طلسمات

خانه » همه » مذهبی » دفتر پنجاه و سوم پرسش ها و پاسخ ها «امام هادی علیه السلام» – بخش دوم

دفتر پنجاه و سوم پرسش ها و پاسخ ها «امام هادی علیه السلام» – بخش دوم


دفتر پنجاه و سوم پرسش ها و پاسخ ها «امام هادی علیه السلام» – بخش دوم

۱۳۹۵/۰۴/۱۴


۴۸۲ بازدید

یاران امام هـادی(علیه السلام) راویان و برجسته ترین شاگردان امام هادی(علیه السلام) را معرفی نمایید؟
یکی از ویژگی های مهم و ممتاز امام هادی(علیه السلام) در آن دوران سخت و خفقان و وحشت، بیان و تبیین دقیق و عمیق دین به شیعیان و تبلیغ آموزه های وحیانی برای مسلمانان بوده است. در این راستا، راویان فراوانی از آن حضرت نقل حدیث کرده اند که در کتاب های معتبر رجالی چون رجال شیخ طوسی، فهرست شیخ طوسی، رجال نجاشی، رجال کشی و بالاخره در مسند الامام الهادی گزارش شده اند که در این بخش به معرفی آنان پرداخته می شود.

یاران امام هـادی(علیه السلام) راویان و برجسته ترین شاگردان امام هادی(علیه السلام) را معرفی نمایید؟
یکی از ویژگی های مهم و ممتاز امام هادی(علیه السلام) در آن دوران سخت و خفقان و وحشت، بیان و تبیین دقیق و عمیق دین به شیعیان و تبلیغ آموزه های وحیانی برای مسلمانان بوده است. در این راستا، راویان فراوانی از آن حضرت نقل حدیث کرده اند که در کتاب های معتبر رجالی چون رجال شیخ طوسی، فهرست شیخ طوسی، رجال نجاشی، رجال کشی و بالاخره در مسند الامام الهادی گزارش شده اند که در این بخش به معرفی آنان پرداخته می شود.
برخی از راویان مورد اعتماد آن حضرت عبارتند از: حضرت عبدالعظیم حسنی، علی بن مهزیار اهوازی، خیران خادم قراطیسی، ابوهاشم داود بن قاسم جعفری، علی بن جعفر همیناوی، ابن سکیت یعقوب بن اسحاق اهوازی، احمد بن اسحاق اشعری قمی، ابراهیم بن مهزیار، ایوب بن نوح، ابوعلی حسن بن راشد، عثمان بن سعید، حسین بن سعید بن حماد اهوازی، احمد بن محمد بن خالد برقی، فضل بن شاذان نیشابوری، حسن بن علی بن ناصر… که به اجمال جایگاه برخی از راویان و شاگردان آن امام همام(علیه السلام) گزارش می شود.
1.حضرت عبدالعظیم حسنی
بی تردید یکی از زیارتگاه های معتبر و ارزشمند که برای آن پاداش فراوانی بیان شده است زیارت حرم مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی است که در شهر ری واقع شده است.
حضرت عبدالعظیم حسنی معروف به «سیدالکریم» فرزند عبدالله، فرزند علی بن حسن، فرزند حسن بن زید، فرزند زید بن حسن، فرزند علی ابن ابی طالب است که با چهار واسطه به امام حسن مجتبی(علیه السلام) و با پنج واسطه به حضرت علی(علیه السلام) می رسد. پدر بزرگوارش عبدالله و مادرش گرامی اش فاطمه دختر «عقبة بن قیس» است. ولادت با سعادت حضرت عبدالعظیم، در سال 173هـ.ق در شهر مقدّس مدینه واقع شد و مدّت 79 سال عمر با برکت او با دوران امامت چهار امام معصوم، یعنی امام موسی کاظم، امام رضا، امام محمّدتقی و امام علی النّقی(علیهم السلام) مقارن بود.
آن حضرت محضر مبارک امام رضا، امام محمّدتقی و امام هادی(علیهم السلام) را درک و احادیث فراوانی از آنان روایت کردند. زمینه های مهاجرت حضرت عبدالعظیم، از مدینه به ری و سکونت در دیار غربت را باید در اوضاع سیاسی و اجتماعی آن عصر جستجو کرد؛ در دوران حاکمیت متوکل، سادات و علویون در بدترین وضع به سر می بردند. در چنین دوران دشوار و سختی بود که حضرت عبدالعظیم، به خدمت حضرت امام هادی(علیه السلام)، رسید و عقیده دینی خود را بر آن حضرت عرضه کرد که این داستان معروف، خود به تنهایی بیانگر ایمان و تدّین والای اوست.
عبدالعظیم حسنی در این باره می فرماید:
«زمانی خدمت سرورم، حضرت امام علی النقی(علیه السلام) شرفیاب شدم، ایشان با دیدن من فرمودند: مرحبا به تو ای اباالقاسم! همانا که تو حقیقتاً پیرو و مطیع ما هستی. خدمت آن جناب عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! می خواهم دین خود را به شما عرضه کنم، تا اگر پسندیده و رضایت بخش است، بر آن ثابت قدم بمانم تا زمانی که خداوند عزّ و جلّ را ملاقات کنم. حضرت فرمود: جناب ابوالقاسم! بفرما. عرض کردم: من معتقدم که: خداوند تبارک و تعالی یگانه ای است که هیچ چیز همانندش نیست، و از حدّ ابطال و تشبیه بیرون است [یعنی معدوم نیست و شبیه به مخلوقات هم نیست]، او جسم و صورت و عرض و جوهر نیست، بلکه پدیدآورنده ی اجسام و صورت ها و خلق کننده عرض ها و جوهر ها است. او پروردگار و مالک هر چیزی است و همه چیز را جعل و احداث کرده است و معتقدم که: محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) – بنده و فرستاده او – خاتم پیامبران است که پس از او تا روز قیام قیامت هیچ پیامبری نخواهد آمد و معتقدم که: امام، جانشین و ولی امر پس از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، امیرمؤمنان، علی بن ابی طالب(علیه السلام)، سپس امام حضرت حسن، سپس حضرت امام حسین، سپس حضرت علی بن الحسین، سپس حضرت محمد بن علی، سپس جعفر بن محمد، سپس موسی بن جعفر، سپس علی بن موسی، سپس محمد بن علی: سپس [امام] تویی مولی من! حضرت فرمود: پس از من، فرزندم حسن [امام] است، و مردم در زمان بعد از او (امام حسن عسکری) چگونه خواهند بود؟! عرض کردم: ای مولی من! چگونه خواهند بود؟ فرمود: برای این که او دیده نمی شود و روا نیست نامش برده شود تا ظهور کند و زمین را پر از عدل و داد کند؛ همان گونه که از ظلم و جور مملوّ شده باشد. عرض کردم: قبول کردم. و نیز معتقدم که: دوست‌دار آنان دوست خداست، و دشمن ایشان دشمن خداست، و اطاعت ایشان اطاعت خداست، و معصیت ایشان معصیت خداست و معتقدم که: معراج حق است، سؤال در قبر حق است، و بهشت و جهنم حق است، و صراط و میزان حق است و – بی تردید – قیامت به پا می شود و خدا همه را از قبرها برمی انگیزد و معتقدم که: تکالیف الهی پس از ولایت [اهل بیت(علیهم السلام)]، نماز و زکات و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر است. پس از آن، حضرت امام علی النقی(علیه السلام) فرمود: ای ابوالقاسم! سوگند به خدا این همان دینی است که نزد خدا برای بندگانش پسندیده است. بر آن پایدار باش! خداوند تو را در زندگی دنیا و آخرت، با سخن استوار، ثابت بدارد».[1]
پس از این دیدار و گزارش آن به متوکل عباسی، دستور تعقیب و دستگیری حضرت عبدالعظیم حسنی صادر شد و آن حضرت به صورت ناشناس و برای رهایی از مأموران ستمگر عباسی به ایران آمد. حضرت عبدالعظیم، به صورت مسافری ناشناس، وارد ری شد. آن حضرت روزها روزه می گرفت و شب ها نیز به عبادت و راز و نیاز با پروردگار مشغول می شد. در شهر ری برخی از شیعیان، آن حضرت را می شناختند و از حضورش در ری خبر داشتند و مخفیانه به زیارتش می شتافتند.[2] وی(علیه السلام)، میان شیعیان شهر ری بسیار ارجمند بود و پاسخ گویی به مسائل شرعی و حلّ مشکلات مذهبی آنان را برعهده داشت؛ این نکته، هم بیانگر مقام برجسته حضرت عبدالعظیم، است و هم گویای این است که وی از طرف حضرت امام هادی(علیه السلام) در آن منطقه، وکالت و نمایندگی داشته است؛ مردم سخن او را سخن امام(علیه السلام) می دانستند و در مسائل دینی و دنیوی، وجود او محور تجمّع شیعیان و تمرکز هواداران اهل بیت(علیهم السلام) بود.
از تألیفات حضرت عبدالعظیم حسنی، کتاب های «خطبه های امیرالمؤمنین» و «روز و شب» را می توان نام برد. آن حضرت، آگاه و آشنا به معارف دین و احکام قرآن و اسلام بود. ستایش هایی که امامان معصوم(علیه السلام) از وی به عمل آورده اند، نشان دهنده شخصیت علمی و مورد اعتماد اوست؛ حضرت امام هادی(علیه السلام) گاهی اشخاصی را که سؤال و مشکلی داشتند، راهنمایی می فرمودند که از حضرت عبدالعظیم حسنی بپرسند و او را از دوستان حقیقی خویش می شمردند و معرّفی می فرمودند.
ابوحماد رازی می گوید: «در سامرا بر امام هادی(علیه السلام) وارد شدم و درباره مسائلی از حلال و حرام از آن حضرت پرسیدم و حضرت پاسخ فرمود. زمانی که خواستم خداحافظی کنم، فرمود:
«ای حماد! هرگاه در ناحیه ای که زندگی می کنی، مشکلی در امر دینت برایت پیش آمد، از عبدالعظیم حسنی، بپرس و سلام مرا به او برسان».[3]
در آثار علمی شیعه نیز، تعریف ها و ستایش های عظیمی درباره او به چشم می خورد، آنان از او به عنوان عابد، زاهد، پرهیزکار، ثقه، دارای اعتقاد نیک و صفای باطن و به عنوان محدّثی عالی مقام و بزرگ یادکرده اند. روزهای پایانی عمر پربرکت حضرت عبدالعظیم با بیماری او همراه بود.
حضرتش در سال 252 هجری قمری در سن 79سالگی چشم از جهان فروبست. خبر درگذشت این نواده رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، دهان به دهان گشت و مردم با خبر شدند و جامه های سیاه پوشیدند و بر در خانه حضرت عبدالعظیم حسنی گریان و مویه کنان گرد آمدند. پیکر مطهّر او را غسل دادند. بر پیکر او نماز خواندند، تابوت او را بر دوش گرفتند و با جمعیت انبوه عزادار پیکر مطهّرش را دفن کردند. قبر شریف آن حضرت در شهر «ری»، معروف و مشهور است و هم اکنون بارگاه نورانی آن سلاله سادات و محدّث بزرگوار مورد توجّه و رفت و آمد خیل عظیم عاشقان مکتب اهل بیت(علیهم السلام) قرار دارد.[4]در منابع روایی، روایات متعدّدی برای زیارت حضرت عبدالعظیم، ثوابی همچون ثواب زیارت حضرت سیدالشهدا، امام حسین(علیه السلام) بیان شده است.
در حدیثی آمده که مردی از اهل ری خدمت امام هادی(علیه السلام) مشرف شد و حضرت از او پرسید کجا بودی؟ گفت: به زیارت امام حسین(علیه السلام) رفته بودم.آن حضرت فرمود: آگاه باش! اگر قبر عبدالعظیم را که نزد شماست زیارت می کردی، هر آینه مثل کسی بودی که امام حسین(علیه السلام) را زیارت کرده باشد.[5] 2.علی بن مهزیار اهوازی
شهر اهواز از دیرباز با حضور یاران ائمه اطهار(علیهم السلام) چهره ای شیعی داشته است و یکی از آن اولیاء الهی و اصحاب ائمه اطهار(علیهم السلام) جناب علی بن مهزیار اهوازی است. کنیه وی «ابوالحسن» است. او از مفاخر علما و مشهورترین شاگردان امام هادی به شمار می رفت. وی از عابدان و پارسایان عصر خویش بوده است که درباره ایشان نوشته اند: «هنگام طلوع خورشید برای خدا به سجده می افتاد و سرش را بلند نمی کرد تا این که هزارنفر از برادران دینی اش را دعا می کرد. ازاین رو، پیشانی وی در اثر سجده های زیاد و طولانی، همانند زانوی شتر، پینه زده بود و این نبود مگر به خاطر عبادت بسیار و سجده در پیشگاه حق».[6]ایشان از یاران نزدیک امام جواد و امام هادی(علیهما السلام) به شمار می رفت و آن بزرگواران وی را به عنوان وکیل خویش منصوب کرده بودند و توقیع (امضا) آنها هنوز موجود است. وی از مفسّران قرن سوم هجری است و بیش از سی کتاب و رساله در زمینه های مختلف معارف اسلامی دارد. او کتاب تفسیر، و نیز کتابی به نام «حروف القرآن» در زمینه قرآن دارد.[7]مرحوم شیخ طوسی نیز تألیف 33 کتاب را گزارش کرده است که برخی از کتاب های علی بن مهزیار از این قرار است: کتاب الوضوء، کتاب الصلاة، کتاب الزکاة، کتاب الصوم، کتاب الحج، کتاب الطلاق، کتاب الحدود، کتاب الدیات، کتاب التفسیر، کتاب الفضائل، کتاب العتق و التدبیر، کتاب التجارات والاجارات، کتاب المکاسب، کتاب المثالب، کتاب الدعاء، کتاب التجمّل و المروة و کتاب المزار…[8]علی بن مهزیار در اسناد حدود 437 روایت واقع شده است و از امام رضا، امام جواد و امام هادی(علیهما السلام) و دیگران حدیث نقل کرده است.[9] امام جواد(علیه السلام)، علی بن مهزیار را با پیام ها و نامه های عطرآگینی ستود؛ از جمله حضرت در نامه ذیل او را چنین تحسین می کند:
«ای علی! در پیروی کردن، انجام دستورها، خیرخواهی و پندگویی تو را آزمودم (و تو سرافراز از بوته آزمایش بیرون آمدی). پس اگر بگویم کسی را مانند تو ندیده ام، چه بسا راست گفته باشم. خداوند به تو بهشت برین و آن مقامات والایی که نمی دانی، پاداش دهد. من مقام تو و خدمات شبانه‌روزی تو را در سرما و گرما از نظر دور نداشته ام. از خداوند می خواهم در روز قیامت که همه را گرد می آورد، آن چنان مخلوقات خود را شیفته و دوستدار تو کند که مایه رشک باشد. به درستی که خداوند شنونده دعاهاست…»[10] با اندکی تأمل در این توقیع، می توان از جایگاه رفیع و ارزشمند علی بن مهزیار نزد اهل بیت(علیهم السلام) آگاه شد؛ زیرا آن بزرگواران هیچ گاه اهل مبالغه و زیاده‌روی نبودند، ضمن این که همیشه پیرامون ائمه(علیهم السلام) چنین شیعیان و اصحاب مخصوصی -اگر چه به صورت معدود- حضور داشته اند که آنها نیز می توانسته اند با توجه به ظرفیت بالای معرفت لیاقت خود و البته در پرتو عنایت خاص اهل بیت(علیهم السلام) به چنین عنایات و مراتبی دست پیدا کنند. شهادت و گواهی امام(علیه السلام) نشان عظمت شخصیت و جلالت منزلت و وثاقت جایگاه علی بن مهزیار نزد آن امام(علیه السلام) می باشد و گواه صادقی بر رابطه محکم و عمیق با امامت شیعی و انس با خداوند سبحان و معرفت و پارسایی ایشان است.
این نکته هم شایان توجه است که نه تنها خود علی بن مهزیار جزء اصحاب ویژه و مورد اطمینان اهل بیت(علیهم السلام) به شمار می آمده، بلکه دیگر نزدیکان او نیز از این الطاف و عنایات بی بهره نبوده اند.[11] به عنوان مثال؛ برادر او یعنی ابراهیم نیز از شیعیان برجسته و با اخلاص بوده و روایت شده که یکی از سفرای امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بوده و توانسته خدمت آن حضرت مشرّف شود و داستان این زیارت معنوی، مشهور است و در کتاب شریف «کمال الدین»[12] ذکر شده است. مزار شریف علی بن مهزیار در شهر اهواز واقع شده است.
3. احمد بن اسحاق اشعری قمی
سرزمین قم مرکز ترویج اندیشه های ائمه اطهار(علیهم السلام) و مهد عالمان آگاه و برجسته بوده است یکی از آن دانشمندان پارسا و ثقه احمد بن اسحاق اشعری قمی می باشد. وی طی عمر شریفش توانست خدمت امام جواد و هادی(علیهما السلام) برسد و جزء اصحاب مخصوص امام عسکری(علیه السلام) قرار گیرد و پس از آن بزرگواران، به شرف زیارت حضرت صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نایل گردد.
یکی دیگر از افتخارات احمد بن اسحاق این است که جزء سفرای سفارش شده حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار گیرد؛ زیرا حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در توقیع شریفی ایشان را مورد تأیید و عنایت قرار داده اند.[13] 4. عثمان بن سعید (نایب اوّل از نوّاب اربعه)
دوران امام هادی(علیه السلام) تا امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از برهه های حساس و سخت تاریخ سیاسی شیعه به شمار می رود از سویی حرکت های مبارزاتی و انقلابی شیعه آغاز و به موفقیت هایی دست یافته است و از سویی حاکمان ستمگر عباسی عرصه را بر حضور ائمه(علیهم السلام) بسیار تنگ نموده و ارتباط با پیروان و شیعیان را محدود ساخته بودند. یکی از شیعیان آگاه و پرهیزگار که از دوران امام هادی(علیه السلام) تا امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) مورد اعتماد بوده و در صراط مستقیم الهی گام برداشته، جناب عثمان بن سعید می باشد. وی، در سن جوانی و در حالی که یازده سال از عمرش می گذشت، افتخار شاگردی امام دهم(علیه السلام) را پیدا کرد و در اندک زمانی از آن چنان رشد و تعالی ای برخوردار شد که امام هادی(علیه السلام) از او به عنوان «ثقه» و «امین» خود یاد می کرد. مرحوم شیخ طوسی در رجال خود وی را جلیل القدر و ثقه و وکیل امام زمان(علیه السلام) به شمار آورده اند.[14] 5. حسن بن علی ناصر
 دیار طبرستان و دیلمان از آغاز حضور اسلام به شیعه گرایش داشتند و باورهای شیعی در آنان با حضور برخی از یاران امام هادی(علیه السلام) ریشه یافته بود، یکی از آن شخصیت های برجسته و تأثیر گذار در تاریخ تشیع در ایران به ویژه در سرزمین مازندران جناب حسن بن علی ناصر می باشد.
شیخ طوسی او را از اصحاب امام هادی(علیه السلام) شمرده است. وی پدر و جد سیدمرتضی؛ از سوی مادر است. سید مرتضی در وصف او می گوید: «مقام و برتری او در دانش و پارسایی و فقه، روشن تر از خورشید درخشان است. او شخصی بود که اسلام را در «دیلم» نشر داد؛ به گونه ای که مردم آن سامان به وسیله او از گمراهی به هدایت راه یافتند و با دعای او به حق بازگشتند. صفات پسندیده و اخلاق نیکوی او بیش از آن است که شمرده شود و روشن تر از آن است که پنهان بماند».[15] 6. فضل بن شاذان نیشابوری
 بی تردید تاریخ شیعه چهره های درخشانی مانند فضل بن شاذان نیشابوری که چون خورشیدی در نشر فرهنگ دین درخشیدند و در پیروی از امامان(علیهم السلام) کوشیدند و در تقوا و عمل به قرآن یگانه دوران بودند را در خود دارد که گواه صادقی بر اوج مظلومیت امامان(علیهم السلام) و نهایت غربت شیعه در دوران سیاه حاکمیت جائران عباسی است.
ایشان یکی از بزرگ‌ترین فقیهان و متکلمان شیعی به شمار می رود که از صحابیان نزدیک سه امام بزرگوار، امام جواد(علیه السلام)، امام هادی(علیه السلام) و امام عسکری(علیه السلام) بوده است. کتاب ها و اصل هایی که ایشان تألیف کرده اند به حدود 180 کتاب می رسد که در مباحثی چون فقه، اخلاق، اعتقادات، کلام، سنن نگارش یافته اند ایشان در سال 260 دعوت حضرت حق را لبیک گفته و در نیشابور مدفون گردیده است.[16]
7. عبدالله بن جعفر الحِمیری
وی از بزرگان اهل حدیث و روایت و از ثقات مورد اعتماد فقها و حدیث به شمار می رود که مرحوم شیخ طوسی(رحمت الله علیه) در «الرجال و الفهرست» کتاب های متعددی را برای ایشان یاد می کند[17] و مرحوم نجاشی(رحمت الله علیه) در رجال خود، ایشان را از نویسندگان و بزرگان مورد اعتماد شیعه به شمار آورده است و کتاب های زیادی را از ایشان گزارش نموده است مانند کتاب الدلائل، کتاب الاستطاعه، کتاب المسائل و التوقیعات، کتاب الطب، کتاب العظه و التوحید، کتاب قرب الاسناد الی ابی جعفر بن الرضا، کتاب قرب الاسناد الی الرضا، کتاب الامامه، کتاب النوادر و…[18] مرحوم ابن داود نیز در رجال خود وی را مورد مدح و توثیق قرار داده است و او را از بزرگان مشایخ قمیین به شمار آورده است.[19]یاران خاص و راویان امام هادی(علیه السلام) را به بیش از 30 نفر شمرده اند که در اینجا به این مقدار بسنده می کنیم.
  
سازمان وکالت چیسـت و در عصر امام هـادی (علیه السلام) چگونه اداره می شده است؟
ضرورت ارتباط امامان(علیهم السلام) با مردم و بیان و تبیین آموزه ها و احکام دینی برای آنان و نیز آماده سازی شیعیان برای پذیرش غیبت امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و بالاخص ضرورت راه گشایی فرهنگی اقتصادی و اجتماعی شیعیان، موجب می شد تا امامان(علیهم السلام) بعد از حضرت امام رضا(علیه السلام) در دوران خفقان و اختناق عباسیان به تأسیس سازمان وکالت اقدام نمایند تا نمایندگانی را در شهر های مختلف معرفی نموده و بتوانند زمینه ارتباط با امام(علیه السلام) را با کمترین آسیب و هزینه و شکنجه توسط مأموران حکومتی فراهم آورند. شرایط بحرانی که امامان شیعه(علیهم السلام) با آن روبه رو بودند.
هدف اصلی این روش دو چیز بود: یکی جمع آوری اموال (خمس، زکات، نذور و هدایا) از مناطق مختلف و دیگری پاسخ به پرسش ها و شبهات فقهی و عقیدتی شیعیان.
شاید عصر امام صادق(علیه السلام) آغاز وکالت در شیعه بوده است و نمایندگان امام صادق(علیه السلام) در نواحی مختلف به پاسخ گویی به سؤالات مردم می پرداختند اما دوران امام موسی کاظم که تدابیر شدید امنیتی و جاسوسی عباسیان علیه امام شکل یافته بود تا حدودی گسترش وکالت را شاهدیم اما بیشترین دوره گسترش سازمان وکالت را در دوره بعد از امام رضا(علیه السلام) در میان شیعیان مشاهده می کنیم چرا که از سویی اختناق حکومت و خفقان شدید شده بود و از سویی دیگر شکنجه شیعیان در ارتباط یافتن آنان با امامان(علیهم السلام) بسیار گسترده شده بود.
البته وکلا خود دارای سلسله مراتب بودند. وکلای امام(علیه السلام) برای نواحی چهارگانه زیر به عنوان وکلای کل بوده است:
الف. ناحیه بغداد، مدائن و عراق،
ب. ناحیه دوم: بصره و اهواز،
ج. ناحیه سوم: قم و همدان،
د. ناحیه چهارم: حجاز، یمن و مصر[20]و برخی وکیل جزء بوده اند و زیر نظر وکیل ایالت کار می کردند که وکیل ایالت را امام تأیید می کرده است.
نکته دیگر آن که وکلا در فراز و فرود روزگار و در برخی سخت گیری ها و یا دنیاطلبی ها دچار دگرگونی می شدند و در برخی گزارش ها چنان آمده است که برخی از وکلا دچار دنیاطلبی شده و از صراط مستقیم الهی و پیروی امامان(علیهم السلام) بیرون رفته اند که امام خود آنان را برکنار نموده و به شیعیان اطلاع داده اند.
 
با توجـه بـه سخت گیری های حکومت عباسـی، ارتبـاط امام هادی(علیه السلام) با مردم و شیعیان چگونه بود؟
یکی از روش های تبلیغ دین در عصر امامت امام هادی(علیه السلام) با توجه به فشارها و اختناق موجود در جامعه، روش ارتباط مکتوب بوده است که امام(علیه السلام) به گونه ای مناسب از آن بهره گرفته اند. امام هادی(علیه السلام) در خلال نامه هایی که به پرسش کنندگان در خصوص مسائل دینی داشته اند به بیان و تبیین مسائل مهمی پرداخته اند که با نظر به محدودیت نگارش ها و گزارش ها مواردی به اجمال ارائه می شود. نامه های امام به مواردی مانند سؤالات مردم، مشکلات مردم، تبیین مواضع دینی خود، ابلاغ وکلا، دفاع از خود در مقابل تهمت های اطرافیان حاکم و… پرداخته است. موضوع برخی از نامه های شیعیان به امام هادی(علیه السلام) درباره ابتلائات و حوائج و گرفتاری هایی است که از حضرت برای حل مشکل تقاضای دعا می کردند.
ایوب بن نوح می گوید: یحیی بن زکریا (از اصحاب امام هادی(علیه السلام) به امام نامه ای نوشت بدین مضمون که همسرم حامله است. از خداوند بخواهید به من پسر عنایت کند. حضرت، در پاسخ نوشتند: «چه بسا دختر از پسر بهتر باشد»، و خدا به او دختر عنایت کرد. خود ایوب بن نوح نیز می گوید: جعفر بن عبدالواحد (قاضی کوفه) مرا اذیت می کرد. به حضرت هادی(علیه السلام) نامه نوشتم و شکایت کردم. امام(علیه السلام) در پاسخ مرقوم فرمودند: «تکفی امره الی شهرین؛ دو ماه صبر کن. از شرّ او خلاص می شوی».
ایوّب می گوید: در این دو ماه، جعفر بن عبدالواحد عزل شد و از آزار وی راحت شدیم.[21]مرحوم سید بن طاووس (م664) در کتاب مهج الدعوات از الیسع بن حمزه (از اصحاب امام هادی(علیه السلام) نقل می کند: عمرو بن مسعده (وزیر معتصم، خلیفه عباسی) با من دشمنی ورزید و بسیار مرا تهدید کرد؛ تا جایی که ترسیدم مرا بکشد و نسل من را قطع کند. به حضرت ابی الحسن العسکری(علیه السلام) نامه نوشتم و از وضع خودم به ایشان شکایت کردم. حضرت در پاسخ نوشتند: «نگران نباش! خدا را با این کلمات بخوان، تو را خلاص خواهد کرد».
الیسع می گوید: من آن دعا را در آغاز روز خواندم. چیزی از همان روز نگذشت که فرستاده وزیر آمد و گفت: دعوت وزیر را اجابت کن. من نزد وی رفتم. او با چهره خندان با من برخورد کرد و دستور داد زنجیر از دست و پای من بازکردند. آن گاه لباس فاخر بر من پوشانید، مرا معطّر ساخت و نزدیک خود نشاند و با من صحبت کرد و از من عذرخواهی کرد و آنچه از من گرفته بود، به من برگرداند.
از مواردی که برای دانشمندان امت اسلامی بحث انگیز و ناگشوده است بحث از علم خداوند بوده است که امام(علیه السلام) در نامه ای بدان اشارت داشته اند. اگر چه درباره علم الهی روایات متعددی در دست است.
اما روایتی از امام هادی(علیه السلام) آمده است که ایوب بن نوح می گوید: خدمت امام هادی(علیه السلام) نامه نوشتم و سؤال کردم: آیا خداوند قبل از آفرینش جهان از آن آگاه بود یا این که پس از آفرینش مطلع شد؟ حضرت، در پاسخ به خط خودشان نوشتند:
«لَم یزَلِ الله عالماً بالأشیاء قَبْلَ اَنْ یخْلُقَ الاَشیاءَ کَعِلْمِهِ بِالأَشیاءِ بَعدَ ما خَلَقَ الأَشیاءَ»[22]؛ «خداوند پیوسته به همه چیز آگاه است و علم او به هر چیزی قبل از خلقت، مانند علم او پس از خلقت است».
در شرایط سخت و رعب انگیز حاکمیت متوکل، شیعیان به علت عدم دسترسی به امام هادی(علیه السلام)، نگران مسئله امامت بعد از ایشان بودند. برای رفع این دغدغه، خود آن حضرت به وسیله نامه افراد را مطلع می ساختند.
شاهویه، پسر عبدالله جُلاب، می گوید: امام هادی(علیه السلام) به من نامه ای نوشتند بدین مضمون: پس از این که ابوجعفر از دنیا رفت، تو می خواستی از جانشینی پس از من سؤال کنی و بدین سبب در اضطراب بودی. ناراحت نباش:
«فَاِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ لایضِلُّ قوماً بَعدَ اِذ هَدیهُم حَتّی یبَینَ لَهُمْ ما یتَّقُون»؛[23]«خداوند کسانی را که هدایت کرده، گمراه نمی کند تا آنچه را که باید از آن پرهیز کنند، بیان فرماید».
امام پس از من، فرزندم ابومحمّد (امام حسن عسکری(علیه السلام) است و آنچه بدان احتیاج دارید، نزد اوست. خداوند هرچه را بخواهد، مقدم یا مؤخر می دارد (امور به دست اوست):
«ما نَنسَخ مِنْ ایةٍ اَوْنُنْسِها نَأتِ بِخَیرٍ مِنها اَو مِثله»[24]؛
«هر نشانه ای را که حذف کنیم یا به تأخیر اندازیم، بهتر از آن یا مثل آن را جایگزین می کنیم».
«قَدْ کَتَبْتُ بِما فیهِ بیانٌ وَ قِناعٌ لِذِی عَقْلِ یقْظانِ»[25]؛ «آنچه برای عقول آگاه، بیانگر و قانع کننده باشد، نوشتم».
در حدیث دیگر، ابی‌بکر فهفکی می گوید: حضرت هادی(علیه السلام) برای من نامه نوشتند:
«اَبُو مُحَمْد اِبنی اَنضَحُ آل مُحَّمدٍ عَزیزه وَ اَوثُقُهُم حُجّهَ وَ هُوَ الاَکبَرُ مِنْ وُلدی وَ هُوَ الخَلَفُ وَ الَیهِ ینتَهی عُری الاِمامَه وَ اَحْکامُها فما کُنتَ سائِلی فَاسْألهُ عَنهُ فَعِندَه ما یحتاجُ اِلَیه»[26]؛ «ابو محمد (امام حسن عسکری(علیه السلام)) خیرخواه ترین آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و معتبرترین ایشان است. او پسر بزرگ تر من و جانشین من است و رشته امامت و احکام آن به او می رسد. آنچه می خواهی از من بپرسی، از او سؤال کن. تمام احتیاجات شما نزد اوست».
 مرحوم شیخ مفید نقل می کنند که علی بن محمد نوفلی می گوید: محمدبن فرج (وکیل امام(علیه السلام)) به من گفت: حضرت ابوالحسن (امام هادی(علیه السلام)) به من نامه نوشتند:
«ای محمد! کارهایت را به سامان برسان و مواظب خودت باش. من مشغول سامان دادن کارم بودم و نمی دانستم مقصود حضرت از آن نامه چیست که ناگاه مأمورین حکومتی آمدند و مرا از مصر، دست بسته حرکت دادند و تمام دارایی ام را توقیف کردند و هشت سال در زندان بودم».
سپس نامه ای از حضرت در زندان به من رسید که: «ای محمد! در بغداد منزل نکن. نامه را خواندم و گفتم: من در زندانم و ایشان به من چنین می نویسد؟! این موضوع شگفت آور است. چیزی نگذشت که – خدا را شکر – مرا رها کردند».
محمد بن فرج به آن حضرت نامه نوشت و درباره ملکش که به ناحق تصرف کرده بودند، سؤال کرد. حضرت به او نوشتند: به زودی به تو برمی گردانند و اگر هم به تو باز نگردد، زیانی به تو نمی رساند.
وقتی محمد به فرج به سامرا حرکت کرد، نامه ای از دربار به دستش رسید که ملک به تو برگشت، ولی او پیش از دریافت نامه درگذشت.[27]بخشی از نامه های امام هادی(علیه السلام) را مراسلاتی تشکیل می دهد که براساس آنها، عزل یا نصب وکیل از جانب ایشان انجام شده است. از جمله این نامه ها، این نامه است که آن حضرت در سال 232ق، به علی بن بلال، وکیل محلی خود در بغداد، نوشتند:
«من ابوعلی (بن راشد) را به جای علی بن حسین بن عبد ربه[28] منصوب کردم. این مسئولیت را بدان جهت به او واگذار کردم که وی از صلاحیت لازم و کافی برخوردار است؛ به نحوی که هیچ کس بر او تقدم ندارد. می دانم که تو (علی بن بلال) بزرگ ناحیه خود هستی. به همین جهت خواستم طی نامه ای جداگانه تو را از این موضوع آگاه کنم. در عین حال، لازم است از او پیروی کنی و وجوه جمع‌آوری شده را به وی بسپاری. پیروان دیگر ما را نیز به این کار سفارش کن و به آنان چنان آگاهی ده که وی را یاری کنند تا بتواند وظایف خود را انجام دهد».[29]همچنین امام دهم(علیه السلام) نامه ای به وسیله خود ابوعلی بن راشد به شیعیان بغداد، مدائن و عراق ارسال کردند:
«من ابوعلی بن راشد را به جای حسین بن عبد ربه و وکلای قبلی خود برگزیدم و اینک او نزد من به منزله حسین بن عبد ربه است. اختیارات وکلای قبلی را نیز به ابوعلی بن راشد دادم تا وجوه مربوط به من را بگیرد و او را که فردی شایسته و مناسب است، برای اداره امور شما برگزیدم و بدین منصب گماشتم. – که رحمت خدا بر شما باد – برای پرداخت وجوه نزد او بروید. مبادا رابطه خود را با او تیره سازید. اندیشه مخالفت با او را از ذهنتان خارج سازید. به اطاعت خدا و پاک کردن اموالتان بشتابید. از ریختن خون یکدیگر خودداری کنید. یکدیگر را در راه نیکوکاری و تقوا یاری دهید و پرهیزکار باشید تا خدا شما را مشمول رحمت خویش قرار دهد. همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و نمیرید، مگر آن که از مسلمانان باشید.
من فرمان برداری از او (ابوعلی بن راشد) را همچون اطاعت از خودم لازم می دانم و نافرمانی از او را نافرمانی در برابر خود می دانم. پس بر همین شیوه باقی باشید که خداوند به شما پاداش می دهد و از فضل خود وضع شما را بهبود می بخشد. او به آنچه در خزانه خود دارد، بخشنده و کریم و به بندگان خود سخاوت مند و رحیم است. ما و شما در پناه او هستیم. این نامه را به خط خود نوشتم. سپاس و ستایش بسیار، تنها شایسته خداست».[30]
یکی از نامه هایی که از امام هادی(علیه السلام) صادر شده است و برای دفاع از خود در برابر تهمت های ناروایی که به ایشان زده بودند نگارش یافت نامه ای است در خصوص سعایت عبدالله بن محمد، متصدی امور جنگ و نماز در شهر مدینه، نزد متوکل.
امام نامه ای به متوکل نوشتند و در آن جریان آزار و اذیت عبدالله بن محمد و دروغ‌گویی او را در سعایت هایش برای متوکل یادآور شدند.[31]غیر از عبدالله بن محمد، مزدوران دیگری هم برای خوش خدمتی به بنی العباس چنین نامـه هایی در مورد امـام هـادی(علیه السلام) برای متوکل نوشتند؛ مانند «بریحه» که خطاب به متوکل چنین نوشت: «اگر به حرمین (مکه و مدینه) احتیاج داری، علی بن محمد(علیه السلام) را از مدینه خارج کن؛ چرا که او مردم را به طرف خود می خواند و جمع کثیری پیرو او شده اند»[32]اگر چه سعایت های دروغین مزبور بخشی از علل آوردن اجباری (ولی به ظاهر محترمانه و اختیاری) حضرت هادی(علیه السلام) از مدینه به سامرا بود. متوکل نامه ای به امام هادی(علیه السلام) نوشت و در آن با لحنی بسیار مزوّرانه و به ظاهر با ادب درخواست کرد آن حضرت به سامرا نقل مکان کنند. نامه بدین شرح است:
«بسم الله الرحمن الرحیم. اما بعد؛ همانا امیرالمؤمنین (متوکل) قدر و منزلت تو را می شناسد و خویشاوندی تو را منظور می دارد و حقّت را لازم می داند و برای بهبودی امر تو و خاندانت، هرچه لازم باشد فراهم می سازد و وسایل عزّت و آسودگی خاطر تو و ایشان را آماده می کند و منظورش از این رفتار و احسان، خشنودی پروردگار و ادای حق واجب شماست که بر او لازم شده! و همانا امیرالمؤمنین (متوکل) دستور داد که عبدالله بن محمد را از تولیت و تصدی امر جنگ و نماز در مدینه برکنار و معزول کنند؛ زیرا چنانکه شما یادآور شده اید، او حق شما را نشناخته و قدر و مقام شما را سبک شمرده و شما را به امری (ادعای خلافت) متهم ساخته که امیرالمؤمنین (متوکل) می داند از آن بری هستید و خلیفه می داند که شما راست می گویید و خود را برای این کار (خلافت) آماده نکرده اید و چنین آرزویی ندارید. امیرالمؤمنین (متوکّل)، محمد بن فضل را والی مدینه کرده و به او دستور داده تا شما را گرامی دارد و دستور و فرمان شما را انجام دهد و بدین وسیله به خدا و امیرالمؤمنین (متوکل) تقرب جویید. ضمناً امیرالمؤمنین، مشتاق دیدار و زیارت شماست و دوست دارد تجدید عهدی با شما کرده باشد. اگر مایل به زیارت و ماندن نزد او تا هر زمان که بخواهید، هستید، خود و هر کس از خانواده و غلامان و اطرافیان که می خواهند، با کمال آرامش و آسودگی خاطر به سوی خلیفه حرکت فرمایید و هر طور که خواهید، راه را طی کنید و هر روز که خواستید، توقف کنید، و اگر بخواهید «یحیی بن هرثمه، خدمتکار مخصوص خلیفه، و لشکریانی که همراه او هستند، همراه شما باشند و در منزل کردن و راه پیمایی همه در رکاب شما باشند و البته اختیار این امر به دست شماست و ما او را برای انجام فرمان شما خدمتتان روانه کردیم. پس، از خدا طلب خیر کرده، کوچ کن تا نزد امیرالمؤمنین بیایی که نزد او هیچ یک از برادران و فرزندان و خانواده و نزدیکانش محبوب تر از تو نیست و او نیز به کسی جز شما مهربان تر نیست و هیچ‌کس برای آرامش خاطر خلیفه از شما بهتر نیست. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته. نگارنده: ابراهیم بن عباس، سال 243 هجری».[33]
دلیل بر تزویزآمیز بودن این نامه این است که طبق نقل های متعدد و مشهور تاریخ‌نگاران، پس از ورود حضرت به سامرا، متوکل به مدّت یک روز به حضرت اجازه ملاقات نداد و به مدت یک روز ایشان را در «خان الصعالیک» (کاروان‌سرای گدایان) منزل داد.
 از نامه های تأثیر گذار و مهم امام دهم(علیه السلام)، نامه ای به مردم اهواز است که در پاسخ نامه آنان درباره جبر و تفویض نوشته شد. نامه حضرت بسیار طولانی است و مرحوم «حرّانی» (از علمای قرن چهارم) آن را در کتاب ارزشمند «تحف العقول» ذکر کرده است.[34] نامه امام(علیه السلام) چنین است:
«مِنْ عَلی بْنِ مُحَمّدٍ. سَلامٌ عَلَیکُمَ وَ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الهُدی وَ رَحْمةُ اللهِ وَ بَرَکاتُه. فَاِنَّهُ وَرَدَ علی کِتابُکُمْ ما ذَکَرْتُم مِنْ اِختِلافِکُمْ فی دینِکُمْ…»
گرچه اصل نامه در مورد پاسخ به شبهه جبر و تفویض است، لکن حضرت، ابتدا به مبحث امامت پرداخته اند و به گونه ای مطلب را طرح کرده اند که هر مسلمان آزاد اندیشی به راحتی آن را می پذیرد و آن حضرت در بحث از جبر و تفویض، سخنانشان را به سخنان امام صادق(علیه السلام) مستند می سازند که این خود، در خور تأمل و دقّت است. محتوای نامه چنین است:
«خداوند به انسان توانایی عنایت فرموده و انسان بدین وسیله به انجام امورش می پردازد، نه جبر است و نه تفویض، بلکه امری است بین این دو، چنانچه معتقد به جبر شویم، مانند این است که شخصی، برده خود را به بازار بفرستد، بدون این که پول در اختیار او گذارد، و از وی بخواهد برای او کالا خریداری کند. این عبد با دست خالی از بازار بر می گردد؛ چون توانایی بر خرید نداشته است. آن گاه مولا او را مؤاخذه کند که چرا چیزی نخریدی!؟ بدیهی است که این ظلم است. قائلین به جبر نیز می گویند: خدا به انسان هیچ توانایی عنایت نکرده و در عین حال، از او انجام واجبات و ترک محرمات را خواسته و این ظلم است: «وَلا یظلِمُ رَبُّکَ اَحَد»[35] و چنانچه معتقد به تفویض شویم، مانند این است که کسی برده بخرد و به او امر و نهی کند و او فرمان مولای خود را بپذیرد و آخرالامر مولا از دست او خسته شده، او را به حال خود واگذار کند و بگوید: هرچه می خواهی، انجام ده و چون او را مؤاخذه کند که چرا چنین کردی، عبد در پاسخ بگوید: خودت امر را به من واگذار کردی! این عجز و ضعف مولاست.
قائلین به تفویض همین را در مورد خدا می گویند که خداوند هیچ چیز را از ما نخواسته و کار را به خودمان واگذار کرده و حال آن که خداوند می فرماید: «وَلَا یرْضَی لِعِبَادِهِ الْکُفْرَ»[36]؛ در پایان نامه، حضرت به این آیه استشهاد می فرماید: «فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ»[37]برخی از نامه های امام علی النقی(علیه السلام) را پاسخ به سؤالات فقهی تشکیل می دهد.جالب این که بعضی از این سؤال کنندگان، دشمن حضرت بودند، ولکن چون از عالمان خودشان پاسخ قانع کننده ای نیافتند، به امام(علیه السلام) پناه آوردند؛ مانند این مورد:
«مرد نصرانی را که با زن مسلمان زنا کرده بود، نزد متوکل آوردند. وقتی متوکل می خواست حد او را اجرا کند، آن مرد مسلمان شد. یحیی بن اکثم گفت: اسلام ما قبل خود را محو می کند (حد اجرا نمی شود). برخی دیگر گفتند: سه حد بر او اجرا می شود. (در روایت مقصود معلوم نشده). متوکل که چنین دید، به امام هادی(علیه السلام) نامه نوشت و پاسخ این مسئله را درخواست کرد. حضرت در پاسخ نوشتند:
«یضرب حتی یموت»؛ «باید زده شود تا بمیرد».
عالم نمایان دربار متوکل، این مطلب را قبول نکردند. متوکل مجدداً نامه ای خدمت حضرت نوشت که علت این حکم چیست؟ امام در پاسخ فرمودند:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَکَفَرْنَا بِمَا کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ»[38]؛
«چون عذاب ما را دیدند، ایمان آوردند و گفتند: به آنچه مشرک بودیم، کفر می ورزیم».
متوکل این حکم را از امام پذیرفت و اجرا کرد»[39]نامه دیگر در زمینه سؤالات فقهی، نامه محمد بن حسن مصعب مداینی است. او می گوید: نامه ای خدمت امام هادی(علیه السلام) نوشتم و سؤال کردم: سجده کردن بر روی شیشه چگونه است؟ نامه را ارسال کردم، ولی بعد با خود گفتم: شیشه از شن درست می شود و نباید اشکال داشته باشد! حضرت در پاسخ نوشتند: جایز نیست، و اگر با خود فکر کردی که شیشه از ریگ است، پس بدان که نمک [شاید مقصود آهک باشد]، همراه آن است و سجده بر نمک جایز نیست»[40] 
 
شهادت امام هادی(علیه السلام)
به چه دلیل امام هادی(علیه السلام) ‌از مدینه به سامرا  فرا خوانده شد و در آنجا به شهادت رسید؟
از مسائل مهم تاریخی در حوزه امامت شیعه آن است که امامان شیعه(علیهم السلام) همیشه محور خداخواهی، عدالت محوری، تبلیغ درست دین و مبارزه با حاکمان ستمگر بوده اند. چنان ارزش بالایی در جامعه و در میان مردم داشتند که حتی حاکمان زمانه نیز به فضیلت آنان اعتراف داشته اند. حاکم مدینه عبدالله بن محمد هاشمی در سال 233 و در اوج سخت گیری ها و خشونت های متوکل علیه شیعیان، به متوکل نامه ای نگاشته و در آن از خطر حضور امام هادی(علیه السلام) در مدینه هشدار داده است: «اگر نیازی به حرمین داری، علی بن محمد را از آن دورساز؛ زیرا او مردم را به سوی خود خوانده و جمعیت زیادی به دعوت وی پاسخ مثبت داده اند».[41]ابن اثیر به رفتار خشن متوکل با خاندان علوی اشاره می کند و می افزاید که برخی از ناصبیان و افرادی چون عبدالله بن محمد هاشمی مرتب بر آتش خشم متوکل دامن می زدند و وی را از علویان بیم داده و به خشونت بیشتر با علویان ترغیب می کردند.[42]به نقل مرحوم شیخ مفید، امام هادی(علیه السلام) به متوکل نامه ای نوشته و در آن این گزارش ها را تکذیب نموده و از حریم شیعه دفاع نموده است و از آزار و اذیت های حاکم مدینه شکایت نمود.[43] متوکل در پاسخ به نامه امام(علیه السلام)، نامه احترام آمیزی نوشت و مانند همه حاکمان ریاکار و دغل باز، ضمن عزل عبدالله بن محمد هاشمی، از امام خواست تا به سامرا حرکت نماید، که نشان از آن دارد به نامه حاکم خود در مدینه به گونه ای مرموز عمل کرده است.
به نقل کلینی و ابن جوزی در نامه متوکل آمده است که شخصیت والای امام(علیه السلام) را درک می کند و حاضر است که هر نوع کمک را در حق وی انجام دهد. خبر دستور عزل عبدالله بن محمد هاشمی و جانشینی محمد بن فضل بر مدینه را به اطلاع امام رساند و چنین نوشت که به محمد بن فضل دستور داده تا احترام ایشان را رعایت کند و از رأی و فرمان وی سرنتابد. در ادامه نامه متوکل آمده است که او مشتاق تجدید عهد با امام است و قصد دیدار او را دارد. بدین جهت لازم است آن حضرت خود به همراهی هرکسی که می خواهد در فرصت مناسب و با آرامش کامل رهسپار سامرا شود و اگر تمایل دارد یحیی بن هرثمه و سپاهیان همراه وی از امام اطاعت کامل خواهند کرد.[44]این سیاست کهنه حاکمان نیرنگ باز و خیانت پیشه است که در ظاهر به مسئله ای علاقه نشان می دهند و در باطن گونه ای دیگر باور دارند، خود دستور به شکنجه و قتل می دهند و بعد از آن خود هم به عیادت و عزاداری می پردازند. در میان مردم برای حفظ جایگاه و حاکمیت خود تظاهر به دوستی و انسانیت می کنند و در خلوت و جلسات خصوصی کینه توزانه و بی رحمانه رفتار کردن را نسخه می کنند.
مرحوم مجلسی و ابن جوزی نقل می کنند که «یحیی بن هرثمه مأموریت داشت تا امام هادی(علیه السلام) را از مدینه به سامرا ببرد. وی می گوید: چون به مدینه وارد شدم اهل مدینه بانگ و فریاد برداشتند، چنان که مانند آن نشنیده بودم؛ زیرا او افزون بر این که به طور مرتب در حق آن ها نیکی می کرد، همواره ملازم مسجد بود و اساساً کاری به کار دنیا نداشت. در مقابل این وضع ناچار شدم به مردم اطمینان دهم و آن ها را به خویشتن داری و حفظ آرامش دعوت کنم. برای آنان سوگند خوردم که من قصد صدمه زدن به حضرت را ندارم و بدین طریق آنان را آرام کردم. آن گاه از حضرت خواستم که مقدمات حرکت به سوی سامرا را فراهم نماید. پس از آن که به بغداد رسیدیم در آغاز به دیدن اسحاق بن ابراهیم طاطری رفتم. او والی بغداد بود. چون من را دید، گفت: ای یحیی این مرد (یعنی امام علی النقی(علیه السلام) پسر پیامبر است. اگر متوکل را به کشتن او تحریک و ترغیب کنی، بدان که خون خواه و دشمن تو رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) خواهد بود. در پاسخ گفتم: به خدا قسم من جز نیکی و خوبی از او سراغ ندارم. به سوی سامرا حرکت کردیم. پس از ورود به شهر سامرا، جریان را برای وصیف ترکی، از درباریان با نفوذ متوکل نقل کردم. او نیز به من گفت: اگر یک مو از سر او کم شود، مسئول آن تو خواهی بود. از سخنان ابراهیم و وصیف ترکی تعجب کردم. پس از ورود به دربار و دیدار با متوکل، گزارش سفر را به اطلاع او رساندم و مشاهده کردم که متوکل نیز برای ایشان احترام قائل است».[45]حاکمان عباسی جهت مقابله با مبارزات حق طلبانه و نهضت های شیعی، تلاش کردند تا در ظاهر خود را دوست دار امامان شیعه(علیهم السلام) نشان دهند و یا چنین وانمود کنند که منزلت دینی و اجتماعی امامان(علیهم السلام) هیچ آسیبی برای آنان ندارد و بدان آگاهند و خود نیز احترام لازم و شایسته را نسبت به امامان(علیهم السلام) انجام می دهند.
بی تردید یکی از علل فراخواندن امام هادی(علیه السلام) به سامرا، اهمیت موقعیت امام هادی(علیه السلام) نزد شیعیان و نقش محوری امامان(علیهم السلام) در اندیشه شیعی بوده است. حاکمان عباسی می دانستند که شیعیان اگرچه به حکم تقیه، از اظهار و اعلام دوستی با اهل بیت(علیهم السلام) خودداری می کنند امّا به نیکی می دانستند که حتی برخی از اعضای حکومت شان، دلداده امامان شیعه اند.
صقر بن ابی دلف می گوید: «هنگامی که امام هادی را به سامرا آوردند تصمیم گرفتم به خدمت آن حضرت بروم و از حال او جویا شوم، آن حضرت در نزد زرافی، دربان متوکل عباسی محبوس بود. چون زرافی مرا دید، دستور داد وارد شوم. پرسید برای چه کار آمده ای؟ گفتم خیر است. مرا نشاند، ولی هراسان شدم با خود گفتم: اشتباه کردم، ممکن است مرا دستگیر کند. پس از آن که زرافی کار مردم را انجام داد و مجلس خلوت شد، گفت: گویا آمده ای که خبر از مولای خود بگیری. گفتم: مولای من کیست؟ مولای من خلیفه است. گفت: ساکت شو. مولای تو بر حق است. نترس که من نیز بر اعتقاد تو هستم و او را امام می دانم. آنگاه خدا را حمد و سپاس گفتم. سپس او گفت: آیا می خواهی نزد او بروی؟ گفتم: بلی گفت قدری بنشین، تا نامه رسان بیرون برود چون بیرون رفت با اشاره به من به غلامش گفت: این فرد را نزد مرد علوی که در زندان است، بگذار و برگرد. چون به خدمت امام رسیدم، حضرت را دیدم که روی حصیری نشسته و در برابرش قبری حفر شده است. سلام کردم. فرمود: بنشین. نشستم. امام پرسید: برای چه آمده ای؟ گفتم: آمده ام از احوالت خبری بگیرم. چون نظر من بر قبر افتاد، گریان شدم. حضرت فرمود: گریان مباش که این روزها از ایشان آسیبی به من نمی رسد. گفتم: الحمدلله. آن گاه از معنای حدیث «لا تعادوا الایام فتعادیکم» پرسیدم. جواب گفت. سپس فرمود: وداع کن و بیرون برو که بیم آن است اذیتی به تو برسانند.[46]امام هادی(علیه السلام) تا پایان عمر شریف شان در سامرا تحت نظر مأموران آشکار و پنهان متوکل به سر برد و در چنین شرایطی، امام(علیه السلام) با وجود همه مشکلات و ناملایمات به وظیفه رهبری دینی و سیاسی خویش به نیکوترین روش اقدام نمودند و شاگردان بسیاری را جهت ترویج دین و تبلیغ درست آموزه های قرآنی و نشر فضایل اخلاقی تربیت نمودند و شیعیان را در مجموعه بلاد اسلامی مورد هدایت و حمایت قرار می دادند.
 
تحلیلی بر سند زیارت جامعه کبیره
آیا زیارت جامعه کبیره مستند است؟ چه دلیلی در صحت صدور این زیارت از امام هادی(علیه السلام) وجود دارد؟
مستند بودن روایت زیارت جامعه کبیره و صحت صدور آن از معصوم را می توان از چند روش به دست آورد:
1. بررسی سند روایت (افرادی که روایت را از امام معصوم نقل کرده اند).
2. قوت محتوا و متن روایت.
3. پذیرش عالمان و محدثان بزرگ شیعه و نقل آن در کتاب های معتبر حدیثی شیعه.
بررسی سلسله سند زیارت جامعه کبیره
یکی از مباحثی که به عنوان مقدمات رایج در استنباط احکام شرعی مطرح می باشد، روایات را در ارزش سند به چهار دسته عمده «صحیح، حسن، ثقه و ضعیف» تقسیم کرده اند. هر چند در این دسته بندی ها تفاوت هایی دیده می شود.[47] عالمان رجالی و حدیثی در طول تاریخ کتابت حدیث و داوری بر آن تلاش کرده اند تا نسبت به صدور حدیث از معصوم اطمینان به دست آورند.
درباره ادعیه و زیارت ها نیز فقیهان و محدثان در صدور متون بلندی مانند دعای کمیل و زیارت جامعه و… کمترین تردید را روا نداشته اند.
سند زیارت جامعه به نقل از مرحوم شیخ صدوق(رحمت الله علیه) – که از اعاظم کم نظیر حدیثی شیعه است – در کتاب معتبر من لایحضره الفقیه – که از کتب اربعه شیعه به شمار می رود – و به همین سند در التهذیب که از کتب اربعه شیعه و نوشته مرحوم شیخ طوسی(رحمت الله علیه) است وارد شده است.[48][49]مرحوم صدوق در کتاب دیگرشان به نام عیون اخبار الرضا(علیه السلام) همین زیارت را با سندشان نقل کرده اند که چنین است: «عن علی بن احمد الدقاق و محمد احمد السنانی و علی بن عبداللّه  الوراق و الحسین بن ابراهیم المکتب جمعیاً عن محمدبن أبی عبداللّه  الکوفی و أبی الحسین الاسدی عن محمدبن اسماعیل البرمکی عن موسی عمران النخعی قال قلت لعلی بن محمد…»[50]اگرچه نگارش کتاب های اربعه شیعه در قرن چهارم و پنجم به پایان رسیده است اما صاحبان کتب اربعه با دسترسی به 400 کتاب و اصل معتبر که در زمان ائمه(علیهم السلام) نگارش یافته بود و توسط صحابیان ائمه(علیهم السلام) با دقت منتقل گردیده بود، این کتاب ها را نوشته اند و این یکی از امتیازات حدیثی شیعه است که ائمه(علیهم السلام) تا سال 260هـ حضور مستقیم و بی واسطه در میان مردم داشته اند و به بیان احکام و معارف حقه و تفسیر قرآن پرداخته اند و نیز در غیبت صغری امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) کتاب الکافی به نگارش درآمد؛ یعنی شیعه تا قرن چهارم هجری با ائمه اهل بیت(علیهم السلام) که ترجمان وحی و مبین شریعت بوده اند در ارتباط بوده و از انوار قدسی آنان بهره می گرفته است و این ارتباط در رشد و بالندگی عقاید و معارف شیعه تأثیر بسزا و شگرفی داشته است.
قوت محتوا و تأثیر آن در تأیید سند
حدیث پژوهان بزرگ هنگام بررسی یک روایت، هنگامی که آن روایت از متن و محتوای دقیق و عمیقی برخوردار باشد همان اتقان و غنای متن روایت – را که با آیات و روایات معتبره سازگار باشد – دلیل صحت صدور و اعتبار آن روایت می دانند و آن روایت را می پذیرند. یعنی سند یک روایت طریقی است برای فهم صحت صدور روایت و اگر حدیث پژوهی از راه های متعدد دیگر به صحت صدور حدیثی اعتماد پیدا کند آن را نقل می کند و به مستند بودن آن گواهی می دهد.
یکی از روایات بسیار ارزشمند که حاوی مطالب ناب و مفاهیم متعالی اندیشه ای است همین زیارت جامعه کبیره است که بسیاری از بزرگان حدیثی شیعه بر محتوی بلند آن شهادت داده اند و با اندک تأمل و اندیشه ای می توان غنای اندیشه ای آن و سازگاری آن با آیات قرآن مجید و روایات معتبره و صحیح را به دست آورد. مفاهیم بلندی چون جایگاه ائمه اطهار در نظام هستی، نقش آنان در تفسیر و تبیین دین و شریعت، مقام آن بزرگواران در دنیا و آخرت و… به خوبی در این زیارت آمده است.
زیارت جامعه کبیره یکی از بهترین متن های زیارتی است که حاوی معارف بلند و ارزشمندی است که در سازگاری با متون مقدس قرآن مجید و روایات متواتره و حتمی حضرات معصومین(علیهم السلام)، کمترین تردید در صدور آن از معصوم پدید نمی آید و به تعبیر بسیاری از محدثان و عالمان دین، زیارتی است که در صحت صدور آن هرگز تردید نیست.
مرحوم آیت الله  شبر در وصف این زیارت آورده اند:
 «متن زیارت به تنهایی برای اثبات اعتبار آن کافی است و هرگز نیازی به بررسی سند آن نیست زیرا زیبایی اسلوب، شیوایی تعبیر و بلندی معانی آن را در ردیف نهج البلاغه و صحیفه سجادیه قرار می دهد و از بررسی سند بی نیاز می سازد»[51]و به تعبیر مرحوم علامه مجلسی:
«زیارت جامعه کبیره از جهت سند صحیح ترین زیارت ها و از نظر موارد، جامع ترین آنها و از جهت لفظ فصیح ترین آنها و از جهت معنا بلیغ ترین آنها و از جهت رتبه والاترین آنهاست»[52]مرحوم فخر المحققین شیرازی در عظمت زیارت جامعه آورده اند:
 «در میان زیارت های مأثوره از حضرات معصومین(علیهم السلام)، زیارت جامعه کبیره از نظر شیوایی بیان، گیرایی تعبیر، زیبایی اسلوب و رسایی معانی در اوج فصاحت و قله بلاغت قرار دارد که از معارف خاندان عصمت و طهارت و اقیانوس بیکران علوم آل محمد(علیهم السلام) سرچشمه گرفته است»[53]جناب آیت الله  تقوی در شرح زیارت جامعه کبیره آورده اند:
«این زیارت از لحاظ سند بسیار محکم و قوی و شاید هیچ زیارتی یا خطبه ای… معتبرتر و اصیل تر از زیارت جامعه نباشد و… از نظر محتوایی و حقایقی که در این زیارت درباره معصومین(علیهم السلام) گفته شده قطعاً در صدر قرار دارد چون روایت یا خطبه ای که این چنین فضائل و مناقب اهل بیت(علیهم السلام) را مفصلاً ذکر نموده باشد دیده نشده، مضافاً بر این که از لسان معصوم نقل شده و در نهایت فصاحت و بلاغت است طوری که انسان از خواندن عبارات آن لذت می برد تا چه رسد به حقایقی که در قالب الفاظ بیان شده است و این روایت را بزرگان از محدثین نقل کرده اند»[54]استاد جوادی آملی نیز در وصف زیارت جامعه آورده اند:
«متن زیارت جامعه کبیره به گونه ای است که هر منصفی صدور این معارف بلند را از غیرمعصوم محال عادی داند افزون بر آن که خطوط کلی آن را با خطوط کلی معارف قرآن کریم [که مرجع نهایی در بررسی روایات است] هماهنگ می بیند و…»[55]و آیت الله  مکارم شیرازی نیز گفته اند:
«مضمون زیارت جامعه مضمونی است که یک انسان عادی نمی تواند آن را جعل کند و به امام نسبت دهد محتوی این زیارت محتوایی است که از مغز توانای معصوم تراوش می کند از مغزی سرچشمه می گیرد که به منبع علم بی پایان خدا اتصال دارد»[56]اندیشه وران و خردورزان حوزه حدیث پژوهی هنگامی که با یک روایت یا متن متقن و عمیق روایی مواجه می شوند همان متن را دلیل بر پذیرش قرار می دهند و به سند آن حتی اگر موثق نباشد اعتنا ندارند یعنی سند طریقیت برای صحت صدور از معصوم دارد نه موضوعیت. و اگر از هر راهی برای ما اطمینان حاصل شود که این روایت از معصوم صادر شده است کفایت می کند. «لذا تصریح کرده اند که اگر متن روایت به گونه ای بود که صدور آن از غیرمعصوم ممکن نبود اطمینان مورد اشاره حاصل می شود و می توان به صدور آن از حجت بالغه الهی مطمئن شد»[57]از مجموعه سخنان بزرگان شیعه چنین به دست می آید که:
اولاً، متن و محتوای زیارت جامعه کبیره، بی نظیر، عمیق، حاوی اندیشه های بلند در معارف دینی و راه گشا در شناخت ائمه اطهار(علیهم السلام) و بیانگر عظمت مقام آنان در درگاه ربوبی است.
ثانیاً، در بررسی روایت، متن عمیق و دقیق خود به صحت صدور روایت یاری می رساند و این رویه بزرگان حدیثی در طول تاریخ در بررسی روایات بوده است و درباره زیارت جامعه کبیره نیز جاری است.
نقل زیارت در کتاب گرانقدر «من لایحضره الفقیه»
یکی از موارد ادله صحت صدور زیارت جامعه کبیره از امام هادی(علیه السلام)، نقل آن در کتاب گرانقدر «من لایحضره الفقیه» مرحوم شیخ صدوق است، مرحوم شیخ صدوق از محدثان بزرگ شیعه و فقهای بنام امامیه در قرن چهارم هجری است که در بین دانشمندان از نظر وسعت معلومات و کثرت کتب و مصنفات، فردی کم نظیر بوده است و اگر به عباراتی که در ستایش وی از زبان دانشمندان دوره های بعد صادر شده، توجه کنیم در می یابیم که تعبیر «رئیس المحدثین» بیش از هر تعبیر دیگر در مورد وی به کار رفته است.[58]غیر از کتاب «من لایحضره الفقیه»، کتاب «تهذیب الاحکام» مرحوم شیخ طوسی که از کتب اربعه شیعه است نیز روایت زیارت جامعه کبیره را با همان سند نقل کرده است. که مؤید گفتار مرحوم صدوق است.
غیر از این کتاب، شارحان و محدثان بسیاری در شرح بر «من لایحضره الفقیه» و «التهذیب» به بررسی و شرح بر زیارت جامعه کبیره پرداخته اند که خود تأییدی بر صحت صدور آن و تلقی به قبول کردن است.
 
 
آیا این زیارت حاوی مطالبی غلوآمیز نسبت به امامان معصوم(علیهم السلام) است و آیا ادبیات آن با ادبیات قرآن سازگار است؟
در پاسخ به این سؤال باید به چند نکته اشاره کرد:
اولاً، امامان معصوم(علیهم السلام) خود از نخستین مبارزان با غالیان بوده اند و عالمان بزرگ شیعه نیز به پیروی از سنت حسنه امامان معصوم(علیهم السلام)، از غالیان دوری ورزیده و آنان را قدح و ذم می کردند و ملعون می شمرده اند.
ثانیاً، ادبیات این زیارت کاملاً منطبق با ادبیات آیات قرآن مجید و روایات است که مقام خلیفة اللّه  را برای پیامبران و اولیای الهی بیان می کند.
مرحوم علامه مجلسی روایتی را از امام علی(علیه السلام) نقل کرده اند که فرمود:
«لاتسمونا ارباباً، قولوا فی فضلنا ما شئتم فإنکم لا تبلغوا من فضلنا کنه ما جعله اللّه  لنا و لامِعشار العُشر لانّا آیات اللّه  و دلائله و حجج اللّه  و خلفاوه و امناوه و وجه اللّه  و عین اللّه  و لسان اللّه »؛ «ما را رب و پروردگار نخوانید ولی در فضل و برتری ما هرچه می خواهید بگویید لیکن بدانید که نه تنها به حقیقت فضائلی که خدا برای ما قرار داده است نمی رسید بلکه به  اندکی از آن نیز نمی رسید زیرا ما آیات و دلایل خدا، حجت، خلیفه و جانشین، امین، وجه، چشم و زبان او هستیم»[59]استاد گران قدر آیت الله  جوادی آملی در نفی و انکار توهم غلو و اغراق می فرمایند: «سراسر زیارت جامعه مملو از کمالات و فضائل ائمه اطهار(علیهم السلام) است و زائر با نهایت احترام و ادب در آستان شان اظهار ارادت، اخلاص، خضوع و خشوع می کند. البته این همه، بخشی از کمالات آن انوار پاک است وگرنه فضائل آن ذوات مقدس بیش از اینهاست… از این جهت در زیارت آمده است:
«موالی لا أحصی ثنائکم و لاأبلغ من المدح کنهکم و من الوصف قدرکم…»
ثانیاً، مرز غلو خارج کردن آنان در مقام تعریف و تمجید از دائره عبودیت است وگرنه ثناگویی در این محدوده هرگز غلو نیست.
ثالثاً، یکی از آداب زیارت این است که زائران زیارت خود را با تکبیرات صدگانه شروع کنند یعنی بعد از این که یکصدبار اعتراف به عظمت خدا کردند و او را از هر وصف و ثنایی برتر دانستند به ثناگویی اهل بیت و شمارش کمالات آنان بپردازند و… در ضمن آن نیز همواره اقرار می کنند که مرز میان واجب تعالی و ممکنات را درهم نریخته و هرگز ائمه را به سرحد وجود نرسانده است بلکه اعلام می دارند:
«إلی اللّه  تدعون و علیه تدلون و به تومنون و…»[60]غلو آن است که اگر مقامی که مخصوص خداوند است یعنی استقلال در ذات و صفات را برای پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) یا امامان معصوم(علیهم السلام) قائل شویم شرک است و منهی و حرام شمرده شده است ولی اگر آن به اذن الهی دانسته شود حقیقت توحید است چنان که درباره حضرت مسیح(علیه السلام) در قرآن مجید می خوانیم:
«أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیئَةِ الطَّیرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیکُونُ طَیراً بِإِذْنِ اللّهِ وَ اَبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ اُحْی الْمَوْتی بِإِذْنِ اللّهِ»[61]؛  «من از گل برای شما [چیزی] به شکل پرنده می سازم، آنگاه در آن می دمم، پس به اذن خدا پرنده ای می شود؛ و به اذن خدا نابینای مادرزاد و پیس را بهبود می بخشم؛ و مردگان را زنده می گردانم».
و درباره آصف بن برخیا می خوانیم:
«قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یرْتَدَّ إِلَیکَ طَرْفُکَ»[62]؛ «کسی که نزد او دانشی از کتاب [الهی] بود، گفت: من آن را پیش از آنکه چشم خود را بر هم زنی برایت می آورم»
هر چند از روایات معتبره شیعه چنین برمی آید که قدرت امامان معصوم(علیهم السلام) در نظام تکوین بیش از قدرت آصف برخیا می باشد.[63]بسیاری از آموزه های دینی مفاهیم بلند زیارت جامعه کبیره را به زبانی بیان کرده و هیچ منافاتی میان ادبیات قرآن مجید و روایات با این زیارت وجود ندارد.[64]اگر انسانی به مقام ولایت و خلافت الهی نائل شود معرفت و آگاهی وی به مرز وحی و الهام رسیده و توانمندی هایش نیز در حد معجزه و کرامت خواهد شد و چون در رأس هرم کائنات قرار دارد آگاهی و توانمندی و رفتارش نیز در اوج قله خواهد بود و آنانی که خود را با ولی کامل الهی قیاس می کنند باید بدانند که با خاندان وحی هیچ گاه قابل قیاس نخواهند بود که به تعبیر زیبای امام علی(علیه السلام) که فرمود:
«لاَ یقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ(صلی الله علیه و آله و سلم) مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ وَ لَا یسَوَّی بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَیهِ أَبَداً…»[65] ؛ «از این امت کسی را با خاندان رسالت همپایه نتوان پنداشت و هرگز نمی توان پرورده نعمت ایشان را در رتبت آنان داشت که آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) پایه دین و ستون یقین اند… حق ولایت خاص ایشان است و میراث پیامبر مخصوص آنان».
به اجمال به برخی از ویژگی های امام معصوم(علیهم السلام) در کلام امیر بیان حضرت علی(علیه السلام) اشاره می شود:
– «أَینَ الَّذِینَ زَعَمُوا أَنَّهُمُ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ دُونَنَا کَذِباً وَ بَغْیاً عَلَینَا… بِنَا یسْتَعْطَی الْهُدَی وَ یسْتَجْلَی الْعَمَی»[66]؛ «کجایند کسانی که پنداشتند آنان دانایان علم -قرآنند-؟ به دروغ و ستمی که بر ما می رانند؟ خدا ما را بالا برده و آنان را فرو گذاشته، به ما عطا کرده و آنان را محروم داشته، ما را در – حوزه عنایت خود – درآورد؛ و آنان را از آن برون کرد. راه هدایت را با راهنمایی ما می پویند و روشنی دل های کور را از ما می جویند»
– «وَ إِنَّمَا الْأَئِمَّةُ قُوَّامُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ وَ عُرَفَاؤهُ عَلَی عِبَادِهِ وَ لَا یدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ وَ لَا یدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْکَرَهُمْ وَ أَنْکَرُوهُ»[67]؛ «امامان از سوی خدا کار مردم را به سامان آورند و از جانب او بر مردم سروری یافته اند. به بهشت نرود مگر کسی که آنان را بشناسد و آنان هم او را بشناسند. به دوزخ نرود مگر کسی که آنان را انکار نماید و آنان نیز او را از خود ندانند»
اگر سخنی برآمده از معصوم بوده باشد و در افق فکری یک انسان عادی نگنجد، نمی توان سخن معصوم را به خاطر آن شخص نادیده گرفت، نمی توان اندیشه متعالی دینی را با اندک بهانه ای به بند کشید که شاید با آن اندیشه چنین توهمی پدید آید، سخنان گهربار معصومان(علیهم السلام) و اندیشه دینی درست، گواه آن است که هم اغراق و غلوگرایی در معرفی امامان(علیهم السلام) زاییده خرافات و جهل بوده و هست و هم نادیده گرفتن فضائل و ارزش های والای معصومان نتیجه تعصب ورزی و بخل و حسادت می باشد.
تشیع در طول تاریخ، هماره با مظلومیت های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی روبه رو بوده است و در این راستا دشمنان اسلام برای واژگون جلوه دادن چهره آن، عقایدی سست و خرافی بدان نسبت می داده اند تا بدین وسیله این مذهب را در منظر توده مردم سست و بی ارزش بنمایند و در صفوف متحد و یکپارچه مسلمانان رخنه ایجاد کنند. امامان شیعه(علیهم السلام) با استفاده از هر فرصتی انتساب غلوکنندگان به خود و شیعه را رد می کردند و اما دشمنان آگاه، با مطرح کردن عقاید غلوآمیز و انتساب آن به امامان شیعه، سعی در اجرای نقشه خود برای زشت جلوه دادن چهره ائمه(علیهم السلام) داشتند. به هر حال در آن زمان ها حتی تا به امروز غلوکنندگان باعث شدند تا تبلیغات وسیعی بر ضد امامان شیعه به راه بیفتد و چهره پاک آنان را غبارآلود کند.[68]در تخریب وجهه ائمه اطهار(علیهم السلام)، تأثیر غلوکنندگان در تخریب وجهه اصحاب ائمه(علیهم السلام)، تأثیر آنان در آلوده کردن قیام ها و شورش های اهل بیت و طرفداران شان، دستاویز مخالفان شیعه در وارد کردن انواع اتهامات به عقاید شیعه و… را می توان در کتاب های متعدد مشاهده کرد که با اندیشه به حق شیعه هیچ سازگاری ندارد و امامان شیعه و شاگردان آنان به مخالفت با آن انتساب ها پرداخته اند. اما دشمنان بیشترین سوء استفاده را از این سخنان کرده اند.
هم پیمودن راه غلو در اندیشه دینی شیعه مذموم و بلکه حرام است و هم حسادت و تعصب ورزی موجب محروم ماندن انسان ها از رهبری و هدایت درست. و هم ترویج اندیشه برخی غلوکنندگان موجب زشت جلوه داده شدن ائمه(علیهم السلام) است.
البته زیارت جامعه با توجه به محتوای بی نظیر آن، با ادبیات قرآنی و نهج البلاغه و دیگر کلام نورانی اهل بیت طاهرین(علیهم السلام) سازگار است بلکه با دقت در زیارت جامعه و با مطالعه روایات وارد شده درباره امامان(علیهم السلام) می توان به توسعه فکری در حوزه امام شناسی دست یافت.
 
در زیارت جامعه کبیره آمده است: «و ایاب الخلق الیکم و حسابهم علیکم» چگونه این فراز با آیات قرآن سازگار است؟
در توضیح این فراز از زیارت جامعه و سازگاری آن با آیه شریفه سوره غاشیه نکاتی اشاره می شود:
1. معنای «ایاب» بازگشت با اراده را به طرف مقصد گویند پس عبارت «و ایاب الخلق الیکم» به معنای آن است که دوستان و دشمنان حضرات معصومین به سوی آنان با اراده خود بازگشت می نمایند چرا که اگر از دوستان باشند برای این که مورد تفقد و تفضل و انعام و اکرام شان قرار گیرند به سوی معصومین برمی گردند و اگر از مخالفان باشند برخی با علم به مقامات اولیای الهی و برخی به جهت جداسازی صف آنها از اولیای الهی، در آن صحنه حاضر می شوند و چشم طمع به بهره گیری از نورشان و لطف شان در قیامت دارند.
2. آیه شریفه به لفظ متکلم مع الغیر آمده است:
«إِنَّ إِلَینَا إِیابَهُمْ ثُمَّ إِنَّ عَلَینَا حِسَابَهُمْ»
و چنان که در تفسیر طبری[69] آمده است غالباً در قرآن مجید هر زمان که حضرت حق سبحانه به لفظ جمع به خود نسبت داده است و مراد از آن جمیع کارگزاران الهی اعم از فرشتگان و پیامبران و… می باشد و استبعادی نیست در این معنا که ائمه اطهار(علیهم السلام) نیز شامل این مجموعه بوده باشد چه این که هرگاه ملائکه حساب توانند کرد چرا ائمه هدی(علیهم السلام) نتوانند[70] و این تناقضی میان فراز زیارت و آیه شریفه پدید نمی آورد بلکه مؤید آن است. بر این اساس محاسب بودن و مرجع بودن ائمه در طول محاسب بودن و مآب بودن خدای تعالی است نه در عرض آن.
3. مرحوم علامه مجلسی در تفسیر این فراز از زیارت آورده اند:
«ای رجوع الخلق فی الدنیا لجمیع امورهم الیهم و الی کلامهم و الی مشاهدهم او فی القیامه للحساب و هو اظهر فالمراد بقوله تعالی «ان الینا ایابهم» ای الی اولیائنا کما دلت علیه اخبار کثیرة»[71]؛ «بازگشت مردم در دنیا در تمامی امورشان به آن بزرگواران و سخنان حیات بخش آنان و به آستان مقدسه و مرقد نورانی شان است و در قیامت برای حسابرسی که این معنا آشکارتر است و مراد آیه شریفه این است که بازگشت مردم به سوی اولیاء ماست که روایات زیادی آن را تأیید و دلالت می کند».
4. از آیات قرآن مجید به دست می آید که خداوند متعال برای تدبیر امر عالم، فرشتگان زیادی دارد که در قرآن «فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرً»[72] تعبیر شده است. خداوند مبدأ عالم هستی است اما به فرشتگان مأموریت داده است، هم چنان که خداوند در قرآن مجید می فرماید:
«اللَّهُ یتَوَفَّی الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَ»[73]؛ «خداوند جان انسان را هنگام مرگ دریافت می کند».
و در آیه دیگر می فرماید:
«قُلْ یتَوَفَّاکُم مَّلَکُ الْمَوْتِ»[74]؛ «بگو فرشته مرگ جان شما را می گیرد…».
اینها تضاد و تناقض نیست بلکه هر آن چه ملائکه انجام می دهند به اراده خداوند است.
حال اگر در روز قیامت، مامورانی از فرشتگان دستور یابند تا به حساب مردم رسیدگی کنند آیا این با توحید منافات دارد؟ و اگر بگوییم ائمه معصومین(علیهم السلام) به اذن و فرمان خداوند سبحان، حساب بندگان را می رسند و خلائق به سوی آنان می آیند و حساب مردم به اذن اللّه  و به فرمان خدا با شماست آیا با توحید منافات دارد؟![75]این تعبیر منافاتی با توحید ندارد چرا که به اذن حضرت پروردگار و به دستور حضرت حق است و چه بسا ائمه(علیهم السلام) بالاتر از فرشتگان حسابرس می باشند.
5. طبق آیات قرآن مجید، خداوند سبحان، فرشتگان و پیامبران و اولیاء خویش را به عنوان گواهان روز قیامت قرار داده است و نیز فرشتگان را مأمور حسابرسی و عذاب و… قرار داده است و این منافاتی با حسابرسی خداوند ندارد و با توحید منافاتی ندارد و با آیات و روایات نیز سازگار است.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «علی قسیم النار و الجنه»[76] با توجه به پذیرش این روایت در نگاه عالمان شیعه و سنی، امام علی(علیه السلام) محل مراجعه مردم و جداکننده بهشتیان از جهنمی ها می باشند که خود بیان دیگری از «ایاب الخلق الیکم» می باشد.[77]از امام کاظم(علیه السلام) روایت شده است که فرمود: «ای سماعه، بازگشت این مردم و محاسبه اعمال این مردم نیز با ماست».[78]
 
در زیارت جامعه کبیره آمده است: «بکم فتح اللّه  و بکم یختم و بکم ینزّل الغیث…» چگونه این فراز با حاکمیت اراده خداوند سازگار است؟
برای فتح و ختم معنای متعددی نقل شده که چند مورد آن عبارت است از:
فتح به معنای گشودن و بازکردن و ختم به معنای بستن.
فتح به معنای آغاز کردن، تأسیس کردن، و ختم به معنای پایان دادن، به پایان رسانیدن.
فتح به معنای شناساندن و یاد دادن و ختم به معنای عاقبت به خیر کردن.
اما برای عبارت فوق چندین نکته مهم را می توان به دست آورد که هیچ کدام از آنها با توحید افعالی منافات ندارد و به اذن خداست.
1. نزول رحمت و برقراری نظام تکوین و آفرینش آن به برکت وجود گرامی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اطهار(علیهم السلام) است. یعنی علت غایی آفرینش و نظام تکوین، آن بزرگواران هستند. باید توجه داشت که خداوند متعال جهان هستی را برای انسان آفریده و نظام هستی را در تسخیر انسان قرار داده است.
«سَخَّر لَکُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَآئِبَینَ وَسَخَّرَ لَکُمُ اللَّیلَ وَالنَّهَارَ» [79]گل سرسبد عالم هستی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اطهاراند که نمونه اعلای انسان کامل اند یعنی اگر باران نازل می شود، اگر آسمان ها و زمین برقرار است اگر بلاها از جهان دفع می شود به برکت وجود آن بزرگواران است این بزرگان هدف غایی خلقت اند و این مسئله با توحید هم منافات ندارد.
در این فراز امام هادی(علیه السلام) مفعول «فتح و ختم» را بیان ننموده اند و امر خاصی را به عنوان مفتوح و مختوم ذکر نکرده اند. اطلاق عبارت فتح و ختم تمام امور تکوین و تشریع و در همه عوالم ملک و ملکوت را شامل می شود[80] و این از معارف بلندی است که نیازمند تأمل واندیشه ای ژرف است.
معنای دیگر که در بیان این فراز گفته شده است این است که آغاز خلافت الهی در نظام با شماست و پایان بخش آن هم با دولت کریمه شماست.
«بکم فتح اللّه  ای فی الوجود او الخلافه او جمیع الخیرات و الباء تحتمل السببه او الصله و بکم یختم ای دولتکم آخر الدول و الدوله فی الاخره ایضا لکم»[81]؛ «خداوند آفرینش یا خلافت خویش یا همه خیر و برکت را با شما آغاز کرد و نیز دولت شما آخرین دولت در دنیاست که خداوند با آن جهان را به پایان می رساند و نیز دولت قیامت نیز برای شماست و به وسیله دولت شما خداوند به دیگر دولت ها پایان می دهد».
این مفهوم بلند، مویدات فراوانی در آیات و روایات متعدد دارد و حکمت الهی نیز اقتضایش چنین است.
«وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ»[82]؛ «و به تحقیق ما بعد از ذکر (تورات) در زبور (داود) نوشتیم که زمین را بندگان شایسته من به ارث می برند»
که در تفاسیر متعدد به حکومت عدل امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) تفسیر شده است.
به بیان دیگر معنای این فراز نورانی چنین است که ائمه اطهار(علیهم السلام) در حائز شدن مقام خلافت الهی حضرت حق سبحانه، نیز گوی سبقت را از همگان ربوده اند و اگر چه مقام دنیایی و ظاهری ایشان به عنوان ختم تمام خلفای الهی و پیامبران او در زمین است لکن به جهت باطن و خلقت تمثلی و مثالی از تمام انبیاء الهی مقدم بوده و مقام خلافت سایر انبیاء نیز ظهور و پرتوی از آن مقام منیع و بلند است که با خلافت حضرت آدم آغاز گردیده و با خلافت خود ایشان در مقطع خاصی از زمان پایان یافت پس ایشان آغاز و انجام مرتبه خلافت الهی حضرت حق سبحانه هستند.[83]
روایات متعددی نیز این مطلب را تأکید و تأیید می کند؛ از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در بیانی نورانی نقل شده است که فرمودند:
«کنتُ نبیا و آدم بین الماء والطین»[84]؛ «من پیامبر بودم در حالی که آدم هنوز آفریده نشده بود».
و نیز از امام علی(علیه السلام) روایت شده است:
«آگاه باشید به راستی من بنده خدا و برادر رسولش و اولین تصدیق کننده او هستم همانا او را در حالی که آدم بین روح و جسد بود تصدیق نمودم»[85]
و روایاتی که دلالت دارد که از تمامی پیامبران و مردم بر ولایت حضرت امام علی(علیه السلام) و ائمه اطهار(علیهم السلام) پیمانی گرفته شده[86] بر این معنا گواه بسیار روشنی است.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
«خَلَقَنَا اللّه  نَحنُ حَیثُ لاسَماءِ مَبْنیة وَ لااَرضَ مَدْحیة وَ لاعَرشَ وَلا جَنَّة وَلانارَ کُنّا نُسَبِحَهُ»[87]؛ «خداوند ما را هنگامی آفرید که آسمان هنوز برافراشته نبود و زمین هنوز گسترده نشده بود و هنوز زمانی که عرش و بهشت و جهنم وجود نداشت ما به تسبیح حضرت پروردگار مشغول بودیم».
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
«اَوَّلُ ما خَلَقَ اللّه  نُوری فَفَتقَ مِنهُ نُورُ علی ثُمَّ خَلَقَ الْعَرشَ وَ الْلَوحَ وَالشَّمْسَ وَضُوء النَّهارَ وَ نُورالابْصارِ وَالْعَقل والْمَعرِفَة»[88]؛ «نخستین آنچه خداوند آفرید نور من بود و از آن نور علی را شکافت آنگاه، عرش و لوح محفوظ و خورشید و روشنایی روز و نور دیدگان و عقل و معرفت را آفرید».
حضرت امام خمینی یکی از بزرگان اهل معرفت و حقیقت است که یگانه راه استفاده موجودات از مقام غیب احدی را مجرا و مجلای انسان کامل می داند: «تمام دایره وجود از عوالم غیب و شهود ریزه خوار نعمت آن سرور هستند و آن بزرگوار واسطه فیض حق و ربط بین حق و خلق است و اگر مقام روحانیت و ولایت مطلقه او نبود، احدی از موجودات لایق استفاده از مقام غیب احدی نبود و فیض حق عبور به موجودی از موجودات نمی کرد و نور هدایت در هیچ یک از این عوالم ظاهر و باطن نمی تابید»[89]و در کتاب شریف «مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة» آمده است: «اگر عین ثابت انسان کامل نباشد هیچ عینی از اعیان ثابته ظاهر نمی گردد و اگر ظهور اعیان ثابته نباشد هیچ یک از موجودات عینی خارجی ظاهر نمی شود و فیض وجود را دریافت نمی تواند کرد بنابراین با عین ثابت انسان کامل است که اول به آخر متصل شده و آخر به اول مرتبط می شود»[90]بنابراین مقصود از آغاز بودن ائمه اطهار(علیهم السلام) وساطت خلقت نوری ایشان در خلقت سایر موجودات از جانب خداوند متعال است. و برای تحقق هستی و جریان فیض در عالم، واسطه فیض و مجرای آن، ضرورتی انکارناپذیر دارد. که روایات متعددی نیز بر آن اشاره و دلالت دارد.
مرحوم صدوق در کتاب اکمال الدین با اسناد از امام رضا(علیه السلام) نقل می کند که حضرت فرمود:
«ما ائمه حجت های خداوند بر روی زمین و جانشینان وی در میان بندگانش و امانت داران سرّ الهی هستیم ما ائمه کلمه تقوا و ریسمان محکم و گواهان خداوند و برگزیدگان وی در میان بندگانش هستیم به سبب وجود ما آسمان و زمین نگه داشته شده اند و سقوط نمی کنند و نیز باران فرود می آید و رحمت خداوند بندگانش را فرامی گیرد. هیچ زمانی زمین از امام قائمی از ما اهل بیت چه آشکار و چه پنهان خالی نیست. اگر زمینی یک روز بدون امام قائم باشد ساکنانش را در خود فرو می برد همان طور که دریا، غرق شدگان را در کام خود فرو می برد»[91]و نیز پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
«اهل بیت من، موجب آسایش امت من هستند و زمانی که اهل بیت من از بین بروند امت من به آنچه وعده داده شده اند گرفتار خواهند شد»[92] 
  در زیارت جامعه کبیره از قدرت و ولایت امامان(علیهم السلام) به صورت گسترده یاد شده است، آیا این گونه تعبیرات واقعیت دارد و با آیات قرآن سازگار است؟
در ابتدا باید دانست؛ «ولایت برای انبیاء و اولیاء نه در عرض ولایت خداوند است و نه در طول آن. دلیل بر این که هیچ ولایتی در عرض ولایت خداوند نیست، آن است که ولایت هیچ کس ولایت اصیل و استقلالی نخواهد بود، ازاین رو اگر ولایت غیراصیل و غیرمستقل برای هر که ثابت شود در عرض ولایت خداوند که اصیل و مستقل است قرار نخواهد گرفت. اما علت این که ولایت انبیاء و اولیاء در طول ولایت خداوند نیست آن است که ولایت خداوندی احد و صمد است نامتناهی و خارج از حد و حصر است و چون نامتناهی است به مقطع خاصی محدود نمی گردد تا از آن مقطع به بعد نوبت به ولایت دیگری برسد. با نفی ولایت طولی یا عرضی از غیرخداوند، اگر ولایتی به دیگران اسناد داده می شود به ناچار مظهر ولایت خداوند خواهد بود یعنی ولایت تکوینی و تشریعی هر ولایتی در حقیقت مظهر ولایت حق است و آن شخص محل جلوه ولایت خداوند است که ولایت خداوند در آن تجلی کرده است»[93]ولایت تکوینی یعنی این که پیامبر یا امام(علیهم السلام) به اذن پروردگار می تواند در نظام تکوین تصرف نماید و کاری کند که در حالت معمول و به طور عادی ممکن نیست و از توان بشر خارج است مانند شفا دادن کور مادرزاد و یا زنده کردن مردگان و… به اذن خداوند توسط حضرت عیسی(علیه السلام) و یا آوردن تخت بلقیس در چشم برهم زدن، توسط آصف برخیا (از یاران حضرت سلیمان) در قرآن مجید می خوانیم:
«وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیئَةِ الطَّیرِ بِإِذْنِی فَتَنْفُخُ فِیها فَتَکُونُ طَیراً بِإِذْنِی وَ تُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِی وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتی بِإِذْنِی»[94]تعبیر قرآن کریم این است که تو به اذن من زنده می کردی و نمی گوید من زنده می کردم تکرار کلمه باذن اللّه  برای این است که حقیقت توحید و ولایت تکوینی مسیح را بیان کند. وقتی این ولایت درباره مسیح جایز است درباره پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز جایز است[95] و خداوند سبحان می فرماید:
«قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یرْتَدَّ إِلَیکَ طَرْفُکَ…»[96]از آیات و روایات معتبره آشکار می شود که خداوند سبحان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اطهار(علیهم السلام) را تواناتر از آنچه که آصف برخیا انجام داده است نموده است.
و در بصائرالدرجات به سند خود از جابر از امام باقر(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: اسم اعظم خدا از هفتاد و سه حرف تشکیل شده، که از آن یک حرفش نزد آصف برخیا بوده و با آن تکلم کرد، زمین بین سلیمان و بلقیس خسف شد و او تخت را با دست خود گرفته از آنجا برداشت و اینجا گذاشت، دوباره زمین به حال اولش برگشت و این تحول و تحویل در کمتر از یک چشم بر هم زدن صورت گرفت در حالی که از آن هفتاد و سه حرف، هفتاد و دو حرفش نزد ماست و یکی نزد خدای تعالی است که آن را برای علم غیب خودش نگاه داشته است: «ولاحول ولا قوة الا باللّه  العلی العظیم».
و نیز مرحوم کلینی این روایت را در کافی از امام باقر(علیه السلام) و نیز از امام حسن عسگری(علیه السلام) نقل کرده است.[97]
حضرت امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام) یکی از نمونه های ولایت تکوینی حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را در خطبه قاصعه[98] چنین بیان می دارند:
«و لقد کنت معه(صلی الله علیه و آله و سلم) لما اتاه الملاء من قریش، فقالوا له: یا محمد انک قد ادعیت عظیما لم یدعه اباوک و لا احد من بیتک…»؛ «و من با او بودم، هنگامی که مهتران قریش نزد وی آمدند و گفتند: «ای محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) تو دعوی کاری بزرگ می کنی که نه پدرانت چنان ادعایی داشتند، نه کسی از خاندانت. ما چیزی را از تو می خواهیم اگر آن را پذیرفتی و به ما نمایاندی، می دانیم تو پیامبر و فرستاده ای وگرنه می دانیم جادوگری دروغگویی». گفت: «چه می پرسید» گفتند: «این درخت را برای ما بخوان تا با رگ و ریشه برآید و پیش روی تو درآید». گفت: «خدا بر هر چیز تواناست. اگر خدا برای شما چنین کرد می گروید و به حق گواهی می دهید»؟ گفتند: «آری». گفت: «من آنچه را می خواهید به شما نشان خواهم داد و من می دانم شما به راه خیر باز نمی گردید و در میان شما کسی است که در چاه افکنده شود و کسی است که گروه ها را به هم پیوندد و لشکر فراهم آورد». سپس گفت: «ای درخت اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان گرویده ای و می دانی من فرستاده خدایم با رگ و ریشه از جای برآی و پیش روی من درآی به فرمان خدای». پس به خدایی که او را به راستی برانگیخت، رگ و ریشه درخت از هم گسیخت و از جای برآمد بانگی سخت کنان و چون پرندگان پرزنان تا پیش روی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بیامد و شاخه فرازین خود را بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) گسترد، و یکی از شاخه هایش را بر دوش من آورد و من در سوی راست او(صلی الله علیه و آله و سلم) بودم. پس چون آنان این – معجزه – را دیدند، از روی برتری جویی و گردن کشی گفتند: «بگو تا نیم آن نزد تو آید و نیم دیگر برجای ماند». پس او درخت را چنین فرمان داد و نیم آن رو سوی او نهاد، پیش آمدنی سخت شگفت آور و با بانگی هرچه سخت تر. چنان که می خواست خود را به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بپیچد. پس آنان از روی ناسپاسی و سرکشی گفتند: «این نیم را بفرما تا نزد نیم خود باز رود چنانکه بود» و او درخت را چنان فرمود. پس درخت بازگردید و من گفتم: لا اله الا اللّه ، ای فرستاده خدا من نخستین کسی هستم که به تو گروید، و نخستین کس که اقرار کرد که درخت آنچه را فرمودی به فرمان خدا به جا آورد. تا پیامبری تو را گواهی دهد و گفته تو را بزرگ دارد». پس آنان گفتند: «نه که ساحری است دروغگو، شگفت جادوگر است و چه آسان است کار او و چه کسی تو را در کارت تصدیق کند جز او».
آنچه که در زیارت جامعه درباره ولایت ائمه اطهار(علیهم السلام) بیان شده است همه ولایت آنان نیست بلکه آن اندازه ای است که می توان برای مردم بیان کرد و آن بزرگواران صاحب ولایت عظمی هستند و درک این ولایت برای بزرگان اندیشه ای اندکی سنگین است چه رسد به فهم مردم عادی. با این همه ولایت مذکور در زیارت جامعه کبیره، در آیات و روایات معتبر متعدد، مورد تأیید است و ادبیات به کار گرفته شده در آن با ادبیات قرآن مجید سازگار است که به طور خلاصه بدان اشاره شد.
 
چرا ما را به خواندن زیارت نامه امامان(علیهم السلام) و رفتن به زیارت مزار آنان سفارش بلکه تشویق و ترغیب می کنند؟
یکی از مباحث مهم در اندیشه مسلمانان، مسئله زیارت است و تأثیری که بر تربیت دینی و راهنمایی انسان در رستگاری و سعادتمندی دارد.
به روشنی به این حقیقت می توان دست یافت که زیارت و مفاهیم بلند محتوای آن یکی از کارآمدترین و راهبردی ترین آموزه های تربیتی می باشد.
از آنجا که زیارت از یک سو، «عشق به شدن» را می آموزد و از سویی دیگر «سوز ماندن» را، از طرفی اعلام، محبت و ارادت است و از جهتی ابراز شکایت از عصیان و نسیان خویش!!
در نگاه شیعه «زیارت» حضور عارفانه انسانی عاشق در محضر معشوق و اعلام پای بندی به اندیشه ها و گرایش ها و نگرش های اوست، این که انسانی آگاهانه و عاشقانه به دیار محبوب بار می یابد و درد می گوید و درمان را می جوید، راز می گوید و رازدار می شود بسیار ارزشمند است در بسیاری از روایات ما، به زیارت عارفانه پاداشی گران، وعده داده شده است.
کافی است با یک نگاهی اجمالی به کتاب گران قدر کامل الزیارات مرحوم ابن قولویه به تعداد زیارات وارد مأثوره و ارزش زیارت کننده و پاداش این عمل پی برد، فارغ از این که «در کتاب های متعدد نویسندگان و فقیهان اهل سنت زیارت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و خانه خدا مستحب و واجب شمرده شده است»[99]در روایات شیعه بدین  مسئله بسیار پرداخته شده و آموزه های بسیاری از این مجموعه ماندگار و تأثیرگذار به دست می آید.
گرچه زیارت ها به چند صورت وارد شده اند:
الف. زیاراتی که برای معصوم خاص وارد شده اند مانند زیارت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، زیارت امام علی(علیه السلام)، زیارت عاشورا، زیارت امام رضا(علیه السلام) و زیارت دیگر معصومان که مأثوراند.
ب. زیارت نامه هایی که اختصاص به امام خاص ندارند اگرچه می توان به نیت یک امام(علیه السلام) آن را خواند ولی می توان آن را برای تمامی معصومان(علیهم السلام) به جای آورد مانند زیارت امین اللّه ، زیارت جامعه کبیره و… .
ج. زیارت نامه هایی که خاص قبور شهدا و عباد صالح خداوند وارد شده اند مانند زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی و زیارت حضرت معصومه(سلام الله علیها) در قم و زیارت قبور مؤمنین. [100]این زیارت ها از زمان ائمه اطهار(علیهم السلام) وارد شده و مورد عمل قرار گرفته و در طول تاریخ مورد اقبال بزرگان و عالمان شیعه واقع شده است. و برای انجام این زیارت ها، شیعه در طول دوران حاکمان ستمگر، هزینه های بسیاری را تقدیم کرد و حتی از جان سپردن، قطع عضو و یا پرداخت هزینه های مالی بسیار دریغ نورزید. اما همیشه این مشعل فروزان ابراز ارادت، محبت و عشق فرا راه بسیاری قرار داشته و موجب سعادت و رستگاری امت ها شده است.
در ادامه به چند اصل و فایده تربیتی زیارت اشاره می شود:
1. تأثیر ظاهر بر باطن
طبق این اصل، هرگاه بخواهیم تغییر و تحولی در باطن کسی پدید آید باید در ظاهر او تغییر پدید آید به عبارت دیگر، اگر نگاه کردن، سخن گفتن، سکوت کردن، گوش کردن، راه رفتن، نشستن و… به گونه ای مطلوب تنظیم شوند احساسات، افکار و تصمیم گیری مطلوبی در درون او خواهند انگیخت. براساس این اصل، روش های تربیتی باید فنونی را در اختیار بگذارد که بتوان توسط تغییر و تدبیر ظاهر فرد، حالات باطنی مطلوب را در وی به وجود آورد و حالات نامطلوب را از بین برد.
زیارت اولیاء الهی و مفاهیم بلند زیارت، گویای آموزه های مترقی سیاسی، فرهنگی، عبادی است و شخص زائر با طی کردن مسافت و سختی رسیدن به زیارتگاه و ابراز علاقه و محبت و اعلام نفرت از مخالفان و دشمنان، اندیشه ای متعالی را در باطن استوار می سازد.
2. تأثیر باطن بر ظاهر
یکی دیگر از اصول تربیتی اسلام، تأثیر باطن بر ظاهر است، این ویژگی بیانگر آن است که هر بذری که در دل پاشیده شود؛ شاخ و برگ آن بر پوسته خواهد نشست، ازاین رو خداوند در تبیین چشم اشکبار مؤمن، دل معرفت یافته او را گواه می آورد؛
«وَ إِذَا سَمِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلَی الرَّسُولِ تَرَی أَعْینَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ الْحَقِّ»[101]یکی از روش های کاربردی اصل تحول باطن، روش «اعطای بینش و اصلاح نگرش» است در این روش سعی بر آن است که تلقی آدمی از امور دگرگون شود، ایجاد دگرگونی در تلقی افراد از جمله لوازم قطعی تغییر رفتارها و اعمال آنهاست زیرا نوع تلقی و به عبارت دیگر نحوه ارزیابی امور، در نوع رفتارها و اعمال است.[102]تأکید فراوان امامان معصوم(علیهم السلام) به زیارت عارفانه و ارائه نگاهی آگاهی‌بخش و معرفت شناسانه در همین راستا می تواند بوده باشد. زیرا زائری که از زیارت خویش تنها به رسیدن به حرم امام می اندیشد و بوسه زدن بر ضریح تمام همت او باشد از زیارت ثمر فراوانی نخواهد برد و این زیارت باید تغییری در نوع نگرش و رفتار وی پدید آورد که زیارت حقیقی محسوب شود همان گونه که در قرآن مجید درباره نماز واقعی آمده است:
«إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ»[103]و یا روایتی که می فرماید «چه بسا روزه داری که تنها ثمرش از روزه داری گرسنگی و تشنگی است» تلاش بر این بوده است تا سطح اندیشه مؤمنان و دین باوران را از اعمال عبادی ظاهری گذر داده، باطنی فربه پرورش دهند که از درون سوخته و باطن فروزان تأثیر فراوانی بر ظاهر رفتار خواهد نهاد.
3. تأثیر شرایط بر انسان
زیارتگاه ها یکی از محورهای گسترش فرهنگ و تمدن اسلامی بوده و هستند؛ به‌طوری که در کنار مرقد مطهر امام علی(علیه السلام) یا حضرت معصومه(سلام الله علیها) حوزه های علمی تشکیل شده و هزاران انسان برجسته به تربیت طلاب علوم دینی پرداخته اند.
بر این اساس، «اصلاح شرایط» در نظام تربیتی اسلام دارای جایگاه مهمی می باشد. این اصل بیانگر آن است که برای زدودن پاره ای از حالات و رفتارهای نامطلوب و نیز برای ایجاد حالات و رفتارهای مطلوب در انسان باید به اصلاح شرایط محیطی او برخاست.[104]زیارت گاه ها و زیارت اولیاء الهی، در این مورد نقش اساسی دارند.
4. تغییر موقعیت
با توجه به تأثیر شرایط بر انسان، می توان با ایجاد موقعیت های زمانی و مکانی مطلوب در زیارت اولیاء الهی به تربیت صحیح بیشتر اندیشید این که انسان در زیارت اولیاء الهی بایستی سختی های فراوانی را به جان بخرد و آدابی را به کار گیرد و یا زمانی خاص در آن مکان حضور یابد «با توجه به این که برخی از زیارت ها زمان خاص و معین دارند» و از معنویت آن فضای خاص بهره مند گردد، تأثیر به سزایی در ساختار تربیتی انسان می گذارد.
5. اسوه سازی
در زیارت می توان با اقتدا به اولیاء الهی و الگو قرار دادن آنها در مسیر زندگی، تلاش کرد و بایستی زائر در کنار رنج ها و سختی های فراوانی را که بر خود در مسیر زیارت هموار می کند به معرفت امام(علیه السلام) نیز دست یابد تا این زیارت، مطلوب به شمار آید. در غیر این صورت، شمارش ستون ها، چراغ ها، شمعدان ها، درها و پنجره ها و… این کارها به سیاحت شباهت بیشتری دارد تا زیارت. ثواب های اخروی و آثار دنیوی که در روایات آمده، بر زیارت واقعی مترتب است یعنی جایی که ارتباط قلبی با مزور برقرار شود و منشأ تحول در زائر گردد.
حضرت امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه می فرمایند:
«أنظروا أهل بیت نبیکم، فالزموا سمتهم و اتبعوا أثرهم…»[105]در این سخنان گهربار امام(علیه السلام) می فرمایند:
«در زندگی به اهل بیت(علیهم السلام) اقتدا کنید و این اقتدا کردن یعنی با آگاهی کامل آنان را پذیرفتن و در قیام و قعود زندگانی خویش آنان را معیار قرار دادن».
6. معارف بلند زیارات
امامان شیعه جهت عمق بخشی و ژرف نگری بیشتر پیروان شان هم آداب سخن گفتن با حضرت حق را آموزش داده اند و هم چگونه خواندن و راز گفتن را و هم چگونگی ارتباط همیشگی با امامان معصوم(علیهم السلام) را بیان کرده اند که این زیارت‌نامه ها خود ارائه تصویر درستی از اعتقادات شیعه به جایگاه امامان معصوم(علیهم السلام) و امام شناسی بوده و معارف بلندی را در لابلای آن آموزش داده اند دو آموزه بزرگ تولی و تبری که از شیعه یک مذهب پایدار و آرمانی، مبارز و جاودانه ساخته است در این زیارت‌نامه ها به گونه ای بارز چشم نوازی می کند و چگونه زیستن را می آموزد.
7. تأثیر و سازندگی زیارت
یکی دیگر از نکات ارزشمند در زیارت که باعث پاداش بسیار آن می شود سازندگی روحی و معنوی آن است. انسان زائر خویش را چون در محضر انسانی وارسته، ملکوتی و زنده می یابد و احساس سنخیت روحی و معنوی می کند شایسته چنان مرتبه ای می شود:
«یا علی! من زارنی فی حیاتی أو بعد موتی أو زارک فی حیاتک أو بعد موتک أو زار إبنیک فی حیاتهما أو بعد موتهما ضمنت له یوم القیامة أن أخلصه من أهوالها و شدائدها حتی اصیره معی فی درجتی»[106]این روایت و امثال آن نشان می دهد که حیات و مرگ پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم(علیهم السلام) یکسان است زیرا زیارت دوران حیات و مرگ، اجر و آثار یکسان دارد از این جهت لازم است که زائر به گونه ای در حرم شریف آنان حضور پیدا کند که اگر زنده می بودند در کنارشان حضور پیدا می کرد و زیارت در دوران مرگ باید همان آثار و سازندگی زیارت دوران حیات را برای او داشته باشد چنان که هم درجه شدن با پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بدون حساب و برنامه نیست بلکه سنخیت روحی، اخلاقی و معنوی لازم دارد و این سنخیت، باید در دنیا کسب شود. اصل زیارت، توجه به مقام مزور، تأمل در متن زیارت نامه و تلاش در تهذیب و تزکیه نفس، می تواند در ایجاد این سنخیت و تتمیم و تکمیل آن کمک کند.[107]«برای صاحبان خرد تردیدی نیست در اینکه زیارت قبور ائمه اطهار(علیهم السلام) یا دانشمندان و عالمان ربانی و پرهیزگاران – اگرچه شهید هم نشده باشند – زیارت‌کننده را به رهروی و پیمودن راهشان و ترک کردن هر آنچه که از روش و صراط آنان دورش می کند تشویق و ترغیب می کند و این حقیقتی آشکار است که هیچ خردمند اندیشمند نیکوکاری آن را انکار نمی کند»[108]تأثیرپذیری زیارت‌کننده از زیارت شونده اصلی علمی و منطقی و ثابت شده است که بسیاری از بزرگان اندیشه دینی و عرفانی بر آن استدلال کرده اند.
امام فخر رازی پس از بیان سه مقدمه در اثبات تأثیرپذیری زائر و رابطه میان دو روح زیارت کننده و زیارت شونده چنین نتیجه می گیرد: «وقتی زائر نزد قبر کسی که دارای روح توانا و نفس کامل و تأثیرگذار می رود و بر قبر او مدتی می ایستد، روح زائر با روح میت ارتباط برقرار کرده، آن دو روح یکدیگر را ملاقات نموده مثل دو آینه متقابل می باشند که شعاع و نور از هر کدام به دیگری سرایت می کند و علوم و اخلاق و معارف هر کدام به دیگری سرایت می کند بدین‌جهت زیارت قبور هم برای زائر مفید است و هم برای زیارت شده»[109]چنان که در اذن دخول خوانده می شود:
«أشهد أنک تشهد مقامی و تسمع کلامی و ترد سلامی»[110]و چه لذتی بیشتر از آن که انسان احساس می کند در محضر بزرگی از اولیاء معصوم الهی قرار دارد او نگاهش می کند و به سخنانش گوش می دهد و پاسخ می گوید این لحظه بسیار ارزشمند و دوست داشتنی است که انسان را متحول می کند.
تربیت زیارت، تربیتی از نوع القاء است. وقتی در حوزه زیارت قرار می گیرید فقط ثواب نبرده اید بلکه در زیارت خود را تحت تابش مغناطیسی ولایت امام(علیه السلام) قرار داده ایم.[111]از نکات ارزنده زیارت ها تأثیر سیاسی اجتماعی آن است که موجب تقویت دین و رشد و هدایت در جامعه و نابودی و ضعف دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) می شود. این‌که مردمی از سراسر جهان به یک جانب توجه نمایند و با ارزش ها و اندیشه های وی مسیر زندگانی خویش را برگزینند و در گرایش و نگرش و منش او را الگوی رفتار و گفتار و پندار خویش سازند شعاری کوبنده است و خود پیامی رسا به همه دوستان و دشمنان.
 
کتابنامه :
قرآن کریم
نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، تهران، 1371 چاپ سوم.
ابن اثیر، علی بن ابی الکرام، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، 1385.
ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن، تذکرة الخواص، نجف، منشورات المطبعة الحدید، 1383.
امین محسن، اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، بی تا.
ابن شهرآشوب، رشیدالدین ابوعبدالله محمدبن علی، المناقب، قم: علامه، 1379.
ابن صباغ مالکی، نورالدین، الفصول المهمه، تهران، منشورات الاعلمی.
ابن قولویه ابوالقاسم جعفر بن محمد، کامل الزیارات، نجف، مکتبة المرتضویه، 1356ق.
الاحسائی احمد، شرح زیارت جامعه، بیروت: دارمفید، چاپ اول، 1420.
اردبیلی محمد بن علی (مشهور به مقدس اردبیلی)، جامع الرواه، قم، منشورات مکتبه آیت الله مرعشی النجفی.
ابن سعد محمد، طبقات الکبری، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1990.
بخاری محمدبن اسماعیل، الصحیح، قاهره: مکتبة عبدالحمید احمد حنفی، 1314ق.
بیضون لبیب، نهج البلاغه (تصنیف نهج البلاغه)، قم: دفتر نشر تبلیغات اسلامی.
پیشوایی مهدی، سیره پیشوایان، قم: موسسه امام صادق، 1387 چاپ بیستم.
تحریری محمدباقر، جلوه های لاهوتی، قم: دارالمعارف، چاپ اول، 1384ش.
جعفریان رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، تهران، نشر علم، 1390.
تاریخ تشیع در ایران (از آغاز تا طلوع دولت صفوی)، تهران، نشر علم، 1391 چاپ پنجم.
جوادی آملی عبدالله، نزاهت قرآن از تحریف، قم، اسراء، 1389 چاپ چهارم.
 ادب فنای مقربان، قم: اسراء، چاپ چهارم، خرداد 85.
 شمیم ولایت، قم: مرکز نشر اسرا، چاپ اول 1382.
خمینی، سید روح الله، آداب الصلوه، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ سوم، 1372.
مصباح الهدایة، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(رحمت الله علیه).
خویی سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، بی جا، انوارالهدی، 1401.
معجم الرجال الحدیث، بیروت، عالم الکتاب، 1403.
حافظ شیرازی لسان الغیب محمد، دیوان، براساس نسخه علامه قزوینی، تهران: شرکت چاپ و نشر.
الحرانی ابن شعبه، تحف العقول، قم: اسلامی، 1363ش.
الحر العاملی محمد بن الحسن، وسائل الشیعه، قم: موسسه آل بیت، 1414.
اثباة الهداه، قم، 1401.
حلی تقی الدین الحسن بن علی ابن داود، الرجال، نجف: الحیدریه، 1392ه‍.، تحقیق، علامه سید محمد صادق بحر العلوم.
حلی (یوسف بن مطهر) خلاصه الاقوال، قم: منشورات رضی، 1402هـ.ق.
الحسنی هاشم معروف، سیرة الائمه اثنی عشر، بیروت، دارالتعارف، 1406.
حسینی سید مجتبی، مقامات اولیاء، تهران: کتاب نیستان، چاپ اول، 1379.
داوری، مسلم، التقیه فی فقه اهل البیت، محمدعلی المعلم، قم: العلمیه، چاپ اول، 1419 هـ‍.ق.
دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، دانشگاه تهران، چاپ اول، 1373.
راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، مصر، المیمنیه، چاپ دوم، 1404.
زیدان جرجی، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه علی جواهر کلام، تهران: امیرکبیر، 1336.
سیوطی جلال الدین عبدالرحمن، الاتقان فی علوم القرآن، قم، منشورات الرضی، بی تا.
تاریخ خلفا، بیروت، دارالقلم، 1406، چاپ اول ص 408.
شبر،  عبدالله، الانوار اللامعه فی شرح زیارة الجامعه، بیروت: الوفاء، چاپ اول، 1403.
شیرازی فخرالمحققین، شرح زیارت جامعه کبیره، (آیت الله  محمدهادی شیخ الاسلامی) مشهد: فدک، چاپ دوم، 1417 هـ.ق.
عطاردی عزیزالله، مسند الامام هادی، قم، الموتمر العالمی للامام الرضا، 1410.
عروسی الحویزی، نور الثقلین، قم، مطبعه العلمیه، 1383.
صدوق محمد بن علی بن الحسین بن بابویه، معانی الاخبار، قم، تصحیح علی اکبر غفاری، قم: اسلامی، 1361 ش.
الامالی، بیروت، الاعلمی، 1980.
التوحید، تهران، مکتبه الصدوق، 1398.
من لایحضره الفقیه، قم: اسلامی، 1413.
 کمال الدین و تمام النعمه، با تصحیح استاد علی اکبر غفاری، قم: اسلامی، 1405 ق.
عیون أخبار الرضا، تصحیح و ترجمه استاد علی اکبر غفاری، تهران: نشر صدوق، چاپ اول.
الصفار محمدبن الحسن، بصائرالدرجات، الکبری فی فضائل آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)، تهران: موسسه الاعلمی، 1404 ق.
صفری فروشانی نعمت الله، غالیان، مشهد، آستان قدس رضوی، 1378.
طاهری خرم آبادی   سید حسن، توحید و زیارات، قم: بوستان کتاب، 1385.
طباطبایی سیدمحمدحسین، ترجمه المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی همدانی، قم: اسلامی، چاپ اول، 1367.
طبرسی فصل بن حسن، اعلام الوری با علام الهدی، بیروت، دارالمعرفه، 1399.
مجمع البیان، بیروت: موسسه الاعلمی للمطبوعات، چاپ اول، 415ق.
طبرسی محمد بن الحسن، الاحتجاج، تهران، اسوه، 1413.
دلائل الامامه، نجف، مطبعه الحیدریه، 1383.
الطوسی شیخ الاطائفه ابی جعفر محمدبن حسن، التهذیب، تصحیح و تحقیق استاد علی اکبر غفاری، تهران: نشر صدوق، چاپ اول، 1376.
الرجال، نجف، مطبعه الحیدریه، 1381ق.
الفهرست، قم، منشورات الرضی، بی تا.
الغیبه، قم، موسسه المعارف، 1417.
عابدی احمد، فلسفه زیارت (شرح و تحقیق زیارت القبور فخر رازی)، بنیاد نهج البلاغه، قم: زائر، چاپ اول، 1376.
علوی فاطمی عبدالله، برکات و آداب زیارت حضرات معصومین(علیهم السلام)، دارالمعارف الالهیه، 1425.
العیاشی محمدبن مسعود، تفسیر العیاشی، بیروت، موسسه الاعلمی، 1411.
غفاری علی اکبر، دراسات فی علم الدرایة، تلخیص مقباس الهدایة (عبدالله مامقانی)، تهران: صدوق، چاپ اول، 1369هـ.ش.
فراهیدی، خلیل­ بن ­احمد، العین ، قم: هجرت ، چاپ دوم،1410ق.
گوستاو جاهودا، روان شناسی خرافات، ترجمه: محمدتقی براهنی، تهران: آسیم.
قبانچی سید صدرالدین، فی رحاب الزیاره الجامعه الکبیره، نجف: احیاء التراث الشیعی، چاپ اول، 1427هـ.ق.
قرشی باقر شریف، حیات الامام هادی، بیروت، دارالاضواء 1408 چاپ اول.
قلی پور، محمد، مهره مار؛ درآمدی برخرافه گرایی، نشرشاملو، مشهد، 1387.
قمی شیخ عباس، سفینة البحار، تهران: فراهانی، بی تا.
 مفاتیح الجنان، تهران: هاد، چاپ اول، 1375.
تتمة المنتهی فی وقایع ایام الخلفا، تهران، شرکت سهامی، 1333ش.
شیخ جوادبن عباس کربلایی، النوار الساطعه فی شرح زیارة الجامعه، دارالحدیث.
الکشی عمر بن محمد معرفه اخبار الرجال، الرجال کشی، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348.
کلینی ابو جعفر محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، تتمیق علی اکبر غفاری 1388 ق.
مامقانی اسد الله، تنقیح المقال فی احوال الرجال، تهران، مرتضویه، بی تا.
معرفت محمدهادی، صیانه القرآن عن التحریف، قم، موسسه النشر الاسلامی، 1413.
 تفسیر و مفسران، قم، موسسه فرهنگی تمهید، چاپ اول 1379.
مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد فی معرفه حجج علی العباد، قم، موسسه آل بیت، 1413.
مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1403 چاپ دوم.
مجلسی، محمدتقی، روضه المتقین فی شرح من لایحضره الفقیه، تحقیق: علی پناه اشتهاردی، قم: بنیاد فرهنگ اسلامی، چاپ دوم، 1410هـ.ق.
مسلم بن حجاج القشیری، الصحیح، بیروت، دارالفکر، بی تا.
مدیر شانه چی کاظم، علم الحدیث و درایة الحدیث، قم: اسلامی، 1362هـ.
مکارم شیرازی،  ناصر، پرتوی از زیارت جامعه، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول، 1382.
معارف مجید، پژوهشی در تاریخ حدیث شیعه، تهران: مؤسسه فرهنگی هنری ضریح، چاپ دوم، 1376ش.
تاریخ عمومی حدیث، تهران: کویر، چاپ دوم، 377 ش.
مولوی بلخی جلال الدین محمد، مثنوی معنوی، تهران: علمی، چاپ ششم، 1374.
نجاشی ابوالعباس، الرجال، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1416.
نظامی همدانی علی، سیمای ائمه در شرح زیارت جامعه کبیره، قم: نشر مرتضی، چاپ اول، 1378ش.
نقوی سید محمد تقی، شرح زیارت جامعه کبیره، تهران: مؤسسه نشر صادق، چاپ اول، 1378.
نوبختی ابی محمد الحسن بن موسی، فرق الشیعه، 1355.
نوری میرزا حسین، مستدرک الوسائل، بیروت، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث الاسلامی، 1407.
 نجم الثاقب، قم: جمکران، چاپ دوم، 1412هـ.ق.
مسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: علمی فرهنگی، 1370، چاپ چهارم.
 اثبات الوصیه، قم، منشورات رضی، بی تا.
همدانی سیدحسین، الشموس الطالعه فی شرح زیارة الجامعه، قم: انصاریان، چاپ اول، 1383.
یثربی سید یحیی، عرفان عملی در اسلام، قم: دفتر نشر معارف، چاپ دوم، 1384.
یدالله پور، بهروز (محمدهادی)، مبانی سیر تاریخی تفسیر موضوعی قرآن، قم، دارالعلم، 1383، چاپ اول.
 پژوهشی در سند و محتوای زیارت عاشورا، قم، معارف، 1387، چاپ اول.
یعقوبی ابن ابی یعقوب احمد، تاریخ یعقوبی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1977 چاپ سوم.
مجلات :
ربانی سید جعفر، فصلنامه علمی فرهنگی کوثر، شماره 70، تابستان 86.
سلطانی رنانی، مهدی، فصلنامه علمی فرهنگی کوثر، شماره 70، تابستان86.
اسلام پور عسکری، فصلنامه علمی فرهنگی کوثر، شماره 71، پاییز 86.
رضوی سیدعباس، فصلنامه علمی فرهنگی کوثر، شماره 71، پاییز 86.
هادی منش ابوالفضل، ماهنامه پاسدار اسلام، شماره 278، بهمن 1383.
ماهنامه مبلغان، شماره 69، مرداد و شهریور 1384.
مطهری محب حسین، مجله مبلغان، شماره 57، شهریور 1383.
رودگر، محمدجواد، ریشه های پیدایی و پایایی خرافات، نشریه حوزه، شماره15،  1385.

پی نوشت ها:
[1]. شیخ صدوق، التوحید، ص81، ح37؛ ر.ک: وسائل الشیعة، ج1، ص12- 13؛ امالی صدوق، ص278، ح24.
[2]. رجال نجاشی، ص247- 248؛ تنقیح المقال، ج2، ص157.
[3]. معجم رجال الحدیث، ج10، ص48- 49.
[4]. فصلنامه فرهنگ کوثر، عسکری اسلام پور، پاییز 1386، شماره 71 ص 138.
[5]. کامل الزیارات، ص537، ح1.
[6]. الکنی و الالقاب، ج1، ص432.
[7]. اعیان الشیعه، ص226.
[8]. رجال نجاشی، ص 253- فهرست طوسی ص 256.
[9]. معجم رجال الحدیث، ج12، ص194.
[10]. رجال نجاشی، ص253.
[11]. رجال طوسی، ص 376.
[12]. کمال الدین، صدوق، ج2، ص178-187.
[13]. فصلنامه فرهنگ کوثر، عسکری اسلام پور، زمستان 1386 شماره 72 ص 125.
[14]. طوسی، الرجال، ص 401.
[15]. معجم رجال الحدیث، ج5، ص28.
[16]. نجاشی، رجال، ص 306.
[17]. طوسی، الفهرست، ص 294 ؛ الرجال، ص 389.
[18]. نجاشی، الرجال، ص 219.
[19]. ابن داود، الرجال، ص 200.
[20]. فضائل ائمه اطهار از دیدگاه اهل سنت، ص 392 .
[21]. اثباة الهداه، حرالعاملی، ج3 ص 381.
[22]. کافی، ج1 ص 145.
[23]. توبه، آیه 115.
[24]. بقره، آیه 106.
[25]. کافی، ج2 ص 117.
[26]. همان، 116.
[27]. ارشاد، مفید، ج2 ص 292.
[28]. رجال کشی، ح 984.
[29]. رجال کشی، ح991.
[30]. همان.
[31]. ارشاد، ج2، ص 296.
[32]. بحارالانوار، ج50، ص 209.
[33]. ارشاد، ج2، ص 297.
[34]. تحف العقول، صص 538- 562.
[35]. کهف، ‌آیه 49.
[36]. «او راضی به کفر بندگانش نیست». زمر، آیه 7.
[37]. همان، آیات 17 و 18.
[38]. غافر، آیه 84.
[39]. بحار الانوار، ج50، ص 172.
[40]. اثباة الهداه، ج3، ص 381.
[41]. مفید، الارشاد، ص 333.
[42]. ابن اثیر، الکامل، ج 7، ص 20.
[43]. مفید، الارشاد، ص 313.
[44]. کلینی، کافی، ج 1، ص 501 ؛ ابن جوزی، تذکره الخواص، ص 36 ؛ سیره الائمه الاثنی عشر، ج2، ص454.
[45]. مجلسی، بحارالانوار، ج 50، ص 185 ؛ ابن جوزی، تذکره الخواص، ص 359 ؛ سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص 581.
[46]. کلینی، کافی، ج 1، ص 310.
[47]. کاظم مدیرشانه چی، علم الحدیث و درایة الحدیث، قم: دفتر انتشارات اسلامى.
[48]. التهذیب، شیخ طوسى، ج 6، ص 95.
[49]. ابن بابویه، من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 609، تهران: صدوق.
[50]. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج 2، ص 668، تحقیق و ترجمه: على اکبر غفارى.
[51]. الانوار اللامعه فى شرح زیاره الجامعه، ص 31.
[52]. بحارالانوار، ج 102، ص 144.
[53]. شرح زیارت جامعه کبیره، ج 1، مقدمه.
[54]. شرح زیارت جامعه، ص 19.
[55]. ادب فناى مقربان، ج 1، ص 87.
[56]. پرتوى از زیارت جامعه کبیره، ص 40.
[57]. ادب فناى مقربان، ج 1،ص 87.
[58]. تاریخ عمومى حدیث، معارف، ص 375.
[59]. بحارالانوار، ج 26، ص 6.
[60]. ادب فناى مقربان، ج 1، ص 82.
[61]. آل عمران، آیه 49.
[62]. نمل، آیه 40.
[63]. الانوار الساطعه فى شرح زیارة الجامعه، شیخ جوادبن عباس کربلایى، ج 1، ص 318.
[64]. جهت مطالعه بیشتر آیات و روایات به تفاسیر اثرى به ویژه: نورالثقلین و البرهان، ذیل آیات فوق مراجعه شود.
[65]. نهج البلاغه، خطبه 2.
[66]. نهج البلاغه، خطبه 144 ترجمه دکتر شهیدى.
[67]. همان، خطبه 152 ترجمه محمد مهدى فولادوند.
[68]. غالیان، نعمت اللّه صفرى، ص 310.
[69]. طبری، ج 30، ص 106.
[70]. در حریم ولایت، آقا نجفى اصفهانى، ص 138.
[71]. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 99، ص 139.
[72]. نازعات، آیه 5.
[73]. زمر، آیه 42.
[74]. سجده، آیه 11.
[75]. پرتوى از زیارت جامعه کبیره، مکارم شیرازى، ص 54.
[76]. امالى، صدوق، ص 89.
[77]. فى رحاب الزیاره الجامعه الکبیره، قبانچى، ج 2، ص 256.
[78]. روضه کافى، کلینى، ص 154.
[79]. ابراهیم، آیه 33.
[80]. نظامى، سیماى ائمه در زیارت جامعه کبیره، ج 3، ص 227.
[81]. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 99، ص 144.
[82]. انبیاء، آیه 105.
[83]. تحریرى، جلوه هاى لاهوتى، ج 3، ص 299.
[84]. ینابیع الموده، ص 10.
[85]. بحارالانوار، ج 15، ص 15.
[86]. همان، ج 26، باب تفضیلهم على الانبیاء.
[87]. همان، ج 57، ص 169.
[88]. بحارالانوار، ج 57، ص 170.
[89]. آداب الصلوة، امام خمینى، ص 150.
[90]. مصباح الهدایة، امام خمینى، ص 70.
[91]. اکمال الدین، صدوق، ص 202.
[92]. همان، ص 205.
[93]. شمیم ولایت، آیة اللّه جوادى آملى، ص 105.
[94]. مائده، آیه 110.
[95]. پرتوى از زیارت جامعه کبیره، مکارم شیرازى، ص 50.
[96]. نمل، آیه 40.
[97]. کافى، کلینى، ج 1، ص 230، ح 1 و 2.
[98]. خطبه 192 نهج البلاغه.
[99]. سید حسن طاهرى خرم آبادى، توحید و زیارت، صص 71-114.
[100]. ابن قولویه قمى، کامل الزیارات، ص 334 به بعد.
[101]. مائده، آیه 83.
[102]. نگاهى دوباره به تربیت اسلامى، صص 74-75.
[103]. عنکبوت، آیه 45.
[104]. نگاهى دوباره به تربیت اسلامى، ص 97.
[105]. نهج البلاغه، خطبه 95.
[106]. وسائل الشیعه، ابواب المزار، باب 2، ح 16، ج 14، ص 328.
[107]. ادب فناى مقربان، ج 1، صص 27-26.
[108]. کامل الزیارات، مقدمه استاد على اکبر غفارى، نشر صدوق.
[109]. امام فخر رازى، المطالب العالیه من العلم الالهى، ج 7، ص 276، به نقل از فلسفه زیارت، ص 63.
[110]. مفاتیح الجنان، زیارت نامه امام رضا(علیه السلام).
[111]. سید مجتبى حسینى، مقامات اولیاء، ج 1، ص 11.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد