الف ) ویژگی های سبک نگارشی در دوره ی سامانی
١- ایجاز و اختصار
این همان شیوه ای است که در نثر “پهلوی” نیز دیده می شود. یعنی اختصار در این شیوه به اندازه ای است که اگر یک کلمه از عبارتی حذف شود، موجب فساد جمله و ابهام در مطلب می گردد و نویسندگان قدیم عرب نیز این شیوه را رعایت می کردند. از سده ی ششم هجری نیز نویسندگانی که این معنی را عیب می شمردند آن را به وسیله ی آوردن لفظ ها و جمله های مترادف به سلیقه ی خود اصلاح کرده اند.
٢- اسهاب (دراز کردن سخن)
در این دوره علاوه بر دراز گویی، در هیچ موردی (جز در خطبه های کتاب) به سجع و موازنه و مزدوج که از ویژگی های نثر فنی است بر نمی خوریم. در کتاب های قدیم تازی، یعنی کتاب هایی که تا اواخر سده ی سوم هجری تالیف گردیده اند نیز از سجع و تکلفات دیگر خودداری می شده است. از این رو می توان گفت که نویسندگان فارسی این دوره در این شیوه مقلد نویسندگان عرب و نیز پهلوی بوده اند.
۳- تکرار
در این دوره خواه تکرار یک لفظ، خواه یک جمله و خواه تکرار یک فعل عیب شمرده نمی شده است. بر خلاف دوره های بعد که تکرار را نوعی از عجز نویسنده می شمرده اند و تا می شد همان لغت یا معنی را در جمله ها تکرار نمی کردند و آن را گاه با تبدیل لفظ و گاه با آوردن مجاز و گاه با حذف از روی قرینه جبران می کردند و پیدا شدن فعل های معین: “شد”، “نمود”، “گشت”، “گردید”، “آمد”، “افتاد” و غیره به معنی های مجازی برای گریز از تکرار بوده است.
ولی تکرار در نثر قدیم فارسی یعنی از عهد “اوستا” تا عهد ساسانیان و نشر ادبیات “پهلوی” به خوبی دیده می شود و نویسندگان “دری” به سنت قدیم عمل می کرده اند.
٤- کوتاهی جمله ها
کوتاهی جمله ها لازمه ی “ایجاز” است و این قاعده در نثر “پهلوی”نیز مرسوم بوده است.
۵- کم بودن لغت تازی
در این دوره شمار واژه های عربی از پنج تا ده درصد بیش تر نیست و آن واژه ها هم یا “واژه های اداری و دولتی” است که توسط سازمان حکومتی عرب در میان مردم رایج گردیده بود یا “واژه های علمی” است که به وسیله ی ترجمه وارد زبان شده بود و یا “واژه های دینی” است که نظیرش در دین ایرانیان موجود نبوده است و یا “اصطلاحات تازه” ای که نظیرش در فارسی نبوده است.
٦- به کارگیری قید ظرف
در این دوره به جای “در” کلمه ی “اندر” (که از “پهلوی” هم متداول بوده است) به کار می رود و در به کارگیری آن گاه زیاده روی می شود. “اندرون” نیز در این دوره معمول بوده است.
۷- به کارگیری “بر”
پیش از فعل ها و پس از اسم های مضاعف
امروز اگر مراد تو برآید / فردا رسی به دولت آیا بر
چندین هزار امید بنی آدم / طوقی شده به گردن فردا بر (ترکی کشی)
٨- آوردن فعل ها با پیشاوندهای قدیم
مانند : فرا، فراز، باز، فرو، بر، اندر، همی، آو و غیره.
به کار گیری فعل های مرکب مانند جنگ کردن و رقص کردن و طلب کردن به جای جنگیدن و رقصیدن و طلبیدن.
به کارگیری فعل های قیاسی قدیم مانند آوریدن و گدازیدن به جای آوردن و گداختن.
به کارگیری است و نیست با یاء مجهول مانند استی یا نیستی.
٩- به کارگیری واژه های فارسی کهنه
مانند فعل نشاستن متعدی فعل نشستن و جمله ی پَرگَست باد به جای معاذالله که بعدها از میان رفتند.
١٠- آوردن ِ
“ایدون” به جای “چنین” و “ایذر” به جای “این جا” و “حرب” به جای “جنگ”
١١- آوردن ِ
“او” و “وی” برای ضمیر مفرد غایب، چه جان دار و چه بی جان و “ایشان” برای جمع.
١٢- آوردن جمع واژه های عربی به صیغه ی فارسی
مانند ملکان، عالمان و کاهنان
و افزودن جمع فارسی بر جمع های عربی. مانند ملوکان و عجایب ها
١۳- آوردن “آن” و “این” نه به عنوان ضمیر اشاره، بلکه به عنوان حرف تعریف
مانند این عبارت طبری: «کفت برو و این زن را بیاور»
١٤- استفاده از مصدر به جای مصدر مرحم
مانند:«او را چیزی نتوانستند گفتن». که از سده ی ششم هجری به جای “گفتن” مصدر مرحم یعنی “گفت” معمول شد.
١۵- انطباق عدد با معدود
مانند: ده پسران، سه خواهران
١٦- به کار بردن “یکی” به جای “یک”
خواه اسم بعدش یاء نکره داشته باشد یا نه. مانند: “یکی مرد” یا “یکی مردی”
١۷- به کار گیری “به سوی” به معنی “برای”
طبری می نویسد: «و این ضحاک را اژدها به سوی آن گفتندی کی بر کتف او دو پاره گوشت بود بزرگ.
١٨- حذف پساوند”تر” که نشانه ی صفت تفضیلی است
طبری می نویسد: «کیومرث گفت او شیرست قوی همه سباع زمین» یعنی قوی تر از همه ی سباع زمین
١٩- آوردن “من” به جای “او” و ضمیر متکلم به جای ضمیر غایب
در کارنامک آمده است: «اردوان دانست که کنیزک من (یعنی کنیزک او) با اردشیر گریخت. تاریخ سیستان می نویسد: «حسین دانست و مردمان که با وی طاقت نداریم (یعنی طاقت ندارند) صلح پیش گرفت.
٢٠- حمع بستن با ” آن ” برای کلمه های عربی یا فارسی که آخر آن ها الف باشد
مانند بناآن، ترساآن، ناسزاآن، داناآن و بیناآن.
٢١- “مردم” را اغلب مفرد می شمردند.
٢٢- به کار بردن “نیز” به معنی “دیگر”
در تاریخ سیستان آمده است: «گفت یا غلام هزار دینار دیگر فرا او ده . . . غلام گفت دینار نیز نماند اندر خزینه».
٢۳- به کار بردن “فرا” بر سر اسم ها و ضمیرها همچون قید مکان
فرا سر او (بر سر او) رفت. فرا گوش او ( در گوش او) سخن گفت. فرا روی او ( به روی او) زد
ب) نویسندگان نام دار و کتاب های دوره ی سامانی
باید اعتراف کرد که اطلاعات ما در باره ی نویسندگان و کتاب های این دوره بسیار ناقص است و به جز چند تن مشهور که از آنان آثاری باقی مانده است (مانند ابومنصور المعمری و ابوالموید بلخی و بلعمی) و چند تن دیگر، از دیگران که بی شک گروهی بزرگ بوده اند خبر نداریم و با تاکیدی که سامانیان در زنده کردن آداب و فرهنگ ایران داشته اند، نمی توان باور کرد که در آن روزگار تنها تاریخ و تفسیر طبری و شاهنامه و گرشاسب نامه به پارسی تالیف شده باشد و کتاب های فارسی بایستی بیش از این باشد که اکنون در دست ما است و بدون شک دیوان ها و آثار دیگران از میان رفته است.
ما در زیر به آن چه که از این دوران و با سبک نگارشی آن باقی مانده است اشاره خواهیم کرد که مقدم بر همه “مقدمه ی شاهنامه منثور” اثر ابو منصور المعمری است.
مقدمه ی شاهنامه ی منثور ابو منصوری
این مقدمه بر “شاهنامه ی منثور ابو منصوری” (که ماخذ فردوسی بوده است) نوشته شده است که نخست آن را با ضمایمی مقدمه ی شاهنامه ی منظوم فردوسی قرار دادند، ولی در زمان شاه زاده بایسنقر میرزای گورکان آن مقدمه را برداشتند و مقدمه ی کنونی (یعنی مقدمه ی بایسنقری) را بر شاهنامه ی فردوسی افزودند. (برای آگاهی بیش تر به مقاله ی آقای قزوینی در جلد دوم “بیست مقاله” نگاه کنید).
پس از دوره ی فتوحات و استقرار دولت عرب در ایران و شوق شدید مردم ایران به اطلاع از علوم و فنون و تاریخ ملل و اقوام، در سال ١٤٢ ه ق یکی از ایرانیان اهل دانش و ادب به نام عبدالله بن المقفع کتابی به نام “خدای نامه” درباره ی تاریخ پادشاهان ایران از پهلوی به عربی ترجمه کرد که در میان نویسندگان عرب به “سیرالملوک” معروف بوده و بدبختانه امروز از میان رفته است.
پس از ابن المقفع چندین نفر دیگر نیز سیرالملوک های متعددی در تاریخ پادشاهان ایران به زبان های عربی و فارسی به نثر یا نظم نوشتند که در فارسی “شاهنامه” نامیده می شدند (برای آشنایی با این نویسندگان و کتاب های آنان به جلد دوم “سبک شناسی” بهار، برگ های ٦ – ٢ نگاه کنید).
یکی از این شاهنامه های قبل از فردوسی، شاهنامه ای بوده است منثور که در اواسط سده ی چهارم هجری به فرمان ابومنصور محمد بن عبدالرزاق گردآوری شده است. وی از رجال تاریخی این دوره است که به نوشته ی مقدمه ی شاهنامه، نسبت او به بزرگان زمان ساسانیان می رسیده است. وی از اعیان و روسای توس بوده است و در عهد سامانیان ریاست اداره ی توس و نیشابور را بر عهده داشته است که در سال های ۳٤٩ و ۳۵٠ ه ق دو بار یه سپهسالاری کل خراسان رسیده و در سال ۳۵١ ه ق در جریان جنگ هایی که به سود دیلمیان در خراسان به راه انداخته بود مسموم و کشته شد. وزیر او ابو منصور المعمری که از خویشاوندان او نیز بود صاحب “شاهنامه ی منثور ابو منصوری” است که کار گردآوری آن را به فرمان محمد بن عبدالرزاق انجام داده است. مقدمه ی این شاهنامه قدیم ترین اثر نثر فارسی شناخته شده است و در برخی نسخه های خطی دیده می شود.
این مقدمه از جمله نثرهایی است که از عربی ترجمه نشده و در اصل به فارسی دری نوشته شده است. از این رو دارای ویژگی های زیر است:
– فارسی آن بر تازی غلبه دارد و به جر نام ها، یک تا دو درصد لغت تازی بیش تر در آن نیست و بقیه به فارسی خالص است و طوری هم نیست که معلوم شود که نویسنده قصد خاصی در این شیوه داشته باشد. لغت های فارسی آن همه از لغت های روان و ساده ی دری است. این سادگی و فراوانی واژه های فارسی و اندکی واژه های تازی در فردوسی که شاهنامه ی خود را از روی متن منثور این کتاب به نظم آورده است اثر بخشیده و شاهنامه را به سبک و شیوه ای که می شناسیم درآورده است.
– ویژگی دیگر این مقدمه خالی بودن از موازنه و مترادفات و سجع و دیگر صنایع است که در آن روزگار رسم نبوده است و فقط در یک جا که می خواهد فضایل شاهنامه را برشمارد، سجع دیده می شود. (بیست مقاله ی قزوینی، ج ٢)
ترجمه ی تاریخ طبری
مترجم کتاب “تاریخ طبری” (که اصل آن به عربی ” تاریخ الرسل و الملوک” نامیده می شود و توسط ابی جعفر محمد بن جریر طبری نوشته شده است) ابو علی محمد ابن محمد البلعمی وزیر منصور بن نوح سامانی است که مطابق سندی در مجمل التواریخ (یزگ ١٨٠) در سال ۳۵٢ ه ق به این کار آغاز کرده است و پس از “مقدمه ی شاهنامه ی منثور” قدیم ترین سند نثر فارسی است که به دست ما رسیده است و از امتیارهای این نرجمه یکی آن است که بسیار مفصل است. این ترجمه از “مقدمه ی شاهنامه” بیش تر لغت تازی دارد و سجع و موازنه و مترادفات نیز در آن نیز وجود ندارد.
ترجمه ی تفسیر طبری
ترجمه ی تفسیر قرآن طبری باید در یک زمان با نرجمه ی تاریخ طبری انجام گرفته باشد (حدود سال ۳۵٢ ه ق یا سالی پس و پیش). این ترجمه نخست در ١٤ جلد گرد آمده و سپس آن را ۷ جلد کرده اند. نسخه ی نفیسی به تاریخ نگارش ٦٠٦ ه ق در هفت جلد در کتاب خانه ی ملی ایران موجود است که پیش از آن از کتاب های مقبره ی شیخ صفی الدین بوده است و جلد چهارم آن گم شده است.
این ترجمه به فرمان منصور بن نوح سامانی و توسط گروهی از عالمان ماوراء النهر از عربی به فارسی برگردانده شده است. ویژگی های آن همچون “ترجمه ی تاریخ طبری” است جز آن که رنگ ترجمه در آن آشکارتر است و ناگزیر لغت های قرآنی در آن بیش تر است و گاه واژه های فارسی غریب را نیز که در ترجمه ی کلمه های قرآنی بدان نیازمند بوده اند در آن آورده اند.
رساله های استخراج و شش فصل
تالیف دو رساله ی “استخراج در شناختن عمر” و “شش فصل در شناختن اسطرلاب” را به محمد بن ایوب الطبری نسبت داده اند که اولی در کتاب خانه ی ملی ایران در تهران موجود است و دومی متعلق به کتاب خانه ی سید جلال تهرانی است و به صورت پرسش و پاسخ نوشته شده و تالیف آن به سال ۳۷٢ ه ق و نخستین کتابی است که در اسطرلاب به فارسی نوشته شده است.
حدودالعالم من المشرق الی المغرب
این کتاب که مولف آن نامعلوم است یکی از کتاب های بسیار روان و فصیح زبان فارسی است که در سال ۳۷٢ ه ق برای امیر ابوالحارث محمد بن احمد از امیران آل فریغون که خاندانی ادب پرور و علم دوست بوده اند تالیف یافته است.
این کتاب هر چند در شمار کتاب های علمی است ، ولی در زمینه ی سبک این دوره هم می توان از آن استفاده کرد.
عجایب البلدان و کتاب گرشاسپ
این دو کتاب از نوشته های ابوالموید بلخی از دانشمندان و شاعران مشهور زمان سامانیان است و شاهنامه ی او که به نظم و نثر بوده است و کتاب گرشاسپ او که ماخذ گرشاسپ نامه ی اسدی طوسی است شهرت به سزایی دارد. اما متاسفانه آثار او همه به تاراج رویدادها رفته و از آن ها جز نامی بر جای نمانده است. مگر کتابی ناقص به نام عجایب البلدان که در سال های بعد دیگران در آن دست ها برده اند و حتا رویدادهای سال های ۵٦٢ و ٦٠٦ ه ق نیز در این کتاب دیده می شود. کتاب عجایب البلدان را ابوالموید برای ابوالقاسم نوح بن منصور گرد آورده است. “تاریخ سیستان” در چند جا از این کتاب با نام “عجایب بر و بحر” یاد می کند و چیزهایی از آن نقل می کند. این کتاب همچنین یک فصل از “کتاب گرشاسپ” را آورده است که سبک آن نیز به سبک دوره ی سامانی بی اندازه نزدیک است.
از این فصل و فصل های دیگر که “تاریخ سیستان” از ابوالموید بلخی برگزیده است و از گردآوردن شاهنامه ی بزرگ و گرشاسپ نامه توسط او پیدا است که وی در روایت ها و داستان های پهلوی دستی داشته است و کتاب های بندهشن و خدای نامه و سیرالملوک را دیده و با زبان و واژه های پهلوی و اصطلاحات آن آشنا بوده است. شاید “شاهنامه ی دقیقی” که اطلاعات درستی از زردشت و پیداشدن او دارد و نیز بخشی از داستان گشتاسپ و زریر و ارجاسپ که از “یادگار زریران” و از پهلوی گرفته شده است، باز مربوط به شاهنامه ی ابوالموید باشد. زیرا احنمال دارد که دقیقی و مردم ماوراالنهر و بلخ “شاهنامه ی ابومنصوری” را که ماخذ فردوسی است، ندیده باشند و و مرجع آگاهی مردم خراسان از خدای نامه تنها شاهنامه ی ابوالموید بوده است.
الابنیه عن حقایق الادویه
در تاریخ تالیف این کتاب که توسط حکیم موفق الدین ابو منصور علی الهروی در علم شناخت داروها نوشته شده است اختلاف نظر وجود دارد. برخی از خاورشناسان این کتاب را از عهد منصور بن نوح سامانی (۳٦۵ – ۳۵٠ ه ق) و برخی از اهل تحقیق آن را از تالیف های سده ی پنجم دانسته اند، آن هم به این دلیل که در نسخه ی خطی که به دست اسدی طوسی شاعر معروف در تاریخ شوال ٤٤۷ ه ق نوشته شده است، کاتب در پشت نخستین صفحه ی کتاب جمله ی دعایی “حرسه الله” را به دنبال نام مولف آورده است و از این رو برخی گمان کرده اند که شاید مولف در آن زمان زنده بوده است و تاریخ تالیف کتاب را در همان حدود نیمه ی اول سده ی پنجم می دانند. ولی این قبیل نمودارها نمی تواند دلیل اقناعی باشد، زیرا اغلب دیده شده است که کاتبان عین عبارت کاتبان پیشین را بدون توجه به معنی آن ها نقل کرده اند. سبک این کتاب با سبک سده ی چهارم تفاوتی ندارد و همه ی ویژگی های قدیم را در بر دارد.
التفهیم لاوایل صناعت التنجیم
ابوریحان محمد بن محمد از مردم “بیرون” است که محلی بوده است در بیرون شهر گرگانیه ی خوارزم. ابوریحان بیرونی از دانشمندان و حکیمان بزرگ عصر خود، ریاضی دان، منجم، مورخ و جغرافیادان سده ی چهارم و پنجم هجری است و او را بزرگ ترین اندیشمند مشرق زمین می شناسند. وی در سال ۳٦٢ ه ق در خوارزم زاده شده و در اوان انقلاب سلاجقه و سلطنت مسعود غزنوی در گذشته است. وی نخست در دربار مامونیان خوارزم می زیسته و سپس به خدمت شمس المعالی قابوس پادشاه زیاری گرگان رسیده و کتاب “الاثار الباقیه عن القرون الخالیه” را به نام او تالیف کرده و آن گاه به غزنه رفته و در خدمت سلطان محمود و پسرش مسعود دیری زیسته و سفری به هندوستان کرده و مطالعاتی در مذاهب و عقاید و تاریخ و آداب و علوم و اساتیر هند نموده است و گویند زبان سانسکریت می دانسته است و کتاب “تحقیق ماللهند” که یکی از مآخذ سودمند درباره ی روایات و عقاید هندیان است از تالیف های اوست.
تالیف های این مرد بزرگ به زبان علمی عالم اسلام و ایران آن دوره، یعنی به زبان عربی است مگر ترجمه ی التفهیم لاوایل صناعت التنجیم که خود آن را از تازی به پارسی برگردانیده است.
هر چند کتاب التفهیم لاوایل صناعت التنجیم در دوره ای ترجمه و نوشته شده است که آغاز تحول و تطور ادبی و طلیعه ی عصر غزنوی و سلجوقی است، لیکن به خوبی پیدا است که استاد ابوریخان زیر بار تجدد ادبی عصر نرفته و کتاب خود را به سبک و طرز قدیم یعنی به همان سادگی و استحکام و روانی و پر بودن از واژه های فارسی و با به کارگیری کلمه ها و فعل های کامل و تمام و درست بنا کرده و نوشته است. چنان که در همه ی کتاب یک بار لفظ “در” دیده نمی شود و همه جا “اندر” آمده است و از این قبیل. این کتاب از آخرین کتاب های دوره ی نخست نثر فارسی است زیرا در این کتاب نوشتن “چنین” به جای “ایدون” و نیز ترک به کارگیری بای مکرر بر سر فعل ها و اسم ها، تازه به نظر می آید.
این کتاب اگرچه ترجمه است ولی مترجم که خود ابوریحان است، کوشیده است که کسوت تازی را از لفظ ها و جمله ها بیرون آورد. در هیچ کتابی تا این اندازه در لغت های فارسی دیده نشده است و واژه های تازی آن از پنج درصد تجاوز نمی کند که آن ها هم یا لغت های دولتی است مانند خلاف، ظفر، صلح، خطا، خلوت، خاصه، مملکت، وداع، عامل، توزیع، حشم و یا دینی است مانند حق، اعتقاد، احتیاط، حلال، حیوان یا اصطلاح علمی است مانند فلک، جسم، حرکت، محرک، مقدار، جمله، تفصیل، قیاس، حس، قطر، حفظ، اما، بعد، یا کنایات و اصطلاحات تازه و آن کلمه هایی که فارسی نداشته است مانند حکم، در حکم، به موقع افتادن، معروف، دعوی، مطلق، منسوب، غرفه، مَثَل، مهم. یا از نظر ایجاز و فصاحت مانند اول به جای نخستین با برای تکرار نکردن مانند لهو برای شادی، غذا برای خورش و تره برای نبات.
این شیوه ی نثر آن هم در سده ی چهارم امری غیر طبیعی است و نشان دهنده ی تعمدی است که ابوریخان در این کار داشته است.
دانش نامه ی علایی
شیخ الرییس شرف الملک ابوعلی حسین عبدالله بن سینا از مردم بخارا است (۳۷٠- ٤٢۷ ه ق) که در همه ی علوم زمانه ی خود به ویژه در پزشکی و حکمت سرآمد جهان گردید. رساله هایی را به ابن سینا نسبت داده اند که هیچ کدام مسلم نیست که به قلم او نوشته شده باشد، مگر دانش نامه ی علایی و قراضه ی طبیعیات و رساله ی نبض که از لحاظ سبک، اصالت کلمه ها و آهنگ عبارت ها به سبک دوره ی اول نثر فارسی، یعنی سبک سده ی چهارم هجری نوشته شده اند. در نثر ابو علی سینا نیز همچون ابوریحان بیرونی قصد ویژه ای در به کار گیری واژه های فارسی وجود داشته است.
رساله ی حُیی بن یقظان
اصل این کتاب به عربی و توسط ابوعلی سینا نوشته شده است و کسی آن را به فرمان علاءالدوله ابو جعفر حسام امیرالمومنین به فارسی دری برگردانده است. این کتاب از هر جهت به سبک قدیم نوشته شده است و برخی از پژوهشگران آن را به بوعبید جورجانی، شاگر شیخ الرییس، نسبت می دهند.در این کتاب آثار ترجمه به خوبی پیدا است و پیداست که مترجم کوشیده است متن تازی را کلمه به کلمه به فارسی برگرداند و از این روی عبارت ها کوتاه و خلاصه و ایجازی اخلال آور ایجاد شده است.
به شیخ ابوعلی سینا رساله های فارسی نسبت می دهند که به دلیل سبک نگارش نمی توان باور کرد و شاید شیخ آن را به عربی نوشته و در سده های بعدی دیگری آن را به فارسی برگردانیده باشد. از آن جمله است رساله ای با نام کنوزالمغربین است که آن را در کتاب “کشف الظنون” به شیخ نسبت داده اند.
تازیخ سیستان
تاریخ سیستان کتابی است که مولف آن ناشناس و تاکنون یک نسخه بیش تر از آن به دست نیامده است، اما این نسخه مثل آن است که دومین نسخه ای است از اصل تالیف، یا اولین نسخه ای است که از روی اصل رو نویسی شده باشد و به همین دلیل کم تر به یغما و تاراج کاتبان گرفتار آمده است.
بخش نخست این کتاب بسیار قدیمی است و فصل هایی از نثر ابوالموید و دیگران مانند بشر مُقَسم در این بخش نقل گردیده و بقیه ی بخش نخست تا تاریخ ٤٤۵ – ٤٤٤ ه ق ( یعنی آغاز دست اندازی سلجوقیان در سیستان و جلوس طغرل اول) بر یک روش و با عبارت هایی بسیار کهنه و سبکی بس قدیمی که نمودار سبک بلعمی است نوشته شده است و از این تاریخ تا سال ۷٢۵ ه ق با سبکی دگرگونه پایان یافته است که باید آن را مخلوطی از دوره ی دوم (سده ی ششم) و دوره ی سوم (سده ی هفتم) و عصر مغول دانست.
با وجود آن که بخش نخست تاریخ سیستان کهنه تر است، ما آن را هم ردیف التفهیم نهادیم، یعنی در شمار پیروان سبک قدیم قرار دادیم. اما تفاوتی که میان این دو کتاب هست آن است که در التفهیم چنان که گفته شد، تعمدی در رعایت سبک و نگاهداری موازنه ی زبان فارسی در برابر تازی شده است، ولی در تاریخ سیستان نویسنده به طور طبیعی چیز نوشته و قصد خاصی در تگاهداشتن شیوه و مراعات سبک و ترک عمدی لغت های فارسی نداشته است و از این رو بر خلاف التفهیم که یکدست نوشته شده است، تاریخ سیستان یکدست نیست، زیرا نویسنده در فصل های اولیه ی کتاب از کتاب های قدیم تر فارسی نقل کرده است و باقی را، یا مولف خود به فارسی نوشته است یا از تازی ترجمه کرده است و آن چه که به فارسی نوشته است شبیه به سبک نثر بلعمی و ابوالموید است و آن ها که از تازی ترجمه گردیده گاهی دارای جمله هایی است که به جمله بندی تازی سخت شبیه است. با این حال، از نظر سبک کلی و معلومات عمومی در شمار گروه نخست و از آخرین نمونه های نثر فارسی دوره ی اول (دوره ی سامانی) است.
زین الاخبار گردیزی
این کتاب تالیف ابو سعید عبدالحی بن الضحاک بن محمود گردیزی و تاریخ تالیف آن سال ٤٤٠ ه ق است. کتابی است بزرگ که در تاریخ عالم از آدم و پیامبران و پادشاهان و خلفا و امیران اسلامی و عیدها و آثار قدیمی دیگر به زبان فارسی بسیار پخته و به سبک قدیم نوشته شده است. بخش هایی از این کتاب درباره ی طاهریان و آل لیث و سامانیان و غزنویان تا امیرمودود بن مسعود، مکرر به چاپ رسیده است.
این کتاب از بیهقی بیش تر به سبک قدیم نزدیک است و به سبک بلعمی نیز شباهتی دارد. نویسنده کوشیده است با نهایت سادگی و روانی بنویسد ولی از فرط ایجاز و مقید بودن به ذکر اصل مطالب، مانند تاریخ سیستان و بیهقی میدانی برای جولان قلم نداشته است و به جز مطالب کوتاه معین، یعنی شرح حال ساده ی پادشاهان از مرگ و ولادت و ولایت گرفتن و وزیر نشاندن و فتح و هزیمت و عزل و نصب امیران، چیزی ندارد. بنابراین نمی توان زیادتر از آن استفاده کرد و دیگر قسمت های چاپ نشده ی آن هم بر همین منوال و بسیار خلاصه نوشته شده است.
تالیف های ناصر خسرو علوی
سفرنامه و زادالمسافرین و وجه دین و رساله ی کوچکی که در پاسخ قصیده ی شاعری گفته شده است، از آثار ناصر حسرو علوی است که همه به سبک و شیوه ی دوره ی اول نزدیک است و ما دیرتر درباره ی آن ها سخن خواهیم گفت.
تالیف های شهمردان ابن ابی الخیر
روضه المنجمین ( ٤٦٦ه ق) و نزهت نامه ی علایی (٤۷۷ ه ق) از تالیف های شهمردان ابن ابی الخیر است و شیوه ی این دو کتاب نیز به شیوه ی قدیم بسیار نزدیک است و ما دیرتر به آن ها نیز خواهیم پرداخت.
کشف المحجوب
نویسنده ی این کتاب ابو یعقوب سکزی از نویسندگان میانه ی سده ی چهارم و پنجم و در تایید مذهب اسماعیلی است. این کتاب به شیوه ی عصر سامانیان نوشته شده و مولف هر فصل آن را “جستار” نام نهاده است. کشف المحجوب در سال ١۳۳٦ ش از روی نسخه ی نفیسی که والنتین ژوکوفسکی تصحیح نموده است با مقدمه ی جامعی به وسیله ی موسسه ی چاپ و انتشارات امیرکبیر در تهران به چاپ رسیده است.
کتاب های متصوفه
کتاب های صوفیان مانند کشف المحجوب ابوعلی بن عثمان الغزنوی الجلابی الهجویری و نامه های شیخ ابو سعید ابوالخیر و آن چه به شیخ ابوالحسن خَرَقانی منسوب است و تذکره الاولیاء و اسرار التوحید، همه از نظر سبک در شمار پیروان دوره ی سامانیان است. چه از این نظر که سعی در سادگی عبارت ها داشته اند و چه این که امثال و حکم و گفته های پیشینیان را که سینه به سینه به شیوخ صوفی می رسیده است کم تر با دخل و تصرف نقل نموده اند. این کتاب ها دارای سبکی ساده و استوار و لغت های اصیل و کلمه ها و ترکیب های زیبا و قدیمی و فعل ها و صیغه های تمام و کمال هستند. تصنعات و تکلفات منشیانه ی سده های پنجم و ششم به هیچ روی در کتاب های صوفیان یافت نمی شود و چون بیش تر سر و کار این کتاب ها با عوام و درویشان و سخنان مشایخ است، بسیار طبیعی بیان شده و گویی انسان در خواندن این کتاب ها با یکی از مردم سده ی چهارم خراسان گفت و گو می کند.
کتاب های فارسی صوفیان از یک سو در نهایت سادگی و زیبایی و رسایی و حسن تاثیر و صرف و نحو کامل و دارای لغت های فارسی است که در سده های بعد همه از میان رفته است. و از سوی دیگر دارای مجموعه ای از اصطلاحات ویژه ی صوفیان است. ولی این فواید و لطایف و خوش سبکی و اصطلاخات ویژه متاسفانه از سده ی ششم نمی گذرد که ما علت آن را در بخش مربوط به سده های پنجم و ششم خواهیم گفت و تاثیر تصوف را در ادبیات فارسی از نظم و نثر به تفصیل بیان خواهیم کرد.
کتاب های علمی
کتاب های علمی در این دوره و نیز در دوره های بعد، از نظر سادگی و ایجاز و آوردن لغت های فارسی همه شبیه به یکدیگر است و چنان که در ترجمه ی تفسیر طبری و التفهیم و دانش نامه ی علایی دیدیم، عبارت های این کتاب ها از کتاب های تاریخی و ادبی کوتاه تر و ساده تر است. ولی این عیب نیز در آن ها هست که که از فرط ایجاز و به این دلیل که نویسندگان کتاب های علمی با کتاب های عربی انس بیش تر داشته و با تالیف به آن زبان آشنایی و به آن رغبت زیادتر داشته اند، درست از عهده ی نوشتن کتاب های علمی پارسی بر نیامده و فقط به این قناعت کرده اند که لغت های عربی را به فارسی برگردانند و آن ها را با ایجاز و دستکاری و اخلال به پایان برسانند.
کتاب های علمی که در دوره ی اول (دوره ی سامانی) تالیف شده است، بسیار نادر و کمیاب است. و جرا چنین نباشد. وقتی که با وجود علاقه مندی مردم به کتاب های افسانه و شعر و دیوان شاعران و تاریخ می بینیم که از بسیاری از این قبیل کتاب ها مانند کتاب های ابوالموید بلخی و دیوان شاعرانی مانند رودکی و شهید و ابوشکور و کتاب کلیله و دمنه ی منظوم رودکی و دیوان دقیقی و مُنجک و مانند این کتاب ها اثری باقی نمانده است و در فتنه های خراسان از قبیل فتنه ی سلاجقه و غُزان و خوارزمیان و سرانجام ترکتاز مغول آن همه گنجینه ها از میان رفته است، بنابراین دور نیست اگر از کتاب های علمی نیز که خواهان آن کم ترند چیزی باقی نمانده باشد. به ویژه که دشمنان این کتاب ها نیز زیادترند. چنان که معروف است که محمود غزنوی پس از فتح ری کتاب های علما و فلاسفه ی ری را در زیر دار هر یک از آن بزرگان بسوزاند و آن گنج های بزرگ را همراه با آن گنجوران سترگ به باد نیستی داد.
دوره ی دوم:
دوره ی غزنوی و سلجوقی اول (٤۵٠ تا ۵۵٠ ه ق)
بررسی دوره ی دوم تاریخ نثر فارسی شامل پنج بخش است که بخش نخست آن در این رساله و بخش های دیگر آن در نوشته های جداگانه و پی درپی مورد بررسی قرار خواهد گرفت. این بخش ها به قرار زیر است:
– بخش نخست: آغاز تاثیر نثر عربی در نثر دری، آمیختگی خراسانیان و عراقیان، تاریخ بیهقی و سبک آن.
– بخش دوم: آشنایی با سیرالملوک، (سیاست نامه)، قابوس نامه، مجمل التواریخ، اسکندرنامه، سفرنامه و زادالمسافرین
– بخش سوم: کتاب های علمی در سده ی پنجم: روضه المنجمین، نزهت نامه ی علایی، کیمیای سعادت و نوروز نامه
– بخش چهارم: کتاب های صوفیان: کشف المحجوب، اسرارالتوحید، تذکرالاولیاء و نورالعلوم
– بخش پنجم: انقلاب ادبی و نثر فنی در سده ی ششم (آشنایی با کلیله و دمنه، چهارمفاله ی نظامی عروضی، تاریخ بخارا و مقامات حمیدی)
بخش نخست:
در این دوره ی صد ساله (دوره ی دوم نثر فارسی)، انقلاباتی که نسبت به دوره ی پیشین موجب تغییر سبک و تجدید روشی در نثر و نظم باشد پدید نیامد، جز آن که به سبب برچیده شدن بساط سامانیان و تقسیم خراسان و ماوراالنهر میان خانان ترک (ترکان سمرقندی) و ملوک غزنین (غزنویان) خریداران علم و ادب به ویژه دوست داران زبان فارسی کم شد و آن کوششی که در بخارا در ایجاد تمدن تازه ی زبان فارسی و فرهنگ نو و ادبیات دری داشت در توقف ماند و شاید کار شعر در عصر محمود رونق گرفته باشد، ولی کار نثر بی رونق شد، زیرا هنوز کتابی که به نثر فارسی در اوایل این سده بزرای ملوک غزنه یا سمرقند نوشته شده باشد به دست ما نیامده است. در شعر هم جر مدایح محمود و آن چه به کار ترویج سیاست می خورد، شیوه ی دیگری اتخاذ نمی شد و به یقین می دانیم که اگر تشویق قبلی امیران توس و ولیان سیمجوری خراسان نمی بود و فردوسی از بیست سال پیش (یعنی از عهد سامانیان) به سرودن شاهنامه دست نزده بود، امروز از داشتن آن کتاب هم محروم بودیم، زیرا دیدیم که خود آن گوینده ی یزرگ از نبودن ممیزی بصیر در دربار غزنین چه گونه می نالد و نیز دیدیم که چه گونه آن شاعر از یافتن صله و جایزه ای که انتظار آن را داشت و چشم امید به غزنین دوخته بود، محروم ماند (١).
به دلیل موجود نبودن باعث و انگیزه ای تازه در تاریخ و احیای آثار ملی، سبک نثر در این دوره تغییر عمده ای نیافت و اگر چیزی در گوشه و کنار پدید آمد به همان سبک و شیوه ی دیرینه نوشته می شد. مانند کتاب های ناصرحسرو علوی که در نیمه دوم سده ی پنجم تالیف یافته است و با شیوه ی نثر سامانیان برابر است. همچنین دو رساله ای که از شهمردان بن ابی الخیر در دست است به سبک قدیم نوشته شده است و تاریخ سیستان و تاریخ گردیزی و اسکندرنامه نیز دارای سبک کهنه است و کتاب های متصوفه که در پایان شرح دوره ی نخست به آن ها اشاره شد، با وجود آزادی که این طایفه در هر کار برای خود در پیش گرفته و اصطلاحات نو وضع کرده بودند، با این حال به شیوه ی قدیم کاملن شبیه است. اتفاقن در شعر هم میان شاعران محمودی و شاعران سامانی تفاوت بسیار آشکاری موجود نیست که دیرتر به آن ها اشاره خواهیم کرد.
در این دوره چند کتاب به سبکی خاص پدید آمده و از نظر سبک و شیوه استقلالی دارند که جای بحث و مطالعه دارند و اتفاقن شیوه ی نثر این کتاب ها پس از طی شدن سده ی پنجم نیز به تدریج فراموش شده و بلافاصله سبک نثر دگرگون شده و نثر فنی پدید آمده است. از جمله ی این کتاب ها یکی نوشته های ابونصر مشکان، دوم تاریخ بیهقی، سوم سیرالملوک حواجه نظام الملک و چهارمی قابوس نامه ی عمصرالمعالی کاوس است که دیرتر به بررسی آن ها نیز خواهیم پرداخت.
آغاز تاثیر نثر عربی در نثر دری
زبان عربی پس از استقرار دین اسلام در جزیره العرب وارد ایران شد و از همان آغاز پیدایی خود در زبان و ادبیات فارسی تاثیر نمود. لیکن در دوره ی نخست، یعنی دوره ی سامانیان، به دلیل دوری خراسان از مرکز عرب و توجه و اعتنای ویژه ی پادشاهان و امیران محلی به ترویج زبان فارسی دری و از همه مهم تر مانوس بودن نویسندگان و ادیبان به شیوه ی قدیم تر که پیش از اسلام رایج بود، زبان عربی در نثر دری اثر آشکار و نمایانی نبخشید.
در عصر غزنویان ارتباط خراسان با بغداد بیش تر شد و نفوذ بغداد به سبب برچیده شدن دولت سامانیان و ترک تازی دو دولت غیر ایرانی (غزنویان و خانیه ی ماوراالنهر) در مملکت توران و خراسان شدید گشت، زیرا پادشاهان ترک به دلیل رقابت با یکدیگر دست به جلب نظر خلیفه ی عرب می زدند و با پوزش و پیشکش و فرستادگان خود نظر لطف و رضایت او را به سوی خود و خانواده ی پادشاهی تازه ی خویش جلب می کردند.
این روابط طبعن موجب توجه زیادتری به ادبیات عرب شد. دیوان رسایل محمود که در آغاز کار به دست ابوالعباس فضل بن احمد اسفراینی به فارسی می گذشت، سپس به دست احمدبن حسن به عربی برگشت و ادیبان عربی دان در دیوان و حوزه ی وزارت تقرب یافتند و سپری شدن نیم قرن موجب آن شد که اثر زبان عربی در فارسی نمایان تر و آشکارتر گردد.
محمود غزنوی بی شک مانند یعقوب لیث به زبان عربی رغبتی نداشته و با آن زبان آشنا نبوده است، ولی پسران او محمد و مسعود به تصریح بیهقی با ادبیات عرب آشنا بوده اند و بزرگ زادگان آنان به خواندن “سبعه معلقه” مشغول بوده اند و مدایحی که ابوبکر قهستانی پیشکار و استاد و ندیم امیر ابواحمد محمد به عربی در مدح او گفته است در کتاب “دمیه القصر ” نوشته ی باخرزی دیده می شود و بیهقی نیز داستانی آورده است که در آن نشان می دهد که این پادشاه حوان به تقلید از خلفا و امیران عرب در مجلس بزم به شنیدن گفته ها و موسیقی عربی رغبت داشته است. (تاریخ بیهقی، چاپ کلکته، برگ ۷٩ ).
پیدا شدن دولت سلجوقی نیز بر توجه پادشاهان و وزرای خراسان به بغداد و تظاهر های دینی و ترغیب و تشویق ادیبان و عالمان عرب زبان افزود و امیران ترک با آن که از فضل و ادب عاری بودند، از سویی به ترویج دین اسلام کوشیدند و از سوی دیگر به نشر علوم عربی و تشویق طلاب پرداختند و در نتیجه ی این کار، زبان عربی بیش تر از هر وقت رایج گردید و بازار شعوبیان به کلی کاسد گشت و ادیبان ضد شعوبی در نشر کتاب های لغت عربی و صرف و نحو آن زبان جدیت کردند که یکی از آن طایفه علامه جار الله زمخشری است که خود در “مقدمه ی نحو ” بدین معنی اشاره کرده است.
آمیختگی خراسانیان و عراقیان
از فتح ری و اصفهان به دست محمود غزنوی و پسرش مسعود در سال ٤٢٠ ه ق چیزی نگذشت که مردم عراق به وسیله ی فتوحات طغرل و الب ارسلان سلجوقی یکباره با مردم خراسان محشور شدند و لشکرهای خراسان تا بغداد و آذربایجان پیش رفتند.
این امر موجب آمیختگی ادبی و ارتباط علمی نیز گردید، زیرا می بینیم که از سویی دیوان شاعران خراسان در آذربایجان به دست قطران شاعر رسیده و اشکالات لغوی خود را که در دیوان منجیک و دقیقی داشته است از ناصر خسرو می پرسیده و از سوی دیگر کتاب های ادبی و تاریخی تازه ی عربی و آثار تازه از بغداد و مغرب ایران به خراسان می رسیده است و به سبب فتوحات محمود در هندوستان و رفتن دانشمندان خراسان به آن نواحی، معلومات و اصطلاحات زیادی از علوم ادبی و هیئت و ریاضی و نجوم از هند به خراسان آمده است و این همه در آثار ابوریحان مشهود است و تمدن آن دوره از این ارتباطات علمی و ادبی سریع حکایت می کند.
خلاصه آن که پس از فتوحات محمود و مسعود در عراق و گستردن شدن بلافاصله ی سپاهیان سلجوقی و امیران و وزیران آن دولت که همگی خراسانی بودند در عراق عجم و عراق عرب و آمیختگی و اختلاط خراسانی و عراقی و فرهنگ و ذوقیات این دو دسته با هم، تغییر آشکاری در نظم و نثر دری که تا آن روز خاص خراسان و مردم ماوراالنهر بود پدید آمد که آن را در شعر سبک سلجوقی و در نثر سبک ابوالمعالی نصرالله منشی باید نامید.
• ابونصر مشکان و تاریخ بیهقی
پس از بروز آثار آمیختگی خراسان و عراق، در دیوان رسایل محمود غزنوی مردی پیدا شد از فضلا و ادبا که او را الشیخ العمید ابونصر بن مشکان می نامیدند. این مرد در ادبیات فارسی و عربی استاد بود و و “تتمه الیتیمه ثعالبی” از وی نام برده است و ابوالفضل بیهقی (۳٨۵ – ٤۷٠ ه ق) شاگرد اوست و نام او در تاریخ یمینی و مسعودی نیز آمده است.
ابونصر مشکان صاحب دیوان رسایل محمود (رییس دبیرخانه ی سلطنتی) بود و مسعود پسر محمود او را تا پایان عمر بر آن پیشه و منصب باقی نگاه داشت. سبک بیهقی دقیقن تقلیدی است از سبک ابونصر مشکان و میان نوشته های این دو هیچ گونه تفاوتی در نگارش وجود ندارد.
این سبک نثر (سبک بیهقی) با نثر دوره ی نخست (دوره ی سامانیان) متفاوت است و ویژگی های زیر را دارد:
١- دراز نویسی (اطناب)
بر خلاف نثر دوره ی نخست که کاملن خلاصه و با جمله های کوتاه بود، نثر ابونصر مشکان و ابوالفضل بیهقی مفصل تر و دارای جمله های درازتر است. مترادفات لفظی نیز در آن بسیار کمیاب است و از لفظ ها و عبارت هایی استفاده شده است که در نثر قدیم نبوده است. این دراز نویسی از نوعی نیست که از آن ملالی برخیزد، بلکه یکی از محسنات آن در تاریخ بیهقی است که توانسته است جزییات مطالب را بنویسد و مقصود را به خوبی بیان کند.
٢- توصیف
در نثر دوره ی پیشین (دوره ی سامانی) مراد نویسنده این بود که اصل مطالب را با نهایت کوتاهی بیان نماید و مرادش توصیف و تعریف یا به اصطلاح امروزی منظره سازی و بیان حال به شیوه ی شاعرانه نبوده است. ولی این سبک جدید می کوشد به وسیله ی آوردن الفاظ و اصطلاحات تازه که در زبان گفت و گوی آن روز به کار می رفته است و به کارگیری جمله های پی در پی مطلب را کاملن روشن سازد و بیان واقعه را به گونه ای بیاراید که خواننده را در برابر آن واقعه قرار دهد و همه ی اجزای آن را نشان دهد.
۳- استشهاد و تمثیل
در نثر قدیم ذکر مطالب خارجی مانند استشهاد از نظم فارسی و عربی و استدلال به آیات و تمثیل بسیار نادر و کمیاب است. چنان که در تمام دوره ی تاریخ بلعمی و ترجمه ی تفسیر طبری (از دوره ی سامانی) یک شعر به عنوان شاهد ذکر نشده است و از همین قبیل است حدودالعالم و الابنیه و تاریخ گردیزی و تاریخ سیستان که شاهد شعری نیاورده اند. ولی تاریخ بیهقی که زمان آغاز نگارش آن سال ٤٤٨ یعنی چهار سال پس از “تاریخ سیستان” است می بینیم حکایات و تمثیل ها و شعرهایی بزرای شاهد و مدعا و افزونی پند و عبرت آورده است و افتتاحی است در آوزردن امثال و ذکر شواهد شعری و تقلیدی است از نثر فنی عرب که در سده ی چهارم در بغداد اختراع شد و پس از قرنی به خراسان نیز سرایت کرد.
٤- تقلید از نثر عربی
در این دوره هفت نوع تقلید از نثر عربی وارد زبان دری و ادبی شده است:
الف ) ورود لغات. مانند جمع های عربی از فبیل قدما، شرایط، حدود، اتباع، کتب و از این نوع به جای قدیمیان، شرط ها، حدها، تابعان، کتاب ها و غیره و نیز مصدرهای عربی مانند بخل، کرم، لجاجت و از این نوع به جای بخیلی، کریمی و لجوجی که در قدیم می نوشتند.
ب ) تنوین دار کردن کلمه ها به طرز عربی که در نثر قدیم تر جایز نبوده است. مانند عزیزا، مکرما، حقا و مانند آن ها.
پ) پیوستن و متمم قراردادن جمله های عربی به عبارت های فارسی
ت) جمله بندی به شیوه ی عربی. مانند: «و تاریخ ها دیده ام که پیش از من کرده اند پادشاهان گذشته را خدمتگاران ایشان که اندر زیادت و نقصان کرده اند و بدان آرایش خواسته اند» (بیهقی).
ث) آوردن فعل های ماضی و مضارع به صیغه ی مجهول (که این اثر هنوز هم در زبان و ادبیات افغانستان موجود است) مانند “در را بسته کرد” به جای “در را بست” و استفاده از فعل معین “آمدن” مانند “وی را نیز گرفته آمد” به جای “وی را نیز بگرفتند”
ج) به کار گیری موازنه و سجع مانند: «فصلی خواندم از دنیای فریبنده به یک دست شکر پاشنده و به دیگر دست زهر کشنده. گروهی را به محنت آزموده و گروهی را پیراهن نعمت پوشانده تا خردمندان را مقرر گردد که دل نهادن بر نعمت دنیا محال است» (تاریخ بیهقی، برگ ٤٦۵)
چ) به کارگیری مفعول مطلق در مقام تاکید به تقلید از عربی. مانند: «بفرمود تا وی را بزدند زدنی سخت» (بیهقی). فردوسی نیز می گوید: بخندید خندیدنی شاهوار / که بشنید آوازش از چاهسار
۵- حذف فعل ها به قرینه
در نثر قدیم حذف فعل هرگز جایز نبوده است، هرچند یک فعل ده بار تکرار شود. ولی از این تاریخ حذف فعل ها به قرینه معمول شد. مانند «حیمه ی مسلمانی ملک است و ستون پادشاه و طناب و میخ ها رعیت» یا «کار عمارت اگر به دست عاجزی افتذ، او برخود درمانده و خلق بر وی» (بیهقی)
یا فعل قرینه را در جمله ی آخر آورده اند. مانند « امیر خراسان سوی بخارا و امیر گوزکانان ابوالحارث و امیر عادل سبکتکین سوی نیشابور رفتند.»
٦- حذف بخشی از جمله
در بیهقی و در التفهیم برای خودداری از “تکرار” (که رسم قدیمیان بود) گاه بخشی را از جمله حذف می کنند. مثال: «بدین فوم که آن جا رفتند بس قوتی ظاهر نگشت چنان که خداوند را مقررست که اگر گشته بودی بنده را به تازگی فرستاده نیامدی» (برگ ٤٨٦ ) که در بخش آخر جمله به جای “که اگر قوتی ظاهر گشته بودی” تنها “گشته بودی” آورده است.
۷- نوآوری در کاربرد فعل ها
الف) آوردن وجه اخباری به جای وجه التزامی. مانند: « باید که وی نیز هم برین رَوَد و میان دل را به ما می نماید و صواب و صلاح کارها می گوید» به جای بنماید و بگوید
ب) آوردن فعل ماضی به جای مضارع. مانند: «و سبیل قتلغ تکین آن است که برین فرمان مار کند. اگر جانش به کار است و اگر محابایی کند جانش رفت» یعنی جانش می رود.
پ) استفاده از فعل ماضی به صیغه ی وصفی. مانند: «قوم که با وی نامزد بودند جامه ی راه پوشیده پیش آمدند» ( تاریخ بیهقی، برگ ٤٩٠) یا « صاحب دیوان حضرت غزنین بوده و مدتی دراز شاگردی وزیری چون احمد حسن کرده و به روزگار امیر محمد وزارت یافته و خلعت وزارت پوشیده و . . . » (بیهقی، برگ ٤٨٤).
ت) زیاد به کار گرفتن مصدر مرخم. مانند: «من فردا به شهر خواهم آمد و به باغ خرمک نزول کرد . . .» به جای کردن.
٨- جمع ها
– جمع عربی به فارسی نیز جمع بسته می شود.
– “شما” با “شمایان” جمع بسته می شود (که امروز در افغانستان نیز متداول است)
– مطابقت صفت و موصوف در جمع که در پهلوی نیز معمول بوده است ولی از سده ی ششم از بین رفته است. مانند: “ساقیان ماهرویان”، “ایشان سوارانند”، “ناجوانمردان یارانم مرا فرو گذاشتند تا مجروح شدم” و غیره.
– هنگامی که عدد از یک بیش تر است معدود را بر عدد مقدم می دارند و یک “یای نکره” نیز به معدود می افزایند. مانند: غلامی بیست، تنی چند و غیره.
٩- به کارگیری واژه های زیبا و اصطلاحات و ضرب المثل های فارسی
در تاریخ بیهقی لغات زیبای فارسی و ضرب المثل های شیرین بسیار است و پیداست که این واژه ها و مثل ها در زبان گفت و گوی آن روزگار مرسوم و متداول بوده است. از آن جمله اند:
– بالا دادن = اهمیت دادن، بزرگ کردن مطلب
– فرا کردن = تحریک کردن
– روز سوختن = وقت تلف کردن
– فرا بریدن = مسکوت گذاشتن
– روی داشتن = صواب داشتن
– با جایی افتادن = کار به جایی موکول شدن
– پایستن = صبر و تامل کردن
– خرما به بصره بردن = زیره به کرمان بردن
– کلاه دو شاخ = اجازه ی ویژه ای بوده است که به بلند مرتبگان می داده اند
– دندان نمودن = مهارت به دشمن نشان دادن
– زبون گیری = عاجز کشی
– راه به دیه بردن = بی اساس نیست و راه به جایی می برد
١٠- به کارگبری کم واژه های عربی
در تاریخ بیهقی و نوشته های ابونصر شمار واژه های عربی بر همان قاعده ی قدیم است و بیش تر از ده درصد نیست. یعنی لغاتی است که یا فارسی ندارد یا لغات درباری و دولتی است که با فرمان ها و حکم ها و کتاب های علمی وارد ایران شده و یا لغات دینی است و یا لغاتی است که عربی آن ها از فارسی روان تر و رسا تر بوده است. ولی در تاریخ بیهقی یک دسته لغات تازه موجود است که به جز این موارد و از لغاتی است که به وسیله ی ادیبان و نویسندگان به تقلید از عربی وارد زبان فارسی شده است. مانند:
شغل، عهده، فساد، شرط، حدود، جانی، کتاب، لجاجت، قاعده، فضول، اعتماد، امر و نهی، کافی، اولیا، رغبت،وظیفه، عفو، عذر، علامت، عاقبت، نوبت، فصل، طاقت، عرضه، واقف، انتقام، سعادت، حبس، وقت، تدبیر، تلافی، اخبار، حاضر، منشور، خلوت، سطر، نعمت، رعیت، صدقه، متهم، خلل، واجب، مفرد، قصه، خجل، احتیاط، تماشا، مبارک، وکیل، رسم، معاینه، تسکین، وبال، شایع، ریاست، شهامت و غیره.
نسحه ی خطی تاریخ بیهقی بسیار کمیاب است. این کتاب نخستین بار در کلکته به کوشش ویلیام ماسولین انگلیسی در سال ١٢٤١ ش و بار دیگر به تصحیح ادیب پیشاوری در تاریخ ١۳٠۷ش به چاپ رسیده است.
ملک الشعرای بهار