خانه » همه » مذهبی » دور شدن از خدا

دور شدن از خدا


دور شدن از خدا

۱۳۹۲/۰۴/۲۲


۵۳۷۰ بازدید

سلام،دختر نوجوانی هستم که خیلی از خدا فاصله گرفتم اونقدر که از خودم بدم میاد.چون فقط از خودم یک دنیاپرست سنگدل ساختم که فقط به دنبال دانلود اهنگ و این جور کاراست (در عین حال که می دونم این کارها حرام است).فقط همین دو کعت نماز برام مونده که اون رو هم سرسری میخونم وسر نماز فکرم به صد جا پر میزنه. ولی زمانیکه به جامعه نگاه میکنم و از طرف دیگه یاد خدا میافتم دوچار دوگانگی اعتقادی می شم.(من دارای نفس خیلی ضعیفی هستم)،من به اخرتم فکر میکنم ولی چرا دست از این کارام بر نمیدارم نمیدونم. خواهشا راهنماییم کنید چون به بد جایی رسیدم واگه دعا یا ذکری وجود دارد که به من کمک میکند برام بفرستید. (اگه سوالمو بد نوشتم معذرت میخوام) **ازشما ممنونم**


سلام بر نوجوان مسلمانی که خدا ودین را دوست دارد ،آنقدر که از خدا فاصله گرفتنش را درک می کند ودوست دارد این فاصله کم بشود ومی داند که این دوری به سبب اعمالی است که مرتکب شده ولی خود به انجام آن راضی نیست !     
نوجوان گرامی! اراده ات را برترک گناه تقویت کن ، اگر چنین کردی وعمل ناپسند وگناه را از خود دور کردی ، وبه سراغ انجام واجباتت رفتی ، نفس قوی ومطمئنی پیدا خواهید کرد واز دوگانگی خارج خواهی شد؛ونور ایمان درتو تقویت خواهد شد. زیرا آن چیزی که می تواند شخص را به دوگانگی وحتی بیگانگی برساند دوری از خدا وتقرب به نفسانیات است! وآن امری که موجب عزت وسر بلندی واطمینان نفس است، ایمان وتقویت آن است! در دو موضوع به سخن می نشینیم الف ) تقویت ایمان  ب ) راه ترک گناه

الف ) ایما ن چیست ونشانه های آن کدام است :
برای تقویت ایمان ابتدا باید ببینیم ایمان چیست تا در نتیجه آن پی ببریم که چگونه می شود آن را افزایش داد. ایمان عبارت است از معرفت توأم با تسلیم قلبى و خضوع و خشوع دل به خداوند متعال و رسول او و آموزه هایى که به بشریت ارائه کرده اند. ایمان یعنی باوری یا نیرویی معنوی که باعث می شود انسان با شجاعت و قدرت و صدق و اخلاص برای رضای خدا تلاش کند و در مسیر قرب الهی قرار بگیرد و با آرامش کامل بدور از هر گونه شک و شبهه ای به انجام وظایف فردی و اجتماعی خود همت گمارد و از سرزنش هیچ سرزنش کننده ای هراس به خود راه ندهد، علامت ایمان این است که فرد مومن حتی از مرگ در این راه نگرانی ندارد و آن را شهادت در راه خدا می داند و از آن استقبال می کند.
حقیقت ایمان آن است که انسان خودش را در جبهه حق و تحت ولایت خداوند بداند و خلافت انسان کامل معصوم را بر خودش و جامعه بپذیرد و تحت فرماندهی ولی و خلیفه خدا در روی زمین، همیشه آماده نبرد بزرگ با دشمنان داخلی( جهاد اکبر)یعنی با نفس اماره و دشمنان خارجی (جهاد اصغر) با سلطه گران و ظالمان و کافران باشد و در عرصه این درگیری بتواند از جان و مال و آبروی خویش مایه بگذارد و از هیچ نیروی شیطانی هراس بدل راه ندهد و محکم و استوار، با صدق و اخلاص در راه خدا مبارزه و مقاومت کند و در مقابل سختی ها این راه بردبار و صبور باشد. این صفات و حالات، دورنمایی از یک انسان مومن واقعی است.
ما اگر بخواهیم حقیقت ایمان را به درستی و مصداقی درک کنیم باید مومن حقیقی و ویژگی های آن را بررسی کنیم. چرا؟ چون ایمان یک نیروی معنوی بسیار قوی و در عین حال پیچیده است که بدون مطالعه در مظاهر آن، شناختنی نیست. ایمان نیرویی است که در مومن ظهور می کند و ما تا مومن که ظرف ظهور ایمان است را به درستی نشناسیم، نمی توانیم به این نیروی معنوی، شناخت عمیق پیدا کنیم. البته برخی ویژگی های ایمان در قرآن کریم و روایات اسلامی آمده که برای این منظور قابل استفاده است ولی حقیقت ایمان را باید در فرد مومن واقعی مشاهده کنیم و نوع منش و تفکر و اخلاق انسان مومن است که این نیرو را معرفی می کند. به طور مثال از قرآن کریم می توان استنباط کرد که ایمان ،امرى اختیارى است به دلیل آن که در آیات بسیار به آن، امر شده است و روشن است که امر به چیزى از سوى حکیم مطلق، دلالت بر مقدور بودن و اختیارى بودن آن چیز دارد نگا: بقره / 41، 91، 186 – نساء / 136 – آل عمران / 179. و در این آیه به اختیارى بودن آن تصریح شده است: «إن هذه تذکرة فمن شاء اتخذ إلى ربه سبیلا» ؛ مزمل، آیه 19. «قطعاً این اندرزى است تا هر که بخواهد به سوى پروردگار خود راهى در پیش گیرد».
ایمان در قرآن، گونه اى از معرفت وعلم را داراست، ولى تمام هویت آن، از سنخ علم و معرفت نیست؛ بلکه افزون بر آن تسلیم و خضوع در برابر حق نیز مى باشدحجرات / 15 – بقره / 42 – توبه / 110. ؛ «إنما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا بأموالهم و أنفسهم فی سبیل الله أولئک هم الصادقون» ؛ حجرات / 15.«در حقیقت، مؤمنان کسانى اند که به خدا و پیامبر او گرویده و شک نیاورده و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کرده اند. اینانند که راست کردارند». پس اهل ایمان کسانى اند که در ایمان به خدا و رسول تردیدى نداشته، به آنها علم و یقین دارند «ود کثیر من أهل الکتاب لویردونکم من بعد إیمانکم کفارا حسدا من عند أنفسهم من بعد ما تبین لهم الحق فاعفوا و اصفحوا حتى یأتی الله بأمره…» ؛ بقره / 109. «بسیارى از اهل کتاب – پس از این که حق بر ایشان آشکار شد – از روى حسدى که در وجودشان بود، آرزو مى کردند که شما را بعد از ایمانتان، کافر گردانند. پس عفو کنید و درگذرید، تا خدا فرمان خویش را بیاورد».
این آیه، به روشنى حکایتگر این حقیقت است که بسیارى از اهل کتاب على رغم روشن شدن حق و علم آنها به آن، آرزو دارند تا مؤمنان را هم از روى حسد به گمراهى افکنند. بنابراین، ایمان تنها معرفت و علم نیست؛ بلکه باید در برابر حق خاضع و خاشع و قلباً تسلیم بود.
کافر و مؤمن خدا گویند لیک ——— در میان هردو فرقى هست نیک
آن گدا گوید خدا را بهر نان ———متقى گوید خدا از عین جان
گر بدانستى گدا از گفت خویش —— پیش چشم او نه کم ماندى نه بیش
سال ها گوید خدا، آن نان خواه ——همچو خر، مصحف کشد از بهر کاه
گر به دل درتافتى گفتِ لبش——– ذره ذره گشته بودى قالبش
نام دیوى ره برد در ساحرى——- تو به نام حق پشیزى مى برى   مثنوى / 2 / 502 – 497.
از نظرگاه قرآن، عمل جزء ایمان نیست، چرا که آیات متعددى وجود دارد که دلالت دارد عمل منفک از ایمان است، نگا: عصر / 3 – نساء / 124 و 162 – اعراف / 152 – فاطر / 10. اما عمل لازمه ایمان است و در واقع، ثمره و نتیجه آن تلقى گشته است؛ به صورتى که از دیدگاه قرآن عمل صالح تنها در کنار ایمان، پایدارى و دوام دارد و ایمان نیز تنها با وجود عمل صالح است که طراوت و نشاط مى یابد. نگا: نساء / 65 – انفال / 3 و 4 – مجادله / 22 – بقره / 177.
از منظر قرآن، به هر اندازه که معرفت آدمى عمیقتر و خضوع و خشوع و تسلیم قلبى او ژرف تر و مستحکم تر باشد، ایمان هم افزایش مى یابد و هر چه معرفت کم تر و سطحى تر و خضوع قلبى اندک و کم استقامت باشد، ایمان هم کاهش مى یابد. به هر روى، با توجه به درجات دو عنصر اساسى ایمان، یعنى معرفت و تسلیم قلبى، ایمان هم امکان کاهش یا افزایش دارد. نگا: آل عمران / 173 – انفاق، 2 – نساء / 136.
در ادامه گفتنی است: اگرچه ایمان امرى قلبى و باطنى است ولى آثار آن را در رفتار و اعمال فرد مى توان مشاهده کرد براى نمونه:
– مقدار اهتمام به نماز و تکالیف دینى دیگر،
– چگونگى معاشرت با دوستان و خویشان و رسیدگی به نیازمندان جامعه و مشارکت در پیشرفت و تکامل اجتماع.
– وضعیت خانوادگى و الگوهاى رفتارى فرد.
– ولایت پذیری و اهتمام به پیروی از امامان معصوم و در خط و جبهه حق بودن و مبارزه با اهل باطل. این نکته خیلی مهم است. مومن جبهه دارد و تحت ولایت معصوم و نایب معصوم حرکت می کند و این از نشانه های بزرگ اهل ایمان است. با توجه به این سه اصل مى توان میزان پایبندى فرد به ایمان را تا حدودى به دست آورد. رسول خدا(ص) فرمود: «هر فرد بر دین دوست و همنشین خود است».
هر چیزی نشانه ای دارد ایمان و تقوا هم نشانه هائی دارد، در خصوص ویژگى «ایمان» که یک صفت قلبى است به عرض مى رسانیم که راه شناخت و پى بردن به این ویژگى درونى، دقت در اعمال و رفتار ناشى از آن است. مثلاً شجاعت یک صفت نفسانى و درونى است و کسى نیست که ادعاى شجاعت نکند ولى راه تشخیص فرد شجاع از ترسو دقت در رفتارهاى وى و مشاهده آنها است. مثلاً کسى که شب از بیرون رفتن و یا واقع شدن در تاریکى امتناع مى ورزد و با مشاهده یک صحنه پراضطراب رنگ رخساره اش را مى بازد، نمى تواند شجاع باشد. حال براى پى بردن به ایمان افراد نیز باید از نظر رفتارى وى را مورد دقت قرار دهید. مثلاً شخص با ایمان به سهولت غیبت نمى کند، تهمت نمى زند، از انجام واجبات غفلت نمى ورزد و نمازهاى واجب را در اول وقت و باحضور قلب و کیفیت برتر به جا مى آورد، در رعایت حساب مالى (خمس و زکات) دقت دارد و وضعیت شخصى او از نظر پایبندى به امور شرعى و… بنابراین به صرف ادعا نمى توان کسى را با ایمان دانست چون مدعیان ایمان کم نیستند.

راه های تحصیل، ازدیاد و تقویت ایمان:
براى این که انسان اعتقادات خود را مستحکم تر کند، دو حرکت لازم است:

الف) حرکت علمى؛ یعنى، لازم است در حد توان خود به مطالعه و تحقیق بپردازد و با رجوع به کتاب هایى که در این زمینه نوشته شده، پاسخ سؤالات خود را دریابد و یا با سؤال کردن از عالمان دینى، ابهامات و شبهاتى که در ذهنش مطرح مى شود بازگو کند تا با روشن شدن ابهامات، اعتقادات خود را راسخ کند.
علم و ایمان رابطه ى طرفینى ندارند و این طور نیست که پس از کسب علم ،ایمان نیز حاصل بشود، چون متعلّق علم و ایمان جداى از هم است، علم به مغز و ایمان به دل تعلّق دارد (چه بسا انسان علمى را کسب کند، ولى بر آن ملتزم نشود) علّت این امر نیز آن است علم دین اگر براى کسى حاصل شد، حال نوبت دل مى رسد که با اختیار و قدرت تصمیم گیرى آن را به صورت ایمان در خود بپذیرد، اما بسیارى قبل از این که دل را جایگاه دین و ایمان بسازند – و در عمل به آن پایبند باشند – دل خود را به دنیا، لذّت هاى نفسانى و هواهاى شیطانى بسته اند، دلبستگى و دلدادگى این مردم چیزى جداى از مقوله دین و ایمان است. لذا قرآن مى فرماید: «انَّ فى ذلک لَذکرى لمن کان له قلب» حقاً در این (هلاک پیشینیان) یادآورى است، براى آن کس که داراى دل باشد (ق، آیه ى 37)
بنابر این اگر مایل هستیم از علم و معرفت دینى استفاده کنیم مى بایست اول دل داشته باشیم و به فرموده خداوند «لمن کان له قلب» دل را از آلودگى ها و تعلّقات بیهوده پیراسته سازیم. تا زمانى که تمایلات حیوانى بر قلب ما تسلط دارد، جایى براى انگیزه هاى متعالى باقى نمى ماند. اگر ما بخواهیم به آن چه مى دانیم حقّ است مؤمن و ملتزم شویم، چیزهایى را که ممکن است ما را از ایمان و پذیرش قلبى باز دارد، باید از خود دور سازیم، در این صورت آماده پذیرش و التزام نسبت به حقایقى مى شویم که حقّانیّت آن ها را از راه علم و معرفت کسب کرده ایم.
قرآن شریف در سوره حجرات قضیه عدّه اى اعرابى را تعریف مى کند که خدمت پیامبر مکرم اسلام آمدند و عرض کردند ما «ایمان» آورده ایم، ولى پیامبر مکرم اسلام به فرمان خداوند به ایشان فرمود: نگوئید ایمان آورده ایم، بلکه بگوئید اسلام آورده ایم و هنوز ایمان در قلب هاى شما وارد نشده است: «قالتِ الاعراب آمنّا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لمّا یدخُلِ الایمانُ فى قلوبِکُم»؛ (حجرات، آیه ى 14).
از قسمت بعدى آیه چنین استفاده مى شود که ایمان زمانى تحقّق پیدا مى کند که مؤمن حقیقى، از خداوند و رسولش اطاعت و پیروى نماید «… و ان تطیعُواللّه و رسوله… ان اللّه غفور رحیم» و اگر ایمان به مرحله عمل نرسد، اسلام است و هنوز به مرتبه ایمان راه نیافته، به عبارتى ایمان یک درجه از اسلام برتر است. لذا در حدیث مى خوانیم: «الایمان اقرارٌ و عمل و الاسلام اقرارٌ بلاعمل» ایمان عبارت است از باور قلبى و عملى به آن (اصول کافى، ج 2، ص 24).
بنابر این بر ماست که براى فراهم آوردن ایمان در دو زمینه تلاش داشته باشیم: الف) در زمینه تقویت شناخت خویش و دوم در زمینه انگیزش میل فطرى خویش به آوردن ایمان و انجام کارهاى شایسته. و معلوم مى شود که راه هاى کسب علم از درون انسان شروع مى شود:
1. تفکر و اندیشه در کتاب تکوین (طبیعت و جهان آفرینش) . تفکر پیرامون آیات و نشانه های خداوند در گستره هستی: توجه به این نشانه ها، یاد خدا را در دل ها زنده می کند و لطف و رحمت او را به ما یادآور می شود و در نهایت بر دوستی و محبت ما به خدا می افزاید. (ر.ک: سوره یس، آیات 23 تا 40).
2. تفکر و تدبر در خلقت خود انسان(مبدأشناسى).
3. تفکر و تأمل در پایان زندگى انسان (معادشناسى).
4. مراجعه به کتاب تشریع (قرآن و سیره اهل بیت علیهم السلام)
5. مطالعه تاریخ اسلام و تحلیل آن در تقویت ایمان تاثیری بسیار عمیق خواهد داشت.

ب) حرکت عملى؛ تاکنون دریافتیم که ایمان مقتضى عمل صالح است، این واقعیت را در آیه آیه قرآن شریف مى توانیم به دست آوریم: «والّذین آمنوا و عمِلوا الصّالحاتِ سنُدخِلِهُم جنّاتٍ…»؛ (نساء، آیه ى 57 و 122).
ایمان و عمل در دیدگاه قرآن دو جزء جدانشدنى از هم هستند، در واقع ایمان، شخص را به انجام عمل شایسته وا مى دارد، امّا در همین جا یک نکته دقیقى وجود دارد و آن این که ایمان، در صورتى مى تواند منشأ عمل صالح (تقوا) بشود که زنده و فعّال باشد. به عبارتى آگاهى و تنبه همواره باید زنده باشد تا منشأ اثر شود. توصیه شده در این مرحله براى تشخیص کار «خوب» از کار «بد» تا آن چه که عقل مى فهمد از عقل، و آن چه را نمى فهمد از شرع دریافت کنیم و بدانیم چه کارى را باید انجام دهیم و چه کارى را باید ترک کنیم. لذا موضوع انجام واجبات و ترک محرّمات مطرح مى شود.
نکته ى دیگر در سیر عملى آن است که مؤمن پیوسته به عمل صالح و کردار شایسته اهتمام بورزد، هر عمل شایسته، در تقویت ایمان و تقوا نقشى اساسى دارد و متقابلاً ایمان به دست آمده خود منشأ عمل شایسته تر مى شود و این ارتباط ایمان و عمل صالح به صورت صعودى تحقق مى یابد. «والذین اهتَدوا زادهُم هُدى» کسانى که هدایت الهى را بپذیرند خداوند هدایت آن ها را زیادتر مى کند (محمد، آیه ى 17)
نکته بعد این که مؤمن در عمل به دین خود مى بایست ارتباطى تنگاتنگ با عالمان دینى داشته باشد تا با استفاده از سیره علمى و عملى ایشان بیش از پیش در مسیر هدایت قرار گیرد و از آسیب ها و شبهات برکنار و مصون باشد.
رفتار زیر باعث تقویت ایمان خواهد شد:
1-توجه دائم به خداوند و ذکر و یاد او: حضور خداوند در خاطر ما، در همه لحظات زندگی، ارتباط ما را با او افزایش می دهد و به تدریج به پیوندی استوار می انجامد. یکی از حکمت های نمازهای پنجگانه، زنده نگه داشتن یاد خدا در طول شبانه روز، در دل مؤمن است. «یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا را بسیار یاد کنید» (احزاب، آیه 41). انجام برخی کارها مانند قرائت قرآن، دعا و زیارت، مطالعه سیره ائمه و همنشینی با نیکان و صالحان، ما را به یاد خدا می اندازد. برخی کارها نیز مانع توجه به خداوند است که باید این موانع را کنار زد تا غفلت بر آن حاکم نشود. قرآن کریم می فرماید: «یاد خدا دل های مؤمنان را می لرزاند و هنگامی که آیات الهی را گوش دهند، بر ایمانشان افزوده می شود» (انفال، آیه 2).
2-توجه به نعمت ها و الطاف خدا نسبت به انسان: اگر در زندگی خود توجه کنیم، خود را غرق در نعمت های الهی خواهیم یافت. فلسفه آفرینش این نعمت ها این است:
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند—– تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری (سعدی)
انسان بر خوان نعمت حق نشسته تا با یادآوری لطف او، یاد خدا را در دل زنده نگه دارد و قلب خود را به او نزدیک تر کند.
3-انجام نیکی ها و دوری از بدی ها: هر عمل نیک دل را نورانی تر می کند و برعکس هر گناه صفحه دل را تیره و کدر می سازد. باید بکوشیم با عمل به نیکی ها، دل خود را نورانی تر کنیم و با دوری از گناهان رشته محبت خود را با خدا استوار سازیم.
4- شرکت در جلسات و فعالیت های مذهبی و فرهنگی و ذکر اهل بیت(ع).

ب ) راههای ترک وکاهش انگیزه گناه:
یکی از راه های کاهش انگیزه گناه، شناختن باطن گناه می باشد، این شناخت از چند راه حاصل می گردد:
1. از طریق توجه به کلام خداوند متعال که علمش به همه چیز احاطه دارد، او که ظاهر و باطن و ملک و ملکوت در نظرش یکسان است و غیب و شهود برای او مشهود است در قرآن کریم، باطن بسیاری از گناهان را بیان فرموده است مثلاً باطن غیبت را؛ خوردن گوشت برادر مرده می داند. آن جا که می فرماید: «و لا یغتب بعضکم بعضاً ایجب احدکم ان یاکل لحم اخیه میتا فکرهتموه» (سوره حجرات، آیة 12).و بعضی از شما بعض دیگر را غیبت نکند آیا دوست دارید، گوشت برادر مردة خویش خورید پس همانا کرامت دارید.
در جائی دیگر خوردن مال یتیم را به خوردن آتش توصیف می کند که «إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً» (سوره نساء، آیة 10)، آنانکه اموال یتیمان را به ستمگری می خورند، در حقیقت آنها در شکم خود آتش جهنم فرو می برند و بزودی (به دوزخ) در آتش فروزان خواهند افتاد.
در حقیقت تمام اوامر و نواهی الهی حکایت از مصالح و مفاسدی است که در درون آنها نهفته است و هر چیز که برای روان و جسم آدمی مضرّ است حرام شده است و این امر و نهی از روی رحمت الهی است که مصلحت بندگانش را می خواهد و الا اگر همة مردم کافر گردند به خدا ضرری نمی رسد و در واقع افراد گناهکار خود را از سعادت و رحمت محروم و به بلا گرفتار می سازند. در روایات منقول از ائمه اطهار و رسول مکرم اسلام ـ علیهم آلاف التحیة و السّلام ـ هم، باطن بسیاری از گناهان بیان شده است از جمله امام صادق ـ علیه السّلام ـ در مورد باطن نظر به اجنبی می فرماید: «النظرة سهم من سهام ابلیس مسموم، من ترکها لِلّه عزوجل لا لغیره اعقبه الهه ایماناً یجد طعمه[1]» نظر به نامحرم تیری زهر آگین از شیطان است، کسی که آن را تنها بخاطر خدا ترک کند خداوند ایمانی در قلب او جایگزین می کند که لذت آن را بچشد.
  و از قرآن کریم و روایات معصومین ـ علیهم السّلام ـ استفاده می شود که جهنم و آتش های سوزان آن و مار و عقربها و انواع عذاب آن باطن همین اعمال حرامی است که انسانها مرتکب می شوند نه چیز دیگر چنانچه در قرآن کریم آمده است که «یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً» (سورة آل عمران، آیة 30) روز قیامت روزی است که هر کس آنچه را که از اعمال خیر انجام داده است حاضر می بیند. بنابراین کسی که به خداوند متعال و صدق کلام او ایمان دارد و می داند که نواهی الهی به خاطر مفاسدی است که در آن عمل وجود دارد و قول صادق مصدق را بپذیرد و به حقانیت آن ایمان آورد، کم کم از گناه پرهیز می کند و واقعاً وقتی که مرتکب گناهی می شود می ترسد و از آن بیزار می شود. وقتی که مال حرامی را می خورد گویا گوشت سگ می خورد و به همین خاطر از آن منزجر می گردد.
2. دیدن باطن گناه از راه تقوی؛ کسی که انسانی متقی است و هیچگاه عملی که خلاف تقوی باشد از او سر نمی زند، خداوند به او چشم بصیرت و قلبی آگاه می دهد که باطن امور را مشاهده می کند، بوی تعفن گناه را استشمام می کند. کسی که شامّة او بر اثر سرماخوردگی از کار افتاده است اگر یک غذای مانده که مسموم کننده است و بوی آن تغییر کرده و متعفن شده است را به او بدهند، متوجه خرابی غذا نمی شود و ظاهر زیبای آن را می بیند و از آن غذا میل کرده و بعد از دگرگونی حال و بستری شدن در بیمارستان، برایش روشن می گردد که غذائی که به او داده اند مسموم بوده است، ولی کسی که شامّة قوی دارد وقتی غذای مسموم را به او عرضه می کنند، بوی تعفن غذا، او را از خوردن غذا باز می دارد و با استشمام بوی بد غذا، میل به خوردن را از دست می دهد و از مسمومیت در امان می ماند آنها که از تقوای بالاتری برخوردارند، واقعاً بوی تعفن امور حرام را استشمام می کنند به همین خاطر اصلاً به گناه میل پیدا نمی کند، مثلاً اگر با یک مال غصبی غذائی لذیذ برای آنها تهیه شود، آن را به صورت چرک و خون می بینند و بوی تعفن آن را احسان می کنند و از خوردن آن سرباز می زنند.
  بعنوان مثال حضرت علی ـ علیه السّلام ـ باطن رشوه را مانند غذائی می داند که یک افعی، آن را بلعیده باشد، با زهر درون او مخلوط گشته باشد و سپس آن را برگرداننده باشد و اکنون فردی بخواهد، این استفراغ افعی را تناول کند. باطن استفادة ناصواب از بیت المال را چون آهنی گداخته در آتش می داند. برای روشن شدن مسأله به سخنان آن حضرت در (خطبه 224/ و در بعضی نسخ 215) توجه کنیم که: چنین می فرماید: «سوگند به خدا، اگر شب را بر روی خارهای (سعدان) بیدار به سر برم و یا در غلها و زنجیرها بسته و کشیده شوم، برایم محبوبتر است از اینکه خدا و رسولش را در روز قیامت در حالی ملاقات کنم که به بعضی از بندگان ستم کرده و چیزی از اموال دنیا را غصب نموده باشم. چگونه به کسی ستم روا دارم، آن هم برای جسمی که تار و پودش به سرعت بسوی کهنگی پیش می رود (و از هم می پاشد) و مدتهای طولانی در میان خاکها می ماند. سوگند به خدا عقیل برادرم را دیدم که به شدت فقیر شده بود و از من می خواست که یک «مَن» از گندمهای شما را به او ببخشم، کودکانش را دیدم که از گرسنگی، موهایشان ژولیده و رنگشان بر اثر فقر دگرگون گشته، گویا صورتشان با نیل رنگ شده بود. عقیل باز هم اصرار کرد و چند بار خواستة خود را تکرار نمود. من به او گوش فرا دادم، خیال کرد من دینم را به او می فروشم و به دلخواه او قدم بر می دارم و از راه و رسم خویش دست می کشم. امّا من برای بیداریش، آهنی را در آتش گداختم آن را به بدنش نزدیک ساختم، تا با حرارت آن عبرت گیرد، ناله ای همچون بیمارانی که از شدت درد می نالند، سر داد و چیزی نمانده بود که از حرارت آن بسوزد. به او گفتم: هان ای عقیل زنان سوگمند در سوگ تو بگریند، از آهن تفدیده ای که انسانی آن را بصورت بازیچه سرخ کرده ناله می کنی! امّا مرا بسوی آتش می کشانی که خداوند جبار با شعلة خشم و غضبش آن را برافروخته است، تو از این رنج می نالی و من از آن آتش سوزان نالان نشوم؟ از این سرگذشت شگفت آورتر داستان کسی است که نیمه شب ظرفی سر پوشیده پر از حلوای خوش طعم و لذیذ به درب خانة ما آورد ولی این حلوا معجونی بود که من از آن متنفر شدم، گویا آن را با آب دهان مار یا استفراغش خمیر کرده بودند به او گفتم: این صله و پاداش است یا زکات یا صدقه که اینها بر ما خاندان حرام است، گفت نه زکات است و نه صدقه بلکه هدیه است. به او گفتم: زنان بچه مرده بر تو گریه کنند، آیا از طریق آیین خدا وارد شده ای که مرا بفریبی؟ دستگاه ادراکت به هم ریخته؟ یا دیوانه شده ای؟ و یا هذیان می گویی؟ به خدا سوگند که اگر اقلیم های هفتگانه با آنچه در زیر آسمانها است به من بدهند که خداوند را با گرفتن پوست جوی از دهان مورچه ای نافرمانی کنم، هرگز نخواهم کرد. و این دنیای شما از برگ جویده ای که در دهان ملخی باشد، نزد من خوارتر و بی ارزش تر است علی را با نعمت های فناپذیر و لذتهای نابود شدنی دنیا چه کار!! از به خواب رفتن عقل و لغزشهای قبیح به خدا پناه می بریم و از او یاری می جوئیم»[2]
بنابراین برای پائین آمدن لذت گناه یا از راه ایمان به غیب و تصدیق کلام خدا و معصومین ـ علیهم السّلام ـ که صادقان تصدیق شده اند باید تعبداً بپذیریم که باطن گناه، آلودگی و آتش است و از آن بپرهیزیم یا باید بر اثر مخالفت هوای نفس و طی طریق تقوی به جایی برسیم که خود باطن گناه را ببینیم که این هم بدون طی طریق اوّل امکان پذیر نیست.
و برای آگاهی بیشتر به این کلام امیر بیان توجه کنیم که فرمود: «اذکروا انقطاع اللذّات و بقاء التبعات» (نهج البلاغه، حکمت، 425). بیاد آرید قطع لذتها و بقای مسئولیتهای آن را، که چگونه لذات دنیوی زود گذرند ولی آثار و تبعات آن دامنگیر انسان است و باید پاسخگو باشد. چه انسانهائی که یک قدم پیروی نفس نمودند، و آبرو و حیثیّت آنها برای همیشه در دنیا هم ریخته شد و رسوائی آخرت بسی سخت تر از دنیا است. یاد مرگ هم لذّت گناه را از انسان می ستاند که رسول خدا فرمود: «اذکروا هادم اللذات، قیل ما هو: قال المرت.[3]» اشاره: توجه داشته باشید که آگاهی از عواقب و آثار سوء گناه بر روح و رفتار انسان ما را در ترک گناه یاری می کند.
3. لذت ترک گناه
– گناه، به سبب آن که در مسیر خواسته های نفسانی و وسوسه های شیطانی است، لذت بخش است. از این روست که بسیاری از مردم به سوی گناه کشیده می شوند و ترک گناه برای بسیاری سخت دشوار است. با این همه اگر انسان بداند که با ترک گناه به چه لذتی بزرگ و ماندگارو پایدار می رسد، شاید کم تر گرایش به گناه یابد. امیرمومنان علی(ع) می فرماید: ترک گناه سخت است ولی ترک بهشت سخت تر است؛(غررالحکم، ص 350) زیرا آن حضرت ارزش بهشت و لذت های پایدار و جاودانه اش را می داند و می شناسد؛ چرا که بهشت نوشی بی نیشی است که در لذت های دنیوی هرگز نمی توان آن را یافت؛ زیرا هر نوش دنیایی و شیرینی آن با نیش و تلخی همراه است.
البته برای انسان ترک لذت نقد برای لذت نسیه سخت است؛ چرا که باور مردمان بر این است که غوره نقد به از حلوای نسیه است؛ بنابراین اگر به جای غوره ترش، شیرینی اندک را بچشند، هرگز حاضر نمی شوند تا این حلوای شیرین اندک را به حلوای شیرین بی پایان بدهند. از این جاست که امام صادق(ع) می فرماید: خوشا به حال کسی که به خاطر موعودی که آن را ندیده دست از تمایلات و خواهش های حاضر بردارد.(وسایل الشیعه، ج 11، ص 244) اما اگر انسان بداند که این شکیبایی وصبر در برابر خواهش های نفسانی چه پیامدها و برکاتی دارد، شاید این گونه عمل نکند؛ زیرا بسا شکیبایی یک ساعت که شادمادنی درازی به دنبال دارد و بسا لذت یک ساعتی که اندوهی دراز در پی خواهد داشت(مستدرک الوسایل، ج 2، ص 299) پس اگر انسان بخواهد حسابگرانه نیز بیاندیشد می بایست صبر کوتاه در دنیا را برای دست یابی به لذت بی پایان آخرت ترجیح دهد، تا خوشبختی و سعادت ابدی را درک کند. در حقیقت خوشبخت ترین مردم کسی است که برای لذت باقی از لذت فانی دست بردارد(غررالحکم، ص 198)، ولی افسوس که کم تر عاقل و خردمندی را می توان یافت که این گونه محاسبه کند و چنین به حسابرسی دقیق دست یابد؛ زیرا بسیاری از مردم به ظاهر دلبسته می شوند و حسابرسی را براساس لذت های زودگذر قرار می دهند و به جای لذت پاینده عبادت به لذت کوتاه معصیت رو می آورند. این در حالی است که هیچ عبادتی برتر و زیباتر از ترک شهوات و خواسته های نفسانی نیست(غرر الحکم، ص 351)
– پیامبر گرامی(ص) می فرماید: هفت کس را خداوند در روزی که سایه ای جز سایه او نیست، خود بر سرشان سایه می افکند. یکی از آن هفت کس، مردی است که زنی زیبا و دارای حسب او را به خود می خواهند و مرد بگوید که از پروردگار جهانیان می ترسم.(محجه البضیاء، ج 5، ص 185) یعنی کسی که بر لذت کوتاه چشم پوشد و لذت بهشت رضوان را بخواهد، چنین شخصی حسابرسی عاقل و خردمند است.
– البته برخی می گویند که از این لذت کوتاه بهره می بریم و سپس توبه می کنیم و پاک می شویم چنان که از مادر پاک و پاکیزه زاده شده ایم به طوری که گویی اصلا گناهی انجام نداده ایم، ولی می بایست دانست که ترک گناه، آسان تر از درخواست توبه است، چه بسا ساعتی که اندوهی دراز به همراه دارد.(وسایل الشیعه، ج 11، ص 451) به هر حال، ترک گناه آسان تر از درخواست توبه است(نهج البلاغه، صبحی الصالح ،ص 501)
براساس روایات، اگر انسان در میان دو راهی انجام کار نیک و ترک گناه گرفتار آید، دوری گزیدن از زشتی ها و بدی ها بهتر و سزاوارتر از انجام کار نیک است.(غررالحکم، ص 57)
– البته انسان های سالم و دارای فطرت پاک و خرد سلیم ، گرایش به نیکی ها داشته و بر اساس همین گرایش ذاتی است که از زشتی های گناه گریزان هستند؛ زیرا گناه جز زشتی چیزی نیست و انسان دوستدار زیبایی ها بدان گرایشی ندارد. از این روست که امیرمومنان در جایی دیگر می فرماید: هرکس نیکی ها را دوست داشته باشد، از حرام ها دوری می ورزد؛ زیرا حرام چیزی جز زشتی نیست که انسان طالب نیکی هرگز به آن سو نمی رود.(بحارالانوار، ج 77، ص 419)
– به هر حال، انسان عاقل انسانی است که لذت را در ترک گناه می جوید، چنان که زیبایی ها را در ترک آن می بیند و کار حرام را نه تنها به جهت بد بودن آن بلکه به سبب زشتی آن نیز ترک می کند؛ زیرا برای این افراد اگر چه عقل ایشان حکم می کند که این کار بد است، دل و احساس ایشان نیز حکم می کند که این کار زشت است. بنابراین، هم از نظر عقل و هم از نظر احساسات، گرایشی به گناه ندارند، زیرا آن را هم بد و هم زشت می یابند. این گونه است که از ترک گناه، در همین دنیا نیز لذت می برند، زیرا دوری از بدی ها و زشتی ها برای آنان لذت آفرین است.
– برخى گمان مى کنند که لذت ها منحصر در همین لذت هاى حسى مشترک انسان و حیوان است و لذایذ تصورى عقلى یا وجود ندارند یا در مقایسه با لذت هاى حسى ناچیزند. البته چنان که دانشمندان علم روانشناسى نیز گفته اند، لذایذ معنوى وجود داشته و نیز میزان اثر گذارى بالاترى از لذایذ جسمى دارند، ولى فقط کسانى مى توانند به درک آن برسند که روح و روان را از گناه و رذایل پاک کرده باشند. این لذت به لذت ترک گناه تعبیر مى شود.
اگر لذّت ترک لذت بدانى————————- دگر لذت نفس لذت نخوانى
سفرهاى علوى کند مرغ روحت ———————-گر از چند آزمایش آن را پرانى
– تنها راه درک لذایذ معنوى ، ترک انس با دنیا و گناه و به جاى آن انس گرفتن با دعا و نماز و کمک به محرومین و مستضعفین است . بدترین جزا و عذابى که خداوند براى گناهکار در نظر گرفته محروم شدن از حلاوت عبادت است .
– در حدیث قدسى آمده است که مردى به نزد موسى بن عمران علیه السلام آمد و گفت : به خدایت بگو من شخص گناه کارى هستم . چرا مرا عذاب نمى کند؟ خداوند فرمود: اى موسى ! به او بگو من بدترین بلا را بر سر تو آورده ام و تو را به بدترین عذاب دچار کرده ام (و تو نمى دانى ) و آن عذاب این است که شیرینى و حلاوت یاد و ذکر و مناجات مرا نمى چشى . نظیر همین احادیث در داستان پیامبران در خصوص حضرت شعیب است که مولوى آن را به نظم درآورده است :
آن یکى مى گفت در عهد شعیب ——————که خدا از من بسى دیدست عیب
چند دید از من گناه و جرم ها——————– وز کرم یزدان نمى گیرد مرا
حق تعالى گفت در گوش شعیب ——————-در جواب او فصیح از راه غیب
چند گیرم و تو بى خبر————————- در سلاسل مانده اى پا تا به سر
– همچنین از امام صادق علیه السلام روایتى نقل شده است که خلاصه روایت را صاحب کتاب«المراقبات » چنین آورده است :«هنگام نماز به قلبت نگاه کن ، اگر شیرینى عبادت را در آن مى یابى و دلت به مناجات با او شاد است ، بدان که در تکبیرت راست گفته اى ، ولى اگر لذت مناجات را در خود ندیده اى ، این دلیل بر آن است که در تکبیرت دروغ گفته اى و دلیل رانده شدن تو از درگاه خدا است.»
با توجه به مفاد این حدیث هر کس به راحتى مى تواند خود را بسنجد که آیا به مقام ترک لذت گناه و درک لذت مناجات رسیده است یا خیر؟

براى آگاهى بیشتر در این باره به منابع زیر مراجعه کنید:
1. تفسیر نمونه، تفسیر سوره حجرات
2. تفسیر سوره حجرات، محسن قرائتى
3. طهارت روح در آثار شهید مطهرى، عباس عزیزى.
4. نشریه قرآنى «بشارت» که یک نشریه دو ماهه و ویژه جوانان است.
5- انسان و ایمان (ج 2 از مجموعه آثار) شهید مطهری

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد