دستهای معجزهگر تو
من ابرم، سپید و سیاه، پربار و بهارآور. من رودم، جاری و پرتپش، سخاوتمند و زلال، من درختم، سبز و استوار، سایهپرور و بخشنده. من کوهم، استوار و سخت و مغرور. من پرندهام، آزاد و رها. من خورشیدم، سوزان و گرم و مهربان. من دریایم، گسترده و عمیق و دوردست. من ماهم، مسافر شبهای تاریک. ستارهام کوچک؛ اما پرنور و درخشان. من آسمانم، آبی و سربلند. من زمینم، وسیع و مهربان، خانهی امن انسانها و جانوران. من انسانم اشرف مخلوقات و تو پروردگار بلندمرتبه و یکتای منی که این همه را با دستان معجزهگر خود آفریدهای و در پناه مهر بیپایانت پروردهای.
چه میتوانم کرد در برابر این حجم پرشکوه مهر و سخاوت جز نیایشی از سر اخلاص و نمازی که تو هر روز پنج بار مرا به آن دعوت میکنی.
من، ابر و رود و کوه و دریا و درخت و پرنده و…تو را ستایش میکنیم ای مهربانترین دوست!
منبع: مجله باران