رابطه ارتباط با آمریکا و توسعه یافتگی؟
۱۳۹۲/۰۹/۲۷
–
۲۴۱ بازدید
دانشجوی گرامی ابتدا از اینکه این مرکز را به منظور دریافت پاسخ سوالات خویش انتخاب کرده اید از شما سپاسگذاریم . به نظر می رسد که پاسخگویی به این سوال مستلزم این باشد که به این سوال بنیادین پاسخ داده شود که آیا کشورهایی که با آمریکا در ارتباط هستند توسعه یافته تر هستند ؟ و میان ارتباط با آمریکا و توسعه یافتگی کشورها ارتباط مستقیمی وجود دارد یا نه؟ چرا که پاسخ به این سوال می تواند ما را به مستقل یا غیر مستقل بودن کشورهای مرتبط با آمریکا رهنمون سازد .
در پاسخ به این سوال اساسی لازم است بگوییم اینکه گفته شده است کشورهایی که با آمریکا در ارتباط بوده اند از توسعه بیشتری برخوردار بوده اند قابل تامل می باشد زیرا اولا اگر هم توسعه ای در کار بوده باشد نمی توان به طور کلی آن را معلول ارتباط با آمریکا دانست ثانیا آمار ها نشان می دهد در همان حال که برخی از کشورهای مرتبط با آمریکا به لحاظ اقتصادی توسعه داشته اند کشورهای فراوانی در دنیا وجود دارند که نه تنها به هیچ توسعه ای نرسیده اند بلکه عملا چنان ساختار های سیاسی اجتماعی آنها توسط مقوله امپریالیسم تحت تاثیر قرار گرفته است که امکان رشد وتوسعه اقتصادی آنها در کوتاه مدت و حتی دراز مدت وجود ندارد و هر از چند گاهی کشورهای به اصطلاح پیشرفته و سرمایه دار جهان با تشکیل اجلاس هایی به منظور ابراز همدردی با این کشورها درواقع با دادن صدقه به آنها تلاش می کنند از سویی خود را خیرخواه این کشورها نشان دهند و هم از بیدار شدن این کشورها و دریافت این نکته که عامل بیچارگی آنها کشورهای امپریالیستی همچون آمریکا و سایر کشورهای غربی می باشد جلو گیری کنند چرا که غربی ها خود می دانند که به عنوان مثال آفریقایی که سرشار از معادن مختلف بوده است تنها و تنها در اثر غارت و چپاول این کشورها به قاره ای تبدیل شده است که فقر در آن بیداد می کند . سوم اینکه توسعه ای که در بسیاری از کشورهای به اصطلاح در حال توسعه وجود دارد توسعه ای است از نوع توسعه وابسته . توضیح این مطلب این است که برخی اندیشمندان بر اساس نوع توسعه ای که در کشورهای مختلف جهان صورت می گیرد کشورهای جهان را به سه بخش متمایز تقسیم می کنند : مرکز ، که متشکل از کشورهایی که در آنها تولید کشاورزی – صنعتی موثرترین شیوه تولید است و فعالیت اقتصادی ، پیچیده تر و انباشت سرمایه افزونتر است . این دسته از کشورها کالاهایی را تولید می کنند که مستلزم به کارگیری تکنولوژی پیچیده و شیوه مکانیزه وسرمایه بر هستند . دولتهای مرکز قدرتمند ترین وسازمان یافته ترین دولتهاهستند . از جمله این کشورها می توان به آمریکا و کشورهای اروپای غربی و حتی ژاپن اشاره نمود . پیرامون ، که شامل آن دسته از کشورهایی که فعالیتهای اقتصادی در آنها ساده تر و غالبا کاربر است . این کشورها تولید کننده موادخام ومحصولات کشاورزی هستند و دولتهای این کشورها از نظر نظامی و سازماندهی تحت نفوذ دول مرکز قرار دارند و بخش اعظم کشورهای آسیایی ، آفریقایی و آمریکای لاتین در این دسته قرار می گیرند . شبه پیرامون که شامل کشورهایی که پاره ای از فعالیتهای اقتصادی آنها شیوه فعالیتهای اقتصادی مرکز است و پاره ای دیگر به فعالیتهای اقتصادی پیرامون شباهت دارد . دستگاههای دولت شبه پیرامونی در برابر نفوذ دولتهای مرکز استقلال بیشتری از دولتهای پیرامونی دارند . این دسته از کشورها به عنوان واسطه بین مرکز و پیرامون نقش مهمی در نظام جهانی ایفا می کنند . کشورهایی نظیر آرژانتین ، برزیل و اسپانیا در این دسته قرار می گیرند . (دکتر احمد ساعدی ، مسائل سیاسی – اقتصادی جهان سوم ص36) بنابر این بسیاری از کشورهایی که با آمریکا در ارتباط بوده و در عین حال ظاهرا مستقل هم هستند در زمره کشورهایی قرار می گیرند که شبه پیرامون بوده و اگر هم توسعه ای داشته باشند توسعه وابسته می باشد . توسعه وابسته سه ضعف مهم دارد نخست اینکه باعث از بین رفتن استقلال کشور در تصمیم گیری های خود می شود به گونه ای که حتی قادر به تصمیم گیری مستقل در امور داخلی خود نیز نمی باشد رائول پربیش اقتصاد دان آرژانتیین و بنیانگذار و رئیس مکتب اکلا که در زمینه مسائل اقتصادی کشورهای جهان سوم و به ویژه کشورهای آمریکای لاتین تحقیق نموده و وابستگی جهان سوم را در روابط وابستگی این کشورها به کشورها به کشورهای توسعه یافته می داند معتقد است : «منظور من از وابستگی آنگونه روابط میان مرکز و پیرامون است که به واسطه آن یک کشور نه تنها در زمینه مسائل اقتصادی ، در زمینه مسائل سیاسی و استراتژی های سیاست داخلی و خارجی خود نیز تابع تصمیمات مرکز می گردد و نتیجه آن می شود که به دلیل فشارهای خارجی آن کشور نمی تواند به طور مستقل در باره آنچه که باید انجام دهد یا انجام دادن آن را ترک گوید تصمیم بگیرد . » (چیلکوت رونالد اچ ، درآمدی بر مسائل اقتصادی کشورهای جهان سوم ، نظریه های توسعه وتوسعه نیافتگی ترجمه و تلخیص احمد ساعی ص24-30 به نقل از دکتر احمد ساعی ، همان ص19) امروزه با نگاهی به برخی تصمیم گیری های عجیب برخی کشورهای دنیا در زمینه های مختلف می توان به میزان تاثیر این وابستگی ها پی برد به عنوان مثال ریشه های رای مثبت کره جنوبی و هند به رای شورای امنیت سازمان ملل متحد بر علیه ایران را در این واقعیت می توان جستجو کرد که وابستگی های اقتصادی و توسعه ای این کشورها چنان ساختارهای آن را تحت تاثیر قرار داده است که توان هر گونه اراده ای خارج از اراده کشور مرکز را امکان پذیر نمی سازد به ویژه در زمینه هندوستان که پس از رای مثبت آن به قطعنامه ضد ایرانی شورای امنیت محافل سیاسی این کشور و نیز مردم آن به شدت با آن مخالفت کردند که نشان می داد این رای نه رای حاکمان بلکه حاصل وابستگی های مختلف اقتصادی و توسعه ای به قدرتها می باشد . اشکال دوم توسعه وابسته این است که به محض کوچکترین تحول در کشورهای مرکز کل کشورهای وابسته نیز تحت تاثیر قرار می گیرد و حتی آثار منفی این تحولات بیش از کشورهای مرکز ، کشورهای وابسته را تحت تاثیر قرار می دهد چرا که کشورهای مرکز با توجه به قدرت اقتصادی که دارند از طریق طرحهای مختلف از قبیل تزریق پول به بخشهای مختلف صنعتی و … تا حدودی می توانند جبران مافات نمایند در حالی که کشورهای پیرامون که توسعه نیم بند دارند فاقد چنین ابزارهای حمایتی هستند و سرانجام در آتشی که دیگری آن را افروخته و خود دخالتی در آن ندارند می سوزند . درحالی که کشورهایی که الگوی توسعه بومی را در پیش گرفته اند از قبیل جمهوری اسلامی ایران کمتر آسیب می بینند نمونه بارز آن بحران اقتصادی اخیر جهانی می باشد که دامن تمام نقاط جهان را گرفته است و با و جود اینکه آغاز بحران از آمریکا بوده است اما دامنه آن کشورهای به ظاهر توسعه یافته ای که به نوعی با این کشورها در ارتباط بوده اند همچون کشورها آسیای شرقی و جنوب شرقی را نیز گرفته است و حتی کشورهای ثروتمند عربی را هم تحت تاثیر قرار داده است . اشکال سومی که توسعه وابسته دارد این است که در آن هیچ تضمینی برای توسعه وجود نداشته و حتی سیاستهای دیکته شده از جانب کشورها و نهادهایی که این کشور به آنها وابسته شده است تا توسعه یابد ممکن است کشور را به سمتی سوق دهد که فاجعه اتفاق بیفتد نمونه این کشورها آرژانتین می باشد که توسعه ای از نوع توسعه وابسته داشته و نتیجه آن بحرانهای فراوان اقتصادی و اجتماعی در این کشور شده است به گونه ای که تا چند سال پیش کمتر رئیس جمهوری توان داشت که بیشتر از یک هفته دوام بیاورد . یکی از علل به وجود آمدن این شرایط به این دلیل بود که این کشور ده سال پیش برای حل مشکلات اقتصادی خود دست به دامن صندوق بین المللی پول شد . در آن زمان یکی از شرایط برخورداری از تسهیلات صندوق ، پذیرش طرح های «لیبرالی نوین» یا نئولیبرال صندوق بین المللی پول بود . در این روند بوئنوس آیرس با بیش از 55 میلیارد دلار بدهی در زمره بدهکارترین کشورهای جهان قرار گرفت . هم اکنون دو میلیون و سیصد هزار نفر از مردم آن کشور زیر خط فقر به سرمی برند . با حمایت قدرتهای ملی عضو صندوق همچون ایالات متحده آمریکا آرژانتین در قبال پذیرش برنامه های صندوق بین امللی پول از تسهیلات آن برخوردار گردید . با این خوش بینی که در آینده مشکلات کشور را کمتر نماید . اما آنچه عاید آمد مشکلات غیر قابل تصور تازه بود . به عبارتی این کشور ده سال پس از اتخاذ سیاست توسعه وابسته دارای بدهی به رقم خطرناک 140میلیارد دلار گردید . به گونه ای که پیش بینی می شود تا هنگام اجرای برنامه های تازه رئیس جمهور جدید در دوسال آینده مجموع بدهی ها نسبت به ده سال پیش به سه برابر افزایش یابد . از سوی دیگر جمعیت زیر خط فقر آرژانتین در مقایسه با ده سال پیش به بیش از 6 برابر افزایش یافته است به گونه ای که اکنون بیش از 14 میلیون نفر از مردم که راه توسعه تازه به نام آنها آغاز شده بود در زیر خط فقر قرار گرفتند . (بنیاد فرهنگی پژوهشی غرب شناسی ، آمریکا دنیا رابه کام سومی برد ؟ ، ص 104)
بر اساس این توضیحات می توان به وضوح دریافت که ارتباط اکثر کشورهای در حال توسعه با آمریکا به عنوان قطب و محور اصلی کشورهای مرکز در نظریه «نظام جهانی» و نظریات مشابه ، باعث به وجود آمدن الگویی از توسعه وابسته شده است که این وابستگی در اقتصاد به مرور به وابستگی سیاسی و فرهنگی منجر شده است و این وابستگی ها را در بیان عقاید دولت های این کشورها در مجامع جهانی به وضوح می توان دریافت . ضمن اینکه همین وابستگی ها باعث شده است تا وقتی کشوری تلاش می کند تا به استقلال نسبی از غرب دست یابد با تهدید غربی ها مبنی بر قطع کمک های خود به این کشورها و یا تهدید به قرار گرفتن نام این کشور در لیست کشورهای حامی تروریست و یا حتی حمله نظامی به این کشور مواجه شود .
شاهد دیگری که بر نقش ارتباط کشورها با آمریکا با عدم استقلال کشورها دلالت دارد نظریه «نظم نوین جهانی» می باشد که از سوی آمریکایی ها مطرح شده است و هر چند اصل این نظریه قدمتی طولانی دارد اما طرح رسمی و سیاسی آن همزمان با آغاز فروپاشی نظام دو قطبی توسط جرج بوش پدر مطرح شده و بر اساس آن اعلام شد که جهان باید به سمت نظم نوینی حرکت کند که در راس آن آمریکا باید رهبری کل دنیا را بر عهده بگیرد .
در این زمینه جرج بوش رئیس جمهور آمریکا در سخنرانی خود هنگام پذیرش نامزدی حزب جمهوری خواه برای انتخابات ریاست جمهوری این کشور اظهار داشت: «ما اروپا را نجات دادیم، بیماری فلج اطفال را شفا دادیم، به ماه رفتیم و جهان را با فرهنگ خود روشن کردیم، اکنون در آستانه قرن جدیدی هستیم و این قرن نام چه کشوری را در صدر خواهد داشت. من می گویم یک قرن آمریکائی دیگری پیش رو داریم.» وی همچنین در ـ اواخر ژانویه سال جاری در برابر کنگره صریحاً اعلام کرد «در جهان که سریعاً در حال تغییر است رهبری آمریکا ضروری است»(سایت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ، http://www.ensani.ir/fa/content/73659/default.aspx )
طبیعی است که با توجه به چنین دیدگاهی که امروزه علنی تر از همیشه توسط سیاستمداران و تئوری پردازان آمریکایی بر طبل آن کوبیده می شود (چنانکه یکی از اصلی ترین محورهای سخنرانی های انتخاباتی اوباما نظم نوین جهانی بود) این کشور از ارتباط با کشورهای دنیا به دنبال تحقق این نظم نوین می باشد و از آنجایی که معنای نظم نوین جهانی جز وابستگی کشورهای دنیا به آمریکا و پذیرش سلطه و سیادت همه جانبه آمریکا بر کشورها نمی باشد لذا پر رنگ شدن این نظریه و حتی گام های عملی این کشور در بسط این نظریه را می توان شاهدی دیگر بر نقش رابطه با آمریکا در عدم استقلال کشورها به ویژه در میان کشورهای در حال توسعه دانست .
البته آنچه گفته می شود بدین معنا نیست که چون آمریکا در پی وابسته نمودن کشورهای دنیا می باشد پس همه کشورهای دنیا نیز وابسته شده اند بلکه بدین معناست که آمریکا اراده سلب استقلال کشورهای دنیا را دارد اما اینکه کشورهای دنیا به ویژه کشورهایی که با آمریکا در ارتباط هستند تا چه میزان در مقابل این وابستگی ها بتوانند مقاومت نمایند بستگی به پتانسیل های درونی خود این کشورها و میزان آگاهی مردمان آن از توطئه آمریکایی ها دارد .