با سلام و احترام.در ادبیات روابط بینالملل و سیاست خارجی تعاریف مختلفی از دیپلماسی فرهنگی ارائه شده است که تعاریف ذیل در زمرة گویاترین این تعاریفاند:فرانک نینکوویچ دیپلماسی فرهنگی را تلاش برای ارتقای سطح ارتباطات و تعامل میان ملل جهان با هدف طراحی و بنیاد نهادن تفاهمنامهها و توافقاتی بر اساس ارزشهای مشترک میداند.این در حالی است که بنا به تعریف گیفورد مالون،دیپلماسی فرهنگی عبارت است از معماری یک بزرگراه دوطرفه به منظور ایجاد کانالهایی برای معرفی تصویر واقعی و ارزشهای یک ملت و د
با سلام و احترام.در ادبیات روابط بینالملل و سیاست خارجی تعاریف مختلفی از دیپلماسی فرهنگی ارائه شده است که تعاریف ذیل در زمرة گویاترین این تعاریفاند:فرانک نینکوویچ دیپلماسی فرهنگی را تلاش برای ارتقای سطح ارتباطات و تعامل میان ملل جهان با هدف طراحی و بنیاد نهادن تفاهمنامهها و توافقاتی بر اساس ارزشهای مشترک میداند.این در حالی است که بنا به تعریف گیفورد مالون،دیپلماسی فرهنگی عبارت است از معماری یک بزرگراه دوطرفه به منظور ایجاد کانالهایی برای معرفی تصویر واقعی و ارزشهای یک ملت و در عین حال، تلاش برای دریافت درست تصاویر واقعی از سایر ملتها و فهم ارزشهای آنها و سرانجام، در تعریف میلتون کامینگز، دیپلماسی فرهنگی عبارت است از مبادلة ایدهها، اطلاعات، هنر، نحوة زندگی، نظام ارزشی، سنتها و اعتقادات به منظور دستیابی به مفاهیم مشترک و تقویت تفاهم متقابل میان ملتها و کشورها به باور بسیاری از نظریهپردازان روابط بینالملل، دیپلماسی فرهنگی نمونة بارز و اعلای اعمال قدرت نرم (soft power) است که به کشورها این امکان و توان را میدهد که در طرف مقابل نفوذ کنند و او را از طریق عناصری چون فرهنگ، ارزش و ایدهها ترغیب به همکاری کنند. مزایای دیپلماسی فرهنگی استفاده از فرهنگ و به خدمت گرفتن ابزارهای فرهنگی در دیپلماسی در مقایسه با سایر ابزارها و اهرمهای رایج در روابط بینالملل دارای مزایای بسیاری است که مهمترین آنها را میتوان به شرح زیر برشمرد: 1. مواجه شدن با مقاومت کمتر در جوامع و کشورهای مقصد از کلیدیترین مزایای دیپلماسی فرهنگی محسوب میشود. یکی از مهمترین علل ناکامی دولتها در رسیدن به اهداف سیاست خارجیشان در سایر کشورها مقاومتهایی است که در کشورهای مورد نظر در مقابل پیاده شدن آنها صورت میگیرد. از آنجا که فرهنگ و ابزارهای فرهنگی در بسیاری از موارد ضمیر ناخودآگاه مخاطبان خود را هدف قرار میدهد و با لطافت و ظرافت غیرمشهودی بر لایههای عمیق اذهان ایشان تأثیر میگذارد، لذا در مقایسه با سایر ابزارهای شایع در دیپلماسی، دیپلماسی فرهنگی با سهولت بیشتری در لایههای زیرین جامعه و با عمق بیشتری رسوخ میکند و بر جای میماند. 2. عاری بودن دیپلماسی فرهنگی از لحنی خصمانه و آمرانه در کنار جذابیت بیشتر و «نامحسوس بودن اعمال آن» و در نتیجه، هدف قرار دادن ذهن و روح مخاطبان خود از دیگر مزایای آن است. دیپلماسی آن گاه که با هدف تسخیر اذهان و قلوب مردمان سایر جوامع طراحی و اعمال میشود، نباید با یک تلقی خصمانه، منفی و سلطهطلبانه در ذهن مخاطبان همراه باشد. مخاطب قرار دادن جوامع و کشورهای دیگر، چه در سطح دولتها و چه در سطح ملتها، آن گاه که با ابزار قهرآمیز و لحنی آمرانه صورت گیرد، هرچند که ضمانتهای اجرای خود را نیز در کنار داشته باشد، با مقاومت در هر دو سطح روبهرو میگردد و سرانجام، منجر به صرف هزینة بیشتر و مقبولیت و کارآیی کمتر میشود. 3. در دیپلماسی فرهنگی فرصت بهتری برای حضور جدیتر و مجال بیشتری برای ایفای نقش مؤثرتر توسط بازیگران غیررسمی، نهادهای مدنی و اشخاص حقیقی و حقوقی غیردولتی مهیا میشود و این به نوبة خود بر گسترة حوزة مانور و دامنة تأثیرگذاری دیپلماسی فرهنگی در مقایسه با دیپلماسی کلاسیک سنتی میافزاید. 4. دیپلماسی فرهنگی بیشتر به دنبال کشف، تعریف و ترویج ارزشها و منافع مشترک و جهانشمول و سپس، تأمین منافع ملی در چارچوب این ارزشها و منافع مشترک است. 5. دیپلماسی فرهنگی میتواند به منزله فتح بابی برای مفاهمة بیشتر و بهتر میان کشورها به کار گرفته شود و به مرور زمان، منجر به پایهریزی روابط عمیق و پایدار فرهنگی میان کشورها شود و این تعمیق، حتی میتواند به حوزههای سیاسی و امنیتی هم تسری یابد. 6. و سرانجام، دیپلماسی فرهنگی میتواند خلاقانهتر، انعطافپذیرتر و حتی فرصتطلبانهتر از دیپلماسی کلاسیک و سنتی در بسیاری از حوزهها طراحی و اجرا شود. روشها و سازوکارها روشها و سازوکارهایی را که به وسیله و در پرتو آنها میتوان از فرهنگ و قابلیتهای فرهنگی در خدمت دیپلماسی بهرهبرداری کرد، میتوان در چارچوب زیر دستهبندی کرد: 1. برجسته کردن نقش و تأثیر فرهیختگان و دانشمندان تاریخ گذشته و معاصر کشور متبوع در پیشرفت علم و ادب در سطح جهان و استفاده از شهرت، محبوبیت و موقعیت آنها برای اهداف راهبردی دیپلماسی فرهنگی. نقش بالقوهای که چهرههای جهانی و ماندگاری چون مولانا جلالالدین رومی، حافظ، ابنسینا، شکسپیر، لویی پاستور، آلفرد نوبل، گابریل مارسیا مارکز، اکتاویو پاز، آناتول فرانس و غیره میتوانند در این حوزه برای کشورها و ملل منتسب به خود ایفا کنند، مثال بارزی از این مورد محسوب میشود. 2. استفاده از ظرفیتهای نهفته در زبان و ادبیات کشور و ترویج آن از طریق تأسیس رشتة زبان و ادبیات کشور متبوع در دانشگاههای مهم جهان و نیز اعطای بورسهای منظم و مستمر تحصیلی در سطوح عالی کارشناسی ارشد و دکتری به منظور اشاعة فرهنگ و زبان کشور در سطح جهان. 3. حضور مؤثر در مجامع و همایشهای بینالمللی در کنار شرکت فعال در رخدادها و جشنوارههای هنری و ورزشی بینالمللی (جشنوارههای بینالمللی فیلم، داستان، تئاتر و بازیهای المپیک) و نیز برگزاری منظم نمایشگاهها، گردهماییها، کارگاهها و همایشهای فرهنگی در کشور مقصد. 4. تأکید ویژه بر ارائة آموزشهای خاص فرهنگی به دیپلماتها و تربیت دیپلماتهایی فرهیخته و آشنا با نقاط قوت و ظرائف فرهنگی هر دو کشور مبدأ و مقصد. 5. کمک به راهاندازی مراکز کشورشناسی (ایرانشناسی و…) و ایجاد این کرسی در دانشگاههای معتبر جهان در کنار ارائة فرصتهای مطالعاتی کوتاهمدت به کارشناسان دانشگاهی و علاقهمندان به فرهنگ و ادب کشور متبوع با هدف جذب نخبگان و اصحاب فکر و اندیشه از کشورهای مقصد. (محمدحسن خانی ، دیپلماسی فرهنگی و جایگاه آن در سیاست خارجی کشورها؛دانش سیاسی ، دو فصلنامه علمی- پژوهشی علوم سیاسی ، دوره 1، شماره 2، زمستان 1384 ) بنابراین ، دیپلماسی فرهنگی را می توان رویکردهای فرهنگی سیاست خارجی و بهعنوان بخشی از دیپلماسی عمومی تعریف کرده که با هدف تأثیرگذاری و نفوذ در عرصه، روابط بینالملل و بویژه تعامل با ملتها صورت میگیرد. با توجه به مواضع متفاوت جوامع جهانی، این مقوله را میتوان به مثابه ابزاری کارآمد دانست که از هر موضعی برای دستیابی به مقاصد و نیات متفاوتی میتواند بهکار گرفته شود. در عرصه این مواضع متعدد، از یکسو جوامع غربی قرار دارند که با معیارهای مورد نظر خود، جامعه جهانی را به کشورهای توسعه یافته، در حال توسعه و توسعه نیافته و یا کشورهای جهان اول، جهان دوم و جهان سوم تقسیم نمودهاند و بواسطه این تقسیمبندیها درصدد اعمال قدرت و تسلط خود بر دیگر جوامع و تحمیل مسیر تکخطی توسعه همه جوامع با الگوگیری از غرب و شبیه شدن به جوامع مدرن میباشد. غربیها برای دستیابی به این هدف از ابزارهای مختلفی در قرون گذشته سودجستهاند که علاوه بر سیاستهای استعماری و جنگ و لشکر کشی، میتوان به رویکردهای فرهنگی و ارتباطی بهعنوان ابزارهای نرم اعمال و تثبیت قدرت اشاره نمود. دیپلماسی فرهنگی را میتوان یکی از جدیدترین و کارآمدترین مؤلفههای سیاست خارجی غرب برای تأثیرگذاری و نفوذ بر کشورهای به اصطلاح توسعه نیافته و در حال توسعه دانست که بیش از یک قرن از بکارگیری آن توسط کشورهایی از جمله فرانسه، انگلیس و امریکا میگذرد و از جمله موارد بروز و ظهور آن میتوان برنامههای آموزشی، تبلیغ مذهبی، تحمیل الگوهای نوسازی در حوزههای مختلف و … را برشمرد. که همه اینها منجر به ادغام و انحلال تمایزات فرهنگی و اجتماعی جوامع در فرهنگ مدرن غربی و در نهایت، یک شکلی، استانداردسازی ، یکسانسازی فرهنگی جوامع و یا بهاصطلاح مرسوم، امریکاییسازی میشود. اما از سوی دیگر، جوامع غیر غربی با سنتها و فرهنگهای متعدد و گوناگون قرار دارند که برای حفظ هویت بومی خود، باید بر تمایزات اجتماعی و فرهنگی و یا به عبارتی سنتهای ملی و مذهبی خود تأکید ورزند و یا حتی در حوزه دیپلماسی و روابط خارجی از این تمایزات و شاخصههای فرهنگی برای تعامل با دیگر کشورها سود جویند. بهطور خاص، جامعه اسلامی ایران بهعنوان جامعهای که در حوزه فرهنگ، از مؤلفههای ملی و دینی اصیل و تأثیرگذار برخوردار است، این امکان را دارد که در عرصه دیپلماسی فرهنگی پرتوان و قدرتمند ظاهر گردد و علاوه بر استراتژی دفاع در مقابل موج یکسانسازی فرهنگی مدرنیسم، از روابط و دیپلماسی فرهنگی بهعنوان ابزاری برای استراتژی حمله و ایجاد موج تمایزات فرهنگی در جهان بهرهبرداری کند. وجود سنتهای مشابه ملی و مذهبی میان مردم ایران و بسیاری از مردم جوامع دیگر، بستر مناسبی است برای ایجاد رویکردی فرهنگی در روابط خارجی و تعاملات سازنده در عرصههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و دستیابی به مدلی بومی و غیرغربی از پیشرفت و توسعه که متناسب با مشخصههای سنتی و فرهنگی این جوامع باشد. (alef.ir/vdcgxu9qxak9tw4.rpra.html?14txt) دیپلماسی فرهنگی جمهوری اسلامی در منطقه را باید دیپلماسی موفقی ارزیابی کرد زیرا با توجه به تلاش همه جانبه غرب به رهبری آمریکا برای تسلط بر این منطقه و ایجاد خاور میانه جدید و فراهم نمودن شرایط مناسب برای امنیت بیشتر رژیم صهیونیستی ، اقدامات جمهوری اسلامی موجب شده تا نه تنها آنها در رسیدن به اهداف خود ناکام باشند ، بلکه شاهد ظهور موج بیداری اسلامی در منطقه بودیم که پیامد دیپلماسی فرهنگی و برآیند قدرت نرم جمهوری اسلامی است گرچه غرب تلاش نمود تا با ترفندهای مختلف جلوی این امواج را بگیرد ، اما بیداری مردم چیزی نیست که بتوان به راحتی آن را خاموش نمود و ملتهای منطقه همچون آتش زیر خاکستر هستند که می توانند به یکباره تمام اهداف آمریکا و غرب را در منطقه نابود نمایند . البته کشورما در این مسیر با چالش های زیادی روبروست از جمله موج ایران هراسی و شیعه هراسی که توسط جبهه استکبار به راه افتاده است و ایجاد گروههای تروریستی و حمایت از آنان برای اسلام هراسی که متأسفانه با همکاری عربستان و ترکیه و برخی کشورهای عربی همراه شده است . اما موفقیت جبهه مقاومت با هدایت جمهوری اسلامی در مقابله با اهداف توسعه طلبانه جبهه استکبار و ایستادگی در برابر رژیم صهیونیستی و مقابله با این گروهها ، بیانگر موفقیت جمهوری اسلامی در دیپلماسی فرهنگی و نفوذ در منطقه استراتژیک خاور میانه است .