، بعد از مرگ که چشم بصیرت انسان روشن شد همه را یکجا مشاهده خواهد کرد. آنگاه احساس می‌کند که همه اعمال و گفتار و عقاید و افکارش حاضر و قرین او هستند و هیچگاه جدا نخواهند شد.

خدا در قرآن می‌فرماید: «هرانسانی برای حساب به محشر می‌آید در حالیکه فرشته‌ای او را سوق می‌دهد و بر نیک‌وبدش گواه است. (پس به او گفته می‌شود)

همانا که تو از این واقعیت غافل بودی. اما امروز چشم باطنت بینا شده است»[8].

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «در قیامت بنده خدا قدم از قدم برنمى دارد جز اینکه از چهار چیز مورد سؤال قرار مى گیرد: از عمرش که در چه راهى صرف شده، از جوانیش که در چه راهى به مصرف رسیده، از مالش که از چه راهى تحصیل و در چه طریقى مصرف نموده و از دوستى ما اهل بیت»[9].

پیامبر اکرم در حدیثی فرمود: «در قیامت که بنده را برای حساب حاضر می‌سازند، در برابر هرروزیکه در دنیا زندگی کرده، بیست و چهار خزینه می‌آورند- به مقدار ساعتهای شبانه‌روز- پس خزینه‌ای را باز می‌کنند که پر است از نور و سرور، بنده خدا از مشاهده آنها آنچنان شادمان می‌شود که اگر شادیهایش را در بین دوزخیان تقسیم کنند، دیگر درد و الم آتش را احساس نمی‌نمایند، آن ساعتی است که در آن ساعت به اطاعت پروردگار مشغول بوده است.

بعد از آن، خزینه دیگری را برایش می‌گشایند که تاریک و بدبو و وحشتزا است، از مشاهده آنها، چنان به جزع و فزع می‌افتد که اگر بر بهشتیان تقسیم شود نعمتهای بهشتی برایشان ناگوار خواهد شد، آن ساعتی است که به معصیت خدا اشتغال داشته است.

سپس خزینه دیگری برایش گشوده می‌شود که کلا خالی است، نه عمل خوشنودکننده دارد نه عمل اندوه‌آور، آن ساعتی است که در خواب بوده یا به کارهای مباح اشتغال داشته است. بنده خدا از مشاهده این خزینه نیز غمگین و متأسف می‌شود زیرا می‌توانسته در دنیا آن را پر از حسنات و کارهای نیک کند و در اثر کوتاهی، اینکار را نکرده است. به‌همین جهت خدای متعال درباره قیامت می‌فرماید: ذلِکَ یَوْمُ التَّغابُنِ[10].

در قیامت دقیقا به حساب بندگان رسیدگی می‌شود و سرنوشت آنها تعیین می‌گردد. همه اعمال گذشته مورد بررسی قرار می‌گیرد. اعضاء و جوارح انسان و پیامبران و فرشتگان و حتی زمین، شهادت می‌دهند. حسابی است بسیار دشوار و سرنوشت‌ساز. قلبها از نتیجه حساب در طپش است و بدنها از ترس می‌لرزد. آنچنان ترسی که مادران، نوزادان شیرخوارشان را فراموش می‌کنند و زنان باردار سقط جنین می‌نمایند. همه در اضطرابند که عاقبتشان به کجا منتهی خواهد شد. آیا نتیجه محاسباتشان، خوشنودی خدا، گرفتن برات آزادی، سرافرازی بین پیامبران و اولیاء خدا و زندگی دائم در بهشت برین و در جوار بندگان شایسته الهی خواهد بود، یا خشم و غضب پروردگار جهان، رسوایی بین خلائق و زندگی دائم در دوزخ.

از احادیث استفاده می‌شود که: حساب بندگان یکسان نیست، حساب بعض افراد بسیار سخت و طولانی است و حساب بعضی دیگر ساده و آسان. حساب در مراحل مختلف و متعدد انجام می‌گیرد، و در هرموقف از چیزی سؤال می‌شود.

سخت‌ترین مواقف، موقف مظالم می‌باشد. در این موقف از حقوق الناس و ظلمها و ستمها سؤال می‌شود. باید در آنجا کاملا تصفیه حساب شود و هرکس باید بدهکاریهایش را به طلبکاران بپردازد. متأسفانه در آنجا مالی در اختیار انسان نیست تا دیونش را ادا کند. بناچار باید از حسنات خود- اگر دارد- بردارد و در عوض، به

طلبکاران بدهد و اگر حسناتی ندارد از سیئات طلبکاران در نامه عملش ثبت می‌شود.

بهرحال روز بسیار دشواری است، خدا به فریاد همه ما برسد. البته طول و سختی حساب برای همه بندگان یکسان نیست بلکه نسبت به خوبی و بدی افراد و مقدار آنها تفاوت دارد ولی برای متقین و بندگان شایسته الهی بسیار کوتاه و آسان خواهد بود.

پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله در جواب شخصی که از طول روز قیامت سؤال کرد فرمود: «به خدا سوگند! بر مؤمن آنقدر سهل و آسان خواهد بود که از خواندن نماز واجب هم آسانتر خواهد گذشت»[11].

[5]- وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ إِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنا بِها وَ کَفى بِنا حاسِبِینَ- انبیاء/ 47.

[6]- وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ- بقره/ 284.

[7]- وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ- اعراف/ 8.

[8]- وَ جاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِیدٌ لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ- ق/ 22.

[9]- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: لا تزول قد ما عبد یوم القیامة حتى یسأل عن اربع: عن عمره فیما افناه، و شبابه فیما ابلاه، و عن ماله من این اکتسبه و فیما انفقه، و عن حبنا اهل البیت- بحار الانوار/ ج 7 ص 258.

[10]- فى الخبر النبوى: انه یفتح للعبد یوم القیامة على کل یوم من ایام عمره اربعة و عشرون خزانة عدد ساعات اللیل و النهار- فخزانة یجدها مملوّة نورا و سرورا فیناله عند مشاهدتها من الفرح و السرور ما لو وزع على اهل النار لادهشهم عن الاحساس بالم النار و هى الساعة التى اطاع فیها ربّه ثم یفتح له خزانة اخرى فیراها مظلمة منتنة مفزعة فیناله عند مشاهدتها من الفزع و الجزع ما لو قسّم على اهل الجنة لنغّص علیهم نعیمها و هى الساعة التى عصى فیها ربّه. ثم یفتح له خزانة اخرى فیراها فارغة لیس فیها ما یسرّه و لا ما یسوئه و هى الساعة التى نام فیها او اشتغل فیها بشى ء من مباحات الدنیا من الغبن و الاسف على فواتها حیث کان متمکنا من ان یملأها حسنات ما لا یوصف و من هذا قوله تعالى، ذلِکَ یَوْمُ التَّغابُنِ- بحار الانوار/ ج 7 ص 262.

[11]- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: لمّا سئل عن طول ذالک الیوم فقال: و الذى نفسى بیده انّه لیخفّف على المؤمن حتى یکون اهون علیه من الصلوة المکتوبة یصلّیها فى الدنیا- مجمع الزوائد/ ج 1 ص 337.

قبل از قیامت به حساب برسیم

کسی که به معاد و حساب و کتاب و کیفر و پاداش اعمال، ایمان و عقیده دارد و می‌داند که همه اعمالش ثبت‌وضبط می‌شود و در قیامت بطور دقیق مورد محاسبه قرار می‌گیرد و پاداش خوب یا بد آنها عایدش خواهد شد، چگونه می‌تواند نسبت به اعمال و گفتار و اخلاقش بی‌تفاوت و بی‌عنایت باشد؟ اصلا فکر نکند که در طول روز و هفته و ماه و سال و عمر، چه می‌کند؟ و چه توشه‌ای برای سفر آخرتش می‌فرستد؟.

لازمه ایمان این است که در همین دنیا به حساب اعمالمان برسیم و خوب بیندیشیم که چه کرده‌ایم و چه می‌کنیم؟ همانگونه که یک تاجر عاقل هرروز و هر ماه و هرسال به حساب دخل و خرج خود می‌رسد، مبادا ضرر کند یا سرمایه‌اش به هدر رود.

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «قبل از اینکه در قیامت به حساب شما

برسند، در همین دنیا اعمال خودتان را توزین کنید»[12].

حضرت علی علیه السّلام فرمود: «هرکس که در این جهان به حساب نفس خود برسد سود خواهد برد»[13].

حضرت امام علی نقی علیه السّلام فرمود: «از ما نیست کسى که هرروز به حساب خودش نرسد، پس اگر عمل صالحى انجام داده از خدا توفیق زیادتر بخواهد و اگر کار زشتى را مرتکب شده استغفار و توبه کند»[14].

حضرت علی علیه السّلام فرمود: «هرکس که به حساب نفس خود برسد سود مى برد و هرکس که از حساب غافل بماند زیان مى بیند، و هرکس که در این دنیا بترسد، در قیامت در امان خواهد بود، و هرکس که پند بگیرد، بینا مى شود، و هر کس که ببیند، مى فهمد، و هرکس که بفهمد، دانا مى شود»[15].

پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله به ابو ذر فرمود: «اى ابا ذر! پیش از اینکه در قیامت به حساب تو برسند، در همین دنیا به حساب نفس خود برس. چون حساب امروز از حساب فرداى قیامت آسانتر است و نفس خودت را قبل از توزین قیامت، توزین کن و به این وسیله خودت را براى قیامت آماده ساز، براى روزى که عملهایت بر خدا عرضه مى شود و کوچکترین چیزى بر او مخفى نخواهد بود …»- تا اینکه می‌گوید:- «ای ابا ذر! انسان، اهل تقوا نمی‌شود جز اینکه به حساب نفس خودش برسد، شدیدتر از محاسبه شریک با شریکش. باید انسان خوب فکر کند که

مأکولات و مشروبات و ملبوساتش را از چه راهی به دست می‌آورد؟ آیا از حرام است یا از حلال؟ ای ابا ذر! هرکس که مقید نباشد مالش را از چه راهی کسب می‌کند خدا هم باکی ندارد که از چه راهی داخل آتش دوزخش نماید»[16].

امام سجاد علیه السّلام می‌فرمود: «اى آدمى زاده! تو همواره بر خیر و خوبى هستى، مادام که در نفس خودت واعظى داشته باشى و به حساب نفس خودت مقید باشى و خوف خدا شعار تو و حزن دثار تو باشد. اى آدمى زاده! بدرستیکه تو مى میرى و در قیامت مبعوث مى شوى و براى حساب در برابر میزان عدل الهى قرار خواهى گرفت پس براى حساب قیامت آماده جواب باش»[17].

انسان در این جهان به منزله تاجر است. سرمایه‌اش عمر محدود یعنی همین ساعتها و روزها و هفته‌ها و ماهها و سالها می‌باشد. سرمایه گرانبهای عمر، خواه‌ناخواه به مصرف می‌رسد و انسان تدریجا به مرگ نزدیک می‌شود. جوانی به پیری، توانمندی به ضعف، و سلامتی به بیماری تبدیل می‌گردد. اگر در برابر صرف عمر، عمل صالحی انجام داد و برای آخرت توشه‌ای فرستاد زیان نکرده، زیرا آینده‌ای خوش و سعادتمند، برای خودش فراهم ساخته است. اما اگر سرمایه گرانبهای عمر و جوانی و نیرو و سلامت خودش را تلف کرد و در برابر آن، عمل صالحی برای جهان آخرت ذخیره نکرد، بلکه با اخلاق زشت و ارتکاب گناه و

معصیت، نفس خودش را کثیف و آلوده ساخت، بزرگترین زیان را برده است، ضرر و زیانی که قابل جبران نیست.

خدا در قرآن می‌فرماید: «قسم به عصر که انسان در زیانست جز کسانى که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند و به رعایت حق و بردبارى سفارش کرده اند»[18].

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «عاقل کسى است که امروز به فکر فردا (قیامت) باشد و در آزاد ساختن نفس خویش بکوشد و براى آنچه چاره اى از آن نیست (مرگ و آخرت) عمل صالح انجام دهد»[19].

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود! «هرکس که به حساب نفس خویش برسد عیوبش را درک مى کند و به گناهانش احاطه مى یابد. پس از گناهان توبه مى کند و عیوبش را اصلاح مى نماید»[20].

[12]- قال على علیه السّلام: حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا و وازنوها قبل ان توازنوا- غرر الحکم/ ص 385.

[13]- قال على علیه السّلام: من حاسب نفسه ربح- غرر الحکم/ ص 618.

[14]- عن ابى الحسن الماضى علیه السّلام قال: لیس منّا من لم یحاسب نفسه فى کل یوم فان عمل حسنا استزاد اللّه و ان عمل سیّئا استغفر اللّه منه و تاب الیه- وسائل/ ج 11 ص 377.

[15]- قال امیر المؤمنین علیه السّلام: من حاسب نفسه ربح و من غفل عنه خسر و من خاف امن و من اعتبر ابصر و من ابصر فهم و من فهم علم- وسائل/ ج 11 ص 379.

[16]- فى وصیة النبى انه قال: یا ابا ذر! حاسب نفسک قبل ان تحاسب، فانه اهون لحسابک غدا وزن نفسک قبل ان توزن و تجهّز للعرض الاکبر یوم لا یخفى على اللّه خافیة( الى ان قال:) یا ابا ذر! لا یکون الرجل من المتقین حتى یحاسب نفسه اشدّ من محاسبة الشریک شریکه فیعلم من این مطعمه و من این مشربه و من این ملبسه؟ امن حلال او حرام؟ یا ابا ذر! من لم یبال من این اکتسب المال لم یبال اللّه من این ادخله النار- وسائل/ ج 11 ص 379.

[17]- کان على بن الحسین علیه السّلام یقول: ابن آدم! انک لا تزال بخیر ما کان لک واعظ من نفسک و ما کان المحاسبة من همّک و ما کان الخوف لک شعارا و الحزن دثارا، ابن آدم! انّک میت و مبعوث و موقوف بین یدى اللّه فاعدّ جوابا- وسائل/ ج 11 ص 378.

[18]- بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ- سوره والعصر.

[19]- قال على علیه السّلام: ان العاقل من نظر فى یومه لغده و سعى فى فکاک نفسه و عمل لما لابدّ له و لا محیص عنه- غرر الحکم/ ص 238.

[20]- قال على علیه السّلام: من حاسب نفس وقف على عیوبه و احاط بذنوبه فاستقال الذنوب و اصلح العیوب غرر الحکم/ ص 696.

چگونه به حساب برسیم

کنترل و اداره نفس کار سهل و ساده‌ای نیست. بلکه نیاز به تدبیر و سیاست و بردباری و تلاش و جدّیت دارد. مگر نفس امّاره به این سادگی تسلیم می‌شود؟ مگر به این سادگی پای میز محاکمه و حسابرسی حاضر می‌گردد؟ مگر به آسانی حساب پس می‌دهد؟!.

امیر المؤمنین علیه السّلام می‌فرماید: «هرکس که نفس خودش را تحت تدبیر و سیاست قرار ندهد او را ضایع نموده است»[21].

حضرت علی علیه السّلام فرمود! «هرکس که فریب نفس خویش را بخورد او را بهلاکت مى اندازد»[22].

علی بن ابیطالب علیه السّلام فرمود: «هرکس که در نفسش بیدارى و آگاهى باشد از جانب خدا برایش نگهبانانى گمارده شده است»[23].

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «با تداوم جهاد، نفس خودتان را تملک کنید و در اختیار بگیرید»[24].

حساب نفس را در سه مرحله باید انجام دهیم تا تدریجا به آن عادت کند و تسلیم گردد:

1- مشارطه و پیمان‌گیری: حسابرسی نفس را به این طریق شروع می‌کنیم.

در اولین ساعتهای روز و قبل از شروع کار روزانه، ساعتی را برای مشارطه معین می‌کنیم. مثلا بعد از نماز صبح در گوشه‌ای خلوت می‌نشینیم و نفسمان را مخاطب قرار داده می‌گوئیم:

الآن من زنده هستم، ولی معلوم نیست تا کی زنده بمانم. شاید یک ساعت و شاید زیادتر زنده باشم. ساعتهای گذشته عمرم تلف شده ولی ساعتهای باقیمانده را دارم و از سرمایه‌ام محسوب می‌شوند، در هرساعتی می‌توانم توشه‌ای برای آخرتم تهیه کنم. اگر هم‌اکنون مرگم فرارسیده و عزرائیل برای قبض روحم آمده بود چقدر آرزو می‌کردم که یک روز حتی یک ساعت دیگر بر عمرم اضافه شود؟ ای نفس بیچاره! فرض کن در چنین حالی هستی و تقاضایت پذیرفته شده و دوباره به دنیا بازگشته‌ای. ببین چه می‌کنی؟ ای نفس! به من و خودت ترحم کن و این ساعتها

را بیهوده تلف مکن. کوتاهی مکن که در قیامت پشیمان خواهی شد، در آن روز که دیگر حسرتها سودی ندارد. ای نفس! در برابر هرساعت از عمر، خدا برایت خزینه‌ای قرار داده که اعمال خوب و بدت را در آنجا ذخیره می‌کنند و نتیجه آنها را در قیامت خواهی دید. ای نفس! سعی کن خزینه‌ها را از عمل صالح پر کنی.

مواظب باش با گناه و معصیت خزینه‌ها را انباشته نسازی.

همینطور می‌توانیم یک‌یک اعضاء و جوارح را مخاطب قرار داده، از آنها پیمان بگیریم که مرتکب گناه نشوند. مثلا به زبان می‌گوییم: دروغ، غیبت، نمّامی، عیبجویی، دشنام، هرزه‌گویی، توهین و تحقیر مردم، خودستایی، جدال و شهادت دروغ، از رذائل اخلاق و از محرمات الهی هستند و زندگی اخروی انسان را تباه می‌سازند، من به تو اجازه نمی‌دهم که آنها را انجام دهی. ای زبان! بر خودت و من ترحم کن و دست از معصیت بردار که همه گفته‌هایت در خزینه اعمال ثبت و ضبط می‌شود و در قیامت من باید پاسخگوی آنها باشم.

بدین وسیله از زبان پیمان بگیریم که مرتکب معصیت نشود. بعد از آن، عملهای خیری را که زبان می‌تواند انجام دهد یادآور شویم و او را ملزم کنیم که در طول روز انجام دهد. مثلا بگوییم: تو می‌توانی با فلان ذکر و فلان کلام، خزینه اعمال را پر از نور و سرور کنی و در جهان آخرت نتیجه‌اش را بگیری، از این امر غفلت نکن که پشیمان خواهی شد.

به همین طریق از تک‌تک اعضاء و جوارح پیمان می‌گیریم که مرتکب گناه نشوند و عمل صالح انجام دهند.

حضرت صادق علیه السّلام از پدرش نقل کرده که فرمود: «هنگامی که شب فرامی‌رسد آنچنان ندا می‌کند که همه موجودات، جز جن و انس صدایش را می‌شنوند. می‌گوید: ای آدمی‌زادگان! من خلق جدیدی هستم، بر کارهایی که در من واقع می‌شود گواهی می‌دهم، از من استفاده کنید که بعد از طلوع شمس دیگر به دنیا برنمی‌گردم، بعد از آن دیگر نمی‌توانی در من به حسنات خود بیفزایی و از سیئات توبه کنی. هنگامی که شب رفت و روز فرارسید، روز هم با همین کلام ندا می‌کند»[25].

ممکن است شیطان و نفس امّاره به ما بگویند: تو با چنین برنامه‌ای نمی‌توانی زندگی کنی. مگر با این حدود و قیود می‌توان زندگی کرد؟ و مگر می‌توان هرروز ساعتی را برای برنامه حسابرسی تعیین کرد؟.

شیطان و نفس امّاره با اینگونه وسوسه‌ها می‌خواهند ما را فریب دهند و از تصمیم‌گیری بازبدارند. باید جدا در برابرشان مقاومت کنیم و بگوئیم: این برنامه کاملا امکان دارد و با زندگی معمولی منافات ندارد، و چون برای تهذیب و تزکیه نفس و سعادت اخروی من ضرورت دارد باید انجام دهم. چندان هم دشوار نیست، تو اراده کن و تصمیم بگیر، آسان می‌شود. اگر هم در ابتدا قدری دشوار باشد به تدریج با عمل آسان می‌گردد.

2- مراقبت: بعد از مرحله پیمان‌گیری نوبت به مرحله عمل به پیمان و تداوم آن می‌رسد.

باید در طول روز در تمام حالات مراقب نفس باشیم که به تعهدی که بسته‌ایم عمل کنیم. انسان باید در همه حال مواظب و خودبیدار باشد. خدا را همواره حاضر و ناظر بداند و پیمانش را به یاد داشته باشد، که اگر یک لحظه غفلت کند ممکن است شیطان و نفس امّاره در اراده‌اش رخنه کنند و از عمل به تعهد بازش بدارند.

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «عاقل کسی است که همواره مشغول جهاد با نفس باشد، در اصلاح آن کوشش نماید، و از هوی‌ها بازش بدارد و به این وسیله

او را در تملک خویش در آورد. انسان عاقل با اشتغال به نفس از دنیا و آنچه در دنیا است بیزار خواهد بود»[26].

حضرت علی علیه السّلام فرمود: «هرکس که در داخل نفسش بازدارنده اى داشته باشد از جانب خدا برایش حافظى گمارده مى شود»[27].

حضرت علی بن ابیطالب علیه السّلام فرمود: «اعتماد و خوشبینى به نفس از استوارترین فرصتهاى شیطان مى باشد»[28].

انسان مراقب و خودبیدار، همیشه بیاد خداست و خود را در محضر خدای متعال می‌بیند. هیچ عملی را بدون تأمل و تفکر انجام نمی‌دهد. اگر گناه و معصیتی پیش آمد فورا به یاد خدا و حساب قیامت می‌افتد و ترک می‌کند. عهد و پیمانش را فراموش نمی‌کند و به این وسیله نفس خویش را همواره در کنترل و تملک دارد، و از بدیها و زشتیها بازش می‌دارد. این برنامه یکی از بهترین وسائل تهذیب و تزکیه نفس می‌باشد. به‌علاوه انسان مراقب در طول روز، همواره بیاد واجبات و مستحبات و انجام وظیفه و عمل صالح و خیرات نیز می‌باشد. سعی می‌کند نماز را در وقت فضیلت و با خشوع و حضور قلب انجام دهد. آنچنان‌که گویا آخرین نماز اوست. در همه حال و همه کار به یاد خداست. اوقات فراغت را بیهوده تلف نمی‌کند و برای امر آخرت از آنها استفاده می‌نماید. قدر اوقات را می‌داند و از هرفرصتی برای تکمیل نفس تلاش و جدیت می‌کند. به مقدار توانش در انجام مستحبات کوشش می‌نماید. چه خوبست انسان خودش را به انجام بعض مستحبات مهم عادت بدهد، ذکر خدا و یاد خدا در هرحالی برای انسان امکان‌پذیر است.

مهمتر اینکه انسان می‌تواند با اخلاص و قصد قربت همه اشتغالات یومیه‌اش را در مسیر عبادت و سیر و صعود الی اللّه قرار دهد. حتی کسب‌وکار و خوردن و آشامیدن و خوابیدن و نکاح و سایر کارهای مباح را بوسیله اخلاص و نیت می‌توان جزء عبادات قرار داد. کسب‌وکار اگر به قصد تهیه روزی حلال و خدمت به خلق خدا باشد عبادت است، همچنین خوردن و آشامیدن و استراحت کردن اگر مقدمه زنده ماندن و بندگی خدا باشد نیز عبادت محسوب می‌شود. بندگان خاص الهی همیشه چنین بوده و هستند.

3- حساب اعمال: مرحله سوم، حسابرسی اعمال روزانه است. لازم است انسان ساعتی را برای حساب اعمال روز تعیین کند و چه بهتر که این ساعت به هنگام خفتن و فراغت از کلیه اعمال روزانه باشد. در آن ساعت در گوشه‌ای خلوت می‌نشیند و درست می‌اندیشد که در طول روز چه کرده است. به ترتیب از ساعت اول شروع می‌کند تا ساعت آخر و دقیقا یک‌به‌یک را حساب می‌کند:

اگر در آن ساعت به کار خیر و عبادت مشغول بوده خدای را بر این توفیق شکر گوید و تصمیم بگیرد که ادامه دهد.

اگر مرتکب گناه و معصیت شده نفس را مورد عتاب و خطاب قرار دهد که ای بدبخت شقی! چه کردی؟ چرا نامه عملت را با گناه سیاه کردی؟ در قیامت جواب خدا را چه می‌دهی؟ و با عذابهای دردناک آخرت چه می‌کنی؟ خدا به تو عمر و سلامت و امکانات داد تا برای آخرت توشه تهیه کنی، تو در عوض نامه عملت را از گناه پر کردی. آیا احتمال نمی‌دهی همین ساعت مرگ تو فرارسد؟ در آن‌صورت چه خواهی کرد؟ ای نفس بی‌حیا! چرا از خدا خجالت نمی‌کشی؟ ای دروغگو و ای منافق! تو مدعی ایمان به خدا و عقیده به معاد هستی، چرا در عمل چنین نیستی؟.

آنگاه توبه کند و تصمیم بگیرد که دیگر مرتکب گناه نشود و گناهان گذشته را نیز جبران کند.

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «هرکس که نفس خودش را بر عیبها و گناهان توبیخ کند از ارتکاب گناه اجتناب خواهد کرد»[29].

اگر احساس کرد که نفس، سرپیچی و طغیان می‌کند و آماده ترک گناه و توبه نیست او هم باید در برابر نفس امّاره مقاومت کند و شدت عمل بخرج دهد، در این مورد می‌تواند به تنبیه‌های متناسب متوسل شود، مثلا اگر غذای حرام خورده یا معصیت دیگری را مرتکب شده، در عوض مالی را در راه خدا بدهد، یک یا چند روز روزه بگیرد، بطور موقت از خوردن غذای لذیذ یا آب سرد و دیگر لذائذی که مورد تقاضای نفس است خودداری نماید، یا ساعتی را در آفتاب گرم توقف کند.

بهرحال نباید در برابر نفس امّاره سستی و ضعف نشان داد و الّا مسلط می‌شود و انسان را به وادی هلاکت و سقوط می‌کشد. اما اگر تو در برابر او سرسختی و مقاومت نشان بدهی تسلیم می‌شود.

اگر در آن ساعت نه کار خیری انجام داده نه مرتکب گناه شده است، باز هم نفس را مورد عتاب و خطاب قرار دهد که چگونه این ساعت را که سرمایه عمر تو بود به هدر دادی؟ تو می‌توانستی در این ساعت عمل صالحی را انجام دهی و برای آخرت توشه‌ای ذخیره کنی، ای زیان‌کار بدبخت! چرا این فرصت گرانبها را از دست دادی؟ در روزی که حسرت و ندامت سودی ندارد پشیمان خواهی شد.

به همین ترتیب، با کمال دقت و همانند یک شریک، تمام کارهای روزانه را با نفس مورد حساب و مؤاخذه قرار دهد. البته اگر نتیجه محاسبات را در دفتری یادداشت کند بهتر است.

بهرحال موضوع مراقبت و حسابرسی برای تزکیه و تهذیب نفس، یک امر ضروری و سودمند بشمار می‌رود که هرانسان طالب سعادتی، باید به آن عنایت داشته باشد. گرچه در ابتدا امری دشوار به نظر می‌رسد ولی اگر تصمیم و مقاومت باشد به زودی سهل و آسان می‌شود، و نفس امّاره تحت کنترل و نظارت در می‌آید.

رسول خدا فرمود: آیا شما را به زیرکترین زیرکها و احمق‌ترین احمقها خبر ندهم؟.

عرض کردند: یا رسول اللّه بفرمایید. فرمود: زیرک‌ترین مردم کسی است که به حساب نفس خودش برسد و برای بعد از مرگ عمل صالح انجام دهد و احمق‌ترین مردم کسی است که از هوای نفس پیروی کند و سرگرم آرزوهای دور و دراز باشد.

آن مرد عرض کرد: یا رسول اللّه! چگونه به حساب نفس برسد؟ فرمود: وقتی روز به پایان رسید و داخل شب شد به نفس خودش مراجعه کند و بگوید: ای نفس! این روز نیز گذشت و دیگر برنمی‌گردد، خدا درباره این روز از تو سؤال خواهد کرد که در چه راهی آن را صرف کردی و چه عملی را انجام دادی؟ آیا ذکر و حمد خدای را بجای آوردی؟ آیا حق برادر مؤمنت را ادا کردی؟ آیا اندوهی از دل او برداشتی؟ آیا در غیاب او به خانواده و اولادش رسیدگی کردی؟ آیا بعد از مرگش، رعایت حق او را در خانواده‌اش نمودی؟ آیا با آبرویت از غیبت برادر مؤمن دفاع کردی؟ آیا به مسلمانی کمک کردی؟ در این روز چه کردی؟. پس هرچه را انجام داده یک‌به‌یک بیاد آورد، اگر دید کار خیری را انجام داده خدای را بر این توفیق سپاس گوید و اگر دید مرتکب معصیت و گناه شده توبه کند و تصمیم بگیرد که بعدا مرتکب گناه نشود، و بوسیله صلوات و درود بر پیامبر و اهل بیتش آلودگیهای معاصی را از نفس برطرف سازد، و بیعت با امیر المؤمنین علیه السّلام را بر نفسش عرضه کند و بر دشمنانش لعنت نماید. اگر چنین کرد خدا به او می‌گوید: من در حساب قیامت با تو مناقشه نخواهم کرد، زیرا با اولیاء من موالات داشتی و با دشمنانشان دشمن بودی[30].

حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام فرمود: «از ما نیست کسى که هرروز به حساب نفس خود نرسد، پس اگر کار خوبى را انجام داده، از خدا توفیق زیاده بخواهد و اگر مرتکب معصیت شده استغفار و توبه کند»[31].

پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله به ابو ذر فرمود: عاقل باید ساعتهایش را تقسیم کند: یک ساعت را برای مناجات با خدا اختصاص دهد و یک ساعت را به حساب نفس خودش برسد و یک ساعت را برای تفکر در آنچه خدا به وی عطا کرده تعیین کند[32].

امیر المؤمنین (ع) فرمود: «نفس خود را درباره اعمالش به حساب بکشید، ادای واجبات را از او مطالبه کنید و از او بخواهید که از دنیای فانی استفاده کند.

برای آخرت توشه‌ای بفرستید و برای آن سفر آماده شوید قبل از اینکه مبعوث گردید»[33].

حضرت علی علیه السّلام فرمود: «چقدر بر انسان لازم است که ساعتى را براى خودش تعیین کند که از همه کارها فارغ باشد و به حساب نفسش برسد، بیندیشد که در شب و روز گذشته چه کارهاى خوب و سودمندى را انجام داده و چه کارهاى بد و زیانبارى را مرتکب شده است»[34].

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «با نفس خودت جهاد کن و همانند یک شریک، او را تحت محاسبه قرار بده و همانند یک طلبکار اداى حقوق الهى را از او بخواه، زیرا سعادتمندترین مردم کسى است که براى محاسبه نفس مهیا باشد»[35].

علی بن ابیطالب علیه السّلام فرمود: «هرکس که نفس خودش را به حساب بکشد، بر عیوبش واقف مى گردد و به گناهانش پى مى برد. پس از گناهانش توبه مى کند و عیوبش را اصلاح مى نماید»[36].

امام صادق علیه السّلام فرمود: «قبل از اینکه در قیامت به حسابتان رسیدگى شود در همین دنیا به حساب خودتان برسید، زیرا در قیامت، در پنجاه موقف به حساب بندگان رسیدگى مى شود که هرموقفى هزار سال طول مى کشد. سپس این آیه را خواند. در روزیکه مقدارش پنجاه هزار سال مى باشد»[37].

در خاتمه تذکر این نکته لازم است که انسان موقع حساب نباید به نفس خودش اعتماد کند و خوشبین باشد، زیرا نفس فریبکار و امّاره بسوء است و با صدها حیله و نیرنگ خوب را بد و بد را خوب جلوه می‌دهد. نمی‌گذارد انسان وظیفه‌اش را به خوبی بشناسد و عمل کند. ارتکاب گناه و ترک عبادات را توجیه می‌کند. گناهان را به فراموشی می‌سپارد و کوچک جلوه می‌دهد عبادتهای کوچک را بزرگ جلوه می‌دهد و انسان را مغرور می‌سازد. مرگ و قیامت را از یاد می‌برد.

امیدها و آرزوهای دور و دراز را تقویت می‌کند و محاسبه را دشوار و غیر قابل عمل و حتی غیر لازم جلوه می‌دهد. به‌همین جهت انسان باید با بدبینی نفس را به محاسبه بکشد، در حسابرسی کاملا دقت و مناقشه کند و به توجیهات و تأویلات شیطان و نفس گوش ندهد.

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: همانا که برای ذکر اهلی است که آن را به عوض دنیا گرفته‌اند، پس تجارت و معامله، آنان را از ذکر خدا بازنمی‌دارد، روزگار خویش را با ذکر خدا می‌گذرانند، آیات و روایات تحریم معاصی را در گوش غافلین می‌خوانند. به عدالت و قسط فرمان می‌دهند و خود نیز بدان عمل می‌کنند. از منکرات نهی می‌کنند و خود نیز از آنها اجتناب می‌نمایند. گویا دنیا را طی کرده و به آخرت رسیده‌اند، پس ماورای دنیا را مشاهده کرده‌اند. گویا از احوال غیبی اهل برزخ آگاه هستند و قیامت و وعده‌هایش بر آنان تحقق یافته است. پس پرده‌های غیبی را برای اهل دنیا برمی‌دارند آنچنان‌که گویا چیزهایی را می‌بینند که مردم مشاهده نمی‌کنند و چیزهایی را می‌شنوند که دیگران نمی‌شنوند. پس اگر مقام محمود و مجالس آنان را پیش عقل خودت مجسّم سازی در حالیکه نامه عمل روزانه خودشان را گشوده‌اند و به محاسبه اعمال فارغ نشسته‌اند تا هرکوچک و بزرگی را که بدان مأمور شده‌اند و در انجام آن تقصیر کرده‌اند، یا از آن نهی شده و مرتکب آن گشته‌اند، به حساب آورند، پس وزر و وبال همه را بر دوش می‌گیرند و خود را از انجام آنها ناتوان می‌بینند پس ناله و گریه را سر می‌دهند و با گریه و ناله به درگاه حق پشیمانی خویش را ابراز می‌دارند، پس آنان را نشانه‌های هدایت و چراغهای تاریکیها خواهی یافت که ملائکه اطراف آنان را احاطه کرده، آرامش الهی بر آنان نازل گردیده، درهای آسمان برایشان گشوده شده و جایگاه کرامت برایشان مهیا گشته است»[38].

[21]- قال على علیه السّلام: من لم یسس نفسه اضاعها- غرر الحکم/ ص 640.

[22]- قال على علیه السّلام: من اغترّ بنفسه سلّمته الى المعاطب- غرر الحکم/ ص 685.

[23]- قال على علیه السّلام: من کان له من نفسه یقظة کان علیه من اللّه حفظة- غرر الحکم/ ص 679.

[24]- قال على علیه السّلام: املکوا انفسکم بدوام جهادها- غرر الحکم/ ص 131.

[25]- عن الصادق علیه السّلام قال: اللیل اذا اقبل نادى مناد بصوت یسمعه الخلائق الّا الثقلین یا بن آدم! انّى خلق جدید، انّى على ما فىّ شهید فخذ منّى فانى لو طلعت الشمس لم ارجع الى الدنیا و لم تزوّد فىّ من حسنة و لم تستعتب فىّ من سیئة و کذالک یقول النهار اذا ادبر اللیل- وسائل/ ج 11 ص 380.

[26]- قال على علیه السّلام: ان الحازم من شغل نفسه بجهاد نفسه فاصلحها و حبسها عن اهویتها و لذاتها فملکها و ان العاقل بنفسه عن الدنیا و ما فیها و اهلها شغلا- غرر الحکم/ ص 237.

[27]- قال على علیه السّلام: من کان له من نفسه زاجر کان علیه من اللّه حافظ- غرر الحکم/ ص 698.

[28]- قال على علیه السّلام: الثقة بالنفس من اوثق فرص الشیطان- غرر الحکم/ ص 54.

[29]- قال على( ع): من وبّخ نفسه على العیوب ارتدعت عن کثرة الذنوب- غرر الحکم/ ص 696.

[30]- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: الا انبئکم باکیس الکیّسین و احمق الحمقاء؟. قالوا: بلى یا رسول اللّه! قال: اکیس الکیّسین من حاسب نفسه و عمل لما بعد الموت. و احمق الحمقاء من اتّبع نفسه هواه و تمنّى على اللّه الامانىّ. فقال الرجل: یا رسول اللّه و کیف یحاسب الرجل نفسه؟

قال: اذا اصبح ثم امسى رجع الى نفسه و قال: یا نفس! انّ هذا یوم مضى علیک لا یعود الیک ابدا و اللّه سائلک عنه فیما افنیته، فما الذى عملت فیه؟ اذکرت اللّه ام حمدته؟ اقضیت حق اخ مؤمن؟

انفست عنه کربته؟ احفظته بظهر الغیب فى اهله و ولده؟ احفظته بعد الموت فى مخلفیه؟

اکففت عن غیبة اخ بفضل جاهک؟ اأعنت مسلما؟ ما الذى صنعت فیه؟ فیذکر ما کان منه فان ذکر انه جرى منه خیر حمد اللّه عزّ و جلّ و کبّره على توفیقه. و ان ذکر معصیة او تقصیرا استغفر اللّه و- عزم على ترک معاودته و محاذا لک عن نفسه بتجدید الصلاة على محمد و آله الطیّبین و عرض بیعة امیر المؤمنین على نفسه و قبولها و اعاد للّه لعن شائنیه و اعدائه و دافعیه عن حقوقه.

فاذا فعل ذالک قال اللّه: لست اناقشک فى شى ء من الذنوب مع موالاتک اولیائى و معاداتک اعدائى- بحار الانوار/ ج 70 ص 69.

[31]- عن الکاظم علیه السّلام قال: لیس منّا من لم یحاسب نفسه فى کلّ یوم فان عمل حسنا استزاد اللّه و ان عمل سیئا استغفر اللّه و تاب الیه- کافى/ ج 1 ص 453.

[32]- فى وصیّة ابى ذر قال النبى صلّى اللّه علیه و آله: على العاقل ان یکون له ساعات: ساعة یناجى فیها ربّه و ساعة یحاسب فیها نفسه و ساعة یتفکر فیما صنع اللّه عزّ و جلّ الیه- بحار/ ج 70 ص 64.

[33]- قال على علیه السّلام: حاسبوا انفسکم باعمالها و طالبوها باداء المفروض علیها و الاخذ من فنائها لبقائها و تزودوا و تأهبوا قبل ان تبعثوا- غرر الحکم/ ص 385.

[34]- قال على علیه السّلام: ما احق الانسان ان یکون له ساعة لا یشغله عنها شاغل یحاسب فیها نفسه فینظر فیما اکتسب بها و علیها فى لیلها و نهارها- غرر الحکم/ ص 753.

[35]- قال على علیه السّلام: جاهد نفسک و حاسبها محاسبة الشریک شریکه و طالبها بحقوق اللّه مطالبة الخصم خصمه فان اسعد الناس من انتدب لمحاسبة نفسه- غرر الحکم/ ص 371.

[36]- قال على علیه السّلام: من حاسب نفسه وقف على عیوبه و احاط بذنوبه فاستقال الذنوب و اصلح العیوب غرر الحکم/ ص 696.

[37]- عن ابیعبد اللّه( ص) قال: فحاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا فان فى القیامة خمسین موقفا کل موقف مقام الف سنة ثم تلاهذه الآیة فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ- بحار/ ج 70 ص 64.

[38]- قال على علیه السّلام: و انّ للذکر لاهلا اخذوه من الدنیا بدلا فلم تشغلهم تجارة و لا بیع عنه یقطعون به ایام الحیاة و یهتفون بالزواجر عن محارم اللّه فى اسماع الغافلین، و یأمرون به، و ینهون عن المنکر و یتناهون عنه. فکانّما قطعوا الدنیا الى الآخرة و هم فیها، فشاهدوا ما وراء ذالک فکانّما اطلعوا غیوب اهل البرزخ فى طول الاقامة فیه و حقّقت القیامة علیهم عداتها فکشفوا غطاء ذالک لاهل الدنیا حتى کانّهم یرون ما لا یرى الناس و یسمعون ما لا یسمعون فلو مثّلتهم لعقلک فى مقاومهم المحمودة و مجالسهم المشهودة و قد نشروا دواوین اعمالهم و فرغوا– لمحاسبة انفسهم على کل صغیره و کبیرة امروا بها فقصّروا عنها و نهوا عنها ففرّطوا فیها و حملوا ثقل اوزارهم ظهورهم فضعفوا عن الاستقلال بها فنشجوا نشیجا و تجاوبوا نحیبا یعجّون الى ربّهم من مقام ندم و اعتراف، لرأیت اعلام هدى و مصابیح دجى، قد حفّت بهم الملائکة و تنزلت علیهم السکینة و فتحت لهم ابواب السماء و اعدّت لهم مقاعد الکرامات- نهج البلاغه/ کلام 222.

توبه یا تهذیب و پاکسازی نفس

پیشگیری و ترک گناه بهترین راه تهذیب نفس است. شخصی که اصلا به گناه آلوده نشود و با همان صفا و پاکی ذاتی باقی بماند یقینا از گناهکاری که بعدا توبه کند افضل است. انسانی که هنوز مزه گناه را نچشیده و به آن عادت نکرده بهتر و آسانتر می‌تواند از گناه چشم بپوشد تا آدمی که به گناه آلوده شده و می‌خواهد ترک کند.

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «ترک گناه آسانتر از طلب توبه است»[39].

اما اگر انسان به گناه آلوده شد نباید از رحمت خدا مأیوس گردد، زیرا راه سیر و صعود الی اللّه و اصلاح نفس هیچگاه مسدود نمی‌شود. بلکه خدای مهربان راه توبه و بازگشت را برای گناهکاران باز نموده و از آنان خواسته که بسویش بازگردند و با آب توبه لوح نفس را از آلودگیها و پلیدیهای گناهان بشویند.

خدا در قرآن می‌فرماید: «به بندگان من که بر خود ستم کرده‌اند بگو: از رحمت خدا مأیوس نشوید که خدا همه گناهان را می‌آمرزد، او بخشنده و مهربان است»[40].

باز می‌فرماید: «هنگامى که مؤمنین نزد تو آمدند بگو: سلام بر شما باد، خدا رحمت و مهربانى را بر خودش لازم دانسته است، هریک از شما که در اثر نادانى کار زشتى را انجام دهد آنگاه توبه کند و بسوى خدا بازگردد و خودش را اصلاح کند البته که خدا آمرزنده و مهربان است»[41].

ضرورت توبه

گمان نکنم برای گناهکار چیزی ضروری‌تر از توبه وجود داشته باشد. کسی که به خدا و پیامبر و معاد و ثواب و عقاب و حساب و کتاب و بهشت و دوزخ ایمان داشته باشد، در ضرورت و فوریت توبه تردید نمی‌کند. ما که از نفس خودمان آگاهیم و از گناهانمان اطلاع داریم چرا از توبه غفلت می‌کنیم؟ مگر معاد و حساب و کتاب و عذابهای دوزخ را باور نداریم؟ مگر در وعده خدا- که فرموده گناهکاران را در دوزخ به کیفر می‌رسانم- تردید داریم؟ نفس انسان بوسیله گناه تاریک و سیاه و پلید می‌شود، حتی ممکن است از صورت انسان بصورت حیوان تبدیل گردد، چگونه انتظار داریم با چنین نفس تاریک و پلیدی به محضر خدا راه یابیم و در بهشت با اولیاء الهی همنشین باشیم؟ با ارتکاب گناه، صراط مستقیم سیر و صعود الی اللّه را رها ساخته و در وادی حیوانیت سقوط کرده‌ایم، از خدا دور شده و به شیطان نزدیک شده‌ایم، باز هم انتظار داریم در جهان آخرت سعادتمند و رستگار باشیم و در بهشت برین از نعمتهای الهی برخوردار شویم! چه انتظار خام و توقع نادرستی؟!

بنابراین، برای آدم گنه‌کار که به سعادت خویش می‌اندیشد چه چاره‌ای جز توبه و انابه و بازگشت به خدا باقی می‌ماند؟ این از الطاف بزرگ الهی است که راه توبه را برای بندگانش باز گذاشته است. آدم مسموم که به صحت خود می‌اندیشد هیچگاه در معالجه و اخراج سموم از بدن تردید و تأخیر روا نمی‌دارد، چون می‌داند که اگر دیر بجنبد به هلاکت می‌رسد. در صورتیکه گناه برای نفس انسان از هرسم کشنده‌ای، کشنده‌تر می‌باشد. اگر سم، حیات چند روزه دنیای انسان را به خطر می‌اندازد، گناه، نفس را به هلاکت ابدی می‌افکند و سعادت اخروی انسان را نابود می‌سازد. اگر سم دست انسان را از دنیا کوتاه می‌کند، گناه انسان را از خدا دور می‌گرداند و از فیض قرب و لقاء پروردگار محروم می‌سازد.

پس توبه و انابه از هرچیزی برای ما ضروری‌تر و فوری‌تر می‌باشد، زیرا سعادت و حیات معنوی ما بدان بستگی دارد.

خدای متعال در قرآن می‌فرماید: «اى مؤمنین! همه شما به سوى خدا توبه کنید، شاید رستگار شوید»![42].

در جای دیگر می‌فرماید: «اى مؤمنین به سوى خدا توبه کنید، توبه نصوح (با خلوص و دوام) شاید که خدا گناهان شما را محو کند و شما را داخل بهشتى نماید که زیر درختانش نهرها جارى است»[43].

پیامبر اکرم فرمود: «براى هردردى دارویى است و داروى گناهان استغفار مى باشد»[44].

حضرت باقر علیه السّلام فرمود: «در دل هربنده نقطه سفیدی وجود دارد، پس هرگاه مرتکب گناهی شد در آن نقطه سفید نقطه سیاهی بوجود می‌آید. اگر توبه کرد، نقطه سیاه زائل می‌شود و اگر به گناه خویش همچنان ادامه داد، نقطه سیاه نیز تدریجا زیادتر می‌شود، به حدیکه نقطه سفید را بکلی می‌پوشاند، آنگاه صاحب آن هیچ وقت به خیر برنمی‌گردد. همین است قول خدای متعال که فرمود: کَلَّا بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ».[45]
حضرت صادق علیه السّلام فرمود: «به تأخیر انداختن توبه یک نوع غرور و فریب است و ادامه تأخیر، سرگردانى و حیرت مى باشد، عذرتراشى در برابر خدا هلاکت است، و اصرار بر گناه احساس امنیت از عقوبت الهى مى باشد. در صورتیکه جز مردم زیانکار کسى از عقوبت الهى احساس امنیت نمى کند»[46].

خوب است قدری به خود آییم، گناهان گذشته را بیاد آریم و به عاقبت خود خوب بیندیشیم، موقف حساب و میزان اعمال و شرمندگی در حضور خدای قهار و رسوایی در بین فرشتگان و خلائق و سختیهای قیامت و سرانجام عذابهای دوزخ و محرومیت از لقاء اللّه را در نظر مجسم سازیم و با یک تحول و انقلاب درونی بسوی خدا بازگردیم. با آب حیاتبخش توبه گناهان گذشته را بشوییم. آلودگیها و پلیدیهای نفس را برطرف سازیم و قاطعانه تصمیم بگیریم که از گناهان اجتناب کنیم و مهیای سفر آخرت و سیر و صعود الی اللّه شویم.

ولی مگر شیطان به این سادگی دست از سر ما برمی‌دارد؟ مگر اجازه توبه و بازگشت به ما می‌دهد؟ همان شیطانی که ما را به گناه وادار نموده از توبه هم مانع می‌شود، گناهان را کوچک و بی‌اهمیت جلوه می‌دهد، آنها را آنچنان از ذهن ما می‌برد که همه را فراموش کنیم، فکر مرگ و حساب و عقاب را از مغز ما خارج می‌سازد و آنچنان ما را به دنیا مشغول می‌دارد که هیچگاه به فکر توبه و انابه نیفتیم، تا آنگاه که مرگ فرارسد و با نفس آلوده به گناه از دنیا برویم. وای بر ما و بر غفلت و بدبختی ما!! …

قبول توبه

اگر توبه واقعا درست باشد حتما مورد قبول حق واقع می‌شود و این یکی از الطاف پروردگار مهربان است. خدا ما را برای جهنم و عذاب دوزخ نیافریده، بلکه برای سعادت و بهشت آفریده است. پیامبران را فرستاده تا مردم را به راه سعادت هدایت کنند و گناهکاران را به توبه و رجوع به سوی خدا دعوت نمایند. در توبه و انابه را برای همه کس باز گذاشته و همواره آنها را به سوی خودش دعوت می‌کند.

پیامبران و اولیاء خدا همواره مردم را به سوی توبه می‌خواندند. خدای مهربان در آیات فراوان گناهکاران را به سوی خودش دعوت نموده و وعده داده که توبه آنها را بپذیرد و وعده‌های خدا دروغ نیست. پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السّلام هم با صدها حدیث مردم را به توبه و بازگشت به سوی خدا دعوت نموده و امیدوار ساخته‌اند. از باب نمونه:

خدا در قرآن می‌فرماید: «او خدایى است که توبه بندگانش را مى پذیرد و گناهان را مى بخشد و به هرچه شما انجام مى دهید آگاه است»[47].

و می‌فرماید: «البته من بسیار بخشنده ام بر آنکس که توبه کند و ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد و هدایت یابد»[48].

و می‌فرماید: «کسانیکه هرگاه کار ناشایسته‌ای انجام دادند یا به نفس خودشان ستم کردند خدا را به یاد آورند و برای گناهانشان استغفار کنند، و جز خدا کیست که گناهان را ببخشد و آنان که بر انجام کارهای زشت اصرار نمی‌کنند و به زشتی گناهان آگاه هستند اینان هستند که پاداش عملشان آمرزش و باغهایی است که زیر درختان آنها نهرهای آب جاریست و برای همیشه در آنجا زندگی خواهند کرد، چه پاداش خوبی است برای عمل‌ کنندگان»[49].

امام محمد باقر علیه السّلام فرمود: «توبه کننده از گناه مانند کسى است که اصلا گناه نکرده باشد. و کسى که به گناه کردن همچنان ادامه مى دهد و بر زبان کلمه استغفار جارى مى کند همانند مسخره گر مى باشد»[50].

از این قبیل آیات و روایات فراوان داریم. بنابراین در قبول شدن توبه نباید تردید نمود، بلکه خدای مهربان توبه‌کننده را دوست دارد.

در قرآن می‌فرماید: «بدرستیکه خدا توبه کنندگان و تطهیر کنندگان را دوست دارد»[51].

امام محمد باقر علیه السّلام فرمود: خوشنودی خدا از توبه بنده‌اش، بیشتر از شادمانی مردی است که در شب تاریک حیوان سواری و زاد و توشه‌اش را گم کرده سپس پیدا کند»[52].

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هنگامی که بنده، توبه خالص و بادوام کند، خدا او را دوست می‌دارد، پس گناهانش را مستور می‌سازد.

راوی عرض کرد: یا بن رسول اللّه چگونه گناهانش را مستور می‌نماید؟

فرمود: دو فرشته‌ای که کاتب اعمال هستند گناهان آن بنده را فراموش می‌کنند، به اعضاء و جوارحش و نقاط زمین (که در آن گناه کرده) دستور می‌دهد که گناهان بنده تائب ما را کتمان کنید. پس خدا را ملاقات می‌کند درحالی‌که هیچکس و هیچ چیز شاهد گناهانش نیست[53].

توبه چیست؟

توبه عبارتست از ندامت و پشیمانی از اعمال گذشته، کسی را می‌توان تائب نامید که واقعا و قلبا از گناهان گذشته‌اش پشیمان باشد.

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «ندامت و پشیمانى توبه است»[54].

درست است که خدا توبه را می‌پذیرد و گناهان را می‌آمرزد لیکن مجرد گفتن استغفر اللّه یا اظهار پشیمانی یا حتی گریه را نمی‌توان دلیل توبه واقعی دانست، بلکه باوجود سه علامت می‌توان توبه را واقعی و حقیقی دانست:

اول- قلبا از گناهان گذشته بیزار و متنفر و در نفس خودش اندوهناک و پشیمان و شرمنده باشد.

دوم- تصمیم جدی داشته باشد که در آینده مرتکب گناه نشود.

سوم- اگر در اثر گناه، کاری را انجام داده که قابل تدارک و جبران است تصمیم بگیرد آن را تلافی و جبران کند. مثلا اگر حق الناس بر گردن دارد، اگر مالی را از کسی غصب کرده یا سرقت نموده یا تلف کرده، تصمیم بگیرد در اولین فرصت آن را به صاحبش برگرداند، و اگر از پرداخت آن عاجز است به هرطریق ممکن صاحبش را راضی سازد. اگر غیبت و بدگویی کرده حلّیت بطلبد، اگر به کسی تعدی و تجاوز و ظلم کرده از مظلوم استرضا کند، اگر حقوق واجب اموالش را نپرداخته بپردازد و اگر نماز یا روزه‌ای از او فوت شده قضا کند.

چنین شخصی را می‌توان گفت: واقعا از گناهان گذشته پشیمان شده و توبه‌اش مورد قبول واقع می‌شود. اما کسیکه کلمه استغفار را بر زبان جاری می‌سازد ولی قلبا از گناه پشیمان نیست و نسبت به آینده تصمیم بر ترک ندارد، یا گناهان قابل جبران را تلافی نمی‌کند، چنین فردی توبه نکرده و نباید انتظار قبول داشته باشد، گرچه در مجلس دعا شرکت کند و تحت‌تأثیر عواطف قرار گیرد و اشکی هم بریزد و ضجّه‌ای هم سر دهد.

شخصی در حضور امیر المؤمنین علیه السّلام کلمه استغفار را بر زبان جاری ساخت. حضرت فرمود: مادرت به عزایت بنشیند، آیا می‌دانی استغفار چیست؟

استغفار درجه علیین می‌باشد، استغفار اسمی است که به شش معنا اطلاق می‌شود:

1- پشیمانی از گناهان گذشته. 2- تصمیم به ترک گناه، برای همیشه.

3- اینکه حقوق مردم را ادا کنی چنانکه وقتی خدا را ملاقات می‌کنی حقی بر گردنت نباشد. 4- کاملا توجه کنی هرواجبی را که ترک کرده‌ای قضا کنی.

5- آنقدر بر گناه اندوهناک باشی که گوشتی که از خوردن حرام بر بدنت روییده آب شود و پوست بدنت بر استخوان بچسبد، آنگاه گوشت جدید بروید. 6- درد و سختی طاعت را بر بدنت بچشانی چنانکه قبلا شیرینی معصیت را به او چشانیده‌ای، بعد از آن بگویی: استغفر اللّه»[55].

شیطان آنقدر مکار و فریبکار است که گاهی انسان را حتی در مورد توبه هم فریب می‌دهد. ممکن است انسان گناهکار در مجلس دعا شرکت کند و تحت‌تأثیر قرار گیرد و اشکی بریزد و ناله‌ای سر دهد، شیطان می‌گوید: به‌به چه حالی پیدا کردی؟ تو دیگر توبه کردی و از گناهان پاک شدی. در صورتیکه نه قلبا از گناه پشیمان شده، نه تصمیم گرفته که در آینده مرتکب گناه نشود و نه تصمیم گرفته که حقوق مردم و حقوق خدا را ادا کند. چنین عملی توبه واقعی نیست و باعث تطهیر و تهذیب نفس و سعادت اخروی نخواهد بود. چنین فردی از راه گناه باز نگشته و به سوی خدا رجوع نکرده است.

چیزهایی که باید از آنها توبه کرد

گناه چیست و از چه گناهانی باید توبه کنیم؟ پاسخ این است که هرچیزی که مانع سیروسلوک و قرب الی اللّه باشد و انسان را به دنیا علاقه‌مند و از توبه به خدا بازدارد، گناه بشمار می‌رود که باید از آن اجتناب نمود و نفس را از آن تطهیر ساخت. گناهان را به دو دسته می‌توان تقسیم کرد: گناهان اخلاقی و گناهان عملی:

الف- گناهان اخلاقی: اخلاق رذیله و صفات زشت نفس را آلوده و پلید می‌سازند و از پیمودن صراط مستقیم انسانیت و نیل به مقام قرب و لقاء اللّه باز می‌دارند. صفات زشت اگر در نفس ریشه کردند جزء ملکات می‌شوند، باطن ذات را دگرگون می‌سازند و حتی در چه بودن انسان نیز تأثیر دارند. گناهان اخلاقی را نباید به بهانه اخلاقی بودن، بی‌اهمیت و کوچک بشماریم و از توبه و تصفیه نفس از آنها، غافل بمانیم، بلکه پاکسازی نفس از آنها یک امر ضروری و حیاتی محسوب می‌شود.

اخلاق رذیله عبارتند از: ریاء، نفاق، غضب، تکبر، خودبینی، تندخویی، ظلم، مکر و فریب، غیبت، بهتان، سعایت، عیبجویی، سخن‌چینی، خلف وعده، دروغ، حب دنیا، حرص، بخل، حقوق والدین، قطع خویشاوندی، کفران نعمت و ناسپاسی، تبذیر و اسراف، حسد، بدزبانی و دشنام دادن و دیگر صفات زشت.

صدها آیه و روایت در مذمت این صفات و راه پیشگیری و علاج و آثار و علائم و کیفرهای دنیوی و اخروی آنها وارد شده و در کتابهای اخلاقی مورد بحث و تشریح قرار گرفته که در اینجا نمی‌توانیم از آنها بحث کنیم، شما می‌توانید به کتب اخلاق و حدیث مراجعه فرمایید.

ب- گناهان عملی: از جمله گناهان عملی عبارتند از، دزدی، قتل نفس، زنا، لواط، ربا دادن و ربا گرفتن، غصب اموال مردم، تقلب در معامله، فرار از میدان جهاد واجب، خیانت در امانت، شرب خمر و سایر مسکرات، خوردن گوشت میته و خوک و سایر مأکولات حرام، قماربازی، شهادت دروغ، قسم دروغ، نسبت زنا به افراد بی‌گناه، ترک نمازهای واجب، ترک روزه واجب، ترک حج، ترک امر به معروف و نهی از منکر، خوردن غذای نجس، و دیگر محرمات. این گناهان نیز در کتابهای حدیث و فقه مورد بحث و بررسی قرار گرفته‌اند که توضیح و تشریح آنها در اینجا ممکن نیست، می‌توانید در این مورد به کتب حدیث مراجعه کنید.

اینها گناهان معروف هستند که انسان باید از آنها اجتناب کند و در صورت ابتلاء توبه نماید و به سوی خدا بازگردد.

اما گناهان دیگری هم داریم که معروف نیستند و به عنوان گناه معرفی نشده‌اند، لیکن برای بندگان برگزیده و اولیاء خدا گناه محسوب می‌شوند. مانند: ترک مستحبات و انجام مکروهات و حتی تصور گناه، توجه به غیر خدا، خواطر نفسانی و وساوس شیطانی که انسان را از یاد خدا غافل می‌گردانند. همه اینها برای اولیاء خدا گناه محسوب می‌شود و از آنها توبه می‌کنند. بالاتر از اینها، حتی قصور از شناخت کامل خدا و صفات و افعالش که لازمه هرانسان ممکن الوجودی است، نسبت به انسانهای ممتاز و برگزیده الهی، نقص و گناه محسوب می‌شود، از احساس چنین نقصی لرزه بر اندامشان می‌افتد و با گریه و ناله بسوی خدا بازمی‌گردند و توبه و انابه می‌نمایند.

استغفار و توبه پیامبران و ائمه معصومین علیهم السّلام می‌تواند از این قبیل باشد.

حضرت صادق علیه السّلام در حدیثی فرمود: «رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در هرروز هفتاد مرتبه توبه مى کرد، در صورتیکه گناهى نداشت»[56].

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «گاهى تاریکى بر قلب من عارض مى شود، به همین جهت در شبانه روز هفتاد مرتبه استغفار مى کنم»[57].[58] [39]- قال على علیه السّلام: ترک الذنب اهون من طلب التوبه- بحار/ ج 73 ص 364.

[40]- قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ- زمر/ 53.

[41]- وَ إِذا جاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ- انعام/ 54.

[42]- وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ- نور/ 31.

[43]- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسى رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ- تحریم/ 8.

[44]- قال رسول اللّه( ص): لکل داء دواء و دواء الذنوب الاستغفار- وسائل/ ج 11 ص 354.

[45]- قال ابو جعفر( ع): ما من عبد الّا و فى قلبه نکتة بیضاء فاذا اذنب خرج فى النکتة نکتة سوداء، فان تاب ذهب تلک السواد و ان تمادى فى الذنوب زاد ذالک السواد حتى یغطّى الیباض فاذا غطّى البیاض لم یرجع صاحبه الى خیر ابدا و هو قول اللّه: کلّا بل ران على قلوبهم ما کانوا یکسبون- بحار/ ج 73 ص 332.

[46]- قال الصادق علیه السّلام: تأخیر التوبة اغترار، و طول التسویف حیرة و الاعتلال على اللّه هلکة و الاصرار على الذنب امن لمکر اللّه و لا یأمن مکر اللّه الّا القوم الخاسرون- بحار/ ج 73 ص 365.

[47]- وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ وَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ- شورى/ 25.

[48]- وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى – طه/ 82.

[49]- وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ. أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ- آل عمران/ 135.

[50]- قال ابو جعفر علیه السّلام: التائب من الذنب کمن لا ذنب له و المقیم على الذنب و هو مستغفر منه کالمستهزء- کافى/ ج 2 ص 435.

[51]- إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ- بقره/ 222.

[52]- قال ابو جعفر علیه السّلام: انّ اللّه اشدّ فرحا بتوبة عبده من رجل اضلّ راحلته و زاده فى لیلة ظلماء فوجدها فاللّه اشدّ فرحا بتوبة عبده من ذلک الرجل براحلته حین وجدها- کافى/ ج 2 ص 436.

[53]- قال ابو عبد اللّه( ع): اذا تاب العبد توبة نصوحا احبّه اللّه فستر علیه، فقلت و کیف یستر علیه؟ قال ینسى ملکیه ما کانا یکتبان علیه و یوحى اللّه الى جوارحه و الى بقاع الارض ان اکتمى علیه ذنوبه، فیلقى اللّه عزّ و جلّ حین یلقاه و لیس شى ء یشهد علیه بشى ء من الذنوب- کافى/ ج 2 ص 436.

[54]- حقائق/ ص 286.

[55]- عن امیر المؤمنین علیه السّلام: انّ قائلا قال بحضرته: استغفر اللّه، فقال: ثکلتک امک اتدرى ما الاستغفار؟ الاستغفار درجة العلّیین و هو اسم واقع على ستة معان اولها الندم على ما مضى و الثانى العزم على ترک العود الیه ابدا و الثالث ان تؤدى الى المخلوقین حقوقهم حتى تلقى اللّه املس لیس علیک تبعة. و الرابع ان تعمد الى کل فریضة علیک ضیّعتها فتؤدى حقها و الخامس ان تعمد الى اللحم الذى نبت على السحت فتذیبه بالاحزان حتى یلصق الجلد بالعظم و ینشأ بینهما لحم جدید و السادس ان تذیق الجسم الم الطاعة کما اذقته حلاوة المعصیة، فعند ذالک تقول: استغفر اللّه- وسائل/ ج 11 ص 361.

[56]- قال الصادق علیه السّلام: ان رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله کان یتوب الى اللّه فى کل یوم سبعین مرة من غیر ذنب- کافى/ ج 2 ص 450.

[57]- قال النبى( ص): انّه لیغان على قلبى حتى استغفر اللّه فى الیوم و اللیلة سبعین مرة- محجة/ ج 7 ص 17.

تحلیه یا پرورش و تکمیل نفس

بعد از تهذیب و پاکسازی نفس، نوبت به پرورش و تکمیل نفس می‌رسد که در اصطلاح «تحلیه» نامیده می‌شود. در علوم عقلیه به اثبات رسیده که نفس انسان پیوسته در حال حرکت و شدن است. فعلیت او آمیخته به قوه و استعداد است، تدریجا استعدادهای خود را به فعلیت تبدیل می‌کند. در آغاز، ساخته شده و کامل نیست بلکه تدریجا خود را می‌سازد و گوهر ذات خود را پرورش می‌دهد. اگر در صراط مستقیم، حرکت کرد تدریجا کامل و کامل‌تر می‌شود تا به کمال نهایی نائل گردد و اگر به انحراف کشیده شد و در طریق ضلال قدم نهاد، تدریجا از کمال نهایی انسان دور می‌شود و در وادیهای هولناک حیوانیت سقوط می‌کند.

قرب به خدا

باید بدانیم که حرکت انسان یک حرکت واقعی است نه اعتباری، این حرکت مربوط به روح مجرد اوست نه جسم و تن. و هم‌چنین این حرکت ذاتی است نه عارضی. در این حرکت، گوهر ذات انسان حرکت می‌کند و دگرگون می‌شود.

بنابراین مسیر حرکت انسان نیز یک طریق واقعی است نه اعتباری و مجازی. اما مسیر حرکت از ذات متحرک جدا نیست، بلکه متحرک در باطن ذات حرکت می‌کند و مسیر را به همراه خود می‌برد.

اکنون این سؤال به میان می‌آید که هرحرکت غایتی دارد، غایت حرکت ذاتی انسان چیست؟ انسانها در این جهان به سوی چه غایتی در حرکت هستند و

سرنوشتشان در نهایت به کجا خواهد کشید؟.

از آیات و احادیث استفاده می‌شود، غایتی که برای حرکت انسانها مقدر شده قرب به خداست، لیکن همه انسانها در صراط مستقیم حرکت نمی‌کنند و به مقام قرب الهی نائل نمی‌شوند.

قرآن انسانها را به سه دسته تقسیم می‌کند: اصحاب میمنة، اصحاب مشأمة، و سابقون، که دسته سوم را به عنوان مقربین توصیف می‌کند.

در قرآن می‌فرماید: شما انسانها سه دسته هستید: «اصحاب میمنت، و چه مى دانى که اصحاب میمنت چه کسانى هستند؟ و اصحاب مشأمت و چه مى دانى که آنها چه کسانى هستند؟ و سبقت گیرندگان (در عمل) در بهشت و نیل به رحمت پروردگار نیز سبقت خواهند گرفت. اینان مقرب خدا مى باشند و در بهشت نعیم سکونت خواهند کرد»[1].

اصحاب میمنت یعنی سعادتمندان، اصحاب مشأمت یعنی اهل شقاوت و سابقین کسانی هستند که در پیمودن صراط مستقیم بر دیگران سبقت گرفته و به مقام قرب الهی نائل گشته‌اند. از آیه استفاده می‌شود که غایت حرکت انسانها باید قرب به خدا باشد.

در آیه دیگر می‌فرماید: «اما اگر از مقربین درگاه خدا باشد، در قیامت از آسایش و نعمتهاى بهشتى و بهشت مرفهى که از عطاى خداست استفاده خواهد کرد. و اگر از اصحاب یمین باشد پس از جانب اصحاب یمین سلامى است مخصوص تو و اگر از منکران و گمراهان باشد، از آبهاى داغ دوزخ بر او نازل مى شود و جایگاهش جهنم خواهد بود»[2].

باز هم در آیه دیگری می‌فرماید: «چنین نیست (که کافرین پنداشته اند) بدرستیکه کتاب ابرار (آنچه برایشان مقرر شده) در علیین (درجات عالى) مى باشد. چه مى دانى که علّیین چیست! کتابیست که از جانب خدا به ثبوت رسیده و مقرّبان درگاه الهى آن مقام را مشاهده مى کنند»[3].

از این آیات استفاده می‌شود که مقام قرب الهی کمال نهایی و غایت سیر حرکت انسانها است. انسانهای برگزیده خدا که در صراط مستقیم انسانیت حرکت نمایند بدان مقام نائل می‌گردند. بنابراین مقربین، گروه ممتازی از اهل سعادت هستند.

در قرآن می‌فرماید: «هنگامیکه ملائکه گفتند: اى مریم! خدا تو را به کلمه اى که از جانب خودش مى باشد یعنى عیسى بن مریم بشارت داده که در دنیا و آخرت نزد خدا آبرومند است و از مقرّبین مى باشد»[4].

از آیات و احادیث استفاده می‌شود که بندگان ممتاز و شایسته الهی که در ایمان و یقین و عمل صالح بر دیگران سبقت جسته‌اند، در قیامت، در جایگاهی بسیار عالی منزل دارند که مقام قرب و به تعبیر بعض آیات، عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ نامیده می‌شود. شهدا نیز در چنین مقامی جای دارند.

در قرآن می‌فرماید: «گمان نکن کسانیکه در راه خدا کشته شده اند، مرده اند بلکه زنده هستند و نزد پروردگارشان روزى مى گیرند»[5].

بنابراین، کمال نهایی انسان و سرمنزل سالکین، قرب به خداست.

معنای قرب به خدا

اکنون باید دید که مقصود از قرب به خدا چیست؟ و چگونه می‌توان تصور

کرد که انسان به خدا نزدیک شود؟ قرب به معنای نزدیکی است و در سه مورد استعمال می‌شود:

قرب مکانی: دو موجود که از جهت مکان نزدیک هم باشند گفته می‌شود:

قریب بهم هستند.

قرب زمانی: در صورتیکه دو شی‌ء از جهت زمان نزدیک به هم باشند گفته می‌شود: این دو شی‌ء به یکدیگر قریب هستند. البته روشن است که قرب بندگان به خدا از دو قسم بالا نیست، زیرا خدا در ظرف زمان و مکان واقع نشده تا چیزی نسبت به او قرب زمانی یا مکانی داشته باشد بلکه خدا خالق زمان و مکان و محیط به آنها می‌باشد.

قرب مجازی: گاهی می‌گویند: فلان شخص به فلان شخص قریب و نزدیک است، مقصودشان این است که مورد احترام و علاقه او می‌باشد و به تقاضاهایش ترتیب اثر می‌دهد. این نوع نزدیکی، قرب مجازی و اعتباری و تشریفاتی است، نه حقیقی.

آیا قرب بنده به خدا می‌تواند از این قسم باشد یا نه؟ البته این مطلب صحیح است که خدا به بندگان شایسته‌اش علاقه دارد و خواسته‌های آنها را اجابت می‌کند، لیکن قرب بنده را به خدا نمی‌توان از این نوع دانست، زیرا چنانکه قبلا اشاره شد:

در علوم عقلیه به اثبات رسیده و آیات و احادیث هم دلالت دارند که حرکت ذاتی انسان و مسیر و صراط مستقیم او اموری واقعی و حقیقی هستند، نه اعتباری و تشریفاتی. رجوع به سوی خدا که اینهمه در آیات و احادیث وارد شده، حقیقت و واقعیت دارد و نمی‌تواند اعتباری باشد. از باب نمونه:

خدا در قرآن می‌فرماید: «اى نفس مطمئن! بسوى پروردگارت رجوع کن در حالیکه راضى و پسندیده هستى»[6].

و می‌فرماید: «هرکس عمل صالحی انجام دهد سودش به خود او خواهد رسید و هرکس عمل زشتی مرتکب شود به زیان خودش عمل کرده، آنگاه همه شما بسوی پروردگارتان رجوع خواهید کرد»[7].

و می‌فرماید: «کسانیکه به هنگام مصیبت مى گویند: ما مملوک خدا هستیم و بسوى او رجوع خواهیم کرد»[8].

بهرحال رجوع الی اللّه و صراط مستقیم و سبیل اللّه و استکمال نفس اموری واقعی هستند نه اعتباری و تشریفاتی. حرکت انسان به سوی خدا، یک حرکت آگاهانه و اختیاری است که نتیجه‌اش بعد از مرگ آشکار می‌شود. از آغاز وجود، این حرکت شروع می‌شود و تا هنگام مرگ ادامه دارد. بنابراین، قرب به خدا هم یک امر واقعی است، بندگان شایسته الهی واقعا به خدا نزدیک می‌شوند و بندگان ناصالح و گناهکار، واقعا از خدا دور می‌گردند. بنابراین، باید دید معنای قرب به خدا چیست؟.

قرب به خدا از قربهای متعارف نیست، بلکه نوع دیگری است که می‌توان آن را قرب کمالی و درجه وجودی نامید، برای روشن شدن مطلب به یک مقدمه اشاره می‌کنیم.

در کتب حکمت و فلسفه اسلام به اثبات رسیده که وجود و هستی، حقیقتی است مشکک و دارای مراتب و درجات مختلف. وجود مانند نور است که مراتب شدید و ضعیف دارد. پائین‌ترین مرتبه نور (مثلا نور یک ولت) نور است تا عالی‌ترین مراتب نور که آن هم چیزی جز نور نیست. در بین مرتبه اعلا و پایین مراتبی از نور وجود دارد که همه نور هستند و تفاوت آنها به شدت و ضعف می‌باشد. وجود هم به همین‌گونه دارای مراتب مختلفی است که تفاوت آنها به واسطه شدت و ضعف است. پایین‌ترین مراتب وجود، وجود طبیعت و ماده است و عالی‌ترین مراتب، ذات مقدس خدای متعال می‌باشد که از جهت کمال وجودی نامتناهی است، در بین دو مرتبه، درجاتی از وجود داریم که تفاوت آنها نیز به واسطه شدت و ضعف می‌باشد. از اینجا روشن می‌شود که وجود هرچه قوی‌تر و درجه‌اش بالاتر و کاملتر باشد به همان نسبت به ذات مقدس و نامتناهی خدای متعال نزدیک‌تر خواهد بود، و برعکس هرچه ضعیف‌تر باشد از ذات واجب الوجود دورتر خواهد بود.

اکنون با توجه به مقدمه مذکور می‌توانید معنای قرب بنده را به خدا و دوری از او را تصور نمایید، انسان از جنبه روح حقیقت مجردی است که از جهت فعل به ماده تعلق دارد و به‌همین جهت می‌تواند حرکت کند و کامل و کاملتر شود تا به مرتبه نهایی وجود خود برسد. از آغاز حرکت تا رسیدن به مقصد، یک شخص و یک حقیقت بیش نیست، لیکن هرچه بیشتر کسب کمال کند و در مراتب وجود سیر و صعود نماید، به همان نسبت به منبع وجود یعنی ذات غیرمتناهی و مقدس خدای متعال نزدیک‌تر می‌شود. انسان به واسطه ایمان و عمل صالح می‌تواند وجود خویش را کامل و کاملتر کند تا به مقام قرب الهی نائل گردد، از سرچشمه هستی و منبع کمال و جمال فیوضات بیشتری دریافت کند و خود منشأ آثار بیشتری گردد.

با این توضیح مشخص شد که حرکت و صعود انسان، به سوی یک مقصد نامتناهی ادامه دارد و هرکس به مقدار سعی و تلاش خویش به مرتبه‌ای از قرب نائل می‌گردد. به عبارت دیگر، مقام قرب یک نقطه نیست بلکه یک حقیقت دارای درجات و مراتب است. قرب، یک امر نسبی و اضافی است، انسان هرچه بیشتر تلاش کند به مقام عالیتری صعود می‌کند و از فیوضات بیشتری بهره‌مند می‌گردد.

[1]- وَ کُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً، فَأَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ؟ وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ، فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ- واقعه/ 12.

[2]- فَأَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعِیمٍ. وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنْ أَصْحابِ الْیَمِینِ فَسَلامٌ لَکَ مِنْ أَصْحابِ الْیَمِینِ وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُکَذِّبِینَ الضَّالِّینَ فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ وَ تَصْلِیَةُ جَحِیمٍ- واقعه/ 88- 94.

[3]- کَلَّا إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ کِتابٌ مَرْقُومٌ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ- مطفّفین/ 21.

[4]- إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ: یا مَرْیَمُ! إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ وَجِیهاً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ- آل عمران/ 45.

[5]- وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ- آل عمران/ 169.

[6]- یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً- فجر/ 28.

[7]- مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ- جاثیه/ 15.

[8]- الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ- بقره/ 156.

*امینى، ابراهیم، خودسازى (تزکیه و تهذیب نفس)، 1جلد، شفق – قم، چاپ: هشتم.

ایمان زیربنای کمالات نفسانی

ایمان و معرفت زیربنای استکمالات نفسانی و حرکت به سوی قرب الهی است. سالک باید قبل از حرکت، مقصد و غایت حرکت خویش را روشن کند و بداند که به کجا می‌رود و از چه طریقی باید حرکت کند وگرنه به مقصد نخواهد رسید. ایمان به خدا به حرکت و تکاپوی انسان جهت می‌دهد و مقصدش را روشن می‌سازد. کسانیکه ایمان نداشته باشند از پیمودن صراط مستقیم تکامل عاجزند.

در قرآن می‌فرماید: «کسانیکه (به خدا) و قیامت ایمان ندارند از راه راست منحرف خواهند شد»[9].

و می‌فرماید: «بلکه آنان که به عالم آخرت ایمان نمى آورند، در عذاب و گمراهى دور و درازى گرفتار مى باشند»[10].

انسان کافر که به وجود خدا و معاد ایمان ندارد از عالم کمال قطع شده و یکسره به سوی ماده و مادیات و تأمین خواسته‌های حیوانی روی آورده است.

بنابراین، مقصد و غایت حرکت او هم جز جهان ماده چیزی نخواهد بود. او در طریق کمال نیست تا قرب به خدا برایش امکان داشته باشد. جهت حرکت او دنیاست و مرتب از صراط مستقیم انسانیت دور می‌شود. اگر کافر کار خیری را هم انجام دهد وسیله استکمال نفسانی و قرب او نمی‌شود، زیرا برای خدا و به قصد

تقرب انجام نداده تا برایش سودمند باشد، بلکه به قصد دنیا انجام داده و نتیجه‌اش را در همین دنیا خواهد دید، و دیگر در قیامت برای او اثری نخواهد داشت.

خدا در قرآن می‌فرماید: «مثل کسانى که به پروردگارشان کافر شدند، اعمال آنها مانند خاکسترى است که در روز تندباد در معرض بادهاى شدید قرار گیرد و به اطراف پراکنده شود. و قدرت بر حفظ آنچه را کسب کرده اند ندارند، این همان ضلالت و دورى از طریق نجات است»[11].

بهرحال ایمان زیربنای اعمال است و به آنها ارزش می‌دهد. اگر جان مؤمن، با ایمان و کلمه توحید آمیخته شد نورانی می‌شود و به جانب خدا صعود می‌کند و عمل صالح هم به او مدد می‌رساند.

در قرآن می‌فرماید: «هرکس که طالب عزت است (باید بداند که) همه عزتها نزد خدا مى باشد. کلمه نیکوى توحید به سوى خدا بالا مى رود و عمل صالح او را بالا مى برد»[12].

عمل صالح جان انسان را بالا می‌برد و به مقام قرب الهی می‌رساند و حیات طیّب و زیبا برایش فراهم می‌سازد، ولی مشروط به اینکه ایمان داشته باشد. جان بی‌ایمان تاریک و ظلمانی است و لیاقت قرب الهی و حیات طیّب را ندارد.

در قرآن می‌فرماید: «هرکس عمل صالح انجام دهد، چه مرد باشد چه زن، در صورتیکه مؤمن باشد، ما او را با حیات طیّب و پاکیزه زنده مى کنیم»[13].

بنابراین، انسان سالک باید ابتدا برای تقویت نیروی ایمان خویش تلاش و کوشش کند، که هرچه ایمانش برتر و قوی‌تر باشد به درجات بالاتری از کمال صعود خواهد کرد.

قرآن می‌فرماید: «خدا کسانى را از شما که ایمان داشته باشند بالا مى برد و کسانى را که داراى علم باشند به درجاتى صعود مى دهد، خدا به آنچه شما انجام مى دهید آگاه است»[14].

[9]- وَ إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ- مؤمنون/ 74.

[10]- بَلِ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی الْعَذابِ وَ الضَّلالِ الْبَعِیدِ- سبا/ 8.

[11]- مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عاصِفٍ لا یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلى شَیْ ءٍ ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ- ابراهیم/ 18.

[12]- مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً، إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ- فاطر/ 10.

[13]- مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً- نحل/ 97.

[14]- یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ- مجادله/ 11.

اسباب تکامل و تقرب

برای تکمیل نفس و تقرب به خدا از چند وسیله می‌توان استفاده کرد که به تعدادی از مهمترین آنها اشاره می‌کنیم: اول ذکر خدا، دوم پرورش فضائل و مکارم اخلاق، سوم عمل صالح، چهارم جهاد و شهادت، پنجم احسان و خدمت به خلق خدا، ششم دعا، هفتم روزه، که در طول کتاب به تدریج وسائل مذکور را تشریح خواهیم کرد.

وسیله اول: ذکر خدا

ذکر را می‌توان نقطه شروع حرکت باطنی و سیروسلوک به سوی قرب پروردگار جهان دانست، انسان سالک به وسیله ذکر به تدریج از افق ماده بالاتر می‌رود و به عالم صفا و نورانیت قدم می‌گذارد، کامل و کامل‌تر می‌شود تا به مقام قرب حق تعالی نائل گردد. یاد خدا به منزله روح عبادتها و بزرگترین هدف تشریع آنها می‌باشد، زیرا ارزش هرعبادت به مقدار توجه بنده است. در آیات و احادیث درباره ذکر خدا سفارشهای فراوانی شده است. از باب نمونه:

در قرآن می‌فرماید: «اى کسانیکه ایمان آورده اید ذکر خداى را بسیار بگویید»[15].

و می‌فرماید: (خردمندان) کسانی هستند که در حال قیام و قعود و به هنگام خفتن، خدای را یاد می‌کنند و در آفرینش آسمانها و زمین می‌اندیشند. (و می‌گویند) پروردگارا این دستگاه باعظمت را بیهوده نیافریده‌ای. تو پاک و منزه هستی، پس ما را از عذاب دوزخ نگهدار»[16].

و می‌فرماید: «کسیکه نفسش را تزکیه نمود و پروردگارش را یاد کرد و نماز خواند رستگار شد»[17].

و فرمود: «نام پروردگارت را صبح و شام یاد کن»[18].

و فرمود: «پروردگارت را بسیار یاد کن، شبانگاه و صبحگاه او را تسبیح گوى»[19].

و فرمود: «هنگامى که نمازتان را بجاى آوردید خداى را در حال قیام و قعود و به هنگام خفتن یاد کنید»[20].

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: «هرکس که ذکر خداى را زیاد گوید خدا او را در بهشت در سایه لطف خودش قرار خواهد داد»[21].

امام صادق علیه السّلام به اصحاب فرمود: «هرچه مى توانید خداى را یاد کنید، در هرساعتى از ساعتهاى شب و روز. زیرا خدا شما را به کثرت ذکر امر کرده است. خدا یاد مى کند مؤمنى را که به یاد او باشد. بدانید که هیچ بنده مؤمنى خدا را یاد نمى کند مگر اینکه خدا نیز او را به خوبى یاد خواهد کرد»[22].

امام صادق علیه السّلام فرمود: خدای متعال به حضرت موسی فرمود، در طول شب و روز زیاد ذکر مرا بگو. به هنگام ذکر خاشع و به هنگام بلا صابر و به هنگام یاد من، آرامش و سکون داشته باش. مرا پرستش کن و برایم شریک قرار مده.

بازگشت همه به سوی من خواهد بود. ای موسی! مرا ذخیره خودت قرار بده و گنجهای باقیات الصالحات را نزد من بگذار»[23].

در جای دیگر امام صادق علیه السّلام می‌فرماید: برای هرچیز حد و نهایتی است جز ذکر خدا که حد و نهایت ندارد. خدا واجباتی دارد که هرکس آنها را انجام داد حدشان همان است و روزه ماه رمضان نیز محدود است. حج نیز محدود است که با انجام دادن آن مراسم، پایان می‌پذیرد. برخلاف ذکر خدا که حدی ندارد و خدای متعال به مقدار قلیل آن اکتفا نکرده است. سپس این آیه را قرائت فرمود:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا. خدای متعال در این آیه برای ذکر، مقدار معینی را تعیین نکرده است.

آنگاه فرمود: پدرم (امام محمد باقر علیه السّلام) کثیر الذکر بود، من با او راه می‌رفتم مشغول ذکر خدا بود، با او غذا می‌خوردم ذکر می‌گفت. حتی هنگامی که با مردم صحبت می‌کرد از ذکر خدا غافل نبود. می‌دیدم که زبانش بر دهانش چسبیده بود و لا اله الا اللّه می‌گفت. بعد از نماز صبح ما را جمع می‌کرد و دستور می‌داد تا طلوع آفتاب ذکر بگوییم.

(تا اینکه فرمود) رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: آیا به بهترین اعمال، شما را خبر ندهم که بیش از هرعملی درجات شما را بالا می‌برد؟ و نزد خدا از همه‌چیز پاکیزه‌تر و مرغوب‌تر می‌باشد؟ و برای شما از درهم و دینار بهتر و حتی از جهاد در راه خدا افضل است؟ عرض کردند: یا رسول اللّه! بفرمایید. فرمود: ذکر خدا را زیاد بگویید.

آنگاه امام فرمود: مردی خدمت رسول خدا عرض کرد: بهترین اهل مسجد چه کسی است؟ فرمود: آنکس که بیشتر از دیگران ذکر خدا را گوید. پیامبر فرمود:

هرکس که زبان ذاکر داشته باشد خیر دنیا و آخرت به او عطا شده است»[24].

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله به ابو ذر فرمود: «قرآن را تلاوت کن، و ذکر خدا را بسیار بگو که سبب ذکر تو در آسمانها مى باشد و در زمین براى تو نور خواهد بود»[25].

حضرت امام حسن علیه السّلام از پیامبر اکرم نقل کرده که فرمود: به سوی باغستانهای بهشت سبقت بگیرید. اصحاب عرض کردند: باغهای بهشت کدامند؟

فرمود: حلقه‌های ذکر»[26].

امام صادق علیه السّلام فرمود: کسی که در بین غافلین ذاکر خدا باشد مانند مجاهد است در بین فرارکنندگان، بهشت برای چنین مجاهدی واجب است»[27].

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله به اصحاب فرمود: از باغستهای بهشت استفاده کنید، عرض کردند! یا رسول اللّه باغهای بهشت کدامند؟ فرمود: مجالس ذکر، صبح و شب ذکر خدا را بگویید، هرکس که می‌خواهد منزلت و ارزش خود را نزد خدا بداند ببیند منزلت خدا نزد او چگونه است، زیرا خدا بنده‌اش را به مقامی می‌رساند که بنده، خدا را بدان مقام برگزیده است. بدانید که بهترین اعمال شما نزد پروردگارتان و پاکیزه‌ترین آنها که بهتر از هرعملی درجات شما را بالا می‌برد و برایتان از آنچه خورشید بر آن می‌تابد بهتر است، ذکر خدا می‌باشد. زیرا خدا فرموده است: من همنشین کسی هستم که مرا یاد کند»[28].

از آیات و احادیثی که به عنوان نمونه ذکر شد ارزش و فضیلت ذکر را دریافتید. اکنون باید ببینیم مقصود از ذکر چیست؟.

[15]- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً- احزاب/ 41.

[16]- الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ- آل عمران/ 191.

[17]- قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى- اعلى/ 15.

[18]- وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا- انسان/ 25.

[19]- وَ اذْکُرْ رَبَّکَ کَثِیراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ- آل عمران/ 41.

[20]- فَإِذا قَضَیْتُمُ الصَّلاةَ فَاذْکُرُوا اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِکُمْ- نساء/ 103.

[21]- عن ابى عبد اللّه( ع) قال: من اکثر ذکر اللّه عزّ و جلّ اظلّه اللّه فى جنته- وسائل/ ج 4 ص 1182.

[22]- عن ابى عبد اللّه علیه السّلام فى رسالته الى اصحابه قال: و اکثروا ذکر اللّه ما استطعتم فى کل ساعة من ساعات اللیل و النهار، فان اللّه امر بکثرة الذکر، و اللّه ذاکر لمن ذکره من المؤمنین.

و اعلموا انّ اللّه لم یذکره احد من عباده المؤمنین الّا ذکره بخیر- وسائل/ ج 4 ص 1183.

[23]- عن ابی عبد اللّه علیه السّلام: قال اللّه لموسى: اکثر ذکرى باللیل و النهار و کن عند ذکرى خاشعا و عند بلائى صابرا و اطمئن عند ذکرى و اعبدنى و لا تشرک بى شیئا الىّ المصیر. یا موسى! اجعلنى ذخرک وضع عندى کنزک من الباقیات الصالحات- وسائل/ ج 4 ص 1182.

[24]- عن ابی عبد اللّه علیه السّلام قال: ما من شى ء الّا و له حدّ ینتهى الیه الّا الذکر فلیس له حدّ ینتهى الیه فرض اللّه عزّ و جلّ الفرائض فمن ادّاهنّ فهو حدّهن، و شهر رمضان فمن صامه فهو حدّه.

و الحجّ فمن حجّ فهو حدّه- الّا الذکر فانّ اللّه عزّ و جل لم یرض منه بالقلیل و لم یجعل له حدّا ینتهى الیه ثم تلا: یا ایها الذین آمنوا اذکروا اللّه ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا- فقال: لم یجعل اللّه– له حدا ینتهى الیه قال: و کان ابى کثیر الذکر لقد کنت امشى معه و انّه لیذکر اللّه و آکل معه الطعام و انّه لیذکر اللّه و لقد کان یحدّث القوم و ما یشغله ذالک عن ذکر اللّه و کنت ارى لسانه لازقا بحنکه یقول: لا اله الا اللّه، و کان یجمعنا فیأمرنا بالذکر حتى تطلع الشمس.( الى ان قال) و قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: الا اخبرکم بخیر اعمالکم و ارفعها فى درجاتکم و ازکاها عند ملیککم و خیر لکم من الدینار و الدّرهم و خیر لکم من ان تلقوا عدوّکم فتقتلوهم و یقتلوکم؟

فقالوا بلى. فقال ذکر اللّه کثیرا. ثم قال: جاء رجل الى النبى فقال: من خیر اهل المسجد؟ فقال: اکثرهم للّه ذکرا. و قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: من اعطى لسانا ذاکرا فقد اعطى خیر الدنیا و الآخرة وسائل/ ج 4 ص 1181.

[25]- فى وصیة ابى ذرّ قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: علیک بتلاوة القرآن و ذکر اللّه کثیرا فانّه ذکر لک فى السماء و نور لک فى الارض- بحار/ ج 93 ص 154.

[26]- عن الحسن بن على علیه السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: بادروا الى ریاض الجنة، فقالوا: ما ریاض الجنّة؟ قال: حلق الذکر- بحار/ ج 93 ص 156.

[27]- عن الصادق علیه السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: ذاکر اللّه فى الغافلین کالمقاتل فى الفارّین له الجنة- بحار/ ج 93 ص 163.

[28]- انّ رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله خرج على اصحابه فقال: ارتعوا فى ریاض الجنة. قالوا یا رسول اللّه و ما ریاض الجنة؟ قال: مجالس الذکر، اغدوا و روّحوا و اذکروا. و من کان یحب ان یعلم منزلته عند اللّه فلینظر کیف منزلة اللّه تعالى عنده، ینزل العبد حیث انزل العبد اللّه من نفسه و اعلموا انّ خیر اعمالکم عند ملیککم و ازکاها و ارفعها فى درجاتکم و خیر ما طلعت علیه الشمس ذکر اللّه فانه تعالى اخبر عن نفسه فقال: انا جلیس من ذکرنى- بحار/ ج 93 ص 163.

مقصود از ذکر

قبلا روشن شد که ذکر خدا عبادتی بزرگ و یکی از بهترین طرق خودسازی و تکمیل نفس و سیروصعود الی اللّه می‌باشد. اکنون باید ببینیم مقصود از ذکری که در آیات و روایات آمده چیست؟ آیا مراد همین اذکار لفظی مانند سبحان اللّه، الحمد للّه و لا اله الا اللّه، می‌باشد یا مقصود چیز دیگری است؟ آیا این الفاظ بدون توجه باطنی می‌تواند چنین اثر مهمی را داشته باشد یا نه؟.

ذکر در لغت هم به معنای اذکار لفظی آمده، هم به معنای توجه قلبی و حضور باطنی. در احادیث هم در هردو معنا استعمال شده است.

در حدیث آمده که حضرت موسی علیه السّلام به هنگام مناجات عرض کرد:

پروردگارا پاداش کسی که تو را با زبان و قلب یاد کند چیست؟ جواب آمد: ای موسی! او را در قیامت در سایه عرش و در پناه خودم قرار خواهم داد[29].

چنانکه ملاحظه می‌کنید ذکر در این حدیث، هم در ذکر بوسیله زبان استعمال شده، هم ذکر به وسیله قلب. احادیث فراوان دیگری هم داریم که در هردو معنا استعمال کرده‌اند، اما غالبا در توجه قلبی و حضور باطنی استعمال شده است. ذکر کامل و حقیقی همین است. ذکر خدا عبارتست از حالت خدابینی روحانی و توجه باطنی به خدای جهان، به‌طوری‌که خدا را حاضر و ناظر و خودش را در محضر پروردگار جهان بداند. کسی که این‌چنین خدا را یاد کند به دستورات خدا عمل می‌کند، واجبات را انجام می‌دهد و محرمات را ترک می‌کند. به همین جهت ذکر خدا کار آسانی نیست.

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: دشوارترین اعمال که از هرکسی ساخته نیست سه چیز است:

اول- انصاف دادن مردم از نفس خودت، بطوریکه راضی نشوی برای آنها مگر به چیزی که برای خودت می‌پسندی.

دوم- مواسات و برابری با برادر مؤمن در مال.

سوم- ذکر خدا در تمام احوال، مقصود از ذکر خدا فقط سبحان اللّه، و الحمد للّه، و لا اله الا اللّه، و اللّه اکبر، نیست بلکه ذکر خدا به این است که وقتی امر واجبی پیش آمد آن را انجام دهی و هنگامی که کار حرامی پیش آمد آن را ترک کنی»[30].

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله به حضرت علی علیه السّلام فرمود: «سه چیز است که فوق طاقت این امت می‌باشد:

اول- مواسات و برابری با برادر مؤمن در مال.

دوم- انصاف دادن مردم از نفس.

سوم- ذکر خدا در تمام احوال. مراد از ذکر «سبحان اللّه» و «الحمد للّه» و

«لا اله الا اللّه» و «اللّه اکبر» نیست بلکه ذکر عبارتست از اینکه (چنان بیاد خدا باشد) وقتى کار حرامى پیش آمد از خدا بترسد و آن را ترک کند»[31].

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «خداى سبحان را از روى سهو و غفلت ذکر مگو و او را فراموش مکن. خداى را ذکر کامل بگو بطوریکه قلب و زبانت همراه باشند و باطن و ظاهرت تطابق نمایند. خداى را به حقیقت ذکر یاد نمى کنى جز در صورتیکه در حال ذکر نفس خودت را فراموش نمایى و در انجام کار، خودت را نیابى»[32].

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: «هرکس که واقعا بیاد خدا باشد مطیع او خواهد بود، و هرکس که از خدا غافل باشد مرتکب معصیت می‌شود، اطاعت از خدا علامت هدایت و ارتکاب معصیت نشانه گمراهی است. ذکر و غفلت ریشه طاعت و معصیت می‌باشند. پس قلب خودت را قبله قرار بده و زبان را حرکت نده جز به دستور قلب و موافقت عقل و رضای ایمان، زیرا خدا به باطن و ظاهر تو آگاه است، همانند کسی باش که در حال قبض روح است، یا برای محاسبه اعمال در حضور خدا ایستاده است. نفس خودت را جز به انجام تکالیف الهی که برایت مهم است، یعنی امتثال اوامر و نواهی و وعد و وعید، مشغول مدار. با آب حزن قلبت را بشوی و پاکیزه کن.

چون خدا تو را یاد کرده تو نیز بیاد او باش. زیرا او تو را یاد کرد درحالی‌که از تو بی‌نیاز بود. پس یاد خدا تو را، ارزنده‌تر و لذیذتر و کامل‌تر و سابق‌تر از ذکر تو خواهد بود. آشنایی تو با ذکر خدا، باعث خضوع و حیاء و تواضع تو در برابر او و نتیجه‌اش مشاهده فضل و کرم سابق او است. در این هنگام طاعت تو گرچه زیاد

باشد، در برابر عطاهای خدا کوچک خواهد بود. پس اعمالت را فقط برای خدا انجام بده، اگر ذکر خودت را (بزرگ) بنگری باعث ریا و خودبینی و جهالت و تندخویی با مردم و بزرگ‌بینی عبادتها و غفلت از فضل و کرم الهی می‌شود. چنین ذکری ثمری جز دوری از خدا ندارد و با گذشت ایام جز اندوه و وحشت اثری نخواهد داشت. ذکر خدا به دو نوع تقسیم می‌شود: یکی ذکر خالص که قلب با آن همراهی می‌کند، دیگری ذکر صارف که یاد غیر خدا را نفی می‌کند. چنانکه رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: من نمی‌توانم مدح تو را بگویم، تو چنان هستی که خودت را ستوده‌ای. پس رسول خدا برای ذکر خودش ارزشی قرار نداد. زیرا به این مطلب توجه داشت که ذکر خدا بنده‌اش را، بر ذکر بنده تقدم دارد. پس کسانیکه پایین‌تر از رسول خدا هستند سزاوارترند که ذکر خودشان را ناچیز بشمارند.

بنابراین، کسیکه می‌خواهد ذکر خدای را بگوید باید بداند که مادام که خدا بنده‌اش را یاد نکند و توفیق ندهد، بنده قدرت ذکر را ندارد»[33].

چنانکه ملاحظه می‌فرمایید. در این احادیث، توجه قلبی و حضور باطنی به عنوان مصداق ذکر معرفی شده، آنهم نه خطور قلبی و تصور ذهنی بی‌اثر، بلکه حضور باطنی مؤثر که اطاعت از اوامر و نواهی خدا از علائم آن شناخته شده است.

لیکن لازمه سخن چنین نیست که اذکار لفظی و زبانی از قبیل: «لا اله الّا اللّه»، «سبحان اللّه» و «الحمد للّه» از مصادیق حقیقی ذکر نباشند. بلکه خود این کلمات نیز مرتبه‌ای از ذکر خدا هستند. بعلاوه، این اذکار لفظی نیز از قلب سرچشمه می‌گیرند.

کسی که این اذکار را بر زبان جاری می‌سازد، قلبا هم توجهی ولو اندک به خدا داشته که این الفاظ را می‌گوید. از نظر اسلام خود خواندن و گفتن این کلمات و اذکار، مطلوب است و ثواب دارد، به شرط اینکه بقصد قربت باشد. چنانکه نماز ظاهری نیز همین الفاظ و حرکات می‌باشد که مأموریم عین آنها را انجام دهیم، گرچه حضور قلب و توجه باطن، روح نماز است.

[29]- فیما ناجى به موسى علیه السّلام ربّه: الهى ما جزاء من ذکرک بلسانه و قلبه؟ قال: یا موسى اظلّه یوم القیامة بظلّ عرشى و اجعله فى کنفى- بحار/ ج 93 ص 156.

[30]- عن ابیعبد اللّه علیه السّلام قال: اشدّ الاعمال ثلاثة: انصاف الناس من نفسک حتى لا ترضى لها منهم بشى ء الّا رضیت لهم منها بمثله. و مواساتک الاخ فى المال و ذکر اللّه على کل حال، لیس سبحان اللّه، و الحمد للّه، و لا اله الّا اللّه، و اللّه اکبر فقط، و لکن اذا ورد علیک شى ء امر اللّه به اخذت به و اذا ورد علیک شى ء نهى عنه ترکته- بحار/ ج 93 ص 155.

[31]- فیما اوصى به رسول اللّه( ص) علیا: یا على! ثلاث لا تطیقها هذه الامة: المواسات للاخ فى ماله. و انصاف الناس من نفسه. و ذکر اللّه على کل حال. و لیس هو سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الّا اللّه و اللّه اکبر، و لکن اذا ورد على ما یحرم علیه خاف اللّه عنده و ترکه- بحار/ ج 93 ص 151.

[32]- قال على علیه السّلام: لا تذکروا اللّه سبحانه ساهیا و لا تنسه لاهیا و اذکره ذکرا کاملا یوافق فیه قلبک لسانک و یطابق اضمارک اعلانک و لن تذکره حقیقة الذکر حتى تنسى نفسک فى ذکرک و تفقدها فى امرک- غرر الحکم/ ص 817.

[33]- قال الصادق علیه السّلام: من کان ذاکرا على الحقیقة فهو مطیع و من کان غافلا عنه فهو عاص و الطاعة علامة الهدایه و المعصیة علامة الضلالة و اصلهما من الذکر و الغفلة فاجعل قلبک قبلة و لسانک لا تحرّکه الّا باشارة القلب و موافقة العقل و رضى الایمان، فان اللّه عالم بسرّک و جهرک، و کن کالنازع روحه او کالواقف فى العرض الاکبر غیر شاغل نفسک عما عناک ممّا کلّفک به ربّک فى امره و نهیه و وعده و وعیده و لا تشغلها بدون ما کلّفک و اغسل قلبک بماء الحزن و اجعل ذکر اللّه من اجل ذکره لک فانّه ذکرک و هو غنى عنک فذکره لک اجلّ و اشهى و اتّم من ذکرک له و اسبق، و معرفتک بذکره لک یورثک الخضوع و الاستحیاء و الانکسار و یتولد من ذلک رؤیة کرمه و فضله السابق و یصغّر عند ذلک طاعاتک و ان کثرت فى جنب مننه. فتخلّص بوجهه. و رؤیتک ذکرک له تورثک الریا و العجب و السفه و الغلظة فى خلقه و استکثار الطاعة و نسیان فضله و کرمه. و ما تزداد بذلک من اللّه الّا بعدا و لا تستجلب به على مضىّ الایام الّا وحشة. و الذکر ذکران: ذکر خالص یوافقه القلب، و ذکر صارف ینفى ذکر غیره کما قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: انّى لا احصى ثناء علیک، انت کما اثنیت على نفسک فرسول اللّه لم یجعل لذکره للّه عزّ و جلّ مقدارا عند علمه بحقیقة سابقة ذکر اللّه له من قبل ذکره له. فمن دونه اولى. فمن اراد ان یذکر اللّه تعالى فلیعلم انه ما لم یذکر اللّه العبد بالتوفیق لذکره لا یقدر العبد على ذکره- بحار/ ج 93 ص 158.

مراتب ذکر

«ذکر» دارای مراتب و درجاتی است که اولین و پائین‌ترین مرتبه‌اش از ذکر لفظی و زبانی شروع می‌شود و تا مرتبه انقطاع کامل و شهود و فناء ادامه می‌یابد.

در مرتبه اول، ذاکر چون قلبا به خدا توجه می‌کند بقصد قربت اذکار مخصوص را بر زبان جاری می‌سازد، بدون اینکه به معانی آنها توجهی داشته باشد.

در مرتبه دوم، بقصد قربت اذکار را می‌گوید و در همانحال معانی آنها را بر ذهن خطور می‌دهد.

در مرتبه سوّم، زبان از قلب پیروی می‌کند و ذکر می‌گوید. بدین‌صورت که چون قلب به خدا توجه می‌کند و در باطن ذات به معانی و مفاهیم اذکار ایمان دارد، به زبان فرمان ذکر می‌دهد.

در مرتبه چهارم، سالک نسبت به پروردگار جهان حضور باطنی و توجه کامل قلبی دارد و او را حاضر و ناظر و خودش را در محضر او مشاهده می‌کند. سالکین در

این مقام نسبت به طریان این احوال متفاوت هستند، کامل و کامل‌تر دارند. به هر مقدار که از غیر خدا قطع علاقه کنند به همان نسبت با خدا مأنوس و به او علاقه‌مند می‌شود، تا به حد انقطاع کامل و لقاء و فناء برسد.

سالک در این مقام که عالی‌ترین مقامات است، حجابهای دنیوی را پاره کرده و علاقه‌های مجازی و غیر حقیقی را بریده و به منبع خیرات و کمالات پیوسته است. همه‌چیز، حتی نفس خودش را رها ساخته و به خدا رجوع نموده است. از غیر خدا بریده و محبتش را به خدا اختصاص داده است. جز خدا کمالی را نمی‌بیند تا به آن دل ببندد و مونسی را نمی‌یابد تا با او انس بگیرد.

این بندگان خاص الهی به معدن عظمت و جلال و کمال و خیر و نور راه یافته‌اند و با چشم باطن انوار جمال الهی را مشاهده می‌کنند، حتی یک لحظه هم به پدیده‌های مجازی جهان توجه نمی‌کنند و دل نمی‌بندند. چون به منبع کمالات رسیده‌اند، کمالات مجازی و عاریتی در نظرشان ارزش ندارد. در عشق و محبت لقای پروردگارشان، می‌سوزند و لذت انس را با دو سرای معامله نمی‌کنند، و اگر پدیده‌های جهان را می‌بینند همه را پرتوی از نور جمال احدیت و آیه و نشانه‌ای از وجود کامل خدا می‌دانند.

از امیر المؤمنین علیه السّلام پرسیدند: «آیا خدا را دیده‌ای که او را عبادت می‌کنی؟ فرمود: وای بر تو، من خدایی را که ندیده‌ام عبادت نمی‌کنم. گفته شد:

چگونه خدا را دیده‌ای؟ فرمود: وای بر تو، خدا با چشمهای ظاهر دیده نمی‌شود، بلکه قلبها با حقیقت ایمان او را مشاهده می‌نمایند»[34].

امام حسین علیه السّلام می‌فرماید: چگونه برای اثبات وجود تو، به چیزی استدلال می‌شود که خود او به تو نیازمند است؟ آیا برای غیر تو ظهوری است که تو

فاقد آن باشی تا اینکه او ظاهرکننده تو باشد؟ کی غایب بودی تا نیاز به دلیل داشته باشی؟ کی دور بودی تا اینکه آثار و علائم، اسباب وصول به تو باشند. کور است چشمی که تو را مراقب خود نبیند. و چه زیانکار است بنده‌ای که از محبت خودت نصیبی به او نداده‌ای»[35].

امیر المؤمنین علیه السّلام در مناجات شعبانیه می‌فرماید: خدایا انقطاع کامل بسوی خودت را به من عطا کن، و دیده‌های دل ما را به نور مشاهده جمال خودت روشن ساز تا اینکه دیده‌های بصیرت قلوب، حجابهای نور را بشکافند و به معدن عظمت واصل گردند، و ارواح ما به مقام قدس تو بپیوندند»[36].

حضرت سجاد امام زین العابدین علیه السّلام درباره این بندگان خاص الهی چنین می‌فرماید:

«الهی زبانها از نیل به ثنا و ستایشی که لایق جلال تو باشد قاصرند و عقلها از ادراک کنه جمال تو عاجزند و دیده‌ها از رؤیت انوار جمال تو ناتوانند. برای بندگانت راهی برای نیل به مقام معرفت، جز اظهار عجز قرار نداده‌ای. خدایا ما را از بندگانی قرار بده که نهال شوق لقای تو در دلشان نشانده شده و سوز محبت سراسر قلبشان را فراگرفته است. پس بسوی آشیانه افکار عالی نازل می‌شوند و در باغستانهای مقام قرب و شهود پروردگارشان متنعّم می‌گردند. از سر چشمه محبت، با جام لطف می‌نوشند و در جویبارهای صفا و مودت وارد می‌شوند. پرده از چشم (باطنشان) برافتاده و ظلمت شک، از عقائد و ضمائرشان برطرف شده و خلجان شک از دلشان زائل گردیده است. با تحقق معرفت دلشان وسعت یافته و در مسابقه زهد، همتشان عالی شده است و در معامله با خدا شرب گوارایی دارند و در محفل انس با خدا، باطنی پاکیزه دارند و در موارد خوف از راهی امن برخوردار می‌شوند و در رجوع به پروردگار دارای نفسی مطمئن هستند و در طریق سعادت و رستگاری به مرتبه یقین رسیده‌اند و در اثر مشاهده محبوب چشمشان روشن می‌باشد و به واسطه نیل به آنچه می‌خواهند، از آرامش باطن برخوردارند و در معامله دنیا با آخرت سود برده‌اند.

خدایا! خاطره‌های الهام به ذکر تو چقدر بر قلوب لذتبخش است! و سیر به سوی تو بوسیله تفکر در طریق غیب، چه شیرین است! و طعم محبت تو چقدر خوشمزه است! و نوشیدن آب قرب تو چقدر لذیذ و گوارا است!.

پس ما را از طرد و دوری پناه ده، و ما را از مخصوص‌ترین عارفان و صالح‌ترین بندگان و صادقترین اطاعت‌کنندگان و خالص‌ترین عبادت‌کنندگان قرار بده. ای خدای عظیم و جلیل و ای خدای کریم و احسانگر، به رحمت و عطاهایت سوگند، یا ارحم الراحمین»[37].

بالجمله، مقام چهارم مقامی است بس عالی و شامخ و خود دارای مقامات و درجاتی می‌باشد که تا مقام مقدس ذات واجب الوجود و کمال و جمال نامتناهی، یعنی تا بی‌نهایت ادامه دارد و در السنه اهل اللّه به نامهای: مقام ذکر، مقام انس، مقام انقطاع، مقام محبت، مقام شوق، مقام رضا، مقام خوف، مقام شهود، مقام عین الیقین، مقام حق الیقین و در نهایت مقام فناء، و بقاء باللّه نامیده می‌شود. این تعبیرات غالبا از آیات و احادیث گرفته شده و هریک از آنها وجهی دارد. مثلا:

هنگامی که سالک به عظمت و جمال و کمال نامتناهی ذات واجب الوجود توجه می‌کند و محبت و اشراقات و افاضات او را در نظر می‌گیرد و به قصور و ناتوانی خودش و بعد مسافت برای نیل بدان مقام عالی توجه می‌کند، عشق و شوق و سوز و گداز برایش حاصل می‌شود، این مقام را مقام شوق می‌نامند.

هنگامی که به مقامات و درجات و کمالات نائل شده می‌نگرد با همان مکشوفات انس می‌گیرد و مسرور و شادمان می‌شود، و این مقام را مقام انس می‌گویند.

هنگامی که به عظمت و جمال و کمال غیرمتناهی خدای سبحان توجه می‌کند و به ضعف و عجز و قصور خودش برای نیل به آن مقام واقف می‌شود، قلبش می‌لرزد و متألم می‌گردد، خوف و خشیت سرتاسر وجودش را فرامی‌گیرد و به گریه و سوزوگداز می‌افتد، این مقام را مقام خوف می‌گویند. و همینطور، سایر مقامات. هنیئة لاهلها.

بهتر است این بنده اسیر هوای نفس و محبوس در ظلمات مادیات و محروم از نیل به مقامات معنوی، در این دریای ژرف و بی‌پایان قدم نگذارد و شرح چنین مقامات عالی و شامخ را برای اهلش بگذارد. زیرا تا کسی طعم محبت و انس و لقاء را نچشیده از تشریح آن عاجز و ناتوان است. احبّ الصالحین و لست منهم، اللّهم ارزقنا حلاوة ذکرک و اجعلنا من اهله.

بهتر است سخن را از اهلش بشنویم. فیلسوف بزرگ و عارف ربانی صدر الدین شیرازی می‌نویسد: اگر پرتوی از انوار رحمت الهی شامل حال بنده‌ای شد، از خواب جهالت و طبیعت بیدار می‌گردد، آگاه می‌شود که در ماورای عالم محسوسات عالم دیگری نیز وجود دارد. بالاتر از لذتهای حیوانی لذتهای دیگری نیز هست و در این هنگام از اشتغال به امور باطل و بی‌ارزش منصرف می‌شود و از ارتکاب گناهان به سوی خدا توبه می‌کند. پس شروع می‌کند به تدبر در آیات الهی و استماع مواعظ خدایی و تأمل در احادیث پیامبر گرامی و عمل به مقتضای شریعت.

برای نیل به کمالات اخروی از فضولات دنیا از قبیل جاه و مال و جز اینها، دست برمی‌دارد. و اگر باز هم بیشتر مشمول عنایات الهی واقع شد جدّا تصمیم می‌گیرد که از غیر خدا چشم بپوشد و به جانب او حرکت کند و از موطن نفس و مقام هوا به سوی خدا صعود نماید. در این حال پرتوی از انوار ملکوت برایش آشکار می‌شود، دری از عالم غیب برایش مفتوح می‌گردد و صفحاتی از عالم قدس تدریجا برایش هویدا می‌شود. پس امور غیبی را در صورت مثال مشاهده می‌کند. هنگامی که لذت مشاهده امور غیبی را چشید به خلوت و انزوا و دوام ذکر علاقه پیدا می‌کند، قلبش

از مشاغل حسی فارغ می‌گردد و با تمام وجود به جانب خدا توجه پیدا می‌کند. در این هنگام علوم لدنّی تدریجا بر او افاضه می‌شود و انوار معنوی گاه‌گاه برایش ظاهر می‌گردد، تا اینکه کاملا تمکن و تحقق یابد، تلّون و تغیّر زائل شود و سکینه و آرامش بر او نازل گردد. در این هنگام وارد عالم جبروت می‌شود و عقول مفارقه را مشاهده می‌کند، با انوار آنها تحقق می‌یابد و نورانی می‌گردد. پس سلطان احدیت و نور عظمت و کبریاء برایش آشکار می‌شود، وجود و انیّتش را «هباء منثورا» و متلاشی می‌سازد و در برابر عظمت و جلال سلطان احدیت سقوط می‌کند. این مقام را مقام توحید گویند که اغیار در نظر سالک مستهلک می‌شوند و ندای «لمن الملک الیوم، للّه الواحد القهار» را استماع می‌نماید[38].

عارف ربانی مرحوم فیض کاشانی می‌نویسد: راه تحصیل محبت خدا و تقویت آن برای تهیه استعداد رؤیت و لقاء خدا، تحصیل معرفت و تقویت آن می‌باشد، و طریق تحصیل معرفت تطهیر قلب است از شواغل و علائق دنیا و انقطاع کامل به خدا بوسیله ذکر و فکر و اخراج حبّ غیر خدا از قلب. زیرا قلب به منزله ظرف است که اگر پر از آب باشد گنجایش سرکه را ندارد، باید آبهایش را خالی کنی تا سرکه را بپذیرد. خدا برای هیچکس دو قلب نیافریده است. کمال محبت در این است که با تمام قلب خدای را دوست بدارد، مادام که به غیر خدا توجه داشته باشد گوشه‌ای از قلب مشغول به غیر خواهد بود. پس انسان به مقداری که به غیر خدا مشغول باشد از محبتش به خدا کاسته می‌شود. مگر اینکه توجهش به غیر خدا از این جهت باشد که فعل خدا و آفریده او و یکی از مظاهر اسماء و صفات الهی باشد.

خدا در قرآن به همین معنا اشاره نموده که می‌فرماید «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ» این حال در اثر غلبه شوق حاصل می‌شود. بدین صورت که انسان باید سعی کند آنچه برایش آشکار شده آشکارتر گردد و به سوی آنچه که هنوز حاصل نشده شائق باشد، زیرا که شوق همواره به چیزی تعلق می‌گیرد که از جهتی درک شده و از جهت دیگر

نه، و همواره در بین دو امری خواهد بود که نهایت ندارد. زیرا درجات و مراتب وضوح برای آنچه که حاصل شده نهایت ندارد. هم‌چنین ازدیاد در آنچه باقی مانده از جمال و جلال خدا ساحلی ندارد، بلکه با حصول اصل وصال باز هم شوق لذتبخشی را احساس می‌کند که المی در آن دیده نمی‌شود. پس شوق هیچگاه ساکن نمی‌ماند، خصوصا درجات فراوانی را که در مافوق مشاهده می‌کند. «یسعى نورهم بین ایدیهم و بایمانهم یقولون ربنا اتمم لنا نورنا»[39].

[34]- سئل امیر المؤمنین علیه السّلام: هل رأیت ربک حین عبدته؟ فقال: ویلک ما کنت اعبد ربا لم اره. قیل: و کیف رأیته؟ قال: ویلک لا تدرکه العیون فى مشاهدة الابصار و لکن رأته القلوب بحقائق الایمان- حقائق فیض/ ص 179.

[35]- قال حسین بن على علیه السّلام: کیف یستدل علیک بما هو فى وجوده مفتقر الیک؟ ایکون لغیرک من الظهور ما لیس لک؟ حتى یکون هو المظهر لک. متى غبت حتى تحتاج الى دلیل یدل علیک؟ و متى بعدت حتى تکون الآثار هى التى توصل الیک؟ عمیت عین لا تراک علیها رقیبا و خسرت صفقة عبد لم تجعل له من حبک نصیبا- اقبال الاعمال/ دعاء عرفه.

[36]- الهى هب لى کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتى تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الى معدن العظمة و تصیر ارواحنا معلّقة بعزّ قدسک- اقبال الاعمال/ مناجات شعبانیه.

[37]- قال على بن الحسین علیه السّلام: بسم اللّه الرحمان الرحیم. الهى قصرت الالسن عن بلوغ ثنائک کما یلیق بجلالک و عجزت العقول عن ادراک کنه جمالک و انحسرت الابصار دون النظر الى سبحات وجهک و لم تجعل للخلق طریقا الى معرفتک الّا بالعجز عن معرفتک. الهى– فاجعلنا من الذین ترسّخت اشجار الشوق الیک فى حدائق صدورهم و اخذت لوعة محبتک بمجامع قلوبهم فهم الى اوکار الافکار یأوون و فى ریاض القرب و المکاشفة یرتعون و من حیاض المحبة بکاس الملاطفة یکرعون و شرایع المصافات یردون. قد کشف الغطاء عن ابصارهم و انجلت ظلمة الریب عن عقائدهم و ضمائرهم و انتفت مخالجة الشک عن قلوبهم و سرائرهم و انشرحت بتحقیق المعرفة صدورهم و علت لسبق السعادة فى الزهاة هممهم و عذب فى معین المعاملة شربهم و طاب فى مجلس الانس سرهم و امن فى موطن المخافة سربهم و اطمأنت بالرجوع الى ربّ الارباب انفسهم و تیقنت بالفوز و الفلاح ارواحهم و قرّت بالنظر الى محبوبهم اعینهم و اسقرّ بادراک السؤل و نیل المأمول قرارهم و ربحت فى بیع الدنیا بالاخرة تجارتهم. الهى ما الذّ خواطر الالهام بذکرک على القلوب و ما احلى المسیر الیک بالاوهام فى مسالک الغیوب و ما اطیب طعم حبّک و ما اعذب شرب قربک فاعذنا من طردک و ابعادک و اجعلنا من اخص عارفیک و اصلح عبادک و اصدق طائعیک و اخص عبّادک یا عظیم یا جلیل یا کریم یا منیل! برحمتک و منّک یا ارحم الراحمین- بحار/ ج 94 ص 150، مناجات العارفین.

[38]- مفاتیح الغیب/ ص 54.

[39]- حقائق/ ص 181.

آثار و علائم ذکر و لقاء

چنانکه قبلا گفته شد: ذکر و شهود و لقاء یک مقام باطنی و یک استکمال واقعی معنوی و روحانی است، انسان سالک در این مقام واقعا به یک مرتبه وجودی رسیده که قبلا نرسیده بود. اگر گفته می‌شود: مقام شهود، واقعیت و حقیقت دارد، و هم‌چنین اگر گفته می‌شود: مقام انس، یا مقام رضا، یا مقام محبت، یا مقام شوق، یا مقام وصال، یا مقام لقاء، مجازگویی نیست، بلکه حقیقت دارند. بنابراین، مقام مذکور یک مرتبه و درجه وجود واقعی است طبعا باید آثار و علائم جدیدی داشته باشد، و وجود آن کمال، بوسیله آثار شناخته می‌شود.

ما در اینجا به تعدادی از آثار اشاره می‌کنیم:

1- تقیّد به اطاعت از خدا: وقتی کسی بدان مقام رسیده باشد که در باطن ذات جمال احدیت را مشاهده کند و خودش را در محضر او ببیند، بدون شک، و صددرصد، از دستوراتش پیروی خواهد کرد، آنچه را گفته انجام بده انجام می‌دهد و آنچه را نهی کرده ترک می‌کند. اگر انسان خواست بداند بدین مقام نائل شده یا نه باید مقدار تعهدش را نسبت به اوامر و نواهی شرع مشاهده کند و با نسبت تعهد، مقدار نیل بدین مقام را دریابد. ممکن نیست انسان به مقام شهود و انس رسیده باشد ولی نسبت به اوامر و نواهی خدای متعال تقید و تعهد کامل نداشته باشد.

حضرت صادق علیه السّلام در تعریف ذکر فرمود: «ذکر بدین معناست که

وقتی با چیزی مواجه می‌شوی که خدای متعال به آن امر کرده آن را انجام دهی و اگر نهی کرده پرهیز کنی»[40].

حضرت امام حسین علیه السّلام نیز در دعاء عرفه فرمود: «اى خدایى که شیرینى انس را به کام دوستانت ریخته اى که براى عبادت در برابرت مى ایستند و خضوع و ستایش مى کنند. اى کسى که لباس هیبت را بر اولیائت پوشانده اى تا در برابرت بایستند و استغفار کنند»[41].

خدا در قرآن می‌فرماید: «به آنان بگو: اگر واقعا خدا را دوست مى دارید، از من پیروى کنید تا خدا شما را دوست بدارد»[42].

امام صادق علیه السّلام فرمود: «هرکس که واقعا ذاکر خدا باشد مطیع او نیز خواهد بود و هرکسى که غافل باشد گناهکار است»[43].

2- خضوع و فروتنی: کسی که قدرت و عظمت خدای متعال را مشاهده کند قهرا در برابر او خاضع شود و از ضعف و قصور خویش همواره شرمنده و سرافکنده است.

امام صادق علیه السّلام در حدیثی فرمود: «معرفت تو، به اینکه مورد توجه خدا قرار گرفته اى باعث خضوع و حیاء و شرمندگى تو خواهد بود»[44].

3- عشق به عبادت: یکی از آثار نیل به مقام شهود، علاقه شدید به عبادت و لذت بردن از آن است، زیرا کسی که به بارگاه عظمت و قدرت پروردگار جهان بار یافته و خود را در محضر پروردگار جهان و سرچشمه عظمت و کمال مشاهده می‌کند، لذت مناجات و انس و رازونیاز را بر هرلذت دیگری ترجیح خواهد داد.

کسانیکه از طعم لذائذ معنوی محرومند به لذتهای مجازی و زودگذر که در واقع جز دفع الم چیزی نیستند، دل می‌بندند، اما کسانیکه طعم لذتهای حقیقی و عبادت و مناجات با پروردگار را چشیده‌اند، احوال خوش و زیبای خود را با هیچ لذتی معامله نمی‌کنند. همین بندگان خاص الهی هستند که خدای را بدان جهت عبادت می‌کنند که سزاوار پرستش است، نه به امید ثواب یا خوف از عقاب.

در این رابطه سوزوگدازها و عبادتهای پیامبر اکرم و حضرت علی و امام سجاد و سایر ائمه علیهم السّلام را شنیده‌اید.

4- آرامش و اطمینان: دنیا جای گرفتاری و رنج و اندوه است. گرفتاریهای دنیا را بطور کلی به سه نوع می‌توان تقسیم کرد.

نوع اول: انواع مصیبتها از قبیل بیماریهای خود و بستگان، مرگ خود و متعلقین، ظلمها و تعدیات و حق‌کشیهای دیگران، ناسازگاریها و مزاحمتها.

نوع دوم: ناراحتی و حسرت در اثر فقدان امور دنیا که به آنها دسترسی ندارد.

نوع سوم: ترس از اینکه آنچه را دارد از دست بدهد، می‌ترسد اموالش سرقت یا تلف شود، یا در اثر حوادث فرزندانش را از دست بدهد، یا از بیمار شدن و مرگ خودش می‌ترسد. این قبیل امور غالبا آسایش و آرامش را از انسان می‌گیرند.

ریشه همه اینها علاقه به دنیا و اعراض از ذکر خدا است.

در قرآن می‌فرماید: «هرکس که از ذکر ما اعراض کرد زندگى سختى خواهد داشت»[45].

اما بندگان خاص خدا که به سرچشمه همه کمالات و خیرات رسیده‌اند، جمال و کمال بی‌نهایت را مشاهده می‌کنند، به ذکر و انس با او دلخوشند و نگرانی و اندوه ندارند. چون خدا را دارند همه چیز را دارند. به امور دنیا دل نبسته‌اند تا از فقدان آنها در ترس و اندوه باشند. به منبع کمالات و خیرات، دل بسته‌اند که فاقد کمالی نیست.

امام حسین علیه السّلام در دعای عرفه می‌فرماید: «خدایا تو هستى که بیگانگان را از قلوب اولیائت بیرون راندى تا اینکه جز تو کسى را دوست ندارند و به غیر تو پناه نبرند و به هنگام هجوم حوادث ترسناک، تو مونس آنها هستى، اگر شناخت و معرفتى برایشان حاصل شده، در اثر هدایت تو مى باشد. کسى که تو را نیابد چه چیزى را خواهد یافت؟ و کسى که تو را داشته باشد چه چیزى را فاقد خواهد بود؟ چه زیانکار است کسى که به جاى تو دیگرى را برگزیند و چه بدبخت است کسى که از تو، به دیگرى عدول کند؟ چگونه انسان به غیر تو امید داشته باشد در صورتى که احسان تو از او قطع نمى شود؟ چگونه حاجتهایش را از غیر تو بخواهد با اینکه عادت احسان خود را تغییر نداده اى»[46].

بهرحال یکی از آثار و علائم نیل به مقام ذکر و شهود و انس، آرامش و اطمینان قلب است و اصولا جز ذکر خدا چیز دیگری نمی‌تواند کشتی دل را در دریای امواج متلاطم زندگی آرامش دهد.

خدا در قرآن می‌فرماید: «کسانیکه ایمان آورده اند و قلوبشان به ذکر خدا آرامش یافته، آگاه باشید که قلبها فقط به ذکر خدا آرامش و اطمینان مى یابد»[47].

هرچه ایمان انسان قوی‌تر باشد از آرامش و اطمینان بیشتری برخوردار خواهد بود.

5- توجه خدا به بنده: هنگامی که بنده، خدا را یاد کند خدای متعال نیز متقابلا بنده‌اش را مورد عنایت و توجه قرار خواهد داد. این مطلب از آیات و احادیث استفاده می‌شود.

خدا در قرآن می‌فرماید: «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم»[48].

حضرت صادق فرمود: «خداى متعال فرموده، اى پسر آدم مرا در نفس خودت یاد کن تا تو را در نفس خودم یاد کنم. اى پسر آدم! در خلوت مرا یاد کن تا در خلوت تو را یاد کنم. اى پسر آدم! مرا در اجتماع یاد کن تا تو را در اجتماعى بهتر از اجتماع خودت یاد کنم. و فرمود: هربنده اى که خدا را در بین مردم یاد کند خدا او را در بین ملائکه یاد مى کند»[49].

توجه و عنایت خدا به بنده یک امر اعتباری و تشریفاتی نیست، بلکه واقعیت دارد و به یکی از دو وجه می‌توان آن را توجیه نمود:

وجه اول- هنگامی که بنده، خدا را یاد می‌کند و بدین وسیله آماده قبول فیض می‌شود، خدای متعال نیز به او کمال افاضه می‌کند و ترفیع درجه می‌دهد.

وجه دوم- هنگامی که بنده ذاکر، خدا را یاد می‌کند و به سوی او حرکت می‌نماید، مورد عنایت و لطف و توجه خدا قرار می‌گیرد، پس او را به مرتبه عالی‌تر جذب و جلب می‌نماید و اداره قلبش را بر عهده می‌گیرد.

پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «خدای متعال می‌فرماید، وقتی بنده‌ام را مشغول و متوجه خودم یافتم او را به سؤال و مناجات علاقه‌مند می‌سازم، و چنانچه احیانا خواست غفلتی بر او عارض شود. از عروض آن جلوگیری می‌کنم.

اینان اولیاء حقیقی من هستند. اینها شجاعان واقعی می‌باشند. اینان هستند که اگر خواستم اهل زمین را به هلاکت برسانم به برکت وجود آنان عذاب را از اهل زمین دفع می‌کنم»[50].

بهرحال، توجه و عنایت خدا نسبت به بنده ذاکر یک امر تشریفاتی نیست بلکه حقیقت دارد و با یکی از دو وجه مذکور توجیه می‌شود، که البته قابل جمع نیز می‌باشند.

6- محبت خدا نسبت به بنده: یکی از آثار و نتائج ذکر، محبت خداست نسبت به بنده. از آیات و احادیث استفاده می‌شود که وقتی بنده بیاد خدا باشد و از دستورات او و پیامبرش پیروی کند، خدای متعال نیز متقابلا او را دوست می‌دارد.

در قرآن می‌فرماید: «به مردم بگو، اگر واقعا خدا را دوست دارید از من پیروى کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد»[51].

امام صادق علیه السّلام از پیامبر نقل کرده که فرمود: هرکس که بسیار ذکر خدای را بگوید مورد محبت خدا قرار خواهد گرفت و هرکس که زیاد به یاد خدا باشد دو نامه برائت برایش نوشته می‌شود: برائت از آتش دوزخ و برائت از نفاق»[52].

محبت خدا نسبت به بنده، نه یک امر اعتباری و تشریفاتی است، نه بدان معنا که در مورد محبت انسان اطلاق می‌شود. محبت در مورد انسان به معنای علاقه قلبی و دلبستگی به چیزی است که به آن نیاز دارد، اما در مورد محبت خدا چنین معنائی صحیح نیست.

محبت خدا را باید این‌چنین تفسیر کرد: نسبت به بنده‌اش لطف و عنایت بیشتری انجام می‌دهد و برای عبادت و توجه و اخلاص، توفیق بیشتری برایش فراهم می‌سازد و بدین وسیله او را به سوی مدارج قرب و کمال جذب و جلب می‌نماید. چون بنده‌اش را دوست دارد و میل دارد رازونیازش را بشنود به او توفیق دعا و نماز و ذکر و مناجات می‌دهد و چون تقرب او را دوست دارد برایش وسیله استکمال فراهم می‌سازد، بطور خلاصه: چون او را دوست دارد اداره قلبش را در اختیار می‌گیرد و توفیقش می‌دهد تا بهتر و سریعتر به سوی مقام قرب حرکت کند.

7- آثار مهم‌تر: در این مقام، نتایج و فواید بسیار عالی‌تری نصیب صاحب مقام می‌شود که قلم از تحریر و زبان از تبیین آن ناتوان است و جز واصلین بدین مقامات کسی از آنها اطلاع ندارد.

سالک در اثر تزکیه نفس و تصفیه باطن و عبادت و ریاضت و تفکر و تداوم بر ذکر به مقامی می‌رسد که بوسیله چشم و گوش باطن، حقایقی را مشاهده و استماع می‌کند که با چشم و گوش ظاهر قابل رؤیت و استماع نیست. گاهی تسبیح و تقدیس موجودات بلکه فرشته‌ها را می‌شنود و با آنها هم‌آواز می‌شود. درعین‌حال که در این جهان زندگی می‌کند و با همین مردم معاشرت دارد، در باطن ذات به افق عالی‌تری می‌نگرد و در جهان دیگری زندگی می‌کند، آنچنان‌که گویا اصلا در این جهان نیست. در جهان دیگر بهشت و جهنم را مشاهده می‌کند و با فرشتگان و ارواح صلحا و ابرار در ارتباط است. با جهان دیگری مأنوس و از نعمتهای دیگری برخوردار است لیکن غالبا از آن سخن نمی‌گوید، زیرا اینگونه افراد غالبا کتوم هستند و از معروف شدن جدا امتناع دارند.

علوم و معارفی بر قلب عارف، وارد می‌شود و کشف و شهودهایی دارد که از سنخ علوم متعارف نیست سالک به مقامی می‌رسد که از همه اشیاء حتی از نفس خویش غافل می‌شود، و جز به وجود غنیّ علی الاطلاق و اسماء و صفات او توجهی ندارد. ذات واجب را در همه جا حاضر و ناظر می‌بیند که فرمود: هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن. جهان را مظهر صفات الهی و هرجمال و کمالی را از خدا می‌داند. فقر ذاتی موجودات و غنای مطلق واجب الوجود را بالعیان می‌یابد، و در مشاهده کمال و جمال علی الاطلاق احدیت محو و مستغرق می‌گردد.

ناگفته نماند که خود مقام فناء نیز دارای درجات و مقاماتی است که بهتر است این بنده محروم، از ورود در آنها خودداری نماید. هنیئة لاهلها.

[40]- قال ابو عبد اللّه علیه السّلام:( فى حدیث الى ان قال) و لکن اذا ورد علیک شى ء امر اللّه به اخذت به و اذا ورد علیک شى ء نهى عنه ترکته- بحار/ ج 93 ص 155.

[41]- یا من اذاق احبائه حلاوة المؤانسة فقاموا بین یدیه متملقین و یا من البس اولیائه ملابس هیبته فقاموا بین یدیه مستغفرین- اقبال الاعمال/ دعاء عرفة.

[42]- قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ- آل عمران/ 31.

[43]- قال الصادق علیه السّلام: من کان ذاکر للّه على الحقیقة فهو مطیع و من کان غافلا عنه فهو عاص- بحار/ ج 93 ص 158.

[44]- قال الصادق علیه السّلام( فى حدیث الى قال) و معرفتک بذکره لک یورثک الخضوع و الاستحیاء و الانکسار- بحار/ ج 93 ص 158.

[45]- وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً- طه/ 124.

[46]- و انت الذى ازلت الاغیار عن قلوب احبّائک حتى لم یحبّوا سواک و لم یلجؤا الى غیرک، انت المونس لهم حیث او حشتهم العوالم و انت الذى هدیتهم حیث استبانت لهم المعالم ما ذا وجد من فقدک؟ و ما الذى فقد من وجدک؟ لقد خاب من رضى دونک بدلا و لقد خسر من بغى عنک متحولا کیف یرجى سواک و انت ما قطعت الاحسان و کیف یطلب من غیرک و انت ما بدلت عادة الامتنان- اقبال الاعمال/ دعاء عرفه.

[47]- الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ- رعد/ 27.

[48]- فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ- بقره/ 152.

[49]- عن ابی عبد اللّه علیه السّلام: قال اللّه عزّ و جلّ: یا بن آدم! اذکرنى فى نفسک اذکرک فى نفسى، یا بن آدم! اذکرنى فى خلأ اذکرک فى خلأ، یا بن آدم! اذکرنى فى ملأ اذکرک فى ملأ خیر من ملأک. و قال: ما من عبد ذکر اللّه فى ملأ من الناس الّا ذکره اللّه فى ملأ من الملائکة- وسائل/ ج 4 ص 1185.

[50]- عن النبى صلّى اللّه علیه و آله قال: قال اللّه تعالى: اذا علمت ان الغالب على عبدى الاشتغال بى نقلت شهوته فى مسألتى و مناجاتى فاذا کان عبدى کذالک فاراد ان یسهو حلت بینه و بین ان یسهو. اولئک اولیائى حقا، اولئک الابطال حقا، اولئک الذین اذا اردت ان اهلک اهل الارض عقوبة زویتها عنهم من اجل اولئک الابطال- بحار/ ج 93 ص 162.

[51]- قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ- آل عمران/ 31.

[52]- عن ابی عبد اللّه علیه السّلام: قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: من اکثر ذکر اللّه احبّه اللّه و من ذکر اللّه کثیرا کتبت له برائتان برائة من النار و برائة من النفاق- وسائل/ ج 4 ص 1181.

راههای وصول

برای تکمیل ایمان و نیل به مقام ذکر و لقاء و شهود از عوامل زیر می‌توان استفاده کرد:

1- تفکر و برهان: براهین و استدلالهائی که برای اثبات وجود خدا و توحید اقامه شده می‌تواند راهگشای این راه باشد، با براهینی که در کتب حکمت و کلام و عرفان اقامه شده اثبات می‌شود که همه پدیده‌های جهان فقیر و نیازمند بلکه عین فقر و نیاز هستند. در وجود و ادامه وجود و تمام افعال و حرکات، به وجودی بی‌نیاز ارتباط دارند بلکه عین تعلق و ربط می‌باشند. همه محدود و محتاج هستند: در تمام دایره وجود یک غنیّ بالذات و کمال غیر محدود بیش نداریم، و آن، ذات واجب الوجودی است که هیچگونه نقص و حد و نیازی در وجودش راه ندارد.

واجد همه کمالات است. علم و قدرت و حیات و سایر کمالاتش را حدّ و نهایتی نیست. همه جا حاضر و ناظر است و چیزی از او پنهان نیست. به همه موجودات نزدیک است، حتی از رگ حیات نیز به انسان نزدیک‌تر می‌باشد. آیات و احادیث نیز خدا را چنین توصیف کرده‌اند. از باب نمونه:

در قرآن می‌فرماید: «مشرق و مغرب ملک خداست. پس شما به هرطرف توجه کنید خدا در همانجاست»[53].

و می‌فرماید: «خدا با شما است، هرجا که باشید، و به کارهای شما بصیر و آگاه است»[54].

و می‌فرماید: «ما به انسان از رگ حیات نزدیکتریم»[55].

و می‌فرماید: «خدا بر هرچیزى شاهد و حاضر است»[56].

تأمل و تفکر در براهین خداشناسی انسان را از ظلمات کفر خارج ساخته وارد مرز ایمان می‌سازد، و راه تکامل را برایش مفتوح می‌گرداند، و به سوی عمل که لازمه ایمان است دعوتش می‌کند.

2- تفکر در آیات الهی: قرآن هریک از پدیده‌های جهان را آیه و نشانه‌ای از وجود آفریدگار جهان می‌داند، در آیات متعدد تأکید می‌کند که در آیات خدا تفکر و تعقل کنید تا از زیباییها و شگفتیها و از نظم و هماهنگی حاکم بر آنها به‌وجود پروردگار دانا و توانا و حکیم پی ببرید. از انسانها خواسته شده که در آفرینش خودشان و اسرار و شگفتی‌هایی که در ساختمان روح و تنشان به کار رفته و اختلاف زبانها و رنگها و شکلها و وجود همسران، خوب بیندیشند. همچنین از آنها خواسته شده که در آفرینش خورشید و ستارگان و حرکت منظم و زیبای آنها تفکر نمایند، و نیز خواسته شده که درباره زمین و کوهها و تپه‌ها و درختان و گیاهان و انواع حیوانات دریایی و خشکی تأمل کنند. قرآن نیز به نمونه‌های زیادی از آنها اشاره کرده است.

راستی جهان پر از زیبایی و شگفتی است، در هرموجودی که بنگری صدها شگفتی در آن نهفته است. از خورشید و ستارگان و کهکشان‌ها و سحابی‌ها گرفته تا جهان حیرت‌انگیز اتم، از زمین و کوهها و تپه‌ها و معدنها گرفته تا اقیانوسها و دریاها و دریاچه‌ها و رودها. از جنگلهای عظیم گرفته تا انواع گیاهان و درختان کوچک و بزرگ. از حیوانات بزرگ مانند فیل و شتر گرفته تا مورچه و پشه. بلکه حیوانات ذره‌بینی مانند انواع ویروسها و میکربها. انسان با مشاهده زیباییها و ظرافت‌کاری‌ها و شگفتی‌های پدیده‌های جهان و نظم و هماهنگی دقیق حاکم بر آنها به عظمت و قدرت و علم و حکمت بی‌نهایت آفریدگارشان پی می‌برد و غرق حیرت و شگفتی می‌شود و از صمیم دل می‌گوید: ربّنا ما خلقت هذا باطلا. نگاهی به آسمان پرستاره کن و در آن خوب بیندیش. در کنار جنگل بنشین و عظمت و قدرت خدا را تماشا کن.

وه که جهان چه زیباست!!.

3- عبادت: بعد از حصول ایمان و معرفت، انسان باید در عمل صالح و انجام وظیفه تلاش و جدیت کند. زیرا بوسیله عمل صالح، ایمان و معرفت، کامل و کاملتر می‌شود تا به مقام قرب الهی نائل گردد. درست است که ایمان و معرفت و کلمه توحید بالا می‌رود، لیکن عمل صالح به آن مدد می‌رساند.

خدا در قرآن می‌فرماید: هرکس که عزت می‌خواهد (باید بداند که همه عزتها نزد خداست. کلمه نیکوی توحید به سوی خدا بالا می‌رود و عمل صالح او را بالا می‌برد[57].

عمل صالح برای ایمان و معرفت به منزله بنزین برای هواپیما است. مادام که هواپیما بنزین داشته باشد می‌تواند اوج بگیرد و به حرکت خویش ادامه دهد ولی هنگامی که مواد سوختی آن تمام شد سقوط می‌کند. ایمان و معرفت هم مادام که عمل صالح به همراه داشته باشد انسان را به مقامات عالی بالا می‌برد امّا هنگامی که عمل صالح به آن مدد نرساند ساقط می‌گردد.

خدا در قرآن می‌فرماید: «پروردگارت را عبادت کن تا (مقام) یقین برایت حاصل شود»[58].

تنها راه استکمال و پرورش نفس و نیل به مقام یقین تلاش و جدیت در انجام وظیفه و عبادت و بندگی خداست، اگر کسی خیال کند جز از طریق عبادت، از طریق دیگری می‌تواند به مقامات عالیه نائل گردد سخت در اشتباه است. انشاء اللّه بعدا نیز درباره عمل صالح بحث خواهیم کرد.

4- اذکار و ادعیه: اسلام به خواندن ذکر و تداوم بر آن عنایت مخصوص دارد. اذکار و دعاهایی از پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السّلام رسیده و ثوابهایی را برای خواندن آنها مقرر فرموده‌اند. ذکر در واقع نوعی عبادت محسوب می‌شود که موجب استکمال نفس و قرب به خدا است. از باب نمونه:

پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله فرمود: پنج چیز میزان عمل بنده را سنگین می‌کند: سبحان اللّه، و الحمد للّه، و لا اله الا اللّه، و اللّه اکبر، و صبر در مرگ فرزند صالح[59].

و فرمود: هنگامی که مرا به معراج بردند و داخل بهشت شدم، ملائکه را دیدم که به ساختن قصری از طلا و نقره اشتغال دارند، ولی گاهی دست از کار می‌کشند. به آنها گفتم: چرا گاهی مشغول بکار هستید و گاهی دست از کار برمی‌دارید؟ گفتند: وقتی مصالح ساختمانی داریم کار می‌کنیم ولی وقتی تمام شد دست از کار می‌کشیم. گفتم: مصالح کار شما چیست؟ گفتند: سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الا اللّه و اللّه اکبر. وقتی مؤمن در دنیا مشغول این اذکار باشد به ما مصالح می‌رسد و بنا می‌کنیم و هنگامی که از ذکر غافل بماند ما هم دست از کار می‌کشیم[60].

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: هرکس که سبحان اللّه بگوید درختی در بهشت برایش غرس می‌شود، و هرکس الحمد للّه بگوید، خدا درختی در بهشت برایش غرس می‌کند، و هرکس لا اله الا اللّه بگوید، خدا درختی در بهشت برایش می‌نشاند، و هرکس اللّه اکبر بگوید خدا در بهشت برایش درختی می‌نشاند. پس یک مرد قریشی عرض کرد: یا رسول اللّه! ما در بهشت خیلی درخت خواهیم داشت؟! پیامبر فرمود: آری چنین است، ولیکن مواظب باشید آتشی نفرستید که درختان را بسوزاند، زیرا خدا در قرآن می‌فرماید، ای کسانیکه ایمان آورده‌اید از خدا و رسول اطاعت کنید و اعمالتان را باطل نسازید[61].

هرکلامی که انسان را به یاد خدا بیندازد و مفهومش ستایش و تمجید و تسبیح خدا باشد، ذکر نامیده می‌شود. ولی در احادیث به اذکار مخصوصی تصریح شده و برای خواندن آنها آثار و ثوابهایی مقرر شده است، که مهمترین آنها عبارتند از:

«لا اله الا اللّه»، «سبحان اللّه»، «الحمد للّه»، «اللّه اکبر»، «لا حول و لا قوة الا باللّه»، «حسبنا اللّه و نعم الوکیل»، «لا اله الا اللّه سبحانک انّى کنت من الظالمین»، «یا حىّ یا قیوم یا من لا اله الّا انت!»، «افوّض امرى الى اللّه انّ اللّه بصیر بالعباد!»، «لا حول و لا قوة الّا باللّه العلّى العظیم»، «یا اللّه!»، «یا ربّ!» «یا رحمان!»، «یا ارحم الراحمین!»، «یا ذالجلال و الاکرام!»، «یا غنىّ یا مغنى!» و هم‌چنین سایر اسماء حسنی الهی که در دعاها و احادیث وارد شده است.

همه اینها ذکرند و انسان را به یاد خدا می‌اندازند و وسیله تقرب می‌شوند.

انسان سالک هریک از این اذکار را می‌تواند انتخاب کند و تداوم دهد. لیکن اهل معرفت بعض اذکار را ترجیح داده‌اند. بعضی لا اله الا اللّه را توصیه کرده‌اند. بعضی سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الا اللّه و اللّه اکبر را انتخاب کرده‌اند و بعضی کلمات دیگر را.

ولی از بعض احادیث استفاده می‌شود که لا اله الّا اللّه بر سایر اذکار برتری دارد.

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: بهترین عبادتها گفتن لا اله الا اللّه است[62].

و فرمود: سیّد و بزرگ اقوال، لا اله الا اللّه است[63].

پیامبر اکرم از جبرئیل نقل کرده که خدای متعال فرمود: کلمه «لا اله الا اللّه» پناهگاه محکم من است، هرکس داخل آن شد از عذاب من در امان خواهد بود[64].

ولی چون هدف از ذکر توجه به خداست می‌توان گفت: هرکلامی که بیشتر و بهتر توجه انسان را به خدا معطوف بدارد مناسب‌تر خواهد بود.

افراد و حالات و مقامات تفاوت دارند. ممکن است کلمه «یا اللّه» برای بعض افراد یا در بعض احوال، جالب و مناسب باشد، در صورتی‌که کلمه «یا مجیب دعوة المضطرین» برای افرادی دیگر مناسب‌تر و جاذب‌تر باشد. برای بعض افراد کلمه «لا اله الا اللّه» و برای بعض دیگر «یا غفّار و یا ستّار» مناسب‌تر باشد، و هکذا سایر اذکار. به‌همین جهت است که اگر سالک دسترسی به استاد و مربی کامل داشته باشد بهتر است در این راه از او استمداد نماید و اگر دسترسی ندارد می‌تواند از کتابهای دعا و حدیث و از دستور پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السّلام استفاده کند.

همه اذکار و عبادات خوبند، و در صورتیکه صحیح انجام بگیرند می‌توانند مقرّب انسان باشند و او را به مقامات عالی نائل گردانند. سالک می‌تواند از همه یا بعض آنها استفاده کند، لیکن مشایخ، برای نیل به مقام ذکر و شهود، به سالک توصیه می‌کنند ذکر مخصوصی را انتخاب کند و با کیفیت مخصوص و عدد مخصوص آن را تداوم دهد تا به مقصد نائل گردد.

لیکن باید بدین نکته بسیار مهم توجه داشته باشیم که اذکار و دعاهایی که در شرع رسیده گرچه عبادت هستند و می‌توانند اجمالا مقرب بنده باشند، اما هدف اصلی از آنها، تحصیل مقام انقطاع کامل از غیر خدا و توجه و حضور قلب نسبت به خدای متعال می‌باشد. بنابراین، نباید به تکرار الفاظ اکتفا کنیم و از توجه به معنا و نیل به هدف عالی غافل بمانیم. زیرا تکرار اذکار و حتی تداوم بر آنها چندان دشوار نیست، و صرف این عمل هم نمی‌تواند انسان را به هدف برساند. آنچه مفید است تمرکز فکر و حضور قلب نسبت به معبود و نفی خواطر می‌باشد، و این امریست بسیار دشوار، زیرا در حین ذکر، انواع افکار و خواطر گوناگون بر انسان هجوم می‌آورند و او را از یاد خدا منصرف می‌سازند، در صورتیکه تا نفی خواطر نشود، نفس لیاقت پذیرش افاضات و اشراقات الهی را پیدا نمی‌کند. قلبی می‌تواند محل تابش انوار ربوبی قرار گیرد که از اغیار خالی باشد. نفی خواطر و تمرکز فکر نیاز به عزم و تصمیم جدی و جهاد و مراقبت و پایداری دارد. چنان نیست که یک مرتبه و بدون تمرین و ممارست امکان‌پذیر باشد. باید با نفس مدارا کرد و تدریجا او را بدین عمل عادت داد.

[53]- وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ- بقره/ 115.

[54]- وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ- حدید/ 4.

[55]- وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ- ق/ 16.

[56]- إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیدٌ- حج/ 17.

[57]- مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ- فاطر/ 10.

[58]- وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ- حجر/ 99.

[59]- عن ابى سلام قال: سمعت رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله یقول: خمس ما اثقلن فى المیزان:

سبحان اللّه، و الحمد للّه، و لا اله الا اللّه، و اللّه اکبر و الولد الصالح یتوفى لمسلم فیصبر و یحتسب- بحار/ ج 93 ص 169.

[60]- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: لما اسرى بى الى السماء دخلت الجنة فرأیت ملائکة یبنون لبنة من ذهب و لبنة من فضة و ربما امسکوا فقلت لهم: ما لکم ربما بنیتم و ربما امسکتم؟ فقالوا حتى تجیئنا النفقة فقلت لهم: و ما نفقتکم؟ فقالوا: قول المؤمن فى الدنیا: سبحان اللّه، و الحمد للّه، و لا اله الّا اللّه، و اللّه اکبر. فاذا- قال بنینا و اذا امسک امسکنا- بحار/ ج 93 ص 169.

[61]- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: من قال سبحان اللّه غرس اللّه بها شجرة فى الجنة و من قال الحمد للّه غرس اللّه بها شجرة فى الجنة و من قال: لا اله الا اللّه غرس اللّه له بها شجرة فى الجنة و من قال: اللّه اکبر غرس اللّه له بها شجرة فى الجنة: فقال رجل من قریش: یا رسول اللّه! انّ شجرنا فى الجنة لکثیر. قال: نعم. و لکن ایّاکم ان ترسلوا علیها نیرانا فتحرقوها. و ذالک انّ اللّه عزّ و جلّ یقول:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ- بحار/ ج 93 ص 168.

[62]- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: خیر العبادة قول لا اله الّا اللّه- بحار/ ج 93 ص 195.

[63]- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: سیّد القول لا اله الّا اللّه- بحار/ ج 93 ص 204.

[64]- عن النبى صلّى اللّه علیه و آله عن جبرئیل قال اللّه عز و جلّ: کلمة لا اله الّا اللّه حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى- بحار/ ج 93 ص 192.

دستور العملها

بعض اهل معرفت برای پیمودن این راه به امور ذیل توصیه نموده‌اند:

اول- مرید قبل از هرچیز باید بوسیله توبه، نفس خویش را از گناهان و اخلاق زشت پاک سازد. در آغاز به قصد توبه غسل کن، در حال غسل گناهان و آلودگیهای باطنی خود را در نظر بگیر و به خدای مهربان عرض کن: پروردگارا از گناهان توبه کردم و به سوی تو بازگشتم، تصمیم دارم دیگر گناه نکنم. چنانکه بدنم را با آب پاکیزه می‌کنم، قلبم را نیز از گناه و اخلاق رذیله پاک می‌سازم.

دوم- خود را همواره در محضر خدا ببین، سعی کن در همه احوال بیاد خدا باشی، و اگر غفلتی عارض شد فورا بازگرد.

سوم- از نفس خودت کاملا مراقبت کن که به گناه آلوده نشود. در شبانه‌روز ساعتی را برای محاسبه نفس قرار بده، با کمال دقت به حساب اعمال روزانه‌ات برس و جدا او را مورد محاسبه و مؤاخذه قرار بده.

چهارم- سکوت را رعایت کن، و جز به مقدار ضرورت سخن نگو.

پنجم- به مقدار نیاز غذا بخور، و از پرخوری و شکم‌پرستی اجتناب کن.

ششم- دائم الوضو باش. هروقت وضویت باطل شد فورا وضو بگیر. رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: خدای متعال می‌فرماید: هرکس که بعد از بطلان وضو، تجدید وضو نکند به من جفا کرده است و هرکس که بعد از وضو دو رکعت نماز نخواند جفا کرده است. و هرکس که نماز بخواند و در امر دنیا و آخرت دعا کند و من دعایش را اجابت نکنم به او جفا کرده‌ام. ولی من خدای جفاکار نیستم[65].

هفتم- در شبانه‌روز ساعتی را به توجه و حضور قلب اختصاص بده. و اگر در شب و بالاخص به هنگام سحر باشد بهتر است. در گوشه خلوت بنشین، سر را بر زانو بگذار، و تمام حواست را در صورت خود متمرکز ساز، و از ورود خاطرات و افکار بیگانه جدا جلوگیری کن. مدتی بدین عمل ادامه بده شاید بدین وسیله تمثلات و مکاشفاتی برای تو حاصل شود.

هشتم- ذکر «یا حىّ یا قیّوم یا من لا اله الّا انت» را ورد زبان خود قرار بده و همواره با حضور قلب آن را تکرار کن.

نهم- در شبانه‌روز یک سجده طولانی انجام بده، و به مقداری که قدرت داری و با حضور قلب، این ذکر را تکرار کن: «لا اله الّا انت، سبحانک انّى کنت من الظالمین».

ادامه این سجده طولانی مجرب است و آثار خوبی را در بر دارد. از بعض سالکین نقل شده که در سجده چهار هزار مرتبه این ذکر را تکرار می‌نموده است.

دهم- در شبانه‌روز ساعتی را تعیین کن و با حضور قلب، ذکر «یا غنىّ یا مغنىّ» را تکرار کن.

یازدهم- هرروز با حضور قلب مقداری قرآن بخوان و در معانی آیات تفکر کن و اگر ایستاده بخوانی بهتر است.

دوازدهم- هنگام سحر از خواب برخیز. وضو بگیر و در جای خلوت، و با حضور قلب نماز شب را بخوان. قنوت نماز وتر را طولانی کن، و برای خودت و مؤمنین طلب مغفرت کن.

بعد از نماز شب، آیه سخره را با حضور قلب، هفتاد مرتبه بخوان که برای تحصیل یقین و نفی خواطر مفید و مجرب است. آیه سخره این است:

«إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ، یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثاً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ- ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ- وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ[66].

برای حصول نتیجه مطلوب لازم است مدت چهل شبانه‌روز به دستور العملهای مذکور عمل کند. امکان دارد مورد توجه خدای سبحان قرار گیرد، و تمثلات و مکاشفاتی برایش حاصل شود. لیکن اگر در چهلم اول چنین توفیقی نصیبش نشد نباید مأیوس شود بلکه چهلم دوم را با جدیت بیشتر شروع کند و تا حصول نتیجه ادامه دهد. چنانکه باز هم توفیق نیافت چهلم سوم و چهارم و … تا حصول نتیجه ادامه دهد. و هیچگاه از عمل و جدیت و جهاد دست بر ندارد. در طریق سلوک جدیت کند و از خدای مهربان توفیق بخواهد، هرگاه که استعداد و قابلیت یافت مورد افاضات الهی قرار خواهد گرفت.

در صورتیکه سالک در آغاز امر، قدرت و همت همه این اعمال را نداشت می‌تواند از مقدار کم شروع کند و تدریجا به آن بیفزاید.

لیکن مهمترین این اعمال، تفکر و مراقبت نفس و حضور قلب و توجه به خداست. موضوع مهم این است که سالک، همه افکار پراکنده و خواطر را از نفس خویش طرد کند و یک‌سره متوجه خدا باشد، البته کاریست بسیار دشوار.

موضوع نفی خواطر را می‌توان تدریجا و در سه مرحله انجام داد:

اوّل- در مرحله اول سعی می‌کنید در حال ذکر تمام توجهتان به اذکار باشد و هرفکر دیگری را از خود برانید، آن‌قدر به این عمل ادامه می‌دهید تا بر نفستان کاملا مسلط گردید و او را از هرفکر دیگری بازدارید.

دوم- در مرحله دوم، به همان طریق اول مشغول ذکر می‌شوید، با این تفاوت که سعی می‌کنید در حین ذکر به معانی و مفاهیم اذکار کاملا توجه داشته باشید و آنها را بر ذهن خطور دهید، و از هجوم افکار و خواطر دیگر کاملا اجتناب نمائید. آن‌قدر به این برنامه ادامه می‌دهید تا بتوانید در تمام مدت ذکر از ورود افکار دیگر جلوگیری کنید، درعین‌حال، به مفاهیم و معانی اذکار نیز کاملا توجه داشته باشید.

سوم- در مرحله سوم سعی می‌کنید ابتداء معانی را در قلب خودتان جای دهید و چون قلبا معانی اذکار را پذیرفته و به آنها ایمان دارید اذکار را بر زبان جاری می‌سازید که در واقع زبان از قلب پیروی می‌کند.

چهارم- در مرحله چهارم سعی می‌کنید همه خواطر و مفاهیم و معانی و حتی مفاهیم تصوریه اذکار را از قلب نفی و طرد کنید و آن را برای دریافت اشراقات و افاضات خدای سبحان آماده سازید، با تمام وجود به سوی حق تبارک و تعالی توجه پیدا می‌کنید، همه اغیار را از قلب بیرون می‌نمایید و درب آن را برای اشراقات الهی مفتوح می‌سازید. در این هنگام امکان دارد مشمول الطاف مخصوص الهی قرار بگیرید، و از افاضات و اشراقات و انوار الهی استفاده نمایید و با جذبه‌های او در مراحل کمال، سیر و صعود کنید. سالک در این مقام، ممکن است چنان مستغرق شود که چیزی جز خدا نبیند، بطوریکه حتی نفس خودش و افعال خودش را نیز مشاهده نکند، و تنها با خدا مأنوس باشد. «هنیئا لاهله».

بهتر است ادامه سخن را به اولیاء خدا بسپاریم که خود این راه را طی کرده و طعم لذیذ مقام شوق و انس و لقاء را چشیده‌اند.

[65]- قال النبى صلّى اللّه علیه و آله: یقول اللّه تعالى: من احدث و لم یتوضّأ فقد جفانى، و من احدث و توضّأ و لم یصلّ رکعتین فقد جفانى، و من احدث و توضّأ و صلّى رکعتین و دعانى و لم اجبه فیما سالنى من امر دینه و دنیاه فقد جفوته و لست بربّ جاف- وسائل/ ج 1 ص 268.

[66]- اعراف/ 54- 56، اصول کافى/ ج 1 ص 344.

دستورالعمل امیر المؤمنین علیه السّلام

نوف می‌گوید: امیر المؤمنین علیه السّلام را دیدم که با سرعت می‌رفت، عرض کردم: مولای من کجا می‌روید؟ فرمود: نوف مرا به حال خود بگذار، زیرا آرزوهایم مرا به سوی محبوب می‌برد. عرض کردم: مولای من آرزوهایت چیست؟

فرمود: آن کس که باید آرزوهایم را بداند می‌داند، و نیازی به بیان آنها برای دیگری نیست. مقتضای ادب این است که بنده خدا، غیر او را در نعمتها و حاجتها شریک قرار ندهد. عرض کردم: یا امیر المؤمنین من از غلبه هوای نفس و طمع به امور دنیوی بر خودم می‌ترسم؟ فرمود: چرا از نگهدارنده خائفین و پناهگاه عارفین غافل هستی؟ عرض کردم: او را به من معرفی کن. فرمود: او خدای بزرگ است که با تفضلات او به آرزویت می‌رسی. با همت خودت به او توجه کن، و آنچه را در قلبت، وارد می‌شود خارج ساز. و اگر این امر بر تو دشوار آمد من ضامن آن هستم.

به خدا بازگرد و تمام توجهت را به سوی او معطوف بدار. خدای سبحان می‌فرماید: به عزت و جلال خودم سوگند: امید آن کس را که به جز من امید داشته باشد قطع می‌کنم. لباس خواری و ذلت را بر او می‌پوشانم، و از قرب خویش دورش می‌گردانم. از ارتباط با خودم او را قطع می‌کنم و یادش را مخفی می‌نمایم.

وای به حال او آیا در مشکلات به غیر من پناه می‌برد؟ درحالی‌که حل مشکلات به دست من می‌باشد. آیا به غیر من امید دارد درحالی‌که من زنده و جاوید هستم. آیا در حل دشواریها به درب خانه بندگان می‌رود، درحالی‌که درب خانه آنان بسته است. آیا درب خانه مرا رها می‌کند در حالیکه باز است؟ چه کس به من امید داشته و امیدش را قطع نموده‌ام.

امید بندگانم را به خود بسته‌ام، و آن را برایشان نگهداری می‌کنم. آسمان را از کسانی پر کرده‌ام که از تسبیح من خسته نمی‌شوند و به فرشتگان گفته‌ام که درهای بین من و بندگانم را هیچگاه مسدود نسازند.

آیا کسی که مشکل برایش پیش آمده نمی‌داند که جز به اذن من کسی نمی‌تواند آن را حل کند؟ چرا بنده در خواسته‌هایش به من رجوع نمی‌کند با اینکه آنچه را نخواسته بود به او عطا کردم. چرا از من سؤال نمی‌کند و از غیر من سؤال می‌کند؟ آیا تصور می‌کنی که ابتدا به بنده‌ام عطا می‌کنم ولی اگر سؤال کند، او را محروم می‌سازم؟ آیا من بخیل هستم که بنده‌ام مرا بخیل می‌داند؟ آیا دنیا و آخرت در دست من نیست؟ آیا کرم وجود از صفات من نیست؟ آیا فضل و رحمت در

دست من نیست؟ آیا آرزوها به سوی من منتهی نمی‌شود؟ کیست که آنها را قطع کند؟.

به عزت و جلال خودم سوگند اگر خواسته‌های همه مردم زمین را جمع کنم و به هریک از آنان به مقدار خواسته همه بدهم، ذرّه‌ای از ملک من ناقص نخواهد شد.

آنچه از جانب من عطا می‌شود چگونه نقصان می‌پذیرد؟ چه فقیر و بیچاره است کسی که از رحمت من مأیوس باشد؟ چه بیچاره است کسی که نافرمانی کند، کارهای حرام را مرتکب شود و حریم مرا نگه ندارد و طغیان کند؟.

امیر المؤمنین علیه السّلام بعد از این سخنان فرمود: ای نوف این دعا را بخوان.

إلهی إن حمدتک فبمواهبک، و إن مجّدتک فبمرادک، و إن قدّستک فبقوّتک و إن هلّلتک فبقدرتک، و إن نظرت فالی رحمتک، و إن عضضت فعلی نعمتک، الهی انّه من لم یشغله الولوع بذکرک، و لم یزوه الّسفر بقربک، کانت حیاته علیه میتة و میتته علیه حسرة، الهی تناهت أبصار الناظرین إلیک بسرائر القلوب، و طالعت أصغی السامعین لک نجیّات الصدور، فلم یلق أبصارهم ردّ دون ما یریدون، هتکت بینک و بینهم حجب الغفلة، فسکنوا فی نورک، و تنفّسوا بروحک، فصارت قلوبهم مغارسا لهیبتک و أبصارهم معاکفا لقدرتک و قرّبت أرواحهم من قدسک، فجالسوا اسمک بوقار المجالسة، و خضوع المخاطبة، فأقبلت إلیهم إقبال الشّفیق، و أنصتّ لهم إنصات الرّفیق، و أجبتهم إجابات الأحبّاء و ناجیتهم مناجاة الأخلّاء، فبلّغ بی المحلّ الّذی إلیه و صلوا، و انقلنی من ذکری إلی ذکرک، و لا تترک بینی و بین ملکوت عزّک بابا إلّا فتحته، و لا حجابا من حجب الغفلة إلّا هتکته، حتّی تقیم روحی بین ضیاء عرشک، و تجعل لها مقاما نصب نورک إنّک علی کل شی‌ء قدیر.

إلهی ما أوحش طریقا لا یکون رفیقی فیه أملی فیک، و أبعد سفرا لا یکون رجائی منه دلیلی منک، خاب من اعتصم بحبل غیرک، و ضعف رکن من استند إلی غیر رکنک، فیا معلّم مؤمّلیه الأمل فیذهب عنهم کابة الوجل، لا تحرمنی صالح العمل، و اکلاءنی کلأة من فارقته الحیل، فکیف یلحق مؤمّلیک ذلّ الفقر و أنت الغنیّ عن مضار المذنبین، إلهی و إنّ کلّ حلاوة منقطعة، و حلاوة الإیمان تزداد حلاوتها اتّصالا بک، إلهی و إنّ قلبی قد بسط أمله فیک، فأذقه من حلاوة بسطک إیّاه البلوغ لما أمّل، إنّک علی کلّ شی‌ء قدیر.

إلهی أسئلک مسئلة من یعرفک کنه معرفتک من کلّ خیر ینبغی للمؤمن أن یسلکه، و أعوذ بک من کلّ شرّ و فتنة أعذت بها أحبّاءک من خلقک، إنّک علی کلّ شی‌ء قدیر.

إلهی أسئلک مسئلة المسکین الّذی قد تحیّر فی رجاه، فلا یجد ملجأ و لا مسندا یصل به إلیک، و لا یستدلّ به علیک إلّا بک و بأرکانک و مقاماتک الّتی لا تعطیل لها منک، فأسئلک باسمک الّذی ظهرت به لخاصّة أولیائک، فوحّدوک و عرفوک فعبدوک بحقیقتک أن تعرّفنی نفسک لأقرّ لک بربوبیّتک علی حقیقة الإیمان بک و لا تجعلنی یا إلهی ممّن یعبد الاسم دون المعنی و الحظنی بلحظة من لحظاتک تنوّر بها قلبی بمعرفتک خاصّة و معرفة أولیائک إنّک علی کلّ شی‌ء قدیر[67].

[67]- بحار/ ج 94 ص 94.

دستورالعمل امام جعفر صادق علیه السّلام

عنوان بصری، پیرمرد نود و چهار ساله می‌گوید: من برای کسب علم نزد مالک بن انس رفت‌وآمد داشتم. هنگامی که جعفر بن محمد علیه السّلام به شهر ما آمد خدمتش مشرف می‌شدم، زیرا دوست داشتم که از محضر آن بزرگوار نیز کسب دانش نمایم. یک روز به من فرمود! من مردی هستم که موردنظر و توجه قرار گرفته‌ام و درعین‌حال در هرساعتی از شبانه‌روز اوراد و اذکاری دارم، تو مرا از اذکار و اوراد باز مدار، و برای کسب دانش همانند سابق نزد مالک بن انس برو.

من از این سخن غمگین شدم و از نزدش خارج گشتم. در دل گفتم: اگر امام خیری را نزد من می‌یافت مرا از دیدارش محروم نمی‌کرد. پس به مسجد رسول خدا رفتم و بر آن جناب سلام کردم. روز بعد نیز به روضه رسول خدا رفتم، دو رکعت نماز خواندم و دست به دعا برداشتم و گفتم: یا اللّه یا اللّه ان تعطف علیّ قلب جعفر و ترزقنی من علمه ما اهتدی به الی صراطک المستقیم. بعد از آن با غم و اندوه به خانه برگشتم و نزد مالک بن انس نیز نرفتم، زیرا عشق و محبت به جعفر بن محمد در دلم جایگزین شده بود. تا مدتی جز برای ادای نماز واجب از منزل خارج نمی‌شدم تا اینکه صبرم به اتمام رسید.

یک روز درب خانه حضرت رفتم و اجازه دخول خواستم. خادمی بیرون آمد و گفت: چه کار داری؟ گفتم: می‌خواهم خدمت امام مشرف شوم و سلام کنم.

پاسخ داد: آقا در محراب مشغول نماز است. سپس به داخل منزل برگشت و من مقابل درب منزل نشستم. طولی نکشید که خادم بازگشت و گفت بفرمایید داخل منزل. پس داخل منزل شدم و بر حضرت سلام کردم. جواب سلام را داد و فرمود:

بنشین خدا تو را مورد مغفرت قرار دهد. در خدمت آن جناب نشستم. سر مبارکش را به زیر افکند، و بعد از سکوت طولانی سر برداشت و فرمود: کنیه‌ات چیست؟

عرض کردم: ابو عبد اللّه. فرمود: خدا تو را بر این کنیه ثابت بدارد و توفیق عطا کند.

خواسته تو چیست؟ در دلم گفتم: اگر در این ملاقات فایده دیگری جز همین دعا نباشد همین مقدار هم بسیار ارزشمند خواهد بود. سپس عرض کردم: از خدا خواسته‌ام که قلب تو را بر من مهربان کند و از علم تو بهره‌مندم گرداند، امیدوارم که خدای متعال دعایم را مستجاب نموده باشد.

حضرت فرمود: ای ابا عبد اللّه! علم به تعلّم حاصل نمی‌شود بلکه علم نوری است که در قلب شخصی اشراق می‌شود که خدا خواسته او را هدایت کند. پس اگر طالب علم هستی قبلا حقیقت بندگی را در دلت بوجود آور و علم را بوسیله عمل طلب کن و از خدا طلب فهم کن تا به تو بفهماند.

گفتم: ای شریف! فرمود: بگو: ابا عبد اللّه! گفتم یا ابا عبد اللّه! حقیقت عبودیت چیست؟ فرمود: حقیقت بندگی در سه چیز است: اول اینکه بنده،

خودش را مالک چیزهایی که خدا به وی عطا کرده، نداند، زیرا بندگان مالک چیزی نمی‌شوند، بلکه مال را مال خدا می‌دانند و در همان طریق که فرموده به مصرف می‌رسانند. دوم اینکه خودش را در تدبیر امور ناتوان بداند. سوم اینکه خودش را در انجام اوامر و نواهی خدا مشغول بدارد. پس اگر بنده خودش را مالک اموال نداند صرف کردن اموال در راه خدا برایش آسان خواهد بود. اگر تدبیر امورش را به خدای مدبر واگذار کند، تحمل مصائب دنیا برایش آسان خواهد شد. اگر به انجام اوامر و نواهی خدا مشغول باشد اوقات گرانبهایش را در راه مراء و مباهات تضییع نخواهد کرد. و اگر خدا بنده‌ای را به این سه امر گرامی بدارد، دنیا و شیطان و خلق برایش سهل خواهد بود. در این‌صورت برای ازدیاد اموال و تفاخر، طلب مال نمی‌کند، آنچه را که در نزد مردم وسیله عزت و برتری بشمار می‌آید مطالبه نمی‌نماید، و اوقات گرانبهایش را به بطالت نمی‌گذراند. این اولین درجه تقوا می‌باشد که خدا در قرآن فرمود: تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ.

عرض کردم: یا ابا عبد اللّه! به من دستورالعملی عطا کن. فرمود تو را به نه چیز وصیت می‌کنم. این وصیت و دستورالعمل من است برای همه کسانیکه مرید طی کردن راه حق هستند، و از خدا مسألت دارم که توفیق عمل به تو عنایت کند: سه دستورالعمل درباره ریاضت نفس و سه دستورالعمل درباره حلم و بردباری و سه دستورالعمل درباره عمل است. تو اینها را حفظ کن و مبادا که درباره آنها سهل انگاری کنی.

عنوان بصری می‌گوید: تمام توجهم را به سخنان حضرت معطوف داشتم، پس حضرت فرمود: سه امری که در ریاضت توصیه می‌کنم عبارتست از:

1- مواظب باش چیزی را که اشتها نداری نخور، زیرا باعث حماقت و نادانی می‌شود.

2- جز به هنگام گرسنگی غذا نخور.

3- وقتی غذا می‌خوری، غذای حلال بخور و قبل از غذا «بسم اللّه» بگو.

آنگاه حدیث رسول خدا را نقل کرد که فرموده: آدمی هیچگاه ظرفی را پر نمی‌کند که از پر کردن شکم بدتر باشد، و اگر به غذا نیاز دارد باید یک ثلث شکم را برای طعام و یک ثلث را برای آب و یک ثلث را برای نفس کشیدن بگذارد.

اما آن سه امر که درباره حلم توصیه می‌شود عبارتست از:

1- هرکس که به تو گفت هرکلمه‌ای که به من بگویی ده کلمه در برابرش به تو می‌گویم، تو در جوابش بگو: اگر تو ده کلمه به من بگویی در پاسخ، حتی یک کلمه از من نخواهی شنید.

2- هرکس که به تو سزا گفت در پاسخش بگو: اگر راست می‌گویی خدا مرا بیامرزد و اگر دروغ می‌گویی خدا تو را ببخشد.

3- هرکس که تو را به فحش تهدید کرد تو او را به نصیحت و دعا وعده بده.

اما آن سه امر که در علم توصیه می‌شود عبارتست از:

1- هرچه را نمی‌دانی از علماء سؤال کن، ولی مواظب باش سؤالات تو برای آزمایش و آزار آنها نباشد.

2- از عمل به رای جدّا اجتناب کن و تا می‌توانی احتیاط را از دست نده.

3- از فتوا دادن به رأی (بدون مدرک شرعی) اجتناب کن چنانکه از شیر درنده فرار می‌کنی، گردن خودت را برای مردم پل قرار نده.

آنگاه فرمود: از نزد من برخیز ای ابا عبد اللّه! به مقدار کافی تو را نصیحت کردم و مزاحم اذکار و اوراد من مباش، زیرا که من برای نفس خودم ارزش قائلم- و السّلام علی من اتبع الهدی[68].

[68]- کشکول شیخ بهائى/ ج 2 ص 184 چاپ فراهانى، بحار الانوار/ ج 1 ص 224.

دستورالعمل مرحوم مجلسی

یکی از سالکین این راه عالم بزرگ و عارف ربانی ملا محمد تقی مجلسی

رضوان اللّه علیه می‌باشد. او می‌نویسد:

آنچه این بنده از دوران ریاضت و خودسازی دریافته‌ام مربوط است به زمانی که به مطالعه تفسیر اشتغال داشتم. شبی در بین خواب و بیداری حضرت محمد صلّی اللّه علیه و آله را مشاهده کردم، با خود گفتم شایسته است در کمالات و اخلاق آن حضرت خوب دقت کنم. هرچه بیشتر دقت کردم عظمت و نورانیت آن جناب گسترده‌تر می‌شد، بطوریکه نورش همه جا را فراگرفت. در این هنگام بیدار شدم (بخود آمدم) به من الهام شد که خلق رسول خدا قرآن می‌باشد، باید در قرآن بیندیشم. پس هرچه بیشتر در آیه‌ای دقت می‌کردم حقائق بیشتری نصیبم می‌شد، تا اینکه یک دفعه حقائق و معارف فراوانی بر قلبم فرود آمد. پس در هرآیه‌ای که تدبر می‌کردم چنین موهبتی بر من عطا می‌شد. البته تصدیق این مطلب برای کسی که به چنین توفیقی دست نیافته دشوار بلکه عادة غیر ممکن است. لیکن مقصود من راهنمایی و ارشاد برادران فی اللّه می‌باشد.

دستور ریاضت و خودسازی عبارت از این است که: سخنان بی‌فایده بلکه از غیر ذکر خدا خودداری کند.

استفاده از مأکولات و مشروبات و لباسهای لذتبخش و منکوحات و منازل زیبا و راحت را ترک کند. (و به مقدار ضرورت اکتفا نماید).

از معاشرت با غیر اولیاء خدا دوری جوید.

از خواب زیاد اجتناب نماید و ذکر خدا را با مراقبت کامل ادامه دهد.

اولیاء خدا تداوم بر ذکر «یا حى یا قیوم، یا من لا اله الا انت» را تجربه کرده و نتیجه گرفته‌اند. من نیز همین ذکر را تجربه نمودم، لیکن ذکر من غالبا «یا اللّه» است، با خارج ساختن غیر خدا از قلب و با توجه کامل به جانب خدای متعال.

البته آنچه بسیار مهم است ذکر خدا با مراقبت کامل می‌باشد، و سایر امور به پایه ذکر نمی‌رسد. اگر این عمل تا مدت چهل شبانه‌روز ادامه یابد درهایی از انوار حکمت و معرفت و محبت بر سالک گشوده می‌شود. آنگاه به مقام فناء فی اللّه و بقاء

باللّه ترقی می‌کند[69].

[69]- روضة المتقین/ ج 13 ص 128.

نامه آخوند ملا حسینقلی همدانی

عالم ربانی و عارف زاهد، مرحوم آخوند ملّا حسینقلی همدانی (قدس سرّه) در نامه‌اش به یکی از علمای تبریز چنین می‌نویسد:

«بسم اللّه الرحمن الرحیم. الحمد للّه ربّ العالمین و الصلاة و السّلام علی محمد و آله الطاهرین و لعنة اللّه علی اعدائهم اجمعین.

مخفی نماناد بر برادران دینی که بجز التزام به شرع شریف، در تمام حرکات و سکنات و تکلمات و لحظات و غیرها راهی به قرب حضرت ملک الملوک جلّ جلاله نیست، و به خرافات ذوقیه اگرچه ذوق در غیر این مقام خوب است «کما دأب الجهال و الصوفیه خذلهم اللّه» راه رفتن لا یوجب الّا بعدا. حتی شخص هرگاه ملتزم به نزدن شارب و نخوردن گوشت بوده باشد، اگر ایمان به عصمت ائمه اطهار صلوات اللّه علیهم آورده باشد، باید بفهمد از حضرت احدیث دور خواهد شد و هکذا در کیفیت ذکر، بغیر ما ورد عن السادات المعصومین علیهم السّلام، عمل نماید. بناء علی هذا باید مقدم بدارد شرع شریف را و اهتمام نماید هرچه در شرع شریف اهتمام به آن شده و آنچه این ضعیف از عقل و نقل استفاده نموده‌ام این است که اهمّ اشیاء از برای طالب قرب، جدّ و سعی در ترک معصیت است. تا این خدمت را انجام ندهی نه ذکرت و نه فکرت، به حال قلبت فایده‌ای نخواهد بخشید.

چرا که پیشکش و خدمت کردن کسی که با سلطان در مقام عصیان و انکار است بی‌فایده خواهد بود. نمی‌دانم کدام سلطان، اعظم از این سلطان عظیم الشأن است، و کدام نقار اقبح از نقار با اوست؟!.

فافهم ممّا ذکرت ان طلبک المحبة الالهیه مع کونک مرتکبا للمعصیة امر فاسد جدّا و کیف یخفی علیک کون المعصیة سببا للنفرة و کون النفرة مانعة الجمع مع

المحبّة و اذا تحقق عندک ان ترک المعصیة اول الدین و آخره و ظاهره و باطنه فبادر الی المجاهدة و اشتغل بتمام الجدّ فی المراقبة من اول قیامک من نومک فی جمیع آناتک الی نومک و الزم الادب فی مقدس حضرته و اعلم انک بجمیع اجزاء وجودک ذرة ذرة اسیر قدرته وراع حرمة شریف حضوره و اعبده کأنک تراه فان لم تکن تراه فانّه یراک و التفت دائما الی عظمته و حقارتک و رفعته و دنائتک و عزته و ذلّتک و غناه و حاجتک و لا تغفل عن شناعة غفلتک عنه جلّ جلاله مع التفاته الیک دائما و قم بین یدیه مقام العبد الذلیل الضعیف و تبصبص تحت قدمیه بصبصة الکلب النحیف. اولا یکفیک شرفا و فخرا انّه اذن لک فی ذکر اسمه العظیم. بلسانک الکثیف الذی نجّسته قاذورات المعاصی.

پس ای عزیز چون این کریم رحیم زبان را مخزن کوه نور یعنی ذکر شریف قرار داده بی‌حیائی است که مخزن سلطان را آلوده به نجاسات و قاذورات غیبت و دروغ و فحش و اذیت و غیرها من المعاصی نمودن. مخزن سلطان باید محلش پر عطر و گلاب باشد، نه نجس مملو از قاذورات. و بی‌شک چون دقت در مراقبت نکرده‌ای نمی‌دانی که از جوارح سبعه یعنی گوش و زبان و چشم و دست و پا و بطن و فرج چه معصیتها می‌کنی و چه آتشها روشن می‌نمایی؟! و چه فسادها در دین خودت برپا می‌کنی؟! و چه زخمهای منکر به سیف و سنان زبانت به قلبت می‌زنی؟! اگر نکشته باشی بسیار خوب است. اگر بخواهم شرح این مفاسد را بیان نمایم در کتاب نمی‌گنجد. در یک ورق چه می‌توانم بکنم. تو که هنوز جوارحت را از معاصی پاک نکرده‌ای چگونه منتظری که در شرح احوال قلب چیزی به تو بنویسم. پس البدار، الی التوبة الصادقة. ثم العجل العجل فی الجدّ و المراقبه.

خلاصه بعد از سعی در مراقبت، البته طالب قرب، بیداری و قیام سحر را از دست ندهد. و نماز شب را با آداب و حضور قلب بجا بیاورد. و اگر وقتش زیادتر باشد به ذکر یا فکر مناجات مشغول بشود، لیکن قدر معینی از شب باید مشغول ذکر با حضور بشود. در تمام حالاتش خالی از حزن نبوده باشد. اگر ندارد تحصیل نماید به اسبابش. و بعد از فراغ، تسبیح سیده نساء و دوازده مرتبه سوره توحید و ده مرتبه لا اله الا اللّه وحده لا شریک له، له الملک- الی آخر- و صد مرتبه لا اله الا اللّه و هفتاد مرتبه استغفار بخواند و قدری از قرآن شریف تلاوت نماید و دعای معروف صباح:

اعنی یا من دلع لسان الصباح- الی آخر- البته خوانده شود و دائما با وضو باشد و اگر بعد از هروضو دو رکعت نماز بخواند، بسیار خوب است. بسیار ملتفت باشد که به هیچ وجه اذیتش به غیر نرسد. و در قضاء حوائج مسلمین لا سیّما علماء و لا سیّما اتقیائهم سعی بلیغ نماید. و در هرمجلس که مظنّه وقوع در معصیت است البته البته اجتناب نماید، بلکه مجالست با اهل غفلت بغیر شغل ضرورت مضر است. اگرچه از معصیت خالی بوده باشد. کثرت اشتغال به مباحات و شوخی بسیار کردن و لغو گفتن و گوش به اراجیف دادن قلب را می‌میراند.

اگر بی‌مراقبت مشغول به ذکر و فکر بشود بی‌فایده خواهد بود. اگرچه حال هم بیاورد. چرا که حال دوام پیدا نخواهد کرد. گول حالی را که ذکر بیاورد، بی‌مراقبه نباید خورد، زیاده طاقت ندارم، بسیار التماس دعا از همه شماها دارم. این حقیر کثیر التقصیر و المعاصی را، فراموش ننمایید. و در شب جمعه صد مرتبه و در عصر روز جمعه صد مرتبه سوره قدر بخواند»[70].

[70]- تذکرة المتقین/ ص 207.

دستورالعمل میرزا جواد آقا تبریزی

عالم ربانی و عارف کامل مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی می‌نویسد:

پیامبر گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و آله سفارشهای مؤکد درباره طول سجود فرموده است و این امری است بسیار مهم. سجده طولانی نزدیکترین هیئت‌های بندگی است و به‌همین جهت در هررکعت نماز دو سجده تشریع شده است. درباره ائمه اطهار علیهم السّلام و شیعیانشان در مورد طول سجود مطالب مهمی نقل شده است.

در یکی از سجده‌های امام سجاد علیه السّلام بشمارش رفت که هزار مرتبه فرمود: لا اله الّا اللّه حقّا حقّا. لا اله الّا اللّه تعبّدا و رقّا لا اله الّا اللّه ایمانا و صدقا.

درباره امام کاظم علیه السّلام نوشته شده که گاهی طول سجده‌اش از بامداد تا ظهر ادامه داشت. و از اصحاب ائمه مانند «ابن ابى عمیر» و «جمیل» و «خرّبوذ» قریب به همین مطلب نقل شده است.

در ایام تحصیل در نجف اشرف شیخ و استادی داشتم که برای طلاب باتقوا، مرجع بود. از او سوال کردم چه عملی را شما تجربه کرده‌اید که می‌تواند در حال سالک مؤثر باشد؟ فرمود: در هر شبانه‌روز یک سجده طولانی بجای آورد و در حال سجده بگوید «لا اله الّا انت. سبحانک انّى کنت من الظالمین» در حال ذکر این‌چنین توجه کند که پروردگارم منزه از این است که بر من ظلمی روا داشته باشد، بلکه خود من هستم که بر نفسم ستم کردم و او را در این مهالک قرار دادم.

استاد من علاقه‌مندانش را به این سجده سفارش می‌کرد و هرکس که انجام می‌داد تأثیرش را مشاهده می‌کرد، مخصوصا کسانیکه این سجده را بیشتر طول می‌دادند. بعض آنها هزار مرتبه ذکر مذکور را در سجده تکرار می‌کردند و بعضی کمتر و بعضی بیشتر و شنیدم که بعض آنها این ذکر را سه هزار مرتبه در سجده تکرار می‌کردند[71] [71]- المراقبات/ ص 122.

دستورالعمل شیخ نجم الدین

شیخ نجم الدین رازی می‌نویسد: بدانکه ذکر بی‌آداب و شرائط گفتن زیادتی مفید نبود. اول به ترتیب و آداب و شرائط، قیام باید نمود و مرید صادق را چون درد طلب داعیه سلوک این راه پدید آید نشان این است که با ذکر انس گیرد و از خلق وحشت، تا از همه روی بگرداند و در پناه ذکر گریزد که «قل اللّه ثم ذرهم فى خوضهم یلعبون» و چون بر ذکر مواظبت خواهد نمود باید که اساس بر توبه نصوح

نهد از جمله معاصی، و به وقت ذکر گفتن اگر تواند غسل کند و الا وضو، تمام کند، زیرا که ذکر کردن درست مقاتله با دشمن است، بی‌سلاح دشوار توان کرد که «الوضوء سلاح المؤمن».

و جامه پاک پوشد بر سنت، و بر پاکی جامه چهار شرط است: اول، پاکی از نجاست، دوم، پاکی از مظلمت. سوم، پاکی از حرمت- یعنی ابریشم نباشد- چهارم پاکی از رعونت- یعنی کوتاه‌قد بود بر سنت- که «و ثیابک فطهّر اى قصّر» و خانه خالی و تاریک و نظیف راست کند و اگر قدری بوی خوش بسوزاند اولی‌تر. و روی به قبله بنشیند، و مربع نشستن در همه اوقات منهی است الّا در وقت ذکر گفتن که خواجه علیه السّلام چون نماز بامداد بکردی در مقام خویش مربع بذکر بنشستی تا آفتاب برآمدی.

و در وقت ذکر گفتن دستها بر روی ران نهد و دل حاضر کند و چشم فراهم کند و به تعظیم تمام شروع کند در کلمه «لا اله الا اللّه» گفتن، بقوت تمام. «اشدّ ذکرا» چنانکه «لا اله» از بن ناف بر آورد و «الا اللّه» به دل فروبرد، بر وجهی که اثر ذکر و قوّت آن به جمله اعضاء برسد. و لکن آواز بلند نکند و تا تواند در اخفاء و خفض صوت کوشد، چنانکه فرمود: «و اذکر ربّک فى نفسک تضرّعا و خیفة و دون الجهر من القول».

و بر این وجه، ذکر سخت و دمادم می‌گوید و در دل به معنای ذکر می‌اندیشد و نفی خواطر می‌کند. چنانکه در معنای «لا اله» هرخاطر که در دل می‌آید نفی می‌کند، بدان معنا که هیچ چیز نمی‌خواهم و هیچ مقصود و محبوب ندارم «الّا اللّه» جز خدای. جملگی خواطر به «لا اله» نفی کند. حضرت عزّت را به مقصودی و محبوبی و مطلوبی اثبات می‌کند به «الّا اللّه» و باید که در هرذکر دل در اول و آخر حاضر باشد بنفی و اثبات، و هروقت در اندرون دل نظر می‌کند هرچیز که دل را با آن پیوند می‌بیند آن چیز را در نظر نیاورد و دل با حضرت عزّت می‌دهد … و به نفی «لا اله» آن پیوند باطل می‌کند و بیخ محبت آن چیز از دل برمی‌دارد. و به تصرف «الّا اللّه» محبت حق را قائم‌مقام آن محبت می‌گرداند.

هم بر این ترتیب مداومت نماید تا به تدریج دل را از جمله محبوبات و مألوفات فارغ و خالی کند که اهتزاز در ذکر از مداومت خیزد. و اهتزاز آن باشد که بغلبات ذکر، هستی ذاکر در نور ذکر مضمحل شود و ذکر، ذاکر را مفرد گرداند و علائق و عوائق از وجود او فرونهد و او را از دنیای جسمانیات و آخر روحانیات سبک‌بار در آورد. چنانکه فرمود «سیروا فقد سبق المفردون» بدانکه دل خلوتگاه خاص حق است که «لا یسعنى ارضى و لا سمائى و انّما یسعنى قلب عبدى المؤمن» و تا زحمت اغیار در بارگاه دل یافته شود غیرت عزّت اقتضای تعزز کند از غیر. ولکن چون چاوش «لا اله» بارگاه دل از زحمت اغیار خالی کرد منتظر قدوم تجلی سلطان «الّا اللّه» باید بود که «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ وَ إِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ.»[72]
چنانکه ملاحظه می‌فرمائید مشایخ عرفان درعین‌حال که تداوم ذکر را یکی از بهترین طرق سیروسلوک می‌دانند، برای طیّ این طریق روشهای مختلف را تجربه و توصیه نموده‌اند. علت قضیه این است که همه اذکاری که در شرع رسیده می‌توانند هدف اصلی از تشریع ذکر یعنی انقطاع از غیر خدا و توجه کامل به خدای سبحان را تأمین نمایند، نهایت اینکه نسبت به افراد و احوال و مقامات تفاوت دارند.

تا سالک در چه حال و چه مقامی باشد و چه ذکری بیشتر برایش تناسب و جاذبیت داشته باشد، اینجاست که استاد و مربی می‌تواند نقش مهمی را ایفا کند.

در کتب حدیث و دعا، اذکار و دعاهای زیادی نقل شده و برای هریک از آنها خاصیت و ثوابی بیان شده است. اذکار و دعاها بطور کلی دو قسمند: مطلق و مقید.

برای بعض اذکار زمان مخصوص یا کیفیت خاص یا عدد معینی تعیین شده است، در این موارد سالک باید به همان طریق که از جانب ائمه علیهم السّلام رسیده عمل کند تا از ثواب و اثر مخصوص برخوردار گردد. لیکن بعضی اذکار مطلق هستند در این موارد اختیار با سالک است که برطبق اوضاع و شرائط خود تعداد و زمان

مناسب را انتخاب کند و بر ذکر تداوم دهد. یا از استاد و راهنمای خود دستور بگیرد.

شما در این مورد می‌توانید به کتب حدیث و دعا مراجعه بفرمایید.

در اینجا توجه به دو مطلب ضرورت دارد.

اول- اینکه سالک باید توجه داشته باشد که هدف اصلی از ذکر، تحصیل حال و توجه و حضور قلب نسبت به خدای سبحان می‌باشد. بنابراین، در انتخاب مقدار ذکر و زمان و کیفیت آن باید همین نکته را در نظر داشته باشد و ادامه دهد و هرگاه که خسته و بی‌رغبت شد آن را رها کند و در وقت مناسب، دوباره شروع کند که امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:

قلب گاهی در حال اقبال است و گاهی در حال کسالت و بی‌میلی، پس به هنگام میل و رغبت وارد عمل شوید، زیرا که قلب وقتی در حال اکراه به عمل وادار شد کور می‌شود[73].

البته افراد و احوال و مقامات و اوقات در این‌باره تفاوت دارند.

دوم- باید بدانیم که هدف از ریاضت و دوام ذکر، تکامل نفس و قرب به خداست، و تقرب به خدا جز از طریق انجام وظیفه ممکن نیست. اگر انسان وظیفه شرعی و اجتماعی بر عهده دارد باید آن را انجام دهد و در همان حال به یاد خدا باشد و به مقدار امکان ذکر بگوید. در حال فراغت نیز می‌تواند ذکر را تداوم دهد که اگر به بهانه ریاضت و تداوم ذکر، مسؤولیت شرعی خویش را انجام نداد و گوشه‌گیری کرد چنین عملی موجب قرب به خدا نخواهد شد.[74] [72]- مرصاد العباد/ ص 150.

[73]- قال على علیه السّلام: انّ للقلوب شهوة و اقبالا و ادبارا فأتوها من قبل شهوتها و اقبالها فانّ القلب اذا اکره عمى- بحار/ ج 70 ص 61.

موانع راه

پیمودن راه کمال و نیل به مقامات عالی کار سهل و ساده‌ای نیست. بلکه بسیار مهم و دشوار است و موانعی در این راه وجود دارد که انسان مرید، باید در بر طرف ساختن آنها جهاد کند وگرنه به مقصد نخواهد رسید.

مانع اول عدم قابلیت

بزرگترین مانع سیروسلوک الی اللّه و نیل به مقام قرب الهی، عدم قابلیت نفس مرید است. دلی که در اثر ارتکاب گناه آلوده و تاریک شده نمی‌تواند مرکز تابش انوار الهی باشد. وقتی قلب انسان در اثر گناه جایگاه و مرکز فرماندهی شیطان شد، فرشتگان مقرب الهی چگونه می‌توانند در آن فرود آیند؟!.

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: وقتی انسان مرتکب گناه شد یک نقطه سیاه در قلبش پیدا می‌شود، پس اگر از گناه توبه کرد نقطه سیاه محو می‌گردد، و اگر همچنان به معصیت ادامه داد، نقطه سیاه نیز تدریجا بزرگ می‌شود تا اینکه بر مجموع قلب غلبه نماید. در این‌صورت هرگز به فلاح و رستگاری نخواهد رسید[1].

امام صادق علیه السّلام فرمود: پدرم فرمود: برای قلب انسان چیزی بدتر از گناه نیست، زیرا گناه با قلب به جنگ و ستیز می‌پردازد تا اینکه بر آن غلبه کند، در این صورت قلب واژگون می‌گردد[2].

قلب گناهکار واژگون است و برخلاف مسیر حرکت می‌کند چگونه می‌تواند به سوی مقام قرب حرکت کند و افاضات و اشراقات الهی را بپذیرد؟! بنابراین، بر انسان مرید فرض و واجب است که در آغاز در تزکیه و تهذیب نفس خویش از گناهان بکوشد، آنگاه وارد ریاضت و ذکر شود. وگرنه سعی و تلاش او در ذکر و عبادت، مقرب او نخواهد شد.

مانع دوم، تعلقات دنیایی

یکی از موانع بزرگ این راه تعلقات مادی است، مانند علاقه به مال و ثروت، علاقه به همسر و فرزند، علاقه به خانه و اسباب زندگی، علاقه به جاه و مقام و ریاست، علاقه به پدر و مادر و برادر و خواهر و حتی علاقه به علم و دانش. این قبیل تعلقات، انسان را از حرکت و هجرت و سلوک بازمی‌دارند.

قلبی که با محسوسات انس گرفته و شیفته و دلباخته آنهاست چگونه می‌تواند از آنها دست بردارد و به عالم بالا سیر و صعود کند؟ دلی که جایگاه امور دنیوی است کجا می‌تواند مرکز تابش انوار الهی باشد؟ به‌علاوه برطبق احادیث، حبّ دنیا ریشه تمام گناهان است و انسان گناهکار نمی‌تواند به مقام قرب الهی صعود نماید.

امام صادق علیه السّلام فرمود: محبت دنیا ریشه هرگناهی است[3].

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: اولین چیزی که بوسیله آن معصیت خدا انجام گرفت شش صفت بود: علاقه به دنیا، علاقه به ریاست، علاقه به زن، علاقه به غذا، علاقه به خواب، علاقه به راحتی[4].

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: دورترین حالات بنده از خدا وقتی است که هدفی جز سیر کردن شکم و تأمین خواسته‌های شهوانی نداشته باشد[5].

جابر می‌گوید: خدمت امام محمد باقر علیه السّلام رسیدم پس به من فرمود:

ای جابر! محزون و مشغول القلب هستم.

عرض کردم: فدایت شوم، اشتغال و حزن شما در اثر چیست؟.

فرمود هرکس که دین صاف و خالص خدا در قلبش داخل شود از غیر خدا دلش فارغ خواهد بود. ای جابر! دنیا چیست و چه ارزشی دارد؟ آیا جز لقمه‌ای که می‌خوری و لباسی که می‌پوشی یا زنی که با او ازدواج می‌کنی، چیز دیگری است؟

ای جابر! مؤمنین به دنیا و زندگی در آن، اعتماد نمی‌کنند و از ورود به جهان آخرت خود را در امان نمی‌بینند. ای جابر! آخرت سرای جاویدان و دنیا محل مردن و گذشتن می‌باشد، لیکن اهل دنیا از این امر غافل هستند، گویا مؤمنین هستند که اهل فقاهت و تفکر و عبرت می‌باشند. آنچه به گوششان می‌رسد آنها را از ذکر خدا باز نمی‌دارد و رؤیت زر و زیور دنیا آنها را از ذکر خدا غافل نمی‌سازد. پس به ثواب آخرت می‌رسند چنانکه بدین آگاهی دست یافته‌اند[6].

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: انسان شیرینی ایمان را نمی‌چشد جز وقتی که به آنچه می‌خورد بی‌اعتنا باشد[7].

بنابراین، بر سالک لازم است که این علاقه‌ها را از دل خویش خارج سازد تا هجرت و حرکت به سوی مقامات عالی برایش امکان‌پذیر باشد. فکر و ذکر امور دنیا را از قلب خویش بیرون براند تا یاد خدا جایگزین آنها گردد.

لازم به یادآوری است که آنچه مذموم است، دلبستگی و علاقه به امور دنیوی است، نه خود آنها. انسان سالک مانند سایر انسانها برای ادامه زندگی نیاز به غذا و لباس و مسکن و همسر دارد و برای تأمین آنها ناچار است کار کند.

برای بقاء نسل باید ازدواج کند. برای اداره زندگی اجتماعی ناچار است مسؤولیت اجتماعی بپذیرد، و به‌همین جهت در شرع مقدس اسلام از هیچکدام اینها مذمت نشده بلکه با قصد قربت همه اینها می‌توانند عبادت محسوب شوند و مقرب بنده باشند. خود اینها مانع حرکت و سیروسلوک و یاد خدا نیستند، آنچه مانع حرکت و ذکر است دلبستگی و علاقه به این امور می‌باشد. اگر این امور هدف زندگی شدند و فکر و ذکر انسان را مشغول داشتند، لازمه‌اش غفلت از خدا خواهد بود. پول‌پرستی و زن‌پرستی و مقام‌پرستی و علم‌پرستی، مذموم است و انسان را از سلوک بازمی‌دارد نه خود پول و زن و مقام و علم.

مگر پیامبر گرامی اسلام و امیر المؤمنین و امام سجاد و سایر ائمه علیهم السّلام کار و کوشش نمی‌کردند و از نعمتهای الهی برخوردار نمی‌شدند؟ این یکی از مزایای بزرگ اسلام است که برای دنیا و آخرت و کارهای دنیوی و اخروی حدومرزی قائل نشده است.

مانع سوم، پیروی از هوای نفس

سوّمین مانع، پیروی از هوی و هوس و تمایلات نفسانی است. تمایلات نفسانی همانند دودهای غلیظ، خانه دل را تیره و تار می‌سازند، و چنین دلی لیاقت تابش انوار الهی را ندارد. هوی‌ها و هوسها دائما قلب را به این طرف و آن طرف می‌کشند و به او فراغت نمی‌دهند تا با خدا خلوت کند و انس بگیرد. شبانه‌روز در تلاش است خواسته‌های نفسانی را ارضا کند، کی می‌تواند از دنیا هجرت کند و به بارگاه قدس الهی پرواز نماید؟.

خدای سبحان در قرآن می‌فرماید: از هوای نفس پیروی نکن که تو را از راه خدا بازمی‌دارد[8].

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: شجاع‌ترین مردم کسی است که بر هوای نفس غلبه کند[9].

مانع چهارم، پرخوری

یکی از موانع ذکر و یاد خدا پرخوری و شکم‌پرستی است. شخصی که شبانه‌روز تلاش می‌کند غذاهای خوب و لذیذ تهیه کند و شکم را از انواع غذاها انباشته سازد، چگونه می‌تواند با خدای خویش خلوت کند، با او انس بگیرد و رازو نیاز کند. انسان با شکم انباشته از غذا چگونه می‌تواند حال عبادت و دعا داشته باشد؟ کسی که لذتش را در خوردن و آشامیدن می‌داند، کی می‌تواند طعم لذت مناجات را بچشد؟ و به‌همین جهت اسلام از پرخوری مذمت نموده است.

حضرت صادق علیه السّلام به ابو بصیر فرمود: شکم در اثر پرخوری طغیان می‌کند. نزدیکترین احوال بنده به خدا هنگامی است که شکمش خالی باشد، و بدترین حالات وقتی است که شکمش پر باشد[10].

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: خدای سبحان پرخوری را مذموم می‌داند[11].

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: پرخوری نکنید که نور معرفت در قلب شما خاموش می‌گردد[12].

حضرت صادق علیه السّلام در حدیثی فرمود: برای قلب مؤمن چیزی زیانبارتر از پرخوری نیست. پرخوری باعث قساوت قلب و تحریک شهوت می‌شود، گرسنگی خورش مؤمن و غذای روح و طعام قلب و صحت بدن می‌باشد[13].

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: هنگامی که خدا صلاح بنده‌اش را بخواهد قلت کلام و قلت طعام و قلت خواب را به او الهام می‌کند[14].

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: گرسنگی بهترین کمک برای کنترل نفس و شکستن عادتهای او می‌باشد[15].

امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده که خدای متعال در شب معراج به رسول خدا فرمود: یا احمد! کاش شیرینی گرسنگی و سکوت و خلوت و آثار آنها را می‌چشیدی. رسول خدا عرض کرد: پروردگارا! فایده گرسنگی چیست؟ فرمود:

حکمت و حفظ قلب و تقرب به من و حزن دائم و کم‌خرجی و گفتار حق و بی‌باکی از اینکه در گشایش باشد یا در سختی[16].

باری سالک نیز مانند سایر مردم برای زنده ماندن و نیروی عبادت نیاز به غذا دارد اما باید به مقدار تأمین نیازهای بدن غذا بخورد و از پرخوری جدا اجتناب نماید. زیرا پرخوری اسباب کسالت و بی‌رغبتی به عبادت و قساوت قلب و غفلت از یاد خدا می‌شود. برعکس کم‌خوری و گرسنگی موجب سبکی و آمادگی برای عبادت و توجه به خدا می‌باشد و این موضوع کاملا مشهود است. انسان در حال گرسنگی از صفای روح و نورانیت و حال خوشی برخوردار است که با شکم پر، اینچنین نخواهد بود. بنابراین بر سالک لازم است به مقدار نیاز بدن غذا میل کند مخصوصا به هنگام ذکر و دعا و عبادت، گرسنه باشد.

مانع پنجم، سخنان غیر ضروری

یکی از اموری که سالک را از حرکت و نیل به مقصد بازمی‌دارد و مانع توجه و حضور قلب می‌شود سخنان بی‌فایده و غیر ضروری می‌باشد. خدای متعال به انسان نیروی تکلم داده تا نیازهای خویش را برطرف سازد، اگر به مقدار نیاز سخن گفت، از این نعمت بزرگ درست استفاده کرده است. اما اگر به سخنان بیهوده و غیر ضروری پرداخت، این نعمت بزرگ الهی را تضییع نموده است. علاوه‌بر آن، در اثر زیاد حرف زدن و پراکنده‌گویی، فکرش پراکنده و پریشان می‌شود و نمی‌تواند نسبت به خدای متعال توجه کامل و حضور قلب پیدا کند. به‌همین جهت در احادیث از پرحرفی و سخنان بی‌فایده مذمت شده است. از باب نمونه:

پیامبر اکرم فرمود: از کثرت کلام بپرهیزید مگر در ذکر خدا. زیرا زیاد حرف زدن،- جز ذکر خدا- موجب قساوت قلب می‌شود، و دورترین مردم به خدا، قلب تاریک است[17].

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: زبانت را نگهدار و سخنانت را بشمار تا اینکه کلامت در غیر امر خیر تقلیل یابد[18].

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: کلام سه نوع است: مفید و سالم و شاحب. کلام سودمند عبارتست از ذکر خدا، و سالم سخنی است که محبوب خدا باشد. و شاحب کسی است که بیهوده درباره مردم سخن می‌گوید[19].

پیامبر اکرم فرمود: زبانت را نگهدار که این بهترین هدیه است برای نفس- آنگاه فرمود- انسان به حقیقت ایمان نائل نمی‌شود مگر اینکه زبانش را نگهدارد[20].

امام رضا علیه السّلام فرمود: سه چیز از علائم فهم و فقاهت می‌باشد:

بردباری، و علم، و سکوت، و سکوت دری است از درهای حکمت. سکوت موجب محبت می‌شود و دلیل هرخیری است[21].

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: وقتی عقل کامل شد سخن گفتن کم می‌شود[22].

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هیچ عبادتی افضل از سکوت و پیاده رفتن به سوی بیت اللّه نیست[23].

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله به ابو ذر فرمود: تو را به طول سکوت سفارش می‌کنم، زیرا بدین وسیله شیطان از تو دور می‌شود، سکوت کمک خوبی است برای حفظ دین[24].

بهرحال، بر سالک لازم است زبان خویش را کاملا کنترل کند و سنجیده سخن بگوید. از ولنگاری و پرحرفی جدا اجتناب کند. در امور دنیا به مقداری سخن بگوید که برای زندگی او ضرورت دارد، و در عوض زبانش را به گفتن ذکر و ورد و مطالب علمی و مطالب سودمند و مفید اجتماعی مشغول بدارد.

استاد بزرگ و عارف ربانی علّامه طباطبائی رضوان اللّه علیه می‌فرمود: من از سکوت آثار گرانبهایی را مشاهده کرده‌ام. چهل شبانه‌روز سکوت اختیار کنید و جز در امور لازم سخن نگویید و به فکر و ذکر مشغول باشید تا برایتان صفا و نورانیت حاصل شود.

مانع ششم، حب ذات

وقتی سالک، تمام موانع را برطرف ساخت و از همه مراحل گذشت تازه با مانع بسیار بزرگی مواجه می‌شود و آن حب ذات است. تازه متوجه می‌شود که همه اعمال و حرکات و حتی عبادت‌هایش از حب ذاتش نشأت می‌گیرد. عبادت و ریاضت و ذکر و دعا و نماز و روزه‌اش، به منظور استکمال نفس و پاداش اخروی است که نتیجه‌اش عاید نفس می‌شود، چنین عبادتهایی گرچه انسان را به بهشت و ثواب اخروی نائل می‌گردانند لیکن به مقام شامخ ذکر و شهود و لقاء ارتقاء نخواهند کرد، تا از مقام ذات و حب نفس هجرت نکند جمال بی‌مثال خدای سبحان را مشاهده نخواهد نمود و تا همه حجابها حتی حجاب نفس را پاره نکند، لیاقت تابش انوار الهی را پیدا نخواهد کرد.

بنابراین، بر انسان سالک لازم و ضروری است که با ریاضت و جهاد، خویشتن را از محدوده حب ذات خارج سازد، حبّ ذات را به حبّ خدا تبدیل نماید و همه کارهایش را صرفا برای رضای خدا انجام دهد. اگر غذا می‌خورد بدان منظور باشد که محبوب ازلی زنده ماندنش را خواسته است، و اگر عبادت می‌کند بدان جهت باشد که خدای را سزاوار پرستش می‌داند. چنین فردی نه طالب دنیاست نه طالب عقبی، بلکه طالب خداست. حتی کشف و کرامت را نمی‌خواهد. جز معبود حقیقی مطلوب و منظوری ندارد. اگر از این مرحله دشوار نیز گذشت و حتی شخصیت و هویت خویش را از دست داد می‌تواند در بساط توحید قدم بگذارد و به مقام شامخ لقاء و شهود ارتقاء یابد و در بارگاه «فى مقعد صدق عند ملیک مقتدر» نازل گردد.

مانع هفتم، ضعف اراده

یکی از موانع بزرگ این راه که شاید مهمترین آنها باشد ضعف اراده و عدم قدرت تصمیم‌گیری است. این مانع انسان را از شروع در عمل بازمی‌دارد. شیطان و نفس اماره ابتدا سعی می‌کنند موضوع ریاضت و سیروسلوک را کوچک و غیر ضروری جلوه دهند. تلاش می‌کنند انسان را به انجام وظائف صوری، بدون توجه و حضور قلب، قانع سازند. می‌گویند: تو وظیفه‌ای جز انجام این عبادتها نداری، چکار داری با حضور قلب و توجه و ذکر؟! و اگر احیانا به فکر افتاد، با صدها حیله و نیرنگ او را از اراده بازمی‌دارند، و گاهی موضوع را آنقدر برایش دشوار جلوه می‌دهند که مأیوس و ناامید گردد.

لیکن انسان مرید باید جلو وسوسه‌های شیطان و نفس امّاره را بگیرد. با مراجعه به آیات و احادیث و کتب معرفت و اخلاق به ارزش و ضرورت سیروسلوک و تحصیل حضور قلب و ذکر و شهود واقف گردد. وقتی به ارزش آن پی برد و سعادت ابدی خویش را در آن دید بطور جدّی وارد عمل شود، یأس و ناامیدی را بخود راه ندهد و به نفس خویش بگوید گرچه دشوار است لیکن چون سعادت آینده من بدان بستگی دارد باید وارد عمل شوم، که خدای سبحان می‌فرماید: وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا.[25]
سخن ما، در رابطه با وسیله اول تکامل و تقرب یعنی ذکر خدا به طول انجامید، بدین جهت از خوانندگان پوزش می‌طلبم.

[1]- عن ابى بصیر قال سمعت ابا عبد اللّه علیه السّلام یقول: اذا اذنب الرجل خرج فى قلبه نکتة سوداء فان تاب انمحت و ان زاد زادت حتى تغلب على قلبه فلا یفلح بعدها ابدا- بحار/ ج 73 ص 327.

[2]- عن ابیعبد اللّه علیه السّلام قال کان ابى یقول: ما من شى ء افسد للقلب من خطیئته ان القلب لیواقع الخطیئة فلا تزال به حتى تغلب علیه فیصیر اعلاه اسفله- بحار/ ج 73 ص 312.

[3]- عن ابیعبد اللّه علیه السّلام قال: حبّ الدنیا رأس کلّ خطیئة- بحار/ ج 73 ص 90.

[4]- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: اول ما عصى اللّه تبارک و تعالى بستّ خصال: حبّ الدنیا و حبّ الریاسة و حبّ الطعام و حبّ الراحة- بحار/ 73 ص 94.

[5]- عن ابیعبد اللّه علیه السّلام قال: ابعد ما یکون العبد من اللّه عزّ و جلّ اذ الم یهمّه الّا بطنه و فرجه بحار/ ج 73 ص 18.

[6]- عن جابر قال: دخلت على ابن جعفر علیه السّلام فقال: یا جابر! و اللّه انى لمحزون و انى لمشغول القلب، قلت: جعلت فداک، و ما شغلک و ما حزن قلبک؟ فقال یا جابر! انّه من دخل قلبه صافى خالص دین اللّه شغل قلبه عمّا سواه. یا جابر! ما الدنیا و ما عسى ان تکون الدنیا؟ هل هى الّا طعام اکلته او ثوب لبسته او امرأة اصبتها؟ یا جابر! انّ المؤمنین لم یطمئنّوا الى الدنیا ببقائهم فیها و لم یأمنوا قدومهم الآخرة یا جابر! الآخرة دار قرار و الدنیا دار فناء و زوال، و لکن اهل الدنیا اهل غفلة، و کأنّ المؤمنین هم الفقهاء، اهل فکرة و عبرة لم یصمّهم عن ذکر اللّه ما سمعوا بآذانهم و لم یعمهم عن ذکر اللّه ما رؤا من الزینة ففازوا بثواب الآخرة کما فازوا بذلک العلم- بحار/ ج 73 ص 36.

[7]- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: لا یجد المؤمن حلاوة الایمان فى قلبه حتى لا یبالى من اکل الدنیا- بحار/ ج 73 ص 49.

[8]- وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ- ص/ 26.

[9]- قال امیر المؤمنین علیه السّلام: اشجع الناس من غلب هواه- بحار/ ج 70 ص 76.

[10]- ابو بصیر عن ابیعبد اللّه علیه السّلام قال: قال لى: یا ابا محمد! ان البطن لیطغى من اکله، و اقرب ما یکون العبد من اللّه اذا خفّ بطنه و ابغض ما یکون العبد الى اللّه اذا امتلأ بطنه- وسائل ج 16 ص 405.

[11]- عن ابیعبد اللّه علیه السّلام قال: انّ اللّه یبغض کثرة الاکل- وسائل/ ج 16 ص 407.

[12]- قال رسول اللّه( ص): لا تشبعوا فیطفى نور المعرفة من قلوبکم- مستدرک/ ج 3 ص 81.

[13]- قال الصادق علیه السّلام: لیس شى ء اضرّ لقلب المؤمن من کثرة الاکل و هى مورثة شیئین:

قسوة القلب و هیجان الشهوة، و الجوع ادام للمؤمنین و غذاء للروح و طعام للقلب و صحة للبدن- مستدرک/ ج 3 ص 80.

[14]- قال امیر المؤمنین علیه السّلام: اذا اراد اللّه صلاح عبده الهمه قلّة الکلام و قلّة الطعام و قلّة المنام- مستدرک/ ج 3 ص 81.

[15]- قال على علیه السّلام: نعم العون على اسر النفس و کسر عادتها التجوع- مستدرک/ 3 ص 81.

[16]- قال على علیه السّلام: قال اللّه تبارک و تعالى لیلة المعراج: یا احمد! لو ذقت حلاوة الجوع و الصمت و الخلوة و ما ورثوا منها. قال یا ربّ! ما میراث الجوع؟ قال: الحکمة و حفظ القلب و التقرب الىّ و الحزن الدائم و خفّة بین الناس و قول الحق، و لا یبالى عاش بیسر او بعسر- مستدرک/ ج 3 ص 82.

[17]- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: لا تکثروا الکلام بغیر ذکر اللّه فانّ کثرة الکلام بغیر ذکر اللّه تقسوا لقلب. انّ ابعد الناس من اللّه القلب القاسى- بحار/ 71 ص 281.

[18]- قال على علیه السّلام: اخزن لسانک و عدّ کلامک یقلّ کلامک الّا بخیر- بحار/ ج 71 ص 281.

[19]- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: الکلام ثلاثة: فرابح و سالم و شاحب. فاما الرابح فالّذى یذکر اللّه، و اما السالم فالذى یقول ما احبّ اللّه، و اما الشاحب فالّذى یخوض فى الناس- بحار/ ج 71 ص 289.

[20]- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: امسک لسانک فانّها صدقة تصدّق بها على نفسک، ثم قال:

و لا یعرف حقیقه الایمان حتى یخزن من لسانه- بحار/ ج 71 ص 298.

[21]- قال ابو الحسن الرضا علیه السّلام: من علامات الفقه: الحلم و العلم و الصمت. انّ الصمت باب من ابواب الحکمة انّ الصمت یکسب المحبة، انه دلیل على کل خیر- بحار/ ج 71 ص 294.

[22]- قال على علیه السّلام: اذا تمّ العقل نقص الکلام- بحار/ ج 71 ص 290.

[23]- عن ابى عبد اللّه علیه السّلام قال: ما عبد اللّه بشى ء افضل من الصمت و المشى الى بیته- بحار/ ج 71 ص 278.

[24]- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: علیک بطول الصمت فانه مطردة للشیطان و عون لک على امر دینک- بحار/ ج 71 ص 279.

[25]- عنکبوت/ 69.

وسیله دوم، پرورش فضائل و مکارم اخلاق

یکی از راههای پرورش و تکمیل نفس و سیروسلوک و نیل به مقام قرب الی اللّه، پرورش و رشد فضائل و مکارم اخلاق است که در نهاد انسان ریشه دارند.

اخلاق نیک ارزشهایی هستند که با روح ملکوتی انسان سنخیت و تناسب دارند و با پرورش آنها انسانیت انسان کامل و کاملتر می‌شود تا به مقام شامخ قرب نائل گردد.

ذات مقدس پروردگار جهان سرچشمه همه کمالات می‌باشد و انسان چون از عالم بالاست با فطرت پاک و غیر آلوده خویش کمالات انسانی را که با عالم بالا تناسب دارد، می‌شناسد و طبعا به آنها تمایل دارد. به‌همین جهت همه انسانها و در تمام اعصار نسبت به درک حسن اخلاق نیک، مانند: عدالت، ایثار، راستی، امانتداری، احسان و نیکوکاری، شجاعت، صبر و پایداری، علم، خیرخواهی، دفاع از محرومین، شکر و سپاسگویی، جود و سخاوت، وفای به عهد، توکل، تواضع، عفو و گذشت، نرمخویی، و خدمت به مردم، توافق دارند.

خدا در قرآن می‌فرماید: قسم به نفس و آنچه او را نیکو و معتدل بیافرید و راه انحراف و تقوا را به او الهام نمود. همانا رستگار شد کسی که نفس خویش را تزکیه نمود و زیانبار شد کسی که او را آلوده ساخت[26].

امور اخلاقی وقتی تکرار شدند در نفس رسوخ می‌کنند و بصورت ملکه و

جزء وجودی انسان قرار می‌گیرند. در سازندگی و چگونه بودن و حتی چه بودنش تأثیر دارند، و به‌همین جهت اسلام نسبت به اخلاق عنایت مخصوصی دارد.

اخلاقیات بخش عظیمی از اسلام را تشکیل می‌دهند. صدها و هزارها آیه و حدیث درباره اخلاق داریم. اکثر آیات قرآن دستورهای اخلاقی است، حتی غالب داستانهای قرآن نیز هدف اخلاقی دارد. به‌طوری‌که می‌توان قرآن را به عنوان یک کتاب اخلاق معرفی نمود.

اصولا یکی از اهداف بزرگ پیامبران تزکیه نفس و پرورش اخلاق نیک بوده است پیامبر اسلام نیز هدف از بعثت خود را تکمیل و پرورش مکارم اخلاق معرفی نموده و می‌فرماید: من از جانب خدا مبعوث شدم تا مکارم اخلاق را به اتمام برسانم[27].

پیامبر اکرم (ص) به مردم می‌فرمود: مکارم اخلاق را به شما توصیه می‌کنم زیرا خدای سبحان مرا به همین منظور مبعوث کرده است[28].

باز هم پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: در قیامت چیزی در میزان اعمال انسان گذاشته نمی‌شود که از حسن خلق افضل باشد[29] [26]- وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها، قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها- شمس/ 9.

[27]- قال النبى صلّى اللّه علیه و آله: انّما بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق- مستدرک/ ج 2 ص 282.

[28]- قال رسول اللّه( ص): علیکم بمکارم الاخلاق فان اللّه بعثنى بها- بحار/ ج 69 ص 375.

[29]- قال النبى صلّى اللّه علیه و آله: ما یوضع فى میزان امرء یوم القیامة افضل من حسن الخلق- کافى/ ج 2 ص 99.

وسیله سوم، عمل صالح

از قرآن استفاده می‌شود که بعد از ایمان، عمل صالح، وسیله تکامل نفس و تقرب به خدا و نیل به درجات عالی انسانیت و زندگی پاک و پاکیزه اخروی است.

در قرآن می‌فرماید: هرکس عمل صالح انجام دهد- چه مرد باشد چه زن- در حالیکه ایمان دارد، ما او را زنده می‌کنیم به زندگی پاکیزه، و پاداش می‌دهیم آنان را به بهتر از آنچه عمل می‌کنند[30].

از آیه مذکور استفاده می‌شود که برای انسان، غیر از حیات دنیا، حیات جدید دیگری که پاک و طیّب است می‌تواند بوجود آید، و آن حیات تازه نتیجه ایمان و عمل صالح می‌باشد.

قرآن می‌فرماید: هرکس که با ایمان و عمل صالح به سوی خدا برود پس اینان هستند که به درجات و مقامات بسیار عالی نائل خواهند شد[31].

و می‌فرماید: هرکس که امید ملاقات پروردگارش را دارد پس باید عمل صالح انجام دهد و در عبادت برای خدا شریک قرار ندهد[32].

و می‌فرماید: هرکس که طالب عزت باشد همانا که تمام عزتها ملک

خداست. کلمه طیّب به سوی خدا صعود می‌کند و عمل صالح آن را بالا می‌برد[33].

خدای سبحان در این آیه می‌فرماید، همه عزتها و قدرتها مال خدا و نزد اوست و کلمه طیّب یعنی جان پاک انسان موحد، و عقیده پاک توحید، به سوی خدا صعود می‌کند و عمل صالح صعوددهنده او خواهد بود.

عمل صالح از راه نیت و اخلاص، در نفس فاعل اثر می‌گذارد و او را رشد و تکامل می‌دهد. از قرآن استفاده می‌شود که حیات پاک و زیبای آخرت و نیل به مقام قرب و لقاء پروردگار جهان در گرو ایمان و عمل صالح می‌باشد. قرآن مجید روی عمل صالح بسیار تأکید نموده است و تنها وسیله سعادت و فلاح را عمل صالح می‌داند. میزان و معیار صلاحیت عمل، تطابق با شرع و وحی می‌باشد. آفریدگار انسان و جهان که با آفرینش ویژه انسان آشناست راه سعادت و تکامل او را می‌داند و آن راه را به وسیله وحی در اختیار پیامبر اکرم قرار داده تا به مردم برساند و استفاده کنند.

خدا در قرآن می‌فرماید: ای کسانیکه ایمان آورده‌اید وقتی خدا و رسول، شما را به چیزی دعوت کردند که به شما حیات بخشد، اجابت کنید[34].

عمل صالح، عملی است که در شرع به عنوان واجب یا مستحب معرفی شده است، و سالک از طریق انجام آن می‌تواند سیروسلوک کند و به مقام قرب نائل گردد. تنها راه همین است و هرراه دیگری بیراهه است و سالک را به مقصد نمی‌رساند. سالک باید کاملا مطیع شرع باشد و برای سیروسلوک جز راه شرع راه دیگری را طی نکند و از انجام اذکار و اوراد و حرکاتی که در شرع، مدرکی ندارد.

جدا اجتناب نماید، که نه تنها سالک را به مقصد نمی‌رسانند بلکه او را از مقصد دور می‌گردانند، چون تعدی از شرع بدعت و گناه است.

سالک در مرتبه اول باید سعی کند واجبات و فرائض دینی را درست و برطبق

مقررات شرع انجام دهد، که با ترک فرائض و واجبات نمی‌توان به مقامات عالی نائل گشت، گرچه در انجام مستحبات و اذکار و اوراد ساعی و کوشا باشد.

در مرتبه دوم نوبت به مستحبات و اذکار می‌رسد. سالک در این مرتبه برطبق توان روحی و استعداد مزاجی به کارهای مستحب می‌پردازد، که هرچه بیشتر ساعی باشد به مقامات عالی‌تری نائل خواهد شد. مستحبات نیز از جهت فضیلت در یک مرتبه نیستند، بلکه بعضی از آنها از بعض دیگر افضل می‌باشند و در نتیجه بهتر و بیشتر می‌توانند مقرب باشند. چنانکه در کتب ادعیه و احادیث به آنها اشاره شده است.

سالک می‌تواند نمازها یا دعاها یا اذکار و اورادی را از آن کتب انتخاب کند و انجام آنها را تداوم دهد. هرچه بیشتر و بهتر آنها را انجام دهد صفا و نورانیت بیشتری پیدا می‌کند و به مقامات عالی‌تری صعود می‌نماید.

ما در اینجا به تعدادی از عملهای صالح اشاره می‌کنیم و بقیه را به سایر کتب موکول می‌نماییم، لیکن لازم است قبلا یادآور شویم که فرائض و نوافل و اذکار و ادعیه در صورتی عمل صالح و مقرب خواهند بود که از روی اخلاص واقع شوند.

صلاحیت عمل و مقرّب بودن آن به مقدار اخلاص عامل خواهد بود. بدین جهت ابتدا در اخلاص بحث می‌کنیم، سپس به تعدادی از عملهای صالح اشاره می‌نماییم.

[30]- مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ- نحل/ 97.

[31]- وَ مَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى – طه/ 75.

[32]- فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً- کهف/ 111.

[33]- مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ- فاطر/ 10.

[34]- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ- انفال/ 24.

اخلاص

مقام اخلاص یکی از عالی‌ترین مراحل تکامل و سیروسلوک است. در اثر اخلاص، قلب، مرکز تابش انوار الهی می‌گردد و حکمت و دانش از قلب بر زبان جاری می‌شود.

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: هرکس که چهل روز خالص و فارغ برای خدا شد، چشمه‌های حکمت از قلبش بر زبانش جاری می‌گردد[35].

حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: کجایند کسانیکه اعمالشان را برای خدا خالص می‌کنند و قلوبشان را برای اینکه مورد توجه خدا قرار گیرد پاک می‌سازند[36].

حضرت زهرا علیهاالسّلام فرمود: هرکس که خالص عبادتش را به سوی خدا بفرستد خدا نیز بهترین مصلحت را برایش نازل می‌گرداند[37].

حضرت علی علیه السّلام فرمود: قلوب پاک بندگان، مواضع نظر خدای سبحان می‌باشند، پس هرکس که قلبش را پاک ساخت موردنظر خدا قرار خواهد گرفت[38].

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله از جبرئیل نقل کرده که او هم از خدای متعال روایت نموده که فرمود: اخلاص سرّی است از اسرار من که در قلب هرکس که او را دوست بدارم ودیعه می‌گذارم[39].

اخلاص دارای مراتب و درجاتی است، اقل مرتبه‌اش این است که انسان عبادت‌هایش را از شرک و ریا و خودنمایی خالص نماید و فقط برای خدا انجام دهد. این مقدار از اخلاص، شرط صحت عبادت می‌باشد و بدون آن، تقرب حاصل نمی‌شود. ارزش عمل به نیت پاک و اخلاص از شرک و ریاء است.

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: خدا به صورت و عمل شما نگاه نمی‌کند بلکه به قلبهای شما نظر می‌کند[40].

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: خدای متعال می‌فرماید: من بهترین شریک هستم هرکس که دیگری را در عمل شریک قرار دهد (همه را به او واگذار می‌کنم) من قبول نمی‌کنم مگر عمل خالص را[41].

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: خدای متعال، مردم را در قیامت برطبق نیت‌هایشان محشور می‌کند[42].

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: خوشا به احوال کسی که عبادت و دعایش را فقط برای خدا انجام دهد و قلبش را به آنچه چشمش می‌بیند مشغول نسازد. و به واسطه آنچه به گوشش می‌رسد ذکر خدا را فراموش نکند و به چیزی که به دیگری داده شده محزون نگردد[43].

حضرت علی علیه السّلام فرمود: اخلاص در عمل از علائم سعادت است[44].

عبادتی مورد قبول خدای متعال قرار می‌گیرد و سبب قرب و کمال می‌شود که از هرگونه ریا و خودخواهی و خودنمائی خالص بوده، فقط و فقط برای خدا انجام بگیرد. معیار قبول و ارزش عمل، اخلاص است. هرچه اخلاص بیشتر باشد عمل نیز کاملتر و ارزشمندتر خواهد بود. عبادت‌کنندگان چند دسته‌اند:

دسته اول، کسانی که به خاطر خوف از عذاب الهی و آتش دوزخ خدای را عبادت می‌کنند.

دسته دوم، به امید نیل به نعمت‌های بهشتی و ثواب‌های اخروی از اوامر و نواهی الهی اطاعت می‌کنند. اینگونه مقاصد ضرری به صحت عمل نمی‌زند. عمل اینان درست است و موجب تقرب و ثواب می‌شود. زیرا قرآن و احادیث برای ارشاد و هدایت مردم غالبا از این دو روش استفاده نموده‌اند. بعلاوه خود پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السّلام و اولیاء الهی نیز از عذابهای خدا می‌ترسیدند و جزع و فزع می‌کردند و به بهشت و نعمتهای آن اظهار اشتیاق و امیدواری می‌نمودند.

دسته سوم، کسانی هستند که به شکرانه نعمت‌های خدا او را پرستش می‌کنند. چنین قصدی نیز با اخلاصی که شرط قبولی اعمال است منافات ندارد. لذا در احادیث برای ترغیب مردم به اطاعت، نعمتهای الهی را یادآور می‌شود تا به پاس آنها از اوامرش اطاعت نمایند. حتی خود پیامبر و ائمه اطهار نیز گاهی برای توجیه در جدیت در عبادت می‌فرمودند: افلا اکون عبدا شکورا.

گرچه عمل این سه گروه مورد قبول واقع می‌شود لیکن عمل دسته سوم از امتیاز و ارزش بیشتری برخوردار می‌باشد. چون اخلاص بیشتری دارند.

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: کسانی که خدا را عبادت می‌کنند سه دسته‌اند: گروهی برای نیل به ثوابهای اخروی خدای را عبادت می‌کنند، این روش تجارت‌پیشه‌گان است. دسته دیگر، به جهت ترس از عذاب عبادت می‌نمایند و چنین عبادتی نظیر اطاعت بردگان است. دسته سوم، به شکرانه نعمت‌های الهی عبادت می‌کنند و این، عبادت آزادگان است[45].

دسته چهارم، کسانی که به منظور تکمیل نفس و پرورش روح عبادت می‌کنند. چنین قصدی نیز به اخلاص که از شرائط صحت عمل می‌باشد، لطمه‌ای وارد نمی‌سازد.

دسته پنجم، بندگان مخصوص و ممتاز الهی هستند که چون خدا را خوب

می‌شناسند و او را منبع همه کمالات و خیرات می‌دانند پرستش می‌کنند. چون به عظمت و قدرت بی‌پایان الهی توجه دارند و جز او مؤثر دیگری را سراغ ندارند، تنها او را لایق پرستش می‌دانند و به‌همین جهت خدای را دوست دارند و در برابر قدرت و عظمتش خضوع و خشوع می‌کنند، این عالی‌ترین مرتبه اخلاص می‌باشد.

امام صادق علیه السّلام فرمود: عبادت‌کنندگان سه دسته‌اند: یک دسته، به امید ثواب خدای را عبادت می‌کنند، این، عبادت حریصان است که انگیزه آنها طمع می‌باشد. دسته دوم، به علت ترس از آتش دوزخ عبادت می‌نمایند، این، عبادت بردگان است که ترس موجب آن شده است، لیکن من چون خدا را دوست دارم او را پرستش می‌کنم، و این عبادت اشراف و بزرگان و انگیزه آنها امن و اطمینان است. خدای متعال می‌فرماید: «وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ» و می‌فرماید: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ» پس هرکس که خدای را دوست بدارد خدا نیز او را دوست می‌دارد و از آمنین خواهد بود[46].

امیر المؤمنین علیه السّلام می‌فرمود: پروردگارا! من تو را نه بدان جهت که از آتش دوزخ بترسم و نه بدان منظور که به بهشت تو طمع داشته باشم، عبادت می‌کنم، بلکه چون تو را برای پرستش لایق می‌دانم عبادت می‌کنم[47].

گروههای مذکور همه مخلصند و اعمالشان مورد قبول واقع می‌شود لیکن از جهت اخلاص در یک مرتبه نیستند، بلکه کامل و کاملتر دارند، و دسته پنجم در عالی‌ترین مراتب می‌باشند.

لیکن لازم به یادآوری است که واجدین مراتب عالی، فاقد مراتب پائین‌تر نیستند، بلکه واجد آنها بعلاوه مرتبه عالی‌تر می‌باشند. صدیقین و بندگان مخلص الهی نیز از خدا می‌ترسند، به لطف و کرم او امید دارند، در برابر نعمتهایش شکرگزارند و قرب معنوی را نیز می‌خواهند، لیکن انگیزه عبادتشان فقط اینها نیست، بلکه چون از خدا شناخت عالی‌تری دارند او را پرستش و عبادت می‌کنند.

این انسان‌های ممتاز و برگزیده الهی با اینکه به مقامات عالی رسیده‌اند، مقامات مادون را نیز از دست نداده‌اند زیرا انسانی که در مسیر تکامل حرکت می‌کند وقتی به مقام عالی‌تر رسید مقام پائین‌تر را نیز واجد خواهد بود.

آنچه تاکنون گفته شد راجع به اخلاص در عبادت بود، لیکن اخلاص، در اخلاص در عبادت محدود نمی‌شود، بلکه سالک تدریجا به جایی می‌رسد که خودش و قلبش را برای خدا خالص می‌کند و همه اغیار را از خانه دل خارج می‌نماید. بطوریکه تمام اعمال و حرکات و افکارش را به خدا اختصاص می‌دهد و جز برای رضای خدا کاری را انجام نمی‌دهد. از غیر نمی‌هراسد و به غیر او اعتماد نمی‌کند، دوستی او برای خدا و دشمنیش نیز برای خدا خواهد بود، و این عالی‌ترین مراتب اخلاص است.

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: خوشا به احوال کسی که عمل و علم و حب و بغض و اخذ و ترک و کلام و سکوتش را خالص برای خدا گرداند[48].

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هرکس که حب و بغض و انفاق و امساکش برای خدا باشد از کسانی است که ایمانشان کامل است[49].

امام صادق علیه السّلام فرمود: خدا چیزی را به بنده‌اش عطا نکرده که شریف‌تر از این باشد که در قلب او جز خدا نباشد[50].

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: کجایند قلب‌هایی که به خدا بخشیده شده و بر اطاعت او پیمان بسته‌اند[51].

وقتی سالک بدین مقام رسید، خدای سبحان او را برای خودش خالص می‌گرداند و با تأییدات و افاضات و اشراقات، او را از گناه و انحراف مصون می‌دارد.

چنین بنده‌ای مخلص شناخته می‌شود و مخلصین از بندگان ممتاز الهی هستند.

خدا در قرآن می‌فرماید: ما آنها را برای یاد آخرت خالص نمودیم[52].

قرآن کریم درباره حضرت موسی علیه السّلام می‌فرماید: به درستی که او خالص شده و رسول و پیامبر بود[53].

بندگان مخلص الهی به مقامی می‌رسند که شیطان از گمراه کردن آنها مأیوس می‌شود. قرآن شریف از قول شیطان نقل می‌کند که به خدای متعال گفت: به عزت تو سوگند که همه بنی آدم را گمراه می‌کنم. جز بندگان مخلص را که در آنها نصیبی ندارم[54].

در خاتمه باید یادآور شویم که نیل به چنین مقام شامخی سهل و ساده به دست نمی‌آید، بلکه نیاز به تهذیب نفس و کوشش و جهاد در عبادت دارد.

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: اخلاص ثمره عبادت می‌باشد[55].

چنانکه در احادیث آمده اشتغال به عبادت و ذکر و تداوم بر آن، به مدت چهل روز می‌تواند در صفا و نورانیت باطن و نیل به مقام اخلاص مؤثر و مفید باشد، ولی نه یک مرتبه بلکه تدریجا و با طی مراحل اخلاص.

[35]- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: ما اخلص عبد اربعین صباحا الّا جرت ینابیع الحکمة– من قلبه على لسانه- بحار/ ج 70 ص 242.

[36]- قال على علیه السّلام: این الذین اخلصوا اعمالهم للّه و طهّروا قلوبهم لمواضع نظر اللّه- غرر الحکم/ ص 172.

[37]- قالت سیدة النساء صلوات اللّه علیها: من اصعد الى اللّه خالص عبادته اهبط اللّه الیه افضل مصلحته- بحار/ ج 70 ص 249.

[38]- قال على علیه السّلام: قلوب العباد الطاهرة مواضع نظر اللّه سبحانه فمن طهّر قلبه نظر اللّه الیه غرر الحکم/ ص 538.

[39]- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: مخبرا عن جبرئیل عن اللّه عزّ و جلّ انّه قال: الاخلاص سرّ من اسرارى استودعته قلب من احببت من عبادى- بحار/ ج 70 ص 249.

[40]- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: انّ اللّه لا ینظر الى صورکم و اعمالکم و انّما ینظر الى قلوبکم- بحار/ ج 70 ص 248.

[41]- قال ابو عبد اللّه علیه السّلام: یقول اللّه: انا خیر شریک، من اشرک معى غیرى فى عمله لم اقبله الّا ما کان خالصا- بحار/ ج 70 ص 243.

[42]- قال ابو عبد اللّه علیه السّلام: انّ اللّه یحشر الناس على نیّاتهم یوم القیامة- بحار/ ج 70 ص 209.

[43]- قال على علیه السّلام: طوبى لمن اخلص للّه العبادة و الدعاء و لم یشغل قلبه بما ترى عیناه و لم ینس ذکر اللّه بما تسمع اذناه و لم یحزن صدره بما اعطى غیره- بحار/ ج 70 ص 229.

[44]- قال على علیه السّلام: امارات السعادة اخلاص العمل- غرر الحکم/ ص 43.

[45]- قال امیر المؤمنین علیه السّلام: ان قوما عبدوا اللّه رغبة فتلک عبادة التجار و ان قوما عبدوا اللّه رهبة فتلک عبادة العبید و ان قوما عبدوا اللّه شکرا فتلک عبادة الاحرار- بحار/ ج 70 ص 196.

[46]- قال الصادق علیه السّلام: ان الناس یعبدون اللّه على ثلاثة اوجه: فطبقة یعبدونه رغبة فى ثوابه فتلک عبادة الحرصاء و هوا لطمع، و آخرون یعبدونه فرقا من النار فتلک عبادة العبید و هى رهبة، و لکنّى اعبده حبّا له عزّ و جلّ فتلک عبادة الکرام، و هو الا من لقوله عزّ و جلّ « وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ» و بقوله « قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ» فمن احبّ اللّه احبّه اللّه و من احبّه اللّه کان من الآمنین- بحار/ ج 70 ص 197.

[47]- قال على علیه السّلام: ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا فى جنتک و لکن وجدتک اهلا للعبادة فعبدتک- بحار/ ج 70 ص 197.

[48]- قال على علیه السّلام: طوبى لمن اخلص للّه عمله و علمه و حبّه و بغضه و اخذه و ترکه و کلامه و صمته- غرر الحکم/ ص 462.

[49]- قال ابو عبد اللّه علیه السّلام: من احب للّه و ابغض للّه و اعطى للّه و منع للّه فهو ممن یکمل ایمانه- بحار/ ج 70 ص 248.

[50]- قال الصادق علیه السّلام: ما انعم اللّه على عبد اجلّ من ان لا یکون فى قلبه مع اللّه غیره- بحار/ ج 70 ص 249.

[51]- قال على علیه السّلام: این القلوب التى و هبت للّه و عوقدت على طاعة اللّه- غرر الحکم/ ص 172.

[52]- إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکْرَى الدَّارِ- ص/ 46.

[53]- وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسى إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً وَ کانَ رَسُولًا نَبِیًّا- مریم/ 51.

[54]- قال: فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ- صافات/ 83.

[55]- قال على علیه السّلام: الاخلاص ثمرة العبادة- غرر الحکم/ ص 17.

تعدادی از عملهای صالح

قبلا گفته شد، تنها راهی که می‌تواند انسان را تکامل بخشد و به مقام قرب ارتقاء دهد، پیروی از وحی و پیمودن همان راهی است که بوسیله انبیاء تشریع شده و خودشان آن را پیموده‌اند، و به صورت فرائض و نوافل و مستحبات معرفی شده است. عمل صالح نیز همین است. عمل صالح یعنی همه واجبات و مستحباتی که در شریعت اسلام آمده و در قرآن و کتب حدیث و ادعیه ثبت شده است. شما می‌توانید آنها را بشناسید و در پیمودن راه آنها استفاده کنید، لیکن ما در اینجا به بعض آنها اشاره می‌کنیم:

اول: نمازهای واجب

نماز یکی از بهترین عوامل سیروسلوک معنوی و تقرب الی اللّه است.

حضرت رضا علیه السّلام فرمود: نماز وسیله تقرب هرانسان پرهیزکاری است[56].

معاویة بن وهب از حضرت صادق علیه السّلام پرسید: بهترین عملی که بندگان را به خدا نزدیک می‌کند و خدا آن را دوست دارد چیست؟ فرمود: بعد از معرفت خدا چیزی را بهتر از نماز سراغ ندارم. آیا ندیدی که بنده صالح خدا حضرت

عیسی فرمود: خدا مرا به نماز و زکات تا زنده هستم سفارش کرد[57].

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: محبوب‌ترین اعمال نزد خدا نماز است.

نماز آخرین وصیت انبیاء می‌باشد. چه خوب است که انسان غسل کند یا وضوی کامل بگیرد، آنگاه به گوشه‌ای برود که کسی او را نبیند و بر رکوع و سجده‌اش اشراف داشته باشد. وقتی بنده به سجده افتاد و سجده‌اش را طول داد شیطان فریاد می‌زند: واویلاه! این بنده از خدا اطاعت نمود و من عصیان ورزیدم، او سجده کرد و من امتناع کردم[58].

امام رضا علیه السّلام فرمود: نزدیک‌ترین احوال بنده به خدا وقتی است که در حال سجده باشد، زیرا خدای متعال می‌فرماید: وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ.[59]
حضرت صادق فرمود: هنگامی که انسان به نماز ایستاد، رحمت خدا از آسمان بر او نازل می‌شود، ملائکه اطرافش را احاطه می‌نمایند و فرشته‌ای می‌گوید:

اگر این نمازگزار ارزش نماز را می‌دانست هیچگاه از نماز منصرف نمی‌شد[60].

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: هنگامیکه بنده مؤمن به نماز می‌ایستد خدا به او نظر می‌کند، تا اینکه از نماز فارغ شود و رحمت خدا از آسمان بر او احاطه می‌کند و ملائکه اطرافش را می‌گیرند، و خدا فرشته‌ای را بر او می‌گمارد که می‌گوید:

ای نمازگزار اگر می‌دانستی مورد توجه چه کسی قرار گرفته و با چه کسی مناجات می‌کنی، به دیگری توجه نمی‌کردی و هیچگاه از این موضع خارج نمی‌شدی[61].

حضور قلب در نماز

نماز یک ترکیب ملکوتی و معجون الهی است که در هرجزئش رازی نهفته است. وسیله ارتباط با خدا و رازونیاز و انس و یاد پروردگار جهان می‌باشد. بهترین وسیله تکامل و سیر و صعود و قرب به خداست. معراج مؤمن و ناهی از فحشاء و منکر می‌باشد. چشمه زلالی از نورانیت و معنویت است که هرکس در شبانه‌روز پنج نوبت در آن وارد شود از آلودگی‌های نفسانی پاک می‌شود. امانت بزرگ الهی و میزان قبولی اعمال است. نماز یک چنین ترکیب اسرارآمیز آسمانی است لیکن مشروط بر اینکه روح و حیات داشته باشد و روح نماز، حضور قلب و توجه به معبود و خشوع در برابر اوست. اذکار و قرائتها و رکوع و سجده و تشهد و سلام، صورت و پیکر نماز را تشکیل می‌دهند، و توجه و حضور قلب به منزله روح نماز می‌باشد. چنانکه پیکر بی‌روح، مرده و بی‌خاصیت است، نماز بی‌حضور قلب نیز، گرچه مسقط تکلیف است، لیکن نمازگزار را به مقامات عالی صعود نمی‌دهد.

اصولا بزرگترین هدف تشریع نماز، تحصیل ذکر و یاد خداست.

خدا به پیامبر می‌فرماید: نماز را برای یاد من بپای دار[62].

در قرآن کریم، نماز جمعه به عنوان ذکر معرفی شده است: ای کسانیکه ایمان آورده‌اید وقتی بانگ اقامه نماز جمعه برخاست به سوی ذکر بشتابید[63].

معیار قبولی نماز مقدار حضور قلب است. به هرمقدار حضور قلب باشد نماز مورد قبول واقع می‌شود و به‌همین جهت در احادیث، راجع به حضور قلب تاکیدات زیادی به عمل آمده است. از باب نمونه:

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: گاه نصف نماز قبول می‌شود و گاهی ثلث آن و گاهی ربع و گاهی خمس، تا ده یک آن. بعض نمازها همانند لباس کهنه پیچیده و بر سر صاحبش کوبیده می‌شود. بدرستیکه آن مقدار از نماز تو قبول می‌شود که به خدا توجه قلبی داشته باشی[64].

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: وقتی بنده به نماز ایستاد خدای متعال به او توجه می‌کند، و توجهش را از او قطع نمی‌کند تا موقعیکه سه مرتبه از یاد خدا غافل گردد. در این هنگام خدای سبحان نیز از او اعراض خواهد کرد[65].

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: در حال کسالت و چرت زدن نماز نخوانید، در حال نماز به فکر خودتان نباشید، زیرا در محضر خدا ایستاده‌اید، بدرستیکه آن مقدار از نماز بنده قبول می‌شود که قلبا به خدا توجه داشته باشد[66].

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: هربنده‌ای که در حال نماز به غیر خدا التفات کند خدا به او می‌گوید: ای بنده من! چه کسی را قصد کرده‌ای و او را طلب می‌کنی؟ آیا جز من پروردگار و نگهبانی را می‌جویی؟! آیا غیر از من بخشنده دیگری را طلب می‌کنی؟! در صورتیکه من کریم‌ترین کریمان و بخشنده‌ترین بخشندگان و بهترین عطاکنندگان هستم. ثوابی را به تو عطا می‌کنم که به شمارش نمی‌آید. به من توجه داشته باش زیرا من و فرشتگانم به تو توجه داریم. پس اگر نمازگزار به خدا توجه کرد گناهان گذشته‌اش محو می‌شود. اگر دوباره به غیر خدا التفات کرد، خدای متعال مجددا او را مانند سابق مورد خطاب قرار می‌دهد. اگر به نمازش توجه کرد گناه غفلت از نماز، آمرزیده می‌شود و آثارش زائل می‌گردد. اگر برای سومین مرتبه از توجه به نماز منصرف شد خدای متعال هم خطاب سابق را تکرار می‌کند، اگر به نماز توجه کرد این مرتبه هم گناهش بخشیده می‌شود. پس اگر در دفعه چهارم باز هم از توجه به نماز انصراف پیدا کرد خدا و ملائکه از او اعراض می‌کنند، و خدا به او می‌گوید: تو را در ولایت چیزی قرار دادم که به آن علاقه داری[67].

ارزش نماز به حضور قلب و توجه به خدا است و به مقدار حضور قلب می‌تواند در صفای باطن و قرب الی اللّه مؤثر باشد. بی‌جهت نیست که انبیاء عظام و ائمه اطهار و اولیاء خدا به نماز آن همه عنایت داشتند.

درباره امیر المؤمنین علیه السّلام نوشته‌اند: هنگامی که وقت نماز فرا می‌رسید بدنش می‌لرزید و رنگ صورتش تغییر می‌کرد. علت اضطراب و دگرگونی را از خودش پرسیدند، در جواب فرمود: وقت ادای امانتی رسیده که بر آسمانها و زمین عرضه شد ولی ترسیدند و از تحمل آن امتناع کردند. لیکن انسان آن امانت بزرگ را پذیرفت. ترس من از این است که آیا می‌توانم از عهده ادای امانت برآیم یا نه؟[68].

در احوال امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهما السّلام گفته شده: به هنگام نماز رنگ چهره مبارکشان زرد و سرخ می‌شد. در حال نماز چنان بودند که گویا با کسی مناجات می‌کنند که او را می‌بینند[69].

درباره حضرت سجاد علیه السّلام نوشته‌اند: وقتی به نماز می‌ایستاد رنگ صورتش تغییر می‌کرد و همانند یک بنده ذلیل، در برابر خدا می‌ایستاد، اعضاء بدنش از ترس می‌لرزید. نمازش همیشه نماز وداع بود، آنچنان‌که گویا بعد از آن نمازی نخواهد خواند[70].

درباره حضرت زهرا علیهاالسّلام نوشته‌اند: در حال نماز از شدت ترس نفسش به شماره می‌افتاد[71].

در احوال امام حسن علیه السّلام نوشته‌اند: در حال نماز بدنش می‌لرزید.

وقتی به یاد بهشت یا دوزخ می‌افتاد همانند شخص مارگزیده بخود می‌پیچید، از خدا تقاضای بهشت می‌کرد و از دوزخ به او پناه می‌برد[72].

عایشه درباره رسول خدا چنین می‌گوید: با رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله مشغول صحبت بودم، هنگامی که وقت نماز فرامی‌رسید چنان منقلب می‌شد که گویا ما را نمی‌شناسد، ما هم او را نمی‌شناسیم[73].

درباره امام سجاد علیه السّلام نوشته‌اند: درحالی‌که مشغول نماز بود عبا ازدوش مبارکش افتاد ولی ملتفت نشد. وقتی از نماز فارغ شد یکی از اصحاب عرض کرد: یا بن رسول اللّه! در حال نماز عبا از دوش شما افتاد ولی توجه نکردید؟! فرمود:

وای بر تو آیا می‌دانی در برابر چه شخصی ایستاده بودم؟ چنین فکری مرا از توجه به عبا منصرف ساخته بود؟ آیا نمی‌دانی که نماز بنده، فقط به مقداری قبول می‌شود که نسبت به خدا حضور قلب داشته باشد. سائل عرض کرد: یا بن رسول اللّه بنابراین ما به هلاکت می‌رسیم؟ حضرت فرمود: نه، اگر نوافل را بخوانید خدا بوسیله آنها نماز شما را اتمام می‌کند[74].

درباره رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله نوشته شده که به هنگام نماز صورت مبارکش دگرگون می‌شد، و از سینه‌اش صدایی نظیر صدای غلغل دیگ جوشان شنیده می‌شد. وقتی به نماز می‌ایستاد مانند لباسی که روی زمین افتاده باشد بی‌حرکت بود[75].

مراتب حضور قلب

حضور قلب دارای مراتب و درجات متفاوتی است که کامل و کاملتر دارد.

سالک می‌تواند تدریجا آنها را طی کند تا به مقام عالی قرب و شهود، صعود نماید.

راهی است طولانی و دارای مقامات متعدد که شرح و توضیح آنها برای فردی مانند من محروم که از دور نظاره می‌کند و از حسرت می‌سوزد زیبنده نیست، لیکن بطور اجمال به مراتبی اشاره می‌شود که می‌تواند برای سالکین مفید باشد.

مرتبه اول- نخستین مرحله حضور قلب بدین صورت است که نمازگزار در تمام نماز یا بعض آن اجمالا توجه داشته باشد که در حضور پروردگار جهان ایستاده و با او سخن می‌گوید و رازونیاز می‌کند. گرچه به معانی الفاظ توجه ندارد و تفصیلا نمی‌داند چه می‌گوید.

مرتبه دوم- دومین مرحله حضور قلب، این است که نمازگزار علاوه‌بر اینکه در حال نماز خودش را در برابر خدا و در حال تکلّم با او می‌داند، به معانی کلمات و اذکار نیز توجه دارد و می‌داند که با خدا چه می‌گوید. الفاظ را چنان ادا می‌کند که گویا معانی را به قلب خویش تفهیم می‌کند. مانند مادری که ادای کلمات را به فرزندش می‌آموزد و او را با معانی آشنا می‌سازد.

مرتبه سوم- سومین مرحله این است که نمازگزار علاوه‌بر مراحل سابق، حقیقت تکبیر و تسبیح و تقدیس و توحید و تحمید و سایر مفاهیم اذکار را به خوبی می‌داند و با براهین علمی با آنها آشنا شده و در حال نماز به آنها توجه دارد و خوب می‌داند که چه می‌گوید و چه می‌خواهد و با چه کسی سخن می‌گوید.

مرتبه چهارم- مرحله چهارم این است که نمازگزار علاوه‌بر مراحل سابق، معارف و معانی اذکار بطور کامل در باطن ذاتش نفوذ کرده و به مرحله یقین و ایمان کامل رسیده است. در این صورت زبان از قلب پیروی می‌کند، قلب چون به آن حقائق ایمان دارد زبان را به اذکار وادار می‌کند.

مرتبه پنجم- نمازگزار در این مرحله علاوه‌بر مراحل سابق، به مرتبه کشف و شهود و حضور کامل رسیده است. اسماء و صفات و کمالات حق را با چشم باطن مشاهده می‌کند، چیزی را جز خدا نمی‌بیند. حتی به خودش و افعال و حرکات و اذکارش نیز توجه ندارد. با خدا سخن می‌گوید ولی حتی از متکلم و کلام نیز غافل است. انیّت خویش را نیز از دست داده و در مشاهده جمال حق تعالی محو گشته است. در این مقام نیز مراتب و درجاتی است که نسبت به سالکین متفاوت می‌باشد، مقام مذکور بحر عمیقی است و چه بهتر که من محروم وارد نشوم و به اهلش واگذار کنم. اللّهم ارزقنا حلاوة ذکرک و مشاهدة جمالک.

عوامل مؤثر در حضور قلب

به همان مقدار که حضور قلب ارزش دارد، به همان اندازه هم دشوار است.

انسان وقتی داخل نماز شد شیطان مشغول وسوسه می‌شود. دائما قلب را به این سو و آن سو می‌کشد و با افکار و خاطرات گوناگون مشغول می‌سازد. حساب می‌کند، نقشه می‌کشد، درباره مسائل گذشته و آینده فکر می‌کند، مسائل علمی را حل می‌کند و چه بسا موضوعاتی را که بکلی فراموش کرده، در حال نماز بیاد می‌آورد، هنگامی به خود می‌آید که نمازش تمام شده است. اگر هم در این بین لحظه‌ای بفکر نماز افتاد فورا منصرف می‌شود.

جای تعجب و تأسف است!! چه کنیم تا بر این نفس سرکش و بازیگوش تسلط یابیم؟ چگونه می‌توانیم در حال نماز افکار پراکنده را از خود دور کنیم و تنها به یاد خدا باشیم؟ کسانی که این راه را پیموده و توفیق یافته‌اند، بهتر می‌توانند به ما رهنمود دهند و بهتر بود که قلم به دست آنها بود، لیکن بنده محجوب و درمانده هم به مطالبی اشاره می‌کنم که می‌تواند در تحصیل حضور قلب مفید باشد.

1- مکان خلوت: اگر نماز فرادا یا نماز مستحب می‌خواند بهتر است جای خلوتی را انتخاب کند که سروصدا و مزاحمت نباشد. در مکان نماز، عکس یا چیز دیگری که ممکن است توجه نمازگزار را جلب کند نباشد، در مراکز عمومی نباشد، بهتر است در منزل هم جای خلوتی را برای نماز انتخاب کند و همیشه در آنجا نماز بخواند. در حال نماز فقط به محل سجده نگاه کند یا چشمهایش را ببندد. هریک از اینها را که تشخیص داد برای حضور قلب مفیدتر است انتخاب کند. بهتر است در اتاق کوچک یا نزدیک دیوار نماز بخواند که دید زیاد نداشته باشد. اگر نمازش را به جماعت می‌خواند فقط به موضع سجده نگاه کند و اگر امام قرائت را بلند می‌خواند، به قرائت او خوب گوش دهد.

2- رفع موانع: قبل از نماز، موانع حضور قلب را برطرف کند، سپس مشغول نماز شود. مثلا:

اگر از جهت بول یا غایط تحت فشار است، ابتداء تخلیه کند و بعدا وضو بگیرد و مشغول نماز شود.

اگر از جهت گرسنگی شدید و تشنگی آرامش ندارد، ابتداء رفع گرسنگی و تشنگی کند بعدا نماز بخواند، هم‌چنین اگر در اثر پرخوری حال نماز خواندن ندارد قدری صبر کند تا حال پیدا کند.

اگر در اثر خستگی شدید یا غلبه خواب حال نماز خواندن ندارد ابتداء خستگی و خواب‌آلودگی را برطرف کند، آنگاه داخل نماز شود.

اگر برای کشف موضوع یا وقوع حادثه‌ای نگران و پریشان‌خاطر است، در صورت امکان سعی کند قبل از نماز عوامل نگرانی را برطرف سازد، آنگاه مشغول نماز شود.

یکی از موانع بزرگ، علاقه و دلبستگی شدید به امور دنیا مانند: مال، جاه و مقام و زن و فرزند است. علاقه به این امور سبب می‌شود که افکار انسان در حال نماز به سوی اینها معطوف شود و از توجه به خدا منصرف گردد. بنابراین، نمازگزار باید از این امور قطع علاقه کند تا حضور قلب و توجه به خدا برایش سهل گردد.

3- تقویت ایمان: توجه انسان به خدا به مقدار شناخت و معرفتی است که نسبت به او دارد. اگر ایمان به حدّ یقین رسیده باشد و عظمت و قدرت و حضور و احاطه و علم معبود را کاملا دریافته باشد، طبعا در برابرش خضوع و خشوع خواهد نمود و جایی برای غفلت و فراموشی باقی نخواهد ماند. کسی که خدا را در همه جا حاضر و ناظر و خودش را در محضر او بداند، در حال نماز که حال تکلم با خداست از یاد او غافل نخواهد شد. چنانکه اگر با پادشاه نیرومندی سخن می‌گوید حواسش را کاملا جمع می‌کند و می‌داند چه می‌کند و چه می‌گوید، اگر خدا را هم به قدرت و عظمت بشناسد، در حال نماز از او غفلت نخواهد کرد. بنابراین، انسان باید در تقویت ایمان و تحصیل معرفت کامل، بکوشد تا در حال نماز بیشتر و بهتر حضور قلب پیدا کند.

پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله فرمود: آنچنان خدا را عبادت کن که گویا او را می‌بینی و اگر تو او را نمی‌بینی او تو را مشاهده می‌کند[76].

ابان بن تغلب می‌گوید به امام صادق علیه السّلام عرض کردم:

علی بن الحسین علیه السّلام را دیدم که در حال نماز رنگ‌برنگ می‌شد؟!.

فرمود: آری او معبودی را که در برابرش ایستاده بود کاملا می‌شناخت[77].

4- یاد مرگ: یکی از اموری که می‌تواند در پیدایش حال و حضور قلب مفید باشد یاد مرگ است. اگر انسان به فکر مردن باشد و توجه داشته باشد که نه وقت مرگ معلوم است نه شرائط آن و هرلحظه و در هرشرائط امکان وقوع دارد، حتی ممکن است، همین نماز، نماز آخرش باشد. در این‌صورت نمازش را با غفلت نمی‌خواند. خوب است نمازگزار قبل از نماز به فکر مرگ بیفتد، چنین تصور کند که مرگش فرارسیده و عزرائیل برای قبض روحش حاضر شده و یک ساعت یا دقائقی محدود بیش فرصت ندارد، بعد از آن دفتر اعمالش مختومه می‌شود و به جهان ابدی وارد خواهد شد. در آنجا به حساب اعمالش رسیدگی می‌شود و نتیجه‌اش یا سعادت ابدی و زندگی خوش در جوار مقربین الهی خواهد بود، یا بدبختی و شقاوت و عذاب و شکنجه در قعر دوزخ. با تصور و تجسم مردن، بهتر می‌تواند حال حضور پیدا کند و خودش را در محضر پروردگار جهان مشاهده کند و نماز را با خضوع و خشوع و در حال وداع بخواند. قبل از شروع، این حالت را برای خودش بوجود بیاورد و در طول نماز آن را ادامه دهد.

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: نماز واجب را در وقتش بخوان، مانند کسی که نماز وداع می‌خواند و می‌ترسد که بعد از این توفیق نماز خواندن نیابد، و در هنگام نماز به محل سجده نگاه کن. اگر احساس کنی که شخصی نزدیک تو و مراقب نمازت می‌باشد نمازت را نیکو می‌خوانی، بدانکه تو در محضر کسی هستی که تو را مشاهده می‌کند ولی تو او را نمی‌بینی[78].

5- آمادگی: نمازگزار وقتی موانع را برطرف ساخت در جای خلوت و مناسبی آماده نماز می‌شود. قبل از شروع، عظمت و قدرت بی‌پایان خدا و ضعف و ناتوانی خود را به یاد می‌آورد. به یاد می‌آورد که در برابر پروردگار جهان و مالک الملوک به پا ایستاده و با او سخن می‌گوید. در برابر قدرت عظیمی ایستاده که بر همه‌چیز حتی افکار خفیه آگاه است.

مرگ و محاسبه اعمال و بهشت و دوزخ را در نظر مجسم می‌سازد، احتمال می‌دهد که مردنش قریب الوقوع و حتی همین نماز، نماز آخرش باشد. آن قدر به این افکار ادامه دهد تا نفسش رام شود و حال و توجه پیدا کند. آنگاه با توجه و حضور قلب مشغول گفتن اذان و اقامه می‌شود. بعد از آن، دعاء تهیّأ را می‌خواند.

اللّهمّ الیک توجّهت و مرضاتک طلبت و ثوابک ابتغیت و بک آمنت و علیک توکّلت اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و افتح مسامع قلبی لذکرک و ثبتنی علی دینک و دین نبیّک و لا تزغ قلبی بعد اذ هدیتنی وهب لی من لدنک رحمة انّک انت الوهّاب.

در حال خواندن دعا به معانی آن کاملا توجه داشته باشد. سپس می‌گوید:

یا محسن قد اتاک المسیئی، یا محسن احسن الیّ.

اگر حال توجه و خشوع پیدا کرد، تکبیرة الاحرام را می‌گوید و مشغول نماز می‌شود. ولی اگر احساس کرد که هنوز آماده نیست و تغییر حالی احساس نکرد، استعاذه می‌گوید و از وسوسه‌های شیطان به خدا پناه می‌برد و آن قدر به برنامه سابق ادامه می‌دهد تا احساس آمادگی کند.

در این هنگام با حضور قلب و توجه به معنا تکبیرة الاحرام بگو و مشغول نماز شو. اما توجه داشته باش با چه کسی صحبت می‌کنی و چه می‌گویی، مواظب باش زبان و قلبت همراه باشند و دروغ نگویی. آیا می‌دانی معنای اللّه اکبر چیست؟ یعنی خدا بزرگتر از این است که توصیف شود. درست توجه کن چه می‌گویی. آیا واقعا به آنچه می‌گویی ایمان داری؟

امام صادق علیه السّلام فرمود: هنگامی که به قصد نماز به جانب قبله ایستادی دنیا و آنچه در آن است و مردم و احوال و اشتغالات آنها را یکسره فراموش کن، قلبت را از هرشاغلی که تو را از یاد خدا بازمی‌دارد فارغ ساز و با چشم باطن، عظمت و جلال خدا را مشاهده کن. بیاد آور توقف خودت را در برابر خدا، در روزی که هرانسانی اعمال پیش‌فرستاده‌اش را آشکار می‌سازد، و به سوی خدا رجوع می‌کند.

به هنگام نماز در حال خوف و رجاء باش. به هنگام گفتن تکبیرة الاحرام آنچه را در زمین و آسمان است کوچک بشمار چون وقتی نمازگزار تکبیر می‌گوید خدا به قلبش نظر می‌کند، پس اگر به حقیقت تکبیر توجه ندارد به او خطاب می‌کند: ای دروغگو! آیا می‌خواهی مرا فریب دهی؟ به عزت و جلال خودم سوگند! تو را از لذت ذکر خودم محروم می‌سازم و از قرب خودم و لذت بردن از مناجاتم محروم می‌گردانم[79].

باری آمادگی و تهیّأ قبل از نماز و در حال نیت و تکبیرة الاحرام، در حضور قلب تأثیر فراوانی دارد، لیکن مهمتر از آن، ادامه این حال است. اگر اندکی غفلت به عمل آید نفس به این طرف و آن طرف پرواز می‌کند و حال حضور و توجه از بین می‌رود.

بنابراین، نمازگزار باید در طول نماز مراقب نفس خویش باشد، در دل را بر غیر خدا ببندد و از ورود خاطرات و افکار پراکنده جلوگیری کند. همواره خود را در محضر خدا ببیند و چنان نماز بخواند که با خدا سخن می‌گوید و در برابرش به رکوع و سجده می‌رود، سعی کند در حال قرائت به معانی اذکار توجه داشته باشد و بداند چه می‌گوید و با چه قدرت بزرگی صحبت می‌کند، این حال را تا آخر نماز ادامه دهد. البته کار دشواری است لیکن در اثر مراقبت و جدیت و کوشش آسان‌تر می‌شود. وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا. اگر در ابتدا توفیق نیافت نباید مأیوس شود، بلکه باید جدی‌تر و قاطع‌تر وارد عمل گردد تا تدریجا بر نفس تسلط پیدا کند.

افکار پراکنده را از دل بیرون براند و او را به سوی خدا توجه دهد. اگر در یک روز یا چند هفته یا چند ماه امکان‌پذیر نبود، نباید مأیوس شود که بهرحال امکان دارد. در بین انسانها افراد برجسته‌ای بوده و هستند که از اول تا آخر نماز کاملا حضور قلب دارند و در حال نماز اصلا توجهی به غیر ندارند.

ما هم نباید از رسیدن به چنین مقام شامخی مأیوس باشیم و اگر به مرتبه کامل نمی‌رسیم تلاش کنیم حداقل به مقدار ممکن نائل گردیم، که همان مقدار هم غنیمت است[80].

دوم- نوافل

قبلا گفته شد که نماز بهترین طریق سیروسلوک و تقرب الی اللّه و ذکر اوست.

خدای سبحان که نسبت به آفرینش ویژه انسان و طریق تکامل او از هرفرد دیگری آگاهتر می‌باشد، نماز را تشریع نموده و بوسیله پیامبر در اختیار انسانها قرار داده تا برای سعادت و استکمال خویش از آن بهره بگیرند، نماز به حد معینی محدود نشده بلکه در هرزمان و در هرمکان و در هرشرائطی می‌توان از آن بهره‌مند شد.

نماز بطور کلی به دو دسته تقسیم می‌شود: نماز واجب و نماز مستحب.

شش نماز واجب داریم: اول، نمازهای یومیه. دوم، نماز آیات. سوم، نماز میت. چهارم، نماز طواف واجب. پنجم نمازی که بواسطه نذر یا قسم یا عهد بر انسان واجب می‌شود. ششم، نماز قضای پدر که بر پسر بزرگتر واجب می‌شود.

نمازهای واجب یومیه بر همه مکلفین واجب است، اما سایر نمازهای واجب در زمانهای مخصوص و با شرائط ویژه واجب می‌شود. انسانی که طالب سعادت و کمال است در مرتبه اول باید فرائض و واجبات را به همان کیفیت مشروع انجام دهد و اگر با اخلاص و حضور قلب آنها را انجام دهد بهترین مقرب می‌باشند.

با ترک واجبات جای تقرب به مستحبات نیست. اگر کسی خیال کند که با ترک فرائض می‌تواند بوسیله بعض مستحبات و اذکار و اوراد راه کمال را طی کند و به مقامات عالی نائل گردد حتما اشتباه می‌کند. اما بعد از انجام فرائض، می‌تواند به وسیله نوافل و مستحبات تقرب جوید و به مقامات عالی نائل آید.

نمازهای مستحب زیاد هستند و بطور کلی به دو دسته تقسیم می‌شوند:

نوافل یومیه و سایر نمازهای مستحب.

نوافل یومیه، سی و پنج رکعت هستند: نافله ظهر 8 رکعت. نافله عصر 8 رکعت. نافله مغرب 4 رکعت. نافله عشاء 2 رکعت. نافله صبح 2 رکعت. نماز شب 11 رکعت.

در کتب حدیث برای خواندن نوافل یومیه تأکید شده و ثوابها و آثاری مقرر گشته است. و به عنوان تتمیم‌کننده نمازهای واجب معرفی شده‌اند. اما غیر از نوافل یومیه نمازهای دیگری در اوقات و شرائط و مکانهای مخصوص تشریع شده و ثوابهایی برای آنها بیان شده است. شما می‌توانید انواع نمازهای مستحب و ثوابها و فوائد آنها را در کتب حدیث و دعا بخوانید و در سیروسلوک الی اللّه و استکمال نفس از آنها استفاده کنید. بعلاوه، نماز در هرزمان و هرمکان و هرحالی مستحب است و سالک می‌تواند از آن استفاده کند، راه بهره‌گیری از این وسیله همیشه مفتوح است. انسان در هرزمان و هرمکان و در هرحالی می‌تواند از این فیض بزرگ برخوردار شود و با خدای سبحان ارتباط برقرار سازد.

حضرت ابو الحسن علیه السّلام فرمود: نماز نافله موجب تقرب مؤمن می‌باشد[81].

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: به درستیکه گاهی نصف یا ثلث یا ربع یا خمس نماز بنده بالا می‌رود (قبول می‌شود) آن مقدار از نماز بالا می‌رود که با حضور قلب باشد و به‌همین جهت به خواندن نوافل مأمور شده‌ایم تا بوسیله آنها نقصان نمازهای واجب را جبران کنیم[82].

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: خدای متعال می‌فرماید: بنده من برای اینکه محبوب من قرار گیرد چیزی بهتر از این ندارد که به واجباتش عمل کند.

بوسیله انجام نوافل آن‌قدر محبوبیت می‌یابد که بمنزله گوش او می‌شوم، که وسیله شنوائی اوست و بمنزله چشم او می‌شوم که بوسیله آن می‌بیند و بمنزله زبانش می‌شوم که با آن سخن می‌گوید و بمنزله دستش می‌شوم که بوسیله آن اشیاء را اخذ می‌کند و بمنزله پای او می‌شوم که به وسیله آن حرکت می‌نماید. اگر مرا بخواند اجابت می‌کنم و اگر چیزی سؤال کند به او عطا می‌کنم، من در چیزی تردید نکرده‌ام که مانند تردیدم در قبض روح مؤمن باشد. او از مرگش کراهت دارد و من نیز از ناراحت شدن او کراهت دارم[83].

سوم- نماز شب

در بین نوافل، نماز شب از فضیلت بیشتری برخوردار است و در قرآن و احادیث درباره آن تأکید و سفارش بسیار شده است.

خدای متعال به پیامبر می‌فرماید: مقداری از شب را به تهجد بپرداز، این برای تو مستحب است، شاید خدا تو را به مقام برگزیده‌ای مبعوث گرداند[84].

و در تعریف بندگان خاص الهی می‌گوید: و کسانیکه شب را برای پروردگارشان، در حال سجده و قیام بیتوته می‌کنند[85].

و در توصیف مؤمنین می‌فرماید: شبها پهلو از بستر خواب جدا سازند. و با بیم و امید خدای را بخوانند و از آنچه به آنها دادیم انفاق کنند. پس کسی نمی‌داند چه نعمت‌هایی که موجب چشم‌روشنی آنها می‌شود، در پاداش اعمالشان ذخیره شده است[86].

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: خدای متعال به دنیا وحی کرد که خدمتگزارانت را به تعب بینداز و تارکین خودت را خدمت کن. هنگامی که بنده خدا در تاریکی شب با پروردگارش خلوت و مناجات می‌کند، خدا قلبش را نورانی می‌گرداند.

وقتی می‌گوید: یا ربّ یا ربّ، از جانب خدا گفته می‌شود: لبیک عبدی. هر چه می‌خواهی طلب کن تا عطا کنم. بر من توکل کن تا تو را کفایت نمایم. سپس خدا به فرشتگانش می‌گوید: بنده‌ام را ببینید چگونه در تاریکی شب با من خلوت نموده، در حالیکه بیهوده‌گرایان در لهو و لعب به سر می‌برند و غافلان در خوابند. شما شاهد باشید که بنده‌ام را آمرزیده‌ام[87].

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: اشراف امت من حاملین قرآن و شب زنده‌داران هستند[88].

پیامبر اکرم فرمود: آنقدر جبرئیل درباره نماز شب به من سفارش کرد که گمان کردم نیکان امت من شب را نخواهند خوابید[89].

پیامبر اکرم فرمود: دو رکعت نماز در وسط شب، از دنیا و مافیها نزد من محبوب‌تر است[90].

امام صادق علیه السّلام فرمود: نماز شب صورت را زیبا و خلق را نیکو و انسان را خوشبو می‌گرداند. رزق را زیاد و قرض را ادا می‌کند. اندوه را برطرف می‌سازد و چشم را جلا می‌دهد[91].

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: نماز شب وسیله‌ای است برای خوشنودی خدا و دوستی ملائکه. نماز شب سنت و روش پیامبران و نور معرفت و ریشه ایمان می‌باشد. (چون به وسیله نماز شب، ایمان تقویت می‌شود). بدن را آرامش می‌دهد و شیطان را خشمناک می‌کند. سلاحی است بر علیه دشمنان و وسیله‌ای است برای اجابت دعا و قبول شدن اعمال. روزی انسان را توسعه می‌دهد. شفیع بین ملک الموت و نمازگزار می‌شود. چراغ و فرش قبر و جواب (دو فرشته) منکر و نکیر می‌باشد. در قبر تا قیامت مونس و زائر نمازگزار خواهد بود.

هنگامی که قیامت برپا شد، نماز بر سرش سایه می‌افکند، تاجی بر سرش و لباسی بر بدنش می‌گردد، نور پیش رویش و حائل بین او و آتش دوزخ خواهد بود. برای مؤمن حجتی است نزد خدا و وسیله سنگین شدن میزان اعمال، و حکم عبور بر صراط، و کلید بهشت می‌باشد. زیرا نماز تکبیر است و حمد و تسبیح و تمجید و تقدیس و تعظیم و قرائت و دعا. بدرستیکه نمازی که در وقتش خوانده شود افضل اعمال است[92].

در فضیلت نماز شب آیات و احادیث فراوانی داریم. خواندن نماز شب، سیره پیامبران و اولیاء خدا بوده است. رسول گرامی اسلام و ائمه اهل بیت علیهم السّلام توجه و عنایت خاصی به نماز شب داشتند. اولیاء الهی و عرفاء به وسیله تداوم بر نماز شب و ذکر و دعاء به هنگام سحر به مقامات عالی نائل گشتند.

چه زیبا و لذتبخش است که بنده خدا به هنگام سحر از خواب بیدار شود، بستر نرم و راحت را رها سازد، وضو بگیرد و در تاریکی شب، هنگامی که چشمها به خواب فرورفته است، در محضر پروردگار جهان بایستد و با او رازونیاز کند و بوسیله این معراج روحانی به عالم بالا صعود کند، با فرشتگان آسمان هم‌آواز شود و به تسبیح و تقدیس و تحمید خدا مشغول شود. در چنین حالی قلب او مرکز تابش انوار و اشراقات الهی واقع می‌شود و با جذبه‌های خدایی به مقام قرب ارتقاء می‌یابد.

(هنیئا لاهله).

کیفیت نماز شب

نماز شب جمعا یازده رکعت است، که دو رکعت دو رکعت مانند نماز صبح خوانده می‌شود. چهار، دو رکعتی آن به نیت نماز شب، یک دو رکعتی به نیت نماز شفع و یک رکعت هم به نیت نماز وتر خوانده می‌شود. برای نماز شب آداب و دعاهائی ذکر شده که می‌توانید آنها را در کتب ادعیه و احادیث بخوانید.[93] [56]- قال الرضا علیه السّلام: الصلواة قربان کل تقى- کافى/ ج 3 ص 265.

[57]- معاویة بن وهب قال: سألت ابا عبد اللّه علیه السّلام عن افضل ما یتقرّب به العباد الى ربّهم و احبّ ذالک الى اللّه عزّ و جلّ ما هو؟ فقال ما اعلم شیئا بعد المعرفة افضل من هذه الصلاة، الا ترى ان العبد الصالح عیسى ابن مریم علیه السّلام قال: و اوصانى بالصلاة و الزکوة ما دمت حیّا- کافى/ ج 3 ص 264.

[58]- زید الشحام عن ابیعبد اللّه علیه السّلام قال سمعته یقول: احبّ الاعمال الى اللّه عزّ و جلّ الصلاة و هى آخر وصایا الانبیاء فما احسن الرجل یغتسل او یتوضّأ فیسبغ الوضوء ثم یتنحى حیث لا یراه انیس فیشرف علیه و هو راکع او ساجد. انّ العبد اذا سجد فاطال السجود نادى ابلیس:

یا ویلاه اطاع و عصیت و سجد و ابیت- کافى/ ج 3 ص 264.

[59]- قال الرضا علیه السّلام: اقرب ما یکون العبد من اللّه و هو ساجد و ذالک قوله تعالى « وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ»- کافى/ ج 3 ص 265.

[60]- قال ابو عبد اللّه علیه السّلام: اذا قام المصلّى الى الصلاة نزلت علیه الرحمة من اعنان السماء الى اعنان الارض و حفّت به الملائکه و ناداه ملک: لو یعلم هذا المصلى ما فى الصلاة ما انفتل- کافى/ ج 3 ص 265.

[61]- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: اذا قام العبد المؤمن فى صلاته نظر اللّه الیه- او قال: اقبل اللّه علیه- حتى ینصرف، اظلته الرحمة من فوق رأسه الى افق السماء، و الملائکة تحفّه من حوله الى افق السماء، و وکّل اللّه به ملکا قائما على رأسه یقول له: ایّها المصلّى لو تعلم من ینظر الیک و من تناجى ما التفت و لا زلت من موضعک ابدا- کافى/ ج 3 ص 265.

[62]- وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی- طه/ 14.

[63]- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى ذِکْرِ اللَّهِ- جمعه/ 9.

[64]- قال النبى صلّى اللّه علیه و آله: انّ من الصلوة لما یقبل نصفها و ثلثها و ربعها و خمسها الى العشر، و انّ منها لما یلفّ کما یلفّ الثوب الخلق فیضرب بها وجه صاحبها، و انّما لک من صلاتک ما اقبلت علیه بقلبک- بحار/ ج 84 ص 260.

[65]- عن ابیعبد اللّه علیه السّلام یقول: اذا قام العبد الى الصلوة اقبل اللّه عزّ و جلّ علیه بوجهه فلا یزال مقبلا علیه حیث یلتفت ثلاث مرات فاذا التفت ثلاث مرات اعرض عنه- بحار/ ج 84 ص 241.

[66]- قال امیر المؤمنین علیه السّلام: لا یقومنّ احدکم فى الصلاة متکاسلا و لا ناعسا و لا یفکّرن فى نفسه فانه بین یدى ربّه، و انّما للعبد من صلاته ما اقبل علیه منها بقلبه- بحار/ ج 84 ص 239.

[67]- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: ایّما عبد التفت فى صلاته قال اللّه: یا عبدى الى من تقصد و من تطلب؟ أربا غیرى ترید او رقیبا سواى تطلب؟ او جوادا خلاى تبغى؟ و انا اکرم الاکرمین و اجود الاجودین و افضل المعطین، اثیبک ثوابا لا یحصى قدره. اقبل على فانى علیک مقبل و ملائکتى علیک مقبلون. فان اقبل زال عنه اثم ما کان منه. فان التفت ثانیة اعاد اللّه مقالته فان اقبل على صلاته غفر اللّه له و تجاوز عنه ما کان منه. فان التفت ثالثة اعاد اللّه مقالته، فان اقبل على صلاته غفر اللّه ما تقدّم من ذنبه. فان التفت رابعة اعرض اللّه عنه و اعرضت الملائکة عنه و یقول:

ولّیتک یا عبدى الى ما تولیت- بحار/ ج 84 ص 244.

[68]- بحار/ ج 84 ص 248.

[69]- بحار/ ج 84 ص 248.

[70]- بحار/ ج 84 ص 250.

[71]- بحار/ ج 84 ص 258.

[72]- بحار/ ج 84 ص 258.

[73]- بحار/ ج 84 ص 258.

[74]- بحار/ ج 84 ص 265.

[75]- بحار/ ج 84 ص 248.

[76]- قال النبى صلّى اللّه علیه و آله: اعبد اللّه کأنّک تراه فان کنت لا تراه فانّه یراک- نهج الفصاحة/ ص 65.

[77]- ابان بن تغلب قال قلت لابیعبد اللّه علیه السّلام: انى رأیت على بن الحسین علیه السّلام اذا قام فى الصلوة غشى لونه لون آخر. فقال لى: و اللّه ان على بن الحسین کان یعرف الذى یقوم بین یدیه بحار/ ج 84 ص 236.

[78]- قال ابو عبد اللّه علیه السّلام: اذا صلّیت صلاة فریضة فصلّها صلاة مودّع یخاف ان لا یعود الیها ابدا. ثم اصرف ببصرک الى موضع سجودک، فلو تعلم من عن یمینک و شمالک لاحسنت صلاتک، و اعلم انک بین یدى من یراک و لا تراه- بحار/ ج 84 ص 233.

[79]- قال الصادق علیه السّلام: اذا استقبلت فانس الدنیا و ما فیها و الخلق و ما هم فیه و استفرغ قلبک عن کل شاغل یشغلک عن اللّه و عاین بسرّک عظمة اللّه و اذکر وقوفک بین یدیه تبلو کل نفس ما اسلفت و ردّوا الى اللّه مولاهم الحق. وقف على قدم الخوف و الرجاء فاذا کبّرت فاستصغر ما بین السماوات العلى و الثرى دون کبریائه: فان اللّه تعالى اذا اطلع على قلب العبد و هو یکبّر و فى قلبه عارض عن حقیقة تکبیرة قال: یا کاذب اتخدعنى؟ و عزتى و جلالى لا حرمنک حلاوة ذکرى و لا حجبنک عن قربى و المسارة بمناجاتى- بحار/ ج 84 ص 230.

[80]- براى اینکه در نماز حضور قلب پیدا کنیم مى توانیم از کتابهایى که در اسرار نماز نوشته شده مانند کتاب« سرّ الصلوة» تألیف عالم ربانى و رهبر کبیر انقلاب اسلامى حضرت امام خمینى( قدس سره الشریف) استفاده کنیم.

[81]- عن ابى الحسن علیه السّلام قال: صلاة النوافل قربان کل مؤمن- بحار/ ج 87 ص 36.

[82]- قال ابو عبد اللّه علیه السّلام: ان العبد لترفع له من صلاته نصفها او ثلثها او ربعها او خمسها و ما یرفع له الّا ما اقبل علیه منها بقلبه و انّما امرنا بالنوافل لیتمّ لهم بها ما نقصوا من الفریضة- بحار/ ج 87 ص 28.

[83]- عن ابیعبد اللّه علیه السّلام قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: قال اللّه تعالى: ما تحبّب الىّ عبدى بشى ء احبّ الىّ مما افترضته علیه و انّه یتحبّب الىّ بالنوافل حتى احبّه فاذا احببته کنت سمعه الذى یسمع به و بصره الذى یبصر به و لسانه الذى ینطق به و یده التى یبطش بها و رجله التى یمشى بها، اذا دعانى اجبته و اذا سألنى اعطیته و ما تردّدت فى شى ء انا فاعله کترددى فى موت المؤمن: یکره الموت و انا اکره مسائته- بحار/ ج 87 ص 31.

[84]- وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً- اسرى/ 79.

[85]- وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً- فرقان/ 64.

[86]- تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ- سجده/ 16.

[87]- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: انّ اللّه جلّ جلاله اوحى الى الدنیا: ان اتعبى من خدمک و اخدمى من رفضک. و انّ العبد اذا تخلّى بسیّده فى جوف اللیل المظلم و ناجاه اثبت اللّه النور فى قلبه فاذا قال: یا ربّ یا ربّ! ناداه الجلیل جلّ جلاله: لبیک عبدى، سلنى اعطک و توکّل علىّ اکفک ثم یقول جلّ جلاله لملائکته: یا ملائکتى انظروا الى عبدى فقد تخلّى فى جوف هذا اللیل المظلم و البطالون لا هون و الغافلون ینامون. اشهدوا انّى قد غفرت له- بحار/ ج 87 ص 137.

[88]- قال رسول اللّه( ص): اشراف امتى حملة القرآن و اصحاب اللیل- بحار/ ج 87 ص 138.

[89]- قال النبى صلّى اللّه علیه و آله: ما زال جبرئیل یوصینى بقیام اللیل حتى ظننت ان خیار امتى لن یناموا- بحار/ ج 87 ص 139.

[90]- انس بن مالک قال: سمعت رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله یقول: رکعتان فى جوف اللیل احبّ الىّ من الدنیا و ما فیها- بحار/ ج 87 ص 148.

[91]- عن ابیعبد اللّه علیه السّلام قال: صلاة اللیل تحسّن الوجه و تحسّن الخلق و تطیّب الریح و تدرّ الرزق و تقضى الدین و تذهب بالهمّ و تجلوا البصر- بحار/ ج 87 ص 153.

[92]- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: صلاة اللیل مرضاة الربّ و حبّ الملائکة و سنّة الانبیاء و نور المعرفة و اصل الایمان و راحة الابدان و کراهیة الشیطان و سلاح على الاعداء و اجابة للدعاء و قبول الاعمال و برکة فى الرزق و شفیع بین صاحبها و ملک الموت و سراج فى قبره و فراش تحت جنبه و جواب مع منکر و نکیر و مونس و زائر فى قبره الى یوم القیامة، فاذا کان یوم القیامة کانت الصلاة ظّلا فوقه و تاجا على راسه و لباسا على بدنه و نورا یسعى بین یدیه و سترا بینه و بین النار و حجة للمؤمن بین یدى اللّه تعالى و ثقلا فى المیزان و جوازا على الصراط و مفتاحا للجنة.

لانّ الصلاة تکبیر و تحمید و تسبیح و تمجید و تقدیس و تعظیم و قرائة و دعاء و ان افضل الاعمال کلّها الصلاة لوقتها- بحار/ ج 87 ص 161.

وسیله چهارم، جهاد و شهادت

جهاد در راه خدا که به منظور توسعه و گسترش اسلام و اعلاء کلمه توحید و دفاع از کیان اسلام و حاکمیت احکام و قوانین قرآن، و برای مبارزه با ظلم و استکبار و حمایت از محرومین و مستضعفین انجام بگیرد، یکی از عبادت‌های بزرگ و موجب تکامل نفس و تقرب به خدا و صعود الی اللّه می‌باشد و در فضیلت آن آیات و احادیث فراوانی وارد شده است. از باب نمونه:

خدا در قرآن می‌فرماید: کسانی که ایمان آوردند و از وطن هجرت نمودند و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کردند، نزد خدا مقام بلندی دارند و هم اینان رستگارند. پروردگارشان، به رحمت و رضوان و بهشت‌هایی که در آن نعمت‌های دائم وجود دارد بشارت می‌دهد. در بهشت جاویدان هستند، بدرستیکه نزد خدا پاداش بزرگی هست[1].

و می‌فرماید: و خدا مجاهدین را بر قاعدین به ثوابی عظیم برتری داد[2].

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: بهشت را دری است که باب مجاهدین نامیده می‌شود. وقتی مجاهدین به سوی بهشت حرکت می‌کنند در باز می‌شود، در حالیکه شمشیرها را حمائل کرده‌اند، مردم در موقف قیامت ایستاده‌اند و ملائکه به آنان خوش‌آمد می‌گویند[3].

پیامبر اکرم فرمود: بالاتر از هرخوبی، خوبی دیگری وجود دارد تا اینکه انسان در راه خدا کشته شود که بالاتر از آن چیزی نیست[4].

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هرکس که در راه خدا به شهادت رسید خدای سبحان هیچیک از گناهانش را به او یادآور نخواهد شد[5].

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: خدا به شهید، هفت چیز عطا می‌کند:

1- وقتی اولین قطره خون از بدنش خارج می‌شود همه گناهانش را می‌آمرزد.

2- بعد از شهادت سرش در دامن دو حورالعین قرار می‌گیرد، غبار از صورتش می‌زدایند و می‌گویند: آفرین بر تو، او هم در جواب مرحبا می‌گوید.

3- لباسی از بهشت به او می‌پوشانند.

4- خزانه‌داران بهشت انواع عطرها و بوهای خوش را به او عرضه می‌دارند تا هرکدام را که خواست انتخاب کند.

5- به هنگام شهادت جایگاهش را در بهشت مشاهده می‌کند.

6- بعد از شهادت به روحش خطاب می‌شود: در هرجای بهشت که میل داری گردش کن.

7- شهید در جمال خدا نظر می‌کند و در این امر آرامشی است برای هرپیامبر و شهیدی[6].

خدا در قرآن می‌فرماید: خدا نفوس و اموال مؤمنین را خریداری می‌کند که در عوض به آنها بهشت بدهد. همان مؤمنین که در راه خدا جنگ می‌کنند، پس دشمنان را می‌کشند و خود کشته می‌شوند. وعده‌ای است بر خدا که در تورات و انجیل و قرآن به ثبت رسیده، و چه کسی بهتر از خدا به وعده‌اش عمل می‌کند؟ پس بشارت باد شما را به معامله‌ای که با خدا کرده‌اید و این است سعادت بزرگ[7].

آیه مذکور یکی از آیات بسیار لطیف و زیبای قرآن است که با ظرافت و لطف خاصی مردم را به جهاد تشویق می‌کند. در ابتدا می‌گوید: «خدا اموال و نفوس مؤمنین را خریدارى مى کند و در عوض به آنها بهشت مى دهد» چه معامله زیبایی؟! خریدار خداست که غنی علی الاطلاق و مالک جهان هستی می‌باشد. فروشنده مؤمنین هستند که به خدا و جهان آخرت ایمان دارند. مورد معامله اموال و نفوس مؤمنین می‌باشد. وجه معامله، بهشت جاویدان است. سپس می‌گوید: «خدا در تورات و انجیل و قرآن- یعنى سه کتاب بزرگ آسمانى- چنین وعده اى را به ثبت رسانیده است». آنگاه می‌گوید: «چه کسى را سراغ دارید که بهتر از خدا به وعده اش عمل کند». در خاتمه خدای متعال چنین معامله ارزشمندی را به مؤمنین مژده داده و می‌گوید: «این است بزرگترین سعادتها».

قرآن کریم برای انسانی که در راه خدا شهید شود عالی‌ترین مقامات را اثبات می‌کند و می‌گوید: گمان مبرید کسانی که در راه خدا کشته شوند مرده‌اند، بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی می‌گیرند[8].

جمله «عند ربهم» بیانگر مقام شامخ شهید است. زنده بودن روح انسان بعد از مرگ اختصاص به شهدا ندارد بلکه همه انسانها چنین هستند، لیکن امتیاز شهدا در این است که «عند ربهم» یعنی در عالی‌ترین مقامات، به حیات ادامه می‌دهند و در همان مقام عالی روزی می‌گیرند، و معلوم است که روزی واصلین بدین مقام با روزی سایرین، یکسان نخواهد بود.

جهاد در راه خدا و شهادت، بزرگترین و ارزشمندترین عبادتهاست و سالک در این طریق ممتاز، به عالی‌ترین مقامات نائل می‌گردد. آنچه این عبادت بزرگ را از سایر عبادتها امتیاز می‌دهد دو جهت است:

جهت اول هدف عالی مجاهد: هدف انسان مجاهد تأمین منافع شخص خودش و وابستگانش نیست. او کوتاه‌نظر و خودخواه نیست، بلکه خداخواه است. انسان مجاهد گسترش اسلام و اعلاء کلمه توحید و مبارزه با ظلم و استکبار و استضعاف، و دفاع از محرومین و مستضعفین و اجرای عدل اجتماعی را خواهان است، چون بالاترین اهداف را دارد به عالی‌ترین مقامات نیز نائل خواهد شد.

جهت دوم مقدار ایثار: انسان مجاهد برای سیروسلوک الی اللّه و نیل به هدف، ارزشمندترین چیزها را سرمایه‌گذاری می‌کند. اگر انسان صدقه می‌دهد جز این نیست که از مقداری از اموالش صرف‌نظر می‌کند و اگر عبادت می‌کند بیش از این نیست که مقداری از اوقات و توانش را در این راه به مصرف می‌رساند، اما انسان مجاهد از همه‌چیزش می‌گذرد. بالاتر از همه اینکه از جانش می‌گذرد و تمام هستی خویش را در طبق اخلاص نهاده تسلیم خدا می‌کند. از مال و جاه و مقام و زن و فرزند و اقارب چشم می‌پوشد و جانش را یک مرتبه تسلیم پروردگارش می‌کند. کاری را که عرفا و انسان‌های متعبّد در طول یک عمر انجام می‌دهند، انسان مجاهد همه را و بیشتر از آن را در مدتی کوتاه انجام می‌دهد. جهان ماده و مادیّات برای روح عظیم و نورانی مجاهد تنگ است، به‌همین جهت همانند شیر ژیان قفس ماده را می‌شکند و چون کبوتری سبکبال به عالم وسیع و نورانی رضوان خدا پرواز می‌کند و در عالی‌ترین مقام‌ها، به نزد پروردگارش صعود می‌نماید.

اگر دیگر اولیاء خدا تدریجا و در طول ایام به مرتبه محبت و عشق و شهود نائل می‌شوند، مجاهد شهید یک شبه این ره صد ساله را طی می‌کند و به مقام لقاء نائل می‌گردد.

اگر دیگر بندگان خدا بوسیله اذکار و اوراد و قیام و قعود به خدا تقرب می‌جویند، مجاهد فی سبیل اللّه با تحمل زخمها و دردها و سختی‌ها و گلوله‌ها و ترکش خمپاره‌ها و در نهایت با ایثار جان به خدا تقرب می‌جوید، و تفاوت این دو بسیار است. میدان جنگ و جهاد، صفا و معنویت و نورانیت ویژه‌ای دارد. میدان شور و حرکت و عشق و ایثار است. میدان مسابقه برای فدا شدن در راه محبوب و زنده شدن به حیات جاویدان است، زمزمه سنگرنشینان صفا و نورانیت و جاذبیتی دارد که نظیرش را حتی در مساجد و معابد کمتر می‌توان یافت.

[1]- الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ. یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ وَ جَنَّاتٍ لَهُمْ فِیها نَعِیمٌ مُقِیمٌ. خالِدِینَ فِیها أَبَداً إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ- توبه/ 20.

[2]- وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ عَلَى الْقاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً- نساء/ 95.

[3]- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: للجنّة باب یقال له باب المجاهدین یمضون الیه فاذا هو مفتوح و هم متقلّدون بسیوفهم و الجمع فى الموقف و الملائکة ترحب بهم- وسائل/ ج 11 ص 5.

[4]- قال النبى صلّى اللّه علیه و آله: فوق کل ذى برّ برّ حتى یقتل فى سبیل اللّه، فاذا قتل فى سبیل اللّه فلیس فوقه برّ- وسائل/ ج 11 ص 10.

[5]- قال ابو عبد اللّه( ع): من قتل فى سبیل اللّه لم یعرفه اللّه شیئا من سیّئاته- وسائل/ ج 11 ص 9.

[6]- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: للشهید سبع خصال من اللّه: اول قطرة من دمه مغفور له کل ذنب. و الثانیة یقع رأسه فى حجر زوجته من الحور العین و تمسحان الغبار عن وجهه– و تقولان مرحبا بک و یقول هو مثل ذالک لهما. و الثالثة یکسى من کسوة الجنة. و الرابعة تبتدره خزنة الجنة بکل ریح طیّبه ایّهم یأخذه معه. و الخامسة ان یرى منزله. و السادسه یقال لروحه اسرح فى الجنة حیث شئت. و السابعة ان ینظر فى وجه اللّه و انّها لراحة لکل نبىّ و شهید- وسائل/ ج 11 ص 9.

[7]- إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ. یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بایَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ- توبه/ 111.

[8]- وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ- آل عمران/ 169.

وسیله پنجم، احسان و خدمت به خلق

به نظر اسلام، عبادت و تقرب به خدا، در نماز و روزه و حج و زیارت و ذکر و دعاء خلاصه نمی‌شود و در مساجد و معابد و مزارها محصور نمی‌گردد، بلکه انجام دادن مسؤولیتهای اجتماعی و احسان و نیکوکاری و خدمت به بندگان خدا نیز در صورتیکه به قصد قربت انجام بگیرد از بهترین عبادت‌ها محسوب می‌شود، که می‌تواند وسیله خودسازی و استکمال و پرورش نفس و تقرب به سوی خدا باشد.

به نظر اسلام، تعبد و سیروسلوک، مستلزم انزوا و گوشه‌گیری نیست، بلکه می‌تواند با پذیرش مسؤولیتهای اجتماعی، در متن اجتماع باشد. تعاون در خیر و احسان، نیکوکاری و سعی در برآوردن حوائج مؤمنین و خشنود کردن آنها، دفاع از محرومین و مستضعفین، اهتمام به امور مسلمین، رفع گرفتاری و حلّ مشکلات آنان و کمک به بندگان خدا، از دیدگاه اسلام جزء عبادتهای بزرگ محسوب می‌شوند که ثواب آنها از دهها حج و عمره مقبول هم زیادتر است. در این‌باره صدها حدیث از پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السّلام صادر شده است. از باب نمونه:

از حضرت صادق علیه السّلام نقل شده که خدای متعال فرمود: بندگان عیال من هستند، پس محبوب‌ترین مردم نزد من کسانی هستند که نسبت به آنها مهربان‌تر باشند و در رفع حوائج آنها بیشتر کوشش کنند[9].

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: مردم عیال خدا هستند، پس محبوبترین مردم نزد خدا کسی است که نفعش به عیال خدا برسد و دل خانواده‌ای را شادمان گرداند[10].

حضرت باقر علیه السّلام فرمود: لبخند مؤمن در صورت برادر مؤمنش حسنه محسوب می‌شود و رفع گرفتاری او نیز حسنه است. خدا به چیزی عبادت نشده که نزد او محبوب‌تر از خشنود کردن مؤمن باشد[11].

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هرکس مؤمنی را مسرور کند مرا مسرور ساخته و هرکس مرا مسرور گرداند رسول خدا را مسرور نموده است و هرکس رسول خدا را مسرور نماید خدا را مسرور خواهد کرد و کسی که خدا را مسرور نماید داخل بهشت خواهد شد[12].

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: برآوردن حاجت مؤمن نزد خدا محبوب‌تر از بیست حج است که در هرحجی صدهزار خرج کند[13].

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: سعی کردن در برآوردن حاجت مسلمان، بهتر است از هفتاد مرتبه، طواف کردن دور خانه کعبه[14].

امام صادق علیه السّلام فرمود: خدای را بندگانی است که مردم در حوائج خودشان به آنان پناه می‌برند، اینان هستند که در قیامت (از عذاب خدا) در امان خواهند بود[15].

چنانکه ملاحظه فرمودید احسان و نیکوکاری و خدمت به بندگان خدا و سعی در رفع گرفتاری و حلّ مشکلات آنان، از دیدگاه اسلام، از عبادتهای بزرگ محسوب می‌شود که اگر بقصد قربت انجام بگیرد وسیله پرورش و تکمیل نفس و سیر و صعود و تقرب الی اللّه خواهد بود. متأسفانه اکثر مردم، در اثر عدم شناخت صحیح اسلام، از این بخش عظیم و مهم عبادت‌های اسلامی غفلت دارند و عبادت و سیروسلوک را جز در نماز و روزه و زیارت و دعا و اذکار و اوراد نمی‌دانند.

[9]- قال ابو عبد اللّه علیه السّلام: قال اللّه عزّ و جلّ: الخلق عیالى فاحبّهم الىّ الطفهم بهم و اسعاهم فى حوائجهم- کافى/ ج 2 ص 199.

[10]- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: الخلق عیال اللّه فاحبّ الخلق الى اللّه من نفع عیال اللّه و ادخل على اهل بیت سرورا- کافى/ ج 2 ص 164.

[11]- عن ابى جعفر علیه السّلام قال: تبسّم الرجل فى وجه اخیه حسنة و صرف القذى عنه حسنة و ما عبد اللّه بشى ء احبّ الى اللّه من ادخال السرور على المؤمن- کافى/ ج 2 ص 188.

[12]- قال الصادق علیه السّلام: من سرّ مؤمنا فقد سرّنى و من سرّنى فقد سرّ رسول اللّه و من سرّ رسول اللّه فقد سرّ اللّه و من سرّ اللّه ادخله جنته- بحار/ ج 74 ص 413.

[13]- قال ابو عبد اللّه علیه السّلام: لقضاء حاجة امرئ مؤمن احبّ الى اللّه من عشرین حجة کل حجة ینفق فیها صاحبها مأة الف- کافى/ ج 2 ص 193.

[14]- قال الصادق علیه السّلام: مشى المسلم فى حاجة المسلم خیر من سبعین طوافا بالبیت الحرام- بحار/ ج 74 ص 311.

[15]- قال الصادق علیه السّلام: انّ اللّه عبادا من خلقه یفزع العباد الیهم فى حوائجهم اولئک هم الآمنون یوم القیامة- بحار/ ج 74 ص 318.

وسیله ششم، دعاء

دعا یکی از بهترین عبادتها و موجب استکمال نفس و قرب به خداست. به همین جهت خدای سبحان، بندگان را به دعا کردن دعوت فرموده است.

در قرآن می‌فرماید: پروردگارتان گفت: مرا بخوانید تا اجابت کنم. کسانی که از عبادت من تکبر ورزند، بزودی و در حال ذلت داخل دوزخ خواهند شد[16].

و فرمود: با حال تضرع و در خفا، پروردگارتان را بخوانید. بدرستیکه خدا تجاوزگران را دوست ندارد[17].

و فرمود هنگامی که بندگانم از من سؤال کنند، (بگو) من به آنان نزدیک هستم، اگر مرا بخوانند دعوتشان را اجابت می‌کنم[18].

پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله فرمود: دعا مغز و روح عبادت است[19].

امام صادق علیه السّلام فرمود: دعا عبادت است و خدای متعال می‌فرماید:

«إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی» تو خدا را بخوان و نگو: کارها تمام شده است[20].

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هیچگاه دعا را ترک نکنید زیرا شما عملی را پیدا نمی‌کنید که مانند دعا موجب تقرب باشد. حتی امور کوچک را نیز از خدا بخواهید و به عذر کوچک بودن، دعا را ترک نکنید. زیرا صاحب امور کوچک همان صاحب امور بزرگ می‌باشد[21].

بنده خدا باید دعا کند، زیرا در تمام وجود به خدا نیاز دارد، بلکه عین فقر و نیاز و ربط است و اگر یک لحظه فیض خدا قطع شود، پوچ و نابود خواهد شد.

هرچه به بنده می‌رسد از جانب خدا می‌باشد. پس بنده باید این نیاز تکوینی و طبیعی را با زبان اظهار نماید و فقر و بندگی و نیاز خویش را عملا به اثبات رساند.

عبادت جز همین معنا چیز دیگری نیست.

انسان در حال دعا به یاد خدا است و با او رازونیاز می‌کند و با تضرع و زاری که رسم عبودیت است نیازهایش را بر غنی علی الاطلاق عرضه می‌دارد. از جهان فقر و نیاز قطع امید می‌کند و با منبع تمام خیرات و کمالات ارتباط برقرار می‌سازد. از عالم فقر پرواز می‌کند و با چشم باطن جمال حق را مشاهده می‌نماید. حال دعا و راز ونیاز یکی از لذیذترین و زیباترین حالات بنده است که اولیاء خدا آن را با هیچ ثمنی معامله نمی‌کنند. به صحیفه سجادیه و سایر کتب ادعیه مراجعه نمایید و چگونگی رازونیاز ائمه اطهار علیهم السّلام را مطالعه کنید. ارتباط با خدا و امید استجابت دعا آرامش‌بخش دلها و مایه دلگرمی دعاکننده است. اگر انسان در رفع گرفتاری و حل مشکلات به خدا پناه نبرد چگونه می‌تواند مشکلات را تحمل کند و به ادامه زندگی دلگرم باشد؟!.

دعا سلاح مؤمن است که بوسیله آن با یأس و ناامیدی مبارزه می‌کند و در حل مشکلات از نیروی غیبی استمداد می‌جوید. پیامبران و ائمه اطهار علیهم السّلام همواره از این سلاح استفاده می‌کردند و استفاده از آن را به مؤمنین توصیه می‌نمودند.

امام رضا علیه السّلام به اصحابش می‌فرمود: از سلاح انبیا استفاده کنید. گفته شد: سلاح انبیاء چیست؟ فرمود: دعا[22].

حضرت باقر علیه السّلام فرمود: خدا از بندگان مؤمن کسانی را دوست دارد که زیاد دعا کنند و به شما توصیه می‌کنم که به هنگام سحر تا طلوع شمس دعا کنید که در این ساعت درهای آسمان باز است و ارزاق مردم تقسیم می‌شود و حوائج بزرگ برآورده می‌گردد[23].

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: دعا سلاح مؤمن و ستون دین و نور آسمان و زمین است[24].

دعا یک عبادت بلکه روح عبادتها است و پاداش اخروی دارد. معراج مؤمن و پرواز به عالم قدس است. روح را استکمال و پرورش داده، به قرب خدا نائل می‌سازد.

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: دعا کلید سعادت می‌باشد، بهترین دعاء دعائی است که از سینه پاک و قلب باتقوی صادر شود. مناجات با خدا موجب نجات می‌شود و بوسیله اخلاص (از مهالک و بدیها) نجات حاصل می‌گردد. پس هنگامی که گرفتاری‌ها شدت یافت باید به خدا پناه برد[25].

بنابراین، دعا عبادتی است که اگر واجد شرائط باشد و درست انجام بگیرد موجب استکمال نفس و قرب الی اللّه می‌شود، این اثر حتما بر دعا مرتب می‌گردد.

به‌همین جهت بنده خدا نباید هیچگاه و در هیچ شرائطی از این عبادت بزرگ غفلت نماید که دعا هیچگاه بی‌اثر نخواهد ماند، گرچه اثر ظاهر و فوری بر آن مترتب نباشد.

ممکن است، گاهی تأمین خواسته دعاکننده به تأخیر افتد یا در دنیا اصلا انجام نگیرد، لیکن آن هم بی‌مصلحت نمی‌باشد، زیرا گاهی استجابت خواسته دنیوی مؤمن به صلاح واقعی او نیست، و خدای حکیم بهتر از بنده، به مصالح واقعی او آشناست. بنابراین، بنده باید همواره دست نیاز به سوی قادر علی الاطلاق دراز کند و حوائجش را بخواهد، اگر صلاحش بود در همین دنیا، حاجاتش برآورده می‌شود.

اما گاهی خدا چنین مصلحت می‌داند که حاجت بنده‌اش را به تأخیر بیندازد تا بیشتر با او مناجات و رازونیاز کند، و به مقامات عالی‌تر نائل گردد. گاهی هم مصلحت بنده را چنین می‌داند که خواسته‌اش را در این دنیا تأمین نکند تا همواره به یاد خدا باشد و در جهان آخرت پاداشی بهتر دریافت نماید.

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: خدا رحمت کند بنده‌ای را که حاجاتش را از خدا بخواهد و در دعا اصرار نماید، چه حاجتش برآورده شود یا نشود. آنگاه این آیه را خواند «وَ أَدْعُوا رَبِّی عَسى أَلَّا أَکُونَ بِدُعاءِ رَبِّی شَقِیًّا»[26].

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: (گاهی) مؤمن حاجتی را از خدا طلب می‌کند، ولی خدا به فرشتگانش دستور می‌دهد که برآوردن حاجت بنده‌ام را تأخیر بیندازید، چون دوست دارد صدا و دعایش را بیشتر بشنود. پس در قیامت به او می‌گوید: ای بنده من! تو مرا خواندی ولی من اجابت تو را به تأخیر انداختم. اکنون در عوض، فلان ثواب و فلان ثواب را به تو عطا می‌کنم، و همچنین فلان دعا و فلان دعای دیگر. در این هنگام مؤمن آرزو می‌کند که کاش هیچیک از دعاهایش در دنیا به اجابت

نرسیده بود. این مطلب را بدان جهت می‌گوید که ثوابهای نیکوی آخرت را می‌بیند[27].

امام صادق علیه السّلام فرمود: ادب دعا را حفظ کن و توجه داشته باش که با چه شخصی صحبت می‌کنی و چگونه او را می‌خوانی و برای چه می‌خوانی.

عظمت و بزرگی خدا را یاد کن و با قلب خود مشاهده کن که خدا آنچه را در دل داری می‌داند، بر اسرار دل تو آگاه است و از حق یا باطلی که در دل تو پنهان است اطلاع دارد. راه نجات و هلاک خود را بشناس، مبادا از خدا چیزی را بخواهی که هلاکت تو در آن باشد، در حالیکه می‌پنداری نجات تو در آن است.

خدا در قرآن می‌فرماید: گاهی انسان در عوض خیر، شرّ خود را خواهان می‌شود و انسان در کارهایش عجول است.

پس درست بیندیش که از خدا چه چیزی را سؤال می‌کنی و برای چه می‌خواهی، دعا استجابتی است از تو با تمام وجود نسبت به حق، و ذوب کردن قلب است در مشاهده پروردگار، و ترک همه اختیارات و تسلیم تمام امور است به خدا. پس اگر به شرائط دعا عمل نکردی، در انتظار اجابت مباش، زیرا خدا از سرّ و مخفی‌تر از سرّ هم آگاه است. شاید تو خدا را برای چیزی بخوانی در صورتی‌که می‌داند نیّت تو برخلاف آن می‌باشد[28].

[16]- وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ- مؤمن/ 63.

[17]- ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ- اعراف/ 55.

[18]- وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ- بقره/ 183.

[19]- قال النبى صلّى اللّه علیه و آله: الدعاء مخّ العبادة- صحیح ترمذى/ ج 2 ص 266.

[20]- قال ابو عبد اللّه علیه السّلام: الدعاء هو العبادة قال اللّه:« إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی» الایه، ادع اللّه و لا تقل انّ الامر قد فرغ منه- کافى/ ج 2 ص 467.

[21]- قال ابو عبد اللّه علیه السّلام: علیکم بالدعاء فانّکم لا تقربون بمثله و لا تترکوا صغیرة لصغرها ان تدعوا بها، ان صاحب الصغار هو صاحب الکبار- کافى/ ج 2 ص 467.

[22]- عن الرضا علیه السّلام انه کان یقول لاصحابه: علیکم بسلاح الانبیاء فقیل و ما سلاح الانبیاء؟

قال: الدعاء- کافى/ ج 2 ص 468.

[23]- قال ابو جعفر علیه السّلام: انّ اللّه یحبّ من عباده المؤمنین کلّ عبد دعّاء فعلیکم بالدعاء فى السحر الى طلوع الشمس، فانها ساعة تفتح فیها ابواب السماء و تقسم فیها الارزاق و تقضى فیها الحوائج العظام- کافى/ ج 2 ص 478.

[24]- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: الدعاء سلاح المؤمن و عمود الدین و نور السموات و الارض- کافى/ ج 2 ص 468.

[25]- قال امیر المؤمنین علیه السّلام: الدعا مفاتیح النجاح و مقالید الفلاح و خیر الدعا ما صدر عن صدر نقىّ و قلب تقىّ و فى المناجات سبب النجاة و بالاخلاص یکون الخلاص فاذا اشتدّ الفزع فالى اللّه المفزع- کافى/ ج 2 ص 468.

[26]- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: رحم اللّه عبدا طلب من اللّه حاجة فالحّ فى الدعاء استجیب له او لم یستجب له و تلا هذه الآیه و ادعوا ربّى عسى الّا اکون بدعاء ربّى شقیّا- کافى/ ج 2 ص 475.

[27]- عن ابیعبد اللّه علیه السّلام قال: ان المؤمن لیدعو اللّه فى حاجته فیقول اللّه تعالى: اخّروا اجابته شوقا الى صوته و دعائه فاذا کان یوم القیامة قال اللّه: عبدى! دعوتنى فاخرت اجابتک، و ثوابک کذا و کذا و دعوتنى فى کذا و کذا فاخرت اجابتک و ثوابک کذا و کذا. فیتمّنى المؤمن انّه لم یستجب له دعوة فى الدنیا ممّا یرى من حسن الثواب- کافى/ ج 2 ص 490.

[28]- قال الصادق علیه السّلام: احفظ ادب الدعاء و انظر من تدعو و کیف تدعو و لماذا تدعو و حقّق عظمة اللّه و کبریائه و عاین بقلبک علمه بما فى ضمیرک و اطلاعه على سرک و ما یکنّ فیه نجاتک قال اللّه تعالى: و یدع الانسان بالشرّ دعائه بالخیر و کان الانسان عجولا و تفکّر ما ذا تسأل و لماذا تسأل و الدعاء استجابة الکل منک للحق و تذویب المهجة فى مشاهدة الرب و ترک الاختیار جمیعا و تسلیم الامور کلها ظاهرها و باطنها الى اللّه فان لم تأت بشرط الدعاء فلا تنتظر الاجابة فانه یعلم السّر و اخفى. فلعلک تدعوه بشى ء قد علم من نیتک بخلاف ذالک- حقائق فیض/ ص 244.

وسیله هفتم، روزه

یکی از عبادت‌های بسیار بزرگی که در تزکیه و تهذیب نفس و خودسازی آثار فراوانی دارد روزه است. در فضیلت روزه احادیث زیادی وارد شده است از باب نمونه:

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: روزه سپری است برای حفظ از آتش دوزخ[29].

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: خدای متعال می‌فرماید: روزه برای من است و من روزه‌دار را جزا می‌دهم[30].

امام صادق علیه السّلام فرمود: روزه‌دار در باغستانهای بهشت چرا می‌کند و بهره می‌گیرد، ملائکه تا هنگام افطار برایش دعا می‌کنند[31].

پیامبر اسلام فرمود: هرکس برای ثواب، یک روز روزه مستحبی بگیرد، آمرزش برایش واجب می‌شود[32].

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: خواب روزه‌دار عبادتست و سکوتش تسبیح و عملش مقبول و دعایش مستجاب[33].

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: خدای متعال می‌فرماید: تمام اعمال نیک بندگان از ده برابر تا هفتصد برابر ثواب داده می‌شود مگر روزه که مخصوص من می‌باشد و من پاداش آن را خواهم داد. پس ثواب روزه را فقط خدا می‌داند[34].

امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله در شب معراج گفت: پروردگارا! اول عبادت چیست؟ فرمود: اول عبادت سکوت و روزه است. پیامبر گفت: پروردگارا! اثر روزه چیست؟ فرمود: اثر روزه حکمت است و حکمت موجب معرفت می‌شود و معرفت باعث یقین می‌گردد، هنگامی که انسان به مرتبه یقین رسید باکی ندارد که در سختی زندگی کند یا در آسایش و رفاه[35].

روزه عبادت مخصوصی است که از دو بخش نفی و اثبات ترکیب یافته است.

بخش اول، کفّ نفس و خودنگهداری از خوردن و آشامیدن و عمل جنسی است که از لذتهای مشروع هستند، و همچنین دروغ نبستن بر خدا و رسول و ترک بعض امور دیگر که در کتب فقهی، آمده است.

بخش دوم، اخلاص و نیّت و قصد قربت که در واقع به منزله روح این عبادت است. حقیقت روزه عبارتست از کفّ نفس و تصمیم بر خودنگهداری از لذتجوییهای مادی، به قصد قربت، که خوردن و آشامیدن و عمل زناشویی و دروغ بر خدا و رسول از مفطرات آن می‌باشد.

تعریفی که در کتب فقهی درباره روزه شده این است، که: اگر کسی به قصد قربت از امور مذکور یعنی: خوردن و آشامیدن و جماع و انزال منی و دروغ بر خدا و رسول و احتقان و ارتماس در آب و بقاء بر جنابت، امساک و اجتناب کرد، عبادتش صحیح است و قضا و کفاره ندارد- این روزه عوام مردم می‌باشد-.

اما در احادیث، دایره امساک و خودنگهداری در حد مذکور محدود نشده بلکه در سطح بسیار وسیع‌تری تبیین شده است. در احادیث گفته شده که روزه‌دار بودن به ترک خوردن و آشامیدن فقط نیست، بلکه روزه‌دار حقیقی کسی است که تمام اعضاء و جوارحش را از گناه بازدارد. یعنی چشم را از گناهان مربوط به چشم و همچنین گوش و زبان و دست و پا و سایر اعضاء و جوارح را از گناهان مربوطه باز بدارد. این روزه خواص بندگان خدا می‌باشد.

بالاتر از این، روزه خواص خواص است و آن چنین است که روزه‌دار علاوه‌بر ترک خوردن و آشامیدن و ترک همه گناهان، قلب خود را نیز از هرفکری که او را از یاد خدا بازمی‌دارد فارغ سازد. همواره به یاد خدا باشد و او را حاضر و ناظر بداند.

خود را مهمان خدا و آماده لقاء اللّه نماید.

از باب نمونه به احادیث زیر توجه فرمایید:

حضرت صادق (ع) فرمود: روزه به ترک خوردن و آشامیدن فقط، حاصل نمی‌شود. وقتی روزه گرفتی گوش و چشم و زبان و شکم و عورت تو هم باید روزه‌دار باشند. هنگامی که روزه‌دار هستی دست و عورتت را نیز از گناه نگهدار، همواره ساکت باش جز در گفتن خیر و کلام مفید، و نسبت به خدمتگزارت مدارا کن[36].

امام صادق علیه السّلام فرمود: وقار و آبروی صائم بر تو آشکار باشد، تا می‌توانی سکوت را حفظ کن مگر از ذکر خدا، چنان نباشد که روز روزه‌داری تو مانند روز افطارت باشد[37].

رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله در خطبه‌اش فرمود: هرکس که ماه رمضان را در حال سکوت روزه بگیرد و گوش و چشم و زبان و عورت و اعضاء بدنش را از دروغ و حرام و غیبت، قربة الی اللّه، حفظ کند خدا او را مقرب خودش می‌گرداند، به‌طوریکه همنشین ابراهیم خلیل الرحمان خواهد شد[38].

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: روزه از خوردن و آشامیدن فقط نیست بلکه شرایطی دارد که باید آن را حفظ کرد تا روزه تمام و کامل باشد، آن عبارتست از سکوت داخلی، آیا قول حضرت مریم دختر عمران را نشنیدی که در پاسخ مردم گفت: من برای خدا نذر روزه کرده‌ام پس امروز با هیچکس سخن نمی‌گویم، یعنی چون روزه‌ام باید ساکت باشم؟ پس وقتی روزه گرفتید زبانتان را از دروغ حفظ کنید، خشمگین نشوید، دشنام ندهید، بدزبانی نکنید، مجادله و مبارزه نکنید، از ظلم و ستم اجتناب نمایید، از جهالت و بداخلاقی و طرد همدیگر بپرهیزید، از ذکر خدا و از نماز غافل نباشید، سکوت و تعقل و صبر و صدق و دوری از اهل شر را همواره رعایت کنید. از کلام باطل، دروغ، بهتان، دشمنی، سوءظن، غیبت و سخن‌چینی اجتناب نمایید. به آخرت اشراف داشته باشید، در انتظار فرارسیدن روزهایی باشید که وعده‌های خدا تحقق می‌یابد، و برای لقاء اللّه توشه بگیرید.

آرامش و وقار و خشوع و خضوع و ذلت بنده‌ای را که از مولای خود می‌ترسد رعایت کنید. در حال خوف و رجاء و بیم و امید باشید. (اگر) قلبت را از عیوب و باطنت را از خدعه و نیرنگ، و بدنت را از آلودگیها پاک و منزه ساختی و از هرچیزی غیر خدا تبری جستی و ولایت او را به وسیله روزه گرفتن و فارغ ساختن ظاهر و باطنت را از آنچه خدا نهی کرده، پذیرا شدی و حق خوف و خشیت خدا را در ظاهر و باطن ادا کردی و در ایام روزه‌داری نفس خودت را به خدا بخشیدی و قلبت را برای او فارغ ساختی و به او مأموریت دادی تا به اوامر حق تعالی عمل کند- اگر بدین صورت که گفته شد روزه گرفتی- پس تو واقعا صائم هستی و بوظیفه‌ات عمل کرده‌ای، و به هرمقدار که ناقص گذاشتی به همان مقدار از روزه‌ات ناقص خواهد بود. زیرا روزه گرفتن که از خوردن و آشامیدن فقط نیست. بلکه خدا روزه را برای سایر افعال و اقوال که روزه را باطل می‌کند حجاب قرار داده است. پس چقدر روزه داران کمند و گرسنگان زیاد؟[39].

نقش روزه در خودسازی

روزه عبادت بسیار مهم و ارزشمندی است که اگر با آداب و شرائط مخصوص و با همان کیفیت که شارع مقدس اسلام خواسته، انجام بگیرد در خودسازی و تزکیه و تهذیب نفس تأثیر فراوانی دارد. روزه در مرحله تخلیه نفس از گناهان و اخلاق زشت و آماده ساختن آن برای تکامل و تحلیه و استفاضه از اشراقات الهی کاملا تأثیر دارد. روزه‌دار بوسیله ترک گناهان نفس امّاره را مهار و کنترل نموده در اختیار خویش قرار می‌دهد، ایام روزه‌داری یکدوران تمرین ترک گناه و ریاضت نفس است. دوران جهاد با نفس و تمرین خودنگهداری است. در این دوران علاوه‌بر اینکه نفس را از گناهان و آلودگیها پاک می‌سازد، حتی از لذائذ مشروع مانند خوردن و آشامیدن نیز چشم‌پوشی می‌نماید و بدین وسیله به نفس خویش صفا و نورانیت می‌دهد. زیرا گرسنگی موجب صفای باطن و توجه به خدا می‌باشد. انسان در حال گرسنگی غالبا از حال خوشی برخوردار است که در حال پر بودن معده، آن حال را ندارد.

خلاصه اینکه، روزه در تحصیل تقوا تأثیر فراوانی دارد و به‌همین جهت در قرآن کریم، حصول تقوا به عنوان هدف تشریع روزه معرفی شده است.

در قرآن می‌فرماید: ای کسانیکه ایمان آورده‌اید روزه بر شما واجب شده چنانکه بر کسانیکه قبل از شما بودند نیز واجب شد، شاید بدین وسیله باتقوا شوید[40].

کسی که ماه رمضان را روزه بگیرد و چون روزه‌دار است در طول ماه از ارتکاب گناه و اخلاق زشت اجتناب نماید، بر نفس خویش تسلط یافته و می‌تواند بعد از ماه رمضان نیز همین حال ترک گناه را ادامه دهد.

آنچه تاکنون گفته شد در رابطه با تأثیر روزه بود در تصفیه باطن و پاکسازی آن از گناه و آلودگی‌های نفسانی. اما در جنبه‌های مثبت نیز تأثیر فراوانی در تکامل نفس و تحلیه باطن و تقرب به خدا دارد که به جهاتی از آن اجمالا اشاره می‌شود.

1- روزه یعنی کفّ نفس و امساک از مفطرات مخصوص، یک عبادتست که با اخلاص و قصد قربت موجب پرورش و تکمیل نفس و تقرب الی اللّه می‌شود، مانند سایر عبادات.

2- با ترک لذائذ مشروع و ترک گناهان، قلب روزه‌دار صیقلی و پاک می‌شود، از هرفکر و ذکری غیر از خدا فارغ می‌گردد و بدین وسیله برای استفاضه از اشراقات و افاضات ذات ربوبی و لقاء اللّه استعداد پیدا می‌کند. در چنین حالی مشمول الطاف و عنایات خدا قرار می‌گیرد و با جذبه‌های الهی به قرب حق نائل می‌گردد. به‌همین جهت در احادیث آمده است که نفس کشیدن و خواب روزه‌دار ثواب عبادت دارد.

3- ایام روزه‌داری بهترین اوقات عبادت و نماز و دعا و قرائت قرآن و ذکر و خیرات و مبرات است. زیرا نفس برای حضور قلب و اخلاص و توجه به خدا از هر زمان دیگری آماده‌تر است. ماه مبارک رمضان بهترین اوقات و بهار عبادت و توجه به خداست. به‌همین جهت در احادیث به فضیلت ماه رمضان و عبادت در آن بسیار تأکید و سفارش شده است از باب نمونه:

وقتی ماه رمضان داخل می‌شد حضرت صادق علیه السّلام به فرزندانش سفارش می‌کرد و می‌فرمود: در عبادت کوشش کنید زیرا در این ماه ارزاق مردم تقسیم می‌شود و اجلها به ثبت می‌رسد، در این ماه کسانی که بر خدا نازل می‌شوند تعیین می‌گردند. در ماه رمضان شبی هست که عمل در آن شب از عبادت هزار ماه افضل می‌باشد[41].

امیر المؤمنین علیه السّلام به مردم می‌فرمود: در ماه رمضان زیاد دعا بخوانید و استغفار کنید، زیرا بوسیله دعا بلا از شما دفع می‌شود و بوسیله استغفار گناهان شما محو می‌گردد[42].

امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا (ص) روزی برای ما خطبه خواند و در ضمن آن فرمود:

ای مردم! ماه خدا با برکت و رحمت و مغفرت به سوی شما اقبال نموده. ماهی که نزد خدا بهترین ماه‌ها می‌باشد. روزهایش بهترین روزها و شب‌هایش بهترین شبها و ساعت‌هایش بهترین ساعت‌ها است. ماهی است که به مهمانی خدا دعوت شده‌اید و از اهل کرامت خدا قرار داده شده‌اید. نفسهای شما ثواب تسبیح دارد و خوابتان ثواب عبادت. اعمال شما در این ماه مقبول است و دعایتان مستجاب. پس با نیت‌های صادق و قلب‌های پاک خدا را بخوانید که شما را برای روزه‌داری و قرائت قرآن توفیق عطا کند. زیرا که شقی و بدبخت کسی است که در این ماه بزرگ از آمرزش خدا محروم بماند.

با گرسنگی و تشنگی خودتان، گرسنگی و تشنگی قیامت را به یاد آورید. به فقرا و مساکین صدقه بدهید. بزرگترها را احترام کنید، به خردسالان ترحم نمایید و نسبت به خویشان صله‌رحم کنید. زبانتان را حفظ کنید، چشمتان را از آنچه حرام است بپوشید و گوشتان را از استماع محرمات بازدارید. با یتیمان مردم مهربانی کنید تا با یتیمان شما مهربانی کنند. از گناهانتان توبه کنید و در اوقات نماز دست‌هایتان را برای دعا بردارید، زیرا این ساعت‌ها بهترین ساعت‌ها است که خدا به مردم نظر رحمت می‌کند. مناجاتشان را اجابت

می‌کند و ندایشان را لبیک می‌گوید. وقتی سئوال کنند عطا می‌کند و دعوتشان را اجابت می‌نماید. ای مردم! نفوس شما در گرو اعمالتان است، پس بوسیله استغفار آنها را آزاد سازید. پشت شما با گناه سنگین شده، با طول سجود بارتان را سبک گردانید. بدانید که خدا به عزت خودش سوگند یاد کرده که نمازگزاران و سجده‌کنندگان را عذاب نکند و آنها را در قیامت بوسیله آتش دوزخ نترساند.

ای مردم! هرکس که در این ماه روزه‌دار مؤمنی را افطار بدهد، ثواب آزاد کردن بنده‌ای به او عطا خواهد شد و گناهان گذشته‌اش مورد عفو قرار خواهد گرفت.

گفته شد: یا رسول اللّه! همه ما قدرت نداریم که روزه‌دار را افطار دهیم. فرمود:

از آتش دوزخ بپرهیزید گرچه با یک پاره خرما یا یک شربت آب باشد. ای مردم! هرکس که در این ماه اخلاقش را نیکو گرداند در قیامت جواز عبور از صراط به وی عطا خواهد شد. هرکس که در این ماه کار بنده‌اش را سبک گرداند خدا در قیامت حسابش را آسان خواهد نمود.

هرکس که در این ماه شرّش را از مردم بازبدارد خدا در قیامت غضبش را از او بازخواهد داشت. هرکس یتیمی را گرامی بدارد خدا در قیامت او را گرامی خواهد داشت. هرکس که صله‌رحم انجام دهد خدا در قیامت او را به رحمت خود متصل خواهد کرد و هرکس که قطع رحم کند خدا در قیامت رحمتش را از او قطع خواهد نمود. هر کس که در این ماه نماز مستحب بخواند خدا برائت از آتش را برایش ثبت می‌کند. هرکس که در این ماه عمل واجبی را انجام دهد ثواب هفتاد فریضه که در ماههای دیگر انجام دهد به او عطا خواهد شد. هر کس که در این ماه زیاد بر من صلوات بفرستد خدا در قیامت میزان اعمالش را سنگین می‌گرداند و هرکس که در این ماه آیه‌ای از قرآن را تلاوت کند ثواب یک ختم قرآن که در دیگر ماهها انجام بگیرد به او عطا خواهد شد.

ای مردم! درهای بهشت در این ماه مفتوح گشته از خدا بخواهید که آنها را بر شما نبندد، درهای دوزخ بسته شده از خدا بخواهید که آنها را (به روی شما) مفتوح نگرداند، شیاطین در این ماه به بند کشیده شده‌اند از خدا بخواهید که آنها را بر شما تسلط ندهد.

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: عرض کردم: یا رسول اللّه! بهترین عمل در این ماه چیست؟ رسول خدا فرمود:

یا ابا الحسن! افضل اعمال در این ماه ورع و اجتناب از محارم الهی می‌باشد[43].

چنانکه از احادیث استفاده می‌شود، ماه مبارک رمضان ماه پربرکت و با فضیلتی است. ماه عبادت و خودسازی و دعا و تهجد و پرورش و تکمیل نفس است. عبادت در این ماه چندین برابر عبادت در ماههای دیگر ثواب دارد. حتی خواب و نفس کشیدن مؤمن ثواب عبادت دارد. در این ماه درهای بهشت بر مؤمنین گشوده و درهای دوزخ مسدود است. فرشتگان الهی مرتب مردم را به عبادت خدا فرامی‌خوانند. مخصوصا در سحرها و شب قدر که عبادت و احیاء آن افضل از هزار شب عبادت می‌باشد. خدا در این ماه بار عام داده و همه مؤمنین را به مهمانی دعوت نموده است. پیام این دعوت را پیامبران آورده‌اند. میزبان، جواد علی الاطلاق است، فرشتگان مقرب الهی خدمتگزار و مؤمنین میهمانند. خوان نعمت الهی گسترده است، و انواع جوائز و کرامتها که «ما لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر على قلب بشر» مهیا گشته است. توفیق الهی از هرجهت آماده است تا همت و لیاقت ما، چه باشد. اگر غفلت کنیم در قیامت پشیمان خواهیم شد. در آن روز که حسرت و پشیمانی سودی ندارد.

اعمال و ادعیه ماه مبارک رمضان را در کتاب مفاتیح الجنان و سایر کتب ادعیه می‌توانید بخوانید و با اخلاص و توجه و حضور قلب، برای سیروسلوک و تقرب الی اللّه از آنها استفاده کنید.

در خاتمه یادآور می‌شویم که سایر عبادت‌ها نیز مانند نماز و روزه و ذکر و دعا می‌توانند در خودسازی و پرورش و تکمیل نفس مفید و مؤثر باشند، ولی چون بنابر اختصار است از تشریح و توضیح آنها خودداری می‌شود.

[29]- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: الصوم جنة من النار- وسائل/ ج 7 ص 289.

[30]- عن ابى عبد اللّه علیه السّلام قال: ان اللّه تعالى یقول: الصوم لى و انا اجزى علیه- وسائل/ ج 7 ص 290.

[31]- قال ابو عبد اللّه علیه السّلام: ان الصائم منکم لیرتع فى ریاض الجنة و تدعو له الملائکة حتى یفطر- وسائل/ ج 7 ص 296.

[32]- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: من صام یوما تطوعا ابتغاء ثواب اللّه وجبت له المغفرة- وسائل/ ج 7 ص 293.

[33]- عن ابى عبد اللّه علیه السّلام قال: نوم الصائم عبادة و صمته تسبیح و عمله متقبل و دعائه مستجاب- وسائل/ ج 7 ص 294.

[34]- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: قال اللّه عزّ و جلّ: کل اعمال ابن آدم بعشرة اضعافها الى سبعمأة ضعف الّا الصبر فانّه لى و انا اجزى به، فثواب الصبر مخزون فى علم اللّه و الصبر الصوم- وسائل/ ج 7 ص 295.

[35]- امیر المؤمنین علیه السّلام عن النبى صلّى اللّه علیه و آله انه قال: فى لیلة المعراج یا ربّ! ما اوّل العبادة؟ قال: اوّل العبادة الصّمت و الصوم. قال یا ربّ! و ما میراث الصوم؟ قال یورث الحکمة و الحکمة تورث المعرفة و المعرفة تورث الیقین فاذا استیقن العبد لا یبالى کیف اصبح بعسر ام بیسر- مستدرک/ ج 1 ص 590.

[36]- قال ابو عبد اللّه علیه السّلام: لیس الصیام من الطعام و الشراب ان لا یأکل الانسان و لا یشرب فقط و لکن اذا صمت فلیصم سمعک و بصرک و لسانک و بطنک و فرجک و احفظ یدک و فرجک و اکثر السکوت الّا من خیر و ارفق بخادمک- وسائل/ ج 7 ص 118.

[37]- قال ابو عبد اللّه علیه السّلام: و لیکن علیک وقار الصائم و الزم ما استطعت من الصمت و السکوت الّا عن ذکر اللّه و لا تجعل یوم صومک کیوم فطرک- وسائل/ ج 7 ص 117.

[38]- قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله، فى خطبة له: و من صام شهر رمضان فى انصات و سکوت و کفّ سمعه و بصره و لسانه و فرجه و جوارحه من الکذب و الحرام و الغیبة تقربا، قرّبه اللّه منه حتى تمسّ رکبتاه رکبتى ابراهیم خلیل الرحمان- وسائل/ ج 7 ص 117.

[39]- عن ابى عبد اللّه علیه السّلام قال: ان الصیام لیس من الطعام و الشراب وحده، انّما للصوم شرط یحتاج ان یحفظ حتى یتمّ الصوم و هو الصمت الداخل، اما تسمع قول مریم بنت عمران، انّى نذرت للرحمان صوما فلن اکلّم الیوم انسیا، یعنى صمتا. فاذا صمتم فاحفظوا السنتکم عن الکذب و غضّوا ابصارکم و لا تنازعوا و لا تحاسدوا و لا تشاتموا و لا تنابزوا و لا تجادلوا و لا تبادوا و لا تظلموا و لا تسافهوا و لا تزاجروا و لا تغفلوا عن ذکر اللّه و عن الصلاة و الزموا الصمت و السکوت و الحلم و الصبر و الصدق و مجانبة اهل الشر و اجتنبوا قول الزور و الکذب و الفراء و الخصومة و ظنّ السوء و الغیبة و النمیمة و کونوا مشرفین على الاخرة منتظرین لایّامکم، منتظرین لما وعدکم اللّه متزوّدین للقاء اللّه و علیکم السکینة و الوقار و الخشوع و الخضوع و ذلّ العبد الخائف من مولاه راجین خائفین راغبین راهبین قد طهّرتم القلوب من العیوب و تقدّست سرائرکم من الخبّ و نظفت الجسم من القاذورات، تبرّأ الى اللّه من عداه و والیت اللّه فى صومک بالصمت من جمیع الجهات مما قد نهاک اللّه عنه فى السرّ و العلانیة و خشیت اللّه حق خشیته فى السرّ و العلانیة و وهبت نفسک للّه فى ایام صومک و فرغت قلبک له و نصبت قلبک له فیما امرک و دعاک الیه، فاذا فعلت ذالک کله فانت صائم اللّه بحقیقة صومه صانع لما امرک و کلّما نقصت منها شیئا مما بیّنت لک فقد نقص من صومک بمقدار ذالک( الى ان قال) ان الصوم لیس من الطعام و الشراب انما جعل اللّه ذالک حجابا مما سواها من الفواحش من الفعل و القول یفطر الصوم. ما اقل الصوّام و اکثر الجوّاع؟!- وسائل/ ج 7 ص 119.

[40]- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ- بقره/ 183.

[41]- ان ابا عبد اللّه علیه السّلام یوصى ولده اذا دخل شهر رمضان: فاجتهدوا انفسکم فان فیه تقسم الارزاق و تکتب الاجال و فیه یکتب وفد اللّه الذى یفدون الیه و فیه لیلة العمل فیها خیر من الف شهر- وسائل/ ج 7 ص 221.

[42]- قال امیر المؤمنین علیه السّلام: علیکم فى شهر رمضان بکثرة الدعاء و الاستغفار فاما الدعاء فیدفع به عنکم البلاء و اما الاستغفار فتمحى به ذنوبکم- وسائل/ ج 7 ص 223.

[43]- على علیه السّلام قال: ان رسول اللّه خطبنا ذات یوم فقال: ایها الناس! انه قد اقبل الیکم شهر اللّه بالبرکة و الرحمة و المغفرة. شهر هو عند اللّه افضل الشهور و ایامه افضل الایام و لیالیه افضل اللیالى و ساعاته افضل الساعات، هو شهر دعیتم فیه الى ضیافة اللّه و جعلتم فیه من اهل کرامة اللّه انفاسکم فیه تسبیح و نومکم فیه عبادة و عملکم فیه مقبول و دعائکم فیه مستجاب، فاسألوا اللّه ربّکم بنیات صادقة و قلوب طاهرة ان یوفقکم لصیامه و تلاوة کتابه، فان الشقى من حرم غفران اللّه فى هذا الشهر العظیم و اذکروا بجوعکم و عطشکم فیه جوع یوم القیامة و عطشه، و تصدّقوا على فقرائکم و مساکینکم، و وقّروا کبارکم و ارحموا صغارکم و صلوا ارحاکم و احفظوا السنتکم و غضّوا عمّا لا یحلّ النظر الیه ابصارکم و عمّا لا یحلّ الاستماع الیه اسماعکم و تحنّنوا على ایتام الناس یتحنن على ایتامکم و توبوا الى اللّه من ذنوبکم و ارفعوا الیه ایدیکم بالدعاء فى اوقات صلاتکم فانها افضل الساعات ینظر اللّه عزّ و جلّ فیها بالرحمة الى عباده، یجیبهم اذا ناجوه و یلبیهم اذا نادوه و یعطیهم اذا سألوه و یستجیب لهم اذا دعوه.– ایها الناس ان انفسکم مرهونة باعمالکم ففکّوها باستغفارکم، و ظهورکم ثقیلة من اوزارکم فخفّفوا عنها بطول سجودکم و اعلموا ان اللّه اقسم بعزّته ان لا یعذّب المصلّین و الساجدین و ان لا یروعهم بالنار یوم یقوم الناس لربّ العالمین. ایها الناس من فطر منکم صائما مؤمنا فى هذا الشهر کان له بذالک عند اللّه عتق نسمة و مغفرة لما مضى من ذنوبه. قیل: یا رسول اللّه! فلیس کلّنا نقدر على ذالک، فقال صلّى اللّه علیه و آله: اتقوا النار و لو بشقّ تمرة، اتقوا النار و لو بشربة من ماء، ایها الناس من حسّن منکم فى هذا الشهر خلقه کان له جوازا على الصراط یوم تزلّ فیه الاقدام و من خفف فى هذا الشهر عما ملکت یمینه خفّف اللّه علیه حسابه و من کفّ فیه شرّه کفّ اللّه عنه غضبه یوم یلقاه و من اکرم فیه یتیما اکرمه اللّه یوم یلقاه و من وصل فیه رحمه وصله اللّه برحمته یوم یلقاه و من قطع فیه رحمه قطع اللّه عنه رحمته یوم یلقاه و من تطوّع فیه بصلاة کتب اللّه له برائة من النار و من ادّى فیه فرضا کان له ثواب من ادّى سبعین فریضة فیما سواه من الشهور و من اکثر فیه الصلاة علىّ ثقّل اللّه میزانه یوم تخفّ الموازین و من تلا فیه آیة من القرآن کان له مثل اجر من ختم القرآن فى غیره من الشهور. ایها الناس ان ابواب الجنان فى هذا الشهر مفتّحة فاسألوا ربّکم ان لا یغلقها علیکم و الشیاطین مقلولة فأسئلوا من ربکم ان لا یسلّطها علیکم. قال امیر المؤمنین علیه السّلام فقمت فقلت: یا رسول اللّه! ما افضل الاعمال فى هذا الشهر؟ فقال: یا ابا الحسن! افضل الاعمال فى هذا الشهر الورع عن محارم اللّه- وسائل/ ج 7 ص 227.

سخنی چند با برادران روحانی

مقصود من از روحانی کسی است که در علوم دینی تحصیل کرده و به یکی از شغلهای روحانیین اشتغال دارد. یا طلبه است و درس می‌خواند، یا به تدریس ادبیات و صرف و نحو و منطق و معانی بیان مشغول است، یا به تدریس فقه و اصول و حاشیه زدن و رساله‌نویسی اشتغال دارد، یا مرجع تقلید شده و به اخذ وجوهات و تقسیم شهریه بین طلاب و پاسخ به مسائل دینی و اداره حوزه‌های علمیه مشغول می‌باشد، یا منطق و فلسفه و عرفان تدریس می‌کند، یا درس اخلاق می‌دهد، یا به وعظ و خطابه و سخنرانی و روضه‌خوانی می‌پردازد، یا امام جمعه و جماعت است و یا به کتاب‌نویسی و مقاله نویسی اشتغال دارد.

بعضی از طلاب هم تا آخر عمر همچنان طلبه باقی می‌مانند و بدون اینکه شغلی را بپذیرند تا پایان عمر در درسها حاضر می‌شوند و گوش می‌دهند و به این ترتیب به زندگی ادامه می‌دهند و از سهم امام و وجوهات برّیه ارتزاق می‌نمایند.

این افراد روحانی و اهل علم و خدمتگذار و مبلغ دین محسوب می‌شوند. غالبا از همین راهها و از وجوهات بریه و سهم مبارک امام علیه السّلام ارتزاق می‌کنند. چون به امور دینی اشتغال دارند از احترام و امتیاز مخصوصی برخوردارند و مردم به آنها اظهار ارادت می‌نمایند. برایشان نذرونیاز می‌کنند، التماس دعا می‌گویند، از آنها انتظار شفاعت دارند و به آنها تبرّک و توسل می‌جویند.

متأسفانه خوشبینی و اظهار ارادت مردم و همچنین احادیثی که در فضیلت علم و علماء وارد شده، موجب غفلت و غرور ما گشته است، خودمان را افرادی ممتاز می‌پنداریم و از تزکیه و تهذیب نفس و خودسازی و پرورش و تکمیل روح غافل گشته‌ایم.

گویا برات آزادی از دوزخ و کلید درهای بهشت در دست ما قرار گرفته و نیازی به عمل نداریم. چون سروکارمان با قرآن و احادیث و علوم دینی است همه را در خودمان تحقق یافته می‌پنداریم.

البته علم از دیدگاه اسلام ارزش دارد، احادیث فراوانی در فضیلت علم و علما وارد شده است و خود علم می‌تواند در مسیر تکامل نفس و تقرب الی اللّه قرار گیرد، لیکن مشروط به اینکه اولا به قصد قربت باشد و ثانیا با عمل همراه باشد. اگر در تعریف علم و علما احادیثی داریم در مذمت عالم فاسق و بدون عمل نیز احادیث فراوانی وارد شده است. از باب نمونه:

عن ابی عبد اللّه علیه السّلام قال: یا حفص یغفر للجاهل سبعون ذنبا قبل ان یغفر للعالم ذنب واحد[44].

قال ابو عبد اللّه علیه السّلام قال عیسی بن مریم علی نبینا و آله و علیه السّلام: ویل للعلماء السوء کیف تلظّی علیه النار[45].

قال ابو جعفر علیه السّلام فی قول اللّه عزّ و جلّ «فَکُبْکِبُوا فِیها هُمْ وَ الْغاوُونَ» قال هم قوم وصفوا عدلا بالسنتهم ثم خالفوه الی غیره[46].

امیر المؤمنین علیه السّلام یحدث عن النبی صلّی اللّه علیه و آله فی کلام له: العلماء رجلان رجل عالم آخذ بعلمه فهذا ناج و عالم تارک لعلمه فهذا هالک و ان اهل النار لیتأذّون من ریح العالم التارک لعمله و انّ اشدّ اهل النار ندامة و حسرة رجل دعا عبدا الی اللّه فاستجاب له و قبل منه فاطاع اللّه فادخله اللّه الجنة و ادخل الداعی النار بترکه علمه و اتباعه الهوی و طول الامل اما اتباع الهوی فیصدّ عن الحق و طول الامل ینسی الآخرة[47].

قال امیر المؤمنین علیه السّلام فی کلام له خطب به علی المنبر: ایّها الناس اذا علمتم فاعملوا بما علمتم لعّکم تهتدون، ان العالم العامل بغیره کالجاهل الحائر الذی لا یستفیق عن جهله بل قد رایت ان الحجة علیه اعظم و الحسرة ادوم علی هذا العالم المنسلخ من علمه منها علی هذا الجاهل المتحیر فی جهله و کلاهما حائر بائر، لا ترتابوا فتشکّوا و لا تشکّوا فتکفروا و لا ترخصوا لانفسکم فتدهنوا و لا تدهنوا فی الحق فتخسروا و ان من الحق ان تفقهوا و من الفقه ان لا تغترّوا و انّ انصحکم لنفسه اطوعکم لربّه و اغشّکم لنفسه اعصاکم لربّه و من یطع اللّه یأمن و یستبشر و من یعص اللّه یخب و یندم[48].

عن ابی عبد اللّه علیه السّلام فی قول اللّه «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» قال یعنی بالعلماء من صدّق فعله قوله و من لم یصدّق فعله قوله فلیس بعالم[49].

قال ابو عبد اللّه علیه السّلام: ابلغ موالینا عنا السّلام و اخبرهم انا لا نغنی عنهم من اللّه شیئا الّا بعمل و انهم لن ینالوا ولایتنا الّا بعمل او ورع و ان اشد الناس حسرة یوم القیامة من وصف عدلا ثم خالفه الی غیره[50].

قال ابو عبد اللّه علیه السّلام: اشد الناس عذابا عالم لا ینتفع من علمه بشی‌ء[51].

قال النبی صلّی اللّه علیه و آله: مثل الذی یعلم الخیر و لا یعمل به مثل السراج یضیی‌ء للناس و یحرق نفسه[52].

قال ابو عبد اللّه علیه السّلام: تعلّموا فلن ینفعکم اللّه بالعلم حتی تعملوا به لان العلماء همّتهم الرعایة و السفهاء همّتهم الروایة[53].

عن ابی عبد اللّه علیه السّلام قال: اذا رأیتم العالم محبّا لدنیاه فاتّهموه علی دینکم فانّ کل محبّ یحوط ما احبّ و قال صلّی اللّه علیه و آله: اوحی اللّه الی داود: لا تجعل بینی و بینک عالما مفتونا بالدنیا فیصدّک عن طریق محبّتی فانّ اولئک قطّاع طریق عبادی المریدین، انّ ادنی ما انا صانع بهم ان انزع حلاوة مناجاتی عن قلوبهم[54].

عن ابی جعفر علیه السّلام قال: من طلب العلم لیباهی به العلماء او یماری به السفهاء او یصرف وجوه الناس الیه فلیتبوء مقعده من النار ان الریاسة لا تصلح الّا لاهلها[55].

عن ابی عبد اللّه علیه السّلام قال: من اراد الحدیث لمنفعة الدنیا لم یکن له فی الاخرة نصیب و من اراد به خیر الآخرة اعطاه اللّه خیر الدنیا و الآخرة[56].

قال امیر المؤمنین علیه السّلام: طلبة هذا العلم ثلاثة اصناف، ألا فاعرفوهم بصفاتهم و اعیانهم:

صنف منهم یتعلّمون للمراء و الجهل، و صنف یتعلمون للاستطالة و الختل، و صنف منهم یتعلمون للفقه و العقل فاما صاحب المراء و الجهل تراه موذیا حماریا للرجال فی اندیة المقال، قد تسر بل بالتخشع و تخلی من الورع، فدقّ اللّه من هذا حیزومه و قطع منه خیشومه، و اما صاحب الاستطالة و الختل فانه یستطیل علی اشباهه من اشکاله و یتواضع للاغنیاء من دونهم فهو لحلوائهم هاضم و لدینه حاطم فاعمی اللّه من هذا بصره و قطع من آثار العلماء اثره و امّا صاحب الفقه و العقل تراه ذا کأبة و حزن، قد قام اللیل فی حندسه و انحنی فی برنسه، یعمل و یخشی خائفا وجلا من کل احد الّا من کلّ ثقة من اخوانه فشدّ اللّه من هذا ارکانه و اعطاه یوم القیامة امانه[57].

قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله: من طلب العلم للّه لم یصب منه بابا الّا ازداد فی نفسه ذلا و فی الناس تواضعا و للّه خوفا و فی الدین اجتهادا و ذالک الذی ینتفع بالعلم فلیتعلمه و من طلب العلم للدنیا و المنزلة عند الناس و الخطوة عند السلطان لم یصب منه بابا الّا ازداد فی نفسه عظمة و علی الناس استطالة و باللّه اغترارا و من الدین جفاء فذالک الذی لا ینتفع بالعلم فلیکف و لیمسک عن الحجة علی نفسه و الندامة و الخزی یوم القیامة[58].

قال علی علیه السّلام: من نصب نفسه للناس اماما فعلیه ان یبدء بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره و لیکن تأدیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه و معلم نفسه و مؤدبها احق بالاجلال من معلم الناس و مؤدبهم[59].

قال اللّه تبارک و تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ.[60]
و قال ایضا: أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ.[61]
قال ابو عبد اللّه علیه السّلام: انّ من العلماء من یحبّ ان یخزن علمه و لا یؤخذ عنه فذالک فی الدرک الاول من النار و من العلماء من اذا وعظ انف و اذا وعظّ عنف فذالک فی الدرک الثانی من النار و من العلماء من یری ان یضع العلم عند ذوی الثروة و الشرف و لا یری له فی المساکین وضعا فذالک فی الدرک الثالث من النار و من العلماء من یذهب فی علمه مذهب الجبابرة و السلاطین فان ردّ علیه شی‌ء من قوله او قصّر فی شی‌ء من امره غضب فذالک فی الدرک الرابع من النار و من العلماء من یطلب احادیث الیهود و النصاری لیغزر به علمه و یکثر به حدیثه فذالک فی الدرک الخامس من النار و من العلماء من یضع نفسه للفتیا و یقول سلونی و لعله لا یصیب حرفا واحدا و اللّه لا یحبّ المتکلفین فذالک فی الدرک السّادس من النار و من العلماء من یتخذ علمه مروّة و عقلا فذالک فی الدرک السابع من النار[62].

قال امیر المؤمنین علیه السّلام: قطع ظهری رجلان من الدنیا: رجل علیم اللسان فاسق و رجل جاهل القلب ناسک هذا یصدّ بلسانه عن فسقه و هذا بنسکه عن جهله فاتقوا الفاسق من العلماء و الجاهل من المتعبدین اولئک فتنة کل مفتون فانّی سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله یقول: یا علی هلاک امتی علی یدی کل منافق علیم اللسان[63].

قال علی علیه السّلام: ان فی جهنم رحی تطحن افلا تسألونی ما طحنها؟ فقیل له و ما طحنها یا امیر المؤمنین؟ قال العلماء الفجرة و القراء الفسقة و الجبابرة الظلمة و الوزراء الخونة و العرفاء الکذبة و انّ فی النار لمدینة یقال لها الحصینة افلا تسألونی ما فیها؟ فقیل: و ما فیها یا امیر المؤمنین؟ فقال فیها ایدی الناکثین[64].

قال النبی صلّی اللّه علیه و آله: الا انّ شرّ الشرّ شرار العلماء و ان خیر الخیر خیار العلماء[65].

قال امیر المؤمنین علیه السّلام: لا یکون السفه و الغرّة فی قلب العالم[66].

چنانکه می‌بینید، در این احادیث به چند مطلب بسیار مهم اشاره شده است:

1- هرکس برطبق علم خویش عمل نکند، در اصطلاح ائمه علیهم السّلام، اصلا عالم محسوب نمی‌شود و از مصادیق علمائی که در قرآن و احادیث مورد تعریف و تمجید قرار گرفته‌اند نیست، گرچه در زیّ علماء زندگی کند و مردم او را عالم دینی بدانند.

2- هرعالمی که به علم خویش عمل نکند در دوزخ معذب خواهد شد.

3- هرعالمی که مطابق علمش عمل نکند مانند جاهل است، بلکه چون عالم بوده و به علمش عمل نکرده مسؤولیت بیشتری دارد و در قیامت شدیدتر مورد باز خواست قرار خواهد گرفت.

4- عذاب عالم فاسق و بدون عمل از سایر دوزخیان سخت‌تر خواهد بود، به حدی که از بوی تعفن او در عذاب و ناراحتی خواهند بود.

5- هرکس که بقصد منافع دنیوی علم دین را طلب کند، در قیامت از این علم سودی نخواهد برد.

6- هرکس که بدین منظور طلب علم کند که بر دیگر علما بوسیله علم و دانش فخر و مباهات نماید، یا با سفیهان جدال کند، یا بوسیله علم، مردم را به سوی خویش جلب نماید جایگاهش دوزخ خواهد بود.

7- هرکس که می‌خواهد عالم دین باشد و یکی از مناصب دین را بپذیرد و پیشوا و مقتدای مردم باشد باید ابتدا خودش را اصلاح و تهذیب کند و اخلاق و رفتار و گفتارش را اسلامی کند و بوسیله عمل، مردم را به سوی دین دعوت نماید.

8- عالمانی که مانند سایر اهل دنیا، شیفته و دلبسته به دنیا باشند، قطاع طریق حق هستند که بوسیله کردار و اخلاق و گفتار باطلشان مردم را از محبت خدا منصرف می‌سازند

و به زخارف دنیا دلبسته می‌گردانند.- مردم نباید فریب چنین عالم‌نمایانی را بخورند-.

9- علم بدون عمل نه تنها در قیامت برای انسان مفید نیست بلکه موجب حسرت و ندامت او خواهد شد.

10- گناه علماء دیرتر از گناه جاهلان مورد بخشش قرار می‌گیرد، بطوری‌که قبل از اینکه یک گناه از عالم مورد عفو قرار گیرد، هفتاد گناه از جاهل آمرزیده می‌شود.

11- عالمی که علمش را ذخیره کند و در اختیار دیگران قرار ندهد به عذاب دوزخ گرفتار خواهد شد.

12- عالمی که با عنف و سرسختی مردم را موعظه می‌کند ولی اگر دیگری او را موعظه کرد، ناراحت می‌شود و تندی می‌کند، به جهنم خواهد رفت.

13- عالمی که علمش را در اختیار اشراف و ثروتمندان قرار می‌دهد ولی نسبت به ارشاد و هدایت مساکین و مستمندان عنایت به خرج نمی‌دهد، در جهنم معذب خواهد شد.

14- عالمی که مانند جباران و سلاطین با مردم رفتار کند و اگر از اطاعت فرمانهایش تخلف و کوتاهی کردند با خشم و غضب با آنها برخورد کند، داخل دوزخ خواهد شد.

15- هرعالمی که بیش از توان علمیش، خود را در معرض فتوا قرار دهد و بیش از مقدار دانشش، مدعی علم باشد و با تکلف جواب مردم را بدهد، در دوزخ معذب خواهد شد.

16- ضرر و خطر علماء فاسق آن‌قدر زیاد است که امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: عالم فاسق کمر مرا می‌شکند، زیرا بوسیله زبان عالم‌نمای خود، فسق باطنی را مخفی می‌دارد و مردم را می‌فریبد و حق را ناحق و ناحق را حق جلوه می‌دهد.

17- پیامبر اکرم فرمود: امت من بوسیله علماء فاسق به هلاکت می‌رسند.

هدف از ذکر احادیث، توجه به این مطلب بود که اهل علم با سایر مردم تفاوت ندارند، بلکه مسؤولیت سنگین‌تری را بر عهده دارند. اگر از مردم تزکیه و تهذیب نفس و عمل صالح خواسته شده، از ما نیز همین امر را خواسته‌اند. اگر گنه‌کاری و اخلاق زشت اسباب هلاکت و شقاوت اخروی است علماء و غیر علماء در این جهت فرقی ندارند.

اگر گفته می‌شود که ایمان و عمل صالح، تنها وسیله سعادت و کمال و نیل به مقام قرب الهی است، در مورد علماء نیز همین امر ضرورت دارد. چنانکه بعض مردم به بهشت می‌روند و بعضی به جهنم، بعض علماء هم در دوزخ معذب خواهند شد.

بنابراین اگر ما انتظار داشته باشیم که بدون تزکیه و تهذیب نفس و بدون پرورش اخلاق نیک و بدون عمل صالح، به مقام قرب الهی و درجات عالیه بهشت نائل گردیم سخت اشتباه می‌کنیم و مغرور هستیم. علم تنها نمی‌تواند ما را از عذاب دوزخ نجات دهد و به مقام قرب خدا نائل گرداند، بلکه عمل لازم دارد.

[44]- کافى/ ج 1 ص 47.

[45]- کافى/ ج 1 ص 47.

[46]- کافى/ ج 1 ص 47.

[47]- کافى/ ج 1 ص 44.

[48]- کافى/ ج 1 ص 45.

[49]- کافى/ ج 1 ص 36.

[50]- بحار/ ج 2 ص 28.

[51]- بحار/ ج 2 ص 37.

[52]- بحار/ ج 2 ص 38.

[53]- بحار/ ج 2 ص 37.

[54]- کافى/ ج 1 ص 46.

[55]- کافى/ ج 1 ص 47.

[56]- کافى/ ج 1 ص 46.

[57]- بحار/ ج 2 ص 46.

[58]- بحار/ ج 2 ص 34.

[59]- بحار/ ج 2 ص 56.

[60]- صف/ 2.

[61]- بقره/ 44.

[62]- بحار/ ج 2 ص 108.

[63]- بحار/ ج 2 ص 107.

[64]- بحار/ ج 2 ص 107.

[65]- بحار/ ج 2 ص 110.

[66]- کافى/ ج 1 ص 36.

بزرگترین مشکل ما

بزرگترین مشکل ما اینست که به علم اصالت می‌دهیم و آن را بجای عمل می‌پنداریم. چون عالم دینی هستیم و سروکارمان با امور دینی است همه را در خودمان تجسم‌یافته می‌انگاریم.

چون از خودسازی و تزکیه و تهذیب نفس سخن می‌گوییم و اخلاق نیک و بد را تشریح می‌کنیم و درس اخلاق می‌خوانیم یا می‌گوییم و یا کتاب اخلاق می‌نویسیم، خودمان را تهذیب‌شده و واجد مکارم اخلاق می‌پنداریم.

چون از دروغ و غیبت و سخن‌چینی و تندخویی و حسد و بداخلاقی و ستمکاری و خلف وعده و تکبر و خودخواهی و هواپرستی، و دیگر صفات زشت مذمت می‌کنیم، خودمان را پاک و منزه مفروض می‌داریم.

چون درس عرفان می‌خوانیم و می‌گوییم و مقامات سیروسلوک نفسانی را تشریح می‌کنیم، از مقام رضا و توکل و ذکر و انس و کشف و شهود و فناء، سخن می‌گوییم و الفاظ جبروت و ملکوت و ناسوت را بر زبان جاری می‌سازیم و شرح حال عارفان را بازگو می‌کنیم، خودمان را از عرفا و سالکین الی اللّه محسوب می‌داریم. خود را با مفاهیم عرفان سرگرم می‌سازیم و این سرگرمی را عرفان عملی می‌پنداریم.

در منبرها و خطابه‌ها و سخنرانی‌ها مردم را پندواندرز می‌دهیم، به اخلاق نیک و عمل صالح دعوت می‌کنیم، از ارتکاب گناه و اخلاق زشت برحذر می‌داریم، و فکر می‌کنیم که با گفتن پندواندرز و ایراد سخنرانی، خودمان در زمره نیکان و صالحان و پرهیزکاران قرار می‌گیریم.

سرگرم خواندن فقه و اصول و استنباط احکام الهی و تعیین وظیفه مقلدین و حاشیه زدن بر رساله‌ها و تخمیس اموال مردم و تقسیم آن در بین طلاب و شاگردان هستیم، اما ممکن است از ضرورت خودسازی و تزکیه و تهذیب و پرورش و تکمیل نفس و انجام وظائف و تکالیف شخصی به کلی غافل باشیم. وظائف مقلدین را تعیین کنیم، لیکن چنان اسیر هوی و هوس و مردم‌داری و حب جاه و مقام باشیم که اشتغالات شبانه‌روزی خودمان را بهترین طریق سیروسلوک الی اللّه محسوب بداریم و فکر شناخت وظیفه شخصی و عمل به آن هیچگاه در مغز ما خطور نکند.

در این حال، اظهار ارادتها، دست‌بوسی‌ها، تبرک‌جوئی‌ها، التماس دعا گفتن‌ها، انتظار شفاعت‌ها و نذر و نیازهای مردم، بیشتر ما را از خودمان و ضرورت خودسازی و تزکیه و تهذیب نفس غافل می‌گرداند.

باز هم تکرار می‌کنم مشکل اساسی ما این است که علم را به جای عمل می‌گیریم، در صورتیکه علم، عمل نیست. علم تنها ما را رستگار نمی‌کند، بلکه عمل لازم داریم.

مثل عالم بدون عمل مثل بیماری است که از علم پزشکی کاملا آگاه باشد، بیماریها را خوب بشناسد، خواص داروها و طریق پیشگیری و معالجه امراض را خوب بداند، علم پزشکی را برای دانشجویان تدریس کند، کتاب بنویسد، بیماران را ویزیت کند و نسخه بنویسد، ولی از بیماری خودش به‌کلی غافل باشد و در صدد علاج برنیاید. معلوم است که سرنوشت چنین پزشک بیماری جز شدت یافتن و مزمن شدن بیماری و در نهایت مرگ، چیزی نخواهد بود.

اگر دهها هزار بیمار را معالجه کند و صدها دانشجو را پرورش دهد و دهها کتاب هم بنویسد، هیچکدام اینها از تشدید بیماری و تعجیل در مرگ او جلوگیری نخواهد کرد.

وضع ما اهل علم نیز همینطور است، اگر صدها و هزارها سخنرانی دینی و درس اخلاق داشته باشیم، صدها طلبه از درس فقه و اصول و فلسفه و عرفان و تفسیر و اخلاق ما بهره‌مند شوند و هزاران نفر از رساله عملیه ما استفاده نمایند، در صورتیکه اهل عمل نباشیم و به تهذیب و تزکیه و تحلیه نفس خودمان نپردازیم، به سعادت و کمال و حیات جاویدان آخرت نخواهیم رسید.

البته اهل علم اگر اهل عمل هم باشند و تعلیم و تعلمشان را به قصد قربت انجام دهند، مقام و موقعیت ممتازی دارند و نزد خدا ارزش والایی خواهند داشت.

بنابراین اگر به آنچه می‌گوییم ایمان داریم و واقعا طالب سعادت و کمال هستیم باید به نفس خودمان مراجعه کنیم و همانند یک کارشناس امین و یک قاضی باانصاف، صفات نفسانی و اعمال و گفتارمان را مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار دهیم، اگر کاملا مطابق دستورات شرع بود از این توفیق بزرگ الهی قدردانی کنیم و به راه خویش ادامه دهیم. اما اگر صفات نفسانی و اعمال و گفتارمان برطبق موازین اسلامی نبود، در صدد اصلاح خود برآییم و با استفاده از علومی که داریم به خودسازی و تزکیه و تصفیه و تکمیل نفس خودمان بپردازیم. اول خودمان را بسازیم و اصلاح کنیم، سپس به ارشاد و هدایت مردم مشغول گردیم. خواندنها و گفتنها و نوشتنها و تفکرات و مطالعه‌ها را مقدمه عمل و در طریق تکمیل نفس قرار دهیم، نه در طریق کسب جاه و مقام و نیل به امور پست و فانی دنیا.

اکنون نفس خودم و سایر برادران اهل علم را مورد خطاب قرار داده سؤال می‌کنم:

آیا تاکنون به فکر خودسازی و تزکیه و تکمیل نفس خودمان بوده‌ایم؟

آیا درس و بحث و گفتن‌ها و نوشتن‌ها و سایر امور دینی را خالصا للّه انجام می‌دهیم؟

آیا بر نفس خودمان تسلط یافته‌ایم یا او بر ما تسلط دارد؟

آیا نفسمان را از رذائل اخلاق پاکسازی کرده‌ایم؟

آیا نفس ما از دروغ، غیبت، حسد، تهمت، تکبر، غضب، تندخویی، بخل، خود بزرگ‌بینی، خودخواهی، علاقه به مال و جاه و مقام، غرور، حیله و تزویر، ریاء، نفاق، کینه‌توزی و سایر صفات زشت پاکسازی شده است؟

آیا عدالت اسلامی و حقوق افراد را کاملا رعایت می‌کنیم؟

آیا در صرف بیت المال و سهم امام، عدل اسلامی و تساوی را منظور می‌داریم؟

آیا اگر دستمان به مقام و منصبی رسید، از آن مقام به نفع خودمان و خویشان و دوستانمان سوءاستفاده نمی‌کنیم؟

آیا زندگی ما که از عدل اسلامی و زندگی ساده پیامبر اکرم و امیر المؤمنین سخن

می‌گوییم شباهتی به زندگی آنان دارد؟

آیا تاکنون به فکر افتاده‌ایم که نمازمان را با حضور قلب بخوانیم؟

آیا به تهجد و نماز شب و نوافل تقیّد داریم؟

آیا به ذکر و دعا علاقه داریم؟

آیا در حال ذکر و دعا و نماز به خدا توجه داریم.

آیا با خانواده و خویشان و همسایگانمان رفتار اسلامی داریم؟

آیا احسان و عدالت را رعایت می‌کنیم؟

آیا نسبت به زندگی مساکین و مستمندان و درماندگان، آن‌طور که باید، عنایت داریم؟

آیا حاضریم مقداری از تجملات زندگی خودمان بکاهیم و به آنان کمک کنیم یا فقط مردم را به احسان و نیکوکاری و مواسات دعوت می‌کنیم؟

آیا اگر کسی ما را پندواندرز داد یا انتقاد نمود، حاضریم بدون رنجش به تذکراتش گوش دهیم و اگر درست بود بپذیریم، یا ناراحت می‌شویم و با تندی در صدد دفاع برمی‌آییم؟

آیا حق را می‌پذیریم گرچه به ضرر خودمان و بستگانمان باشد؟

و به‌طور کلی:

آیا به آنچه خوانده‌ایم و می‌دانیم و می‌گوییم و می‌نویسیم عمل می‌کنیم یا نه؟

اگر جواب شما مثبت باشد، از علماء ربانی هستید که آن همه آیات و احادیث در تعریف و تمجید ایشان آمده است. آنان که از امناء رسل و ورثه انبیاء هستند و خدا درباره‌شان می‌فرماید: یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ.[67]
و رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: فقیه واحد اشدّ علی ابلیس من الف عابد[68].

و فرمود: من یرد اللّه به خیرا یفقهه فی الدین[69].

و علی علیه السّلام فرمود: الشاخص فی طلب العلم کالمجاهد فی سبیل اللّه[70].

و رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: من احبّ ان ینظر الی عتقاء اللّه من النار فلینظر

الی المتعلمین فو الذی نفسی بیده ما من متعلم یختلف الی باب العالم الّا کتب اللّه له بکل قدم عبادة سنة و بنی اللّه له بکلّ قدم مدینة فی الجنة و یمشی علی الارض و هی تستغفر له و یمسی و یصبح مغفورا له و شهدت الملائکة انّهم عتقاء اللّه من النار[71].

و فرمود: من جائه الموت و هو یطلب العلم لیحیی به الاسلام کان بینه و بین الانبیاء درجة واحدة فی الجنة[72].

و فرمود: ثلاثة یشفعون الی اللّه یوم القیامة فیشفّعهم: الانبیاء، ثم العلماء ثم الشهداء[73].

و حضرت صادق علیه السّلام فرمود: اذا کان یوم القیامة جمع اللّه عزّ و جلّ الناس فی صعید واحد و وضعت الموازین فتوزن دماء الشهداء مع مداد العلماء فیرجح مداد العلماء علی دماء الشهداء[74].

و امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: المؤمن العالم اعظم اجرا من الصائم القائم الغازی فی سبیل اللّه و اذا مات ثلم فی الاسلام ثلمة لا یسدّها شی‌ء الی یوم القیامة[75].

و رسول خدا فرمود: رحم اللّه خلفائی. فقیل: یا رسول اللّه من خلفائک؟ قال: الذین یحیون سنّتی و یعلّمونها عباد اللّه[76].

اما اگر جوابمان منفی است باید در صدد اصلاح نفس خودمان برآییم، که تشخیص این حقیقت نیز بسیار دشوار است، زیرا نفس اماره با صدها حیله و تزویر ما را فریب می‌دهد و از شناخت واقعیت بازمی‌دارد.

ممکن است آنچنان ما را به درس و بحث و ایراد سخنرانی و تألیف و تصنیف و مردم‌داری و انجام کارهای زندگی مشغول بدارد که فرصت آن را نداشته باشیم تا به امور نفسانی خودمان برسیم.

ممکن است علم را به جای عمل برایمان جلوه دهد و بگوید: چون عالم هستید و به دین خدمت می‌کنید، گناهان شما آمرزیده می‌شود و نیاز چندانی به عمل صالح ندارید.

ممکن است بگوید: شما حجة الاسلام هستید، خطیب توانا و واعظ محترم هستید، استاد گرامی هستید، امام جمعه محترم هستید، مؤلف دانشمند هستید، فقیه و مجتهد هستید و خدمات شما به اسلام و مسلمین خیلی زیاد است. با تبلیغات و

ارشادات شما مردم به بهشت می‌روند و از دوزخ نجات می‌یابند و مردم به شما ارادت و امید شفاعت دارند و شما مداح و مرثیه‌خوان اهل بیت هستید، بنابراین اگر هم گناهکار باشید گناهانتان آمرزیده می‌شود و جایگاه شما در اعلی درجات بهشت خواهد بود.

مگر امام حسین علیه السّلام اجازه می‌دهد که ذاکر و مرثیه‌خوانش به جهنم برود؟!

نفس اماره و شیطان با این قبیل تسویلات ما را فریب می‌دهند و از خودسازی و تزکیه و تهذیب نفس و عمل صالح بازمی‌دارند، لیکن باید هوشیار و مواظب باشیم و با فریبکاری‌های نفس، قاطعانه برخورد کنیم.

اولا نیت و قصدمان را دقیقا مورد توجه و تحلیل قرار دهیم، خوب بیندیشیم که کارهای علمی و خدمات دینی را برای خدا انجام می‌دهیم یا به منظور کسب جاه و مقام و شهرت و جلب توجه مردم و تهیه پول و امرارمعاش؟ اگر بقصد تحصیل دنیا باشد برای آخرتمان سودی نخواهد داشت و بی‌جهت نباید به آنها مغرور شویم. اما اگر قصد اخلاص داریم گرچه خود اینها از بهترین عبادت‌ها محسوب می‌شوند و می‌توانند ما را در مسیر سعادت و تکامل قرار دهند، لیکن جای سایر عبادتها را نمی‌گیرند و ما را از ضرورت تزکیه و تهذیب نفس بی‌نیاز نمی‌گردانند.

ثانیا توجه داشته باشیم که خوشبینی و اظهار ارادت مردم و ملقب شدن به دانشمند محترم، حجة الاسلام و دیگر القاب، در سعادت و کمال اخروی ما تأثیری ندارد اگر با اخلاق و اعمالمان حجة الاسلام باشیم برایمان مفید است، نه با علم فقط.

ثالثا به این نکته توجه داشته باشیم که ممکن است در اثر درس‌ها، و سخنرانی‌ها و نوشته‌ها و منبرها و مداحی‌ها و مرثیه‌خوانی‌های ما، صدها و هزارها نفر هدایت یابند و به سعادت و کمال نائل گردند، لیکن سعادت و کمال آنان مستلزم نجات و رستگاری ما نخواهد بود. ما به آنان گفته‌ایم و عمل کرده‌اند تا به سعادت و کمال رسیده‌اند، اگر خودمان اهل عمل نباشیم ارشاد و هدایت آنان برایمان سودی نخواهد داشت. وقتی در قیامت مشاهده کنیم که مردم از گفتار ما استفاده کرده و در اثر عمل، به مقامات عالی نائل گشته‌اند ولی خودمان محروم هستیم، در حسرت و ندامت و خجالت خواهیم بود.

البته ما منکر نیستیم که اشتغالات علمی و خدمات روحانی و ارشاد و هدایت مردم، خود از بهترین عبادتها محسوب می‌شود و در صورتیکه با قصد قربت انجام بگیرد می‌تواند در مسیر تکامل و تقرب واقع شود، لیکن نه پاسخگوی گناهان و رذائل اخلاقی است و نه وظائف و تکالیف را ساقط می‌سازد.

بنابراین، اهل علم نیز مانند دیگران، برای نجات از هلاکت و نیل به سعادت و کمال، نیاز به تقوا و تزکیه و تهذیب نفس و جدیت در عبادت و عمل صالح دارند، لیکن بزرگترین مشکل ما غرور علمی و قدرت توجیه‌گری است. علم و دانش که باید باعث تنبّه و بیداری و خوف و خشیت باشد و انسان را به کوشش و جدیت در عمل وادار کند، متأسفانه گاهی موجب غرور و جهالت می‌شود و وسیله توجیه‌گری و بهانه‌جویی و عذر تراشی می‌گردد. شیطانی که در کمین ما نشسته از سایر شیاطین حیله‌گرتر و مکارتر است. در راه اغواگری حتی از موقعیت دینی و علمی ما نیز استفاده می‌کند و از طریق بهترین کارها که باید ما را به بهشت هدایت کند به دوزخ می‌فرستد.

ما گناهان و اخلاق رذیله را خوب می‌شناسیم و از کیفر و تبعات آنها کاملا آگاهیم، لیکن در اثر توجیهات و عذرتراشی‌های غلط مغرور شده‌ایم. ممکن است دروغ بگوییم، غیبت بکنیم، تهمت بزنیم، حیثیت و آبروی افراد را ببریم، خلف‌وعده بکنیم، حقوق افراد را تضییع نماییم، خانواده‌مان را اذیت کنیم، برطبق دلخواه و برای حفظ شخصیت خودمان، بیت المال را به مصرف برسانیم، تکبر داشته باشیم، وظائف فردی و اجتماعی را انجام ندهیم، بدون اینکه مسؤولیتی را بپذیریم و به اسلام خدمت کنیم تا آخر عمر از سهم امام ارتزاق نماییم، لیکن بوسیله قدرت علمی همه را تأویل و توجیه و تجویز کنیم و بدین وسیله وجدانمان را قانع سازیم. ولی باید بدانیم که این تأویلات و توجیهات و عذرتراشی‌ها از نیرنگ‌های شیطان و نفس اماره است و در قیامت پاسخگوی زشتی اعمال ما نخواهد شد. ممکن است با این عذرتراشیها وجدانمان را قانع سازیم، لیکن در قیامت پاسخ خدا را چگونه خواهیم داد؟!.

پروردگارا همه ما را از وسائس شیطان و نفس اماره نجات بده و در پیمودن صراط مستقیم تکامل و سیروسلوک الی اللّه هدایت فرما.

آمین رب العالمین.

امینى، ابراهیم، خودسازى (تزکیه و تهذیب نفس)، 1جلد، شفق – قم، چاپ: هشتم.

[67]- مجادلة/ 11.

[68]- بحار/ ج 1 ص 177.

[69]- بحار/ ج 1 ص 177.

[70]- بحار/ ج 1 ص 179.

[71]- بحار/ ج 1 ص 184.

[72]- بحار/ ج 1 ص 184.

[73]- بحار/ ج 2 ص 15.

[74]- بحار/ ج 2 ص 14.

[75]- بحار/ ج 2 ص 17.

[76]- بحار/ ج 2 ص 25.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد