۱۳۹۲/۰۴/۲۵
–
۱۴۸ بازدید
قضاء الهی به این معنی است که هر حادثه ای علّت تامّه ای دارد که با وجود آن علّت تامّه تحقّق آن حادثه حتمی و اجتناب ناپذیر است ؛ کما اینکه با فراهم نبودن آن علّت ، عدم تحقّق آن حادثه حتمی است. و هر دو طرف این قضیّه قضای الهی است. لذا چیزی از قضای الهی خارج نیست.
دعا ، صدقه ، صله ی رحم ، تلاش و کوشش و … همگی علل ناقصه ی برخی امور مادّی هستند. در جایی که دعا یا صدقه و امثال آنها جزء علل چیزی هستند اگر تمام علل فراهم باشد و دعا یا صدقه نیز به آنها اضافه شود ، علت تام خواهد شد و فعل به وقوع خواهد پیوشت. در چنین موردی در مرتبه قدر گفته می شود که دعا یا صدقه قضاء حتمی را برگردانده است.
قضاء الهی به این معنی است که هر حادثه ای علّت تامّه ای دارد که با وجود آن علّت تامّه تحقّق آن حادثه حتمی و اجتناب ناپذیر است ؛ کما اینکه با فراهم نبودن آن علّت ، عدم تحقّق آن حادثه حتمی است. و هر دو طرف این قضیّه قضای الهی است. لذا چیزی از قضای الهی خارج نیست.
دعا ، صدقه ، صله ی رحم ، تلاش و کوشش و … همگی علل ناقصه ی برخی امور مادّی هستند. در جایی که دعا یا صدقه و امثال آنها جزء علل چیزی هستند اگر تمام علل فراهم باشد و دعا یا صدقه نیز به آنها اضافه شود ، علت تام خواهد شد و فعل به وقوع خواهد پیوشت. در چنین موردی در مرتبه قدر گفته می شود که دعا یا صدقه قضاء حتمی را برگردانده است. چون اگر دعا یا صدقه وارد عمل نمی شد، علت تامه ی حادثه درست نمی شد لذا حادثه رخ نمی داد. یعنی در آن صورت علت تامه ی رخ ندادن آن حادثه مهیا بود و رخ ندادن آن حادثه خود از مصادیق قضاء بود. چون قضاء نسبت شیء به علت تامه است. پس دعا یا صدقه قضاء حتمی را برگرداند به یک قضاء حتمی دیگر.
مثلا اگر قبولی کسی در امتحان دارای سه علت ناقصه باشد مثل خوب درس خواندن ، شرکت در امتحان و طلب قبولی از خدا ، و آن کس دو علّت اوّل را فراهم نماید ولی دعا نکند ، رد شدن او حتمی می شود چون علّت رد شدن او فراهم است. پس ردّی او در این حال قضاء حتمی است. ولی اگر این شخص دعا کند، این قضاء حتمی برمی گردد و قبولی او حتمی می شود. بنا براین ، آنجا که دعا یا صدقه و امثال آنها جزء علت تحقّق امری هستند، اگر علل دیگر آن فراهم باشند و دعا یا صدقه هم به آنها ملحق شود آن امر محقق می گردد ؛ و اگر در این صورت دعا یا صدقه به آن علل ملحق نگردد آن امر هم محقق نمی شود.
اما اگر در امری، دعا یا صدقه جزء علل نباشد در آن صورت دعا یا صدقه تأثیری در قضاء آن امر نخواهد داشت. همچنین آنجا که فقط دعا یا صدقه ی خود شخص جزء علل یک چیز است نه دعا یا صدقه ی دیگران ، در آن موارد نیز تنها دعا یا صدقه ی خود شخص مؤثر خواهد بود نه دعا یا صدقه ی دیگری.
البته در موردی هم که دعا یا صدقه جزء علّت مقصود نیستند باز مطلوبیّت دارند. چرا که دعا یا صدقه به تنهایی نیز علل اموری در وجود آدمی هستند.
برای مثال باعث غلبه بر نفس یا لطافت باطن می شوند. و اساساً دعا یا صدقه و امثال این امور از همین راه است که علل امور دیگر نیز می شوند. یعنی یا موجب ایجاد قابلیّت در شخص شده علّت قابلی را مهیّا می کنند یا باعث ترقّی وجود شخص شده وجود ملکوتی او را در سلسله ی علل امور قرار می دهند ، یا باعث مسانخت او با ملائکه شده از قوای آنها برای رسیدن به مقصود مدد می جویند.
بنا براین آنجا که معصومین(ع) فرمودند دعا قضا حتمی را برمی گرداند منظور آن مواردی است که دعا جزء علل قضاء مخالف آن قضاء حتمی باشد و آنجا که فرمودند دعا قضاء را برنمی گرداند ، مواردی مراد است که دعا جزء علل قضاء مخالف آن قضاء نیز.
همین طور از بیانات فوق معلوم می شود که همه ی علل امور و از جمله دعا و صدقه و اختیار و … همگی داخل در قضاء الهی هستند. چون قضاء یعنی نسبت شیء به علت تامه اش، چرا که شیء نسبت به علت تامه اش ضروری الوجود ثابت و تغییرناپذیر است.
دعا ، صدقه ، صله ی رحم ، تلاش و کوشش و … همگی علل ناقصه ی برخی امور مادّی هستند. در جایی که دعا یا صدقه و امثال آنها جزء علل چیزی هستند اگر تمام علل فراهم باشد و دعا یا صدقه نیز به آنها اضافه شود ، علت تام خواهد شد و فعل به وقوع خواهد پیوشت. در چنین موردی در مرتبه قدر گفته می شود که دعا یا صدقه قضاء حتمی را برگردانده است. چون اگر دعا یا صدقه وارد عمل نمی شد، علت تامه ی حادثه درست نمی شد لذا حادثه رخ نمی داد. یعنی در آن صورت علت تامه ی رخ ندادن آن حادثه مهیا بود و رخ ندادن آن حادثه خود از مصادیق قضاء بود. چون قضاء نسبت شیء به علت تامه است. پس دعا یا صدقه قضاء حتمی را برگرداند به یک قضاء حتمی دیگر.
مثلا اگر قبولی کسی در امتحان دارای سه علت ناقصه باشد مثل خوب درس خواندن ، شرکت در امتحان و طلب قبولی از خدا ، و آن کس دو علّت اوّل را فراهم نماید ولی دعا نکند ، رد شدن او حتمی می شود چون علّت رد شدن او فراهم است. پس ردّی او در این حال قضاء حتمی است. ولی اگر این شخص دعا کند، این قضاء حتمی برمی گردد و قبولی او حتمی می شود. بنا براین ، آنجا که دعا یا صدقه و امثال آنها جزء علت تحقّق امری هستند، اگر علل دیگر آن فراهم باشند و دعا یا صدقه هم به آنها ملحق شود آن امر محقق می گردد ؛ و اگر در این صورت دعا یا صدقه به آن علل ملحق نگردد آن امر هم محقق نمی شود.
اما اگر در امری، دعا یا صدقه جزء علل نباشد در آن صورت دعا یا صدقه تأثیری در قضاء آن امر نخواهد داشت. همچنین آنجا که فقط دعا یا صدقه ی خود شخص جزء علل یک چیز است نه دعا یا صدقه ی دیگران ، در آن موارد نیز تنها دعا یا صدقه ی خود شخص مؤثر خواهد بود نه دعا یا صدقه ی دیگری.
البته در موردی هم که دعا یا صدقه جزء علّت مقصود نیستند باز مطلوبیّت دارند. چرا که دعا یا صدقه به تنهایی نیز علل اموری در وجود آدمی هستند.
برای مثال باعث غلبه بر نفس یا لطافت باطن می شوند. و اساساً دعا یا صدقه و امثال این امور از همین راه است که علل امور دیگر نیز می شوند. یعنی یا موجب ایجاد قابلیّت در شخص شده علّت قابلی را مهیّا می کنند یا باعث ترقّی وجود شخص شده وجود ملکوتی او را در سلسله ی علل امور قرار می دهند ، یا باعث مسانخت او با ملائکه شده از قوای آنها برای رسیدن به مقصود مدد می جویند.
بنا براین آنجا که معصومین(ع) فرمودند دعا قضا حتمی را برمی گرداند منظور آن مواردی است که دعا جزء علل قضاء مخالف آن قضاء حتمی باشد و آنجا که فرمودند دعا قضاء را برنمی گرداند ، مواردی مراد است که دعا جزء علل قضاء مخالف آن قضاء نیز.
همین طور از بیانات فوق معلوم می شود که همه ی علل امور و از جمله دعا و صدقه و اختیار و … همگی داخل در قضاء الهی هستند. چون قضاء یعنی نسبت شیء به علت تامه اش، چرا که شیء نسبت به علت تامه اش ضروری الوجود ثابت و تغییرناپذیر است.