۱۳۹۲/۰۸/۲۷
–
۳۴۵ بازدید
خولی کیست؟
خولى بن یزید اصبحى از دژخیمان کوفه و دشمنان اهل بیت علیهم السلام و از یاران و همراهان عمر بن سعد در کربلا و از قاتلین سید الشهدا (ع) بوده است. در برخی از منابع از خولی به عنوان قاتل عثمان بن علی(ع)( الاخبار الطوال،ص257.) یا یکی از قاتلین او یاد شده است.( الطبقات الکبری، خامسه1، ص476؛ انساب الاشراف، ج3، ص201؛تاریخ طبری، ج5، ص449 و الارشاد شیخ مفید، پیشص109.) برخی دیگر از منابع نیز او را قاتل جعفر بن علی دانسته و آورده اند: «خولی بن یزید اصبحی تیری به شقیقه یا چشم جعفر زد و او را به شهادت رساند.»( مناقب آل ابیطالب، ابن شهرآشوب،ج4، ص107 ؛ العوالم الامام الحسین(ع)، ص281.)
برخی از منابع خولی را قاتل سیدالشهداء(ع) معرفی کرده و گفته اند کسی که سر امام(ع) را از بدنش جدا کرد خولی بوده است.(طبقات الکبری خامسه1، ص474؛ انساب الاشراف، ج3، ص204؛ تاریخ طبری، ج5، ص453 ؛ الفتوح، ج5، ص119.) اما برخی دیگر از منابع، بر این اعتقادند که او قاتل امام حسین(ع) نبود؛ اما از کسانی بود که اقدام به بریدن سر امام(ع) کرد؛ ولی وقتی وارد گودال قتلگاه شد دستش لرزید و لرزه بر اندامش افتاد و کنار رفت، در این هنگام شمر بن ذی الجوشن یا سنان بن انس(تاریخ طبری، ج5، ص450؛ الارشاد شیخ مفید، ج2، ص112؛ اللهوف، ص126.) و به نقلی برادر خولی- شبل بن یزید- پیاده شد و سر امام(ع) را جدا کرد و به دست خولی داد.(اخبار الطوال، ص258.)
پس از شهادت امام حسین(ع)، خولی به همراه محمد بن مسلم ازدی مأموریت یافت تا سر مقدس امام(ع) را نزد ابن زیاد ببرد.( طبقات الکبری، خامسه1، ص481؛ انساب الاشراف، ج3، ص206؛ تاریخ طبری، ج5، ص455.) آنها شبانگاه به کوفه رسیدند؛ اما چون قصر ابن زیاد در این هنگام بسته بود، او سر امام(ع) را به خانه خود برد و آن را در تنور خانه جای داد و به همسرش نوار گفت: «بی نیازی عمرمان را با خود آورده ام! سر حسین(ع) اکنون در خانه با توست.» در این هنگام همسرش -نوار- برآشفت و با خشم به خولی گفت: «مردم طلا و نقره به خانه می آوردند و تو رفتی سر فرزند دختر پیامبر(ص) را با خود آورده ای[و می گویی مایه بی نیازی زندگی مان را با خود آورده ای؟] دیگر سر من و تو روی یک بالش نخواهد بود.» صبح فردا خولی سر امام(ع) را نزد ابن زیاد برد و خبر شهادت امام(ع) را به او داد.( انساب الاشراف، ج3، ص206؛ تاریخ طبری، ج5، ص455؛ ؛ البدایه و النهایه، ج8، ص189.)
پس از قیام مختار، مأموران او مأموریت یافتند تا به خانه خولی رفته و او را به سزای عمل زشتش برسانند. مأموران مختار خانه خولى بن یزید را در محاصره گرفتند، خولی متوجه حضور مأموران شد پس در دستشویی خانه اش مخفی شد. یاران مختار وارد خانه شدند و همسر خولی را یافته از او پرسیدند: «شوهرت کجاست؟» گفت: «نمى دانم کجاست»؛ اما با اشاره ی دست، مخفیگاه خولی را به مأموران نشان داد. پس آنان خولی را در حالی که زنبیلى بر سر خویش نهاده بود پیدا کردند و از آنجا بیرون کشیدند و سپس مختار را از اسارت او با خبر کردند. مختار نزد یاران خود آمد و دستور داد او را کشته و بدنش را بسوزانند.( تاریخ الطبری، ج6، ص59 )
برخی از منابع خولی را قاتل سیدالشهداء(ع) معرفی کرده و گفته اند کسی که سر امام(ع) را از بدنش جدا کرد خولی بوده است.(طبقات الکبری خامسه1، ص474؛ انساب الاشراف، ج3، ص204؛ تاریخ طبری، ج5، ص453 ؛ الفتوح، ج5، ص119.) اما برخی دیگر از منابع، بر این اعتقادند که او قاتل امام حسین(ع) نبود؛ اما از کسانی بود که اقدام به بریدن سر امام(ع) کرد؛ ولی وقتی وارد گودال قتلگاه شد دستش لرزید و لرزه بر اندامش افتاد و کنار رفت، در این هنگام شمر بن ذی الجوشن یا سنان بن انس(تاریخ طبری، ج5، ص450؛ الارشاد شیخ مفید، ج2، ص112؛ اللهوف، ص126.) و به نقلی برادر خولی- شبل بن یزید- پیاده شد و سر امام(ع) را جدا کرد و به دست خولی داد.(اخبار الطوال، ص258.)
پس از شهادت امام حسین(ع)، خولی به همراه محمد بن مسلم ازدی مأموریت یافت تا سر مقدس امام(ع) را نزد ابن زیاد ببرد.( طبقات الکبری، خامسه1، ص481؛ انساب الاشراف، ج3، ص206؛ تاریخ طبری، ج5، ص455.) آنها شبانگاه به کوفه رسیدند؛ اما چون قصر ابن زیاد در این هنگام بسته بود، او سر امام(ع) را به خانه خود برد و آن را در تنور خانه جای داد و به همسرش نوار گفت: «بی نیازی عمرمان را با خود آورده ام! سر حسین(ع) اکنون در خانه با توست.» در این هنگام همسرش -نوار- برآشفت و با خشم به خولی گفت: «مردم طلا و نقره به خانه می آوردند و تو رفتی سر فرزند دختر پیامبر(ص) را با خود آورده ای[و می گویی مایه بی نیازی زندگی مان را با خود آورده ای؟] دیگر سر من و تو روی یک بالش نخواهد بود.» صبح فردا خولی سر امام(ع) را نزد ابن زیاد برد و خبر شهادت امام(ع) را به او داد.( انساب الاشراف، ج3، ص206؛ تاریخ طبری، ج5، ص455؛ ؛ البدایه و النهایه، ج8، ص189.)
پس از قیام مختار، مأموران او مأموریت یافتند تا به خانه خولی رفته و او را به سزای عمل زشتش برسانند. مأموران مختار خانه خولى بن یزید را در محاصره گرفتند، خولی متوجه حضور مأموران شد پس در دستشویی خانه اش مخفی شد. یاران مختار وارد خانه شدند و همسر خولی را یافته از او پرسیدند: «شوهرت کجاست؟» گفت: «نمى دانم کجاست»؛ اما با اشاره ی دست، مخفیگاه خولی را به مأموران نشان داد. پس آنان خولی را در حالی که زنبیلى بر سر خویش نهاده بود پیدا کردند و از آنجا بیرون کشیدند و سپس مختار را از اسارت او با خبر کردند. مختار نزد یاران خود آمد و دستور داد او را کشته و بدنش را بسوزانند.( تاریخ الطبری، ج6، ص59 )