۱۳۹۵/۰۳/۲۳
–
۹۹ بازدید
«مستضعفگرایی»و «ایدئولوژیگرایی»دو عنصر مکمل همدیگر بودند به گونهای که مستضعفان با تکیه امام به ایدئولوژی و اسلام انقلابی در انقلاب به مصادر مهم دست پیدا کرده و عملاً مانع سیطره جریانهای منحرف شدند و از سوی دیگر به میدان آمدن محرومان سبب گسترش اسلام انقلابی شد به گونهای که انواع دیگری از اسلامها که حضرت امام گاهی آنها را «اسلام آمریکایی» و گاهی «اسلام متحجرین» خطاب میکرد،به حاشیه رفتند.
در آستانه سالگرد رحلت جانسوز حضرت امامخمینی – قدسسره- قرار گرفتهایم. هر سال در چنین روزهایی تپش قلب بسیاری از مردم جهان تندتر میزند. مردی آسمانی که آمد و جهان را برای محرومین امنتر کرد و متقابلا برای مستکبران، جهان ناامنتر شد.
درخصوص امام و آثار وجودی ایشان سخن بسیار است اما در این میان آنچه در زمانه ما توجه برانگیزتر است، نقش امام در بر هم زدن نقشه استکبار علیه ملتها بود.
وقتی امام انقلاب اسلامی خود را با بهرهگیری از محرومترین اقشار اجتماعی و فراموش شدهترین ایدئولوژی به پیروزی رسانید تا مدتها عمق اقدامی که امام انجام داده بود، مکشوف نبود در این میان معدودی از اندیشمندان به عمق انقلاب امام پی برده و اظهار کرده بودند. یکی از این شخصیتها «فرانسیس فوکویاما» اندیشمند ژاپنیالاصل آمریکا بود که در همان زمان نوشت: «با آیتالله خمینی جهان دگرگون خواهد شد».
«مردمی مستضعف» و «ایدئولوژی فراموش شده» در زمانهای که کمونیسم با ضرباهنگ «پرولتاریا» و «ایدئولوژی انقلابی» آمده بود و حداقل از میانه دهه 1950 از دل و دماغها افتاده بود، باور کردنی نبود. موج مقابله با ایدئولوژی حتی در ایران خیلی بالا بود و تودهگرایی نوعی اندیشه کفرآلود تلقی میگردید. امام دقیقا از منظر توده و دین وارد عمل شد. امام البته در پی آن نبود که ایدئولوژی و راهحل بلوک شرق را بازنویسی کند و یا به احیاء آن مدد برساند و دقیقا از این رو بود که هر چه نهضت امام جلوتر آمد از فروغ کمونیسم و راهحلهای آن کاسته شد. امام با مردمگرایی و ایدئولوژی یک جبهه منسجم ساخت و بر بسیاری از مناسبات و قرار و مدارهای مستحکم اثر گذاشت و از این رو به تعبیر فوکویاما، جهانی را تغییر داد.
به میدان آوردن «محرومان و پابرهنهها» که بعدها مستضعفین خطاب میشدند، اولا امکان انحراف را از انقلاب گرفت. چرا که اگر بار انقلاب به جز «آنها» بر دوش نخبگان یا گروهی خاص از مردم قرار میگرفت، امکان داشت اینها که به هر حال گروهی محدود بودند به زودی از مقاومت دست بردارند و دنبال مطالبات کمرشکن خود از انقلاب برآیند ثانیا تکیه بر تودههای عادی و محروم جامعه موج عظیمی از ملتها را در جاهای مختلف دنیا به میدان آورد و به عمق عظیمی کمک کرد.
امام از «ایدئولوژی» – و به عبارت واضحتر، اسلام انقلابی – یک بنیاد رسوخناپذیر ساخت و ساختن چنین بنایی در زمانهای که ایدئولوژی ضدارزش به حساب میآمد و هر ایدئولوژیگرایی به عنوان دگماتیسم – ایستایی- معرفی میشد، خیلی شهامت و توانمندی میخواست.
امام با آن جمله معروف که: «ما سر اسلام دعوا داریم» مبدأ مناقشات در محیط داخلی را روی مقوله حاکمیت اسلام قرار داد و از این مسیر تلاش کرد تا خورده موضوعاتی که برجستهسازی آنان میتوانست، انقلاب و روح انقلابی آن را تضعیف کرد، و به محاق برد، به حاشیه ببرد. امام در این هدفگذاری کاملا موفق شد. برای اینکه عظمت این موفقیت امام مشخص شود، نگاهی به پیشرفت این پروسه در زمان مشروطیت بیندازیم.
در آن زمان هم ایدئولوژی به عنوان راهی برای اصلاح امور اجتماعی کشور مطرح گردید، اما یک جریان روشنفکری که در آن زمان خیلی ستبر هم نبود توانست در مقابل ایدئولوژیگرایی دینی علمای مشروطه، یک جریان به وجود آورد و ایدئولوژی را به حاشیه برد و بعضی از ایدئولوژیگرایان را با دار مواجه کرد! در دوره نهضت حضرت امام، آن جریان روشنفکری بسیار گستردهتر و قویتر شده بود و وسایل متنوع ارتباط جمعی را در اختیار داشت اما حضرت امام با هوشمندی خاص خود پروسه اسلامگرایی را در ایران به ثمر رساند و همه طیفهای معاند و منحرف را ناکام گذاشت.
از یک منظر میتوانیم بگوئیم «مستضعفگرایی» و «ایدئولوژیگرایی» دو عنصر مکمل همدیگر بودند به گونهای که مستضعفان با تکیه امام به ایدئولوژی و اسلام انقلابی در انقلاب به مصادر مهم دست پیدا کرده و عملاً مانع سیطره جریانهای منحرف شدند و از سوی دیگر به میدان آمدن محرومان سبب گسترش اسلام انقلابی شد به گونهای که انواع دیگری از اسلامها که حضرت امام گاهی آنها را «اسلام آمریکایی» و گاهی «اسلام متحجرین» خطاب میکرد، به حاشیه رفتند.
حضرت امام تا آخرین روزهای حیات طیبه خود روی این دو عنصر حساسیت ویژهای داشتند و بر این اساس بود که آن ندای تاریخی سر داده شد: «تا من زنده هستم نخواهم گذاشت لیبرالها بر این مملکت حاکم شوند» و توصیه میکردند که «نگذارید انقلاب بدست نااهلان و نامحرمان بیفتد». الان هم اگر مشکلات کشور را کالبدشکافی کنیم درمییابیم که اگر در جایی ضربهای خوردهایم به واسطه غفلت از یکی از این دو عنصر یا هر دوی آنهاست. پاسداشت تودههای محروم و مستضعف در این بود که منافع و مصالح این طبقه نسبت به طبقات دیگر ترجیح داشته باشد اما زمانی که از یک سو میشنویم بعضی از خانوادهها توانایی پرداخت پول ویزیت پزشک و دارو را ندارند و از طرف دیگر میشنویم که در یک سازمان دولتی، حقوقهای 80 میلیون تومانی پرداخت میشود و وزیر مربوطه به جای آنکه ناراحت شود، افشای این زیادهخواهی را بازی با آبروی مسلمان و افراد خدمتگزار معرفی میکند، درمییابیم که از عمل به توصیه امام تا چه اندازه فاصله گرفتهایم. کما اینکه در بحث «ایدئولوژی» و به عبارت واضحتر «اسلامانقلابی» هم وقتی تخطئه علنی آن را از سوی یک مقام عالیرتبه کشور مشاهده میکنیم، درمییابیم که از دغدغههای آن امام راحل فاصله بسیاری گرفتهایم.
امروز در عرصه خارجی نیز به همین دو عنصر بشدت نیاز داریم کما اینکه در خارج نیز این دو توسط همانها که در داخل به محاق برده شده،کنار گذاشته شده است.
امروز تلاش گستردهای در دستگاههای رسمی کشور برای برقراری ارتباطات رسمی- سطح دولتی- صورت میگیرد که در جای خود شایسته تشکر هم میباشد ولی وقتی همانها که این همه همت را برای ارتباطگیری با دولتها مصروف میدارند، ارتباط با ملتها را برنمیتابند، نگران میشوند.
وقتی در برقراری رابطه با رژیم سعودی آنقدر تلاش صورت میگیرد که تو گویی ایران العیاذبالله گدایی رابطه با سعودی میکند و در همان حال سراغی از چند میلیون شهروند مظلوم این کشور گرفته نمیشود تا مبادا متهم به شیعهگرایی نشویم، انسان نگران میشود. به همان میزان که فراموشی مستعضفان و محرومان در داخل مذموم است در صحنه خارجی نیز مذموم و خسارتبار است. وقتی در عرصه تفکر انقلابی، جنبشهای اسلامگرا و غیراسلامگرا را هر کدام با انگی و علامتی مینوازند و در نهایت این تئوری را بدست میدهند که: «منافع کشور درتوسعه روابط با لائیکهای جهان اسلام است و تقویت جناحهای دین مدار، آنان را در مقابل ما قرار میدهد»، جای نگرانی جدی دارد.
جدای از این بحث در فضای خارجی، تودههای فقیر بشدت هوادار انقلاب اسلامی بوده و از انواعی از اسلامهای بدلی – اسلام وهابی و اسلام لیبرال- رویگردان هستند و توجه به نقش ایدئولوژی و ایدههای انقلابی در جای جای جهان مشاهده میشود.
سعدالله زارعی، کیهان، ۱۲ خرداد ۱۳۹۵