خانه » همه » مذهبی » رؤیت خدا

رؤیت خدا


رؤیت خدا

۱۳۹۲/۰۴/۲۱


۱۱۱ بازدید


اگر خدا دیده می شد دیگر خدا نبود. فرض وجود « خدای قابل دیدن » مثل فرض وجود مثلث چهارضلعی یا مثل عدد چهار فرد است. برای اینکه معلوم شود چرا خدا قابل دیدن نیست و به طور کلّی چرا با حواسّ ادراک نمی شود باید ابتدا تصوّر درستی از خدا به دست آورد.
: الف. خداوند وجود صِرف و بى حد و مرز است و همه ى موجودات شعاع وجود اویند. از این رو، دست این پرتوهاى محدود، به دامان ادراک حسى آن وجود بى نهایت نمى رسد. قرآن شریف در این باره مى فرماید: «و لا یحیطون به علما؛ مخلوقات نمى توانند به او احاطه و آگاهى یابند». V}(طه / ۱۱۰).{V


اگر خدا دیده می شد دیگر خدا نبود. فرض وجود « خدای قابل دیدن » مثل فرض وجود مثلث چهارضلعی یا مثل عدد چهار فرد است. برای اینکه معلوم شود چرا خدا قابل دیدن نیست و به طور کلّی چرا با حواسّ ادراک نمی شود باید ابتدا تصوّر درستی از خدا به دست آورد.
: الف. خداوند وجود صِرف و بى حد و مرز است و همه ى موجودات شعاع وجود اویند. از این رو، دست این پرتوهاى محدود، به دامان ادراک حسى آن وجود بى نهایت نمى رسد. قرآن شریف در این باره مى فرماید: «و لا یحیطون به علما؛ مخلوقات نمى توانند به او احاطه و آگاهى یابند». (طه / 110).

ب. پذیرش امکان رؤیت حسى خداوند، به معنى قبول جسمانى بودن اوست. توضیح آن که عمل دیدن، فرآیندى است مادى و طبیعى. لازمه ى چنین فرآیندى مادى و جسمانى بودن شیئى دیده شده، مکان دار بودن، زمان دار بودن و دارا بودن دیگر خصوصیات مادى است. وانگهى، بر ردّ مادى بودن خداوند، هم برهان قاطع عقلى داریم و هم دلائلى نقلى و قرآنى. خلاصه برهان عقلى آن است که نقص و فناپذیرى، دارا بودن ابعاد، حادث بودن و… از ویژگى هاى ذاتى ماده است و چنین موجودى نمى تواند واجب الوجود باشد، حال آن که لازمه ى وجود خداوندى، واجب الوجود بودن است. از جمله ى دلائلى قرآنى بر نفى رؤیت حسّى آیه شریفه اى است که مى فرماید: «لیس کمثله شى ء؛ او [= خداوند] به هیچ موجودى شباهت ندارد». (شورى / 11). رؤیت حسّى خداوند، یعنى پذیرش تشابه او با اشیاء مرئى دیگر، در حالى که آیه مذکور، هر گونه تشابه خداوند را با اشیاء، نفى مى کند. چرا که موجودى با ویژگی هاى واجب الوجود، قابل انطباق با هیچ صورت ذهنیه اى نیست تا مورد رؤیت واقع گردد. ابزار رؤیت ما، چشم ماست. مگر ممکن است خداوند، سببى از اسباب مادى را آن قدر تقویت کند که با حفظ اثر و حقیقت خود، در یک امر خارج از مادّه و آثار آن، و بیرون از حدّ و نهایت عمل نموده و اثر باقى بگذارد؟ چشم ما سببى است از اسباب مادى که سببیّتش تنها در امور مادى است و مُحال است عمل آن به چیزى تعلّق گیرد که هیچ اثرى از مادیت و خواص آن را ندارد. از این رو، در آیه شریفه، (اعراف / 143) تقاضاى مسلّم دیدن حضرت موسى خداى را، غیر از این دیدن معمولى و به وسیله چشم بوده و لزوما جوابى هم که خداوند به او داده، نفى دیدنى غیر از دیدن مذکور است. چه، این گونه دیدن، امرى نیست که سؤال و جواب بردار باشد آن هم به وسیله ى یک پیامبر اولوالعزمى مانند حضرت موسى(ع). محال بودن رؤیت حسّى خداوند، اختصاصى به دنیا ندارد زیرا از یک سو، دلیل عقلى ذکر شده، در برزخ و قیامت هم قابل استناد است. از سوى دیگر آیاتى نیز حاکى از حقیقت مذکورند. مثلاً این که در آیه 103 از سوره انعام آمده است: «لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار؛ هیچ دیده اى قادر به دیدن او نیست و فقط او دیده ها را درک مى کند»، چنین ادعائى، مطلق است. چه در دنیا چه غیر آن. 2. با وجود محال بودن رؤیت حسى در مورد خداوند، خداوند به طریقى غیر از راه حسّ، هم در دنیا و هم در قیامت قابل درک است: الف. درک غیرحسّى خداوند در دنیا: همان وجود بى کرانه اى که به تیررس حسّ آدمى نمى رسد، قلب مؤمن او را به درک حضورى، با چشم دل و از طریق شهود باطن در مى یابد. بدیهى است منظور از دل در اینجا، آن عضو صنوبرى شکل مادى نیست؛ بلکه حقیقتى است که انسان را از سایر حیوانات، متمایز مى سازد. در این دیدن، چشم و حتى فکر با بهره گیرى از استدلال، نقشى ندارد. چرا که نهایت ثمره ى استدلال، اعتقاد است نه یافتن. حقیقت ایمان، دستمایه ى چنین یافتنى است و شرط اجتناب ناپذیر آن، دستخوش گناه نشدن، به خود مشغول نگردیدن، و در کلافى از غفلت گرفتار نیامدن است. غفلت از یک امر موجود و مشهود. اما چه کنیم که تیرگى گناهان، روى جان هاى آدمى را مى پوشاند و آن شعور باطنى خدا نَما را کور مى کند، (مطففین / 15). فریاد قرآن کریم از این غفلت انسان ها، در آیات فراوانى، بلند است (اعراف / 179، یونس / 7، 92 و…). ب. درک غیرحسّى خداوند در قیامت: منظور از این نوع رؤیت که در قرآن از این به لقاء الله تعبیر شده است، قطعى ترین و روشن ترین مراحل علم است. تعبیر به رؤیت بر مبالغه در روشنى و قطعیت آن است به همان گونه که ما درباره ى معلومات حضورى خود، چنین تعبیر مى کنیم مثلاً مى گوییم مى بینم که فلان چیز را دوست دارم و از بهمان چیز کراهت مى ورزم. چنین تعبیرى به جهت شدّت وضوح آن است. خداوند در آیات متعددى از قرآن، به چنین موضوعى اشاره کرده است از جمله: «وجوهٌ یومئذٍ ناضره الى ربّها ناظره؛ در روز قیامت، چهره هائى مسرورند و به خداى خود، نظر مى کنند». (قیامت / 23). «ثمّ لترونّها عین الیقین؛ سپس به چشم یقین، جهنّم را خواهید دید». نیز در آیاتى که در آن ها سخن از لقاء خداوند شده است مانند سوره کهف / 110. روشن است، محل پیمودن راه لقاء خداوند و به دست آوردن چنین علم ضرورى، دنیاست. و اگر با فقدان چنین علمى به عالم پس از مرگ منتقل گردد، با حرمان لقاء او رو به رو خواهد شد: «و من کان فى هذه اعمى فهو فى الاخرة اعمى؛ کسى که چشم دلش در این دنیا کور باشد، در آخرت هم کور خواهد بود». (اسراء / 72). از سوى دیگر، تا به عالم دیگر منتقل نشود، به ملاقات پروردگارش، نائل نمى گردد «یا ایها الانسان انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه؛ اى انسان تو با رنج و مشقت به سوى خدایت در حرکتى و او را ملاقات خواهى کرد». (انشقاق / 6) . آیاتى که مى فرمایند بازگشت همه به سوى اوست: «انا لله و انا الیه راجعون». چرا که تا وقتى انسان در قید حیات دنیوى و به حکم اجبار سرگرم اداره ى جسم و تن خویش و برآوردن نیازهاى ضرورى آن است، هرگز به چنین تشرّفى نائل نمى گردد مگر آن که به طور کلى و به تمام معناى کلمه از بدنش و توابع آن، منقطع گردد؛ یعنى بمیرد. مفهوم «لن ترانى» که در آیه شریفه، (اعراف / 143؛ نیز ر.ک: کهف / 67، اسراء / 37) در معناى نفى ابد به کار رفته است، نیز همین است. یعنى، امکان رؤیت در این دنیا، حتّى براى تو اى موسى که از پیامبران اولوالعزم هستى امکان پذیر نیست مگر آن که بمیرى و به ملاقات من بیائى و آن وقت است که آن علم ضرورى را که درخواست مى کنى، نسبت به من خواهى یافت. آنجاست که روح و جانى که در عالم خاکى، راه لقاء خداوند را پیموده اما، در آنجا به دلیل مشغول بودن به پروریدن تن خود و تحصیل نیازهاى طبیعى آن، امکان رؤیت خدا وجود نداشت، امکان چنین تشرّفى را مى یابد. یعنى با شعورى که با آن یافتن حضورى خدا ممکن مى گردد و در دنیا، آن را تحصیل کرده بود، اما یک مانع وجود داشت و آن گرفتار بودن در قفس تن، پروردگار خود را به وجدان و بدون هیچ پرده اى درک مى کند. 3. در نکاتى که ذکر شد، تفاوتى بین پیامبران و غیر آن ها وجود ندارد. و آن جا که حضرت موسى(ع) مى فرماید «ربّ ارنى انظر الیک؛ خدایا، خود را به من بنمایان تا در تو نظاره کنم» خداوند پاسخ مى دهد «لن ترانى یا موسى؛ این نظاره در این دنیا، امکان پذیر نیست» چرا که حصول آن علم ضرورى در اینجا مُحال است». (تفسیر المیزان، ج 8، ص 254 به بعد).

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد