خانه » همه » مذهبی » داستان علی (ع) و زن مشک به دوش

داستان علی (ع) و زن مشک به دوش


داستان علی (ع) و زن مشک به دوش

۱۳۹۲/۱۱/۱۲


۵۷۴۵ بازدید

اگر معصومین مبری از غفلت هستند، ((ذق یا علی! هذا جزاء من نسی المساکین)) دیگر چیست؟ نسی المساکین: مصداق غفلته دیگه؟

جریان با ترجمه ای که کتاب الحیات آورده این گونه نقل شده است: « امام على (ع) زنى را دید که مشکى آب بر دوش خود مى برد. آن مشک را از وى گرفت و همراه او به بردن آن پرداخت؛ و چون از حال او پرسید گفت: على بن ابى طالب همسر مرا به یکى از مرزها فرستاد و او کشته شد، و چند طفل یتیم براى من برجاى گذاشت. چون چیزى ندارم ناگزیر به خدمتگزارى مردم مى پردازم. على رفت و شب را به پریشاندلى گذراند. چون بامداد شد زنبیلى پر از خوراکى براى آن زن برد. در راه بعضى از کسان از او خواستند که بردن زنبیل را بر عهده ایشان گذارد، او در جواب گفت: «روز قیامت چه کس بار مرا خواهد برد؟». به در خانه زن رفت و در زد، زن پرسید: کیست؟ گفت: من آن بنده ام که دیروز مشک را بر دوش کشیدم، در را بگشا که چیزى براى کودکان با خود آورده ام. آن زن گفت: خدا از تو خرسند باشد و میان من و على بن ابى طالب داورى کند. پس داخل شد و گفت: من دوست دارم که به ثواب و پاداشى برسم، میان خمیر کردن و پختن نان و نگاهدارى کودکان، این یک را برگزین تا من به نان پختن مشغول شوم. آن زن گفت: من بر پختن نان بیناتر و تواناترم، آن تو و آن کودکان، آنان را سرگرم دار تا من از پختن نان فارغ شوم! پس آن زن به خمیر کردن پرداخت و على به پختن گوشت مشغول شد، و لقمه هایى از گوشت و خرما و جز آن را خرده خرده به کودکان مى خورانید. هر وقت به کودکان چیزى مى داد مى گفت: «فرزندم! از آنچه در کار تو گذشته است على بن ابى طالب را حلال کن! على به روشن- کردن تنور مشغول شد و چون شعله آتش روى او را مى سوزاند مى گفت: اى على بچش! این است کیفر کسى که از بیوه زنان و یتیمان غافل بماند. در آن هنگام زنى که على را مى شناخت از آنجا گذشت و به زن صاحب خانه گفت: واى بر تو، این امیر المؤمنین است! .. آن زن شرمسار شد و گفت: از تو خجالت مى کشم اى امیر مؤمنان! على در پاسخ او گفت: من باید از تو خجالت بکشم که در کار تو قصور کرده ام.»منبع اصلی این روایت، کتاب مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، اثر ابوجعفر محمّد بن علی بن شهرآشوب معروف به «ابن شهرآشوب؛ ج 2 ؛ ص116ابن شهر آشوب، از علمای قرن ششم هجری قمری است؛ که فاصله ی زیادی است تا زمان علی(ع)؛ لذا برای چنین فاصله ای، سندی طولانی لازم است.
سند این روایت در کتاب ابن شهر آشوب، چنین است: أَبُو نُعَیْمٍ الْفَضْلُ بْنُ دُکَیْنٍ بِإِسْنَادِهِ عَنْ حُرَیْثٍ قَالَ : …
یعنی شخصی به نام « أَبُو نُعَیْمٍ الْفَضْلُ بْنُ دُکَیْنٍ» با سندی که ذکر نموده، روایت را رسانده است به فردی به نام «حریث» که او مستقیماً جریان را نقل نموده است.
اشکالات این سند.
1ـ بین نویسنده ی کتاب یعنی ابن شهر آشوب و « أَبُو نُعَیْمٍ الْفَضْلُ بْنُ دُکَیْنٍ» فاصله ی زیادی است، یعنی حدود پانصد سال با هم فاصله دارند. پس لازم بود که ابن شهر آشوب بگوید که چگونه و چه واسطه ای از این شخص حدیث نقل کرده است؛ لکن در این باره هیچ نگفته است. نه سندی نقل نموده و نه کتابی نام برده که مطلب را از آن نقل کرده باشد.
2ـ « أَبُو نُعَیْمٍ الْفَضْلُ بْنُ دُکَیْنٍ » سنّی مذهب است، اگر چه سنّی محبّ اهل بیت بوده است. ولی همین که سنّی بوده، این احتمال را پیش می آورد که مطلب را از دیگر سنّی ها نقل نموده باشد، و احتمالش وجود دارد که سنّی ها این حدیث را جعل نموده باشند برای زیر سوال بردن عصمت امیرمؤمنان(ع).
3ـ ابن شهر آشوب گفته که « أَبُو نُعَیْمٍ الْفَضْلُ بْنُ دُکَیْنٍ » با سند خودش، این حدیث را از حریث نقل کرده است، امّا آن سند را ذکر نکرده است؛ و این موجب ضعف حدیث می شود.
4ـ خود همین «حریث» هم معلوم نیست چه کسی است؛ چون در بین راویان حدیث، حریث بسیار فراوان است؛ که برخی راوی معتبر هستند و برخی نیستند.
5ـ این روایت را جز ابن شهر آشوب، هیچ محدّث شیعی نقل نکرده است. در برخی کتب شیعه هم که این روایت نقل شده، از خود ابن شهر آشوب نقل قول کرده اند. و ابن شهر آشوب، با زمان علی(ع) حدود پانصد سال فاصله دارد.
نتیجه آنکه: این روایت، از نظر سندی، بسیار بسیار ضعیف و بلکه می توان گفت روایتی بی سند است.
ـ اشکلات محتوایی این روایت.
1ـ جریانی که نقل شده، در دو روز رخ داده است؛ حضرت یک روز مشک آب را برده است و روز دیگر به خانه ی زن رفته است. حال این آقای حریث که جریان را نقل نموده، چطور در هر دو روز حضور داشته و جریان را دیده است؟
2ـ این آقای حریث که جریان را نقل نموده، از کجا دانسته که داخل خانه ی آن زن چه اتّفاقی افتاده است؟! وقتی جز آن زن و علی(ع) و کودکان آن زن، کسی در خانه نبوده، و خود آن زن هم جزء سند روایت نیست، پس چگونه این آقای حریث، جزئیّات این ماجرا را با این دقّت دیده و شنیده و نقل نموده است؟!
3ـ آقای حریث از کجا فهمیده که آن حضرت شب را با پریشانی به سر برده است؟ آیا داخل خانه ی علی(ع) بوده یا علم غیب داشته است؟
4ـ علی(ع) به عنوان یک مرد چطور به خود اجازه داده که مشک زنی بیوه را حمل نموده است، حال آنکه این کار موجب سوء ظنّ مردم می شود؟ اگر آن زن، یک پیرزن از کار افتاده بود، می شد توجیه کرد امّا طبق خود داستان، آن زن، کودکان خردسالی داشته که نیازمند نگهداری بوده اند؛ پس جوان یا نسبتاً جوان بوده است. و چنین زنی، اوّلاً نیاز به کمک ندارد تا مشک آبی را حمل کند، ثانیاً علی(ع) با چنین زنی همراه نمی شود. چرا که موجب سوء ظنّ است.
5ـ طبق این داستان، علی(ع) اجازه نداده که دیگران کمکش کنند و خود به تنهایی اقدام به کمک به آن زن کرده است. آیا علی(ع) در وسط روز، آن هم در زمان حکومتش، این قدر بیکار بوده است که امور مملکت را رها کند تا به امور یک نفر برسد؟ آن حضرت در زمان خانه نشینی، ممکن بود از این کارها بکند ولی در زمان حکومتش اساساً فرصت این کارها را نداشت. ایشان کمتر از پنج سال حکومت کرده اند و از همان روزهای نخست حکومتشان، دائماً درگیر جنگ با دشمنان درونی و بیرونی بوده اند. فقط جنگ صفین، 9 ماه طول کشیده است. همچنین در روایات دیگری ذکر شده که حضرت وقتی نیازمندی می دیدند، کارگزاران خود را مأمور می کردند که رسیدگی کنند.
6ـ می دانیم که از نظر شرعی، جایز نیست زن و مرد نامحرمی در محیط بسته ای خلوت کنند. حال علی(ع) چطور ممکن است به تنهایی داخل خانه ای شود که زنی نامحرم در آن است و مردی در آن خانه نیست؟ این کار طبق احکام اسلام، کار خلافی است، و محال است معصوم دست به چنین کاری بزند. مؤمنین عادی چنین نمی کنند کجا رسد علی(ع).
7ـ طبق این داستان، آن زن، علی(ع) را نمی شناخته است؛ آن هم در زمان حکومت حضرتش؛ آن هم در کوفه (محلّ حکومت حضرت). واقعاً چطور ممکن است یک نفر اهل کوفه، علی(ع) را نشناسد؟ آن هم زنی که شوهرش، سرباز علی(ع) بوده است؟ علی(ع) جمعه ها نماز جمعه می خواند و روزهای دیگر هم در مسجد نماز جماعت اقامه می کردند. لذا اهل کوفه آن حضرت را دائماً می دیدند. توجّه شود که کوفه در آن زمان، شهر چندان بزرگی نبوده است؛ اندازه ی کوفه ی آن زمان در حدّ یک شهرک کوچک امروزی بوده است. گفته شده که حدود 100 تا 150 هزار نفر جمعیّت داشته است.
8ـ در آن زمان، تنها وسیله ی پخت و پز، همان تنور بوده. چطور علی(ع) قبل از روشن کردن تنور، گوشت را پخته بود و به بچّه ها می داد؟ اوّل گوشت را پخته بعد تنور را روشن نموده، این هم از آن کارهاست. روشن است که سازنده ی داستان، ناشی بوده در جعل داستان.
9ـ هنگامی که تنور را روشن کرد، راوی کجا بود که بشنود آن حضرت گفته است: « ذق یا علی! … » خود داستان گو می گوید کسی جز آن زن و علی(ع) و کودکان در خانه نبودند، و آنگاه بدون آنکه از زبان یکی از این سه چیزی نقل کند، کلام علی(ع) را نقل می کند. کلامی را که حضرت بین خود و خدای خود می گفته و حتّی آن زن هم نمی شنیده است.
و … .
خلاصه آنکه این روایت، هم از نظرسندی مشکلات اساسی دارد، هم از محتوایی، سراسر تناقض و تعارض است. لذا به احتمال قریب به یقین، این داستان، ساختگی و به دور از واقعیّت است.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد