خانه » همه » مذهبی » دیه و شهادت دادن زن در ادیان الهی

دیه و شهادت دادن زن در ادیان الهی


دیه و شهادت دادن زن در ادیان الهی

۱۳۹۵/۰۱/۲۱


۲۷۵۳ بازدید

دیه ی زن و شهادت دادن زن از نظر تمامی ادیان چگونه است؟

ابتدا متذکر می شود که مقایسه قوانین حقوقی ادیان بدون در نظر گرفتن مبانی فکری و فلسفی آنها، چندان صحیح نیست. اسلام در دو جنبه به جایگاه زن و مرد توجه می‌کند. در یک جنبه زن و مرد به طور کامل با یکدیگر برابرند و در جنبه دیگر بین زن و مرد تفاوت وجود دارد. اما این که اسلام زن و مرد را برابر می‌داند به جهت انسان بودن و روح انسانی آنان است، یعنی هم زن و هم مرد هر دو انسان هستند و قابلیت رشد و کمال دارند و در نتیجه اعمال نیک و ایمان از پاداش برخوردار می‌شوند و اگر خطا و گناه کنند، دچار عذاب می‌شوند: «هر کس عمل صالح انجام دهد در حالی که مومن است، خواه مرد باشد یا زن، به او حیات پاکیزه می بخشیم و پاداش آنها را به بهترین اعمالی که انجام دادند، خواهیم داد.» (نحل/97)اما در دیگر ادیان به واسطه تحریف هایی که صورت گرفته، این دیدگاه وجود ندارد. در آیین یهود، مردان هر صبح دعا می‌کنند و خداوند را شکر می‌کنند که زن خلق نشده اند. قلب آیین یهود، تورات است و تورات یعنی قانون. اما بر طبق تلمود (مجموعه سنت‌های ربانی که قوانین و مقررات حضرت موسی(ع) را شرح و تفسیر می‌کند.) زنان از مطالعه‌ی تورات معافند. بعضی از ربی‌های یهود به شدت تابع این عقیده‌اند که «بهتر است کلمات تورات به آتش بسوزد تا این که زنان از آن بهره‌مند شوند. و هر کس دخترش را تعلیم دهد مانند این است که او را وقاحت، تعلیم نموده است.» (یهودیت، دنیس،ال، کارمودی، ص ۱۹۷) در یهود، نظارت پدر بر دختر،آن اندازه مطلق است که حتی اگر بخواهد، می‌تواند دخترش را بفروشد و این نکته در نوشته‌های ربیون آمده است: «مرد می‌تواند دخترش را بفروشد، اما زن نمی‌تواند، مرد می‌تواند دختر را نامزد کند، اما زن نه.» (زن در یهود، سویدلر، ص ۱۴۱) ربیون یهود، حق شوهر بر دارایی‌های همسرش را به عنوان یک نتیجه‌ی فرعی از مالکیت شوهر بر همسر می‌دانند. اگر شخصی، مالک‌ زنی شود آیا به این نتیجه نمی‌رسیم که او مالک دارایی‌های او نیز هست؟ و اگر او زن را به دست آورد. آیا دارایی او را به دست نمی‌آورد؟ (همان،ص ۱۶۴ و ۱۶۵) تلمود، وضعیت دارایی و مالی همسر را این‌گونه شرح می‌دهد: «چگونه زن می‌تواند چیزی از خود داشته باشد، در صورتی که او مال شوهرش است؟ هر چیزی در شوهر است برای شوهر است و هر چه با اوست (همسر) نیز برای شوهر است … در آمد و هر چه در خیابان‌ها به دست می‌آورد مال شوهر است. متاع در خانه، حتی خرده‌نان‌های روی میز مال اوست (شوهر)… . او (همسر) اگر مهمانی را به خانه کند و غذایش دهد از شوهر خویش دزدی نموده است.» (تلمود، گیت ۶۲)در مسیحیت هم تا چند قرن پیش این سوال مطرح بود که آیا زن انسان هست یا نه؟«در سال 586 میلادی کنگره ای در فرانسه به وسیلة کشیشان برگزار شد و موضوعات مورد بحث در آن این بود که: آیا زن می تواند همانگونه که مرد خدا را عبادت می کند، عبادت کند؟ آیا زن در بهشت و ملکوت آخرت وارد می شود؟ آیا زن انسان و دارای روح است و یا غیر انسان؟ و در نهایت به این نتیجه رسیدند که زن انسان است ولی برای خدمت به مرد خلق شده و فانی است و خلود و جاودانگی ندارد. تحت تاثیر همین تفکرات روحانیون کلیسا قوانین مربوط به زنان را وضع کردند که در آن زن به صورت کامل تحت سلطة مردان قرار می گرفت و سهم او در ارث و اختیارات وی در مالکیت بسیار اندک بود و هر چه در اختیار داشت یا به دست می آورد بخشی از دارایی شوهرش محسوب می شد.» (صلاح عبد الغنی محمد، الحقوق العامه للمرأه، ص44)با توجه به این دیدگاه ها در مورد دیه و شهادت زن در ادیان مطالب زیر ارائه می شود:در مورد دیه خوبست ابتدا این توضیح آورده شود که دیه «خون بها» نیست، «خسارت» است. برای روشن‌تر شدن بحث، فرض کنید که در یک تصادف همزمان یک مرد استاد و فرهیخته دانشگاه و یک مرد دزد و فاسد، با هم و توسط یک نفر به طور غیرعمد کشته می‌شوند، قاتل باید برای هر دوی این مردها به یک اندازه دیه پرداخت کند، آیا می‌شود این سوال را پرسید که آیا ارزش و حرمت یک فرد فرهیخته و استاد خدوم دانشگاه با یک دزد و مجرم چرا برابر است؟ آیا این ظلم به این مرد استاد نیست؟ بنابراین دیه یک انسان بى سواد با دیه یک انسان عالم یک اندازه است. همین طور دیه یک مرد با تقوا، با دیه یک مرد بى تقوا. بنا بر این جهات معنوى از قبیل علم، تقوا و سیادت تأثیرى در مقدار و کم و زیادى دیه ندارد. مسئله این است که دیه، برای جبران خسارت از دست دادن یک فرد است برای بازماندگان و آن هم نه جبران معنوی که هیچ چیزی نمی تواند جای یک عزیز از دست رفته را جبران کند، بلکه دیه جبران مادی است. حال اگر زنی فوت کند، دیه به شوهر وی پرداخت می‌شود و اگر مردی کشته شود، دیه به همسر و فرزندانش پرداخت می‌شود. به نظر شما اگر دیه مرد دو برابر زن است، اینجا چه کسی منتفع می‌شود و سود می‌برد؟ مرد یا زن؟ آیا زنی که شوهرش را از دست داده بیشتر نیاز به حمایت مالی دارد یا مردی که زنش کشته شده؟ اینجا زن دو برابر مرد دیه «دریافت می‌کند» و می‌تواند مشکلات مادی خود را بهتر مدیریت کند. در مورد دیه معمولا این اشکال وارد می‌شود که گویی زن ارزشی نصف مرد دارد در حالی که دیه قیمت یا ارزش و بهای فرد کشته شده نیست چرا که انسان قابل خرید و فروش و قابل قیمت گذاری نیست، دیه خسارتی است که قاتل در قتل غیرعمد باید به خانواده مقتول بپردازد تا اشتباهی را که کرده است، تا حدی جبران نماید و خانواده مقتول هم به دلیل از دست عزیزان خود حداقل دچار مشکلات مادی نشوند.همچنین در دیه زن و مرد، تفاوت در صورتی اعمال می‌شود که میزان جرم از مقیاس ثلث یک دیه کامل بالاتر برود، اما در جراحت ها و صدمات جسمی که بر زن وارد می‌آید، اگر صدمه در حد ثلث دیه کامل باشد، دیه این نوع صدمات بین زن و مرد مساوی خواهد بود. (قانون مجازات اسلامی، ماده 300) در مواردی که دیه مربوط به زن از جهت نقص عضو او است (همانند مثال دختری که در حادثه ای یک عضو خود را از دست می‌دهد) در غالب موارد تفاوتی بین زن و مرد وجود ندارد.
اما در دیگر الهی که در حال حاضر ما قایل به تحریف آنان هستیم، دیه زن و مرد در ظاهر تفاوت ندارد. در انجیل متی (۱۷:۵) آمده است که حضرت عیسی در صدد ابطال احکام تورات نبوده است، بنابراین از آن جا که دین مسیحیّت از لحاظ احکام و شریعت تابع تورات یعنی عهد قدیم است، در مسیحیت و انجیل احکام خاص و جدا گانه ای جز در موارد خاص، وجود ندارد، احکام همان هایی است که در توارت بوده است چون به اعتقاد مسیحیان اصول عهد جدید مبتنی بر اخلاق است نه احکام و شریعت. در آئین یهود، فقط در ۲ مورد دیه مطرح است:
1- دیه بدل از قصاص: درباره قتل حکم تورات این است که «هیچ فدیه به عوض جانی قاتلی که موجب قتل است مگیرید بلکه او البته کشته شود و از کسی که به شهر ملجاء خود فرار کرده باشد فدیه (دیه) مگیرید.» (اعداد ۳۵: ۳۱ـ ۳۲).
2- با این همه، عالمان یهودی در تفسیر حقوقی آیه فوق این حکم را استثنائی بر سایر جرایم جسمانی تلقی کرده اند «برای همه جرایم می توان دیه (فدیه) پذیرفت. مگر برای جرم قتل، لذا حتی در شدیدترین صدمات جسمانی کمتر از قتل، مانند قطع عضو یا کور کردن چشم، آسیب باید با پرداخت خسارت (دیه ) جبران شود.» (سلیمانی، حسین، عدالت کیفری در آئین یهود (مجموعه مقالات) قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، ۱۳۸۴ش، ص۳۱۳)
در مورد حکم قتل یک استثنا وجود دارد: آن جایی که مالک با علم به شاخ زدن گاوش، آن را محافظت نکرد و آن گاو، انسانی را کشته است: (خروج، ۲۱: ۲۸ـ ۳۰)
در این جا گاو به عنوان عامل جنایت اعدام می شود و مالک گاو گر چه بدین سبب که علم پیشین به شاخ زدن بودن آن دارد و در نگاه داشتن آن کوتاهی می کند مستحق به مرگ است. ولی می تواند با پرداخت دیه برای جان خویش کفاره دهد.
تاوان (دیه) قطع و نقص عضودانشمندان یهودی قانون قصاص عضو تورات را به گونه ای تفسیر می کنند که از آن فقط غرامت (دیه) استفاده می شود. ایشان معتقدند در این موارد شخص آسیب زننده باید بابت آسیبی که به همنوع خود وارد کرده است دیه بپردازد. (همان، ص ۳۱۴)
همچنین می گویند کسی که به هم نوع خود صدمه و آسیب می رساند محکوم به پرداخت پنج نوع دیه است:
۱) دیه آسیب جسمانی: اگر کسی به عضوی از بدن کس دیگری آسیب وارد کند. معیار را برده ای قرار می دهند که در بازار فروخته می شود، تفاوت قیمت سالم و معیوب چنین برده ای را باید ضارب به مضروب بدهد.
۲) دیه درد و رنج که شخص آسیب دیده تحمل کرده است. معیارش این است که شخص دیگری مانند شخص مصدوم حاضر است چه مبلغی بپردازد تا متحمل چنین درد و رنجی نشود.
۳) هزینه یا دیه درمان: ضارب، مسؤل پرداخت کلیه هزینه هایی است که مضروب برای درمان اثرات ضرب و جرح متحمل شده است.
۴) دیه یا خسارت بیکاری: مزد و منفعتی که مضروب قادر بود در این دوران بیماری اگر سالم بود به دست می آورد.
۵) دیه خجالت زدگی و تحقیر: که به جایگاه اجتماعی دو طرف بستگی دارد. علمای یهود در زمان های مختلف مبالغ ثابتی را برای این کار در نظر می گیرند. و بعضی در مورد فقیر و غنی و جایگاه آن ها اختلاف دارند.» (همان، ص ۳۱۴)
آن چه که بعد از این توضیحات مختصر باید متذکر شد این نکته است که در آئین یهودیت و به تبع آن، مسیحیت در این موارد فرقی بین زن و مرد نیست و هر دو مشابه هم هستند. اما نکته مهم آن است که در ادیان یهود و مسیحیت، زن جایگاهی نداشته و اگر قانون دیه برای خجالت زدگی و تحقیر را تعریف کرده است در کنار آن؛ زن را مورد تحقیر قرار می داده است. بنابراین اگر چه به ظاهر دیه زن و مرد برابر تعریف شده اما شأن زن و مرد در این ادیان، یکسان نیست و از اساس برای زن، حرمتی قایل نیستند. حتی اگر برای درد و رنج یا خجالت به زن، باید دیه ای پرداخت می شد، پدر یا همسر وی، آن رادریافت می کردند و مطابق با قانون مسیحیت و یهود، زن حقی در آن نداشت. اما در اسلام، دیه ای که بابت آسیب دیدن به زن تعلق می گیرد، مال خود اوست و کسی حق تصرف در آن را ندارد.
اما در مورد شهادت دادن، در این سوال که «چرا در اسلام شهادت دو زن برابر شهادت یک مرد است؟» فرض براین است که شهادت دادن حقی است که از زن ضایع شده است در حالی که در اسلام، شهادت دادن «تکلیف» است نه «حق». این که برمبنای شهادت شما فردی محکوم شود و مجازات گردد یا آزاد شود، حق شما نیست بلکه وظیفه ای سنگین است که گاه دردسرها و مشکلات روحی برای شاهد فراهم می‌کند. اسلام تکلیف را برای اشخاص بر مبنای توانایی، علم و دسترسی ها معین فرموده است. پس در موردی که به طور معمول زنان به آن موارد دسترسی ندارند یا در این موارد حضور ندارند، تکلیف شهادت یک سره به عهده مردان گذاشته شده است مانند دعوا، قتل و جرح و مانند آن. با این کار خطرات احتمالی که ممکن است متوجه زن شود، از او دور می‌شود چون افرادی که علیه شان شهادت داده می‌شود و یا نتیجه شهادت به نفع‌شان تمام نمی‌شود، ممکن است قصد آزار رساندن و انتقام گرفتن و … داشته باشند که اسلام با این کار، زنان را از خطر دور کرده است. اما در مواردی فقط از زنان شهادت پذیرفته است مانند مسایلی که به زنان مربوط است: ولادت، بکارت و … در این موارد هم مردان به طور معمول حضور ندارند. در نهایت باور داریم که زن و مرد در موارد متعددی با هم تفاوت دارند و این تفاوت تنها منحصر به تفاوت های جسمی و بدن نیست. از جمله زن چون باید نسبت به فرزندش مهر مادری داشته باشد از احساسات لطیف تر و عواطف بیشتر برخوردار است. به همین دلیل امر احساسات لطیف زنانه ممکن است بر شهادت او اثر گذاشته و سیستم قضا به اشتباه برود. میزان هول و هراس که اغلب زنان در وقایع دچار می‌شوند، ممکن است آنان را دچار فراموشی و اضطراب کند. در یک صحنه تصادف یا قتل، یک زن بسیار بیشتر از یک مرد تحت تاثیر قرار می‌گیرد بنابراین مطابق قوانین اسلام و آیه قرآنی، دو زن شهادت می‌دهند تا اگر یکی از این دو چیزی را فراموش کرده باشد، دومین زن یادآوری کند: «ای کسانی‌که ایمان آوردید! چون قرار وام مدت‌دار با یکدیگر گذارید. آنرا بنویسید، نویسنده‌ای با عدالت سند نویسد … و دو تن از مردان معتمد خود را – و چنانچه دو مرد نباشد یک مرد و دو زن، تا در صورت فراموشی یکی دیگری بخاطرش آورد – بر آن امر گواه گیرید …» (بقره/ 282)
اما اگر مثلا در یک ماجرای اقتصادی زن شاهد و گواهی نداشته باشد و فقط خودش اصل ماجرا را می‌داند، در این موارد قاضی می‌تواند به عنوان یک اماره (نشانه برای پیگیری ماجرا) به سخنان زن اعتنا کند و این گونه نیست که سخن و مدعای وی به صرف زن بودن رد شود یا نادیده گرفته شود. این موضوع در مورد مردان هم رخ می‌دهد: مردی که در تنهایی پولی را به کسی امانت داده و شاهدی ندارد هم در این باره برای اثبات مدعای خود دچار دردسر می‌شود. این گونه محضورات و ضوابط شرعی در واقع برای این است که افراد اعم از زن و مرد، در معاملات اقتصادی خود دقت بیشتری داشته و با حضور شاهد و کاتب و غیره معامله انجام دهند.
اما در دیگر ادیان، زنان در جامعه‌ یهودی قدیم اجازه‌ی شهادت نداشته‌اند و ربی‌ها می‌گفتند: زنان به خاطر چند لعنتی که بر آن‌ها تحمیل شده است حق شهادت ندارند، زنان در اسرائیل کنونی نیز حق شهادت دادن در دادگاه ربیون را ندارند. (زنان اسرائیلی، حقیقت در پشت پندار، لسلی‌ هازلتون) همچنین در مسیحیت اگر یک مرد، زنش را متهم به بی‌عفتی نماید، شهادت آن زن، به هیچ‌وجه مورد ملاحظه قرار نخواهد گرفت. زن متهم شده، باید مورد محاکمه‌ی سختی قرار گیرد تا مشخص شود او مُجرم است یا بی‌گناه.» (فصل ۲۶، آیات ۱۰و۱۱)

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد