۱۳۹۲/۱۰/۱۵
–
۲۵۰ بازدید
من اهل بیت پیامبر (ص) رو خیلی دوس دارم هرکاری میکنم که حتی یه ذره مثلشون باشم نمیتونم برای اینکه بیشتر بخدا نزدیک شم باید چیکار کنم تو نماز خوندنم سهل انگاری هم میکنم .
درپاسخ به شما جوان با ایمان ،خوب است که معنی دوست داشتن و محبت به خدا واهل بیت علیهم السلام را با هم مرور می کنیم ، وببینیم که آیا به صرف عاشق شدن؛ همه چیز درست میشود؟! یا اصلا باید در معنی ومفهوم عشقی که از آن سخن می گوییم ! بیشتر توجه کنیم ! نا گفته نماند که در نظرما دوستی اهلبیت علیهم السلام چون در راستای دوستی خدا است پس همان دوستی خدا است !
الف ) معنی دوستی خدا واهل بیت پیامبرعلیهم السلام :
1- در قرآن آمده است که خداوند برای هیچ فردی بیش از یک دل ، درون او قرار نداده است.( احزاب/ 4) اگر کسی بخواهد دلش جایگاه محبت خدا باشد نباید محبت دیگران را هم عرض محبت خداوند در دل داشته باشد. اما محبت های طولی مانعی ندارد. باید محبت خداوند اصیل باشد و محبت های دیگر فرع بر محبت خداوند.غرض این که ، محبت انسان نسبت به خداوند باید بالاتر از محبت، نسبت به دیگران بوده و غلبه داشته باشد. چرا که «والذین آمنوا أشد حبا لله»( بقره/ 165).
2- انسان، فطرتا هر پدیده ی زیبایی را دوست می دارد و خداوند هم این خواسته ی فطری انسان را تأیید و آن را تثبیت نموده است. او جهان و انسان و مناظر پیرامون او را به زیباترین شکل آفریده و تناسب در اندام آفرینش را آنچنان رعایت نموده…. که تماشای آن هوش از سر تماشاگران می رباید… بطور کلی دیدن موجود زیبا و با طراوت، خود به خود برای انسان لذت بخش است؛ اگر چه نفع دیگری از آن عاید نگردد…. و از آنجا که اندیشه و فکر انسان در عالم ماده و زیبایی آن محدود نمی شود و زیباییهای روحانی و معنوی را بیشتر ارج می نهد، زیبایی نامتناهی معنوی را از همه چیز بیشتر طالب است. این زیباترین اوصاف معنوی در هستی نا متناهی احد و صمد وجود دارد که نظیری در زیبایی و کمالات ندارد؛ «لم یکن له کفوا ً احد» (مهر محبوب/ سید حسین حسینی).
از ازل بست دلم با سر زلفت پیوند *—* تا ابد سر نکشم وز سر پیمان نروم
دوست خوبم! خداوند کمال مطلق است و همه ی زیبایی ها از او نشأت گرفته؛ او کمال مطلق و سر چشمه ی همه ی کمالات است. لذا اگر عده ای او را دوست نمی دارند و یا به جای دوست داشتن خدا، به دوستی با غیر خدا و حتی دشمنی با او روی می آورند، بخاطر غفلت یا تربیت غلط و اعمال خودشان است (دقت کنید). محال است کسی با عمل به دستورات حق تعالی، فطرت خود را پاک نگه دارد و محبت شدید به خالق خود نداشته باشد.
3- خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله (آل عمران آیه : 31)بگو اگر خدا را دوست دارید از من اطاعت کنید تا خدا شما را دوست بدارد.
اطاعت از خدا ،نشانه دوستی با او است! ، اطاعت از خدا همان عبارتی است که در بیان نورانی حضرت رسول صلی الله علیه وآله قرار دارد که فرمود ازخدابترس (وواجباتت را به انجام برسان) واز گناه پرهیز کن ( وتقوای الهی) راپیشه کن .
(أ وحی اللّه إ لی داود علیه السلام یا داود من أ حب حبیبا صدق قوله و من رضی بحبیب رضی فعله و من وثق بحبیب اعتمد علیه و من اشتاق إ لی حبیب جد فی السیر إ لیه ). خدای تعالی به داود علیه السلام وحی فرمود:
ای داود! هر کس محبوبی را دوست بدارد سخنش را باور کند و هر که از محبوبی خوشش آید کرده های او نیز در نظرش پسندیده آید و هر که به محبوبی اعتماد داشته باشد به او تکیه کند و هر که شیفته محبوبی باشد برای دیدن او بکوشد.
این حدیث واحادیث دیگری که بیان خواهیم کرد همه گویای این مطلبند که لازمه اینکه ما خدا را دوست داشته باشیم این است که یک موحد واقعی باشیم .
4- یک مرتاض هندی به آیة الله انصاری همدانی گفته بود که می خواهم طی الارض را به شما بیاموزم ؛ ایشان فرموده بود : ما طی الارض لازم نداریم؛ ما بهترش را داریم ؛ ما توحید داریم . یعنی همه عالم زیر پای اهل توحید است .بله عارف حقیقی ، موحد حقیقی است ،و« همه عالم زیر پای اهل توحید است»
اساسا اگر عارفی در پی طی الارض باشد عارف نخواهد بود ؛ عارف تنها به دنبال عبودیت حق تعالی است ؛ که در این راه ممکن است قدرت طی الارض نیز به او عطا شود ؛ حتی به برخی قدرت طی السماء نیز عطا می شود ؛ ولی اینها برای عارف حقیقی مهم نیست ؛ و آنها را برای خود کرامت نمی داند ؛ آقا سید علی قاضی که خود صاحب طی الارض بود می فرمود: مرتاضان از ریاضت سخت به ریاضت آسان پناه برده اند ؛ پرسیدند ریاضت سخت چیست؟ فرمودند: ریاضت سخت آن است که انسان یک شبانه روز گناه نکند. این سخن آقا سید علی قاضی به ظاهر ساده می نماید ؛ ولی اگر بدانیم که اسراف از گناهان کبیره است ؛ و بزرگترین نعمت انسان عمر اوست ؛ و مصرف درست عمر ، مصرف آن در راه خداست ؛ آنگاه معلوم می شودکه ما دائما در بطن بزرگترین گناه یعنی اتلاف عمر زندگی می کنیم ؛ اگر کسی دست از اتلاف عمر بر دارد آنگاه به چیزی فراتر از طی الارض می رسد.
مرحوم دولابی می فرمود: در باب محبت ، زبان هم تأثیر دارد. به خودت تلقین کن که خدا من را دوست دارد. و قرص و محکم واستوار بگو. اگر دوست نداشت، خلق نمی کرد و به خودت تلقین کن ،آن وقت می بینی در به روی تو باز می شود. علت خلق مخلوقات پیدایش انسان عارف است و براساس این آیه ، به قول استاد جوادی آملی: وظیفه ی انسان کامل، ترسیم هندسه ی محبت است.
خداوند تعالی به داود علیه السلام وحی فرمود: ای داود! به بندگان زمینی من بگو: من دوست کسی هستم که دوستم بدارد و همنشین کسی هستم که با من همنشینی کند و همدم کسی هستم که با یاد و نام من انس گیرد و همراه کسی هستم که با من همراه شود، کسی را بر می گزینم که مرا برگزیند و فرمانبردار کسی هستم که فرمانبردار من باشد. هر کس مرا قلباً دوست بدارد و من بدان یقین حاصل کنم ، او را به خودم بپذیرم و چنان دوستش بدارم که هیچ یک از بندگانم بر او پیشی نگیرد. هر کس براستی مرا بجوید بیابد و هر کس جز مرا بجوید مرا نیابد. پس – ای زمینیان ! – رها کنید آن فریبها و اباطیل دنیا را و به کرامت و مصاحبت و همنشینی و همدمی با من بشتابید و به من خوگیرید تا به شما خوگیرم و به دوست داشتن شما بشتابم .
عوامل محبت
1- عامل معرفت :
محبت رابطه اى است میان محب و محبوب. وقتى محب به محبوب معرفت یابد، چون در او کمالى مشاهده مى کند به او محبت مى یابد. بنابراین یکى از عوامل اصلى و در واقع شرط لازم پدید آمدن محبت، معرفت است.
محبت انسان به کمال، ریشه در معرفت او به خویشتن دارد. هر انسانى نسبت به خود، علم حضورى دارد و همزمان وجود خود ـ که رتبه اى از کمال است ـ و فقر خود را درک مى کند. پس به خود محبت دارد؛ چرا که خود را واجد رتبه اى از کمال مى شناسد، و به کمالاتى که در انتظار اوست محبت دارد، چرا که از فقر خود، آگاه و از آن بیزار است.محبت انسان به خود او را وامى دارد که به سوى کمال حرکت کند و نقص را از خود بزداید. هرچیز که محبوب انسان واقع مى شود، از آن روست که انسان کمالى را در آن مى یابد و رسیدن به آن را رفع نقص خود مى داند. قواى نفس انسان، هریک به تناسب خود، دوستدار چیزى هستند؛ محبتِ غذا، نکاح، جاه، مال و هر محبت دیگرى براى رفع نقصانى در انسان است.
2- عامل کمالِ موجود در محبوب
دقت در عامل معرفت، عامل اصلى دیگرى را به ما نشان خواهد داد. معرفت به کمال، عامل محبت است. پس «کمالِ موجود در محبوب» یکى دیگر از عوامل ایجاد محبت است.هر دو عامل یعنى معرفت به کمالِ محبوب و کمال موجود در محبوب، هرچه رتبه بالاترى داشته باشند محبت نیز شدیدتر خواهد بود. این دو عامل، هم در محبت موجود ناقص به کمال و هم در محبت موجود کامل به کمال، حضور دارند؛ یعنى هم انسان در اثر معرفت به کمالِ محبوب، به آن محبت مى یابد و هم خداوند به سبب کمال بندگان، به آنها محبت دارد.عامل سومى نیز در محبت وجود دارد که مختص محبتِ موجود ناقص به کمال است. آن عامل، آگاهى به فقر و نیازمندى است. عاملِ سومِ محبت انسان به کمال، شناختِ فقر و وابستگى اوست. انسان، فاقد برخى کمالات است و از این فقدان بیزار است، پس به رفع آن مشتاق مى شود و محبتِ کمال را پیدا مى کند.
مراتب محبت
با توجه به این عوامل، درمى یابیم که هرگاه عوامل محبت قویتر باشند، محبت نیز شدیدتر است. بنابراین مى توان برترین رتبه محبت را هنگامى یافت که محبوب در بالاترین مرتبه کمال باشد. برترین محبوب خداست، چرا که کاملترین حقیقت هستى اوست و برترین و شدیدترین محبت وقتى تحقق مى یابد که محبوب خدا باشد.
بالاترین رتبه معرفت به برترین موجود عالَم، شدیدترین محبت را پدید مى آورد. بنابراین هر موجودى که به خداوند معرفت بیشترى داشته باشد، محبت شدیدترى دارد. بیشترین معرفت به خداوند از آنِ خود خداوند است؛ یعنى او به ذات خود معرفت دارد و دیگر موجودات همه از معرفت حقیقت او عاجرند: «ماعرفناک حق معرفتک».
3- عامل آگاهی انسان
عامل سوم محبت، به انسان اختصاص دارد. آگاهى انسان از فقر خود، ناشى از علم حضورى او به وجود خود است. انسان به خود و محدودیت وجود خود بالاترین آگاهى را دارد. در نگاه اول، این آگاهى در همه انسانها شدید و به یک میزان، است ولى به دو دلیل این معرفت نیز داراى مراتبى است: اوّل آنکه انسانهاى معصیت کار و سرکش، چنان از نفس خویش غافل مى شوند که گاه ادعاى خدایى مى کنند و فقر و نیازمندى خود را منکر مى شوند. در قرآن کریم آمده است: ولاتکونوا کالذین نسوااللّه فانسیهم انفسهم اولئک هم الفاسقون؛ [حشر 19] و چون کسانى مباشید که خدا را فراموش کردند و او [نیز] آنان را دچار خود فراموشى کرد، آنان همان نافرمانانند.
در این آیه فراموشى خداوند سبب خود فراموشى معرفى شده است. خودفراموشى همراه با غفلت، از صفات نفس است. کسى که خود را فراموش کند فقر و ذلت و نیازمندى خود را نیز فراموش مى کند، بر خود تکیه مى کند و خود را در برابر خداوند موجودى مستقل گمان مى کند که امور خویش را خود مى تواند تدبیر کند و با استفاده از علم و قدرت خود نیازهایش را برطرف سازد. چنین انسانى از نقص و فقر خویش غافل مى شود و عاملِ محبت به کمال، در او نقصان مى یابد.
دلیل دوم این است که هرکس فقر خود را در مقایسه با کمال الهى، بیشتر و بهتر درک مى کند. کسى که فقر خود را با غناى خداوند مقایسه کند عمق و شدت نیازمندى خود را بهتر از هر کسى درک مى کند؛ زیرا به فقر خود به سبب علم حضورى به خویشتن، آگاه است. چون معرفت انسانها به خداوند داراى مراتب است، معرفت آنها به فقر خویش نیز داراى مراتبى خواهد بود. بنابراین مى توان گفت چون عامل سوم محبت نیز مراتبى دارد، برترین مرتبه محبت و شدیدترین آن، از آن انسانهایى است که بیشترین معرفت را به خداوند دارند و درنتیجه بیشترین معرفت را به فقر و نیازمندى خود دارند.محبت پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام ، دو عامل از عوامل محبت را در بالاترین رتبه ممکن داراست:
1ـ محبوب آنان کاملترین موجود هستى است.
2ـ معرفت آنان به فقرِ خودْ بالاترین معرفت است.
ولى البته معرفت آن بزرگواران به محبوبشان بالاترین معرفت نیست، چرا که معرفت خداوند به خویش برترین معرفت ممکن به برترین موجود عالم است و درنتیجه محبت خداوند به خویش، برترین محبت است.
محبوبهاى انسان
محبت انسان یا به خویشتن است یا به غیر. محبت انسان به خود، محبتى شدید است؛ چرا که معرفت او به خود بسیار نزدیک است. محبت به غیر، انواعى دارد. انسان به اجسام و افراد و خداوند محبت دارد. محبت انسان به اجسام مانند محبت او به غذا، مناظر زیبا، وسایل رفاه و امثال آن است. محبت به افراد مانند محبت به والدین، فرزندان، همسر، دوستان و خویشاوندان و … است که نوعا یا به محبت انسان به خود باز مى گردند، مانند محبت به فرزند؛ و یا یکى از نیازهاى او براى یافتن کمالى خاص را برآورده مى کند. انسان خواستار کمال است و هرچه در ایجاد رشد و حرکت او به سوى کمال مؤثر باشد محبوب اوست. والدین سبب ایجاد او بوده اند و همسر نیاز او به بقاء و ادامه وجود و نیز درک لذایذ خاصى را برآورده مى کند؛ ولى یکى از نیازهاى انسان که مهمترین نیاز اوست استکمال قوه ناطقه اوست. قوه ناطقه انسان خواستار معرفت است، چون معرفت موجب کمال آن قوه است و هرچه معرفت برتر باشد، کمال این قوه فراهم تر است. پس انسان در جستجوى کمال قوه ناطقه خود، به معرفت خدا مى رسد و چون خدا را شناخت به او عشق و محبت مى ورزد.
محبوبِ حقیقىِ انسان خداست، زیرا هر موجود دیگرى جز او فقیر است و کمال او وابسته به خداست. خدا به او وجود داده است و او از خود چیزى ندارد. انسان محّبِ کمال حقیقى است و هیچ کمالى جز ذات مقدس خداوند، حقیقى و مستقل نیست. پس هیچ محبوبى جز خدا شایسته محبت نیست. هر محبوب دیگرى از آن رو مى تواند محبوب انسان باشد، که مخلوق خداست و جلوه اى از وجود و قدرت و لطف اوست.محبوب حقیقىِ انسان خداست، زیرا موجودى نامتناهى و کمال مطلق است. محبوبهاى دیگر همه ناقصند و هرکس محبوبى جز خدا انتخاب کند محبوبى دروغین را برگزیده است و بزودى در خواهد یافت که محبوب حقیقى چیز دیگرى است. تفاوت محبت به خداوند و غیر او، مانند تفاوت تأثیر داروى شفابخش با تأثیر داروى مسکّن است. داروى مسکّن درد را موقتا تسکین مى دهد، ولى درمان نمى کند و بیمار پس از مدت کوتاهى دوباره دچار درد و رنج مى شود؛ ولى داروى شفابخش علت درد را از بین مى برد. هرکس محبوبى جز خدا اختیار کند، تا مدت زمانى آرام مى گیرد، ولى چون نقص و فقر آن محبوب را دریافت خواستار محبوبى کاملتر مى شود و طلب و خواست او باز مى گردد.
محبت به غیر خدا موجب خسارت و حسرت است، چرا که هر محبوبى جز خدا زوال پذیر است. دنیا و اموال و اولاد، شایسته محبت بى واسطه نیستند. خداوند دنیا را به بارانى تشبیه مى کند که موجب روییدن و شکفتن گیاهان مى شود، ولى سپس خزان مى رسد و همه آن زیباییها نابود مى شوند:
اعلموا انما الحیوة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فى الاموال والاولاد کمثل غیث اعجب الکفار نباته ثم یهیج فتریه مصفرّا ثم یکون حطاما و فى الاخرة عذاب شدیدٌ ومغفرة من اللّه و رضوان وما الحیوة الدنیا الا متاع الغرور؛ [حدید20] بدانید که زندگى دنیا، در حقیقت، بازى و سرگرمى و آرایش و فخرفروشى شما به یکدیگر و فزون جویى در اموال و فرزندان است. [مثل آنها] چون مثل بارانى است که کشاورزان را رستنى آن به شگفتى اندازد، سپس [آن کشت] خشک شود و آن را زرد بینى، آنگاه خاشاک شود، و در آخرت [دنیاپرستان را] عذابى سخت است و [مؤمنان را] از جانب خدا آمرزش و خشنودى است، و زندگى دنیا جز کالاى فریبنده نیست.
محبوبهاى دروغین، مزاحم رسیدن به محبوب واقعى هستند و محب را فریب مى دهند و از محبوب واقعى غافل مى کنند. کسى که محبت محبوبى دروغین را در دل دارد، همچون کسى است که داروى مسکن مصرف کرده و چون دردى احساس نمى کند از درمان خود غافل مى شود و زمان را براى درمان از دست مى دهد. تأخیر در درمان ممکن است خطرناک و هلاک کننده باشد. تأخیر در محبت ورزیدن به محبوب حقیقى نیز ممکن است باعث کدورت دل و غفلت از او شود و به انکار خدا و لطف و احسان او بیانجامد.
نشانه هاى محبت حقیقى
1ـ محبت حقیقى پایدار است. محبتهایى گذرا هستند که یا محبوب به خطا برگزیده شده باشد و یا محبوب اصلاً محبوب نبوده باشد. هرگاه کسى گمان کند موجودى داراى کمال است و به آن محبت ورزد و سپس دریابد که هیچ کمال اصیلى در او نبوده است، محبت او زایل مى شود و به جستجوى موجود کامل برمى آید. همچنین اگر محبت به چیزى یا کسى براى رفع نیاز خویش باشد، پس از رفع نیاز، محبت به آن محبوب تمام مى شود؛ چرا که نیاز محبّ برآمده است و کمالِ مورد نظر خویش را یافته است.محبت به خداوند پایدار است، زیرا کمال حقیقى فقط از آن اوست و هیچگاه انسان خداشناس به معرفتِ کاملِ خداوند نمى رسد. در هر مرتبه از معرفت به خدا، انسان به ضعفِ معرفت خویش آگاه مى شود و خواهان ارتقاء معرفت خود به خداوند مى گردد؛ چرا که خداوند موجود بى پایانى است که عقول از معرفتِ کنه او عاجزند و هرچه در وادى معرفة اللّه مى شتابند، باز هم راه باقى است و اشتیاق فراوان تر مى شود.
2ـ محبت حقیقى محبتى است که محب به هرچه که به محبوب انتساب دارد علاقمند باشد. انسانهاى عارف به همه مظاهر هستى محبت دارند؛ به انسانها، طبیعت، حیوانات، رودها و جنگلها… چرا که همه اینها را جلوه خدا و مخلوق ذات اقدس اومى دانند.
3ـ محبت واقعى محب را گوش به فرمان محبوب مى کند. محب همیشه در آرزوى رضاى محبوب است. پس همانطور که او مى خواهد عمل مى کند و خود را آنگونه که محبوب مى پسندد مى سازد. محب واقعى، اراده محبوب را بر اراده خود مقدم مى دارد و با خواست او مخالفت نمى کند.
4ـ محب واقعى همیشه به یاد محبوب است و هیچ چیز دیگرى موجب غفلت او از یاد محبوب نمى شود.
5ـ محب واقعى خواستار دیدار محبوب و همنشینى و هم صحبتى با اوست. محب واقعى شنیدن سخن محبوب و سخن گفتن با او را دوست دارد و از دیدار محبوب سیر نمى شود.
محبت به خدا
محبت به خداوند محبت راستین است و خداوند یگانه محبوب حقیقى است. همه نشانه هاى محبت حقیقى در محبت به خدا هست. محبت به خداوند پایدار و زوال ناپذیر است، چرا که هیچ کمالى برتر از خداوند نیست و هیچ جمالى زیباتر از او وجود ندارد. کسى که خدا را بیابد همه چیزها در چشم او ناقص و حقیر مى آید:
ماذا وَجد من فقدک وماالذى فقد من وجدک لقد خاب من رضى دونک بدلاً؛ [دعای عرفه امام حسین علیه السلام] آنکه تو را نیافت، چه یافت؟ و آنکه تو را یافت، چه نیافت؟ کسى که به غیر تو راضى و مایل گشت یقیناً محروم شد.
محبت به خداوند با هیچ محبت دیگرى قابل قیاس نیست. هر محبت دیگرى اگر در طول محبت خدا باشد و به سبب محبت به خدا باشد، محبتى راستین وگرنه دروغین است. کسى که غیر خدا را دوست مى دارد و محبت او را بر محبت خدا برمى گزیند، مؤمن نیست. مؤمنان بیشترین محبت را به خداوند دارند. «والذین آمنوا اشدّ حبا للّه» [بقره 165] . محبت خدا شرط ایمان است و کسى مؤمن است که خدا و رسولش را بیش از هر چیز دیگرى دوست داشته باشد. از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله روایت شده است:لایؤمن احدکم حتى یکون اللّه ورسوله احب الیه مما سواهما؛ [البخاری 1- 60.و روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج 16، ص: 145] هیچیک از شما تا زمانى که خدا و رسولش محبوبترین کس در نزد او نباشد، ایمان نیاورده است.
مؤمنان واقعى مى خواهند قلبشان آکنده از محبت خداوند باشد تا هیچ محبت دیگرى در آن جاى نگیرد. امام زین العابدین علیه السلام در دعاى «ابوحمزه ثمالى» اینگونه دعا کرده اند: اللهم انى اسئلک ان تملأ قلبى حبا لک؛ اى خدا از تو مى خواهم که قبلم را از محبتت آکنده سازى.
ویژگى دوستان حقیقى خدا این است که جز محبت او را در دل نداشته باشند. امام حسین علیه السلام در دعاى «عرفه» اینچنین مناجات مى فرمایند: « انت الذى ازلت الاغیار عن قلوب احبائک حتى لم یحبوا سواک؛ تو همانى که بیگانگان را از دلهاى دوستانت زدودى تا جز تو را دوست ندارند.»
دومین نشانه محبت حقیقى، محبت به همه چیزهایى است که به محبوب انتساب دارد. محبت به غیر خدا وقتى مذموم است که محب، محبوب را مستقل بداند و کمال و جمالِ آن را وابسته و ناشى از خداوند نداند؛ ولى اگر کسى مخلوقاتِ خداوند را به خاطر انتساب به خداوند بخواهد و دوست بدارد، محبت او ممدوح و پسندیده است. اینگونه دوستى منافاتى با دوستى خدا ندارد، بلکه عین دوستى با خداست. محبت به بندگان صالح خدا محبت خداست. کسى که بنده صالحى را به سبب ارتباط و اتصال با خدا دوست دارد، کسى را دوست دارد که خدا دوستدار اوست، پس محبت او اصالتا از آن خداست و ترشحى از محبت به خداوند است. خداوند بندگان مؤمن و صالح را دوست دارد و بندگان ظالم و عاصى را دوست نمى دارد؛ پس کسى که حب و بغض خود را متناسب با حبّ و بغض خداوند نماید مى تواند مدعى دوستى خدا باشد:
من احب للّه وابغض لله واعطى لله ومنع للّه فهو ممّن کمل ایمانه؛ [المحاسن للبرقی/ ج 1 ص 263] کسى که به خاطر خدا محبت و بغض ورزد و به خاطر خدا ببخشاید و باز دارد پس او کسى است که ایمانش کامل شده است.
در روایات آمده است که دوستى مؤمنین به یکدیگر از بزرگترین شاخه هاى ایمان است و کسى که دوستى و دشمنى او براى خدا باشد برگزیده خداوند است. اهمیت محبت ورزیدن به کسانى که خداوند آنها را دوست مى دارد و دشمنى با دشمنان خدا، به قدرى است که این دوستى و دشمنى محک ایمان و نیک سیرتى انسانهاست. امام صادق علیه السلام به یکى از اصحاب خود مى فرمایند: اگر مى خواهى بدانى که آیا در تو نیکى و خیرى هست، به قلب خود رجوع کن. اگر بندگان مطیع خدا را دوست مى دارى و گناهکاران را دشمن مى دارى، پس در تو خیرى هست و خداوند تو را دوست دارد و اگر چنین نیستى، در تو خیرى نیست و مبغوض خداوند هستى. انسان با آنکه دوست مى دارد همراه است.
اینگونه روایات نشان مى دهد که محب واقعى خداوند، به غیر خداوند نیز محبت دارد، چرا که آن غیر به خدا منسوب است و اگر کسى به محبوبهاى خداوند یعنى انبیاء و اولیاء و صالحان دوستى نورزد، محبت او به خداوند واقعى نیست و نیز اگر دشمنان خدا را که رشته اتصال و ارتباط با خداوند را گسیخته اند دشمن ندارد، به خداوند محبت واقعى ندارد و ایمان او حقیقى نیست: لاتجد قوما یؤمنون باللّه والیوم الآخر یوادون من حاد اللّه ورسوله ولو کانوا آباؤهم او اخوانهم او عشیرتهم اولئک کتب فى قلوبهم الایمان وایدّهم بروحٍ منه ویدخلهم جنّاتٍ تجرى من تحتها الانهار خالدین فیها رضى اللّه عنهم ورضوا عنه اولئک حزب اللّه الا ان حزب اللّه هم المفلحون؛ [المجادلة /22]
قومى را نیابى که به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند و کسانى را که با خدا و رسولش مخالفت کرده اند ـ هرچند پدرانشان یا پسرانشان یا برادرانشان یا عشیره آنان باشند ـ دوست بدارند. در دل اینهاست که خدا ایمان را نوشته و آنها را با وحى از جانب خود تأیید کرده است و آنان را به بهشتهایى که از زیر درختان آن جویهاى روان است در مى آورد، همیشه در آنجا ماندگارند، خدا از ایشان خشنود و آنها از او خشنودند، اینانند حزب الله. آرى، حزب خداست که رستگارانند.
محب واقعى خدا، خود را آنگونه که خدا مى پسندد مى سازد. عمل خود را مطابق خواست او مى نماید و ظاهر خویش را خداپسند مى آراید. محب واقعى خدا، مى کوشد محبوب خدا باشد. هر محبى آرزو دارد که محبوبش به او محبت داشته باشد. راه این محبت دوسویه را محبوب حقیقى بر زبان حبیبش جارى نموده و به ما آموخته است:قل ان کنتم تحبون اللّه فاتبعونى یحببکم اللّه. [آل عمران /آیه 31]
تبعیت از پیامبر صلى الله علیه و آله نشان راستگویى در اظهار محبت است و چون کسى در محبت خویش به خداوند صادق باشد، خداوند نیز او را دوست مى دارد. تبعیت از پیامبر صلى الله علیه و آله یعنى عمل به کارهایى که خدا دوست دارد و ترک آنچه خداوند نمى پسندد. براى ساختن خویش به چهره و گونه اى خداپسند، باید از خود خدا و رسول او پرسید که چگونه باشیم. در قرآن کریم پاکیزگان، توبه کنندگان، محسنین، متقین، صابران، مقسطین، و کسانى که بر خدا توکل مى کنند و در راه او مى رزمند، محبوب خدا معرفى شده اند و تجاوزکاران، ظالمان، مفسدان، کافران، گنه کاران، مستکبران، خیانت پیشگان، مسرفان و کسانى که نعمتهاى خداوند را کفران مى کنند محبوب خدا نیستند.
پس اگر کسى خواهان محب واقعى شدن است و مى خواهد محبوب خدا باشد، باید از این راهنمایى ها بهره گیرد و با پیروى از دستورات پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله ، دل خویش را از محبت غیر پاک سازد و سر به فرمان پروردگار نهد. کسى که دوستدار واقعى خداست، از مناجات با او لذت مى برد و از اینکه خدا با او سخن بگوید شادمان مى شود. درباره سخن گفتن خدا با انسان ،اشاره اى به فضیلت و آثار تلاوت قرآن بکنیم؛ قرآن سخن خدا با بنده و عهد او با بندگان است. از امام صادق علیه السلام روایت شده است: القرآن عهداللّه الى خلقه، فقد ینبغى للمرء المسلم أن ینظر فى عهده و أن یقرأ منه فى کل یومِ خمسین آیةً؛ قرآن عهد خداوند با بندگان است. پس بر هر مسلمانى شایسته است که در عهد خداوند نظر کند و در هر روز پنجاه آیه قرائت نماید.
در پایان این مبحث مناسب است یادآورد شویم که محبت خدا به انسان با محبت انسان به خدا فرق مى کند. خداوند کمال مطلق است و انسان نیاز مطلق. انسان خواستار کمال است، پس به کمال مطلق عشق مى ورزد و خواهان اوست. ولى در برابر کمال خداوند هیچ کمال دیگرى وجود ندارد. پس مقصود از محبت خدا به بندگان استکمال بنده است، یعنى چون بنده به اختیار خود طریق کمال را مى گزیند، خداوند او را دوست مى دارد و در این کمال جویى او را یارى مى دهد و چون بنده راه هلاکت و سقوط را در پیش گیرد غضب الهى شامل حال او مى شود. دوستان خدا اگر قلب خود را از محبت غیر او خالى کنند و هرچه را او مى پسندد و فرمان مى دهد عمل نمایند و همواره در یاد او باشند، خداوند نیز آنان را دوست مى دارد و کمال مطلوب آنان را به آنها اعطا مى کند.
ب ) راجع به سهل انگاری درنماز!
عوامل سستی در نماز:
ما در این جا ضمن شمارش عوامل سستی درنماز، بعضا ، راهکارهای عملی مقابله باآن راهم بیان خواهیم کرد .
سستی نسبت به نماز عوامل متعدد و فراونی دارد که به مهم ترین آنها اشاره می شود :
1- عدم آگاهی لازم از آثار و خیرات و برکات نماز در زندگی فردی و اجتماعی و در تامین سعادت دنیا و آخرت انسان و نیز غفلت و فراموشی فلسفه و آثار نماز و عدم معرفت نسبت به خالق یکتا و حقیقت نماز که باعث می شود توجّه به نماز در ما کمتر شود .
مهمترین مشکل ما با نماز اینست که خود را نیازمند به نماز خواندن , نمی دانیم بلکه تنها به چشم یک تکلیف به آن نگاه می کنیم ؛ تکلیف هم همانطور که از لفظ آن معلوم است یعنی کاری که با مشقت و سختی انجام پذیرد . همه ی اینها به این خاطر است که نسبت به خالق خویش , معرفت صحیحی نداشته و از اسرار نماز آگاه نیستیم . اگر پی به عظمت خدای یکتا ببریم و بدانیم که او معشوق هستی است و نماز عشق بازی با این معشوق است و او با همه عظمت خود به ما اجازه داده که به دیدارش برویم، آیا در انجام آن کوتاهی خواهیم کرد؟
انبیاء الهی و اولیاء خدا چون عظمت حق تعالی را درک کرده بودند نماز را نور چشم خود می دانستند و ندا در می دادند که «کفی بی عزا ً ان اکون لک عبدا ً و کفی بی فخرا ً ان تکون لی ربا ً»- برای من همین عزت , که عبد تو باشم و برای من همین فخر , که تو رب من باشی کفایت می کند- و اینان همانها هستند که قرآن در وصفشان فرمود : «یخرون للاذقان سجدا »
در محجة البیضاء آمده است که خداوند فرمود : یا داود : اگر آنان که روی از من گردانیده اند می دانستند انتظار و شوق مرا به ترک معصیتشان و مدارایم را با ایشان , هر آینه از شوق , جان می باختند و در اثر محبت و عشق , بند بندشان از هم می گسست .
ندهی اگر به او دل , به چه آرمیده باشی ؟ // نگزینی ار غم او چه غمی گزیده باشی؟
نظری نهان بیفکن , مگرش عیان ببینی // گرش از جهان نبینی زجهان چه دیده باشی؟
سوی او چو نیست چشمت ,چه در آیدت به دیده؟ // سوی او چو نیست گوشت چه سخن شنیده باشی؟( فیض کاشانی )
اما از راهکار عملی مقابله با آن : همانطوری که ملاحظه می شود ، لازم است که آگاهیهای لازم را از طرق مختلف به دست آوریم ، مثل خواندن کتاب ومعرفی کتب مفید ، تشکیل وشرکت در جلسات دینی ، رفتن در پای منبرمبلغین در مساجد وتکایا ویا پیدا کردن دوست وراهنمای هم زبان .
2- از مهم ترین عوامل بی توجهی به نماز و سستی در آن گناه است . حضرت حق ( جل و علا ) دستور فرمودند که با شیطان طرح دوستی نریزید و از دستورات او پیروی نکنید ؛ چرا که مطیع شیطان , از خدا اطاعت نمی کند . وقتی انسان , آلوده ی به گناه می شود یا اصلا به سمت نماز و نیایش با خدا نمی رود و یا از نماز و عبادت خویش حظ و بهره ای نخواهد برد. بطور طبیعی هر فردی به چیزی گرایش دارد که از آن لذت می برد ! بنابراین چون فرد گناهکار از نمازش لذت نمی برد ممکن است کم کم نماز را ترک کند و شیطان را به هدفش برساند .
اما از راهکار عملی مقابله با آن : بدون شک اگر مدتی در ترک گناهان بکوشیم موفق به انجام عبادات شده و لذت و شیرینی آنرا نیز خواهیم چشید . برای این کار، شاید بهترین کار دوری جستن از مواضع ومواقع گناه است ، پس بایک حسابرسی دقیق از مکانهایی که حتی احتمال گناه می رود وزمانهای خاصی که گناه در آن زمان انجام میگیرد اجتنا ب کنبم ، مثل اینکه اگر شخصی وارد اینترنت شود به گناه می افتد، از آن اجتناب کند ویاحداقل اگر واقعا در اینترنت کار دارد در کنار اعضاء خانواده ، به این کار مبادرت کند.
3- گرایش به سمت دنیا درست در مقابل گرایش به سمت خدا است. به هر مقدار که انسان به سمت دنیا می رود از خدا دور می گردد و برعکس. بنابراین باید توجه کرد که حب افسار گسیخته به دنیا و علاقه ی قلبی به تمایلات نفسانی , ریشه ی همه ی خطاها و گناهان است و در اثر این محبت است که انواع گناهان از انسان سر خواهد زد و حتی در نماز هم , تمام توجه کسی که محب دنیا است، به سمت دنیا و منابع آن خواهد بود و در نتیجه لذتی از نماز نمی برد و کم کم کاهل نماز شده و چه بسا نماز را ترک کند و به خسران ابدی گرفتار شود .
اما از راهکار عملی مقابله با آن : حتی المقدور از تهیه اسباب ولوازم وامکانات غیر ضروری برای خود واطرافیان ، خودداری کنیم وخود رابه ساده زیستی بکشانیم
4- از جمله مهمترین عامل سستی در نماز و نمازگریزی آسیب پذیری مقطع نوجوانی و جوانی است. این مقطع سنّی، مقطع حساس و بحرانی برای جوانان و نوجوانان است، مسایل و بحران های بلوغ از یک طرف، شکّ و تردیدهای مذهبی از طرف دیگر، ناپختگی و بی تجربگی و گرایش سریع به الگوهای غیرواقعی که اهل نماز نیستند، زمینه هایی است که در خود فرد وجود دارد و باعث می شود که جوانان و نوجوانان علاقة چندانی به نماز نداشته باشند.
اما از راهکار عملی مقابله با آن : صرف وقت بیشتر برای جوانان ، برای تامین لذتهای مناسب وجایگزین ، مثل کوهنوردی وشنا واسب سواری و…
5- یکی از عوامل موثر در بروز این حالت بی حوصلگی و کم صبری است . انجام هر تکلیفی در آغاز راه , صبوری و استقامت می خواهد . امام خمینی ( رحمة الله علیه ) در توضیح صبر در اطاعت فرموده اند : [ یعنی ] انسان در فرمانبرداری حق تعالی , خود دار باشد و نفس اماره عنان از دست انسان نگیرد , و افسار گسیخته نکند . در حدیثی از امام علی ( علیه السلام ) آمده است که فرمودند : کسی که بر اطاعت صبر کند خداوند برای او ششصد درجه بنویسد که فاصله ی هر درجه از پایان زمین تا عرش می باشد
اما از راهکار عملی مقابله با آن : معاشرت با کسانی داشته باشیم که بتوانیم از آنها الگوگیری کنیم و صبر واستقامت را عملا مشاهده کنیم، وقتی براستقامت وصبر در نماز همنشینمان ،مطلع باشیم ، تاثیر بسیاری در استقامت وصبرما در نمازایجاد خواهد کرد، ببیند وقتی اذان گفته می شود ، افراد برای اقامه نمازاز امور دیگر دست می کشند.
6- برخی عوامل دخیل در بروز این حالت نیز عوامل بیرونی و محیطی هستند . این عوامل، عواملی هستند که بعضی از آنها قابل جبران است و بعضی غیر قابل جبران. به اختصار این عوامل را بیان می کنیم:
الف ـ کم توجهی یا بی توجّهی خانواده ها نسبت به تربیت دینی فرزندان.
ب ـ نگرش منفی بعضی از خانواده ها نسبت به مسائل دینی مخصوصاً نماز.
ج ـ برخوردهای نادرست و تحمیلی والدین و مربیان نسبت به نماز خواندن کودک، نوجوان یا جوان باعث زدگی آنها از نماز می شود.
د ـ عبادت خداوند نیاز به ایمان یقینی دارد، لذا تهاجم فرهنگی دشمنان بوسیله شبهه در اعتقادات دینی، ایجاد بدبینی نسبت به کانون های مذهبی، باعث بازداری جوانان از شرکت در مراسم عبادی، نماز جمعه و جماعت و … خواهد بود
ذ- ترویج فساد و فحشا در جامعه و شنیدنی ها و دیدنی ها و لذت های نامشروع دنیوی که محصول فرهنگ غرب است، نیز باعث می شود جوانان نسبت به نماز و بندگی خدا و دین داری بی رغبت شوند و نوعی دین گریزی در آنان به وجود بیاید.
هـ ـ دوستی و معاشرت با افراد بی تقوا و بی نماز است که به مرور در انسان تأثیر منفی خواهند گذاشت.
7- گاهی توقعات یک جوان از مسئولین ممکتی باعث سستی در گرایش دینی می شود. به طور مثال شنیده اند که فلان مسئول یا روحانی فلان خلاف را کرده است، این باعث می شود که نسبت به متدینین بی اعتماد شده، نماز خواندن را بی اثر تلقی کنند و با خود بگویند اگر عبادت فایده داشت، اینان چنین گمراه نمی شدند. غافل از اینکه این هم یکی از راه های شیطان برای فریب انسان است، به طور کلی نباید عمل دیگران را ملاک دین داری دانست. هر عیب که هست از مسلمانی ما است و اسلام به ذات خود ندارد عیبی. انسان دین باور اگر تمامی مردم روی زمین گمراه شوند، هرگز شک و تردید به خود راه نمی دهد و در مسیر خدای متعال ثابت و استوار قدم خواهد زد.
اما از راهکار عملی مقابله با آن :شاید بهترین نمونه آن، آگاهی ومطالعه زندگی علمای دین باشد .
ب ) تقویت اراده :
راهکاردیگر، تقویت اراده است؛ چگونه اراده ای قوی داشته باشیم؟
اراده، در واقع رمز موفقیت انسان های بزرگ، در تمام عرصه های زندگی بوده است. هر کس به اندازه نیروی اراده اش پیشرفت می کند و می تواند در مسیر تکامل و سعادت خود گام بردارد. انسان های با اراده هم در زندگی شخصی خود موفق عمل می کنند و هم در جامعه به عنوان یک فرد تاثیر گذار و موفق مطرح می شوند. در حالی که انسان های ضعیف الاراده، افرادی ناتوان، عقب مانده، بی تحرک، شکست خورده، ناامید و ناموفق ظاهر می شوند و عملا نمی توانند در زندگی و محیط اطراف خود تاثیر مثبت بگذارند.مایه اصلی قوت اراده انسان، آگاهی، آزادی، ایمان و عشق است. آگاهی و آزادی (اختیار) دو ویژگی اصلی انسان است که او را از سایر جانداران متمایز می سازد و ایمان و عشق برخواسته از اختیار به او توانایی های خاص می دهد.موفقیت انسان در زندگی مادی و معنوی، در گرو اراده قوی او است و آدم های ضعیف الاراده ، نمی توانند به اهداف خود در زندگی برسند.
ایمان و عشق موتور حرکت انسان به سوی کمال است و هیچ نیرویی به مانند ایمان و عشق اراده انسان را تقویت نمی کند. شما می خواهید تحصیل کنید، خانواده تشکیل بدهید، ثروتمند شوید، به دستورات دینی عمل کنید، عبادت کنید، به مردم خدمت کنید، خود را بسازید و به کمال برسید، تمام کارهای مثبتی که می خواهید انجام دهید، به اراده قوی و آزاد و همچنین باور عمیق و عشق و انگیزه قوی نیاز دارد.
برای تقویت اراده ابتدا باید مبادی آن را تقویت کرد و سپس اموری که مانع عملکرد انسان می شود را برطرف نمود. یکی از مهترین مبادی اراده شناخت می باشد که هر قدر انسان نسبت به خود و هدفش و فواید رسیدن به آن هدف آگاه تر باشد نسبت به آن میل، گرایش و شوق بیشتری دارد و از طرف دیگر باید موانع اراده قوی و رسیدن به هدف را نیز برطرف نماید، موانعی مانند اسیر هوا و هوس بودن، عادت های بد، دلبستگی های دنیوی و مذموم، وابستگی های نابجا، گناه و نافرمانی، سنت های غلط، دوستان ناباب، اعتیاد به انواع مخدر، مدگرایی و تنوع طلبی افراطی، پرخوری، پرخوابی، پرگویی، راحت طلبی، رفاه خواهی زیاد و ….
بنابراین می توان از لحاظ نظری مراحل ایجاد اراده ای قوی در انسان برای انجام کاری و یا اتخاذ یک تصمیم را به طور مختصر اینگونه در نظر گرفت:
1- در اولین مرحله براى رفع حیرت و کسب روحیه قوى باید هدف و یا اهداف دقیق و مشخص خود را از زندگى یا کارى که مى خواهید انجام دهید،براى خویش ترسیم نمایید. طبیعى است این هدف، باید معقول، قابل دستیابى، بدون افراط و تفریط، مطابق توان و استعداد و واقع بینانه باشد؛ نه آن که آرمانى و بلند پروازانه و خارج از توانایى هاى شما باشد.
2- بدست آوردن شناخت کامل نسبت به آن هدف و راههای رسیدن به آن و همچنین بدست آوردن شناخت نسبت به خود و توانایى ها و استعدادهاى نهفته در وجود خویش است. هر قدر این شناخت ها کامل تر و عمیق تر باشد به طور طبیعی میل و اراده شما برای رسیدن به آن هدف بیشتر خواهد شد.
3- برنامه ریزى. باید براى تمام کارها و فعالیت هاى شبانه روزى، برنامه اى مدوّن و منظم داشته باشید. برنامه ای که براساس شناخت شما از هدف و توانایی ها و شرایط خودتان طراحی شده است. در این صورت هرگز از این برنامه تخلف نکنید.
4- توکل بر خداوند قادر. اکنون که هدفی متعالی را انتخاب نموده اید و نسبت به آن و خود و راههای رسیدن به آن شناخت پیدا کرده اید و قصد دارید وارد عمل شوید، بدانید که هر کاری برای رسیدن به سرانجام با مشکلات و موانع متعددی مواجه خواهد شد، موانعی که برخی از آنها فراتر از قدرت و تحمل انسان است و در این صورت فقط با خواستن از خداوند متعال می توان راه را ادامه داد.
5- داشتن امید و روحیه مثبت. یکی از روشهای بالا بردن روحیه ی مثبت تلقین است. تلقین به خود در تقویت اراده اثر قابل ملاحظه اى دارد. بنابراین هر روز جملاتى را به خود تلقین کنید؛ مانند: «من اراده لازم براى انجام کارهایم را دارم» هیچ چیزى نمى تواند اراده ام را متزلزل کند»، «آنچه را که به نظرم انجام دادنى است انجام مى دهم، هیچ قدرتى نمى تواند مرا از آن باز دارد»، «اراده من هر روز محکم تر مى شود»، «بر من لازم است که موفق شوم؛ زیرا موفقیت از آنِ نیرومندان است» و…
اکنون با توجه به آنچه گفته شد راهکارهای ذیل را ارائه می کنیم و امیدواریم با یاری خداوند متعال به اراده ای قوی در امور زندگی و آخرت خود دست بیابید:
1. علل و عوامل ضعف اراده خویش را بشناسید و آن را برطرف کنید. توجّه کنید ضعف اراده غالباً در اثر نداشتن برنامه و هدف و امید و همچنین عدم اعتماد به نفس، عدم شناخت خویش، با ارزش تلقی نکردن خود، عدم امنیت روانی، عدم تدبیر عقلانی در تشخیص امور و تمیز اهم و مهم، شکست های گذشته و عوامل باز دارنده رشد و قوت نفس مانند محرومیت، سرزنش و رنج های مستمر ریشه دارد.
2. رضایت خداوند را ملاک هر رفتار و گفتار قرار دهید و از تسلیم شدن در برابر تمایلات پوچ و هواهای نفسانی بپرهیزید. این تسلیم شدن ها اراده را ضعیف و متزلزل می سازد. تقوا و رعایت حرمت دستورهای پروردگار برای آرامش روانی و تقویت نفس و اراده بسیار سودمند است.
3. پس از مشورت با افراد ذی صلاح، با توجّه به امکانات و توانمندی های واقعی خود، برای زندگی تان و رسیدن به اهدافتان برنامه ریزی کنید و بکوشید هرگز بی جهت از آن برنامه و نظم سر نپیچید. اوقات استراحت و تفریح و عبادت و همه فعّالیّت ها را در این برنامه بگنجانید تا زمانی خالی نماند و توجّه به فرصت بیکاری شما را سمت تأخیر انداختن کارها سوق ندهد.
4. بکوشید برای هر رفتاری انگیزه ای قوی داشته باشید و به ویژه از آثار مثبت تصمیم گیری ها و رفتارهای خاصّ خویش به طور کامل آگاه شوید.
5. محیط زندگی و موقعیت کاری خود را تغییر دهید و موانع بروز اراده و فعّالیّت را نابود سازید؛ برای مثال در موقعیتی که به سرزنش و متهم شدن به ناتوانی و ناپختگی می انجامد، قرار نگیرید.
6. هر کاری را آسان تلقی کنید؛ زیرا در برابر اراده پولادین انسان همه سختی ها آسان می گردد. به استقبال کارهای به ظاهر دشوار بروید و به خود تلقین کنید می توانید در این امور درست تصمیم بگیرید و افتخار موفقیت در انجام آن ها را به دست آورید.
7. با کسانی که روحیه و اراده قوی دارند، دوست شوید تا اراده شما نیز قوی گردد.
8. بکوشید تصمیم هاتان را با فردی با تجربه در میان نهید تا از قوت و درستی شان اطمینان یابید.
9. با تصمیم های آسان در کارهای ساده، به تدریج خود باوری و توانمندی را در خویش پدید آورید و راه را برای تصمیم گیری در امور مشکل و پیچیده هموار سازید
10. پس از تدبیر و مشورت از عواقب تصمیم های خود هراسناک نباشید و به خدا توکل کنید.
11. ورزش مستمر و منظم را که در تقویت اراده بسیار مؤثر است، فراموش نکنید.
12. کارهایى را که به عهده مى گیرید ناتمام رها نکنید و آنها را به نحو احسن و تا رسیدن به نتیجه مطلوب ادامه دهید.
13. در صورت امکان، چند دقیقه قبل از اذان صبح از خواب بیدار شده، نماز شب بخوانید.
14. نمازهای خود را در اول وقت و حتی المقدور به جماعت بخوانید.
15. گاهی روزه بگیرید. روزه در تقویت اراده بسیار موثر است.
برای اگاهی بیشتردر این زمینه کتاب های فراوانی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می شود.
1- پرتوی از اسرار نماز, قرائتی
2- اسرار الصلاه , ملکی تبریزی
3- آداب الصلاه , امام خمینی
4- صلاه الخاشعین , دستغیب
5- اسرارالصلاه , جوادی آملی
6- راز نماز محسن قرائتى