راستش این حرف چندان هم شوخی نیست. از یک طرف آدم ذاتاً باید پیشانیاش بلند باشد، اما اگر هم نبود، این جامعه است که میتواند برایش امکان فراهم کند تا شاید به چیزی و جایی برسد. فضایی که آدمهای «پیشونیبلند» یا «پیشونیکوتاه» در آن رشد کردهاند مهم است. فضایی که به آنها میدان میدهد تا با هر شکل و قیافه و سوادی بتوانند ببالند. در نهایت اگر هم به جایی نرسیدند، لااقل دیگر مطمئنیم تقصیر جامعه نبوده. بله، احتمالاً اگر پیتر دینکلیج در ایران به دنیا آمده بود لابد الان در متروی مولوی، کمربند و لیف میفروخت. نه فقط به خاطر اینکه کوتاهقامت بود، بلکه به این خاطر هم که فضای دوروبرش، امکان بروز هرگونه استعدادی را از او میگرفت.
بیتوجهی عجیب جامعهی ما به آدمهایش و در سطح بعدی، بیتدبیری گروه، صنف یا دستهای که یک نفر درآن مشغول کار یا زندگیست، انسانها را بیش از پیش از پا در میآورد. عین اتفاقی که برای اسدالله یکتا افتاد تا حدی که او را مجبور کرد در اینستاگرام پستی تلخ بنویسد، از بیپولی شکایت کند و از مردم بخواهد به او تبلیغ بدهند بلکه از این طریق پولی دستش برسد. اما هنوز پول نرسیده، یکتای نازنین راهی بیمارستان میشود.
باز هم نمیخواهم تمام مشکلات را به گردن جامعهی بیفکر و بیتدبیر و چپکیمان بیندازم. احتمالاً مانند همهی ما، اسدالله یکتا هم در زندگیاش مرتکب اشتباههایی شده. اما وقتی حتی صنفی که عضوش است کمکی به او نمیکند، وقتی سینمای ما آنقدر بیتخیل و یکبعدیست که توانایی «نقشزایی» برای بازیگران متنوعش را ندارد و فضایش در انحصار چند چهرهی پرسروصدا ولی عموماً بدون بازخورد است، وقتی بیش از پنجاه سال زندگی در سینما به هیچ گرفته میشود و فقط شعارهایی در باب احترام به پیشکسوتان بر زبانها جاریست، بدون این که سخنگویان بیهنر «واقعاً» نگران باشند، کار به جایی میرسد که حالا اسدالله یکتا رسیده.
بله، اگر دینکلیج کمی بدشانس بود، احتمالاً او را در حال سیگارفروشی توی مترو میدیدیم و شاید اگر اسدالله یکتا کمی شانس داشت حالا ستارهی مهمی در دنیا بود. حیف که جبر جغرافیایی و از آن بدتر، سروکله زدن با بیفکریها و ندانمکاریها، مُردگی میسازد.
دامون قنبرزاده