طلسمات

خانه » همه » مذهبی » در نسبت دین و توسعه

در نسبت دین و توسعه

نکته‌ی قابل‌توجه این است که اگر برای سنجش اثربخشی یک تدبیر بر مسئله‌ی بقاء سنجه‌های عینی وجود دارد، اثرگذاری یک امر بر آرامش انسان، حسب هستی ذهنی آرامش، کاملاً ذهنی‌ست و، از این رو، هرکس آرامش را در چیزی جست‌وجو می‌کند: از مخدر و روان‌گردان، تا کار، تا دین، و هر چیزی که می‌توان آرامش را در آن جُست؛ در حالی که ممکن است یک چیزی برای کسی آرامش به‌هم‌راه داشته‌باشد، کاملاً محتمل است که همان چیز برای کس دیگری مطلقاً درک‌ناپذیر و، حتا، ابلهانه و مسخره باشد.
در این میان، البته، یک چیز واقعاً مسخره است: این‌که تدبیری که برای آرامش به‌کار می‌بندیم، و یک موضوع ذهنی‌ست، روی جست‌وجوی جهان‌شمول‌مان به‌دنبال بقاء، که امری عینی‌ست، و باید هم عینی باشد، اثر بگذارد، و آن را به‌انحراف بکشاند؛ کارکردی که مخدر دارد، و ممکن است بقاء را دچار بحران کند و، البته، ماده‌ی مهم‌تری هم هست که چنین اثری بر جای می‌گذارد: دین؛ صرف‌نظر از اسم‌وعنوانی که دارد.
دین، که زمانی ابزار نظم‌دهنده و آرامش‌بخشی بود که آدمیان برای امکان زندگی در شرایط سخت ابداع کرده‌بودند و، علاوه بر کارکردهای آرامش‌بخش، چارچوبی دنیوی برای زیست سنتی فراهم می‌آورد، پس از تولد علم تجربی و ورود بشر به‌عصر مدرن، خصلت چارچوب‌بخش خود را از دست داد، ولی اتباع آن، خصوصاً در کشورهای توسعه‌نیافته، نوعاً از زوال خصلت اخیر خبردار نشدند و، به‌مانند گذشته، کوشیدند چارچوب یادشده را حفظ کنند؛ در حالی که تدابیر دیگری برای آرامش‌بخشی هم به‌رقابت دین برخاسته‌بود.
تنش اصلی جوامع توسعه‌نیافته هم همین است: این‌که نمی‌توانند درک کنند دین دیگر کم‌ترین اثری بر جست‌وجوی بقاء ندارد؛ از آغاز هم نداشته‌است، بلکه تنها چارچوبی برای درک جهان را در اختیار بشر می‌گذاشته‌است، که علاوه بر نترسیدن از ناشناخته‌ها، بتواند در جست‌وجوی بقاء برآید: امروز دیگر بشر مدرن می‌داند جهان چگونه کار می‌کند و دنیا تحت سلطه‌ی اوست؛ هیچ نیرویی فارغ از کنترل انسان نیست، و علم کاری کرده‌است سازوکار همه‌چیز به‌درک درآید.
اما انسان توسعه‌نیافته از این درک جدید ناتوان است؛ علم تجربی‌ای که اصلی‌ترین ویژگی‌اش تمهید کنترل انسان مدرن بر جهان بوده‌است، و قفل جهانِ ناشناخته را بر آدمی گشوده‌است، دین را از بیخ سوزانده‌است، و آرامشی نوین را هم برای انسان به‌ارمغان آورده‌است. بشر سنتی با دین خو می‌گیرد؛ گمان هم می‌کند که می‌تواند راه‌حل مسئله‌ی بقاء را از دین بگیرد، ولی دین هرگز چنین امکانی را نداشته‌است.
مادامی که جامعه‌ی توسعه‌نیافته نتواند دین را در جای درستش قرار دهد، که همانا ابزاری برای آرامش، آن هم ذهنی، باشد، و برای بقاء به‌دنبال عینیتِ متجلی در علم تجربی نباشد، هیچ اتفاق خاصی در جریان توسعه‌ی این قبیل جوامع رخ نخواهدداد. درک این فرآیند پیچیده و جاافتادن آن در دل جوامع، زمان‌بر و، احتمالاً، مستلزم نبردهایی خون‌بار است.
محمدعلی کاظم‌نظری

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد