دختری که بشر را از نابودی آخرالزمان نجات می بخشد در ‘بابل پس از میلاد’
۱۳۹۲/۰۴/۲۱
–
۲۱۹ بازدید
فیلم های هالیوودی؛ ا
ا دختری که بشر را از نابودی آخرالزمان نجات می بخشد در ‘بابل پس از میلاد’ ا
فیلم ‘بابل پس از میلاد’ از دیگر فیلم های آخرالزمانی به شمار می رود که به عنوان جریان اصلی سینمای آمریکا خود را مطرح می داند. فیلم هایی درباره سرانجام جهان یا به قول خودشان پایان روزها و بازگشت . . .
ا دختری که بشر را از نابودی آخرالزمان نجات می بخشد در ‘بابل پس از میلاد’ ا
فیلم ‘بابل پس از میلاد’ از دیگر فیلم های آخرالزمانی به شمار می رود که به عنوان جریان اصلی سینمای آمریکا خود را مطرح می داند. فیلم هایی درباره سرانجام جهان یا به قول خودشان پایان روزها و بازگشت . . .
خبرگزاری شبستان: فیلم “بابل پس از میلاد” از دیگر فیلم های موج موسوم به آثار آخرالزمانی به شمار می رود که چندی است به عنوان جریان اصلی سینمای آمریکا خود را مطرح ساخته است. فیلم هایی درباره سرانجام جهان یا به قول خودشان پایان روزها، ظهور مسیح موعود یا مشیا(همان مسیح موردنظر قوم یهود که قرن هاست انتظارش را می کشند) و یا بازگشت حضرت مسیح(ع) که مدنظر مسیحیان به خصوص پروتستان هاست.
در اینگونه آثار به وقایع آخرالزمان از زاویه نگاه فوق پرداخته می شود، از غلبه نیروی شر یا ضد مسیح گرفته تا نبردهای واپسین موسوم به آرماگدون و تا تلاش های جناح خیر برای پیروزی در آن جنگ به نمایش در می آید. فیلم هایی که در آنها جهان کنونی در شاکله ای سیاه و تاریک و در تسخیر جنایتکاران و تروریست ها نمایانده می شود.
از همین رو عده بسیاری در انتظار مسیح موعود هستند تا این دنیای آشفته و تاریک را به سامان رساند و انسان ها را از سیاهی و تاریکی نجات بخشد. اگرچه در تبلیغات و غوغای منتظران این مسیح (یعنی گروه وسیعی به نام اوانجلیست ها که از پروتستانتیزم منشعب شده اند و بخشی از یهودیان ممزوج با این فرقه)، او دیگر لزوما وجه ماورایی و الهی نداشته و موجودی کاملا زمینی است.
فیلم “بابل پس از میلاد” را متیو کاسوویتس ساخته است که از وی آثاری مانند ” گاتیکا”، “رودخانه های ارغوانی” و “نفرت” را به خاطر داریم، ضمن اینکه بازی های قابل قبولی از وی در فیلم های “مونیخ” ، “آستریکس و اوبلیکس: ماموریت کلئوپاترا”، “Birthday Girl”، “آملی”، “نردبان جیکوب” و “عنصر پنجم” شاهد بودیم.
اما متیو کاسوویتس فیلمنامه “بابل پس از میلاد” را با همکاری جوزف سیمس” براساس نوشته اریک بنارد و برگرفته از نوول مشهور با نام “بچه های بابل” به رشته تحریر در آورد.
داستان فیلم درباره ماموریتی عجیب و غریب در زمان آینده نزدیک است. یک مزدور کهنه کار به نام “تورپ”(با بازی وین دیزل) مامور می شود تا دختری 17-18 ساله به اسم “آرورا” را از صومعه ای در قزاقستان به نیویورک ببرد. در حالی که شتصتش هم خبر ندارد این دختر را برای یک گروه شبه مذهبی (تحت عنوان “کلیسای نئو لایت”) همراهی و محافظت می کند که قرار است مسیح موعود را به دنیا بیاورد! از همین رو تعدادی از گروه های مهم مافیایی و شبیه آن، به دنبال این مریم دوران هستند.
راهبه ای به نام خواهر ربکا ( با ایفای نقش “میشل یه ئو”) نیز همراه آرورا است که از وی شدیدا مراقبت می نماید؛ چرا که آرورا برای نخستین بار از صومعه ای که در آن رشد کرده و بزرگ شده، قدم به دنیای خارج گذارده است. دنیایی که ظاهرا با جهان امروز متفاوت است و به نوعی در ید قدرت گروه های مافیایی و زیرزمینی قرار دارد که رییس یکی از همین گروه ها موسوم به “گورسکی” ( با بازی ژرار دوپاردیو) در یک ماشین پیشرفته متعلق به آینده، ماموریت فوق را به تورپ پیشنهاد می دهد.
دنیای فیلم “بابل پس از میلاد” دنیایی آشفته و درهم و برهم به نظر می آید. تقریبا مانند آنچه در فیلم “فرزندان بشر” (آلفونسو کوارون) دیده بودیم یا در آثاری همچون “بلید رانر” و به طور کلی دنیای علمی افسانه ای فیلیپ دی دیک که آمیزه ای از کائوس آخرالزمانی است و تلاش برای به عرصه آمدن کسی که قرار است به آن کائوس خاتمه بخشد.
در نخستین صحنه های فیلم، تورپ را می بینیم که در خیابانی به شدت درهم ریخته و تحت کنترل افراد مسلح با یونیفرم های مختلف در حالی که خود را با بالاپوشی، پنهان نموده، در زیر باران شدیدی قدم می زند. پیش از آن برروی تصاویری از کره زمین و فضای پیرامون آن که دوربین به سرعت پیش می رود تا بر نقشه ای از آمریکا و سپس نیویورک و یکی از خیابان های آن تا روی چشمان شرربار تورپ نزدیک گردد، نریشن او را شنیده ایم که می گوید:
“…سیاره را نجات بده. سیاره ای مملو از دروغ و کثافت. هر وقت من این جمله را خواندم ، خنده ام گرفته است. سیاره را نجات بده. برای چی؟ و از چی ؟ از خودمان؟ زندگی ساده است. بکش یا کشته شو. تردید نکن و همیشه وظیفه ات را درست انجام بده. یک رمز بقا . رمز من. همه اینها مهم جلوه می کنند تا روزی که با یک انتخاب مواجه می شوید. انتخابی که همه چیز را دگرگون می کند. اینکه به کمک کسی بروی یا فرار کنی و خودت را نجات دهی. من چیزی را آن روز یاد گرفتم . شما نمی توانید فرار کنید. اما خیلی بد بود ، چون آن روز ، روزی بود که من مردم…”
به نظر این همه آنچه است که متیو کاسوویتس و همکار فیلمنامه نویسش قصد دارند در “بابل پس از میلاد” بگویند. در همان اولین صحنه های فیلم که تورپ را در حال قدم برداشتن در خیابانی گویا در یکی از شهرهای روسیه مشاهده می کینم، آنچه دیده می شود مصداق همان سخن تورپ است: سیاره ای مملو از دروغ و کثافت.
تورپ یک سرباز زردپوست را از چادرش بیرون کشیده و وی را به خاطر تنها 20 دلار مورد تهدید و ضرب و شتم قرار می دهد! این درحالی است که دریایی از اسلحه های مخوف و مرگبار وی را محاصره کرده و هر لحظه ممکن است که به رویش شلیک نمایند.
خانه یا مکان اقامت تورپ در میان ویرانه ای است که کمتر به آپارتمان یا چیزی مثل آن شبیه است و بالاخره او با یک عملیات خشن و کشنده، توسط گروهی از سربازان مسلح به ماشین گورسکی برای معامله ای تازه برده می شود و ماموریت تازه اش را دریافت می کند.
همین آشفتگی و هرج و مرج سرسام آور را هنگامی که تورپ، آرورا و خواهر ربکا را به شهری در مرز قزاقستان و روسیه برده نیز شدیدا به چشم می خورد. همانجا که هم آرورا و هم خواهر ربکا برای در امان ماندن از باندهای مافیایی ناچارند لباس های مبدل بپوشند تا خود را از نگاه ها پنهان دارند. غافل از اینکه همچنان زیر نظر چشم های دیگر هستند.
اما متیو کاسوویتس در میان آن همه آشفتگی و اضطراب و خشونت، آرورا را منبع آرامش، خصائل انسانی و در عین حال دارای قوای ماوراء بشری قرار داده است. او در همان شهر مرزی قزاقستان پیش از انفجار قطار مسافربری، دچار حس ناخوشایندی گشته که باعث دور شدنش از منطقه خطر شده و تورپ و خواهر ربکا نیز به دنبالش از مرگ حتمی می گریزند. همچنین است که گاه به گاه از پایان فاجعه بار جهان سخن می گوید که همه در آن فاجعه خواهند مرد و او بایستی بشر را از چنین فاجعه ای نجات بخشد.
آرورا در عین حال، شخصیتی به غایت حساس و شکننده دارد. او در مقابل کشتار انسان ها توسط آدم های دیگر آنچنان برآشفته می شود که حتی برای نخستین بار، در آن کشتی غول پیکر با اسلحه، کاپیتان و همراهانش را تهدید می کند تا انسان های دیگر را هم نجات بخشند یا حداقل آنان را به قتل نرسانند.
همه این صحنه ها باعث می شود تا در ذهن مخاطب، آرورا به نوعی کاراکتر ماورایی پیدا کند. کاسوویتس به گونه ای فیلمنامه را پیش برده که به نظر می آید، آرورا اساسا موجودی خارق العاده بوده و از همین رو وی را برای نجات بشریت، در صومعه ای حفظ کرده اند تا روز موعود فرا رسد. از همین روست که وی را طی ماموریتی دشوار از میان خطرهای فراوان گذر داده تا به مکان مقرر برسانند. البته در طی این سفر مخاطره آمیز، کاسوویتس انواع و اقسام حادثه پردازی و صحنه های به اصطلاح اکشن معمول را در مقابل تماشاگرش قرار می دهد تا او را طی پروسه ای جذاب درگیر پیام های فیلمش گرداند.
از تعقیب و گریز روی برف گرفته تا درگیری و فرار برروی پله ها و پل های متعدد فلزی مکانی در ولادی وستک تا آن تقلای مرگبار برای بالارفتن از دیواره های کشتی عازم آمریکا و تا حضور در میانه کشت و کشتار دو نیروی مافیا و کلیسای نئو لایت در نیویورک.
در این مسیر کاراکتر وین دیزل (که از آثاری همچون “تند و سرسام آور” و “سه ایکس” در زمره بزن بهادرهای کله سنگی مثبت کلیشه شده است) و میشل یه ئو (که قبلا در فیلم هایی مانند “ببر خیزان و اژدهای پنهان” دارای قدرت رزمی نشان داده شده بود) نیز کمک حال هستند تا وجه حادثه ای اثر دوچندان شود. مضافا که فیلمنامه نویسان سعی کرده اند با قراردادن کاراکترهای متناقض و متضاد در کنار هم، به نوعی رابطه دیالکتیکی مابین آنها دست پیدا نمایند.
فرضا کاراکتر خشن و لاابلای مثل تورپ که مخرب و نابودگر است در کنار شخصیت استرلیزه ای به نام آرورا که حیات بخش و متعالی معرفی می شود. یا حضور او در محیط های خشونت آمیز و هراسناک که اساسا با محیط تربیتی اش فاصله ای بعید دارد از همین رو فضاسازی به گونه ای رخ می نماید که مخاطب مدام نگران حفظ جان آرورا است که همچون آهویی ظریف و شکننده در میان گله های پرشماری از درندگان و وحشیان پیش می رود.
هنگامی که آنها به ولادی وستک در دورترین نقطه شرق روسیه می رسند، در مکانی هراسناک که آدم ها را در قفس هایی همچون گلادیاتورهای عصر روم باستان به جان هم انداخته اند تا تفریح کنند (صحنه ای شبیه به محلی که در فیلم “هوش مصنوعی”ربات های ناقص را نابود می کردند)، گرفتار یک گروه تعقیب کننده می شوند که گویا از سوی یکی از نزدیکان آرورا هدایت می گردد و در همین تعقیب و گریز، آرورا در یکی از همان قفس ها به دام می افند تا در یک درگیری نفس گیر توسط تورپ نجات یابد.
اما کار اصلی را خودش انجام می دهد و موجود غول پیکری را محصور خودش می کند و حتی هنگامی که تورپ برای نجاتش آمده، با فریاد از او می خواهد که دست کشتن آن آدم غول آسا بردارد.او حتی به هنگام زخم برداشتن تورپ در تعقیب و گریز با هلیکوپترهای آمریکایی در آلاسکا، در بهبود آن زخم ها و حیات بخشیدن دوباره به تورپ بی تاثیر نمی نمایاند و بالاخره در حمله گروه های مافیایی در نیویورک حتی دربرابر گلوله هم رویین تن نشان می دهد.
آیا او هم مسیحایی دیگر است که بایستی در زمانی معین و مکانی مشخص رسالتش را اعلام کرده و نسل بشر را در آخرالزمان از نابودی و اضمحلال نجات بخشد؟ همه آنچه در طی سفر پر فراز و نشیب و هراسناک آرورا و خواهر ربکا در کنار تورپ شاهد هستیم، حکایت از صحت چنین فرضیات و حدس و گمان هایی دارد.