دلیل اعتراض امام به حق رأی زنان
۱۳۹۵/۰۱/۱۷
–
۷۰۱۱ بازدید
امام خمینی (ره) در تاریخ ۱۳۴۱/۰۷/۱۷ در نامه ای در اعتراض به تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی، تلگرافی به شاه ارسال مینماید.متن این نامه بدین شرح است:بسم اللّه الرحمن الرحیمحضور مبارک اعلیحضرت همایونی
پس از اهدای تحیت و دعا، به طوری که در روزنامه ها منتشر است، دولت در انجمنهای ایالتی و ولایتی، «اسلام» را در رأی دهندگان و منتخبین شرط نکرده؛ و به زن ها حق رأی داده است. و این امر موجب نگرانی علمای اعلام و سایر طبقات مسلمین است. بر خاطر همایونی مکشوف است که صلاح مملکت در حفظ احکام دین مبین اسلام و آرامش قلوب است. مستدعی است امر فرمایید مطالبی را که مخالف دیانت مقدسه و مذهب رسمی مملکت است از برنامه های دولتی و حزبی حذف نمایند تا موجب دعاگویی ملت مسلمان شود.
الداعی: روح اللّه الموسوی
حالا سوال من این است که چرا امام در این نامه به حق رأی دادن زن ها نیز اعتراض کرده؟
دلیلش چه بوده است؟
باتشکر
بیانیه حضرت امام در اعتراض به انقلاب سفید شاه و برگزاری رفراندوم در ششم بهمن 1341 بود که در اعتراض به اعمال رژیم، نوروز 1342 را عزای عموی اعلام نمودند. آنچه تحت عنوان حق رأی به زنان و حقوق برابر سیاسی با مردان توسط رژیم شاه دنبال می شد ، در راستای کرامت به زنان نبوده و تنها نمایشی از سوی رژیم در توجه به حقوق زنان و در عین حال زمینه سازی برای ایجاد فساد و فحشا در جامعه بود و به همین دلیل با اعتراض حضرت امام و علما همراه شد . در ادامه برای آشنایی بیشتر به بررسی سه موضوع می پردازیم . « دلایل مخالفت علما با انقلاب سفید شاه» رژیم پهلوی و در رأس آن محمدرضا در جهت خواست های استعمارگرانه امریکا و همچنین تغییر فکر مردم ایران و مدرنیزاسیون، دستورالعمل دیکته شده استکبار را که در کشوهای دیگر به اجرا درآمده بود به عنوان انقلاب سفید به مردم ایران عرضه نمود و آن را به رفراندم گذاشت : پس از آن که لایحه انجمن هاى ایالتى و ولایتى، با مخالفت و مقاومت پى گیر و قاطع امام خمینى (ره) و دیگر مراجع رو به رو و سرانجام از سوى هیات وزیران رسما ملغى گردید. سپس شاه تصور کرد که اگر خود مجرى چنین رفرم هایى شود با مخالفت جدى مواجه نشده و اقداماتش با موفقیت همراه خواهد بود.آن چه شاه را واداشت تا مسؤولیت این کار را بر عهده گیرد، تعهدى بود که در قبال تعویض و بر کنارى على امینى به امریکا سپرده بود.در واقع رفرم هاى مذکور که پیش از این در قالب لایحه انجمن هاى ایالتى و ولایتى با شکست مواجه شده بود، با حذف و اضافاتى مجددا مورد توجه قرار گرفت.از این رو شاه در 19 دى ماه 1341 ه.ش – سالروز اصلاحات ارضى – به طور رسمى اعلام کرد قصد دارد اصول شش گانه اى را به رفراندوم بگذارد.این اصول که شاه به آن ها نام انقلاب سفید داده بود، در حقیقت همان رفراندوم هایى بود که امریکا به کشورهاى توسعه نیافته اعلام کرده بود. اصول فوق، با جملاتى زیبا و سنجیده معرفى شده بود که مخالفت با آنها، مخالفت با منافع عمومى و مصالح ملى قلمداد مى گردید. این اصول عبارت بود از: 1. الغاى رژیم ارباب و رعیتى; 2. ملى کردن جنگل ها در سراسر کشور; 3. فروش سهام کارخانه هاى دولتى به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضى; 4. سهیم کردن کارگران در منافع کارگاه هاى تولیدى و صنعتى; 5. اصلاح قانون انتخابات; 6. ایجاد سپاه دانش به منظور اجراى تعلیمات عمومى و اجبارى. امام خمینى (ره) بار دیگر مراجع قم را به تشکیل جلسه و اخذ تصمیم فرا خواند.بدین ترتیب جلسه اى برگزار و در نهایت قرار شد نماینده اى از سوى رژیم دعوت شود تا انگیزه شاه را از طرح این لوایح توضیح دهد.به همین منظور آقاى بهبودى روانه قم شد و بى درنگ با مقامات روحانى و علماى قم به گفت و گو نشست و چند بار نیز بین تهران و قم رفت و آمد کرد و نظرات و پیشنهادهاى علماى قم را به رژیم و پاسخ هاى شاه را به آنان رساند. بى نتیجه ماندن گفت و گوى علما با نماینده شاه، سبب شد آن ها آیت الله آقا روح الله کمالوند – که از علماى بزرگ خرم آباد و داراى شم سیاسى بود – را به نزد شاه روانه کنند.شاه در پاسخ به پرسش هاى مرحوم کمالوند، به جاى این که توضیح روشنى به وى دهد، مى گوید: «اگر آسمان به زمین بیاید و زمین به آسمان برود من باید این برنامه را اجرا کنم، زیرا اگر نکنم از بین مى روم » .در پایان نیز از علماى ایران گلایه مى کند که چرا او را همانند علماى اهل سنت اولى الامر خطاب نمى کنند و براى او دعا گو نیستند. پس از مراجعت آیت الله کمالوند، مراجع و علماى قم جلسه اى تشکیل دادند تا نتیجه ملاقات وى با شاه را جویا شوند.پس از شنیدن سخنان وى، روشن شد که اصول ادعایى شاه مورد حمایت کامل امریکاست تا جایى که ادامه سلطنتش به اجراى آن ها بستگى دارد. امام خمینى (ره) در واکنش به اصرار شاه بر انجام رفراندوم، در روز 2 بهمن 1341، ه.ش طى اعلامیه اى آن را تحریم کرده و رفراندوم اجبارى نامید که در مقابل حکم اسلام و قانون اساسى بى ارزش است.به دنبال انتشار این اعلامیه، بازار تهران تعطیل شد و کسبه با سر دادن شعارهایى علیه رفراندوم به تظاهرات پرداختند.گروهى از مردم و دانشجویان مسلمان دانشگاه تهران نیز تظاهرات بر پا کردند که مورد هجوم پلیس قرار گرفته و تعدادى از آن ها مجروح و دستگیر شدند.در قم نیز تظاهرات مردمى با حمله پلیس و مجروح شدن و دستگیرى عده اى مواجه شد. در این شرایط شاه براى این که پیش از رفراندوم، مراجع و علماى قم را متقاعد کند با اطلاع پیشین به قم سفر کرد.فرماندار قم تلاش نمود تا علما را به استقبال شاه ببرد، اما این حرکت با اقدام به موقع امام خمینى (ره) خنثا شد.ایشان بلا فاصله اعلامیه اى منتشر کرد و خروج مردم را از خانه هایشان تحریم نمود.شاه در روز 4 بهمن وارد این شهر شد اما بازارها و مغازه ها یک پارچه تعطیل بود و به جز افراد مزدورى که از قبل براى این کار آورده بودند، کسى در خیابان ها و معابر دیده نمى شد.شاه پس از سخنرانى تند و خشمگینانه علیه روحانیت بى هیچ دستاوردى به تهران بازگشت. با تمام مخالفت هایى که صورت گرفت سر انجام رفراندوم در ششم بهمن ماه 1341 برگزار گردید و بنا به اعلان رسانه هاى گروهى پنج میلیون و ششصد هزار نفر به لوایح مذکور راى مثبت دادند! پس از رفراندوم که با نیرنگ، تقلب و تهدید گسترده همراه بود، روزنامه ها با تبلیغات گسترده این «پیروزى » را به شاه و مردم تبریک گفتند.حامیان خارجى دربار نیز پیام هاى تبریک براى شاه فرستادند و رئیس جمهور امریکا اعلام داشت: «مسلم است که این پشتیبانى ملى اعتماد آن اعلیحضرت را به درستى راهى که برگزیده اند تقویت کرده» ریچارد کاتم، کارشناس پیشین وزارت خارجه امریکا در ایران، از معدود مخالفان شرایط انجام رفراندوم بود.او در نامه اى به روزنامه نیویورک تامیز که از اصول انقلاب سفید شاه و موفقیت وى در انجام رفراندوم به شدت دفاع مى کرد، چنین نوشت: «رفراندوم شاه نه آزاد بود و نه یک پیروزى براى دموکراسى و حکومت مردم بر مردم به شمار مى آید.» یک مورخ فرانسوى نیز چنین نوشت: «پوچ بودن نتیجه رفراندوم – 9/99%آرى – وقتى آشکار شد که چند ماه بعد، موج تظاهرات در خیابان ها به راه افتاد و این بار گروهى از روحانیان بر ضد رژیم موضع گیرى کردند.آیت الله خمینى اعتراضات را رهبرى مى کند.او از اقامتگاه خود در شهر قم مستقیما شاه را با لحن تندى مخاطب قرار مى دهد» با توجه به شرایط پیش آمده، روحانیان به پیشنهاد امام خمینى (ره) تصمیم گرفتند بعنوان اعتراض در ماه مبارک رمضان آن سال که از هشتم بهمن ماه آغاز مى شد، از رفتن به مساجد خوددارى کنند و براى جلب نظر عمومى در تمام ماه رمضان، مراسم سخنرانى ها و مساجد را تعطیل نمایند. امام در پاسخ به استفتاى جمعى از متدینان تهران – که از تصویب ملى سؤال کرده بودند – مى نویسد: «به نظر این جانب رفراندوم که به لحاظ رفع بعضى از اشکالات به اسم تصویب ملى خوانده شده، مخالف رأى جامعه، روحانیت اسلام و اکثریت قاطع ملت است » . ایشان در ادامه ایرادات خود بر تصویب ملى یا رفراندوم نوشته بود: «به پاره اى از اشکالات اشاره مى نمایم: 1.در قوانین ایران رفراندوم پیش بینى نشده است.2.معلوم نیست چه مقامى صلاحیت دارد رفراندوم نماید و این امرى است که باید قانون معین کند.3.لوایح ششگانه مبهم اند و فاصله اعلان آن ها تا زمان برگزارى رفراندوم اندک است و مردم مهلت اندیشیدن درباره آن ها را ندارند.4.اکثریت جامعه ایران قوه تشخیص فهم این اصول را ندارند.5.راى دادن باید در محیط آزاد باشد و این در ایران عملى نیست » .در آخر نیز تاکید فرمود که: «به نظر مى رسد این رفراندوم اجبارى مقدمه براى از بین بردن مواد مربوط به مذهب است، علماى اسلام از عمل سابق دولت راجع به انتخابات انجمن هاى ایالتى و ولایتى براى اسلام، قرآن و مملکت احساس خطر کرده اند و به نظر مى رسد که همان معانى را دشمنان اسلام مى خواهند به دست جمعى مردم ساده دل اغفال شده اجرا کنند.» « نگاهی به دیدگاه اسلام نسبت به حقوق زن و مرد» اسلام در روابط و حقوق خانوادگی زن و مرد، فلسفه خاصی دارد که با آن چه در چهارده قرن پیش می گذشته، مغایرت دارد و با آن چه در جهان امروز می گذرد نیز مطابقت ندارد. از نظر اسلام، این مسئله هرگز مطرح نیست که آیا زن و مرد دو انسان متساوی در انسانیت هستند یا نه و آیا حقوق خانوادگی آنها باید ارزش مساوی با یکدیگر داشته باشند یا نه؟ از نظر اسلام، زن و مرد هر دو انسانند و از حقوق انسانی متساوی بهره مندند. آن چه از نظر اسلام مطرح است، این است که زن و مرد به دلیل این که یکی زن است و دیگری مرد، در جهات زیادی مشابه یکدیگر نیستند؛ جهان برای آنها یک جور نیست؛ خلقت و طبیعت، آنها را یکنواخت نخواسته است و همین جهت، ایجاب می کند که از لحاظ بسیاری از حقوق و تکالیف و مجازات ها، وضع مشابهی نداشته باشند. در دنیای غرب، اکنون سعی می شود میان زن و مرد از قوانین و مقررات و حقوق و وظایف، وضع واحد و مشابهی به وجود آورند و تفاوت های غریزی و طبیعی زن و مرد را نادیده بگیرند. تفاوتی که میان نظر اسلام و سیستم های غربی وجود دارد، در این جاست. بنابر این، آنچه اکنون در کشور ما میان طرفداران حقوق اسلامی از یک طرف و طرفداران پیروی از سیستم های غربی از طرف دیگر، مطرح است، مسأله وحدت و تشابه حقوق زن و مرد است ؛ نه تساوی حقوق آنها. کلمة «تساوی حقوق»، یک برچسب تقلبی است که مقلدان غرب بر روی این ره آورد غربی چسبانیده اند. با توجه به تفاوت های زن و مرد که برخاسته از وظایف و تکالیف آنهاست ، لازمة عدالت و حقوق فطری و انسانی زن و مرد، عدم تشابه آنها در پاره ای از حقوق است. زن و مرد از نظر جسمی ، روانی و احساسی با یکدیگر متفاوت هستند صرف نظر از این که تفاوت های زن و مرد موجب تفاوت هایی در حقوق و مسئولیت های خانوادگی زن و مرد می شود یا نمی شود، اساسا این مسئله، یکی از عجیب ترین شاهکارهای خلقت است؛ درس توحید و خداشناسی است؛ آیت و نشانه ای است از نظام حکیمانه و مدبرانه جهان و نمونة بارزی است از این که جریان خلقت، تصادفی نیست و طبیعت، جریانات خود را کورمال کورمال، طی نمی کند و دلیل روشنی است از این که بدون دخالت دادن اصل «علت غایی»، نمی توان پدیده های جهان را تفسیر کرد. دستگاه عظیم خلقت برای این که به هدف خود برسد، نوع را حفظ کند، جهاز عظیم تولید نسل را به وجود آورده است؛ دائما از کارخانة خود، هم جنس نر به وجود می آورد و هم جنس ماده و در آن جا که بقا و دوام نسل، احتیاج دارد به همکاری و تعاون دو جنس، مخصوصا در نوع انسان، برای این که این دو را به کمک یکدیگر در این کار وادارد، طرح وحدت و اتحاد آنها را ریخته است و کاری کرده است که خودخواهی و منفعت طلبی که لازمة هر ذی حیاتی است، تبدیل به خدمت و تعاون و گذشت و ایثار گردد، آنها را طالب هم زیستی با یکدیگر قرار داده است و برای این که طرح کاملا عملی شود و جسم و جان آنها را بهتر به هم بپیوندد، تفاوت های عجیب جسمی و روحی در میان آنها قرار داده است و همین تفاوت هاست که آنها را بیشتر به یکدیگر جذب می کند؛ عاشق و خواهان یکدیگر قرار می دهد. اگر زن دارای جسم و جان و خلق و خوی مردانه بود، محال بود که بتواند مرد را به خدمت خود وادارد و مرد را شیفتة وصال خود نماید و اگر مرد همان صفات جسمی و روانی زن را می داشت، ممکن نبود زن او را قهرمان زندگی خود حساب کند و عالی ترین هنر خود را صید و شکار و تسخیر قلب او به حساب آورد. مرد، جهان گیر و زن، مردگیر آفریده شده است. قانون خلقت، زن و مرد را طالب و علاقه مند به یکدیگر قرار داده است؛ اما نه از نوع علاقه ای که به اشیاء دارند. علاقه ای که انسان به اشیاء دارد، از خودخواهی او ناشی می شود؛ یعنی انسان، اشیا را برای خود می خواهد؛ به چشم ابزار به آنها نگاه می کند و می خواهد آنها را فدای خود و آسایش خود کند؛ اما علاقة زوجیت، به این شکل است که هر یک از آنها، سعادت و آسایش دیگری را می خواهد و از گذشت و فداکاری دربارة دیگری، لذت می برد. نه تنها علاقة خانوادگی زن و مرد به یکدیگر با علاقه به اشیا فرق می کند، علاقة خود آنها به یکدیگر نیز متشابه نیست؛ یعنی نوع علاقة مرد به زن، با نوع علاقة زن به مرد، متفاوت است. با این که تجاذب طرفینی است، اما بالعکس اجسام بی جان، جسم کوچک تر، جسم بزرگ تر را به سوی خود می کشاند. آفرینش، مرد را مظهر طلب و عشق و تقاضا و زن را مظهر محبوبیت و معشوقیت قرار داده است. احساسات مرد، نیازآمیز و احساسات زن، نازخیز است. احساسات مرد، طالبانه و احساسات زن، مطلوبانه است. « دیدگاه حضرت امام در مورد مشارکت سیاسی زنان » 1.حضرت امام و سایر فقها با توجه به مبانی فقهی و سیره اجتماعی پیامبر اکرم و ائمه اطهار، مخالفتی با مشارکت سیاسی زنان نداشته اند. ایشان این موضوع را بارها مورد تأکید قرار داده اند: «شما در چه تاریخی چنین دیدهاید؟ امروز زنهای شیردل، طفل خود را در آغوش کشیده و به میدان مسلسل و تانک میروند، در کدام تاریخ چنین مردانگی و فداکاری از زنان ثبت شده است؟»(صحیفه نور ج3 ص 512) «ما می خواهیم زن به مقام والای انسانیت برسد . زن باید در سرنوشت خودش دخالت داشته باشد .»(صحیفه نور ج 5 ص 153) «از نظر حقوق انسانی , تفاوتی بین زن و مرد نیست زیرا که هر دو انسانند و زن حق دخالت در سرنوشت خویش را همچون مرد دارد بله در بعضی از موارد تفاوت هایی بین زن و مرد وجود دارد که به حیثیت انسانی آنها ارتباط ندارد .»( صحیفه نور ج 3 ص 49) «زنان همچون مردان در ساختن جامعه اسلامی فردا شرکت دارند ، آنان از حق رأی دادن و رأی گرفتن برخوردارند .»( صحیفه نور ج 4ص 259) «زن باید در سرنوشت خودش دخالت داشته باشد زن ها در جمهوری اسلامی رأی باید بدهند . همانطوری که مردان حق رأی دارند ، زن ها حق رأی دارند.»( صحیفه نور ج 11 ص 254) «شما ( زنان) باید در صحنه ها و میدان ها آن قدری که اسلام اجازه داده وارد باشید . مثل انتخابات که امروز عملی است که باید انجام بگیرد … برای انتخابات خانم ها هم باید فعالیت بکنند برای اینکه فرقی ما بین شما و دیگران در سرنوشت تان نیست . سرنوشت ایران ، سرنوشت همه است … اسلام شما را حفظ کرد و شما متقابلاً اسلام را حفظ بکنید. »(صحیفه نور ج 18 ص 263). همین که در نظام اسلامی به زنان حق رأی داده شده و زنان در همه عرصه های اجتماعی مشارکت جدی دارند نشان از آن دارد که حضرت امام و سایر مسئولین نظام حضور زنان در اجتماع و دخالت آنها در سیاست و حکومت را مروج فحشاء نمی¬دانند. 2.مخالفت حضرت امام با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی بوده که دادن حق رأی به زنان نیز جزو مواد آن به شمار می رفت. به موجب این مصوبه که در غیاب مجلس، حکم قانون داشت، به زنان حق رأی داده میشد و از شرایط انتخاب شوندگان و انتخاب کنندگان ، قید سوگند به قرآن حذف میشد و افراد میتوانستند با هر کتاب آسمانی مراسم تحلیف را به جای آورند. مخالفت با این لایحه را می توان با توجه به فرمایشات حضرت امام با این دلایل توضیح داد: الف) هر فعلی را نمی توان به صرف داشتن ظاهر و صورت موجه، تأیید کرد بلکه باید علاوه بر صورت، دارای هدف و غایت مشخص و موجهی نیز باشد. در زمانه ای که حکومت طاغوتی بر سر کار بوده و تمام اقدامات خود را بر اساس برنامه های ارائه شده از سوی دشمنان اسلام و مسلمین اجرا می کند، هر اقدامی هر چند با ظاهر اسلامی و انسانی باشد، در راستای اهداف غیر الهی قابل تبیین است. اعطای حق رأی به زنان جامعه ایرانی از سوی رژیم شاه نیز از جمله این اقدامات است. در آن زمان انتخابات فقط جنبه ظاهری داشته و منتخبان شاه به مجلس و دولت راه می یافتند نه مردم. در واقع کسی حق رأی نداشت چه مرد و چه زن. در همچین فضای اختناقی اعطای حق رأی به زنان، اقامی مشکوک بوده و یقیناً باید هدف ماورای این ظاهر وجود داشته باشد. آن هدف در نظر حضرت امام این بود که رژیم در صدد است تا با این کار زنان هرزه را نیز مانند مردان نالایق وارد دنیای سیاست کرده و از آنها نیز با شعار دفاع از حقوق زنان، در جهت غربی کردن و گسترش فساد و فحشاء در جامعه بهره ببرد. امری که بعدها با ظهور چهره های زن درباری مانند لیلی امیر ارجمند و اشرف پهلوی و فرح دیبا نمود یافت. نشانه این استدلال از نظر حضرت امام این بود که اکثریت زنان جامعه خواسته های دیگری غیر از حق رأی را دارد و فقط برخی زنان معلوم الحال و فاسد طرفدار این بودند.« از ده میلیون نفر جمعیت زن ایران، فقط یکصد نفر زن هرجایى مایل هستند که این کار بشود.»( صحیفه امام ج 1 ص 83) از مبانی اندیشهی اصلاحی امام، حفظ منزلت انسانی و اسلامی زن در اجتماع است. مخالفت آشکار حضرت امام با حق رأی زنان و نیز سربازی بردن دختران به اسم سپاه دانش، برخاسته از همین اصل است، چرا که این اقدامات را مغایر با این اصل می دانستند:« مگر با چهار تا زن فرستادن [به ] مجلس، ترقى حاصل مى شود؟ مگر مردها که تا حالا بودند ترقى براى شما درست کردند تا زنهایتان ترقى [درست کنند]؟ ما مى گوییم اینها را فرستادن در این مراکز جز فساد چیزى نیست. شما بعد تجربه کنید ببینید بعد از ده سال، بیست سال، سى سال دیگر، اینها را بفرستید، به خیال خودتان، ببینید اگر شما جز فساد چیز دیگرى دیدید؟ ما با ترقى زنان مخالف نیستیم، با این فحشا مخالفیم، با این کارهاى غلط مخالفیم. مگر مردها آزادند که زنها مى خواهند آزاد باشند؟ «آزادْ مرد» و «آزادْ زن» با لفظ درست مى شود؟ مردها آزادند؟ در این مملکت الآن مردها آزادند؟ در چه چیز آزادند؟ »(صحیفه امام ج 1 ص 304) به همین دلیل و بعد از مهیا شدن محیط اجتماعی سالم برای فعالیت زنان، حضرت امام آنها را ملزم به اینگونه فعالیتها میدانند:« زن باید در مقدرات اساسى مملکت دخالت بکند. زن آدم ساز است؛ زن مربى انسان است »(صحیفه امام ج 6 ص 301) و فراتر از همه این حرفها، نقش رهبری این نهضت را به زنان عفیف مسلمان ایران نسبت می¬دهد. «شما رهبران نهضت هستید، بانوان رهبران نهضت ما هستند، ما دنباله رو آنها هستیم، من شما را به رهبری قبول دارم و خدمتگزار شماییم.»(صحیفه امام ج7 ص 132) البته در نگرش امام خمینی(ره)، هر چند زن حق حضور در تمامی امور را دارا میباشد اما مقام مادری دارای جایگاه ویژهای است و به همین سبب مادری را بالاترین شغل، شغلی شریف، شغل معلمی، بالاتر از معلمی و شغل انبیا و انسان سازی میداند و به همین سبب مادر بودن و تربیت فرزندان را اصلیترین وظیفهی زن و جدا کردن فرزند را از مادر از عوامل انحطاط جامعه میداند: «در طول این سلطنت، اینها کوشش کردند که مادران را از بچهها جدا کنند، به مادرها تزریق کردند که بچهداری چیزی نیست، شما توی ادارات بیایید و اینها بچههای معصوم را جدا کردند از دامن مادران و بردند در پرورشگاهها و جاهای دیگر و اشخاص اجنبی و غیر رحیم آنها را به تربیت فاسد تربیت میکردند. بچهای که از مادرش جدا شد، پیش هر که باشد عقده پیدا میکند، عقده که پیدا کرد، مبدأ بسیاری از مفاسد میشود. بسیاری از قتلهایی که واقع میشود، از روی همین عقدههایی است که پیدا میشود و بسیاری از عقیدهها از این پیدا میشود.» «فضیلت بانوان در درجه اول از اهمیت است؛ براى اینکه فضیلت بانوان به این بچه هایى که در دامن نشانده اند سرایت مى کند. آن مقدارى که فضیلت از بانوان سرایت به اطفال و بچه ها مى کند، آن مقدار در مدارس حاصل نمى شود. بچه ها آن علاقه اى که به مادر دارند به هیچ کس ندارند. آن چیزى که از دهان مادر و از زبان مادر مى شنوند در قلبشان ثابت مى ماند. در جاهاى دیگر به اینطور ثبوت ندارد؛ نقش نمى بندد. اگر مادرها مادرهاى بافضیلت باشند، اولادهاى بافضیلت تحویل مى دهند. اولاد بافضیلت کشور را درست مى کند. درست شدن کشورها مرهون شماهاست. مرهون شما مادرهاست. خرابى و آبادى کشورها تابع شماهاست. اگر شما به ملت تحویل دادید، بچه هاى بافضیلت بچه هایى که از اول در دامن شما خوب بار آمده اند، کشور شما آباد مى شود؛ از دست اجانب نجات خواهد پیدا کرد ..و اگر در دامن شما نگذاشتند بچه هایتان بمانند؛ شما را کشاندند به ادارات؛ بچه هایتان را به جاهایى که بچه نگهدارى مى کنند، بچه ها را از خود که جدا کردید، این عقده در او پیدا خواهد شد. بچه اى که تحت تربیت مادر نباشد، محبت مادر را نچشد، عقده پیدا خواهد کرد. این عقده ها منشأ همه مفاسد است. دزدیها از این عقده ها پیدا مى شود؛ آدمکشیها از این عقده ها پیدا مى شود؛ خیانتها از این عقده ها پیدا مى شود. این عقده ها از این پیدا مى شود که این بچه لطیف ظریفِ زود متأثرِ محتاج به محبت مادر از مادر گرفته بشود، در یک جایى دیگر، پیش یک اشخاصى که اجنبى هستند از این بچه، و معقول نیست که یک نفر اجنبى با این بچه محبتش مثل محبت مادر باشد، آنجا تربیت بشود. اینها عقده پیدا مى کنند. تمام مفاسدى که براى یک مملکت پیدا مى شود، یا اکثر مفاسد، از این عقده ها پیدا مى شود. کوشش کردند به اینکه این مسئله را عملى اش کنند. بچه هاى لطیف و ظریف را از دامن محبت مادر جدا کنند و در یک جایى تربیت کنند. تربیتهایى که خودشان مى خواهند. اینکه خانمها را بازى مى دهند مى گویند که خیر، چرا ما بنشینیم تو خانه تربیت بچه بکنیم، ما هم باید برویم در جامعه وارد بشویم، ما هم برویم در چه بشویم، این اگر نظر صحیح داشتند، خیلى اشکال نداشت؛ لکن نظر اینها نظر فاسد بود.» (صحیفه امام ج 7 ص:44)