خانه » همه » مذهبی » داستان تبلیغ حضرت یونس(ع)

داستان تبلیغ حضرت یونس(ع)


داستان تبلیغ حضرت یونس(ع)

۱۳۹۲/۰۹/۱۰


۱۵۹۵ بازدید

حضرت یونس ع چندسال مردم زمانش را تبلیغ به سوی خدا نمودند ؟و همچنین روش تبلیغی اش چگونه بود؟ و چه شد که قومش را نفرین کردو چرابرعکس خودش دچار عذاب در داخل شکم ماهی شدند؟و تا چه مدت در شکم ماهی و چگونه اقامت کرد؟و چگونه از ان خارج و بعد ان چه اتفاقی افتاد؟

لطفا در پاسخ پرسشها به مطالب زیر توجه کنید. یونس فرزند متی پس از حضرت موسی و هارون قدم به عرصه وجود گذاشت . برخی او را از اولاد هود می دانند و ماموریت او را هدایت قوم ثمود دانسته اند . سرزمین ظهور او منطقه ای در عراق به نام نینوا بود . برخی ظهور او را در حدود 825 سال قبل از میلاد حضرت عیسی ع نوشته اند ( نمونه ج 19 ص 162 ) دلیل روشنی در دست نیست که چند مدت در شکم ماهی ماند . در برخی روایات نه ساعت ؛ در برخی سه روز ؛ در برخی چهل روز و در برخی بیشتر . در روایتی از علی علیه السلام آمده است که نه ساعت در شکم ماهی ماند . برخی از مفسران اهل سنت یک ساعت ذکر کرده اند . (همان؛ ص 164 )
در آیات سوره صافات خداوند داستان حضرت یونس را بیان می کند و او را به خاطر ترک اولی ملامت می کند :
«وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ (صافات -139) إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ (140) فَساهَمَ فَکانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ (141) فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِیمٌ (142) فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ (143) لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ (144) فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقِیمٌ (145) وَ أَنْبَتْنا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِنْ یَقْطِینٍ (146) وَ أَرْسَلْناهُ إِلى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ (147) فَآمَنُوا فَمَتَّعْناهُمْ إِلى حِینٍ (148)».
ترجمه:
«و همانا یونس هم از پیامبران بود (139). به یادش آور زمانى که به طرف یک کشتى پر بگریخت (140). پس قرعه انداختند و او از مغلوبین شد (141). پس ماهى او را ببلعید در حالى که ملامت زده بود (142). و اگر او از تسبیح گویان نمى بود (143). حتما در شکم ماهى تا روزى که خلق مبعوث شوند باقى مى ماند (144). ولى چون از تسبیح گویان بود ما او را به خشکى پرتاب کردیم در حالى که مریض بود (145). و بر بالاى سرش بوته اى از کدو رویاندیم (146). و او را به سوى شهرى که صد هزار نفر و بلکه بیشتر بودند فرستادیم (147). پس ایمان آوردند ما هم به نعمت خود تا هنگامى معین (مدت عمر آن قوم) بهره مندشان گردانیدیم (148)».
قوم کافر یونس با مشاهده نشانه اى از عذاب الهى بیدار شدند و توبه کردند، و خدا آنها را مشمول الطاف خویش قرار داد، و از برکات مادى و معنوى بهره مند نمود، حتى یونس را به خاطر ترک اولایى که به خاطر تعجیل در مهاجرت از میان این قوم انجام داد، گرفتار مشکلات و ناراحتى کرد، و حتى در مورد او به ابق که معمولا در باره بندگان فرارى ذکر مى شود تعبیر نمود!.
به هر حال در سوره هاى متعددى از قرآن مجید (از جمله سوره انبیاء و یونس و سوره قلم و صافات) از این پیامبر بزرگ و داستانش سخن به میان آمده و در هر کدام بخشى از حالات او منعکس است، و در سوره صافات بیشترین تکیه روى مساله فرار یونس و گرفتارى و نجات او است.
یونس (ع) همانند سایر انبیاء دعوت خود را از توحید و مبارزه با بت پرستى شروع کرد، و سپس با مفاسدى که در محیط رائج بود به مبارزه پرداخت.
اما آن قوم متعصب که چشم و گوش بسته از نیاکان خود تقلید مى کردند در برابر دعوت او تسلیم نشدند.
یونس (ع) هم چنان از روى دلسوزى و خیرخواهى مانند پدرى مهربان آن قوم گمراه را اندرز مى داد، ولى در برابر این منطق حکیمانه چیزى جز مغالطه و سفسطه از دشمنان نمى شنید.
تنها گروه اندکى که شاید از دو نفر تجاوز کردند ( عابد و عالمى!) به او ایمان آوردند.
یونس آن قدر تبلیغ کرد که تقریبا از آنها مایوس شد، در بعضى از روایات آمده است که به پیشنهاد مرد عابد (و با ملاحظه اوضاع و احوال قوم گمراه) تصمیم گرفت به آنها نفرین کند .
این برنامه تحقق یافت و یونس به آنها نفرین کرد. به او وحى آمد که در فلان زمان عذاب الهى نازل مى شود، هنگامى که موعد عذاب نزدیک شد یونس همراه مرد عابد از میان آنها بیرون رفت در حالى که خشمگین بود، تا به ساحل دریا رسید در آنجا یک کشتى پر از جمعیت و بار را مشاهده کرد، و از آنها خواهش نمود که او را نیز همراه خود ببرند.
این همان است که قرآن به آن اشاره کرده، مى گوید: به خاطر بیاور هنگامى را که به سوى کشتى مملو از بار و جمعیت فرار کرد (إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ ).
یونس سوار بر کشتى شد، طبق روایات ماهى عظیمى سر راه را بر کشتى گرفت، دهان باز کرد گویى غذایى مى طلبد، سرنشینان کشتى گفتند به نظر مى رسد گناهکارى در میان ما است! (که باید طعمه این ماهى شود، و چاره اى جز استفاده از قرعه نیست) در اینجا قرعه افکندند قرعه به نام یونس درآمد! طبق روایتى قرعه را سه بار تکرار کردند، و هر بار به نام یونس در آمد، ناچار یونس را گرفتند در دهان ماهى عظیم پرتاب کردند! قرآن در آیات مورد بحث با یک جمله کوتاه به این ماجرا اشاره کرده مى گوید: یونس با آنها قرعه افکند و مغلوب شد! (فَساهَمَ فَکانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ ).
ساهم از ماده سهم در اصل به معنى تیر و ساهمه به معنى قرعه کشى آمده است، زیرا به هنگام قرعه کشى نامها را بر چوبه هاى تیر مى نوشتند، و با هم مخلوط مى کردند، سپس یک چوبه تیر از آن بیرون مى آوردند و به نام هر کس اصابت مى کرد مشمول قرعه مى شد.
مدحض از ماده ادحاض به معنى باطل کردن و زائل نمودن و مغلوب کردن است، و در اینجا منظور این است که قرعه به نام او اصابت کرد.
این تفسیر نیز گفته شده که دریا طوفانى شد، و بار کشتى سنگین بود و هر لحظه خطر غرق شدن سرنشینان کشتى را تهدید مى کرد و چاره اى جز این نبود که براى سبک شدن کشتى بعضى از افراد را به دریا بیفکنند، و قرعه به نام یونس درآمد، او را به دریا انداختند، و درست در همین هنگام نهنگى فرا رسید و او را در کام خود فرو برد.
به هر حال قرآن مى گوید: ماهى عظیم او را بلعید در حالى که مستحق ملامت بود! (فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِیمٌ).
در روایتى آمده است : اوحى اللَّه الى الحوت لا تکسر منه عظما و لا تقطع له وصلا: خداوند به آن ماهى وحى فرستاد که هیچ استخوانى را از او مشکن، و هیچ پیوندى را از او قطع مکن! .
یونس خیلى زود متوجه ماجرا شد، و با تمام وجودش رو به درگاه خدا آورد، و از ترک اولى خویش استغفار کرد، و از پیشگاه مقدسش تقاضاى عفو نمود.
در اینجا ذکر معروف و پرمحتوایى از قول یونس نقل شده که در آیه 87 سوره انبیاء آمده، و در میان اهل عرفان به ذکر یونسیه معروف است:
فَنادى فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ.
این اعتراف خالصانه و این تسبیح توأم با ندامت کار خود را کرد و همانگونه که در آیه 88 سوره انبیاء آمده « فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ: ما دعاى او را اجابت کردیم و از غم و اندوه نجاتش دادیم و اینگونه مؤمنان را نجات مى دهیم».
سپس همانگونه که قرآن مى گوید: ما او را در یک سرزمین خشک و خالى از درخت و گیاه افکندیم، در حالى که بیمار بود (فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقِیمٌ).
ماهى عظیم در کنار ساحل خشک و بى گیاهى آمد، و به فرمان خدا لقمه اى را که از او زیاد بود بیرون افکند، اما پیدا است این زندان عجیب سلامت جسم یونس را بر هم زده بود، بیمار و ناتوان از این زندان آزاد شد.
درست نمى دانیم یونس چه مدت در شکم ماهى بود، ولى مسلم است هر چه بود نمى توانست از عوارض آن بر کنار ماند، درست است که فرمان الهى صادر شده بود که یونس هضم و جذب بدن ماهى نشود، اما این بدان معنى نبود که آثارى از این زندان را به همراه نیاورد، لذا جمعى از مفسران نوشته اند که او به صورت جوجه نوزاد و ضعیف و بى بال و پر از شکم ماهى بیرون آمد، به طورى که توان حرکت نداشت.
باز در اینجا لطف الهى به سراغ او آمد، چرا که بدنش بیمار و آزرده، و اندامش خسته و ناتوان بود، آفتاب ساحل او را آزار مى داد، پوششى لطیف لازم بود تا بدنش در زیر آن بیارامد، قرآن در اینجا مى گوید: ما کدوبنى بر او رویانیدیم تا در سایه برگهاى پهن و مرطوب بیارامد (وَ أَنْبَتْنا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِنْ یَقْطِینٍ).
یقطین به طورى که بسیارى از ارباب لغت و مفسران گفته اند: هر گیاهى است که ساقه ندارد، و داراى برگهاى پهن است، مانند بوته خربزه و کدو و خیار و هندوانه و امثال آن، ولى بسیارى از مفسران و روات حدیث در اینجا تصریح کرده اند که منظور خصوص کدوبن است (باید توجه داشت که شجره در لغت عرب هم به نباتاتى گفته مى شود که داراى ساقه و شاخه است و هم بدون ساقه و شاخه، و به تعبیر دیگر اعم از درخت و گیاه است. حتى در اینجا حدیثى از پیامبر گرامى اسلام (ص) نقل کرده اند که شخصى به آن حضرت عرض کرد: انک تحب القرع؟ شما کدو را دوست دارید؟ فرمود : اجل هى شجرة اخى یونس : آرى آن گیاه برادرم یونس است.
مى گویند: کدوبن علاوه بر اینکه برگهاى پهن و پرآبى دارد و مى توان از آن سایبان خوبى تهیه کرد مگس نیز بر برگهاى آن نمى نشیند، و یونس به خاطر توقف در شکم ماهى پوست تنش آن قدر نازک و حساس شده بود که از نشستن حشرات بر آن رنج مى برد، او اندام خود را با این کدوبن پوشانید تا هم از سوزش آفتاب در امان باشد و هم از حشرات.
شاید خداوند مى خواهد درسى را که به یونس در شکم ماهى داده است، در این مرحله تکمیل کند، او باید تابش آفتاب و حرارتش را بر پوست نازک تنش احساس کند، تا در آینده در مقام رهبرى براى نجات امتش از آتش سوزان جهنم تلاش و کوشش بیشترى به خرج دهد، همین مضمون در بعضى از روایات اسلامى وارد شده است .
یونس را در اینجا رها مى کنیم و به سراغ قومش مى رویم.
هنگامى که یونس با حالت خشم و غضب قوم را رها کرد، و مقدمات خشم الهى نیز بر آنها ظاهر شد، تکان سختى خوردند و به خود آمدند، اطراف عالم و دانشمندى را که در میان آنها بود گرفتند، و با رهبرى او در مقام توبه بر آمدند.
در بعضى از روایات آمده است که آنها دسته جمعى به سوى بیابان حرکت کردند، و بین زنان و فرزندان، و حیوانات و بچه هاى آنها، جدایى افکندند، سپس گریه را سر دادند، و صداى ناله خود را بلند کردند و مخلصانه از گناهان خویش و تقصیراتى که در باره پیامبر خدا یونس داشتند توبه کردند.
در اینجا پرده هاى عذاب کنار رفت و حادثه بر کوه ها ریخت، و جمعیت مؤمن توبه کار به لطف الهى نجات یافتند .
یونس بعد از این ماجرا به سراغ قومش آمد تا ببیند عذاب بر سر آنها چه آورده است؟
هنگامى که آمد در تعجب فرو رفت که چگونه آنها در روز هجرتش همه بت پرست بودند ولى اکنون همه موحد خداپرست شده اند؟
قرآن در اینجا مى گوید: ما او را به سوى جمعیت یکصد هزار نفرى یا بیشتر فرستادیم (وَ أَرْسَلْناهُ إِلى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ).
آنها ایمان آوردند و ما تا مدت معینى آنان را از مواهب حیات و زندگى دنیا بهره مند ساختیم (فَآمَنُوا فَمَتَّعْناهُمْ إِلى حِینٍ).
البته ایمان اجمالى و توبه آنها قبلا بود، ولى ایمان آنها بطور تفصیل به خدا و پیامبرش یونس و تعلیمات و دستورات او هنگامى صورت گرفت که یونس به میان آنها بازگشت.
قابل توجه اینکه از آیات قرآن استفاده مى شود که این ماموریت مجدد به سوى همان قوم پیشین بوده است، و اینکه بعضى آن را ماموریت جدیدى به سوى قوم تازه اى دانسته اند با ظاهر آیات سازگار نیست.
زیرا از یک سو در اینجا خواندیم: فَآمَنُوا فَمَتَّعْناهُمْ إِلى حِینٍ: یعنى این قومى که یونس ماموریت هدایت آنها را پیدا کرد ایمان آوردند و ما آنها را تا زمان معینى بهره مند ساختیم.
و از سوى دیگر همین تعبیر در سوره یونس در باره همان قوم سابق آمده است: فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِیمانُها إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى حِینٍ: چرا هیچیک از اقوام به موقع ایمان نیاوردند تا مفید به حالشان باشد، جز قوم یونس که وقتى ایمان آوردند عذاب خوارکننده را در زندگى دنیا از آنها برطرف ساختیم، و تا مدت معینى آنها را بهره مند نمودیم (یونس- 98).
(تفسیر نمونه، ج 19، ص 154 ).
 
 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد