داستان گاو بنی اسرائیل در قرآن
۱۳۹۲/۰۶/۰۵
–
۷۲۷۰ بازدید
لطفا یک داستان قرآنی در مورد سوره بقره بیان کنید.
پرسشگر گرامی ؛ ازاین که مرکز را پاسخگوی سوالات خود انتخاب نمودید صمیمانه متشکریم و اهتمام شما به مسایل دینی واخلاقی قابل تقدر بوده وامیدواریم با کمک خداوند متعال پله های تقوا و ایمان را به نحو احسن بپیمایید. وجه نامگذارى این سوره به البقره به خاطر داستانى است در مورد گاو بنى اسرائیل که شرح آن در آیات 67 تا 73 بیان شده است می باشد. — سوره البقرة (2): آیات 67 تا 74 —= وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ (67) قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هِیَ قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِکْرٌ عَوانٌ بَیْنَ ذلِکَ فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ (68) قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما لَوْنُها قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِینَ (69) قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هِیَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَیْنا وَ إِنَّا إِنْ شاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ (70) قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثِیرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِی الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لا شِیَةَ فِیها قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوها وَ ما کادُوا یَفْعَلُونَ (71) وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِیها وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ (72) فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها کَذلِکَ یُحْیِ اللَّهُ الْمَوْتى وَ یُرِیکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (73) ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (74) ترجمه:67- (و بخاطر بیاورید) هنگامى را که موسى بقوم خود گفت: خداوند به شما دستور مى دهد ماده گاوى را ذبح کنید (و قطعه اى از بدن آن را به مقتولى که قاتل او شناخته نشده بزنید تا زنده شود و قاتل خویش را معرفى کند و غوغا خاموش گردد) گفتند آیا ما را مسخره مى کنى؟ (موسى گفت) به خدا پناه مى برم از اینکه از جاهلان باشم! 68- گفتند (پس) از خداى خود بخواه که براى ما روشن کند این ماده گاو چگونه ماده گاوى باشد؟ گفت خداوند مى فرماید ماده گاوى که نه پیر و از کار افتاده، و نه بکر و جوان، بلکه میان این دو باشد، آنچه به شما دستور داده شده (هر چه زودتر) انجام دهید. 69- گفتند: از پروردگار خود بخواه که براى ما روشن سازد چه رنگى داشته باشد؟ گفت:خداوند مى گوید: گاوى باشد زرد یک دست که رنگ آن بینندگان را شاد و مسرور سازد! 70- گفتند: از خدایت بخواه براى ما روشن کند بالاخره چگونه گاوى باشد؟ زیرا این گاو براى ما مبهم شده! و اگر خدا بخواهد ما هدایت خواهیم شد!. 71- گفت: خداوند مى فرماید گاوى باشد که براى شخم زدن رام نشده باشد، و براى زراعت آب کشى نکند، از هر عیبى بر کنار و حتى هیچ گونه رنگ دیگرى در آن نباشد، گفتند: الان حق مطلب را براى ما آوردى! سپس (چنان گاوى را پیدا کردند) و آن را سر بریدند ولى مایل نبودند این کار را انجام دهند!.72- و بخاطر بیاورید هنگامى را که فردى را به قتل رساندید سپس در باره (قاتل) او به نزاع پرداختید و خداوند آنچه را مخفى داشته بودید آشکار مى سازد.73- سپس گفتیم قسمتى از گاو را به مقتول بزنید (تا زنده شود و قاتل را معرفى کند) خداوند این گونه مردگان را زنده مى کند و آیات خود را به شما نشان مى دهد شاید درک کنید.
74- سپس دلهاى شما بعد از این جریان سخت شد، همچون سنگ، یا سختتر!، چرا که پاره اى از سنگها مى شکافد و از آن نهرها جارى مى شود، و پاره اى از آنها شکاف بر مى دارد و آب از آن تراوش مى کند، و پاره اى از خوف خدا (از فراز کوه) به زیر مى افتد (اما دلهاى شما نه از خوف خدا مى طپد و نه سرچشمه علم و دانش و عواطف انسانى است) و خداوند از اعمال شما غافل نیست.
= تفسیر: ماجراى گاو بنى اسرائیل =
در این آیات بر خلاف آنچه تا به حال در سوره بقره پیرامون بنى اسرائیل خوانده ایم که همه به طور فشرده و خلاصه بود، ماجرایى به صورت مشروح آمده است، شاید به این دلیل که این داستان تنها یک بار در قرآن ذکر شده، بعلاوه نکات آموزنده فراوانى در آن وجود دارد که ایجاب چنین شرحى مى کند، از جمله:
بهانه جویى شدید بنى اسرائیل در سراسر این داستان نمایان است، و نیز درجه ایمان آنان را به گفتار موسى مشخص میکند و از همه مهمتر اینکه گواه زنده اى است بر امکان رستاخیز.
ماجرا (آن گونه که از قرآن و تفاسیر بر مى آید) چنین بود که یک نفر از بنى اسرائیل به طرز مرموزى کشته مى شود، در حالى که قاتل به هیچوجه معلوم نیست.
در میان قبائل و اسباط بنى اسرائیل نزاع درگیر مى شود، هر یک آن را به طایفه و افراد قبیله دیگر نسبت مى دهد و خویش را تبرئه مى کند داورى را براى فصل خصومت نزد موسى مى برند و حل مشکل را از او خواستار مى شوند، و چون از طرق عادى حل این قضیه ممکن نبود، و از طرفى ادامه این کشمکش ممکن بود منجر به فتنه عظیمى در میان بنى اسرائیل گردد، موسى با استمداد از لطف پروردگار از طریق اعجاز آمیزى به حل این مشکل چنان که در تفسیر آیات مى خوانید مى پردازد «1».
نخست مى گوید: به خاطر بیاورید هنگامى را که موسى به قوم خود گفت باید گاوى را سر ببرید (وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً).
آنها از روى تعجب گفتند: آیا ما را به مسخره گرفته اى؟! (قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً).
موسى در پاسخ آنان گفت: به خدا پناه مى برم که از جاهلان باشم (قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ).
یعنى استهزا نمودن و مسخره کردن، کار افراد نادان و جاهل است، و پیامبر خدا هرگز چنین نیست.
پس از آنکه آنها اطمینان پیدا کردند استهزایى در کار نیست و مساله جدى مى باشد گفتند: اکنون که چنین است از پروردگارت بخواه براى ما مشخص کند که این چگونه گاوى باید باشد؟! (قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هِیَ).
جمله از خدایت بخواه که در خواسته هاى آنها چند بار تکرار شده یک نوع اسائه ادب و یا استهزاء سر بسته در آن نهفته است، مگر خداى موسى ع را از خداى خویش جدا مى دانستند؟
به هر حال، موسى ع در پاسخ آنها گفت: خداوند مى فرماید باید ماده گاوى باشد که نه پیر و از کار افتاده و نه بکر و جوان بلکه میان این دو باشد
(قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِکْرٌ عَوانٌ بَیْنَ ذلِکَ) «2».
و براى اینکه آنها بیش از این مساله را کش ندهند، و با بهانه تراشى فرمان خدا را به تاخیر نیندازند در پایان سخن خود اضافه کرد: آنچه به شما دستور داده شده است انجام دهید (فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ).
ولى باز آنها دست از پرگویى و لجاجت بر نداشتند و گفتند: از پروردگارت بخواه که براى ما روشن کند که رنگ آن باید چگونه باشد؟! (قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما لَوْنُها).
موسى ع در پاسخ گفت: خدا مى فرماید: گاو ماده اى باشد زرد یک دست که رنگ آن بینندگان را شاد و مسرور سازد (قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِینَ) «3».
خلاصه این گاو باید کاملا خوشرنگ و درخشنده باشد، آن چنان زیبا که بینندگان را به اعجاب وادارد.
و عجب این است که باز هم به این مقدار اکتفاء نکردند و هر بار با بهانه جویى کار خود را مشکلتر ساخته، و دایره وجود چنان گاوى را تنگتر نمودند.
باز گفتند از پروردگارت بخواه براى ما روشن کند این چگونه گاوى باید باشد؟ (از نظر نوع کار کردن) (قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هِیَ).
چرا که این گاو براى ما مبهم شده (إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَیْنا).
و اگر خدا بخواهد ما هدایت خواهیم شد! (وَ إِنَّا إِنْ شاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ).
مجددا موسى گفت: خدا مى فرماید: گاوى باشد که براى شخم زدن، رام نشده، و براى زراعت آبکشى نکند (قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثِیرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِی الْحَرْثَ).
و از هر عیبى بر کنار باشد (مُسَلَّمَةٌ).
و حتى هیچگونه رنگ دیگرى در آن نباشد (لا شِیَةَ فِیها).
در اینجا که گویا سؤال دیگرى براى مطرح کردن نداشتند گفتند حالا حق مطلب را ادا کردى! (قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ).
سپس گاو را با هر زحمتى بود به دست آوردند و آن را سر بریدند، ولى مایل نبودند این کار را انجام دهند! (فَذَبَحُوها وَ ما کادُوا یَفْعَلُونَ).
قرآن بعد از ذکر ریزه کاریهاى این ماجرا، باز آن را به صورت خلاصه و کلى در دو آیه بعد چنین مطرح مى کند: به خاطر بیاورید هنگامى که انسانى را کشتید، سپس در باره قاتل آن به نزاع پرداختید و خداوند (با دستورى که در آیات بالا آمد) آنچه را مخفى داشته بودید آشکار ساخت (وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِیها وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ).
سپس گفتیم قسمتى از گاو را به مقتول بزنید (تا زنده شود و قاتل خود را معرفى کند) (فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها).
آرى خدا این گونه مردگان را زنده مى کند (کَذلِکَ یُحْیِ اللَّهُ الْمَوْتى ).
و این گونه آیات خود را به شما نشان مى دهد تا تعقل کنید (وَ یُرِیکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ).
در آخرین آیه مورد بحث به مساله قساوت و سنگدلى بنى اسرائیل پرداخته مى گوید بعد از این ماجراها و دیدن این گونه آیات و معجزات و عدم تسلیم در برابر آنها دلهاى شما سخت شد همچون سنگ یا سختتر (ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً).
چرا که پاره اى از سنگها مى شکافد و از آن نهرها جارى مى شود (وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ).
یا لا اقل بعضى از آنها شکاف مى خورد و قطرات آب از آن تراوش مى نماید (وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ).
و گاه پاره اى از آنها (از فراز کوه) از خوف خدا فرو مى افتد (وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ).
اما دلهاى شما از این سنگها نیز سخت تر است، نه چشمه عواطف و علمى از آن مى جوشد و نه قطرات محبتى از آن تراوش مى کند، و نه هرگز از خوف خدا مى طپد.
و در آخرین جمله مى فرماید: خداوند از آنچه انجام مى دهید غافل نیست (وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ).
و این تهدیدى است سربسته براى این جمعیت بنى اسرائیل و تمام کسانى که خط آنها را ادامه مى دهند.
نکته ها:
1- پرسشهاى فراوان و بیجا
بدون شک سؤال کلید حل مشکلات و بر طرف ساختن جهل و نادانى است، اما مانند هر چیز اگر از حد و معیار خود تجاوز کند، و یا بى مورد انجام گیرد، دلیل انحراف و موجب زیان است، همانگونه که نمونه اش را در این داستان مشاهده کردیم.
بنى اسرائیل مامور بودند گاوى را ذبح کنند، بدون شک اگر قید و شرط خاصى مى داشت تاخیر بیان از وقت حاجت ممکن نبود، و خداوند حکیم در همان لحظه که به آنها امر کرد بیان مى فرمود، بنا بر این وظیفه آنها در این زمینه قید و شرطى نداشته، و لذا بقره به صورت نکره در اینجا ذکر شده است.
ولى آنها بى اعتنا به این اصل مسلم، شروع به سؤالات گوناگون کردند، شاید براى اینکه مى خواستند حقیقت، لوث گردد و قاتل معلوم نشود، و این اختلاف هم چنان میان بنى اسرائیل ادامه یابد، جمله فَذَبَحُوها وَ ما کادُوا یَفْعَلُونَ نیز اشاره به همین معنى است، مى گوید: آنها گاو را ذبح کردند ولى نمى خواستند این کار انجام گیرد!.
از ذیل آیه 72 همین داستان نیز استفاده مى شود که لا اقل گروهى از آنها قاتل را مى شناختند، و از اصل جریان مطلع بودند، و شاید این قتل بر طبق توطئه قبلى میان آنها صورت گرفته بود اما کتمان مى کردند، زیرا در ذیل همین آیه مى خوانیم: وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ: خداوند آنچه را شما پنهان مى دارید آشکار و بر ملا مى سازد.
از این گذشته افراد لجوج و خود خواه غالبا پر حرف و پر سؤالند، و در برابر هر چیز بهانه جویى مى کنند.
قرائن نشان مى دهد که اصولا آنها نه معرفت کاملى نسبت به خداوند داشتند و نه نسبت به موقعیت موسى ع، لذا بعد از همه این سؤالها گفتند الان جئت بالحق: حالا حق را بیان کردى! گویى هر چه قبل از آن بوده باطل بوده است!.
به هر حال، هر قدر آنها سؤال کردند خداوند هم تکلیف آنها را سخت تر کرد، چرا که چنین افراد، مستحق چنان مجازاتى هستند، لذا در روایات مى خوانیم که در هر مورد خداوند سکوت کرده، پرسش و سؤال نکنید که حکمتى داشته و لذا در روایتى از امام على بن موسى الرضا ع چنین آمده اگر آنها در همان آغاز، هر ماده گاوى انتخاب کرده و سر بریده بودند کافى بود، و لکن شدوا فشدد اللَّه علیهم: آنها سختگیرى کردند خداوند هم بر آنها سخت گرفت «4».
2- اینهمه اوصاف براى چه بود؟
همانگونه که گفتیم تکلیف بنى اسرائیل در آغاز، مطلق و بى قید و شرط بود، اما سختگیرى و سرپیچى آنها از انجام وظیفه، حکم آنها را دگرگون ساخت و سخت تر شد «5».
با این حال اوصاف و قیودى که بعدا براى این گاو ذکر شده ممکن است اشاره به یک حقیقت اجتماعى در زندگى انسانها بوده باشد: قرآن گویا مى خواهد این نکته را بیان کند که گاوى که باید نقش احیا کننده داشته باشد، ذلول یعنى تسلیم بدون قید و شرط، و باربر و اسیر و زیر دست نباشد، همچنین نباید رنگهاى مختلف در اندام آن به چشم بخورد بلکه باید یک رنگ و خالص باشد.
به طریق اولى کسانى هم که در نقش رهبرى و احیاء کردن اجتماع ظاهر مى شوند و مى خواهند قلبها و افکار مرده را احیا کنند، باید رام دیگران نگردند، مال و ثروت فقر و غنى، قدرت و نیروى زورمندان، در هدف آنها اثر نگذارد، کسى جز خدا در دل آنها جاى نداشته باشد، تنها تسلیم حق و پایبند دین باشند، هیچگونه رنگى در وجودشان جز رنگ خدایى یافت نشود، و این افراد هستندکه مى توانند بدون اضطراب و تشویش به کارهاى مردم رسیدگى کرده، مشکلات را حل نموده، و آنها را احیاء کنند.
ولى دلى که متمایل به دنیا و رام دنیا است، و این رنگ وى را معیوب ساخته، چنین کسى نمى تواند با این عیب و نقصى که در خود دارد قلوب مرده را زنده سازد و نقش احیا کننده داشته باشد.
3- انگیزه قتل چه بود؟
آن چنان که از تواریخ و تفاسیر استفاده مى شود انگیزه قتل در ماجراى بنى اسرائیل را مال و یا مساله ازدواج دانسته اند.
بعضى از مفسران معتقدند یکى از ثروتمندان بنى اسرائیل که ثروتى فراوان داشت و وارثى جز پسر عموى خویش نداشت، عمر طولانى کرد، پسر عمو هر چه انتظار کشید عموى پیرش از دنیا برود و اموال او را از طریق ارث تصاحب کند، ممکن نشد، لذا تصمیم گرفت او را از پاى در آورد.
بالاخره پنهانى او را کشت و جسدش را در میان جاده افکند، سپس بناى ناله و فریاد را گذاشت و به محضر موسى ع شکایت آورد که عموى مرا کشته اند! بعضى دیگر از مفسران گفته اند که انگیزه قتل این بوده است که قاتل عموى خویش تقاضاى ازدواج با دخترش را نمود به او پاسخ رد داده شد و دختر را با جوانى از پاکان و نیکان بنى اسرائیل همسر ساختند، پسر عموى شکست خورده دست به کشتن پدر دختر زد، سپس شکایت به موسى ع کرد که عمویم کشته شده قاتلش را پیدا کنید! به هر حال ممکن است در این آیه اشاره به این حقیقت نیز باشد که سرچشمه مفاسد، قتلها و جنایات غالبا دو موضوع است: ثروت و بى بندوباریهاى جنسى.
4- نکات آموزنده این داستان
این داستان عجیب، علاوه بر اینکه دلیل بر قدرت بى پایان پروردگار بر همه چیز است، دلیلى بر مساله معاد نیز مى باشد، و لذا در آیه 73 خواندیم کَذلِکَ یُحْیِ اللَّهُ الْمَوْتى
که اشاره به مساله معاد است، وَ یُرِیکُمْ آیاتِهِ
که اشاره به قدرت و عظمت پروردگار مى باشد.
از این گذشته نشان مى دهد که اگر خداوند بر گروهى غضب مى کند بى دلیل نیست، بنى اسرائیل در تعبیراتى که در این داستان در برابر موسى ع داشتند، نهایت جسارت را نسبت به او و حتى خلاف ادب نسبت به ساحت قدس خداوند نمودند.
در آغاز گفتند: آیا تو ما را مسخره مى کنى؟ و به این ترتیب پیامبر بزرگ خدا را متهم به سخریه نمودند.
در چند مورد مى گویند از خدایت بخواه … مگر خداى موسى با خداى آنها فرق داشت؟ با اینکه موسى صریحا گفته بود خدا به شما دستور مى دهد.
در یک مورد مى گویند اگر پاسخ این سؤال را بگویى ما هدایت مى شویم که مفهومش آنست که بیان قاصر تو موجب گمراهى است و در پایان کار مى گویند:
حالا حق را آوردى! این تعبیرات همه دلیل بر جهل و نادانى و خود خواهى و لجاجت آنها مى باشد.
از این گذشته این داستان به ما درس مى دهد که سخت گیر نباشیم تا خدا بر ما سخت نگیرد به علاوه انتخاب گاو براى کشتن شاید براى این بوده که بقایاى فکر گوساله پرستى و بت پرستى را از مغز آنها بیرون براند.
نیکى به پدر
مفسران در اینجا یادآور مى شوند که این گاو در آن محیط منحصر به فرد بوده است و بنى اسرائیل آن را به قیمت بسیار گزافى خریدند.
مى گویند صاحب این گاو مرد نیکوکارى بود و نسبت به پدر خویش احترام فراوان قائل مى شد، در یکى از روزها که پدرش در خواب بود معامله پر سودى براى او پیش آمد، ولى او به خاطر اینکه پدرش ناراحت نشود، حاضر نشد وى را بیدار سازد و کلید صندوق را از او بگیرد، در نتیجه از معامله صرفنظر کرد.
و به قول بعضى از مفسران فروشنده حاضر مى شود آن جنس را به هفتاد هزار بفروشد به این شرط که نقد بپردازد، و پرداختن پول نقد منوط به این بوده است که پدر را بیدار کند و کلید صندوقها را از او بگیرد، ولى جوان مزبور حاضر مى گردد که به هشتاد هزار بخرد ولى پول را پس از بیدارى پدر بپردازد! بالاخره معامله انجام نشد.
خداوند به جبران این گذشت جوان معامله پرسود بالا را براى او فراهم مى سازد.
بعضى از مفسران نیز مى گویند: پدر پس از بیدار شدن از ماجرا آگاه مى شود و گاو مزبور را به پاداش این عمل به پسر خود مى بخشد که سر انجام آن سود فراوان را براى او به بار مى آورد «6».
پیامبر اسلام در این مورد مى فرماید:
انظروا الى البر ما بلغ باهله:
نیکى را بنگرید که با نیکو کار چه مى کند؟! «7».
__________________________________________________
(1) باید توجه داشت که در فصل 21 سفر تثنیه تورات کنونى نیز به این داستان اشاره کوتاهى شده است، منتها آنچه در تورات کنونى است در واقع به صورت یک حکم است، در حالى که آنچه در قرآن آمده به صورت یک حادثه مى باشد، به هر حال در فصل 21 از جمله 1 تا 9 چنین مى خوانیم:
اگر مقتولى را در زمینى که خداوند خدایت براى ارثیت به تو مى دهد در صحرا افتاده بیابى، و معلوم نشود که قاتل او کیست، آن گاه مشایخ و قاضیان تو بیرون رفته، مسافت شهرهایى که در اطراف قتیل است بپیمایند و مقرر است آن شهرى که به قتیل نزدیکتر است مشایخ آن شهر گوساله ماده اى که به کار شیار نرفته و پالهنگ نکشیده است بگیرند، و مشایخ آن شهر آن گوساله را به دره ناهموار که هیچ شیار و کشته نشده باشد فرود آورند، و همانجا در دره گردن گوساله را قطع کنند، و کاهنان بنى لیوى نزدیک آیند، چون که خداوند خدایت ایشان را برگزیده است تا آنکه او را خدمت کنند، و به اسم خداوند دعاى خیر بخوانند و انفصال هر نزاع و هر صدمه مطابق حکم ایشان باشد، و تمامى مشایخ آن شهرى که به قتیل نزدیک است، دستهاى خود را بر گوساله اى که در دره سر بریده شده است بشویند و متکلم شده بگویند که این خون را دستهاى ما نریخته است و چشمان ما ندیده است اى خداوند قوم خود اسرائیل را که باز خریده اى بیامرز، و قوم خود اسرائیل را به خون ناحق منسوب مکن، و خون از براى ایشان عفو کرده خواهد شد، بدین منوال خون ناحق را از میان خود رفع خواهى کرد، چون آنچه که در نظر خداوند راست است به عمل مى آورى (عهد قدیم چاپ سال 1878).
(2) فارض چنان که راغب در مفردات مى گوید به معنى گاو مسن است، ولى بعضى از مفسران گفته اند گاوى است که مخصوصا به مرحله اى از پیرى رسیده که دیگر زاد و ولد نمى کند، و عوان به معنى میانسال است.
(3) فاقع به معنى زرد خالص و یک دست است.
(4) تفسیر عیاشى به نقل از تفسیر المیزان ذیل آیه مورد بحث.
(5) این داستان نشان مى دهد که هم نسخ حکم قبل از عمل بر طبق مصالحى جایز است و هم در آئین موسى نسخ وجود داشته، و نیز نشان مى دهد که گاهى تکلیف شان جنبه کیفر و مجازات دارد، اینها مباحثى است که در جاى خود مطرح شده است.
(6) تفسیر ابن کثیر ج 1.
(7) تفسیر نور الثقلین ج اول ص 88.
تفسیر نمونه، ج 1، ص: 312
( الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ )
74- سپس دلهاى شما بعد از این جریان سخت شد، همچون سنگ، یا سختتر!، چرا که پاره اى از سنگها مى شکافد و از آن نهرها جارى مى شود، و پاره اى از آنها شکاف بر مى دارد و آب از آن تراوش مى کند، و پاره اى از خوف خدا (از فراز کوه) به زیر مى افتد (اما دلهاى شما نه از خوف خدا مى طپد و نه سرچشمه علم و دانش و عواطف انسانى است) و خداوند از اعمال شما غافل نیست.
= تفسیر: ماجراى گاو بنى اسرائیل =
در این آیات بر خلاف آنچه تا به حال در سوره بقره پیرامون بنى اسرائیل خوانده ایم که همه به طور فشرده و خلاصه بود، ماجرایى به صورت مشروح آمده است، شاید به این دلیل که این داستان تنها یک بار در قرآن ذکر شده، بعلاوه نکات آموزنده فراوانى در آن وجود دارد که ایجاب چنین شرحى مى کند، از جمله:
بهانه جویى شدید بنى اسرائیل در سراسر این داستان نمایان است، و نیز درجه ایمان آنان را به گفتار موسى مشخص میکند و از همه مهمتر اینکه گواه زنده اى است بر امکان رستاخیز.
ماجرا (آن گونه که از قرآن و تفاسیر بر مى آید) چنین بود که یک نفر از بنى اسرائیل به طرز مرموزى کشته مى شود، در حالى که قاتل به هیچوجه معلوم نیست.
در میان قبائل و اسباط بنى اسرائیل نزاع درگیر مى شود، هر یک آن را به طایفه و افراد قبیله دیگر نسبت مى دهد و خویش را تبرئه مى کند داورى را براى فصل خصومت نزد موسى مى برند و حل مشکل را از او خواستار مى شوند، و چون از طرق عادى حل این قضیه ممکن نبود، و از طرفى ادامه این کشمکش ممکن بود منجر به فتنه عظیمى در میان بنى اسرائیل گردد، موسى با استمداد از لطف پروردگار از طریق اعجاز آمیزى به حل این مشکل چنان که در تفسیر آیات مى خوانید مى پردازد «1».
نخست مى گوید: به خاطر بیاورید هنگامى را که موسى به قوم خود گفت باید گاوى را سر ببرید (وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً).
آنها از روى تعجب گفتند: آیا ما را به مسخره گرفته اى؟! (قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً).
موسى در پاسخ آنان گفت: به خدا پناه مى برم که از جاهلان باشم (قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ).
یعنى استهزا نمودن و مسخره کردن، کار افراد نادان و جاهل است، و پیامبر خدا هرگز چنین نیست.
پس از آنکه آنها اطمینان پیدا کردند استهزایى در کار نیست و مساله جدى مى باشد گفتند: اکنون که چنین است از پروردگارت بخواه براى ما مشخص کند که این چگونه گاوى باید باشد؟! (قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هِیَ).
جمله از خدایت بخواه که در خواسته هاى آنها چند بار تکرار شده یک نوع اسائه ادب و یا استهزاء سر بسته در آن نهفته است، مگر خداى موسى ع را از خداى خویش جدا مى دانستند؟
به هر حال، موسى ع در پاسخ آنها گفت: خداوند مى فرماید باید ماده گاوى باشد که نه پیر و از کار افتاده و نه بکر و جوان بلکه میان این دو باشد
(قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِکْرٌ عَوانٌ بَیْنَ ذلِکَ) «2».
و براى اینکه آنها بیش از این مساله را کش ندهند، و با بهانه تراشى فرمان خدا را به تاخیر نیندازند در پایان سخن خود اضافه کرد: آنچه به شما دستور داده شده است انجام دهید (فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ).
ولى باز آنها دست از پرگویى و لجاجت بر نداشتند و گفتند: از پروردگارت بخواه که براى ما روشن کند که رنگ آن باید چگونه باشد؟! (قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما لَوْنُها).
موسى ع در پاسخ گفت: خدا مى فرماید: گاو ماده اى باشد زرد یک دست که رنگ آن بینندگان را شاد و مسرور سازد (قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِینَ) «3».
خلاصه این گاو باید کاملا خوشرنگ و درخشنده باشد، آن چنان زیبا که بینندگان را به اعجاب وادارد.
و عجب این است که باز هم به این مقدار اکتفاء نکردند و هر بار با بهانه جویى کار خود را مشکلتر ساخته، و دایره وجود چنان گاوى را تنگتر نمودند.
باز گفتند از پروردگارت بخواه براى ما روشن کند این چگونه گاوى باید باشد؟ (از نظر نوع کار کردن) (قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هِیَ).
چرا که این گاو براى ما مبهم شده (إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَیْنا).
و اگر خدا بخواهد ما هدایت خواهیم شد! (وَ إِنَّا إِنْ شاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ).
مجددا موسى گفت: خدا مى فرماید: گاوى باشد که براى شخم زدن، رام نشده، و براى زراعت آبکشى نکند (قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثِیرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِی الْحَرْثَ).
و از هر عیبى بر کنار باشد (مُسَلَّمَةٌ).
و حتى هیچگونه رنگ دیگرى در آن نباشد (لا شِیَةَ فِیها).
در اینجا که گویا سؤال دیگرى براى مطرح کردن نداشتند گفتند حالا حق مطلب را ادا کردى! (قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ).
سپس گاو را با هر زحمتى بود به دست آوردند و آن را سر بریدند، ولى مایل نبودند این کار را انجام دهند! (فَذَبَحُوها وَ ما کادُوا یَفْعَلُونَ).
قرآن بعد از ذکر ریزه کاریهاى این ماجرا، باز آن را به صورت خلاصه و کلى در دو آیه بعد چنین مطرح مى کند: به خاطر بیاورید هنگامى که انسانى را کشتید، سپس در باره قاتل آن به نزاع پرداختید و خداوند (با دستورى که در آیات بالا آمد) آنچه را مخفى داشته بودید آشکار ساخت (وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِیها وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ).
سپس گفتیم قسمتى از گاو را به مقتول بزنید (تا زنده شود و قاتل خود را معرفى کند) (فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها).
آرى خدا این گونه مردگان را زنده مى کند (کَذلِکَ یُحْیِ اللَّهُ الْمَوْتى ).
و این گونه آیات خود را به شما نشان مى دهد تا تعقل کنید (وَ یُرِیکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ).
در آخرین آیه مورد بحث به مساله قساوت و سنگدلى بنى اسرائیل پرداخته مى گوید بعد از این ماجراها و دیدن این گونه آیات و معجزات و عدم تسلیم در برابر آنها دلهاى شما سخت شد همچون سنگ یا سختتر (ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً).
چرا که پاره اى از سنگها مى شکافد و از آن نهرها جارى مى شود (وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ).
یا لا اقل بعضى از آنها شکاف مى خورد و قطرات آب از آن تراوش مى نماید (وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ).
و گاه پاره اى از آنها (از فراز کوه) از خوف خدا فرو مى افتد (وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ).
اما دلهاى شما از این سنگها نیز سخت تر است، نه چشمه عواطف و علمى از آن مى جوشد و نه قطرات محبتى از آن تراوش مى کند، و نه هرگز از خوف خدا مى طپد.
و در آخرین جمله مى فرماید: خداوند از آنچه انجام مى دهید غافل نیست (وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ).
و این تهدیدى است سربسته براى این جمعیت بنى اسرائیل و تمام کسانى که خط آنها را ادامه مى دهند.
نکته ها:
1- پرسشهاى فراوان و بیجا
بدون شک سؤال کلید حل مشکلات و بر طرف ساختن جهل و نادانى است، اما مانند هر چیز اگر از حد و معیار خود تجاوز کند، و یا بى مورد انجام گیرد، دلیل انحراف و موجب زیان است، همانگونه که نمونه اش را در این داستان مشاهده کردیم.
بنى اسرائیل مامور بودند گاوى را ذبح کنند، بدون شک اگر قید و شرط خاصى مى داشت تاخیر بیان از وقت حاجت ممکن نبود، و خداوند حکیم در همان لحظه که به آنها امر کرد بیان مى فرمود، بنا بر این وظیفه آنها در این زمینه قید و شرطى نداشته، و لذا بقره به صورت نکره در اینجا ذکر شده است.
ولى آنها بى اعتنا به این اصل مسلم، شروع به سؤالات گوناگون کردند، شاید براى اینکه مى خواستند حقیقت، لوث گردد و قاتل معلوم نشود، و این اختلاف هم چنان میان بنى اسرائیل ادامه یابد، جمله فَذَبَحُوها وَ ما کادُوا یَفْعَلُونَ نیز اشاره به همین معنى است، مى گوید: آنها گاو را ذبح کردند ولى نمى خواستند این کار انجام گیرد!.
از ذیل آیه 72 همین داستان نیز استفاده مى شود که لا اقل گروهى از آنها قاتل را مى شناختند، و از اصل جریان مطلع بودند، و شاید این قتل بر طبق توطئه قبلى میان آنها صورت گرفته بود اما کتمان مى کردند، زیرا در ذیل همین آیه مى خوانیم: وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ: خداوند آنچه را شما پنهان مى دارید آشکار و بر ملا مى سازد.
از این گذشته افراد لجوج و خود خواه غالبا پر حرف و پر سؤالند، و در برابر هر چیز بهانه جویى مى کنند.
قرائن نشان مى دهد که اصولا آنها نه معرفت کاملى نسبت به خداوند داشتند و نه نسبت به موقعیت موسى ع، لذا بعد از همه این سؤالها گفتند الان جئت بالحق: حالا حق را بیان کردى! گویى هر چه قبل از آن بوده باطل بوده است!.
به هر حال، هر قدر آنها سؤال کردند خداوند هم تکلیف آنها را سخت تر کرد، چرا که چنین افراد، مستحق چنان مجازاتى هستند، لذا در روایات مى خوانیم که در هر مورد خداوند سکوت کرده، پرسش و سؤال نکنید که حکمتى داشته و لذا در روایتى از امام على بن موسى الرضا ع چنین آمده اگر آنها در همان آغاز، هر ماده گاوى انتخاب کرده و سر بریده بودند کافى بود، و لکن شدوا فشدد اللَّه علیهم: آنها سختگیرى کردند خداوند هم بر آنها سخت گرفت «4».
2- اینهمه اوصاف براى چه بود؟
همانگونه که گفتیم تکلیف بنى اسرائیل در آغاز، مطلق و بى قید و شرط بود، اما سختگیرى و سرپیچى آنها از انجام وظیفه، حکم آنها را دگرگون ساخت و سخت تر شد «5».
با این حال اوصاف و قیودى که بعدا براى این گاو ذکر شده ممکن است اشاره به یک حقیقت اجتماعى در زندگى انسانها بوده باشد: قرآن گویا مى خواهد این نکته را بیان کند که گاوى که باید نقش احیا کننده داشته باشد، ذلول یعنى تسلیم بدون قید و شرط، و باربر و اسیر و زیر دست نباشد، همچنین نباید رنگهاى مختلف در اندام آن به چشم بخورد بلکه باید یک رنگ و خالص باشد.
به طریق اولى کسانى هم که در نقش رهبرى و احیاء کردن اجتماع ظاهر مى شوند و مى خواهند قلبها و افکار مرده را احیا کنند، باید رام دیگران نگردند، مال و ثروت فقر و غنى، قدرت و نیروى زورمندان، در هدف آنها اثر نگذارد، کسى جز خدا در دل آنها جاى نداشته باشد، تنها تسلیم حق و پایبند دین باشند، هیچگونه رنگى در وجودشان جز رنگ خدایى یافت نشود، و این افراد هستندکه مى توانند بدون اضطراب و تشویش به کارهاى مردم رسیدگى کرده، مشکلات را حل نموده، و آنها را احیاء کنند.
ولى دلى که متمایل به دنیا و رام دنیا است، و این رنگ وى را معیوب ساخته، چنین کسى نمى تواند با این عیب و نقصى که در خود دارد قلوب مرده را زنده سازد و نقش احیا کننده داشته باشد.
3- انگیزه قتل چه بود؟
آن چنان که از تواریخ و تفاسیر استفاده مى شود انگیزه قتل در ماجراى بنى اسرائیل را مال و یا مساله ازدواج دانسته اند.
بعضى از مفسران معتقدند یکى از ثروتمندان بنى اسرائیل که ثروتى فراوان داشت و وارثى جز پسر عموى خویش نداشت، عمر طولانى کرد، پسر عمو هر چه انتظار کشید عموى پیرش از دنیا برود و اموال او را از طریق ارث تصاحب کند، ممکن نشد، لذا تصمیم گرفت او را از پاى در آورد.
بالاخره پنهانى او را کشت و جسدش را در میان جاده افکند، سپس بناى ناله و فریاد را گذاشت و به محضر موسى ع شکایت آورد که عموى مرا کشته اند! بعضى دیگر از مفسران گفته اند که انگیزه قتل این بوده است که قاتل عموى خویش تقاضاى ازدواج با دخترش را نمود به او پاسخ رد داده شد و دختر را با جوانى از پاکان و نیکان بنى اسرائیل همسر ساختند، پسر عموى شکست خورده دست به کشتن پدر دختر زد، سپس شکایت به موسى ع کرد که عمویم کشته شده قاتلش را پیدا کنید! به هر حال ممکن است در این آیه اشاره به این حقیقت نیز باشد که سرچشمه مفاسد، قتلها و جنایات غالبا دو موضوع است: ثروت و بى بندوباریهاى جنسى.
4- نکات آموزنده این داستان
این داستان عجیب، علاوه بر اینکه دلیل بر قدرت بى پایان پروردگار بر همه چیز است، دلیلى بر مساله معاد نیز مى باشد، و لذا در آیه 73 خواندیم کَذلِکَ یُحْیِ اللَّهُ الْمَوْتى
که اشاره به مساله معاد است، وَ یُرِیکُمْ آیاتِهِ
که اشاره به قدرت و عظمت پروردگار مى باشد.
از این گذشته نشان مى دهد که اگر خداوند بر گروهى غضب مى کند بى دلیل نیست، بنى اسرائیل در تعبیراتى که در این داستان در برابر موسى ع داشتند، نهایت جسارت را نسبت به او و حتى خلاف ادب نسبت به ساحت قدس خداوند نمودند.
در آغاز گفتند: آیا تو ما را مسخره مى کنى؟ و به این ترتیب پیامبر بزرگ خدا را متهم به سخریه نمودند.
در چند مورد مى گویند از خدایت بخواه … مگر خداى موسى با خداى آنها فرق داشت؟ با اینکه موسى صریحا گفته بود خدا به شما دستور مى دهد.
در یک مورد مى گویند اگر پاسخ این سؤال را بگویى ما هدایت مى شویم که مفهومش آنست که بیان قاصر تو موجب گمراهى است و در پایان کار مى گویند:
حالا حق را آوردى! این تعبیرات همه دلیل بر جهل و نادانى و خود خواهى و لجاجت آنها مى باشد.
از این گذشته این داستان به ما درس مى دهد که سخت گیر نباشیم تا خدا بر ما سخت نگیرد به علاوه انتخاب گاو براى کشتن شاید براى این بوده که بقایاى فکر گوساله پرستى و بت پرستى را از مغز آنها بیرون براند.
نیکى به پدر
مفسران در اینجا یادآور مى شوند که این گاو در آن محیط منحصر به فرد بوده است و بنى اسرائیل آن را به قیمت بسیار گزافى خریدند.
مى گویند صاحب این گاو مرد نیکوکارى بود و نسبت به پدر خویش احترام فراوان قائل مى شد، در یکى از روزها که پدرش در خواب بود معامله پر سودى براى او پیش آمد، ولى او به خاطر اینکه پدرش ناراحت نشود، حاضر نشد وى را بیدار سازد و کلید صندوق را از او بگیرد، در نتیجه از معامله صرفنظر کرد.
و به قول بعضى از مفسران فروشنده حاضر مى شود آن جنس را به هفتاد هزار بفروشد به این شرط که نقد بپردازد، و پرداختن پول نقد منوط به این بوده است که پدر را بیدار کند و کلید صندوقها را از او بگیرد، ولى جوان مزبور حاضر مى گردد که به هشتاد هزار بخرد ولى پول را پس از بیدارى پدر بپردازد! بالاخره معامله انجام نشد.
خداوند به جبران این گذشت جوان معامله پرسود بالا را براى او فراهم مى سازد.
بعضى از مفسران نیز مى گویند: پدر پس از بیدار شدن از ماجرا آگاه مى شود و گاو مزبور را به پاداش این عمل به پسر خود مى بخشد که سر انجام آن سود فراوان را براى او به بار مى آورد «6».
پیامبر اسلام در این مورد مى فرماید:
انظروا الى البر ما بلغ باهله:
نیکى را بنگرید که با نیکو کار چه مى کند؟! «7».
__________________________________________________
(1) باید توجه داشت که در فصل 21 سفر تثنیه تورات کنونى نیز به این داستان اشاره کوتاهى شده است، منتها آنچه در تورات کنونى است در واقع به صورت یک حکم است، در حالى که آنچه در قرآن آمده به صورت یک حادثه مى باشد، به هر حال در فصل 21 از جمله 1 تا 9 چنین مى خوانیم:
اگر مقتولى را در زمینى که خداوند خدایت براى ارثیت به تو مى دهد در صحرا افتاده بیابى، و معلوم نشود که قاتل او کیست، آن گاه مشایخ و قاضیان تو بیرون رفته، مسافت شهرهایى که در اطراف قتیل است بپیمایند و مقرر است آن شهرى که به قتیل نزدیکتر است مشایخ آن شهر گوساله ماده اى که به کار شیار نرفته و پالهنگ نکشیده است بگیرند، و مشایخ آن شهر آن گوساله را به دره ناهموار که هیچ شیار و کشته نشده باشد فرود آورند، و همانجا در دره گردن گوساله را قطع کنند، و کاهنان بنى لیوى نزدیک آیند، چون که خداوند خدایت ایشان را برگزیده است تا آنکه او را خدمت کنند، و به اسم خداوند دعاى خیر بخوانند و انفصال هر نزاع و هر صدمه مطابق حکم ایشان باشد، و تمامى مشایخ آن شهرى که به قتیل نزدیک است، دستهاى خود را بر گوساله اى که در دره سر بریده شده است بشویند و متکلم شده بگویند که این خون را دستهاى ما نریخته است و چشمان ما ندیده است اى خداوند قوم خود اسرائیل را که باز خریده اى بیامرز، و قوم خود اسرائیل را به خون ناحق منسوب مکن، و خون از براى ایشان عفو کرده خواهد شد، بدین منوال خون ناحق را از میان خود رفع خواهى کرد، چون آنچه که در نظر خداوند راست است به عمل مى آورى (عهد قدیم چاپ سال 1878).
(2) فارض چنان که راغب در مفردات مى گوید به معنى گاو مسن است، ولى بعضى از مفسران گفته اند گاوى است که مخصوصا به مرحله اى از پیرى رسیده که دیگر زاد و ولد نمى کند، و عوان به معنى میانسال است.
(3) فاقع به معنى زرد خالص و یک دست است.
(4) تفسیر عیاشى به نقل از تفسیر المیزان ذیل آیه مورد بحث.
(5) این داستان نشان مى دهد که هم نسخ حکم قبل از عمل بر طبق مصالحى جایز است و هم در آئین موسى نسخ وجود داشته، و نیز نشان مى دهد که گاهى تکلیف شان جنبه کیفر و مجازات دارد، اینها مباحثى است که در جاى خود مطرح شده است.
(6) تفسیر ابن کثیر ج 1.
(7) تفسیر نور الثقلین ج اول ص 88.
تفسیر نمونه، ج 1، ص: 312
( الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ )