خانه » همه » مذهبی » داستان «حبیب نجّار» چه بود و آیا سوره «یس»، به نام او نیز نامیده می‌شود؟!

داستان «حبیب نجّار» چه بود و آیا سوره «یس»، به نام او نیز نامیده می‌شود؟!

نام مشهور سوره یس، همان «یس» است که در زمان پیامبر(ص) نیز به همین نام از آن یاد می‌شد. اما چون در این سوره، داستان «حبیب نجار» آمده، بعدها در برخی منابع به نام او نیز از آن یاد ‌شده است.[1]
در آیه بیستم سوره یس می‌خوانیم: «و مردى [با ایمان] از دورترین نقطه شهر با شتاب فرا رسید، گفت: اى قوم من! از فرستادگان [خدا] پیروى کنید».[2] ‏آن مرد حبیب بن اسرائیل نجّار بود[3] و منزلش در دورترین دروازه از دروازه‌هاى شهر بوده و هنگامى که به او خبر رسید که مردمان شهر می‌خواهند رسولان را به قتل برسانند، در حالی‌که سخت می‌دوید، به آن‌جا آمد.[4]
از پیامبر اسلام(ص) روایت شده است؛ «صدیقان سه نفرند: 1. حبیب نجار، مؤمن آل یاسین که [خداوند] می‌گوید: “پیروى کنید از رسولان و پیروى کنید از کسانى که مزدى از شما نمی‌خواهد و رهبرند”. 2. حزقیل، مؤمن آل فرعون، 3. على بن ابی‌طالب(ع) که بهتر همه است».[5]
در مورد حبیب نجار گفته شده؛ وی مبتلا به بیمارى جذام و فلج بود، رسولان او را شفا دادند و او نیز به آنان ایمان آورد.[6]
حبیب نجار در غار، خدا را پرستش می‌کرد، شنید افرادی از سوی حضرت عیسی(ع) به انطاکیه وارد شدند نزدشان رفت و پرسید: «آیا در ازای این دعوت مزدی می‌خواهید؟» گفتند: خیر. پس رو به قومش نمود و گفت: «اى قوم من! از فرستادگان [خدا] پیروى کنید! از کسانى پیروى کنید که از شما مزدى نمی‌خواهند و خود هدایت یافته‏اند! من چرا کسى را پرستش نکنم که مرا آفریده، و همگى به سوى او بازگشت داده می‌شوید؟! آیا غیر از او معبودانى را انتخاب کنم که اگر خداوند رحمان بخواهد زیانى به من برساند، شفاعت آنها کمترین فایده‌اى براى من ندارد و مرا [از مجازات او] نجات نخواهند داد! اگر چنین کنم، من در گمراهى آشکارى خواهم بود!  [به همین دلیل] من به پروردگارتان ایمان آوردم پس به سخنان من گوش فرا دهید!»، امّا قومش او را با سنگ مورد حمله قرار دادند، سرانجام او را شهید کردند و به او گفته شد: «وارد بهشت شو!» گفت: «اى کاش قوم من می‌دانستند … که پروردگارم مرا آمرزیده و از گرامی‌داشتگان قرار داده است!» و ما بعد از او بر قومش هیچ لشکرى از آسمان نفرستادیم، و هرگز سنت ما بر این نبود، آنان بعد از کشتن حبیب نجار چندان عمری نکردند تا این‌که یک صیحه آسمانى آنان را گرفت ناگهان همگى خاموش شدند.[7]
 

[1]. جعفر شرف الدین‏، الموسوعة القرآنیة، خصائص السور، ج ‏7، ص 171، بیروت، دار التقریب بین المذاهب الاسلامیة، چاپ اول، 1420ق.
[2]. «وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدینَةِ رَجُلٌ یسْعى‏ قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلینَ».
[3]. بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج ‏4، ص 572، تهران، بنیاد بعثت، چاپ اول، 1416ق؛ ثعلبی نیشابوری، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج ‏8، ص 126، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1422ق.
[4]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏8، ص 655، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.
[5]. شیخ صدوق، الأمالی، ص 476، بیروت، اعلمی، چاپ پنجم، 1400ق.
.[6] مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج ‏8، ص 655.
[7]. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج ‏5، ص 261، قم، کتابخانه آیة الله مرعشى نجفى، 1404ق؛ نیز ر.ک: یس، 20 – 29.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد