۱۳۹۴/۱۱/۱۵
–
۵۷۳ بازدید
اصل دین حضرت محد(ص)چه بود؟وسلاحش چه سلاحی بود؟
در مورد دین پیامبر قبل از بعثت نظرات مختلفی نقل شده است که ما برای روشن شدن موضوع به بعضی از مهمترین آنها اشاره می کنیم و سپس نظر صحیح را بررسی خواهیم کرد: شیخ طوسی و علامه مجلسی می گویند: پیامبر از شریعت خود بهره جسته است. (العده فی اصول الفقه، شیخ طوسی، ج دوم، ص 590، تحقیق محمد رضا انصاری قمی، چ ستاره قم، اول، 1376؛ بحار الانوار، مجلسی، ج 18، ص 277، انتشارات دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان)، اما برخی دیگر قائل شده اند که پیامبر پیرو یکی از شرایع قبل از خود بوده است، بعضی هم مانند سید مرتضی، نظریه توقف را برگزیدهاند. توقف یعنی نمیدانیم که آیا پیامبر به شریعتی از شریعتهای قبل از خود معتقد بوده است یا نه؟( الذریعه الی اصول الشیعه، سید مرتضی، قسمت دوم، ص 595 ـ 596، تصحیح ابوالقاسم گرجی، انتشارات دانشگاه تهران، بهمن 1348. (ولی با توجه به ادله و شواهدی که خواهد آمد، روشن میشود که پیامبر از همان ابتدای زندگی، به گونهای اجمالی و ساده با احکام دین اسلام که از طرف خدا به وی الهام میشده، آشنا بوده است. این معرفت در حد خود، پیامبر را از مراجعه به سایر شرایع بینیاز میکرده است. علامه طباطبایی در تفسیر آیه پنجاه و دوم سوره شوری «ما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمان» میگوید: «پس معنای آیه چنین میشود که تو قبل از وحی، روح علمی به کتاب و معارف و شرایعی که در آن است، نداشتی و متصف به این ایمان که بعد از وحی دارا شدی، نبودی، و ایمان و التزام به یک یک عقاید و اعمال دینی نداشتی، و بنابراین آیه مورد بحث منافات ندارد با این که آن جناب قبل از بعثت هم ایمان به خدا داشته باشد، و اعمالش هم صالح باشند، چون آن چه در این آیه نفی شده، علم به تفاصیل و جزئیات معارفی است که در کتاب آمده است، و التزام اعتقادی و عملی به آن معارف است، و معلوم است نفی علم و التزام تفصیلی، ملازم با نفی التزام اجمالی به ایمان خدا و خضوع در برابر حق نیست.( ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج 18، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی،ص 121 ـ 122، نشر بنیاد علمی فرهنگی علامه طباطبایی)
دلیل ما بر این مطلب که پیامبر قبل از بعثت، توسط هدایت و لطف الهی به گونهای اجمالی و در حد مقام قبل از رسالت، نسبت به دین اسلام شناخت داشته است، چند چیز است:
1. حمایت و تربیت الهی پیامبر: پیامبر از همان ابتدای طفولیت مورد حمایت و لطف خاص خدا قرار داشته است. خداوند به وسیله فرشتهای که مراقب پیامبر بوده، او را به راههای شایسته هدایت میکرده است.علی ـ علیه السّلام ـ در باره رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ میفرماید: هنگامی که از شیر گرفته شد، خدا بزرگترین فرشته از فرشتگانش را شب و روز همنشین او فرمود تا راههای بزرگواری را پیموده و خویهای نیکوی جهان را فراهم نمود(نهج البلاغه، خطبه 192، ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی، ص 222، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چ سوم، 1371)
پس عقاید و رفتار پیامبر از همان دوران طفولیت تحت نظارت مستقیم خدا بوده است. از طریق چنین ارتباط محکمی بوده که خدا معارف و علوم مورد نیاز پیامبر را در اختیارش گذاشته است. و او را از مراجعه به سایرین بینیاز ساخته است.
2. امی بودن پیامبر: پیامبر امی بود. به این معنا که خواندن و نوشتن را نمیدانست. امی بودن پیامبر مانع از این بود که بتواند احکام و معارف شرایع دیگر را از کتابهای آنها به دست آورد. آن چه از علوم و معارف را که نیاز بود پیامبر فراگیرد، خداوند خود عهده دار آموزش به ایشان بود. به قول ابن خلدون: «پیغمبر امی بود. امی بودن برای او کمال بود، زیرا او علم خویش را از بالا فرا گرفته بود. امّا امّی بودن برای ما نقص است، زیرا مساوی است با جاهل بودن ما.»( مقدمه ابن خلدون، چ ابراهیم حلمی، ص 495)
پیامبر نه تنها از راه مطالعه به دانش شرایع دیگر دست نیافته است، از طریق همنشینی با صاحبان ادیان دیگر نیز از آنها بهرهای نبرده است. هیچ گونه شاهدی در این باره که پیامبر از راه مجالست با پیروان آگاه دینی، به دانشی دست یافته باشد، وجود ندارد. وقتی تاریخ حوادث بسیار کوچک و کم اهمیت را به ثبت رسانده است. از جمله این که رسول اکرم در سفری که همراه ابوطالب به شام میرفت. ضمن استراحت در یکی از منازل بین راه در محلی به نام بصری، برخورد کوتاهی با یک مسیحی به نام بحیرا داشته است، این برخورد توجه تاریخ نگاران را به خود جلب نموده که آیا پیامبر از وی چیزی آموخته است؟ بنابراین اگر پیامبر از همنشینی با پیروان سایر شرایع به کسب دانشی نائل شده بود، حتماً در تاریخ به ثبت میرسید.
3. عدم انتقاد نسبت به ظهور دین اسلام: هیچ یک از پیروان ادیان، پس از بعثت پیامبر به وی اعتراض نکردند که چرا با وجود تبعیت از دین آنها، اینک از دینشان رویگردان و دین جدیدی را آورده است؟ این مطلب مؤید این نکته است که پیامبر از آئین خاص خود پیروی میکرده است. ما ملاحظه میکنیم که پس از تغییر قبله مسلمانها از جانب بیت المقدس به طرف کعبه، یهود معترض شدند که چرا قبله خود را عوض کردهاند؟
پس اگر پیامبر قبل از بعثت بر اساس یکی از شریعتهای سابق رفتار مینمود، حتماً پس از بعثت و آوردن دین جدید اسلام به وی ایراد گرفته میشد که چطور تا به حال از دین آنها که حق بوده تبعیت کرده و اینک خود رأسا به خلق دین جدید دست زده است.
4. تحریف شرایع در زمان پیامبر: شرایع و ادیان در زمان پیامبر، دستخوش تحریف و بدعتهای فراوانی شده بودند. به گونهای که از دینی که صاحبان آن شرایع از جانب خدا برای مردم آورده بودند، فاصله زیادی گرفته بودند. جان دیون پورت در این باره میگوید: «آنان در زمان ظهور محمد هم از تبعیت عقاید دینی منحرف بودند. و غرق در غوغای بیپایان جرّ و بحث و سرگرم مباحثی بودند که در درجه دوم از اهمیت بوده و مردم عربستان از درک اساسیترین موضوع، یعنی روح فلسفه ادیان که عبارت از پرستش بیشائبه ذات ربوبیت است، محروم بودند، و در عوض مانند سایر بت پرستان همزمان خودشان، به شدیدترین صورتی در دریای خرافات و اوهام غوطه ور بودند.» (عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، جان دیون پورت، ترجمه سید غلامرضا سعیدی، انتشارات دار التبلیغ)، لذا بر پیامبر خدا شایسته نبود که از دین تحریف شده پیروی کند.
5. عدم وجود زمینه اجتماعی مناسب: از جنبه دید جامعه شناسانه هم که به مسئله تبعیت پیامبر از دین خاصی، بنگریم. زمینه اجتماعی مناسبی برای چنین پذیرشی در کار نبوده است. نگاهی اجمالی به وضعیت پیروان ادیان و مشرکین عربستان، این معنا را به خوبی آشکار میسازد.
«وضع سیاسی کشور (عربستان) بالملازمه تکلیف عقاید دینی مردم را معین کرده بود، به این بیان که هر جا نفوذ یونانیها و حبشیها وجود داشت، طبعاً دیانت مسیحی برتری داشت. عقاید مجوسی و هم چنین تعلیمات مانوی که بر اساس ثنویت قرار گرفته بود و پیروان این عقاید و قوه متضاد (خیر و شر) را مؤثر در جریان امور میپنداشتند، در کشور ایران رواج داشت، و در سایر نواحی عقیده بت پرستی حکومت مطلقه داشت… چون جهودها، عربستان را محیط آزادی تشخیص داده بودند، برای نجات از مظالم رومیها به این کشور پناه برده بودند. مسیحیها نیز به این کشور پناهنده شده بودند تا از فشار قتل و غارت نسطوریانی که طرفدار کلیسای یونان بودند و هم چنین از زحمت معارضه و جر و بحثها آرینها، رهایی یابند.»( عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، جان دیون پورت، ترجمه سید غلامرضا سعیدی، ص 4 ـ 5، انتشارات دار التبلیغ(
این وضع نشان میدهد که اوضاع نابسامان و متشتتی از افکار و عقاید بر جامعه عربستان حاکم بوده است. به نحوی که مردم جهت رهایی از چنین بن بستی لحظه شماری میکردند. پیوستن پیامبر در آن موقعیت حادّ به دینی خاص، موقعیت آینده اسلام را از نظر راحتی پذیرش همه فرقهها وگروهها، به هم میزد. خلاصه این که پیامبر قبل از رسالت، به نحو اجمالی و ساده با احکام دین اسلام آشنا بوده است. هیچ یک از شرایط تربیتی پیامبر و وضعیت ادیان و پیروانشان در عربستان، اجازه نمیداده که پیامبر از دین دیگری تبعیت کند. از نظر تربیتی خداوند فرشتهای را مأمور نموده بود تا بهترین راهها و برترین اخلاق را به پیامبر بیاموزند. و به واسطه امی بودن و برخورداری از قلبی صاف و بیآلایش اولاً قابلیت پذیرش وحی الهی را یافته و ثانیاً بهانهای به دست کسی نیفتد که بگوید معارف قرآن و سخنان پیامبر، نسخه برداری شده از کتابهای دیگران است. و چون پیامبر تنها از دین خود تبعیت کرده بود، پیروان سایر ادیان نمیتوانستند بعدها وی را متهم کنند که اینک پیامبر خود داعیه دار دین جدیدی شده و از دین گذشته خود اعراض کرده است. و پیامبر با عدم پذیرش سایر شرایع تعادل قوایی را که میان ادیان و سایر گروههای موجود در عربستان، ایجاد شده بود را بر هم نزده و راه را برای پذیرش آسانتر همه آنها هموار نمود. و اصولاً چگونه میتوان انتظار داشت پیامبری که خود بعدها داعیهدار کاملترین دین خواهد بود، از ادیان و شرایع تحریف شده زمان خود تبعیت نماید.
حال شاید این سوال پیش بیاید که ما آیاتی از قرآن داریم که دلالت دارد که پیامبر از آیین ابراهیم تبعیت می کرده مانند آیه: «ثُمَ اُوحَینا اِلَیکَ اَنِ اتَّبَع مِلَةَ اِبْراهیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ المُشرِکینَ»؛(نحل / 123) سپس به تو وحی فرستادیم که از آیین ابراهیم که خالی از هرگونه انحراف بود و از مشرکان نبود، پیرو کن
و آیه:«قُلْ اِنَّنی هَدانی رَبّی اِلی صِراطٍ مُستَقیمٍ دیناً قیماً مِلَةَ اِبراهیمَ حنیفاً وَ ما کانَ مِن المُشرِکین»؛(انعام / 161.)
بگو پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده، آیین پابرجا (و ضامن سعادت دین و دنیا)، آیین ابراهیم، همان کسی است که از آیین های خرافی محیط خود روی گردانید و از مشرکان نبود.
در جواب می گوییم: روشن است که مراد از این آیات تبعیت مستقیم از آیین ابراهیم نیست، زیرا اولاً: این آیات شریفه بعد از بعثت نازل شده و مربوط به دین حضرت قبل از بعثت نیست.
ثانیاً: بر اساس معارف اسلامی در روایات و غیر آنها دین حضرت ابراهیم پس از آمدن تورات موسی (ع) ترک شده کما اینکه دین یهود پس از آمدن انجیل عیسی (ع) متروک و دین مسیحیت پس از آمدن قرآن محمّد (ص) منقرض گشته است. پس حضرت نمی تواند تابع دینی باشند که چند مرحله قبل توسط ادیان دیگر ترک شده است.( محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی ، ج 2، ص 17.)
ثالثاً: مفسران گفته اند که مراد از تبعیت حضرت از دین و ملت ابراهیم حنیف این است که مشترکاتی در احکام میان این دو دین وجود دارد که منشأ ظهور آن دین ابراهیم (ع) است و مراد از تبعیت پذیرفتن آن مشترکات در احکام است احکامی از قبیل: گرفتن شارب و گذاشتن ریش و غسل جنابت و طهارت گرفتن با آب و دیه مرد و…( محمد مظفری، پرسش ها و پاسخ ها ، ص 12)
نتیجه کلی: پیامبر تابع دین خود بوده که از ابتدا توسط خود خدا به آن هدایت می شده است.
دلیل ما بر این مطلب که پیامبر قبل از بعثت، توسط هدایت و لطف الهی به گونهای اجمالی و در حد مقام قبل از رسالت، نسبت به دین اسلام شناخت داشته است، چند چیز است:
1. حمایت و تربیت الهی پیامبر: پیامبر از همان ابتدای طفولیت مورد حمایت و لطف خاص خدا قرار داشته است. خداوند به وسیله فرشتهای که مراقب پیامبر بوده، او را به راههای شایسته هدایت میکرده است.علی ـ علیه السّلام ـ در باره رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ میفرماید: هنگامی که از شیر گرفته شد، خدا بزرگترین فرشته از فرشتگانش را شب و روز همنشین او فرمود تا راههای بزرگواری را پیموده و خویهای نیکوی جهان را فراهم نمود(نهج البلاغه، خطبه 192، ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی، ص 222، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چ سوم، 1371)
پس عقاید و رفتار پیامبر از همان دوران طفولیت تحت نظارت مستقیم خدا بوده است. از طریق چنین ارتباط محکمی بوده که خدا معارف و علوم مورد نیاز پیامبر را در اختیارش گذاشته است. و او را از مراجعه به سایرین بینیاز ساخته است.
2. امی بودن پیامبر: پیامبر امی بود. به این معنا که خواندن و نوشتن را نمیدانست. امی بودن پیامبر مانع از این بود که بتواند احکام و معارف شرایع دیگر را از کتابهای آنها به دست آورد. آن چه از علوم و معارف را که نیاز بود پیامبر فراگیرد، خداوند خود عهده دار آموزش به ایشان بود. به قول ابن خلدون: «پیغمبر امی بود. امی بودن برای او کمال بود، زیرا او علم خویش را از بالا فرا گرفته بود. امّا امّی بودن برای ما نقص است، زیرا مساوی است با جاهل بودن ما.»( مقدمه ابن خلدون، چ ابراهیم حلمی، ص 495)
پیامبر نه تنها از راه مطالعه به دانش شرایع دیگر دست نیافته است، از طریق همنشینی با صاحبان ادیان دیگر نیز از آنها بهرهای نبرده است. هیچ گونه شاهدی در این باره که پیامبر از راه مجالست با پیروان آگاه دینی، به دانشی دست یافته باشد، وجود ندارد. وقتی تاریخ حوادث بسیار کوچک و کم اهمیت را به ثبت رسانده است. از جمله این که رسول اکرم در سفری که همراه ابوطالب به شام میرفت. ضمن استراحت در یکی از منازل بین راه در محلی به نام بصری، برخورد کوتاهی با یک مسیحی به نام بحیرا داشته است، این برخورد توجه تاریخ نگاران را به خود جلب نموده که آیا پیامبر از وی چیزی آموخته است؟ بنابراین اگر پیامبر از همنشینی با پیروان سایر شرایع به کسب دانشی نائل شده بود، حتماً در تاریخ به ثبت میرسید.
3. عدم انتقاد نسبت به ظهور دین اسلام: هیچ یک از پیروان ادیان، پس از بعثت پیامبر به وی اعتراض نکردند که چرا با وجود تبعیت از دین آنها، اینک از دینشان رویگردان و دین جدیدی را آورده است؟ این مطلب مؤید این نکته است که پیامبر از آئین خاص خود پیروی میکرده است. ما ملاحظه میکنیم که پس از تغییر قبله مسلمانها از جانب بیت المقدس به طرف کعبه، یهود معترض شدند که چرا قبله خود را عوض کردهاند؟
پس اگر پیامبر قبل از بعثت بر اساس یکی از شریعتهای سابق رفتار مینمود، حتماً پس از بعثت و آوردن دین جدید اسلام به وی ایراد گرفته میشد که چطور تا به حال از دین آنها که حق بوده تبعیت کرده و اینک خود رأسا به خلق دین جدید دست زده است.
4. تحریف شرایع در زمان پیامبر: شرایع و ادیان در زمان پیامبر، دستخوش تحریف و بدعتهای فراوانی شده بودند. به گونهای که از دینی که صاحبان آن شرایع از جانب خدا برای مردم آورده بودند، فاصله زیادی گرفته بودند. جان دیون پورت در این باره میگوید: «آنان در زمان ظهور محمد هم از تبعیت عقاید دینی منحرف بودند. و غرق در غوغای بیپایان جرّ و بحث و سرگرم مباحثی بودند که در درجه دوم از اهمیت بوده و مردم عربستان از درک اساسیترین موضوع، یعنی روح فلسفه ادیان که عبارت از پرستش بیشائبه ذات ربوبیت است، محروم بودند، و در عوض مانند سایر بت پرستان همزمان خودشان، به شدیدترین صورتی در دریای خرافات و اوهام غوطه ور بودند.» (عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، جان دیون پورت، ترجمه سید غلامرضا سعیدی، انتشارات دار التبلیغ)، لذا بر پیامبر خدا شایسته نبود که از دین تحریف شده پیروی کند.
5. عدم وجود زمینه اجتماعی مناسب: از جنبه دید جامعه شناسانه هم که به مسئله تبعیت پیامبر از دین خاصی، بنگریم. زمینه اجتماعی مناسبی برای چنین پذیرشی در کار نبوده است. نگاهی اجمالی به وضعیت پیروان ادیان و مشرکین عربستان، این معنا را به خوبی آشکار میسازد.
«وضع سیاسی کشور (عربستان) بالملازمه تکلیف عقاید دینی مردم را معین کرده بود، به این بیان که هر جا نفوذ یونانیها و حبشیها وجود داشت، طبعاً دیانت مسیحی برتری داشت. عقاید مجوسی و هم چنین تعلیمات مانوی که بر اساس ثنویت قرار گرفته بود و پیروان این عقاید و قوه متضاد (خیر و شر) را مؤثر در جریان امور میپنداشتند، در کشور ایران رواج داشت، و در سایر نواحی عقیده بت پرستی حکومت مطلقه داشت… چون جهودها، عربستان را محیط آزادی تشخیص داده بودند، برای نجات از مظالم رومیها به این کشور پناه برده بودند. مسیحیها نیز به این کشور پناهنده شده بودند تا از فشار قتل و غارت نسطوریانی که طرفدار کلیسای یونان بودند و هم چنین از زحمت معارضه و جر و بحثها آرینها، رهایی یابند.»( عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، جان دیون پورت، ترجمه سید غلامرضا سعیدی، ص 4 ـ 5، انتشارات دار التبلیغ(
این وضع نشان میدهد که اوضاع نابسامان و متشتتی از افکار و عقاید بر جامعه عربستان حاکم بوده است. به نحوی که مردم جهت رهایی از چنین بن بستی لحظه شماری میکردند. پیوستن پیامبر در آن موقعیت حادّ به دینی خاص، موقعیت آینده اسلام را از نظر راحتی پذیرش همه فرقهها وگروهها، به هم میزد. خلاصه این که پیامبر قبل از رسالت، به نحو اجمالی و ساده با احکام دین اسلام آشنا بوده است. هیچ یک از شرایط تربیتی پیامبر و وضعیت ادیان و پیروانشان در عربستان، اجازه نمیداده که پیامبر از دین دیگری تبعیت کند. از نظر تربیتی خداوند فرشتهای را مأمور نموده بود تا بهترین راهها و برترین اخلاق را به پیامبر بیاموزند. و به واسطه امی بودن و برخورداری از قلبی صاف و بیآلایش اولاً قابلیت پذیرش وحی الهی را یافته و ثانیاً بهانهای به دست کسی نیفتد که بگوید معارف قرآن و سخنان پیامبر، نسخه برداری شده از کتابهای دیگران است. و چون پیامبر تنها از دین خود تبعیت کرده بود، پیروان سایر ادیان نمیتوانستند بعدها وی را متهم کنند که اینک پیامبر خود داعیه دار دین جدیدی شده و از دین گذشته خود اعراض کرده است. و پیامبر با عدم پذیرش سایر شرایع تعادل قوایی را که میان ادیان و سایر گروههای موجود در عربستان، ایجاد شده بود را بر هم نزده و راه را برای پذیرش آسانتر همه آنها هموار نمود. و اصولاً چگونه میتوان انتظار داشت پیامبری که خود بعدها داعیهدار کاملترین دین خواهد بود، از ادیان و شرایع تحریف شده زمان خود تبعیت نماید.
حال شاید این سوال پیش بیاید که ما آیاتی از قرآن داریم که دلالت دارد که پیامبر از آیین ابراهیم تبعیت می کرده مانند آیه: «ثُمَ اُوحَینا اِلَیکَ اَنِ اتَّبَع مِلَةَ اِبْراهیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ المُشرِکینَ»؛(نحل / 123) سپس به تو وحی فرستادیم که از آیین ابراهیم که خالی از هرگونه انحراف بود و از مشرکان نبود، پیرو کن
و آیه:«قُلْ اِنَّنی هَدانی رَبّی اِلی صِراطٍ مُستَقیمٍ دیناً قیماً مِلَةَ اِبراهیمَ حنیفاً وَ ما کانَ مِن المُشرِکین»؛(انعام / 161.)
بگو پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده، آیین پابرجا (و ضامن سعادت دین و دنیا)، آیین ابراهیم، همان کسی است که از آیین های خرافی محیط خود روی گردانید و از مشرکان نبود.
در جواب می گوییم: روشن است که مراد از این آیات تبعیت مستقیم از آیین ابراهیم نیست، زیرا اولاً: این آیات شریفه بعد از بعثت نازل شده و مربوط به دین حضرت قبل از بعثت نیست.
ثانیاً: بر اساس معارف اسلامی در روایات و غیر آنها دین حضرت ابراهیم پس از آمدن تورات موسی (ع) ترک شده کما اینکه دین یهود پس از آمدن انجیل عیسی (ع) متروک و دین مسیحیت پس از آمدن قرآن محمّد (ص) منقرض گشته است. پس حضرت نمی تواند تابع دینی باشند که چند مرحله قبل توسط ادیان دیگر ترک شده است.( محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی ، ج 2، ص 17.)
ثالثاً: مفسران گفته اند که مراد از تبعیت حضرت از دین و ملت ابراهیم حنیف این است که مشترکاتی در احکام میان این دو دین وجود دارد که منشأ ظهور آن دین ابراهیم (ع) است و مراد از تبعیت پذیرفتن آن مشترکات در احکام است احکامی از قبیل: گرفتن شارب و گذاشتن ریش و غسل جنابت و طهارت گرفتن با آب و دیه مرد و…( محمد مظفری، پرسش ها و پاسخ ها ، ص 12)
نتیجه کلی: پیامبر تابع دین خود بوده که از ابتدا توسط خود خدا به آن هدایت می شده است.