۱۳۹۴/۰۴/۱۵
–
۵۴۰ بازدید
پس از کسب علم،مهمترین وظیفهی دانشجو فهم سیاسی پیدا کردن است.اما نباید تصور کرد که این مجوزی برای هرگونه عمل و حرکت سیاسی در دانشگاهها است.معنای صحیح سیاسی شدن نیز قدرت تشخیص جبههبندیها،دوستیها و دشمنیها،توانایی تحلیل وقایع و حوادث و در یک عبارت «بصیرت» پیدا کردن است.دانشجویان در نظام اسلامی وظایف و نقشهای گوناگونی را برعهده دارند که متناسب با این جایگاه، مجموعهای از مطالبات و توقعات از این قشر انتظار میرود.شاید مجموعه
به نظر میرسد در میان مجموعهی این مطالبات «کسب بینش و داشتن قدرت تحلیل سیاسی» نیاز به تبیین و توضیح بیشتری دارد. «در مرحلهی کنونی، آنچه میباید پس از تحصیل علم، در صدر فعالیتهای دانشجوئی قرار گیرد، ارتقاء فکری دانشجویان در زمینهی فرهنگ و سیاست است. ۱۳۸۰/۶/۱۰» در این مجال قصد تفصیل این موضوع را داریم:
سه برداشت از سیاسی بودن دانشجو
در مورد سیاسی بودن دانشجو و اینکه آیا لازم است دانشجو علاوه بر فعالیتهای علمی و پژوهشی خویش، مشارکت سیاسی داشته باشد، سه تفکر وجود دارد:
۱. عدهای مخالف سیاسی بودن دانشجو و هرگونه فعالیت سیاسی او هستند. «در محیط دانشگاه، بعضیها حوصلهی حرکت ندارند؛ میگویند بگذار کارها را بکنیم، درسمان را بخوانیم، زودتر این ورقپاره را بگیریم و مثلاً دنبال کاری برویم… اینها مشمول… بیداری، خیزش و حرکتی که عنوان دانشجویی دارد، نیستند. ۱۳۷۸/۹/۱»
۲. برخی دانشجوی سیاسیِ پیرو و کاملاً فاقد درک و بینش سیاسی میخواهند، تا به عنوان ابزار، افکار آنها را در سطح دانشگاه تبلیغ کند و به اصطلاح به عنوان «توپخانه و مهمات سیاسی» عمل کند. ترویجکنندگان چنین تفکری، عموماً جریانهای سیاسی هستند که تنها در پی کسب قدرت به هر وسیله بوده، با استفاده از جایگاه مهم دانشگاه و موقعیت حساس دانشجویان، اهداف خود را حتی گاهی با نادیده گرفتن امنیت و منافع ملی تعقیب میکنند.
۳. دستهی سوم با رویکردی واقعبینانه به جایگاه دانشگاه و دانشجو و نقش مهم آن در ساختارهای اساسی کشور، بر ارتقای سطح بینش و تحلیل سیاسی دانشجویان، حفظ استقلال و مشارکت سیاسی مناسب با نقش و کارکردهای دانشجویی، تأکید و اهتمام دارند. (محمدی، پگاه حوزه، شماره۲۰۰)
شما دانشجویان… و حتی دانشآموزان مدارس -روی این ریزترین پدیدههای سیاسی دنیا فکر کنید و تحلیل بدهید. گیرم که تحلیلی هم بدهید که خلاف واقع باشد؛ باشد! خدا لعنت کند آن دستهایی را که تلاش کردهاند و میکنند که قشر جوان و دانشگاه ما را غیر سیاسی کنند. کشوری که جوانانش سیاسی نباشند… مگر چنین کشوری میتواند بر دوش مردم، حکومت و حرکت و مبارزه و جهاد کند؟! (رهبر انقلاب ۱۳۷۲/۸/۱۲)
اگر به صورت کلیتر ببینیم تمام اعضای جامعه باید توانایی درک و تحلیل حوادث و جریاناتی که در اطراف آنان رخ میدهد را داشته باشند. قسمت عظیمی از فتنهها، شکستها، انحرافها و حوادثی که در جامعهی اسلامی رخ داده، ناشی از نداشتن تحلیل سیاسی در میان مردم بوده است که از جملهی آنها میتوان به حوادث مشروطه در تاریخ معاصر و فتنهی خوارج در صدر اسلام اشاره کرد: «علت شکستهای گوناگون در تاریخ، این است که مردم، گاهی قدرت تحلیل را از دست میدهند. هر جا مردم نتوانستند درست تحلیل کنند، آنجا نقطهی خطرناکی است. آنجا جایی است که ممکن است دشمن ضربه را وارد کند. ۱۳۷۲/۸/۳۰»
«چیزی که امام حسن مجتبی علیهالسلام را شکست داد، نبودن تحلیل سیاسی در مردم بود. مردم، تحلیل سیاسی نداشتند. چیزی که فتنهی خوارج را بهوجود آورد و امیرالمؤمنین علیهالسلام را آنطور زیر فشار قرار داد و قدرتمندترین آدم تاریخ را آنگونه مظلوم کرد، نبودن تحلیل سیاسی در مردم بود و اِلّا همهی مردم که بیدین نبودند. تحلیل سیاسی نداشتند. یک شایعه دشمن میانداخت؛ فوراً این شایعه همهجا پخش میشد و همه آن را قبول میکردند! ۱۳۷۲/۸/۱۲»
باید مغالطههای سیاسی را شناخت
در این مقطع تاریخی نیز که حجم دشمنیها علیه نظام اسلامی بیشتر و پیچیدهتر شده است، کسب تحلیل و قدرت سیاسی اهمیت ویژهای پیدا کرده است. «قدرت تحلیل که نبود، انسان فریب تحلیلِ فریبگرِ بیگانه را میخورد. در دنیای سیاست هیچکسی صریحاً نمیآید بگوید که من میخواهم به تو ظلم کنم؛ نه به یک ملت، نه به یک شخص؛ اینطور که نمیگویند. میآیند با «مغالطههای سیاسی» کاری میکنند که بتوانند بر او تسلط پیدا کنند. درست مثل مغالطههای فلسفی، ذهن طرف را با یک چشمبندی علمی -در واقع یک تردستی- منحرف میکنند. یک مغالطهی سیاسی درست میکنند، میخ خودشان را میکوبند. ما باید کاری کنیم که این جوان ما بتواند مغالطه را بشناسد؛ کما اینکه در فلسفه و منطق، شناخت مغالطه یکی از هنرهاست. ما بتوانیم جوان خودمان را آشنا کنیم به اینکه مغالطه چیست، تا بتواند مچ مغالطهکننده را بگیرد. بگوید این قضیهای که درست کردی، اینجایش اختلال و اشکال دارد. قدرت تحلیل سیاسی این است؛ بایستی این را در جوان به وجود آورد. ۱۳۸۵/۵/۲۳»
اما در این میان وظیفهی جوانان و بهخصوص دانشجویان مهمتر و بیشتر است؛ چراکه جوان علیرغم کمتجربگی و احساسی بودن، به واسطهی داشتن شور و نشاطی مضاعف و آرمانگرایی، نقش بسیار برجستهای در آیندهی کشور خواهد داشت. به همین دلایل از سوی جریانهای مختلف سعی در استفاده از جذب و استفاده از آنان میشود: «حرکت سیاسی دانشجویان و کار سیاسی در دانشگاهها چیز مثبتی است. من سالها پیش در همین حسینیه یک جملهای گفتم که آن وقت بعضی از مسئولان هم گلهمند شدند. آن جمله راجع به تحرک سیاسی دانشجویان در دانشگاهها بود؛ این لازم است؛ نه فقط برای اینکه دانشجو تخلیه بشود. بعضی خیال میکنند که تحرک سیاسی دانشجویان در دانشگاهها، فقط فایدهاش این است که این جوان یک خُرده تخلیه بشود؛ نه، این جوان را ما برای فردای ادارهی کشور لازم داریم. این باید سیاست را بفهمد؛ مغزش در زمینهی سیاست، مغز پخته و کارآمدی باشد؛ و اِلّا فریبش میدهند و زمینش میزنند. خوب، این لازم است؛ منتها آنچه که لازم است، قدرت تحلیل و فهم سیاسی است. ۱۳۸۵/۵/۲۳»
