۱۳۹۷/۰۹/۱۲
–
۲۲۵۴ بازدید
چرا قران به زبان انگلیسی نیامده یعنی فصاحتی که در زبان عربی است با زبان های دیگر فرق دارد.یعنی جدا از عرب بودن پیامبر ،این فصاحت را در زبان های دیگر هم می شد دید؟
نزول قرآن به زبان عربى چیزى جز مقتضاى مصلحت و حکمت الهى نیست. «کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیم خَبِیر؛ این کتابى است که آیاتش استحکام یافته، سپس تشریح شده، از نزد خداوند حکیم و آگاه – نازل گردیده است». (سوره هود، آیه 1) دین اسلام آخرین و کامل ترین دین آسمانى است، لازم است قرآن که معجزه ى جاویدان و ماندگار چنین دینى است، براى بهره مند شدن انسان ها در همه ى زمان ها، به زبانى نازل شود که بر اساس اعجاز در مقام تحدى بر آمده و نه تنها مردم صدر اسلام را، بلکه همه ى انسان ها را در همه دوران ها و همه مکان ها به هماوردى و آوردن نمونه قرآن فرا بخواند، خدای متعال بهترین زبانی را که ظرفیت چنین انگاره ای را داشته ، عربی دانسته است . اگر به زبان دیگری قرآن نازل می شد ، جای این پرسش بود که مخاطبان عرب را چگونه با زبانی غیر عربی مخاطب نموده است؟! البته روش و سنت الهی بر اساس قرآن، سخن به زبان همان قومِ ساکن در محل بعثت رسولان بوده است . و این همزبانى هر پیامبر با قوم خویش، یک اصل کلى و فراگیر بوده است: « وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُول إِلاّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ؛ و ما هیچ پیامبرى را جز به زبان قومش نفرستادیم تا – حقایق را – براى آنان بیان کند». (سوره ابراهیم،آیه 4). این قاعده ى کلى در فرستادن رسولان الهى، در زمینه انزال کتب آسمانى نیز جارى گشته است: «وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها؛ و بدین گونه «قرآن عربى» به سوى تو وحى کردیم تا – مردم – مکه و کسانى را که پیرامون آنند، هشدار دهى». (سوره شورى، آیه 7).بنابر این، عربى بودن قرآن امرى طبیعى مى باشد. چرا که پیامبر از میان قومى بر انگیخته شد که زبانشان عربى بود. مخاطبان اولیّه ى پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله و سلم) و قرآن کریم، مردم منطقه مکه و اطراف آن بودند، گرچه در مراحل بعدى، رسالت، جهانى و دعوت همگانى شد (هدى للناس) لیکن معقول نیست که قرآن به زبانى که اولین مخاطبان و نزدیکان پیامبر با آن بیگانه هستند، نازل شود، به بیانى دیگر معنا ندارد که پیامبرى در میان جامعه اى به رسالت مبعوث شود، ولى کتاب آسمانى او به زبان جامعه ى دیگرى باشد و مخاطبان نخستین او نتوانند از آن بهره اى ببرند. حکمت هاى متعددى باعث شد این سرزمین خاستگاه بعثت پیامبر گرامى حضرت رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم باشد. سخنورى و به رخ کشیدن سخنان ادبى و اشعار زیبا، سرزمین مکه و اطراف آن را به میدان هماوردى ساکنانش ـ در این زمینه ـ تبدیل کرده بود، و از سویى حکمت الهى اقتضا داشت که معجزه ى پیامبر متناسب فن و علم رایج در آن زمان و مکان باشد، همان گونه که در معجزه هاى پیامبران دیگر، این مصلحت رعایت شده است. در چنین شرایطى بهترین معجزه، آوردن کتابى است که با سخنان شیوا و دلنشین، برترى خود را بر قوى ترین و زیباترین سخنان آن دوران آشکار کند.
از طرفی نیز زبان شناسان عقیده دارند که زبان عربى داراى امتیازاتى است که در سایر زبان ها نیست. قواعد آن قیاسى تر از سایر زبان هاست. اشتقاق کلمات و واژه هاى آن بیش از سایر زبان هاست. براى مثال افعال در زبان عربى به جاى شش صیغه، چهارده صیغه دارند. تمام اسم ها مؤنث و مذکر دارند و افعال و ضمایر و صفت ها مطابق آن ها مى باشند. دستور زبان و علم فصاحت و بلاغت آن نیز، این زبان را از دیگر زبان ها ممتاز مى سازد.
از این رو در باره ى زبان عربى قرآن، می فرماید: «نزل به رو ح الامین علی قلبک لتکون من المنذرین بلسان عربی مبین ؛ نازل نمود جبرئیل امین بر قلب تو به زبان عربی روشن و آشکار». (سوره شعرا، آیات 193- 195)
در روایتى آمده است: « یبیّن الألسن و لا تبیّنه الألسن؛ عربى فصیح، از واژه ها و ساختارى برخوردار است که گویایىِ دیگر زبان ها را دارد، در حالى که زبان هاى دیگر گویایىِ زبان عربى را ندارند». (اصول کافى، ج2، ص637، کتاب فضل القرآن).
در تفسیر نورالثقلین در تفسیر « بلسان عربی مبین» شخصی به نام حجال از امام صادق(علیه السلام) سوال نمود. ایشان فرمودند: « یعنی آن زبان ها را روشن می کند و آن را زبان ها روشن نمی کنند». (نورالثقلین، ج 4، ص 65، فصلت، آیه 44).
در تفسیر نمونه ذیل تفسیر آیه «نزل به الروح الامین … بلسان عربی مبین» می نویسد: «برای اینکه جای هیچ گونه عذر و بهانه ای برای کسی باقی نماند “آن را به زبان عربی آشکار نازل کرد».
برخی حکمت هاى زبان عربی نیز در ذیل اشاره مى شود:
1. غناى زبان عربى از جهت واژگانى، ساختارى و معنایى – به ویژه در حوزه معارف دینى – به گونه اى است که با دیگر زبان ها قابل قیاس نیست. بررسى هاى انجام شده، نشان مى دهد که برخى از مفاهیم قرآنى، در زبان هاى دیگر معادل ندارد. رایج ترین آیه قرآن؛ یعنى «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» به هیچ زبانى ترجمه دقیق نشده است و گویى هیچ مترجمى نمى تواند معادل هاى دقیق براى برخى از واژه هاى به کار رفته در آن بیابد. جالب است بدانید که برخى از مترجمین قرآن در مواردى به جاى معادل گذارى، خود واژه هاى قرآن را به کار مى برند و از این طریق، واژه هاى قرآن وارد بسیارى از زبان ها (چون فارسى، انگلیسى و…) شده است. به عنوان مثال، مارمادوک پیکتال – یکى از مترجمان نامدار قرآن به زبان انگلیسى – هرگز کلمه God را به جاى الله به کار نبرده است؛ بلکه Allah را استعمال نموده و آن را از جهات متعددى برتر از God مى داند. بنابر این ترجمه سازی، مساوى با از دست دادن بسیارى از وجوه معنایى دقیق و ژرف قرآن است.
2. لطافت و زیبایى و اعجازین بودن سوره هاى قرآن، در صورت ترجمه از دست خواهد رفت و زیباترین ترجمه هاى بشرى، هرگز جانشین لطافت و زیبایى کلام خداوند و آهنگ دلنشین و دل نواز آن نخواهد شد. «مارمادوک پیکتال» – در مقدمه ترجمه انگلیسى خود از قرآن – مى نویسد: « قرآن را نمى توان ترجمه کرد؛ زیرا نغمه و آواى بى نظیر و آهنگ دلنشین آن، انسان را دگرگون مى سازد و او را به خشوع و گریه و یا شور و شوق وا مى دارد».
3. زبان عربى نه تنها زبان یک قوم؛ بلکه زبان دین ما است و آشنایى با آن، ما را مستقیما با پیام خدا و سنت قولى پیامبر صلى الله علیه وآله و سلم و ائمه هدى علیهم السلام آشنا مى سازد. عربى بودن قرآن(و نماز)، موجب انس و ارتباط دائمى مسلمانان با زبان دین و کتاب آسمانى مى شود و زمینه آشنایى هرچه بهتر و مستقیم تر از معارف دینى را فراهم مى آورد.
4. از منظر جامعه شناسى زبان، یکى از مهم ترین ابزارهاى انتقال و پویایى فرهنگى است. فرهنگ پذیرى(Acculturation) و جامعه پذیرى(Socialization) در حد بسیار بالایى وامدار زبان مى باشد. اگر استعمار جدید(Neo_colonialism) با تمام توان در بسط زبان خود مى کوشد، از آن روست که بهترین راه تحمیل فرهنگ خود و بیگانه سازى ملت ها با هویت خویش، در گرو تغییر زبان و ادبیات است. براى مسلمانان، پیوند دائمى و فزاینده با زبان عربى – که حاوى فرهنگ، ادبیات و معارف دینى است – یک ضرورت اجتناب ناپذیر است و بدون آن جامعه اسلامى، با شتاب بیشترى دستخوش استحاله فرهنگى خواهد شد.
و … .
از طرفی نیز زبان شناسان عقیده دارند که زبان عربى داراى امتیازاتى است که در سایر زبان ها نیست. قواعد آن قیاسى تر از سایر زبان هاست. اشتقاق کلمات و واژه هاى آن بیش از سایر زبان هاست. براى مثال افعال در زبان عربى به جاى شش صیغه، چهارده صیغه دارند. تمام اسم ها مؤنث و مذکر دارند و افعال و ضمایر و صفت ها مطابق آن ها مى باشند. دستور زبان و علم فصاحت و بلاغت آن نیز، این زبان را از دیگر زبان ها ممتاز مى سازد.
از این رو در باره ى زبان عربى قرآن، می فرماید: «نزل به رو ح الامین علی قلبک لتکون من المنذرین بلسان عربی مبین ؛ نازل نمود جبرئیل امین بر قلب تو به زبان عربی روشن و آشکار». (سوره شعرا، آیات 193- 195)
در روایتى آمده است: « یبیّن الألسن و لا تبیّنه الألسن؛ عربى فصیح، از واژه ها و ساختارى برخوردار است که گویایىِ دیگر زبان ها را دارد، در حالى که زبان هاى دیگر گویایىِ زبان عربى را ندارند». (اصول کافى، ج2، ص637، کتاب فضل القرآن).
در تفسیر نورالثقلین در تفسیر « بلسان عربی مبین» شخصی به نام حجال از امام صادق(علیه السلام) سوال نمود. ایشان فرمودند: « یعنی آن زبان ها را روشن می کند و آن را زبان ها روشن نمی کنند». (نورالثقلین، ج 4، ص 65، فصلت، آیه 44).
در تفسیر نمونه ذیل تفسیر آیه «نزل به الروح الامین … بلسان عربی مبین» می نویسد: «برای اینکه جای هیچ گونه عذر و بهانه ای برای کسی باقی نماند “آن را به زبان عربی آشکار نازل کرد».
برخی حکمت هاى زبان عربی نیز در ذیل اشاره مى شود:
1. غناى زبان عربى از جهت واژگانى، ساختارى و معنایى – به ویژه در حوزه معارف دینى – به گونه اى است که با دیگر زبان ها قابل قیاس نیست. بررسى هاى انجام شده، نشان مى دهد که برخى از مفاهیم قرآنى، در زبان هاى دیگر معادل ندارد. رایج ترین آیه قرآن؛ یعنى «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» به هیچ زبانى ترجمه دقیق نشده است و گویى هیچ مترجمى نمى تواند معادل هاى دقیق براى برخى از واژه هاى به کار رفته در آن بیابد. جالب است بدانید که برخى از مترجمین قرآن در مواردى به جاى معادل گذارى، خود واژه هاى قرآن را به کار مى برند و از این طریق، واژه هاى قرآن وارد بسیارى از زبان ها (چون فارسى، انگلیسى و…) شده است. به عنوان مثال، مارمادوک پیکتال – یکى از مترجمان نامدار قرآن به زبان انگلیسى – هرگز کلمه God را به جاى الله به کار نبرده است؛ بلکه Allah را استعمال نموده و آن را از جهات متعددى برتر از God مى داند. بنابر این ترجمه سازی، مساوى با از دست دادن بسیارى از وجوه معنایى دقیق و ژرف قرآن است.
2. لطافت و زیبایى و اعجازین بودن سوره هاى قرآن، در صورت ترجمه از دست خواهد رفت و زیباترین ترجمه هاى بشرى، هرگز جانشین لطافت و زیبایى کلام خداوند و آهنگ دلنشین و دل نواز آن نخواهد شد. «مارمادوک پیکتال» – در مقدمه ترجمه انگلیسى خود از قرآن – مى نویسد: « قرآن را نمى توان ترجمه کرد؛ زیرا نغمه و آواى بى نظیر و آهنگ دلنشین آن، انسان را دگرگون مى سازد و او را به خشوع و گریه و یا شور و شوق وا مى دارد».
3. زبان عربى نه تنها زبان یک قوم؛ بلکه زبان دین ما است و آشنایى با آن، ما را مستقیما با پیام خدا و سنت قولى پیامبر صلى الله علیه وآله و سلم و ائمه هدى علیهم السلام آشنا مى سازد. عربى بودن قرآن(و نماز)، موجب انس و ارتباط دائمى مسلمانان با زبان دین و کتاب آسمانى مى شود و زمینه آشنایى هرچه بهتر و مستقیم تر از معارف دینى را فراهم مى آورد.
4. از منظر جامعه شناسى زبان، یکى از مهم ترین ابزارهاى انتقال و پویایى فرهنگى است. فرهنگ پذیرى(Acculturation) و جامعه پذیرى(Socialization) در حد بسیار بالایى وامدار زبان مى باشد. اگر استعمار جدید(Neo_colonialism) با تمام توان در بسط زبان خود مى کوشد، از آن روست که بهترین راه تحمیل فرهنگ خود و بیگانه سازى ملت ها با هویت خویش، در گرو تغییر زبان و ادبیات است. براى مسلمانان، پیوند دائمى و فزاینده با زبان عربى – که حاوى فرهنگ، ادبیات و معارف دینى است – یک ضرورت اجتناب ناپذیر است و بدون آن جامعه اسلامى، با شتاب بیشترى دستخوش استحاله فرهنگى خواهد شد.
و … .