خانه » همه » مذهبی » ذوالقرنین و ذوالکفل و یاجوج و ماجوج

ذوالقرنین و ذوالکفل و یاجوج و ماجوج


ذوالقرنین و ذوالکفل و یاجوج و ماجوج

۱۳۹۲/۰۶/۰۳


۹۰۲ بازدید

ذوالقرنین کیست و داستانش در قرآن چیست که در سوره کهف آمده و مراد از ذوالکفل و یاجوج و ماجوج در سوره انبیاء چیست؟

پرسشگرمحترم بایددرجواب سوال اول حضرتعالی عرض کرد.داستان ذوالقرنین که در آیه 83 به بعد سوره کهف بدان اشاره شده درباره کسى است که افکار فلاسفه و محققان را از دیر زمان تاکنون به خود مشغول داشته و براى شناخت او تلاش فراوان کرده اند. قرآن مى فرماید.ما به ذوالقرنین قدرت و ثبات و نیرو و حکومت بخشیدیم و اسباب رسیدن به هر چیز را به او دادیم (کنایه از عقل و مدیریت صحیح و لشکر و امکانات مادى و.) سه نظر راجع به او وجوددارد: 1- برخى معتقدند او اسکندر مقدونى بوده 2- جمعى معتقدند او یکى از پادشاهان یمن به نام «تبع» بوده 3- برخى هم مى گویند ذوالقرنین همان کورش کبیر پادشاه هخامنشى است. در قرآن نام هیچ یک از این سه تن ذکر نگردیده و فقط اصل داستان ذوالقرنین بیان گشته است. صاحب تفسیر نمونه قول سوم را قویتر مى داند، پس چیزى که مسلّم است ذوالقرنین از اولیاء خدا بوده ولى اینکه کورش همو بوده است، امر مسلمّى نیست.
الف) در پیامبر بودن ذوالقرنین اختلاف است. بسیارى از روایات رسیده از معصومین (ع) دلالت دارد بر این که او پیامبر نبود بلکه بنده صالحى از بندگان خدا و حجت او بر مردم بوده است. از مجموع آیات قرآن کریم در مورد ذوالقرنین هم استفاده مى شود که او صاحب مقاماتى بوده است. (ر. ک: تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 294).
ب) هدف ذوالقرنین از لشکرکشى، کشورگشایى نبوده است بلکه هدف او دعوت به توحید و مبارزه با شرک و دفاع از مظلومین بوده است. این مطلب از آیات قرآن به روشنى استفاده مى شود. در آیه 88 سوره «کهف» به نقل از ذوالقرنین آمده است: «و اما کسانى که ستم کرده اند آنها را مجازات خواهیم کرد و سپس به سوى پروردگارشان بازمى گردند و خدا آنان را مجازات شدیدى خواهد نمود اما کسى که ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد پاداش نیکو خواهد دید».
در آیات 92 تا 98 همین سوره ذوالقرنین در جواب مردى که از قوم یأجوج و مأجوج به ستوه آمده بودند و مى گویند ما هزینه اى براى تو قرار دهیم که میان ما و آنها سدّى ایجاد کنى، مى گوید: «آنچه را خدا در اختیار من گذاشته، بهتر است [از آنچه شما پیشنهاد مى کنید] مرا با نیرویى یارى کنید تا میان شما و آنها سد محکمى ایجاد کنم». از این آیات بى اعتنایى ذوالقرنین به مادیات و تکیه او به قدرت الهى استفاده مى شود.
ج) در این که ذوالقرنین از نظر تاریخى چه کسى بوده است و بر کدام یک از مردان معروف تاریخ منطبق مى شود، دیدگاه هاى مختلفى وجود دارد: 1- برخى معتقدند او کسى جز اسکندر مقدونى نیست 2- جمعى معتقدند یکى از پادشاهان یمن بوده است 3- جدیدترین دیدگاه این است که همان کورش کبیر پادشاه هخامنشى است. در تفسیر «نمونه» همین نظریه تأیید شده است. (تفسیر نمونه، جلد 12، ص 542) مرحوم علامه طباطبائى در تفسیر «المیزان» این دیدگاه را از سایر نظریات منطبق تر بر آیات مى داند. در این باره نظر قطعى نداده است.
__________________________
  جواب سوال دوم .مشهور این است که ذوالکفل علیه السلام یکى از پیامبران الهى است که بعد از حضرت سلیمان و قبل از حضرت عیسى زندگى مى کرده است. هر چند بعضى معتقدند: او یکى از صالحان بود. ظاهر آیات قرآن که او را در ردیف پیامبران بزرگ مى شمرد، نیز این است که او از انبیاء است و بیشتر به نظر مى رسد از پیامبران بنى اسرائیل بوده است. وَإِسْمَاعِیلَ وَإِدْرِیسَ وَذَا الْکِفْلِ کُلٌّ مّنَ الصَّابِرِینَ* وَ أَدْخَلْنَاهُمْ فِى رَحْمَتِنَآ إِنَّهُم مّنَ الصَّالِحِینَ (انبیاء، 85- 86)و اسماعیل و ادریس و ذى الکفل (را یاد کن که) همه از شکیبایان بودند. و ما آنانرا در رحمت خویش وارد ساختیم. بدرستى که آنان از شایستگان بودند.
چنانکه مشهور است قبر او در مسیر کربلا به نجف قرار دارد. در تفسیر تبیان مى خوانیم: چون این پیامبر الهى با خود عهد کرده بود که روزها را روزه بگیرد و شب ها را به عبادت بپردازد و تنها از روى حقّ قضاوت نماید و جز براى رضاى خداوند خشمگین نشود و تا آخر به آنچه متکفّل شده و تعهّد کرده بود وفادارماند، او را «ذوالکفل» یعنى «داراى تعهّد» نامیدند.
در علت نام گذارى او به این نام با توجه به این که «کفل» (بر وزن فکر) هم به معنى نصیب و هم به معنى کفالت و عهده دارى آمده است، احتمالات متعددى داده اند:
بعضى گفته اند: چون خداوند نصیب وافرى از ثواب و رحمتش در برابر اعمال و عبادات فراوانى که انجام مى داد به او مرحمت فرمود، ذا الکفل نامیده شد (یعنى صاحب بهره وافى).                       
و بعضى گفته اند: چون تعهد کرده بود شبها را به عبادت برخیزد و روزها روزه بدارد، و هنگام قضاوت هرگز خشم نگیرد و تا آخر به وعده خود وفا کرد، «ذا الکفل» نامیده شد.
بعضى نیز معتقدند: ذا الکفل لقب «الیاس» است، همان گونه که «اسرائیل» لقب «یعقوب»، و «مسیح» لقب «عیسى »، و «ذا النون» لقب «یونس» مى باشد.
  بعضى نیز همچون فخررازى معتقدند که «ذوالکفل» لقب حضرت الیاسِ پیامبر که مشهور به این نام و از صالحان بوده است. ولى ما با عنایت به روایتى که در تفسیر مجمع البیان از عبدالعظیم حسنى از امام جواد علیه السلام نقل شده که خدا براى هدایت انسان ها یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر مبعوث فرمود که از این میان، سیصد و سیزده نفر آنان مرسل هستند و ذو الکفل یکى از آن مرسلین است، ذى الکفل را نه لقب حضرت الیاس، بلکه یکى از انبیا و مرسلین مى دانیم. ذوالکفل بعد از سلیمان جزء 313 نفر ازپیامبران مرسل و برجسته بود که مثل داود قضاوت مى کرد و جز براى خدا خشم نکرد
____________________
تفسیر نور(10جلدى)، ج 8، ص: 117
تفسیر نمونه، ج 13، ص: 526
جواب سوال سوم.در قرآن مجید، در دو سوره از یأجوج و مأجوج سخن به میان آمده، یکى در آیات مورد بحث، و دیگر در سوره «انبیاء» آیه 96.
آیات قرآن به خوبى گواهى مى دهد: این دو نام، متعلق به دو قبیله وحشى خونخوار بوده است که مزاحمت شدیدى براى ساکنان اطراف مرکز سکونت خود داشته اند.
در «تورات» در کتاب «حزقیل» فصل سى و هشتم و فصل سى و نهم، و در کتاب رؤیاى «یوحنا» فصل بیستم از آنها به عنوان «گوگ» و «مأگوگ» یاد شده است که معرّب آن یأجوج و مأجوج مى باشد.
به گفته مفسر بزرگ، «علامه طباطبائى» در «المیزان» از مجموع گفته هاى تورات، استفاده مى شود: مأجوج یا یأجوج و مأجوج، گروه یا گروه هاى بزرگى بودند که در دوردست ترین نقطه شمال آسیا زندگى داشتند، مردمى جنگجو و غارتگر بودند.
بعضى معتقدند: این دو کلمه عبرى است، ولى در اصل از زبان یونانى به عبرى منتقل شده است و در زبان یونانى «گاگ» و «مأگاگ» تلفظ مى شده که در سایر لغات اروپائى نیز به همین صورت انتقال یافته است.
دلائل فراوانى از تاریخ در دست است که: در منطقه شمال شرقى زمین در نواحى مغولستان در زمان هاى گذشته گوئى چشمه جوشانى از انسان وجود داشته، مردم این منطقه به سرعت زاد و ولد مى کردند، و پس از کثرت و فزونى به سمت شرق، یا جنوب سرازیر مى شدند، و همچون سیل روانى این سرزمین ها را زیر پوشش خود قرار مى دادند، و تدریجاً در آنجا ساکن مى گشتند.                      
براى حرکت سیل آساى این اقوام، دوران هاى مختلفى در تاریخ آمده است که یکى از آنها دوران هجوم این قبائل وحشى در قرن چهارم میلادى تحت زمامدارى «آتیلا» بود که تمدن امپراطورى روم را از میان بردند.
و دوران دیگر که ضمناً آخرین دوران هجوم آنها محسوب مى شود، در قرن دوازدهم میلادى به سرپرستى چنگیزخان صورت گرفت که: بر ممالک اسلامى و عربى، هجوم آوردند و بسیارى از شهرها از جمله «بغداد» را ویران نمودند.
در عصر کوروش، نیز هجومى از ناحیه آنها اتفاق افتاد که در حدود سال پانصد قبل از میلاد بود، ولى در این تاریخ، حکومت متحد ماد و فارس به وجود آمد و اوضاع تغییر کرد و آسیاى غربى از حملات این قبائل آسوده شد.
به این ترتیب، نزدیک به نظر مى رسد که: یأجوج و مأجوج از همین قبائل وحشى بوده اند که: مردم «قفقاز» به هنگام سفر کوروش به آن منطقه تقاضاى جلوگیرى از آنها را از وى نمودند، و او نیز اقدام به کشیدن سدّ معروف ذو القرنین نمود.
_____________
تفسیر نمونه، ج 12، ص: 596              
 

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد