طلسمات

خانه » همه » مذهبی » دلایل وجود نبوت- اثبات نبوت- ضرورت نبوت

دلایل وجود نبوت- اثبات نبوت- ضرورت نبوت


دلایل وجود نبوت- اثبات نبوت- ضرورت نبوت

۱۳۹۴/۱۱/۰۴


۴۸۳۶ بازدید

چه نیازی به نبوت هست؟

متکلمین نبوت را به ضرورت اصل نبوت و اینکه نبی چه کسی است مورد بحث و بررسی قرار داده اند.
خلاصه بحث :
طبق برهان نبوّت عامّه شکّی نیست که خدا باید راهنمایانی برای بشر ارسال نموده باشد. در عمل نیز کسانی ادّعای نبوّت داشته اند ؛ امّا احتمال وجود انبیای دروغین نیز در بین مدّعیان وجود دارد ؛ لذا خدا باید انبیای واقعی را مسلّح به نشانه ای نماید که بتوانند نبوّت خود را با آن اثبات نمایند از آن نشانه و امضای الهی تعبیر به آیات الهی یا در اصطلاح کلامی، معجزه میشود. انبیای دروغین از آوردن آن عاجزند.
این آیات یا معجزات بر سه قسمند: فعلی ، خلقی و قولی که نبی اکرم صلی الله علیه و آله هر سه قسم را داشته است. آن معجزات برای حاضران حجّت مستقیم اند . برای آیندگان به واسطه خبر متواتر حجّت است. قرآن کریم به عنوان معجزه ی جاوید پیامبر صلی الله علیه و آله همچنان موجود بوده بر بی مانندی خود مبارز می طلبد. یعنی می گوید کتابی بیاورید که در فصاحت و بلاغت همپای قرآن باشد ؛ یا در یک روند پرسش و پاسخ یا ناظر به حوادث بیرونی سخنی در حدّ یک سوره بگویید که کلمات آن دارای آمار از پیش تعیین شده باشد. مثلاً بگویید الم و سپس پاسخهایی به سوالات دیگران بدهید یا سخنانی درباره ی حوادث بیرونی بسازید که در آن الف مقام اوّل ، لام مقام دوم و میم در مقام سوم باشد ؛ و البته قرآن برای اینکه هرشبهه ای را در این باب برطرف نماید این کار را در بیش از بیست و پنج سوره و با چهارده حرف مختلف انجام داده است تا کسانی نگویند که چنین آماری تنها یک اتّفاق بوده است.
تفصیل برهان بر نبوّت عامّه :
شکی نیست که انسان دارای دو جنبه ی فردی و اجتماعی است، و از هر دو جهت نیازهایی دارد؛ از جهت فردی محتاج دستور العمل‌هایی است تا بتواند در سایه ی آنها به رشد جسمی و روحی (مادّی و معنوی ) لازم برسد؛ و از جهت اجتماعی نیازمند قانون کاملی است تا بتواند نیازهای اجتماعی جامعه ی بشری را تأمین نماید و به ویژه عدالت را در اجتماع برقرار نماید.کسی که می خواهد برای رفع نیازهای فردی و اجتماعی و مادّی و معنوی انسان دستور العمل تجویز کند،به حکم عقل،باید دارای شرائط زیر باشد:
1 ـ علم کامل به تمام نیازهای روحی، جسمی و اجتماعی بشر داشته باشد؛ تا بتواند قانون و دستور العملی جامع و بی عیب و نقص وضع نماید.
2ـ خودش از قانونی که وضع می کند و دستورالعملی که می دهد نفعی نبرد. چون در غیر این صورت، قانون را به نفع خود وضع می کند. تنها کسی که دارای این شرائط است خداوند متعال است و بس؛ چون او خالق بشر و خالق نیازهای او بوده از تمام نیازهای بشر مطلع است ؛ و هیچ نفعی هم از دستورات و قوانین نمی برد، چرا که او بی نیاز محض و کمال مطلق است.خداوند متعال، حکیم است؛ و محال است حکیم موجودی را بیافریند ، و در او نیازی قرار دهد، ولی راهِ بر آوردن آن نیاز را بر روی آن موجود ببندد؛ چون این کار، کاری عبث و لغو است؛ و حکیم کار عبث و لغو نمی کند؛ پس محال است خدا نیاز افراد و جامعه ی انسانی به دستور العمل زندگی مادّی و معنوی و قانون اجتماعی را بی پاسخ بگذارد.
دو راه برای بر آوردن نیاز به دستور العمل فردی و قانون اجتماعی از جانب خدا وجود دارد:1ـ اینکه خدا آن دستور العمل و قانون را در ذات خود انسان قرار دهد؛ مثل غریزه ی موجود در مورچه ها و زنبورها و …2ـ اینکه خدا آن دستور العمل و قانون را از طریقی دیگر که خارج از ذات انسان است، در اختیار انسان قرار دهد. ما به علم حضوری می یابیم که خداوند متعال، دستور العمل و قانون مورد نیاز بشر را در ذات و غریزه ی او قرار نداده است؛ گرچه ما در درون خود یک نوع آگاهی فطری داریم؛ ولی می یابیم که این آگاهی فطری برای برآوردن این نیازها کافی نیست؛ این آگاهی فطری صرفا ما را بر می انگیزد که دنبال به دست آوردن دستور العملهای تکامل فردی و قوانین اجتماعی باشیم. بنا بر این، خداوند متعال باید آن دستور العملها و قوانین را از طریقی به انسان برساند؛ که برای آن راههای متعددی قابل تصور است. مثلا ممکن است از راه ملائک آن را به تک تک افراد بشر برساند یا از راهِ انداختن یک کتاب از آسمان یا از راه تماس مستقیم خدا با همه ی انسانها یا… یا از راه تماس خدا یا ملائک با یکی از انسانها و واسطه قرار دادن او ، پیام خود را به انسان‌ها تعلیم دهد. همه ی این راهها ذاتاً ممکن است امّا هیچکدام از این مفروضات ، به جز مورد آخر تا به حال رخ نداده است ؛ و عملاً در طول تاریخ فقط همین قسم آخر واقع شده است ؛ و افرادی ادّعا کرده اند که از جانب خدا برای بشر دستور العمل و قانون الهی آورده اند. بنا بر این ، عقل سلیم حکم می کند که سخن این مدّعیان را مورد بررسی قرار دهیم؛ چون شک نداریم که خدا باید از طریقی بشر را مورد هدایت قرار دهد. پس اجمالا باید برخی از مدّعیان نبوّت در ادّعای خود صادق باشند؛ و الّا لازم می آید که خدا نیاز انسان را بی پاسخ بگذارد؛ و این خلاف حکمت خداست.تا اینجا معلوم شد که برخی از مدّعیان نبوّت به یقین در ادّعای خود صادقند؛ و واقعا از جانب خدا آمده اند؛ امّا تشخیص مصداق واقعی نبی از بین مدّعیان نبوّت ، خود راهی دیگر می طلبد ؛ که اساسی ترین راه در این باره معجزه است. مدّعی نبوّت ادّعا می کند که با خدا در ارتباط بوده از جانب او پیام آورده است؛ و عقل حکم می کند که خدا باید پیام رسان خود را به ما بشناساند تا ما بتوانیم مدّعی واقعی را از مدّعیان دروغین تشخیص دهیم؛ و راه شناساندن او این است که نبی نشان دهد که واقعا به یک منبع علم و قدرت مطلق متّصل است. لذا او باید آثاری منحصر به فرد از خود نمایان سازد که حکایتگر اتّصال او به منبع علم و قدرت مطلق باشد؛ به عبارت دیگر او باید امضای خدا را به همراه خود داشته باشد، امضایی که به هیچ وجه قابل جعل نیست ؛ و آن اثر منحصر به فرد یا امضای الهی همان معجزه است که مدّعیان دروغین نبوّت از انجام آن ناتوانند.
امّا معجزه بر سه قسم است ؛ معجزه ی فعلی ، معجزه ی صفاتی و معجزه ی قولی. یعنی معجزه ی نبی یا باید از سنخ عمل بیرونی باشد مثل زنده کردن مردگان یا اژدها نمودن عصا و … یا باید از سنخ صفات درونی باشد مثلا نبی باید خلقیّاتی خارق العاده داشته باشد که بروز آن از افراد عادی ، عادتاً محال باشد؛ یا باید از سنخ کلام و سخن باشد؛ یعنی نبی سخنانی بگوید که گفتن آنها برای افراد عادی غیر ممکن باشد.
اعجاز و نبوّت رسول خاتم
گفته شد که معجزه بر سه قسم است؛ معجزه ی فعلی، معجزه ی صفاتی و معجزه ی قولی.معجزه ی عملی در درجه اوّل برای کسانی حجّت است که در زمان خود نبی زندگی می کردند و با حواسّ خود آن معجزات را می یافتند؛ امّا برای کسانی که آن معجزات را با حسّ خود درنیافته اند، وقوع آن معجزات باید از طریق دیگری به اثبات برسد؛ و آن طریق،راه خبر متواتر است. اخباری که به ما می رسند دو حالت دارند؛ یا به گونه ای هستند که عقلاً می توان در درستی آنها شک نمود یا به گونه ای هستند که عقل مردم در آنها به شک نمی افتد؛ مثلا گفته شده که شخصی به نام نادرشاه وجود داشته و در فلان تاریخ فلان جنگ را انجام داده است ؛ این خبر شک بردار نیست؛ چون تاریخ نگاران زیادی در زمان خود نادرشاه و در زمان اندکی بعد از او این وقایع را ثبت نموده اند؛ و موقعیت مکانی و زمانی این افراد ناقل نیز به گونه ای بوده که عادتاً بعید است با هم توطئه نموده باشند که خبری جعلی را بنویسند ؛ بلکه هر کدام مستقلّاً یافته های خود را نوشته اند. اگر این اخبار را یک یا دو یا چند نفر اندک برای ما نقل می کردند خبر آنها برای ما یقین آور نبود؛ امّا وقتی تعداد زیادی که امکان توطئه و همدستی باهم را نداشته اند یک خبر را مستقلاً و بدون این که از یکدیگر نقل کنند به ما می گویند ما یقین پیدا می کنیم که این خبر درست است؛ چنین خبری را می گویند خبر متواتر؛ که در علم منطق آن را یکی از بدیهیات می شمارند. بسیاری از اطلاعات قطعی بشر نیز از همین راه به دست می آید؛ مثلاً ما با اینکه بسیاری جاها را ندیده ایم ولی شک نداریم که وجود دارند چون خبر آنها از راه تواتر به ما رسیده است. برای مثال وجود شهرهایی چون توکیو ، نیویورک ، لندن و … برای ما قطعی است چون خبر وجود آنها متواتر بوده شک را زائل می کند.ما در سایه خبر متواتر و بلکه فوق متواتر شکّی نداریم که شخصی به نام محمد ابن عبدالله صلی الله علیه و آله در هزار و چهارصد سال قبل در مکّه ادّعای نبوت داشته است ؛ و اخباری از معجزات او به ما رسیده است؛ که تعداد زیادی از این اخبارِ ، متواترند ؛ یعنی افراد زیادی مستقیما آن معجزه را دیده و هر کدام جداگانه آن را نقل نموده اند و با سلسله اسناد مشخّصی این اخبار به ما رسیده است؛ لذا ما از راه خبر متواتر یقین داریم که پیامبر اسلام معجزاتی داشته است؛ کما اینکه معجزات امیرالمومنین علیه السلام نیز به تواتر به ما رسیده است.برخی از معجزات متواتر آن حضرت عبارتند از : معجزه ی شقّ القمر، معجزه ردّ الشمس،بروز خشکسالی به مدت هفت سال بر قبیله مضرّ به دعای آن حضرت، و باریدن باران شدید به دعای آن حضرت پس از هفت سال، شمشیر شدن چوب در دست عکاشه در جنگ بدر و در دست عبدالله بن جحش در جنگ اُحد، سخن گفتن و ناله کردن ستونی که در مسجد بود و پیامبر به آن تکیه می داد آنگاه که برای پیامبر منبری ساختند و پیامبر به جای تکیه بر آن ستون روی منبر نشستند ، زنده نمودن بزی که پخته شده و خورده شده بود، زنده نمودن جوانی مرده که مادرش نابینا بود و … . ابن شهر آشوب در تاریخش چهار هزار و چهار صد و چهل معجزه برای پیامبر صلی الله علیه و آله قائل شده و بیش از سه هزار موردش را نقل نموده است. بنا بر این، با این همه اخبار زیاد،حتی اگر تک تک معجزات آن حضرت هم متواتر نمی بود،باز اصل صدور معجزه از آن حضرت متواتر بود؛ در حالی که بسیاری از معجزات او به تنهایی نیز متواترند؛ بنا بر این اگر کسی در کتب تاریخ و روایات شیعه و سنی اندکی توجه نماید برایش یقین حاصل می شود که پیامبر اسلام صاحب معجزات فعلی بوده است. معجزات صفاتی و خلقی نیز اصالتاً برای کسانی حجّت است که مدعی پیامبری را از نزدیک می بینند؛ امّا برای کسانی که مدّعی نبوت را از نزدیک ندیده اند وقتی حجّت است که گزارش آن به نحو خبر متواتر به آنها رسیده باشد؛ و اعجاز خُلقی پیامبر اسلام با اخبار متواتر بسیار فراوان به مردم زمان ما رسیده است؛ که طالب آن می تواند با مطالعه ی کتب روایی و کتب سیره ی نبوی از این خلقیّات آگاهی یابد. گزارشات زیادی نیز در کتب تاریخ و سیره وجود دارد که عدّه ی زیادی با دیدن اخلاق شگفت پیامبر صلی الله علیه و آله به او ایمان آورده و تصدیق نموده اند که هیچ انسان عادی نمی تواند تا این اندازه بر نفس خود مسلّط باشد؛ تا جایی که کسی چندین سالِ پیاپی هر روز به او دشنام دهد و بر سر او زباله بریزد و او ذرّه ای ناراحتی از خود بروز ندهد؛ در حالی که به کمک اصحاب و عشیره ی قدرتمند خود می تواند آن شخص را تنبیه کند. تاریخ پر است از اعتراف دوست و دشمن بر این که خُلق و خوی آن حضرت و به ویژه تسلّط آن حضرت بر خشم و غضب در حدّ اعجاز بوده است؛ و کسی را توان داشتن آن خلق و خو نیست «وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ» (القلم:4)معجزه ی قولی نیز از هر جهت حکم معجزه ی صفاتی را دارد؛ یعنی برای حاضران حجّت مستقیم و برای غایبان از راه خبر متواتر حجّت است؛ لذا طالب معجزه قولی می تواند در روایات نبوی دقت کند تا دریابد که آیا گوینده ی آنها فردی عادی بوده است یا فردی متّصل به منبع غیب.
ـ قرآن کریم معجزه ی جاویدقرآن کریم به عنوان بزرگترین و معتبرترین معجزه ی قولی پیامبر است؛ که با تواتر بالایی به دست ما رسیده است؛ به نحوی که از نظر تاریخی شکی نداریم که این کلمات از دهان مبارک آن حضرت خارج شده است.این کتاب شگفت انگیز از جهات متعددی معجزه است:1ـ اعجاز قرآن از نظر فصاحت و بلاغت:این جنبه از اعجاز قرآن در درجه اوّل برای کسانی حجّت است که بر زبان عربی تسلّط داشته و سخن فصیح و بلیغ را هم می شناسند؛ امّا برای دیگران با واسطه می تواند حجّت باشد؛ قرآن کریم با صراحت تمام در آیات (هود/13 و 14)، (اسراء/88) ، (بقره/ 23 و 24) و (یونس / 38) مبارزه طلبی می کند و از منکرین پیامبر می خواهد که اگر قبول ندارید که قرآن کلام خداست پس مشابه آن یا مشابه ده سوره یا یک سوره ی آن ــ مثلا مشابه سوره ی کوثر ــ را بیاورید؛ امّا تا کنون هیچ کس نتوانسته است حتی یک سوره ی کوچک نظیر سوره کوثر یا سوره عصر را هم بیاورد؛ در طول تاریخ خیلی از عرب زبانان غیر مسلمان به این کار اقدام کرده اند ولی آنچه ساخته بودند در برابر فصاحت و بلاغت قرآن کریم به بازیچه شباهت داشت. بزرگترین ادیبان عرب در طول تاریخ اعتراف نموده اند که فصاحت و بلاغت قرآن کریم فراتر از قدرت انسان عادی است؛ بلکه تمام ادیبان عرب در مقابل فصاحت و بلاغت نهج البلاغه، که کلام امیر المومنین علیه السلام است، سر فرود آورده و آن را معجزه دانسته اند؛ در حالی که فصاحت و بلاغت نهج البلاغه در مقابل فصاحت و بلاغت قرآن، بسیار پایین است. لذا غیر عربهای نا آشنا با زبان عربی گرچه خودشان فصاحت و بلاغت قرآن را مستقیماً ادراک نمی کنند ولی از راه اعتراف متخصصان و ادیبان عرب و بخصوص از اعتراف ادیبان عرب غیر مسلمان، یقین پیدا می کنند که این کتاب دارای اعجاز ادبی است. همچنین عقل سلیم می گوید که اگر واقعا آوردن یک سوره مثل سور قرآن ممکن بود، حتما دشمنان اسلام در طول این هزار و چهار صد سال مشابه آن را می آوردند؛ امروزه آمریکا و اسرائیل و دیگر کشورهای ضد اسلام سالیانه میلیاردها دلار خرج مبارزه با اسلام می کنند؛ اگر واقعا امکان آوردن یک سوره مثل سوره های قرآن وجود داشت این کشورها با دادن پول به ادیبان و جمع نمودن آنها در یکجا، مشابه یک سوره را می آوردند و اسلام را شکست می دادند؛ ولی چنین نکرده اند. حتی قرآن نمی گوید که شما حتما مشابه یک سوره را به زبان عربی بیاورید؛ بلکه این مبارزه طلبی عامّ است؛ یعنی اگر می توانید سخنی به زبان دیگر بیاورید که فصاحت و بلاغتش در حدّ قرآن باشد. حتّی قرآن کریم نمی گوید مضمون را از خودتان بیاورید، بلکه این اجازه را می دهد که مضمون را از خود قرآن گرفته با کلمات دیگری آن را بیان کنیم به شرط آنکه استحکام آن در حدّ قرآن باشد. بر همین اساس، در مدّت این حدود هزار و چهار صد سال نه تنها کسی نتوانسته سوره ای مثل سور قرآن بسازد بلکه حتّی کسی نتوانسته است ترجمه ی بی عیب و نقصی از قرآن نیز ارائه دهد. چرا که ترجمه ی تمام عیار قرآن کریم نیز محال است. علاّمه طباطبایی در مورد پنج آیه ی اوّل سوره بقره فرموده است که این پنج آیه با توجّه به قواعد دستور زبان عربی، بیش از یک ملیون معنی ظاهری دارد و در مورد آیه 102 بقره فرموده اند یک میلیون و دویست و شصت هزار وجه دارد. حال چگونه کسی غیر از خدا، می تواند در نیم صفحه و بلکه در سه، چهار سطر این همه معنی را جا دهد.پس راه فهم اعجاز ادبی قرآن برای ما غیر عرب‌ها هم، از راه اعتراف همه ادیبان عرب ممکن است. این یک روش عقلائی است،که ما در هر زمینه ای که خودمان تخصص نداریم به متخصصین آن امر مراجعه می کنیم؛ و درک آنها را برای خود حجّت می دانیم؛ بخصوص زمانی که همه ی متخصصین یک امر در موردی اتفاق نظر دارند. مثلا اگر همه ی پزشکان بگویند که کشیدن سیگار موجب سرطان می شود، ما یقین پیدا می کنیم که کشیدن سیگار موجب سرطان است. همچنین از ناتوانی دشمنان اسلام بر آوردن یک سوره مثل سور قرآن یقین پیدا می کنیم که آوردن مثل قرآن ــ به هر زبانی ــ محال است. مثل اینکه کسی ادعا کند که قویترین مرد جهان است؛ و بگوید اگر در این امر شک دارید پهلوانان خود را آماده کنید تا من خودم شهر به شهر آمده و همه را به زمین بزنم؛ اگر این شخص شهر به شهر گشت و هیچ کس نتوانست او را بر زمین بزند معلوم می شود که در ادّعای خود صادق است. قرآن کریم هزار و چهارصد سال است که شهر به شهر می گردد و مبارز می طلبد؛ و کسان زیادی هستند که آرزو می کنند قرآن را شکست دهند؛ ولی در این مدت همه ناکام مانده اند.
2ـ یکی دیگر از جنبه های اعجازی قرآن کریم، اعجاز علمی آن است:هیچ کتابی در طول تاریخ نوشته نشده است، که بعد از گذشت مدت زمانی با کشفیات جدید تعارض پیدا نکند؛ کتابهای نویسندگان و دانشمندان بزرگی چون ارسطو، افلاطون، ابوعلی سینا، ابوریحان بیرونی، خواجه نصیرالدین طوسی، گالیله، نیوتن، اینشتین، ماکس پلانگ و… تنها مدت کوتاهی معتبر بوده اند؛ و بعد از گذشت مدت زمانی برخی از حرفهای آنها نقض شده است؛ اما قرآن چهارده قرن است که نازل شده ولی هیچ کس نتوانسته است سخنی باطل و نادرست در آن پیدا کند و هیچ کشف علمی قطعی وجود ندارد که یک آیه ی قرآن را زیر سوال ببرد؛ برای مثال دانشمندان زیادی در طول تاریخ درباره ی خورشید و زمین سخن گفته اند؛ ولی بعد از مدتی سخنان آنها با مشکل مواجه شده و بطلان آن معلوم شده است؛ قرآن کریم نیز با صراحت از حرکت زمین و خورشید سخن گفته است؛اما به گونه ای این مطلب را بیان کرده که در هیچ زمانی خلاف باور عمومی مردم نمی شود؛ این از اعجاز قرآن است که خدا، نه زمین را مرکز عالم نامیده است نه خورشید را ؛ زمانی مردم خیال می کردند که زمین مرکز عالم است؛ ابوسعید سجزی و بتّانی دو دانشمند مسلمان و چندصد سال بعد از آنها کپرنیک با ردّ این عقیده گفتند خورشید مرکز عالم است؛ و گالیله گفت خورشید تنها مرکز منظومه شمسی است نه مرکز عالم؛ ولی امروز ما با نگاه دقیق علمی می دانیم که خورشید حتی مرکز منظومه ی شمسی هم نیست؛ خورشید و سیارات آن،همگی دور یک نقطه ی فرضی می گردند که نزدیک به مرکز خورشید است؛ و تازه اگر در نظر بگیریم که خود خورشید همراه با منظومه شمسی با سرعت زیادی به دور کهکشان راه شیری می گردند و خود کهکشان نیز با سرعت در حرکت است ، متوجه می شویم که سیارات نیز عملا هیچگاه با یک مدار بسته دور آن نقطه ی فرضی گردش نمی کنند؛ چون خود آن نقطه ی فرضی دائما در حال جابجایی است. (دقّت شود) لذا الآن معلوم می شود که چرا خدا از همان اوّل نگفت که زمین گرد خورشید می گردد؛ چون اگر این را می گفت الآن غلط از آب در می آمد. در قرآن کریم آمده است: «الم – غُلِبَتِ الرُّومُ – فی أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ – فی بِضْعِ سِنینَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ؛ الم – رومیان مغلوب شدند! – (و این شکست) در سرزمین نزدیکى رخ داد؛ امّا آنان پس از(این) مغلوبیّت بزودى غلبه خواهند کرد؛ – در چند سال ؛ همه کارها از آن خداست؛ چه قبل و چه بعد و در آن روز، مؤمنان(بخاطر پیروزى دیگرى) خوشحال خواهند شد».(الروم/ 1-4) این آیه مشتمل بر یک پیش گویی غیبی است که به یقین واقع شده است؛ قرآن کریم،شکست روم به دست ایران را متذکر می شود و پیش گویی می کند که به زودی ایران نیز از روم شکست خواهد خورد؛ که چنین نیز می شود. از این گونه ریزه کاری های و اخبار غیبی در قرآن کریم بسیار زیاد یافت می شود؛ کتاب‌هایی نیز در این زمینه نگاشته شده است که مطالعه ی آنها خالی از فایده نخواهد بود ؛ برای نمونه به چند کتاب اشاره می شود:1ـ راه سعادت ، علّامه شعرانی2ـ قرآن و مستشرقان3ـ قرآن ، کتابی شگفت انگیز: مجموعه مقالاتی درباره ی قرآن و دانش مدرن؛ گردآورنده :صلاح الدین توحیدی
ـ پیشگویی در مورد مومیایی فرعونخداوند متعال می فرماید:« وَ جاوَزْنا بِبَنی إِسْرائیلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْیاً وَ عَدْواً حَتَّى إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمینَ (90) آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدینَ (91) فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً وَ إِنَّ کَثیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آیاتِنا لَغافِلُونَ ـــــ و بنى اسرائیل را از دریا عبور دادیم؛ و فرعون و لشکرش از سر ظلم و تجاوز، به دنبال آنها رفتند؛ هنگامى که غرقاب دامن او را گرفت، گفت: «ایمان آوردم که هیچ معبودى، جز کسى که بنى اسرائیل به او ایمان آورده اند، وجود ندارد؛ و من از مسلمین هستم» (90) الآن؟!! در حالى که قبلاً عصیان کردى، و از مفسدان بودى! (91) پس امروز، بدنت را نجات مى دهیم، تا نشانه ای باشی براى آیندگان؛ در حالی که بسیارى از مردم، از آیات ما غافلند » (سوره یونس)هنگامی که فرانسوا میتران در سال 1981 میلادی زمام امور فرانسه را بر عهده گرفت،ازمصر تقاضا شد تا جسد مومیایی شده فرعون رامسس دوم را برای برخی آزمایشها و تحقیقات از مصر به فرنسه منتقل کند. جسد فرعون به مکانی با شرایط خاص در مرکز آثار فرانسه انتقال داده شد تا بزرگترین دانشمندان باستان شناس به همراه بهترین جراحان و کالبد شکافان فرانسه، آزمایشات خود را بر روی این جسد و کشف اسرار متعلق به آن شروع کنند. رئیس این گروه تحقیق و ترمیم جسد یکی از بزرگترین دانشمندان فرانسه به نام پروفسور موریس بوکای بود، او بر خلاف سایرین که قصد ترمیم جسد را داشتند، در صدد کشف راز و چگونگی مرگ این فرعون بود. تحقیقات پروفسور بوکای همچنان ادامه داشت تا اینکه در ساعات پایانی شب نتایج نهایی ظاهر شد؛ بقایای نمکی که پس از ساعت‌ها تحقیق بر جسد فرعون کشف شد دال بر این بود که او در دریا غرق شده و مرده است؛ و پس از خارج کردن جسد او از دریا برای حفظ جسد، آن را مومیایی کرده اند. لازم به ذکر است که طبق نوشته های مصری او در جنگ کشته است؛ امّا هیچ گونه آثار جراحت بر پیکر او دیده نمی شود؛ و در میان مومیایی ها، سالمترین آنهاست. نوشته های مصری از او به بزرگی یاد نموده و او را خدای بی همتا خوانده اند؛ ولی نگفته اند که او در جنگ با چه کسی و چگونه مرده است. اما مسأله غریب و آنچه باعث تعجب بیش از حدّ پروفسور بوکای شده بود این مسأله بود که چگونه این جسد سالمتر از سایر اجساد، باقی مانده، در حالی که این جسد از دریا بیرون کشیده شده است؛ و قاعدتاً باید تا زمان مومیایی شدن تا حدودی فاسد می شده است؛ و این فساد اوّلیّه باید در طول این مدّت چند هزار ساله، مومیایی او را از دیگر مشابه های خودش فرسوده تر می کرده است . حیرت و سر در گمی پروفسور دو چندان شد وقتی دید نتیجه ی تحقیق او کاملا مطابق با نظر مسلمانان در مورد غرق شدن فرعون و نجات یافتن بدن او از آب است؛ و از خود سئوال می کرد که چگونه این امر ممکن است با توجه به اینکه این مومیایی در سال 1898 میلادی و تقریبا در حدود 200 سال قبل کشف شده است،در حالی که قرآن مسلمانان حدود 1400 سال پیش نوشته شده است؟! چگونه ممکن است بشری چنین گزارش دقیقی از ماجرا داده باشد در حالی که نه عرب و نه هیج انسان دیگری از مومیایی شدن فراعنه توسط مصریان قدیم آگاهی نداشته و زمان زیادی از کشف این مسأله نمی گذرد؟! پروفسور موریس بوکای تورات و انجیل را بررسی کرد امّا آنها فقط به غرق شدن او اشاره داشتند و هیچ ذکری از نجات جسد فرعون به میان نیاورده بودند. پس از اتمام تحقیق و ترمیم جسد فرعون، آن را به مصر بازگرداندند؛ ولی موریس بوکای خاطرش آرام نگرفت تا اینکه تصمیم گرفت به کشورهای اسلامی سفر کند تا از صحت خبر در مورد ذکر نجات جسد فرعون توسط قرآن اطمینان حاصل کند. یکی از مسلمانان قرآن را باز کرد و آیه 92 سوره یونس را برای او تلاوت نمود. این آیه او را بسیار تحت تاثیر قرار داد و لرزه بر اندام او انداخت و با صدای بلند فریاد زد: من به اسلام داخل شدم و به این قرآن ایمان آوردم. موریس بوکای با تغییرات بسیاری در فکر و اندیشه و آیین به فرانسه بازگشت و دهها سال در مورد تطابق حقایق علمی کشف شده در عصر جدید با آیه‌های قرآن تحقیق کرد و حتّی یک مورد از آیات قرآن را نیافت که با حقایق قطعی علمی ـ نه فرضیّات ـ تناقض داشته باشد. وی حاصل تحقیقات چندین ساله ی خود را در کتابی به نام « مقایسه ای میان: تورات، انجیل، قرآن و علم » ثبت نمود. این کتاب توسّط ذبیح الله دبیر به زبان فارسی ترجمه شده است. این کتاب با عنوان « عهدین، قرآن و علم» نیز معروف است. ترجمه ی دیگری از محمود نورمحمدی نیز برای این کتاب وجود دارد که توسّط انتشارات سایه‌گستر، در سال ۱۳۸۶ منشر شده است.
3ـ اعجاز عددی قرآن کریم: در قرآن کریم تعداد کلمات نیز با حساب و کتاب خاصّی به کار رفته اند که با جستجوی عبارت «معجزه های ریاضی و عددی در قرآن» در اینترنت می توانید مواردی از شگفتی‌های عددی قرآن کریم را به دست آورید. با توجه به نحوه ی نزول قرآن کریم این امر نیز از معجزات قرآن کریم است؛ چون قرآن کریم یکجا و با برنامه ی قبلی به دست پیامبر (ص) نوشته نشده است؛ بلکه بسیاری از آیات آن دارای شأن نزول است؛ یعنی گاه اتفاقی می افتاد و آیه ای در رابطه با آن اتفاق نازل می شد؛ یا کسی سوالی می کرد و آیه یا آیاتی در رابطه با آن سوال نازل می شد؛ لذا کتابی که آیات آن به این سبک گرد آمده است، اگر از فردی عادی باشد نمی تواند دارای چنین ریزه کاری‌هایی بوده حتی تعداد کلمات آن نیز دارای حسابی ویژه باشد. برای مثال در سوره ی بقره که با « الم » شروع شده، الف بیشترین، لام دومین و میم سومین رتبه ی کاربرد را در این سوره دارد. یعنی تعداد این حروف در این سوره به ترتیب بیشتر از دیگر حروف است. در سایر سوره هایی هم که با حروف مقطّعه شروع شده اند چنین خاصّیّتی وجود دارد. یا در قرآن کریم کلمات دنیا و آخرت هر دو 115 بار آمده اند. کلمه ی شیطان با مشتقاتش و کلمه مَلَک (فرشته) با مشتقاتش هر دو 88 بار آمده اند. کلمه ی امام با مشتقّاتش 12 بار آمده است. کلمه شهر به معنی «ماه در فارسی» 12 بار آمده است. موت و حیات با مشتقّاتشان هر کدام 145 بار آمده اند. و… رعایت چنین محاسباتی در یک کتاب، که با برنامه ریزی قبلی نوشته می شود کار ساده ای نیست کجا رسد در کتابی که به صورت تدریجی و ناظر به وقایع خارجی نازل شده است.
معرفی چند کتاب در باره ی نبوت: 1ــ راه سعادت در اثبات نبوت، میرزا ابوالحسن شعرانى 2ــ راهنماشناسى، محمد تقى مصباح یزدى 3ــ پژوهشى درباره قرآن و پیامبر، فخرالدین حجازى 4ــ پیامبر امّى؛ شهید مطهری5 ــ خاتمیت؛ شهید مطهری6ــ ختم نبوت؛ شهید مطهری

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد