طلسمات

خانه » همه » مذهبی » رابطه اختلالات شخصیت با جرم

رابطه اختلالات شخصیت با جرم

عصراسلام: با گذشت قرنها مکتب کلاسیک تئوری «اراده آزاد» را مطرح کرد که معنایش این بود که اراده آزاد مجرم سبب رفتار ضد اجتماعی او شده است. بنابراین نظریه مجرم مرتکب جرم می شود چون اراده خودش او را به ارتکاب جرم وامی دارد.[1] 
این عقیده ایمان مردم را به لزوم تلافی عینی و انتقام و تحمیل مجازاتهای سنگین تقویت می کرد هر چند پیروان مکتب کلاسیک مبتلایان به جنون و اطفال را که فاقد اراده و مسئولیت بودند از مجازات معاف دانسته امّا شخصیت مجرم را به کلی نادیده گرفته و هیچگونه تفاوتی میان افراد ناقص العقل و شخص سالم قائل نبودند تا اینکه در اواخر قرن 18 سزار بکاریا به شدت علیه مجازات های بیرحمانه و غیرانسانی که به مجرمین تحمیل می شد انتقاد کرد.
لازم به ذکر است که شرع مقدس اسلام در قرن ششم میلادی مسئولیت شخص مجرم آن هم بشرط دارا بودن عقل، بلوغ و اختیار را مورد توجه قرار داده است.[2] 
این عقاید بشر دوستانه سبب شدند از شدت مجازاتها کاسته شود و زمینه را برای عقیده پرقدرتی پدید آورد و به مفهوم بزهکاری جنبه و شکل جدیدی داد.
تا اینکه پیشرفت علم روان شناسی و روان پزشکی موجب تشخیص انواع اختلالات روانی و شخصیتی گردید و در نتیجه محققین این علوم جرم را نتیجه عدم تعادل شخصیت مجرم که از واکنش متقابل عوامل روانی و بیولوژیکی ناشی می شود تلقی می نمایند و عدم تعادل روانی به نظر روان شناسان باعث اختلالات شخصیتی افراد شده و آنها را به سوی ارتکاب اعمال خلاف قانون سوق می دهد. این فرضیه نیاز دارد که با تحقیقات علمی ثابت یا رد شود لذا در این مختصر رابطه اختلالات جرم با شخصیت بررسی می گردد. امید آنکه مقبول واقع گردد.
بیان سوالات و فرضیه ها
سؤالات
ـ رابطه بین اختلالات شخصیت و گرایش به بزهکاری
ـ ایا گرایش به جرم در افراد مبتلا به شخصیت ضد اجتماعی بیش از دیگر افراد است؟
ـ ایا افراد مبتلا به خستگی روانی، بیشتر از افراد بهنجار گرایش به جرم دارند؟
فرضیه ها
ـ بین اختلالات شخصیت و گرایش به بزهکاری رابطه وجود دارد.
ـ افراد مبتلا به شخصیت ضد اجتماعی بیش از دیگران مرتکب رفتارهای بزهکارانه می شوند.
ـ افراد مبتلا به خستگی روانی، بیشتر از افراد بهنجار گرایش به جرم دارند.
ـ بین جدایی یا فوت والدین با گرایش فرزندان به بزهکاری رابطه وجود دارد.
فصل اول
گفتار اول: شخصیت
مبحث اول: تعریف شخصیت
1 ـ از دیدگاه مکتب تحققی
مکتب تحققی شخصیت را در مفهوم جسمانی و روانی گرفته است و هر گونه تحولی را در آن وابسته به دگرگونیهایی می داند که در جسم و روان فرد حاصل می شود.[3] 
به تعبیر دیگر شخصیت به «ساختمان زیستی ـ روانی فرد و یا مجموع عوامل داخلی و فردی نه انضمام عوامل اجتماعی» گفته می شود.
2 ـ از دیدگاه جرم شناسان
مرحوم کی نیا: «شخصیت هر فرد انسانی در برابر محرم واحدی واکنش مخصوص به خود را بروز می دهد که معرف شخصیت خاص اوست که این جنبه خاص او را از دیگران متمایز می کند.»[4] 
کین برگ جرم شناس «شخصیت مجموعه ای از گرایش ها و استعدادهای تظاهرکننده فرد است.»[5] 
3 ـ تعریف روان شناسی شخصیت
شخصیت هر فرد عبارت است از کل خصائص بدنی، ذهنی، عاطفی، اجتماعی و اخلاقی ـ اعم از موروثی یا اکتسابی ـ که او را به طور آشکار از دیگران متمایز می کند.[6] 
مبحث دوم: شخصیت از دیدگاه اسلام
الف ـ تعریف شخصیت
قرآن کریم در ایه ـ 84/ اسری ـ عمل انسان را مبتنی بر چیزی می داند که آن را «شاکله» می نامند به عبارت دیگر منشاء اعمال انسان ها شاکله آنهاست، با توجه به این نکته می توان شاکله را معادل مفهوم شخصیت در روان شناسی دانست. شاکله دارای معانی متفاوتی است که عبارتند از: 1 ـ خلق و خوی 2 ـ نیت 3 ـ هیئت و ساختار روانی 4 ـ مذهب و طریق 5 ـ مثل و مانند 6 ـ حاجت و نیاز 7 ـ عادت 8 ـ طبیعت 9 ـ مقدار قوت و طاقت[7] 
ب ـ عناصر تشکیل دهنده شخصیت
عناصر شخصیت عبارتند از 1 ـ عقل 2 ـ هوای نفس. به نظر می رسد که رفتار بیشتر تابع این دو عنصر باشد زیرا که در نگرش اندیشمندان اسلامی طبیعت انسان تشکیل یافته از جنبه های مثبت «فطرت و عقل» و جنبه های منفی «هوای نفس» که جنبه های مثبت آگاهانه به دنبال پیاده کردن حق و حقیقت هستند و جنبه های منفی ناآگاهانه بدنبال کسب لذت و فرار از اَلم هستند که استاد محمدتقی جعفری درباره طبیعت بشر می فرماید: در طبیعت او هر دو استعداد انسانی اصلاح و خونریزی وجود دارد و دراین طبیعت که دارای هر دو استعداد است بعضی از افراد راه اصلاح و بعضی دیگر راه فساد را به جریان می اندازند.[8] 
ج ـ اقسام شاکله شخصیت
عقل و هوای نفس به علت سرشت خاص خویش تمایل به تسلط بر کل شخصیت را دارند و برای این امر همواره در نزاع و جدالند که هر گاه در این نزاع عقل بر شخصیت انسان حاکم شود فرد در طریق سلامت شخصیت قرار می گیرد و اگر هوای نفس حاکم شود فرد در طریق شخصیت نابهنجار قرار می گیرد.[9] 
شخصیت سالم
فرد سالم، فردی است که رفتار و گفتارش با هم تطابق دارند و او را از قید و بندهای اضطراب درونی که نتیجه تمدن امروزی بشر است رهایی یافته و دراین هنگام است که قدرت تعقل و بصیرت او افزایش پیدا می کند و حقایق اشیا را بهتر درک می کند. به گفته یکی از اندیشمندان فرد سالم فردی است که در ضمن تطبیق منطقی با شرایط زمان و محیط خویش و با آگاهی از فلسفه وجودی بشر هدفی مترقی و انسانی برای خود در نظر گرفته و رو به سمت آن روان است.[10] 
شخصیت نابهنجار
شخصیتی است که هوای نفس بر آن حاکم شود و در آن حالت است که دید واقع بینانه و آگاهی انسان از بین می رود و او کر و کور می شود. بحدی که نمی تواند خیر و شر و نفع و ضرر خود را درک کند و بخاطر تعارضات عقل و رفتار یک حالت روانی در فرد ایجاد می شود که باعث بروز مشکلاتی در زندگی فردی و اجتماعی او می گردد که النهایه فرد مبتلا به ناهنجاریهای شخصیت می شود تا جاییکه احتمال قطع ارتباط با دنیای خارج از خود نیز داده شده است که جرم شناسان آنها را با نامهای افراد مبتلا به اختلالات ضد اجتماعی و یا سپکوپاتها و … می شناسند.
گفتار دوم: اختلالات شخصیت
در هر جامعه ای افرادی هستند که بدون آنکه بخواهند نمی توانند با هنجارهای اجتماعی سازگاری پیدا کنند عملکرد آنها به خودشان و اجتماع ضرر وارد می کند و این افراد بیشترین مجرمین اجتماعات می باشند.
این افراد شخصیتی بیمار دارند و نمی توانند تطابق اجتماعی نمایند و نبوغی در مقابل خود احساس درد می نمایند و افکار و رفتارشان برای خود و دیگران ایجاد تشویش خاطر می نماید.[11] شخصیت نابهنجار همان اختلالات روانی است که چند مورد ذکر می گردد.
ـ تقسیم بندی اختلالات شخصیت[12] 
1 ـ هیپوکندری
افراد مبتلا به این اختلال بیش از حد نگران سلامت خودشان می باشند و شکایات آنها درباره بیماریهای بدنی بصورت الگوهای غیرمنطقی است، این افراد به جزئیات حالات و مشکلات بدنی خود توجه دارند و بیش از اندازه از خود حفاظت می کنند و همیشه یک نوع نگرانی نسبت به جسم خود دارند و اگر در مورد فقدان یک مرض قانع شوند دیگری را جانشین آن خواهند نمود. قبول مسئولیت کیفری برای مبتلایان به این اختلال مورد تردید نیست.
2 ـ افسردگی
ـ انواع افسردگی[13]
1 ـ افسردگی ساده
در این درجه افسردگی فرد تا حدی غمگین است و نسبت به مسائل زندگی بی علاقگی و بی تفاوتی مشهودی از خود نشان می دهد.
2 ـ افسردگی حاد: فرد احساس می کند در زندگی به بن بست رسیده احساس درماندگی و استیصال بسیار شدید دارد.
3 ـ افسردگی بهت زده: این حالت شدیدترین درجه افسردگی است. بیمار می تواند حوادثی را بیاد بیاورد که ظاهراً دسترسی ناپذیرند.
4 ـ هیستری: نوعی آزردگی روانی است که با پیدا شدن اختلال در اعضای بدن و در حالیکه ضایعه عضوی مربوط به آن وجود ندارد ظاهر می گردد.
درباره وضعیت جنایی این افراد: افزایش ارتکاب جرم توسط این افراد گزارش نشده است و با بقیه مردم بهنجار در میزان ارتکاب جرم فرقی نیست.[14]
از دیگر بیمایها و اختلالات شخصیتی را می توان موارد ذیل نام برد.[15]
ـ پسیکوپات (اختلال شخصیت ضد اجتماعی)
ـ پورانویا (داشتن باورها و برداشتهای غلط در مورد دیگران
ـ اسکیزوفرنی (جنون جوانی) که میزان بروز آن بین سنین 25 تا 35 سالگی است.
ـ نظریه های بنیادین علل جرم
جرم شناسی علمی است که سعی بر کشف علل بزه و ایجاد بزهکار دارد. انسان شناسی کیفری با توجه به هیئت و ساختمان خارجی و گاه درونی بشر زیست شناسی و عنایت به مسأله عمیق وراثت روان شناسی با دقت در رفتار انسانی و جامعه شناسی و با تعمق در روابط اجتماعی هر یک کوشش بر شناخت علل پدیده بزه و ایجاد بزهکاران دارند. لذا سعی بر این است که نظریه های بنیادی علل جرم را بحث و بررسی نمائیم و بیان نظریه ها بتوان محکمی اعتبار آن را و شایستگی آن را به نمایش گذاشت.
الف) نظریه بنیادی انسان شناسی
با شروع تحولات علمی در پایان قرن 19 و شروع قرن بیستم نظرات مختلفی در زمینه انسان شناسی جنایی بوجود آمد که هر یک نبوغی ریشه در کاوشهای علوم جدید داشت.
نظرات «مجرم»[16] بالفطره لمبروزو، تباهی روانی «مگنان» تباه زدگی «لوران» به ویژگیهای جسمی و روانی مجرمین تکیه می کنند و انسان مجرم را دستخوش آسیبها و خللهایی می دانند که یا جسم یا روان آنها را در خود گرفته است.
مؤسس و بنیان گذار تئوری مجرم مادرزاد «سزار لمبروزو» است که در عصری که بیماری مجرم مورد توجه قرار گرفت جنبه دیگری از بزهکاری را به عنوان بزهکاری مادرزادی نشان داد.
نظریه او مؤید حیری بودن مطلق جرم است و با تعمیم نظریه تکاملی داروین بر مجرمین نتیجه گرفت که خصوصیات حیوانات ابتدایی، مجدداً در زمان ما باور می شوند به موجب این اعتقاد در نزد بزهکاران علائم بزهکاری که علائم وراثتی هستند وجود دارد. این نشانه ها یک سلسه بیماریهای آناتومورفولوژیک، بیولوژیک، و فیولوژیک اند و با این علائم است که می توان بزهکاران را از غیر بزهکاران مشخص کرد یا به تعبیر او مجرمین را از انسانهای متمدن بازشناخت.[17]
خاطر نشان می کند که لومبروزو در نمونه مجرم بالفطره متوقف نمی شود و نمونه های دیگری را نیز می پذیرد.
چون مجرم[18] دیوانه، مجرم اتفاقی[19]، مجرم هیجانی[20] و مجرم صرعی. 
عقاید لمبروزو بعدها توسط دانشمندان مورد انتقاد شدید قرار گرفت و این انتقادات عقاید لمبروزو بعدها توسط اندیشمندان مورد انتقاد شدید قرار گرفت و این انتقادات باعث گردید که وی در اواخر عمر خود از سرسختی درباره تز خود دست برداشته و تنها به بعضی از عوامل ضروری تکیه کند و به عوامل اجتماعی نیز توجه نماید.
ب) نظریه بنیادی زیست شناسی[21]
وراثت به عنوان یک پدیده قابل تأمل جایگاهی کهن در تاریخ دارد و از قدیم مورد توجه فلاسفه یونان و تفکرات ادیان بوده است. امّا وجه علمی آن از زمانی آشکار شد که متفکری در عالم خلقت در باغچه کوچک کلیسا قوانین وراثت را کشف کرد و تحقیقات او موجب شد تا بعداً جایگاه خصوصیات وراثتی را در ژن های کروموزوم های هسته یاخته آشکار شود و نقش وراثت در رفتارهای اجتماعی و فردی مشخص گردد و مطالعات آماری دوقلوها و نقش اختلالات کروموزوم ها بازگوکننده کاملاً آشکاری از تأثیرات وراثت بر ارتکاب جرم می باشند.
اختلالات کروموزومی قادر به جهت دادن رفتار به بزهکاری هستند.
ج) نظریه بنیادی روان شناسی
بسیاری از روان شناسان علل رفتار جنایی را بر حسب نقص شخصیت مجرم توجیه می کنند. آنان بر این باورند که برخی از گونه های شخصیت بیشتر از گونه های دیگر گرایش به تبهکاری و ارتکاب جرم دارند و در واقع آنان رفتار جنایی را بیش از آنکه به ژن های غیرعادی نسبت دهند به تجربه های نابهنجار دوران کودکی که معلول روابط ناسالم بین فرد و محیط اجتماعیش است، می دانند.
اظهار می دارند روان مغشوش و گرفتار موجب رفتار انحرافی می گردد. یکی از دانشمندان می نویسد: تحقیقات علمی در زمینه روان مجرمین نشان می دهد که بسیاری از بزهکاران که از کمبود هوش و فقدان ساختمان روانی، استقرار یافته رنج می برند. ممکن است در میان مجرمین افرادی باهوش بالا نیز دیده شود امّا اختلالات هوشی را در قالب بزهکاران می توان دید و اختلالات روانی زمینه های مساعدی را برای تشکیل شخصیت مجرمانه بوجود می آورند.
یکی از جرم شناسان در کتاب خود به نام «چگونه مجرم می شوند» تحلیلهای متعددی از عقاید فروید کرده که به اختصار بیان می گردد:[22]
1 ـ جرم عکس العملی است علیه اضطراب، اضطراب نوروتیک یکی از بیماریهای روانی است که بسیار فراوان دیده می شود. از انواع این اضطراب می توان «نایمنی» را ذکر کرد که اساس دفاع «مَن»[23] را در قبال ترس ناشی از آن ایجاد می کند مثلاً فرد در برخی از شرایط وجود دیگری را مخل «ایمنی» خود می داند و نگران از حضور این نایمنی سعی می کند که از آن بگریزد و یا ان را از بین ببرد، برداشتن مانع اغلب به شکل جرم بروز می کند.
2 ـ جرم علامتی از ضعف و عدم انضباط و یا ناپختگی «مَن» است فردی که نتوانسته و یا امکان نیافته تا بتواند تعادل بین نهاد و فرامَن را ایجاد می کند. به عبارت دیگر «مَن» اوهام است و نمی تواند با اجتماع خویش توافق و همسازی داشته باشد و لذا گاه به علت این نارسایی «مَن» با ارتکاب جرم مسأله خود را حل می کند.
3 ـ جرم علامتی از ضعف «فرامَن» و یا ناپختگی و عدم انضباط آن است. همیشه نمی توان گفت که ناپختگی «مَن» موجب بروز جرم می شود بلکه اگر مقررات، دستورات و قوانین دچار اشکال باشند و یا بر طبق اصول صحیح و منطبق با آداب و رسوم تاریخی و سنتهای یک قوم تدوین نگردند و یا قانون به نحو ظالمانه با مردم برخورد کند امکان دارد که با ارتکاب جرم علیه این مقررات اقدام به عمل اید.
د) نظریه بنیادی جامعه شناسی
از پایه گذاران مکتب جامعه شناسی کیفری آنریکوفری، شاگرد لمبروز بوده است. یکی از دستاوردهای فری قانون مشهور اشباع و فوق اشباع بزهکاری می باشد. قانون اشباع که قبلاً به وسیله کتله بلژیکی مطرح شده بود چنین است:
هر محیطی حاوی مقداری معینی از جرم است که هر سال می توان در آمار کشوری یک کشور دید همچنانکه به عنوان مثال می توان بیماری را در حد معینی در یک جامعه در زمان مشخصی ملاحظه کرد و هر حادثه غیرطبیعی چون انقلاب، جنگ و یا قحطی می توان در افزایش مجرمیت مؤثر باشد قانون اشباع وقتی حاکم است که جرم در جامعه ای از حد متعارف خود تجاوز کند بیش از این حد از قانون فوق اشباع تبعیت می کند تشخیص این امر به تجربه و آمار وابسته است.
فصل دوم : عوامل موثر در رشد و تکامل شخصیت 
شخصیت انسانها از ابتدای تولد تا خاتمه عمر در حال شکل گرفتن و تکامل است آنچه مسلم است هر یک از افراد خصوصیات از والدین و اجداد خود به ارث می برند مثل هوش، حافظه، حساسیت رنگ پوست، شکل استخوان بندی بدن، و استعداد یادگیری و … ولی عده ای به عوامل طبیعی و گروه دیگر به عوامل اجتماعی در رشد شخصیت اهتمام ورزیده اند امّا اصل مسلم این است که شخصیت هر فرد نتیجه همکاری و تعامل همه عوامل است لذا عوامل موثر در رشد و تکامل شخصیت را می توان تحت سه عنوان مطرح کرد. 
گفتار اول عوامل شخصی
1 ـ وراثت 
وراثت همه عوامل زیست را در بر می گیرد که از والدین به سلولهای جنسی منتقل می شود تا فرزند را تشکیل دهند.[24] و هر موجود آدمی کم و بیش وارث صفات و و یژگیهای فطری پدر و مادر خویش است. درباره رابطه میان شخصیت با وراثت تحقیق بسیاری انجام گرفته که نتایج آنها دلالت بر ارتباط میان وراثت و شخصیت دارد.
2 ـ هوش
هوش متوسط در صورت فراهم بودن شرایط به فرد کمک می کند تا سازگاری اجتماعی موفقی داشته باشد. امّا اگر هوش بالاتر یا پایین تر از متوسط باشد سازگاری اجتماعی او با موانعی برخورد خواهد کرد و این خود در رشد و تکامل شخصیت کودک اثر نامطلوبی خواهد داشت.
3 ـ غدد درونریز[25]
از عوامل مهم در تکوین شخصیت افراد همین غدد هستند که عبارتند از غدد هیپوفیز و تیروئید آدرنال و … این غده ها موادی به نام مون تراوش می کنند که مستقیماً وارد خون می شوند و در رشد بدنی و روانی فرد تأثیر فراوان دارند و بی نظمی در کار آنها، بی نظمی و نارسایی در رشد بدنی و روانی فرد پدید می آورد و موجب اختلال شخصیت می شود.
4 ـ بدن:[26] مثلاً کسانیکه دارای بدن متناسب هستند معمولاً شخصیت متعادل دارند بر عکس کسانیکه از لحاظ بدنی ناقصند برای حیران این نقص به بعضی رفتارهای ناپسند متوسل می شوند.
گفتار دوم: عوامل خانوادگی[27]
اساس رشد و تکامل شخصیت کودک بیش از هر چیز از عوامل خانواده متأثر است؛ عوامل خانوادگی مؤثر در رشد و تکامل شخصیت عبارتند از:
1 ـ مادر[28]
مادر در 2 مرحله روی شخصیت کودک اثر می گذارد: 1 ـ مرحله پیش از تولد، پس از آنکه نطفه موجود زنده بسته شد رحم مادر نخستین محیط مؤثر در رشد شخصیت جنین بشمار می اید سپس تغذیه بهداشت تن و روان مادر، رادیوگرافی از شکم مادر ضربه و صدمه به جنین، مصرف داروهای شیمیایی آنتی بیوتیکها، انواع مواد مخدر و حتی کشیدن سیگار اثر فراوانی بر روی شخصیت کودک دارند و ممکن است موجب عقب ماندگی ذهنی و هوشی شوند.
2 ـ محیط بعد از تولد مادر: مادر نخستین کسی است که فرزند با او آشنا می شود و به نیازهای محبت امنیت و غیره کودک پاسخ می دهد و شیره جانش را تقدیم کودک می کند و هر نوع فقدان در این رابطه احساس کمبود عواطف مادری را برمی انگیزاند که به نوبه خود منشاء اختلالات شخصیتی، خلقی ـ روانی اخلاقی فرد بوده و بدین ترتیب باعث رفتار و هنجارهای غیرطبیعی او می گردد.
2 ـ پدر
پدر نیز همانند مادر نقش ایفا می کند.
3 ـ وضع زندگی خانوادگی
خانواده اولین پایه گذار شخصیت و ارزشها و معیارهای فکری است که نقش مهمی در تعیین سرنوشت و کسب و خط و مشی در زندگی اینده فرد دارد و اخلاق و صحت و سلامت روانی فرد تا حدودی بسیار در گرو آن است.[29] خانواده ای که در آن اصل همکاری و دموکراسی میان والدین و فرزندان حکمفرماست و همواره نیازهای کودکان را از راه مطلوب تأمین می کنند. تأثیر بسیار خوبی بر شخصیت کودکان خواهند داشت. برعکس خانه ای که در آن استبداد، اختلاف میان والدین بی اطلاعی از تربیت درست کودک و جلوگیری از اظهار نیازهای او حکمفرمایی می کند. کودک هرگز شخصیت سالم نخواهد داشت و شخصیت محصول تأثیر آگاهانه و ناآگاهانه شخصیت والدین اوست.[30]
یکی از نویسندگان درباره تأثیر خانواده در رشد و تکامل شخصیت می نویسد:
اگر کودک با انتقاد زندگی می کند، اعتراض و محکوم کردن را می آموزد.
اگر کودک با خصومت زندگی کند، جنگیدن را می آموزد.
اگر کودک با ترس زندگی کند، ترسیدن را می آموزد.
اگر کودک با تحمل زندگی کند، بردباری را می آموزد.
اگر کودک با حسادت زندگی کند، احساس گناه را یاد می گیرد.
اگر کودک با شرمساری زندگی کند، یاد می گیرد که از خودش شرمنده باشد.
اگر کودک با استهزاء زندگی کند، یاد می گیرد که کمرو باشد.
اگر کودک با تشویق زندگی کند، یاد می گیرد که مطمئن باشد.
اگر کودک با ستایش زندگی کند، یاد می گیرد که قدردان باشد.
اگر کودک با پذیرش زندگی کند، یاد می گیرد که محبت باشد.
اگر کودک با شناخت زندگی کند، یاد می گیرد که هدف داشته باشد.
اگر کودک با انصاف زندگی کند، یاد می گیرد که به عدالت ارزش دهد.
4 ـ وضع اجتماعی اجتماعی
کودکی که تمام وسایل زندگی و ارضای امیال برایش فراهم است در سازگاری اجتماعی کمتر دچار اشکال می شود. در نتیجه رشد شخصیت خوبی خواهد داشت ولی اگر کودک از این نعمت محروم باشد و در خانواده فقیری زندگی کند سلامت جسم و ران او در خطر است. طبق آمارها بیشتر افراد مجرم دارای وضع اقتصادی نامناسب بوده اند.[31]
گفتار سوم: عوامل اجتماعی
بقای کودک وابسته به دیگران و تماس آنان با وی است، از آنجاییکه کودک چه از نظر جسمی و چه ذهنی تغییر پذیر است لذا گروه های اجتماعی که با او در تماس هستند بیشترین تأثیر اجتماعی را بر شخصیت کودک دارند که عوامل اجتماعی مؤثر در رشد و شخصیت کودک عبارتند از:
1 ـ محیط مدرسه
2 ـ محیط اجتماعی عمومی
مدرسه جانشین خانواده و معلم جانشین مادر است اگر اولیای مدرسه و معلمان شخصیت برتر و عالی تری داشته باشند دانش آموزان نیز زیر نفوذ و تأثیر آنان قرار خواهند گرفت و چه بسا صاحب شخصیت برتر خواهند شد.
فصل سوم: تحلیل داده های آماری
طبق تحقیقات و تستهایی که انجام گرفته است با توجه به مقایسه افراد بزهکار و بزه ناکرده چنین نتایجی به دست آمده است که بیان می گردد قابل توجه است که این نتایج بیانگر این فرضیه است که اختلالات شخصیتی تا چه اندازه در میزان جرم مؤثر است:
همانگونه که قبلاً پاره ای از بیماریهای روحی و روانی و اختلالات شخصیتی بیان گردید اینک میزان جرم در هر کدام از آنها بررسی و درجه احتمال ارتکاب جرم آنها بیان می گردد.
1 ـ هیستری “HJ”
گرایش به بزهکاری در شخصیتهای هیستری بیش از شخصیتهای بهنجار است واحتمال ارتکاب جرم از طرف افرادی که مبتلا به این امر هستند بیش از افرادی است که مبتلا به این اختلال نیستند.
 
2 ـ هیپوکندری “HS” 
این افراد نیز بیش از افراد بهنجار گرایش به بزهکاری دارند. طبق تحقیقاتی که یکی از روان شناسان در مورد افرادی که مبتلا به این اختلال شخصیتی هستند، انجام داده است بیان داشته که جرایمی که این افراد انجام می دهند ناشی از تصادف و اتفاق نیست بلکه این افراد با انگیزه مجرمانه جرم را مرتکب و میزان درجه ابتلای آن بیش از افراد بهنجار است.
3 ـ افسردگی
گرایش به رفتارهای بزهکارانه در بین افسردگان بیش از افراد بهنجار است و در نتیجه این فرضیه که «میان اختلال افسردگی با جرم رابطه ای مثبت است» تایید می شود.
4 ـ اختلال شخصیت ضداجتماعی
گرایش به رفتارهای بزهکارانه در بین افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی بیش از دیگران است. این افراد از نظر روانی افرادی می باشند که گرایشهای خودآزادی خویش را بیرون کرده و متوجه دیگران می سازند. این افراد سوء ظن و بدبینی شدیدی نسبت به دیگران احساس کرده و معتقدند مردم مستحق رنجها و ناراحتی ها و مشکلاتی می باشند که با آنها مواجه اند.
آنها دنیا را به عنوان جای پرخطر ادراک می کنند و احساس تنهایی دارند.
ـ در افرادی که مبتلا به جنون جوانی هستند و به اصطلاح علم روان شناسی مبتلا به اختلالات شخصیتی به نام اسکیزوفرنی می باشند نیز گرایش به بزهکاری بیشتر از افراد بهنجار است.
این افراد خود را غریبه و تنها احساس می کنند و خود را عضو جامعه به حساب نمی آورد و معتقدند که مردم آنها را درک نمی کنند.
این افراد در مقایسه با سایر افراد دچار بیشترین پریشانی هسنتد اینها گم گشته مضطرب، غیرمنطقی و پرخاشگر می باشند که بسیاری از آنها نیازمند درمان روانی می باشند.[32]
نتیجه گیری
مهمترین مسأله ای که جوامع کنونی به آن گرفتار می باشند مسئله بزهکاری است و برای حل این معضل مهم ضروری است که برخوردهای اصولی و ریشه ای به منظور کشف و شناخت پدیده بزهکاری به عمل اید تا از این رهگذر بتوان راه حلهایی برای پیش گیری از جرم و درمان و نوسازی مجرمین به دست آورد. حال در این مختصر نتایجی که به دست آمده را بیان می داریم:
1 ـ رفتارهای هر فرد نتیجه همکاری و تعامل عوامل زیر است:
1 ـ عوامل شخصیتی
2 ـ عوامل خانوادگی
3 ـ عوامل اجتماعی
2 ـ بین اختلالات شخصیت با رفتارهای بزهکارانه رابطه وجود دارد اختلالات شخصیتی در افراد بزهکار بیش از افراد عادی است.
3 ـ گرایش به بزهکاری در افراد مبتلا به هیپوکندری بیش از افراد بهنجار است.
4 ـ گرایش به بزهکاری در افراد مبتلا به اختلال افسردگی و اختلال هیستری بیش از افراد بهنجار است و اختلال افسردگی در افراد بزهکار بیش از افراد عادی است، همچنین بین اختلال هیستری با جرم رابطه وجود دارد.
5 ـ بیماران روانی مثل جنون جوانی، نسبت به جرایمی که انجام می دهند مسئولیت ندارند و برای معالجه می بایست به بیمارستان روانی معرفی شوند زیرا که قدرت اراده و قوه تمییز این بیماران از بین می رود فاقد شعور و قصد می باشند امّا در صورتی که جرم در شروع بیماریهای روانی یعنی زمانی که انفکاک و تجزیه شخصیت کامل نشده انجام شود تمامی قوه تمییز و قدرت اراده از بین نرفته و این بیماران بطور نسبی می تواند مسئول اعمال خود باشند. 
6 ـ مسئولیت کیفری افراد مبتلا به اختلالات شخصیتی و روانی خفیف مورد تردید نیست. «زیرا اگر چه تعارضات درونی آنها باعث می شود راحت تر مرتکب جرم شوند ولی این تعارضات بحدی نیست که فرد با دنیای خارج قطع ارتباط کند و فاقد قدرت اراده و تمیز باشد.» ولی اگر قدرت اداره امور خود را به طور نسبی از دست بدهد بسته به شدت و نوع بیماری مسئولیتش کم و یا زیاد می شود.
فهرست منابع و مأخذ
1 ـ احمدی، علی اصغر، «روان شناسی شخصیت از دیدگاه اسلام» انتشارات امیرکبیر چاپ سوم، تهران، 1374
2 ـ پارسا، محمد «زمینه روانشناسی» انتشارات بعثت چاپ هشتم تهران 1372
3 ـ آشوری، محمد «مجموعه مقالات عدالت کیفری» انتشارات گنج دانش، تهران، 1376
4 ـ جعفری، لنگرودی، «ترمینولوژی حقوق» انتشارات گنج دانش، تهران، 1374
5 ـ حسینی، سیدابوالقاسم، «روان پزشکی بالینی» انتشارات دانشگاه مشهد، 1359
6 ـ دانش، تاج زمان، «مجرم کیست؟ جرم شناسی چیست؟» انتشارات کیهان، 1379
7 ـ شاملو، سعید، «مکتبها و نظریه ها در روان شناسی شخصیت» انتشارات رشد چهارم تهران، 1372
8 ـ شعاری نژاد، علی اکبر «روان شناسی رشد» انتشارات اطلاعات چاپ دوازدهم تهران، 1374
9 ـ ستوده، هدایت الله، «جامعه شناسی انحرافات» انتشارات آوای نور چاپ پنجم تهران، تهران 1378
10 ـ مقاله مسئولیت کیفری و ارتباط آن با حالات روانی ترجمه مرتضی محسنی، مجله پزشکی قانونی تهران
11 ـ طریقتی، شکرالله، «روانشناسی کیفری» انتشارات دهخدا تهران، 1355
12 ـ کی نیا، مهدی «روانشناسی جنایی» جلد 2، انتشارات رشد تهران، 1376
13 ـ کی نیا، مهدی «مبانی جرم شناسی، جامعه شناسی جنایی» انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم، 1373
14 ـ گلدوزیان، ایرج، «بایسته های حقوق جزای عمومی، انتشارات میزان چاپ اول، تهران، 1377
15 ـ مظلومان، رضا، «مقاله شخصیت و جرم»، مجله حقوقی وزارت دادگستری شماره 7 سال 1355
16 ـ مؤذن زادگان، حسینعلی، «پایان نامه پیشگیری از وقوع جرم در ق.ا.» دانشگاه تهران، 1376
17 ـ نجفی توانا، علی، «جرم شناسی» انتشارات گنج دانش تهران، 1377
18 ـ نوربها، رضا، «زمینه جرم شناسی» انتشارات دانشگاه بهشتی، چاپ اول، تهران، 1373
19 ـ نجفی ابرندآبادی، حسین. «تاریخ اندیشه های کیفری، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی چاپ اول، تهران 1373
20 ـ ساعتچی، محمود
21 ـ کاشانی، ملافتح الله، «تفسیر کبیر منهج الصادقین» انتشارات اسلامیه، تهران، 1346
22 ـ حسینی، ابوالقاسم، «بررسی مقدماتی اصول روان شناسی» انتشارات نشر فرهنگ اسلامی، مشهد 1373
23 ـ هاشمیان، کیانوش، «مبانی روان پزشکی» انتشارات تبیان تهران، 1377
24 ـ احدی، نیکچهره «روانشناسی رشد» انتشارات بنیاد، چاپ ششم، تهران
25 ـ علی آبادی
[1] . نجفی ابرندآبادی، حسین، 1373: 56 و 57
[2] . موذن زادگان، حسنعلی، 1376: 113
[3] . مظلومان، رضا، 1355: 43.
[4] . کی نیا، مهدی 1376: 535
[5] . مظلومان، رضا 1355: 44
[6] . شعاری نژاد ـ علی اکبر 74 : 600
[7] . کاشانی ـ 1346: 308
[8] . جعفری، محمدتقی 1369: 208
[9] . حسینی ـ ابوالقاسم 1373: 478
[10] . حسینی ـ ابوالقاسم 1373: 478
[11] . حسینی ـ ابوالقاسم 1373: 478
[12] . شاملو، سعید 75: 137
[13] . هاشمیان، کیانوش، 1377: 150
[14] . هاشمیان، کیانوش، 1377: 137
[15] . ستوده، هدایت الله 78: 120
[16] . مجرم بالفطره: جانیان بالفطره بطور ذاتی فاقد احساس گناه و یا پشیمانی درباره کارهای اشتباه آمیز و خطاهای خود هستند آنها در تشخیص خوب و بد ناتوان اند تکانشی، بی رحم و خشن هستند. (ستوده 780: 540)
[17] . نوریها: 77: 83
[18] . مجرم دیوانه کسانی هستند که از لحاظ نیروی عقلی ضعیف بوده لمبروزو دیوانگان اخلاقی و مجرمان هستید یک را در این گروه نام می برد.
[19] . کسانی هستند که ذاتاً مایل به بدی و تبهکاری نیستند ولی تحت تأثیر اوضاع و احوال مرتکب جرم می شوند.
[20] . کسانی هستند که بسیار هیجانی، زودرنج، و پرتوقع هستند. (ستوده 770: 52 ـ 53)
[21] . نوریها: 77 ـ 123
[22] . عناصر شخصیت از دیدگاه فروید عبارتند از 1 ـ «من» 2 ـ «خود» 3 ـ «فراخود»
[23] . نوریها، 770: 127
[24] . شعاری نژاد، علی اکبر 1374 ـ 610
[25] . پارسا ـ محمد 1372 ـ 211
[26] . شعاری نژاد ـ علی اکبر 1374 ـ 608
[27] . نجفی توانا، علی، 1377 ـ 204
[28] . نجفی توانا، 1377: 207
[29] . احدی، نیکچهره، 1376 ـ 1184
[30] . ستوده، 1378 ـ 41
[31] . نجفی توانا، علی، 1377 ـ 222.
[32] . نتیجه تحقیقات و مطالعات نموداری که یکی از محققین انجام داده است.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد