دفاع از وطن مذموم است یا ممدوح؟/ دستاندرکار تحریف مفهوم ایثار و شهادت نباشیم
۱۳۹۲/۰۷/۰۸
–
۷۴ بازدید
مفهوم ایثار و شهادت یکی از موضوعات چالشبرانگیز در دنیای معاصر است.بهخصوص از زمانی که تقابل بین غرب و کشورهای اسلامی وارد فاز جدیدی شده است،رویکرد نظامهای سکولار غربی نسبت به ایثار و شهادت بیشتر این است که آنها سعی میکنند یک ارتباط و اینهمانی بین مفهوم و امر ایثار و شهادت با تروریسم بنیادگرایانه برقرار بکنند.به نظر شما این کجفهمی از کجا ناشی میشود؟
حجتالاسلام حمید پارسانیا معاون آموزش مجمع عالی حکمت اسلامی از نویسندگانی است که در زمینه علوم انسانی کتب و مقالات متعددی را به رشته تحریر درآورده است.
دکتر پارسانیا همچنین عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، عضو هیات علمی گروه مطالعات انقلاب اسلامی و غربشناسی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و مدیر گروه جامعهشناسی موسسه امام خمینی نیز هست. وی از سال ۱۳۸۱ تا ۱۳۸۶ ریاست دانشگاه باقرالعلوم قم را عهده دار بوده و اکنون رئیس کمیسیون حوزوی شورای عالی انقلاب فرهنگی است. او یکی از شاگردان آیتالله جوادی آملی بوده و در حال تقریر درسهای فلسفی او در کتابی به نام “رحیق مختوم” است.
وی در حال حاضر به عنوان یکی از اعضای هیئت علمی همایش “مطالعه علمی ایثار و شهادت” که قرار است نهم و دهم مهر ماه برگزار شود، فعالیت دارد. به این بهانه به سراغ او رفتیم و در مورد معنی و مفهوم ایثار، شهادت و از خودگذشتگی به بحث و تبادل نظر نشستیم. آنچه پیش رو است مشروح گفتگوی ما با دکتر پارسا نیا است که تقدیم حضور شما می شود.
*همانطور که میدانید، مفهوم ایثار و شهادت یکی از موضوعات چالشبرانگیز در دنیای معاصر است. بهخصوص از زمانی که تقابل بین غرب و کشورهای اسلامی وارد فاز جدیدی شده است، رویکرد نظامهای سکولار غربی نسبت به ایثار و شهادت بیشتر این است که آنها سعی میکنند یک ارتباط و اینهمانی بین مفهوم و امر ایثار و شهادت با تروریسم بنیادگرایانه برقرار بکنند. به نظر شما این کجفهمی از کجا ناشی میشود؟
پارسانیا: این روزها از وزیر امور خارجه آمریکا، آقای «کری» جملهای را نقل میکنند که: «افتخار میکنم به این که در جنگ ویتنام حضور داشتم». آمریکاییها برای سربازانی که در جنگ ویتنام بودند و رفتند و کشتهشدگانشان هم یک شأن و احترام ویژهای قائل هستند. حالا آمریکا کشوری نیست که برای دفاع از هویت خودش و در درون مرزهای خودش کشتهای داده باشد اما اگر به کشورهای اروپایی رفته باشید یا به کشور روسیه بروید، جاهایی برای سرباز گمنام دارند و برای کشتههای جنگشان احترام قائل هستند. مقامات آنها در دورههای مختلف میآیند و ادای احترام میکنند. یا وقتی که مقاماتی از کشورهای دیگر میآیند، بعضاً آنها را برای احترام به این مجموعهها میآورند.
فرانسویها در قبال اشغال آلمانیها چه کار کردند و الآن به کشته شدگانشان در جنگ با چه نگاهی برخورد میکنند؟ آیا در این روزها و این جهان مدرن آنها را زیر سؤال میبرند؟ چه کسانی که در درون مرزها و چه کسانی که به بیرون مرزها رفتهاند. از این سوی دنیا به آن سوی دنیا، به خاطر منافع ملیشان. یعنی وقتی که آمریکا و کری به جنگ ویتنام رفته، برای دفاع از وطن خودش نجنگیده است. به آن طرف اقیانوسها رفته است. حال سوال این است که چرا مفهوم ایثار و کشته شدن برای وطن در آنجا اینقدر تجلیل میشود، ولی مخالف مفهوم «ایثار و شهادت» است؟ اصل این مفهوم را عرض میکنم. مشکل این است که جهان اسلام برای دفاع از هویت فرهنگی و تمدنی خودش به پا خواسته و مفاهیم محوری این فرهنگ و تمدن را جمهوری اسلامی حفظ میکند و به این معانی به عنوان مفاهیم رقیب نگاه میکند. لذا احساس هراسش نسبت به این مفاهیم به خاطر احساس هراس نسبت به فرهنگ و تمدن رقیبش است. از چشم او این سو دارد مورد هجوم قرار میگیرد. حالا ما برگردیم و ایثار و شهادت را در فرهنگ اسلامی نگاه بکنیم. مذموم است؟ اما از نگاه تبلیغات کشورهای آمریکایی و اروپایی این مفهومی که اخیراً به یک مسلمان به کار برده میشود، مذموم است و این در حاشیه مذموم بودن حضور فرهنگ اسلامی و هراسی است که از این مذهب متوجه میشود.
داوری نسبت به این اختلاف نظر به نظر میرسد که در چارچوب مفاهیم فرهنگی برای دو طرف است. یا باید در چارچوب مفاهیم فرهنگ رقیب باشد که قیاسناپذیر میشود. حتی نمیتوانیم بگوییم به تکاپوی ادلّه ختم میشود. حتی دلیلی برای اقامه در این گفتگو نیست. یا باید قائل بشویم که یک فرهنگ مشترک و یک گفتگوی مشترک بشری هست که باید به آن واگذار بشود و به آن افق برخورده بشود. اگر به این چنین افقی قائل هستیم، به یک منطق مشترکی قائل هستیم، یک کلمه سوای آن وجود دارد. میشود به آنجا برد و این را به داوری گذاشت.
در هر حال همین که ما وارد بحث و گفتگو میشویم، ظاهراً پذیرفتهایم که یک زمینه مشترکی هست. باید آن عواملی که باعث امتیاز داده میشود و تعین پیدا میکند و ریشه این اختلافات است، آن عوامل شناخته بشوند. از آنچه گفته شد، معلوم میشود که ایثار و شهادت از آن جهت که ایثار و شهادت است، ازخودگذشتگی و جان دادن برای یک ایده و آرمان است، این مضمون نیست.
عامل به اینجا ختم نمیشود. عامل به خاطر آن چیزی است که ایثار و شهادت دارد برای آن رخ میدهد. نفرت از آن مسأله صاعد شده و باید اختلاف را در آنجا حل کرد. وحشت از تمدن و فرهنگ اسلامی است. حالا مگر فرهنگ و تمدن اسلامی چیست که آنها را میترساند؟ البته آنها یک تصویری دارند ارائه میدهند. بحث اسلامهراسی و صورتی که آنها دارند از اسلام ارائه میدهند، یک تصویر خشنی است. این مسأله موجب میشود که هراس نسبت به اسلام به صورت هراس نسبت به مدافعان اسلام جلوه کند. اگر شما از اسلام یک تصویر هراسانگیزی داشته باشید، آن اسلام قوت و قدرت حمایت و دفاع از خودش را نداشته باشد، این که هراسناک نیست. این یک داستان هراسناک در کتاب خواهد بود. اما وقتی که زنده است و نفس میکشد، زندگی و حیات او ترسناک خواهد بود. آنها سعی میکنند که از اسلام یک تصویر هراسناکی ارائه بدهند و به دنبال آن تطبیق بکنند بر این فرهنگ زندگی یا فرهنگی که قصد زندگی کرده است و بعد از این که صد سال زیر فشار بوده و مورد هجوم و غارت و تجاوز قرار گرفته، قصد دفاع کردن از خودش را دارد.
البته به نظر میرسد، تلاش آنها به تطبیق این تصویر هراسانگیز بر فرهنگ اسلامی محدود نمیشود. سعی میکنند که این صورت را بیش از یک ترسیم نظری محض و با یکسری دخالتها و تصرفهایی به یک صورتی آن را عملیتر بکنند و برایش شواهدی ایجاد بکنند. واقعه یازده سپتامبر که یکی از این وقایعی است که در این صورتگری نقش داشت. یعنی یکی از شواهدی است که به آن استشهاد میورزند، همینطور است مسأله طالبانیسم. آن مؤمنی که به قصد و برای یک اعتقاد به میدان میآید، عملیات انتحاری میکند و پیش میرود، چون هدف او و آن کار و مقصدی که دارد میکند، یک مقصد هراسانگیزی است، کار او هم یک کار هراسانگیز میشود. بنابراین فعال است.
واقعه یازده سپتامبر که واقعاً این عملیات از همان اول مشکوک بود و دست اتهام به سوی خود غرب و خود اسرائیل است. حالا ما از این اتهام آن سوتر میرویم. شاهد دوم جریان طالبانیسم است.
چه کسی است که تردید بکند، طالبانیسم بنده تصرف و حضور سیاست غرب در جهان اسلام است. ابتدا اینها این جریان را در قبال انقلاب و بعد از آن موجی که اسلامخواهی ایجاد کرد، خیزش اسلامی که در جهان اسلام بود، امید به حیات مجدد با انقلاب شدت گرفت، سعی کردند که سوار این موج بشوند و آمریکا از این موج برای ضربه زدن به رقیب خودش در جهان دوقطبی آن روز، بلوک شرق استفاده بکند. عربستان که یار درجه اول آمریکا در منطقه بود، اینها را در افغانستان بسیج کرد. موقعی که اینها پیروزیهای ابتدایی را به دست آوردند، عربستان بود که به اینها جوایزی میداد و از آنها به عنوان مجاهدان تقدیر میکرد. امروز سوریه شاهد دیگر این ماجرا است. این روزهایی که نشست درباره سوریه است، صحبت از پوشش هوایی دادن به جبهه النصره و حمله هوایی آمریکا است، برای عملیات زمینیای که اینها انجام میدهند، از طرف اردن و ترکیه و در داخل.
همین آقای کری که از یک طرف به بودنش در ویتنام افتخار میکند، الآن در منطقه به دنبال این است که حمله و عملیاتی بکند و به صراحت هم او یا اوباما بود که گفت، اصلاً اینجا النصره وجود ندارد. یعنی خودشان هم میدانند که این مسأله و حمایت از آنها چقدر زشت است اما خود این انکار چیز عجیبی است.
میگویند در فرهنگ عمومی غرب دروغگویی چیز مذمومی است. در همان سطح عمومی و زندگی روزمره و خصوصی، اما مثل این که دروغگویی در سطح کلان سیاسی یک چیز بسیار عادی است. آن هم به این بزرگی، آن هم آنقدر بزرگ که کسی جرأت نکند که فکر کند دروغ است و بگویند مگر دروغ به این بزرگی را هم میشود گفت؟
برمیگردم به این مسأله که ایثار و شهادت را یک امر مذمومی میدانند. اگر دقت بکنید، خود ایثار و شهادت در فرهنگ آنها مذموم نیست. مذموم بودن آن به خاطر این است که متعلق به حوزه فرهنگ اسلامی شده و در واقع فرهنگ اسلامی و تمدن اسلامی یک امر مذمومی است. این حاشیه هراس است. اسلامهراسی آنها است. حالا آیا فرهنگ اسلامی مذموم است؟ با کدام منطق میخواهید بگویید مذموم است. با یک منطق مشترک بشری میخواهید بگویید. به هر حال با خود منطقِ جهان غرب مذموم است. سعی میکنند شواهدی برای این نشان بدهند. وقتی که ما نگاه میکنیم میبینیم که اولاً مذموم بودن یک بحث است اما همان صورتی که آنها از مذموم بودن دارند و مورد نظر خودشان هست، شواهدش را هم صادقانه ارائه نمیدهند. دست خودشان در شواهد وجود دارد.
در فرهنگ اسلامی هر ایثار و کشتهشدنی آرمان نیست. یکی در جنگ احد کشته شد. پیامبر او را کشتة حمار خواند. چون وقتی که به میدان رفت، رقیب خودش را که انتخاب کرد، دید حمار خوبی دارد. گفت من بروم و با این بجنگم تا حمار او را به دست بیاورم. یعنی جان خودش را به خطر انداخت و به میدان رفت اما این ایثار، ایثار مطلوبی نبود. ایثاری که برای مال و اینطور امور باشد. در جبهه، جنبه تهاجمی هم دارد اما برای به دست آوردن مال است. کس دیگری در جنگ احد زخمی شد. یک مدتی هم طول کشید تا مرد. شاید پیامبر به دیدن او نرفتند. خاطرم نیست ولی ظاهراً پیامبر برای او تعبیر مناسبی به کار نبردند. به خاطر این که حضور او در جبهه صرفاً به خاطر قومیت و عائلهاش بود؛ به خاطر ایمانش نبود. یک حضور قومگرایانه و ناسیونالیستی بود. این ایثار هم ایثار مطلوبی نبود. البته ما داریم که اگر کسی در مقابل مهاجمی که آمده از مال یا ناموسش هجوم بیاورد، دفاع کند و کشته بشود شهید است. این هست اما اینجا را به ما اجازه دادند. در جبههای که دارد میجنگد، اگر به خاطر مال هجوم میآورد، اینجا مذموم است. یا دفاع برای قوم و قبیله میشود. یا حتی آن کسی دارد از مال خودش دفاع میکند. اینجا به لحاظ شرعی مجاز است.
آن کسی هم که در جبهه به خاطر حمارش برگزید و رفت، نمیگویند تو آدم کشتهای. به لحاظ شرعی کار بدی انجام نداده اما یک ارزش اخلاقی نیست. بلکه من به لحاظ شرعی موظف هستم که از مالم دفاع بکنم اما اگر هدف من صرفاً مالم باشد، یک ارزش اخلاقی نیست. اگر طرف کشته شد، کسی که به مال و عرض من هجوم آورده بود و من به خاطر عرض و مالم دفاع کردم و او کشته شد، خون او بر من نیست. یعنی قانون با من کاری ندارد. به تو میگوید، از این جهت کاری نکردی اما به لحاظ اخلاقی اگر من از مالم به این خاطر دفاع بکنم که خداوند از من خواسته و به مسؤولیت الهیام عمل بکنم، این به لحاظ اخلاقی پسندیده است. این یک ارزش است. یعنی هم به لحاظ حقوقی جرمی انجام ندادهام، هم به لحاظ اخلاقی یک عمل حسن و زیبایی را انجام دادهام. اینها در حوزه ارزشهای اسلامی است. حالا باز هم مراتب دارد. وقتی که من جان خودم را و مال خودم را ایثار میکنم و برای یک عمل و دفاعی اقدام میکنم و به پیش میروم، گاهی به خاطر مال بیشتر است. گاهی جانم را به خاطر مال بیشتر میدهم. بعضی جاها اهل خطر هستند. بعضی جاها این دفاعها به لحاظ حقوق اسلامی درست است اما به لحاظ اخلاقی نه. گاهی به لحاظ اخلاقی هم درست است اما به لحاظ اخلاقی در رتبه عالی نیست. مثلاً اگر من مالم را به دیگری عطا میکنم، به خاطر این که دارم شادی او را میبینم و ایثار میکنم. این به لحاظ اخلاقی احسان به غیر است. یعنی احسان کردن به لحاظ اخلاقی یک فعل پسندیده و خوبی است. بهرغم این که مال را دوست دارم.
در سوره دهر این آیه هست که «و یطعمون الطعام علی حبه مسکیناً و یتیماً و اسیرا»، اینها طعام را به دیگری میدهند، به رغم محبتی که به طعام دارند. به کی میدهند؟ به مسکین و یتیم و اسیر. در مدینه اسیر است و احتمالاً هنوز مسلمان هم نشده است. این اسیر در مدینه یقیناً کافر بوده که گرفته شده. هنوز مسلمان شده یا نشده، محل بحث است. ممکن است شده باشد یا ممکن است نشده باشد. سه روز روزه گرفتهاند و هر سه روز در مقام افطار. روز سوم هم این حادثه اتفاق افتاده. آن کس که روز اول آمده بگیرد، مسکین است. روز دوم یتیم است و روز سوم احتمالاً کافر هم هست. اسیر است و طعام را دادند. «انما نطعمکم لوجه الله». ما به شما که داریم میدهیم، به خاطر وجه الهی است. لقای الهی است. ملاقات خدا است. این ایثار ارزشمند است. حالا آن «علی حبه»، بعضی از مفسرین بزرگوار میگویند که این ضمیر حبه به چه کسی باز میگردد. «علی حب طعام» یعنی به رغم این که طعام را دوست دارند، به یتیم و اسیر میدهند. همچین چیزی عیبی هم ندارد. بعضیها استنطاق میکنند. میگویند اگر در مورد فضه است، عیبی ندارد اما اگر در مورد علی ابن ابیطالب است یعنی در مورد انسان کامل است، در مورد فاطمه زهرا سلامالله است، این حبه باید به «حب الله» بازگردد. یعنی به خاطر حب خدا میدهند. یعنی همه محبتش اینجا باشد. محبت دیگری در عرض آن نباشد که بخواهند از آن بگذرند و عبور بکنند. البته اگر انسان محبت دیگری داشته باشد و از آن عبور بکند، این به لحاظ اخلاقی زیبا است اما در اوج زیبایی نیست. وقتی در اوج زیبایی است که همه محبتها در او خلاصه شده باشد.
پس این ایثار و اوج این ایثار که گذشتن از جان خود است، در نظام ارزشی اسلامی هر ایثاری ایثار مطلوب نیست. ایثاری ایثار مطلوب است که برای خدا باشد و در راه خدا باشد. این هم دارای مراتبی است. در سوره دهر که در مورد اهل بیت علیهالسلام است، در مورد ابرار اینگونه گفته میشود: «ان الابرار یشربون من کأس کان مزاجها کافورا، عیناً یشرب بها عبادالله یفجّرونها تفجیرا». ابرار از آبی مینوشند که بهرهای از کافور دارد که این چشمهای است که عبادالله آن را میجوشانند. یفجرونها تفجیرا، یک انسانهای دیگری هستند که از ابرار بالاتر هستند. آنها سرچشمه هستند. چشمه از حاشیه وجود آنها میآید. ابرار در حاشیه آنها هستند. ظاهراً این باید عبادالله باشد دیگر. ادامه: «یوفون بالنّذر و یخافون یوماً کان شرّه مستطیرا». آنها به نذر خودشان وفا میکنند و از قیامت هراس دارند. «و یطعمون الطّعام علی حبّه مسکیناًً و یتیماً و اسیراً». اگر بخشش میکنند، این بخشش بخشش عبید نیست که به خاطر ترس از خدا باشد. به خاطر محبت نسبت به او است. «انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاءً و لا شکورا». میگویند: ما به شما اطعام میکنیم؛ نه به خاطر خود شما، به خاطر خودمان، به خاطر خدا. لذا از شما نه جزا میخواهیم و نه سپاسگزاری. یعنی همچین نیست که اگر شما سپاسگزاری نکردید، دیگر اطعامتان نکنیم، طمعی داشته باشیم. اگر طمعی داشته باشیم که در واقع این ایثار نشده است. این معامله است. آن کسی که احسان میکند تا رأی بیاورد. آن کسی که احسان میکند تا مردم نظر خوبی به او داشته باشند، این که اهل ایثار نیست. آن کسی که ایثار میکند که: «ایزد در بیابانت دهد باز»، او هم هنوز خودش را میبیند. خدا را واسطهای برای خودش کرده. آن کسی که فقط برای خدا ایثار میکند، به خاطر او. این اوج آن ایثاری است که وجود دارد.
لذا در روایت داریم، شهید اولین قطره خون او که به زمین میریزد، نظر به وجه الله میکند. شرط این که شهید شهید باشد، این است که برای خدا باشد. شهید مسیری را که یک عارف سی سال و چهل سال با مراتب و منازل میآید، با چنین حرکتی از همه هستی خودش برای او میگذرد. تو خود حجاب خودی، از میان برخیز. با اولین قطره خونش، این لقای الهی است که حاصل میشود. پس آنچه که در هراس نسبت به ایثار و شهادت میگویند،. به صورت مطلق خود آن کسانی که میگویند، نمیتوانند ایثار و شهادت را مذموم بدانند. پس این ایثار و شهادت نیست که مذموم است. این قیدش است؛ قیدش یعنی ایثار برای آرمانهایی که رقیب آنها دارد. حالا این آرمانهای رقیب چه چیزی را از دست آنها میگیرد که از آن هراس دارند باید آن سو را هم باید دید. چه تصویری از آن آرمانها ارائه میکنند و تلاش میکنند که ارائه بکنند، اینها را باید.
*بنا به مراتب ارزشی و اخلاقی ایثار و شهادت که ذکر فرمودید، پس در واقع از نظر شما زمانی که ایثار و شهادت تعریف ناسیونالیستی میشود، و صورت دفاع از وطن به خود میگیرد، این خوانش از ایثار و شهادت پذیرش ندارد؟ و حتماً باید یک امر قدسی و دینی ناب باشد و اگر ناسیونالیستی هم بود، باید در طول این قدسیت الهی باشد؟
ایثار و شهادت در مفاهیم اسلامی، نه تنها برای وطن، مصداقش برای خانواده هم هست. یعنی باید بیاییم و ببینیم، این نظام ارزشی کجاها را تجویز میکند. نه تنها ایثار و شهادت برای حفظ مال خودت، حتی نه خانواده، شخص، مال خودت را آمدهاند ببرند، اگر پای آن بایستی شهید هستی. از مال دوستت دفاع کنی و در این راه کشته شوی، شهید هستی. اما مسأله این است که این دفاع و ایثار را به چه نیتی انجام بدهد. اگر دفاع از مال خودش را به نیت خودش انجام بدهد، در حقوق اسلامی مذموم نیست. یعنی جرم انجام نداده است. به وظیفهاش عمل کرده اما یک ارزش متعالی نیست. ارزش متعالی این است که مال خودش را به نیت خدا بپاید. از مال دیگری به خاطر خدا دفاع بکند. وطنش را به خاطر خدا دفاع بکند. لذا وطن مقدس میشود. اگر میگوییم ارزش ناسیونالیستی یک ارزش مذمومی است، به این معنا نیست که نباید از وطن دفاع بشود. به این معنا است که وطن را زمینی دیدن مذموم است.
قطعاً وطن در رویکرد اسلامی عزیزتر از چیزی است که یک ناسیونالیست بها میدهد. وطن یک هویت قدسی دارد. اگر شما به وطن نگاه زمینی کردی و هویت الهی وطن را ندیدی، تو در واقع به وطن جفا کردهای. این به این معنا نیست که یک انسان مؤمن، بیوطن است. وطنش هم ایمانی است؛ «آن وطن مصر و عراق و شام نیست / شهر را نامیست کآن را نام نیست». آن وطنی که نام ندارد، در زمین و زمان ظهور و بروز پیدا میکند و وقتی که ظهور و بروز پیدا کرد، دفاع از این وطن نامدار و نشاندار دفاع از دینشان میشود و در ذیل آن قرار میگیرد. لذا وقتی که رزمندگان ما به جبههها میروند، صحنه دفاع، صحنه عاشورا بود. «کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا». دفاع از وطنِ خودشان را در سنخ حضور در عاشورا میدانستند.
* حالا ما این کجفهمی یا در واقع این خوانش قصدمندانه از ایثار و شهادت را که بیان کردیم، در واقع دستگاههای تبلیغاتی و سطوح حکومتی و سیاستگذاری نظام سلطه غربی دستاندرکار این خوانش هستند. ولی در این حوزه فرهنگی، افراد و مردمی هم هستند که تحت تأثیر این القائات و خوانشها قرار دارند. ما چه کار میتوانیم بکنیم که اولاً با بازنمایی منفی رسانهای از ایثار و شهادت به عنوان بخشی از پروژه اسلامهراسی مقابله بکنیم و در عین حال یک خوانشی ارائه بدهیم، در تناسب و یا در مواجهه با ارزشهای دنیای مدرن، مثل سکولاریسم یا اومانیسم، که برای این حوزه فرهنگی قابل درک باشد؟
پارسانیا: به عقیده من ما قبل از اینکه دغدغه بازنمایی در آنسوی مرزهایمان را داشته باشیم و سعی کنیم جواب القاهای آنها را بدهیم، خودمان مواظب باشیم که دستاندرکار تحریف این مفاهیم نباشیم. یعنی مفاهیم متعالی ایثار و شهادت را که در حوزه فرهنگ ما هست، با هویت خودش بشناسیم و نخواهیم مشارکت عمومی مردم را توی چارچوبها و مدلهای سکولار و مدرن تبلیغ و دنبال بکنیم. این را قدر بدانیم. حالا پاسخ گفتن نسبت به کسانی که مفاهیم دینی ایثار و شهادت را مورد هجوم قرار میدهند، پیشکش. مشکل مدیران فرهنگی ما و مدیریت اجرایی ما این است که سعی میکنند مشارکت مدنی مردم را یک صورت و سیرت سکولار بدهند.
فکر میکنند، تا باور دینی مردم وجود دارد، مثل این که مشارکت مدنی نمیتواند باشد. شهروندی را در قالب انقلاب کبیر فرانسه و مانند آن سعی میکنیم که بیاوریم و داشته باشیم. شهروندی را در قالب همسایه دینی معنا نمیکنیم و نمیبینیم. این مشکل جدی ما است. نتیجهاش این میشود که مسجد را که در رویکرد اسلامی کانون انسجام اجتماعی محله و بلکه تصمیمات امت است رها میکنیم و خانههای محله و سرای محله درست میکنیم تا مردم را مشارکت بدهیم. ما انقلابمان را در مسجد گذاشتیم. همه مسائل اجتماعیمان را در تاریخ اسلام، با یک چتر قدسی و دینی و الهی میدیدیم. آدم برود و مسجد را ببیند که کجا بود. مسجد اموی را ببینید که چه کار میکرد. یعنی حتی بنیامیه هم برای اهداف دنیایی و اینجهانی خودشان این را پوشش میگرفتند، تحریف میکردند اما از این ظرفیت استفاده میکردند. ما از ظرفیت فعال زنده دینی خودمان که یک خیزش انقلابی را ایجاد کرده، عبور میکنیم و فکر میکنیم، باید تفاسیر مدرن و سکولار غربی را بیاوریم تا انسجام اجتماعیمان را حفظ بکنیم. به نظر من ما در اساس مشکل انسجام اجتماعی نداریم. مشکل زمانی بهوجود میآید که در یک فرهنگ دینی میخواهید تعاملات و ارتباطات انسانی را مدرن تفسیر بکنید، اخلاق مدرن را که ر اینجا وجود نداشته، وارد کنید. اخلاق مدرن اخلاق گرگها است. یعنی کسانی که در زندگی دنیوی با همدیگر تعامل فعال میکنند، اولاً بدون یک انسجام سیستماتیک نمیتوانند تعامل بکنند. اصلاً ممکن نیست.
لذا آنجا به موازات این که وحدت درونی بر اساس آرمانهای متعالی تحقق پیدا میکند، یک وحدت بیرونی ساختاری بر آنها مستقر میشود که بتوانند زندگی بکنند. فاصله بین انسجام اجتماعی و انسجام نظام و سیستماتیک در کشورهای مدرن که روز به روز دارد بیشتر میشود ناشی از همین مسأله (قراردادی و سیستماتیک بودن انسجام) است. یعنی کافی است که پنج دقیقه برق برود. کافی است پنج دقیقه این دوربینهایی که مدام دارد از شما عکس برمیدارد، حضور نداشته باشند. ببینید چه حادثهای اتفاق میافتد و چه مقدار ارتباطات انسانی شروع میکند و تداوم نظام را ممکن میسازد؟ اصلاً ممکن نیست. ما در کشورهای غیرغربی به دلایلی انسجام نظام نداریم. در حاشیه مسائل جهانی که غرب برای کشورهای دیگر به وجود آورده، اینها فرصت انسجام پیدا نمیکنند. یعنی انسجام آن طرف است و ساخت را آن طرف جهان دارد میدهد اما چیزی که حیات اجتماعی کشورهای شرقی را ممکن میسازد، انسجام انسانی آنها است و انسجام اجتماعی آنها است که یک هویت انسانی دارد. این هم بقایای فرهنگهای دینی است که اینجا حضور دارد، این انسجام اجتماعی را ممکن میسازد.
حال، در جامعهای که نظام معرفتی آن، نظام الهی و دینی است، وقتی که یک نظام اجتماعی دینی است و در عین حال میخواهید یک انسجام نظام سیستم را به صورت غربی بیاورید، این با وجدان اجتماعی و نظام معرفتی ناسازگار است و جامعه به سهولت نمیتواند تن در بدهد. وقتی که رفتارهای شهروندی را برای این جامعه دینی غیردینی معنا کردید، اگر یک رویکرد ارزشی منفی به آن داشته باشد، آن چنان که در نظام پهلوی بود که همه او را طاغوت میدانستند و گریز داشتند، یک ارتباط معرفتی درست برقرار نکند، تن در نمیدهد. لذا از اینجا رانده میشویم و از آن جا هم مانده میشویم.
وقتی که مناسبات اجتماعیمان را با مدلهای معمولی که متناسب فرهنگ دینی ما نیست میسازیم، طبیعی است که این حادثه رخ میدهد. میخواهیم جامعه مدنی درست بکنیم با مدل معرفت غربی. نظام معرفتی دینی جامعه تاب نمیآورد و ما بعد از انقلاب این تجربه را کمابیش داشتیم. بازخوردش را هم در مقاومت فرهنگ عمومی نسبت به این مسأله دیدیم. موقعی که از عینک جهان مدرن نگاه میکنیم، فکر میکنیم ایثار و شهادت با هویت دینی یک امر منفور است. میخواهیم از او دور بکنیم. حال این که ایثار و شهادت با این مفهوم دینی توی این فرهنگ جواب میدهد. این جواب میدهد را با یک رویکرد توصیفی ابزارشناختی مدرن دارم عرض میکنم و الّا اگر بخواهیم با یک رویکرد عمیقتر دینی بیان بکنیم، این چیزی نیست که پاسخ آن فقط در حد تعاملات انسانی باشد. پاسخ آن فراتر از این مسائل است. در نوع تعامل نظام هستی با شما خواهد بود. یعنی وقتی که شما خمس میدهید، وقتی که شما زکات میدهید، وقتی که شما در چاچوب دینی ایثار میکنید، درهای آسمان به روی شما گشوده میشود. وقتی که شما از وظیفه الهی خودتان عدول میکنید، درهای آسمان به سوی شما بسته میشود. این تعریف را نمیشود توی یک تفسیر مردمشناسانهای که در چارچوب نظامهای رفتاری صرفاً انسانی دیده میشود به کار ببرید.
اما اگر بخواهیم با همان نگاه پدیدارشناسانه محض بگوییم، این نظام معرفتی و فکری رفتار دنیوی و اینجهانی هم میآید و با آن هویت الهی خودش یک ارتباط وسیعی را به وجود میآورد که به تعبیر قرآن وحدت حقیقی را میتوانید ببینید. وقتی شما برای منافع دیگری از منافع خودت گذشتی، نه به خاطر خودت؛ بلکه به خاطر خدا، و او از منافع خودش به خاطر منافع شما گذشت نه به خاطر خودش یا به خاطر شما؛ بلکه به خاطر خدا، این یک وحدت حقیقی ایجاد میکند. اگر دیگران انسجامی دارند و این نوع ایثار در آن نیست، این انسجام انسجامی سیستماتیک بوده و بسیار شکننده است. تعبیر قرآن کریم راجع به کسانی که از ایثار الهی و ایمان الهی بهره ندارند این است: «و تراهم جمیعاً و قلوبهم شتّی ذالک بأنّهم قومٌ لایعقلون» : اینها را خیلی منسجم میبینی اما قلبهای آنها وحدت ندارد؛ به دلیل این که تعقل ندارند. منظور از این تعقل، عقل ابزاری نیست. اتفاقاً جهان سیستماتیک به شدت نیازمند به عقل ابزاری است. اینها عقل اخلاقی و عقل متافیزیکی ندارند. اینها «العقل ما هو عُبد به الرحمن» ندارند و الّا در این مسأله حتماً عقل ابزاری دارند. آن عقلی که با نگاه به طبیعت فوق طبیعت را میبیند. با نگاه به طبیعت خلقت را میبیند و خالق را میبیند، این عقل در آن وجود ندارد.
* پس از نظر شما این ایثار و شهادت چه وجهی از عقلانیت را داراست؟
این ایثار و شهادت یقیناً عقل ابزاری نیست. عقلانیت ابزاری عقلانیتی است که مسیر وصول به اهداف قابل دسترس دنیوی را برای شما فراهم میکند.
*میتوانیم بگوییم، عقلانیت ارزشی دارد؟
اصلاً این ایثار گذر از دنیا است. گذر از خود است. عقل ابزاری کجا همچین حرفی زده؟ این ایثار گذر از ابزار و عقل ابزاری است. این چطور حرفی برای جواب دادن دارد. این به خاطر خدا کار کردن عقل تجربی نیست. اصلاً ایثار یک ارزش است. عقل ابزاری راجع به ارزشها حرفی برای گفتن ندارد. این که میگویند دانش از ارزش جدا است، به این دلیل است که عقلانیت مربوط به این دانش عقلانیت ابزاری است. لذا اگر شما عقل متافیزیکی و عقل اخلاقی را به رسمیت بشناسید، نمیگویید دانش از ارزش جدا است. کانت که عقل عملی را قائل بود، هنوز نمیگفت که دانش از ارزش جدا است. این تعبیر که ایثار یک امر عقلانی است، یقیناً چیزی فراتر از عقل ابزاری است؛ این intellect (خرد) است، این reason نیست. reason عقل ابزاری و عقل جزئی است. intellect مدرن هم نیست. چون intellect مدرن در ذیل عقل ابزاری و reason قرار گرفته است. این فوق عقل ابزاری است؛ عقل کلی است. این همان است که: «خداوند چون عقل را آفرید، با او گفتگو کرد. گفت به سوی من بیا، آمد. بر خلاف جهل که به سوی خدا باز نمیگردد».
*پس در واقع شما مخالف این هستید که ما ایثار و شهادت را با استفاده از مفاهیمی که در دنیای مدرن و لیبرال هست، مثل شهروند مسؤول و کمک به همنوع، تعریف بکنیم؟
این که گفتم، این پیشکش یعنی این. یعنی شما این کارها را نکنید، نمیخواهد جواب آنها را بدهید. البته این به این معنا نیست که ما شهروند و مسؤولیت شهروندی و وطن و دفاع از مال و عرض و ناموس خود نداریم. نه. اتفاقاً اینجا دفاع هست، شهروندی هست؛ و این شهر خدا است. دفاع از شهر، دفاع از خدا است. «الجار ثمّ الدار» هست اما این مقدم داشتن دیگری بر خود، «لوجه الله» است.
*به عبارت دیگر کارهای ما یک رنگ نورانی دارد.
کاملاً این شکلی است. و وقتی که شما وظایف شهروندی خودت را انجام نمیدهی، داری از خدا دور میشوی.
*پس ما میتوانیم این طوری نتیجه بگیریم که این پاردایمها متفاوت هستند، مفاهیم متفاوت هستند. حال آیا ما امکان گفتگو با آنها را داریم؟ آیا آن فرهنگ مشترک و آن فرهنگ سومی که شما فرمودید، آن فرهنگ انسانی وجود دارد که ما در محیط این فرهنگ انسانی و با زبان مشترک انسانی بتوانیم با آنها تعامل داشته و مفاهیمی مثل ایثار و شهادت را به صورت پیراسته به آنها معرفی نماییم؟
البته من قائل نیستم که امکان گفتگو نداریم و یک زبان مشترک انسانی، اتفاقاً زبان فطرت انسانی است. این کاملاً وجود دارد. این در ادبیات و زبان آنها هم وجود دارد. بله. زبان مدرن نیست اما این زبان مدرن یک زبان تحمیلی بر بشر امروز است. یعنی ما با آن زبان فطریای که داریم، میتوانیم وضعمان را صحبت بکنیم.
*در واقع در این فرهنگ مشترک است که تفاهم ایجاد میشود و چیزی مثل ایثار و شهادت برای «دیگرانی غیر از ما» قابل فهم میشود؟
بله. آنچه هم که قبلا در مورد قیاسناپذیری مفاهیم اسلامی گفتم ناظر بر کسانی است که قائل به وجود فرهنگ و زبان مشترک انسانی نیستند و انسان را صرفاً یک هویت تاریخی و افکنده شده در بخشی از تاریخ میدانند و فراتر از این تاریخ و این جنبه سیالِ هستی، بعد ثابتی برای انسان قائل نیستند.
*و برای این که وارد این فرهنگ مشترک بشویم گفتگو بکنیم، اعتقاد شما بر این است که ما اول جامعه خودمان را به لحاظ فرهنگی منسجم و سامانمند کنیم و مفاهیمی مثل ایثار و شهادت را به جامعه خودمان القا بکنیم؟
به نظر من این خطر وسیعتر از آن خطری است که شما در مورد القائات و بازنمایی نظام سلطه غربی احساس کردهاید. در واقع، ما بیش از آن که به دنبال این باشیم که چگونه جواب جهان مدرن را بدهیم، و قبل از این که جواب آنها را بدهیم، باید مواظب این باشیم که خودمان را با عینک آنها نبینیم.
البته این را عرض کنم این که میگویم ما خودمان را با عینک آنها نبینیم، روی صحبتم با مدیران و برنامهریزان ما و کسانی است که توی کار علمی برای مجموعه هستند. در متن فرهنگ نمیگویم. در جهان امروز، جامعه ما زندهترین بخشش به لحاظ فرهنگ دینی است و مردم ما خودشان با این فرهنگ زنده هستند؛ قرآن را میخوانند و مأنوس هستند و در همین چارچوب عمل میکنند و عمل کردهاند. وقتی که مدیران ما برداشت درستی ندارند، میخواهند کارگزار عبور از این فرهنگ به سوی فرهنگ مدرن باشند. وقتی با مقاومت این فرهنگ مواجه میشوند، سخن از تأخر تاریخی میزنند که: ما نسبت به آن طرف عقبافتاده هستیم، چه کار بکنیم که آن طوری بشویم؟
به نظر شما در وهله اول، چه نهادها و کارگزارانی باید از فرهنگ اسلامی، در مقابل هجمه فرهنگ سکولار غربی دفاع کرده و آن را زنده و پویا نگه دارند؟ اگر به عنوان مثال، سه دسته نخبگان مذهبی، علمی و حکومتی را در نظر بگیریم، شما کدام دسته را حائز بیشترین نقش و مسئولیت در قبال دفاع از فرهنگ دینی و زنده نگه داشتن مفاهیمی چون ایثار و شهادت میدانید؟
نظریههایی که ما در حوزه مشارکت اجتماعی برای سازماندهی استفاده میکنیم، نظریاتی است که در غرب سکولار شکل گرفته است. بحث از دست دادن مشارکت اجتماعی، فاصله افتادن بین انسجام اجتماعی و انسجام نظام یکی از مسائل جدی جهان غرب است و تئوریزه کردن این مسأله یکی از فعالیتهای نظریهپردازان آن بخش از جهان است. نظام علمی آنجا را به خودش مشغول کرده است. مرجعیتی که علم مدرن برای کشورهای اسلامی دارد، موجب شد که آن نظریهها و آن مسائل به عینه و بدون تصرف به اینجا منتقل بشود و برنامهریزان ما در همان چارچوبها شروع میکنند محیط خودشان را دیدن، مسائل خودشان را دیدن و از آن نظریهها استفاده کردن و برنامهریزی کردن. اینها خودش برای جامعه مشکل ایجاد میکند. مشکلات جدی جامعه ما اینها است.
حال، هر بخشی از جامعه به نوبه خودش دارد نقشی را ایفا میکند. نخبگان ما به یک صورتی مسؤولیت دارند. به مقدار آشناییای که با نظریات مدرن دارند، مسؤولیت گفتگو با این نظریات، بازخوانی آنها، بازسازی آنها متناسب با فضای فرهنگی اجتماعی خودشان را دارند. مدیران ما مسؤولیت مدیریت جامعه نظام آموزشی را، برای این که این نخبگان بتوانند کار خودشان را انجام بدهند. حالا اگر مدیریت آموزشی طوری عمل کرد که نخبگان درد را فهمیدند اما این توی سیستم مدیریتی نرفت، جواب نمیدهد. یا مدیریت ما در سطح کلان و در یک افقی فهمید اما نخبگان این همراهی را نکردند. هر دوی اینها مشکل آفرین میشود. «کلّکم راع و کلّکم مسؤول عن رعیته». هر کسی مسؤولیت خودش را دارد. از طرف دیگر نخبگان مذهبی هم به نوبه خودشان. اگر آنها در حوزه مسائل مستحدثهای که وجود دارد، ورود پیدا نکنند و به سنت تاریخی آموزشهای خودشان بسنده بکنند و در پی پاسخگویی به مسائل نباشند، یک نسلی را تربیت نکنند که به سوی این پاسخها بیاید، باز هم دچار مشکل میشویم. اگر آنها به وظیفه خودشان عمل بکنند اما مدیریت علم آنها را پوشش ندهد، یعنی امکانات انسانی و امکانات اقتصادی لازم را به آنها ندهد، باز کار آنها هم بیثمر میماند. ما این ناهماهنگیها و مشکلات را از همه جهت داریم. یعنی اگر بخشی از اینها به تنهایی کار خودشان را انجام بدهند، کار به پایان نمیرسد. اما با همه این اوصاف، کار بینتیجه نمیماند. یعنی درست است که اگر نخبگان علمیِ مذهبی ما مثلاً کار خودشان را به تنهایی انجام بدهند و بقیه این همراهی را نکنند، کار به پایان نمیرسد اما بینتیجه نمیماند. یا اگر نخبگان علمیِ محیطهای دانشگاهی ما کار خودشان را انجام بدهند منتها مدیران علمی این کار را انجام ندهند، کار به آن گونهای که باید پیش نمیرود اما همان مقدار کار هم بینتیجه نمیماند. یا اگر مدیران ما کار خودشان را انجام بدهند و نخبگان همراهی نکنند، کار آن طور که باید به ثمر نمیرسد اما باز هم بینتیجه نیست. یک فضا و یک ظرفیتسازیای را ایجاد میکند.
*ما در زندگی روزمره رفتارهایی را شاهد هستیم که به نظر با هم در تضاد هستند. به عنوان مثال ما بسیار اهل تعارف هستیم و گاهی این تعارفات به از خودگذشتگی هم میرسد، ولی از سوی دیگر مثلاً در رانندگی حاضر نیستیم که حقمان را به کسی بدهیم و شاید به حقوق دیگران تجاوز هم بکنیم. حال اگر از کسی که در رانندگی حقوق دیگران را رعایت نمیکند سوال کنیم، به احتمال بسیار زیادی ایثار و شهادت را یک ارزش میداند. آیا شما این را تناقض میبینید یا نه؟ و به نظر شما دلیل این امر چیست؟
این رفتارهایی که فرمودید. مثلاً ایرانیان در فرهنگ آمد و شد خانههایشان، اصطلاحاً بددرگاه هستند. یعنی از در که میخواهند بروند، هی این به آن میگوید تو برو، آن میگوید تو برو. این یک احترام است. ایثار است. دیگری را بر خود مقدم داشتن است. اما در فرهنگ رانندگی این را نداریم. این به لحاظ تاریخی قابل جستجو است که چرا اینطوری است. اصلاً باید ببینیم که رانندگی در کجا شکل گرفت. اولین گروههایی که رانندگی کردند، چه کسانی بودند و سبک زندگی آنها متأثر از کدام جهان بود. چطور در سیستم ارزشی خودمان ماشین با فرهنگ خودش وارد نشد؟ قاعدتاً آن فرهنگ نمیتواند توی فرهنگ ما جا بیفتد. چون لایههای عمیق معنایی نظام فرهنگی ما را ندارد، نمیتواند درست منسجم بشود. خودمان هم فرهنگی متناسب با آن ابداع نکردیم. میتوانستیم درست عمل بکنیم. ما ماشین را با این شعار آوردیم که باید از موی سر تا ناخن پا فرنگی بشویم، آن را بومی نکردیم. اصلاً تکنولوژی مدرن به قصد رقابت با فرهنگ بومی و تاریخی ما آمد اما نتوانست فرهنگ خودش را به تمامی بیاورد، بلکه با مقاومت فرهنگی ما هم مواجه شد. لذا ملتی که این قدر اهل احترام و اهل ایثار در آمد و شدهای تاریخی خودش است، در آمد و شدهای مدرن این همه دعوا میکند و رعایت نمیکند.
*حالا در رانندگی مثلاً یک فرد مذهبی وقتی که به کسی احترام نمیگذارد و حاضر نیست که حق خودش را به کسی بدهد، چطور میشود که ایثار و شهادت را به عنوان یک ارزش قبول دارد؟
بله. میخواهم این را بگویم. در فرهنگ یک امری که به لحاظ فرهنگی عادت بشود و استقرار پیدا بکند و یک سنت بشود، باید یک فرایندی را طی بکند و این برنامهریزی میخواهد. باید در خودآگاه اجتماعی، نظام معنایی متناسب با ما آموزش داده بشود و از این ظرفیت استفاده بشود.
بگذارید من به یک صورت دیگری به شما بگویم. یک تفاوتی بین جامعه شیعی ما با جامعه اهل سنت وجود داشت. در جوامع شیعی نوع مناصب اداری ظلمه دانسته میشد و نمیتوانستیم هیچ تعامل فعالی با آنها داشته باشیم. در جوامع سنی این طوری نبود. مثلاً هنوز که هنوز است نظامیها در ترکیه سکولار یک قداستی دارند اما در جامعه ایران هرگز اینطور نبوده. اینها را ظلمه میدانستند. بعضاً برای این که مالشان حلال باشد، اگر میخواستند یک فعالیتهایی انجام بدهند، از فضای دینی و کسانی که آنها را نسبت به این مسأله صاحب امر میدانستند، اذن میگرفتند.
خود انقلاب اسلامی ایران خیلی از مسائل را تغییر داد. کار پلیس شد عبادت. ببینید امام چگونه سعی کرد که این فاصله را حذف بکند. با چه واژگانی. با چه نظام معناییای. کار پلیس شد عبادت. حالا مسأله فرق میکند. همکاری با پلیس میشود عبادت. تخلف از ضوابط و قوانین راهنمایی و رانندگی نوعی تخلف از شریعت حساب میشود. هرچند این تخلف نه از احکام اولیه، بلکه از احکام حکومتی است. ما چه مقدار از این ظرفیت استفاده کردهایم برای این که این را عادت بکنیم؟ موقعی که نمیکنیم، دین در جامعه فرع میشود. این فرایند طی نمیشود.
*در واقع به نظر شما ما آن سنتها را داریم، آن ارزشها را داریم …
پارسانیا: آنها را امتداد نمیدهیم. یا برای حل مشکلاتمان از آن سنت استفاده نمیکنیم. برای حل مشکلاتمان از ادبیاتی استفاده میکنیم که این ادبیات بعضاً خودش در این فرهنگ بحرانهای وسیعتری را ایجاد میکند.
*و یک جاهایی و در عرصههایی این سنت پنهان میشود. یعنی در واقع پس زده میشود.
پارسانیا: در ضمن بعد برمیگردد و انتقام هم میگیرد.
مشرق نیوز