دانشجوی سیاسی کیست؟
سیاسی بودن فضای دانشگاهها و فعالیت سیاسی دانشجویان به چه معناست و چه الزاماتی دارد؟ «بنده دلم میخواهد این جوانان ما، شما دانشجویان؛ چه دختر، چه پسر و حتی دانشآموزان مدارس -روی این ریزترین پدیدههای سیاسی دنیا فکر کنید و تحلیل بدهید. گیرم که تحلیلی هم بدهید که خلاف واقع باشد؛ باشد! خدا لعنت کند آن دستهایی را که تلاش کردهاند و میکنند که قشر جوان و دانشگاه ما را غیر سیاسی کنند. کشوری که جوانانش سیاسی نباشند، اصلاً توی باغ مسائل سیاسی نیستند، مسائل سیاسی دنیا را نمیفهمند، جریانهای سیاسی دنیا را نمیفهمند و تحلیل درست ندارند، مگر چنین کشوری میتواند بر دوش مردم، حکومت و حرکت و مبارزه و جهاد کند؟! بله، اگر حکومت استبدادی باشد، میشود. حکومتهای مستبد دنیا، صرفهشان به این است که مردم سیاسی نباشند؛ مردم درک و تحلیل و شعور سیاسی نداشته باشند. اما حکومتی که میخواهد به دست مردم کارهای بزرگ را انجام دهد؛ نظام را میخواهد با قدرت بیپایان مردم به سر منزل مقصود برساند و مردم را همه چیز نظام میداند، مگر مردمش -بخصوص جوانان، و بالاخص جوانانِ دانشجویش- میتوانند غیر سیاسی باشند؟! مگر میشود؟! عالِمترین عالِمها و دانشمندترین دانشمندها را هم، اگر مغز و فهم سیاسی نداشته باشند، دشمن با یک آبنبات تُرش میتواند به آن طرف ببرد؛ مجذوب خودش کند و در جهت اهداف خودش قرار دهد! این نکات ریز را باید جوانان ما درک کنند. ۱۳۷۲/۸/۱۲»
بنابراین معنای صحیح سیاسی بودن دانشگاهها همان «قدرت تحلیل سیاسی داشتن» است، نه تبدیل شدن به بلندگویی برای احزاب و گروههای مختلف. چرا که این «عدم استقلال» دور شدن از هدف اصلی «سیاسی شدن دانشگاهها» است. «بنده یک وقت عرض کردم دانشگاهها باید سیاسی باشند و دانشجو باید سیاسی باشد. معنای این حرف آن است که دانشجو باید قدرت تحلیل سیاسی داشته باشد تا جبههبندیهای دنیا را بشناسد؛ تا بفهمد امروز دشمن کجاست و از کجا و با چه ابزاری حمله میکند. ۱۳۷۴/۸/۱۰»
دانشجوی سیاسی سیاستباز نیست
همچنین باید تفکیکی میان دو مفهوم «سیاستگری» و «سیاستبازی» انجام داد. آنچه که دانشجویان باید به دنبال آن باشند سیاستگری است و نه سیاستبازی: «ما دو کار سیاسی داریم: سیاستزدگی و سیاستبازی؛ این یکجور کار است. این را من به هیچوجه تأیید نمیکنم؛ نه در دانشگاه و نه در بیرون دانشگاه؛ بخصوص در دانشگاه. یکی هم سیاستگری است؛ یعنی حقیقتاً فهم و قدرت تحلیل سیاسی پیدا کردن؛ که یکی از وظایف تشکلهای دانشجویی این است. من تأکید میکنم، تشکلهای دانشجویی -که عمدهی نمایندگان آنها، در اینجا تشریف دارید- نوع برنامهریزی و کار را به کیفیتی قرار دهید که دانشجو قدرت تحلیل سیاسی پیدا کند؛ هر حرفی را به آسانی نپذیرد و هر احتمالی را به آسانی در ذهن خودش راه ندهد یا رد نکند؛ این قدرتِ تحلیل سیاسی، خیلی مهم است. ۱۳۸۵/۷/۲۵»
دانشجوی سیاسی فحاش نیست
از سوی دیگر معنای سیاسی بودن، قرار گرفتن در برابر نظام و دولت و دستگاههای مختلف نیز نیست: «من که میگویم فعالیت سیاسی، معنایش این نیست که فعالیت سیاسی حتماً باید علیه دولت، علیه مسئولان و علیه نظام باشد. بعضی از بدخواهان، فعالیت سیاسی را اینگونه تعبیر میکنند. فکر میکنند فعالیت سیاسی، یعنی سیاسیکاری! این، یک نوع سیاسیکاری و یک نوع تقلب است که آدم تصور کند فعالیت سیاسی در دانشگاه، فقط با بدگفتن و با فحاشی کردن و با اهانت کردن به این و آن حاصل میشود؛ نه. فعالیت سیاسی، برای پیدا شدن قدرت تحلیل در دانشجوست… بالاخره اگر دانشجویان بخواهند قدرت تحلیل پیدا کنند، باید فعالیت سیاسی بکنند؛ باید سیاست را بخوانند، بنویسند، بگویند، مذاکره و مباحثه کنند. تا این کار نشود، دانشجویان توانایی پیدا نمیکنند. عقیدهی من، هنوز هم همین است. ۱۳۷۷/۲/۲۲»
فهم و قدرت تحلیل سیاسی پیدا کردن؛ که یکی از وظایف تشکلهای دانشجویی این است. من تأکید میکنم، تشکلهای دانشجویی… نوع برنامهریزی و کار را به کیفیتی قرار دهید که دانشجو قدرت تحلیل سیاسی پیدا کند؛ هر حرفی را به آسانی نپذیرد و هر احتمالی را به آسانی در ذهن خودش راه ندهد یا رد نکند؛ این قدرتِ تحلیل سیاسی، خیلی مهم است.
دانشجوی سیاسی بیانصاف نیست
البته معنای این حرف سکوت در برابر اشکالها و انحرافها نیست. دانشجو باید موضع انتقادی خود را حفظ کند که البته انتقاد سازنده با تخریب نیر تفاوت دارد: «نظارت و توجه به اوضاع کشور. نگاه مستفسرانه و دنبالِ پیدا کردن واقعیت، همراه با انتقاد. قبلاً هم عرض کردم که انتقاد هیچ اشکالی ندارد. نگاه منتقدانه هیچ اشکالی ندارد، منتها انتقاد درست؛ بیانصافی نشود. آدم گاهی میبیند در بعضی از انتقادها، بیانصافی میشود. حالا شما یک خرده تندید و جوان هم هستید و آدم خیلی هم توقع ندارد؛ اما آنهائی که ریش و سبیلشان سفید هم شده، گاهی اوقات انسان میبیند که بیانصافی میکنند؛ در بیان کردن و گفتن و حرف زدن نسبت به این و آن، بیملاحظگی میکنند. مراقبت کنید بیانصافی نشود. بنابراین نقد مستمر، نظارت مستمر و متعادل بر اوضاع کشور، بر مدیریتها، جزو کارهای بسیار لازم است؛ البته باید با عقلانیت و با مدارا همراه باشد، بدون افراط، بدون پرخاشگری؛ اما نگاه نقادانه. به نظر من این هم کار لازم دیگری است. ۱۳۹۱/۵/۱۶»
در نهایت میتوان گفت پس از کسب علم، مهمترین وظیفهی دانشجو فهم سیاسی پیدا کردن است. اما نباید تصور کرد که این مجوزی برای هرگونه عمل و حرکت سیاسی در دانشگاهها است. معنای صحیح سیاسی شدن نیز قدرت تشخیص جبههبندیها، دوستیها و دشمنیها، توانایی تحلیل وقایع و حوادث و در یک عبارت «بصیرت» پیدا کردن است. «در خودتان بصیرت ایجاد کنید. قدرت تحلیل در خودتان ایجاد کنید؛ قدرتی که بتوانید از واقعیتهای جامعه یک جمعبندی ذهنی برای خودتان بهوجود آورید و چیزی را بشناسید. این قدرت تحلیل خیلی مهم است. ۱۳۷۷/۱۱/۱۳»
نویسنده: آقای مصطفی طاهری
1392/12/04
http://farsi.khamenei.ir/others-note?id=25411