معرفت برای رسیدن به اضطرار امری بسیار ضروری و اقدام برای امرار معاش مناسب حال خود نیز اضطراری واجب است. همین دوست داشتن معارف مهدوی، دعا نمودن و رسیدن به این نکته مهم نیاز و اضطرار به ظهور حضرت، بسیار ارزشمند و ستودنی است. برای رسیدن به اهداف خود تلاش داریم ولی آنچه باید بشویم، یا بدانچه باید برسیم نمیشویم و نمیرسیم. یعنی شناخت و معرفت به هدف را برای خود و به اندازه ظرفیت خود تکمیل ننموده ایم . شاید به شرایط اینچنینی عادت نموده و خو گرفته ایم. باید بفهمیم برای چه آمدهایم و دریابیم آن هدف غایی، تنها با ظهور اماممان حاصل میشود، وقتی ببینیم او نیست، درد غیبت امام علیه السلام و اضطرار به ظهورشان برایمان تعریف بشود. ما به غیبت امام و حاکمیت دنیا و نفس و شیطان نباید تن در داده و آرام بمانیم. وقتی راضی شدیم، نمیتوانیم مضطرّ و منتظرِ آمدن امام باشیم. چگونه مضطر شویم؟ باید بفهمیم که به چه نیاز داریم و برآورندۀ نیازمان کیست؛ باید دردِ نبودن امام را بفهمیم؛ باید بفهمیم که چشم، برای دیدن است و وقتی ندید، حتی در جمع کوران هم، فکر نکنیم کوری، طبیعی است، بلکه دنبالِ دیدن باشیم. پس فقط از راه کسب معرفت، میشود مضطر شد و راه دیگری وجود ندارد. سختترین سختی، محروم بودن از امام است. ضروریترین درمان هم، ادراک این درد است؛ اما این اضطرار و ادراک درد، هرگز سبب دلسردی و ناامیدی نمیشود. در هیچ شرایطی نباید اضطرار و نبودِ اماممان را فراموش کنیم؛ نباید باورهای درست و فرهنگ جامع اماممان را از یاد ببریم. کافی است قلبمان به یاد آورد که ما برای راحتیهای کاذب نیامدهایم؛ بلکه غایت ما، حرکت در مسیر ظهور ولیاللهالأعظم عجل الله فرجه است و وقتی اماممان در غیبت است، باید همۀ فکر و ذکر و تلاش و مجاهدهمان، برای زمینهسازی ظهور آن حضرت باشد. کسی که حضرت را نمی شناسد و به او معرفتی ندارد٬ به او احتیاج و اضطراری هم پیدا نمی کند. در نبود او دردی در خود حس نمی کند. بحث ما این نیست که اضطرار مقدم است ٬ یا معرفت ٬ تا شما بگویید: اول باید معرفتی در درونمان شکل بگیرد تا اضطرار بیاید٬ بلکه بحث ما این است که آن چه مهم تر از معرفت است٬ همان اضطرار است که گشایش و فرج است. چیزی که باعث حرکت و تلاش است و شور و گرمی می دهد و ما را به دنبال درمان می کشاند٬ اضطرار است.«هر کجا دردی دوا آن جا رود / هر کجا آهی شفا آن جا رود» اگر لیوان آبی در مقابل باشد. یقین به وجودش داریم. خاصیت آب را هم می دانیم. اگر یک دانشمند فیزیک یا شیمی باشیم٬ ترکیب شیمیایی و خواص فیزیکی و شیمیایی آن را هم می دانیم.اما این علم و یقین حرکتی در ما ایجاد نمی کند تا به سمت آن دست دراز کنیم. چرا؟ چون تشنه نیستیم٬ عطش نداریم٬ درد آب نداریم. ولی اگر در یک بیابان خشک تشنه شدیم و به عطش شدید گرفتار شدیم و جگرمان سوزش پیدا کرد٬ آن وقت یقین به وجود آب هم لازم نیست. حتی اگر احتمال بدهیم که در چند کیلومتری آب وجود دارد٬ به طرفش می دویم. پس آن چه حرکت و تلاش و شور و گرمی می آورد٬ نیاز و احتیاج و اضطرار و دردمندی است٬ نه علم و یقین. حضرت اباعبدالله علیه السلام در دعای عرفه همین را از خدا در خواست می کند:« وَأَوْقِفْنِی عَلَی مَرَاکِزِ اضْطِرَارِی؛ خدایا٬ مرا به ریشه های نیازهایم به اضطرارها و فقرهایم واقف گردان.»سرّ اجابت دعای مضطر هم این است که وقتی کسی مضطر می شود٬ دعایش تازه دعا می شود و به آسمان می رود. معرفت برای رسیدن به اضطرارنیازهستی به ظهور امری واجب و بسیار ضروری است. اقدام برای امرار معاش مناسب حال خود نیز اضطراری و واجب برای هر مسلمان است.