طلسمات

خانه » همه » مذهبی » رابطه تقوا و بصیرت- مخالفت انسان با تقوا با حکومت اسلامی

رابطه تقوا و بصیرت- مخالفت انسان با تقوا با حکومت اسلامی


رابطه تقوا و بصیرت- مخالفت انسان با تقوا با حکومت اسلامی

۱۳۹۵/۰۴/۲۲


۱۵۲۹ بازدید


کسانی که مسلمانند وشیعه ودر همین کشور خودمان هستند و به انقلاب اسلامی اعتقادی ندارند و بالعکس طرفدار نظریات مخالفین اسلام هستند.شما فکر میکنید دلیل این موضوع چیست؟

در جامعه اسلامی نه تنها افراد عادی مسلمان وجود دارند که ممکن است مخالف حکومت اسلامی باشند بلکه حتی افراد به ظاهر با تقوایی هم هستند که در صف مخالفان جای گرفته اند که اگر در مورد علل این مساله توضیحاتی دهیم موضع مسلمانان عادی خود به خود مشخص خواهد شد چرا که برخی شبهه می کنند که خداوند به افراد ظاهر الصلاحی از این قبیل قوه تشخیص داده است و به همین دلیل عدم اعتقاد آنها به حکومت اسلامی را دلیل بر عدم حقانیت نظام می دانند، به همین دلیل ما مساله را کلی تر مطرح می کنیم تا تکلیف همگان مشخص شود، در این زمینه گفتنی است چند آیه در قران وجود دارد که به این مطلب نزدیکتر است که درادامه آنها را مطرح و هر کدام را مورد بررسی قرار می دهیم : نخستین آیه ، عبارت است از آیه 69 سوره عنکبوت که در آن خداوند متعال می فرماید : «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ » یعنی کسانی که در راه ما مجاهده کنند ، آنان را به راه های خود هدایت خواهیم کرد و خداوند با نیکوکاران است .
در تفسیر این آیه اکثر مفسرین بیان کرده اند که منظور این است کسانی که در راه خدا مجاهده می کنند اعم از اینکه مجاهده با دشمنان یا مجاهده با نفس و یا مجاهده علمی و … خداوند آنها را به راه هایی که به خدا ختم می شود می رساند . در واقع بر اساس این آیه نتیجه مجاهده در راه خدا ، هدایت به سوی راه وصول به پروردگار برشمرده شده است .
آیه دیگری هم در قرآن وجود دارد که شبیه به این مطلب است ولی در واقع معنای دیگری در آن وجود دارد که عبارت است از انتهای آیه2 و ابتدای آیه 3 سوره طلاق که در آن خداوند متعال می فرماید : «ِ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِب» یعنی کسی که تقوای خدا را پیشه کند خداوند راه نجات از گرفتاری ها را برای او می گشاید و از راهی که گمان نمی کند روزی اش می دهد .
در این آیه ، اگر چه برخی ممکن است قراردادن راه خروج را به معنای قدرت تشخیص حق از باطل بدانند اما واقعیت این است که اصل معنای این آیه ، راه رهایی از گرفتاری ها و مشکلات می باشد که آن را می توان به قرینه قبل و بعد این آیه دریافت . بنابر این ، این آیه اساسا ارتباطی به مطلب مورد نظر پیدا نمی کند .
سرانجام آخرین آیه ای که به بحث ارتباط مستقیم پیدا می کند عبارت است از آیه 29 سوره انفال که در آن خداوند متعال می فرماید : «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانا» یعنی ای کسانی که ایمان آورده اید اگر تقوای خدا را پیشه کنید خداوند برای شما قدرت تشخیص حق از باطل فراهم می کند .
در ارتباط با این آیه نیز لازم است دو نکته را بیان نماییم :
1 – مفسران در تفسیر این آیه گفته اند که رابطه تقوا با قدرت تشخیص حق از باطل این است که ، آنچه مانع تشخیص حق از باطل می گردد حب و بغض ها و شهوات و نفسانیاتی است که با وجود تقوا کنار می رود و در نتیجه راه حق و حقیقت به وضوح دیده می شود . در واقع این نفسانیات ، همچون زنگاری بر آینه ، مانع از رویت حق و حقیقت هستند و با کنار رفتن این زنگارها ، تصویر روشنی از تقوا به چشم می رسد . درتفسیرنمونه در ذیل این آیه چنین تفسیر شده است : « نیروى عقل انسان به قدر کافى براى درک حقایق آماده است ولى پرده هایى از حرص و طمع و شهوت و خودبینى و حسد و عشق هاى افراطى به مال و زن و فرزند و جاه و مقام همچون دود سیاهى در مقابل دیده عقل آشکار مى گردد، و یا مانند غبار غلیظى فضاى اطراف را مى پوشاند و پیداست که در چنین محیط تاریکى انسان چهره حق و باطل را نمى تواند بنگرد، اما اگر با آب تقوى این غبار زدوده شود و این دود سیاه و تاریک از میان برود دیدن چهره حق آسان است»(تفسیر نمونه ، جلد 7 ، ص 141)
از طرفی تشخیص فرد باتقوا و بی تقوا کار بسیار سختی است و عمده ریشه های بی تقوایی به دلیل نفسانی و در واقع شخصی بودن صفاتی همچون حرص و طمع و حسادت و … ، ممکن است در چشم دیگران مشخص نباشد و دیگران فردی را که در واقع بی تقوا باشد با تقوا بیانگارند . با توجه به این موضوع اموری همچون اهل بیتی بودن هم به تنهایی نمی تواند به معنای باتقوا بودن فرد تلقی شود چرا که ممکن است تظاهر به اهل بیتی بودن باشد و نه اینکه اهل بیتی واقعی باشد . لذا اینکه گفته شود فردی اهل بیتی است ولی مدام در ولایت فقیه تشکیک می کند ، ممکن است به این دلیل باشد که فرد واقعا تقوا را نداشته و تظاهر به تقوا می کند و در چنین مواردی باید از قرائن دیگر متوجه شد که آیا فرد در گفته های خود صادق است و یا اینکه تظاهر می کند که این قبیل قرائن نیز سخت است ولی گاه قابل تشخیص می باشد . به عنوان مثال فردی که خود را عالمی ربانی جلوه گر می سازد ولی با ولایت فقیه مشکل دارد ، اما وقتی به کارنامه سابق او مراجعه میکنیم متوجه می شویم که وی در زمان حضرت امام خمینی ره خود را درصف طرفداران ولایت فقیه جا می زد و حتی مخالفان ولایت فقیه را به انواع تهمت ها متهم می کرد ، در این صورت می توان متوجه شد که مشکل وی ، نه ولایت فقیه بلکه برخی خصلت های نفسانی خود او همچون حسادت به جایگاه رهبر فعلی می باشد و یا فردی که خود را در لباس اهل علم و تقوا جا می زند ولی همزمان با دشمنان قسم خورده اسلام در مخالفت با ولایت فقیه همزبان می شود و از تریبونهایی که دشمنان اسلام در اختیار او قرار می دهند در جهت تضعیف ولایت فقیه و تنها شکل حکومت اسلامی استفاده می کند می توان فهمید که کُمیت ادعای تقوای او تا چه میزان لنگ است ؟!
2 – در قرآن کریم اگر چه خداوند متعال می فرماید که کسی که با تقوا باشد خداوند راه تشخیص حق از باطل را به او می دهد اما این بدین معنا نیست که این دادن تشخیص ، جنبه جبری داشته باشد ، چرا که در این صورت با بحث اختیار که ازجمله اعتقادات شیعه می باشد در تعارض خواهد بود . بنابر این به نظر می رسد که منظور از این موضوع این است که زمینه هایی که با استفاده از آنها قدرت تشخیص حق از باطل پیدا می شود برای فرد باتقوا فراهم خواهد شد . در این صورت دو حالت برای یک فرد ممکن است رخ دهد : یا وی با استفاده از آن زمینه ها به حق و حقیقت دست خواهد یافت که فبها المراد و نعم المطلوب و به تعبیر دیگر در آن بحثی نیست . گاهی اوقات نیز فرد علیرغم در اختیار گرفتن زمینه تشخیص حق و باطل و تلاش برای این کار ، نمی تواند به تشخیص حق از باطل برسد که در این صورت وی تلاش خود را کرده است و به همین دلیل نزد خداوند هم معذور می باشد و کسی هم او را ملامت نمی کند ، هر چند که این فرد نیز باید نسبت به اوامر ولی فقیه به عنوان حاکم حکومت ، التزام عملی خود را نشان دهد و کاری نکند که به اختلال نظام و هرج و مرج بیانجامد .
البته در اینجا لازم است نکته ای نیز ذکر شود و آن اینکه اگر کسی مبانی دینی و فقهی شیعه را قبول داشته باشد و حب و بغض نفسانی دیگری دخیل در تشخیص و اعلام نظر وی نباشد تقریبا محال است که اصل ولایت فقیه را انکار نماید کما اینکه در طول تاریخ شیعه می توان گفت هیچ فقیهی را نمی توان یافت که اصل ولایت فقیه را قبول نداشته باشد و تنها اختلافی که وجود داشته است در محدوده این ولایت بوده است که برخی آن را به سه حوزه قضا ، افتا و امور حسبه محدود می دانستند ولی برخی دیگر علاوه بر این سه حوزه ، حکومتداری را هم جزء حدود اختیارات ولی فقیه می دانستند . ضمن اینکه حتی برخی از کسانی که جزء دسته اول بودند هم حکومتداری را به عنوان یکی از مصادیق حسبه جزء اختیارات ولی فقیه می دانستند که به این ترتیب می توان گفت اکثریت فقهای شیعه اعتقاد به ولایت فقیه به عنوان حاکم جامعه اسلامی در دوران غیبت بوده اند .
بنابر این از نظر ما کسانی که امروزه با ولایت فقیه و تشکیل حکومت اسلامی مخالفند و در عین حال افرادی با ظاهری با تقوا هستند دو دسته هستند : یا کسانی هستند که تظاهر به تقوا می کنند و در واقع گرفتار حب و بغض نفسانی هستند که تقوای آنها را خدشه دار می کند –هر چند دیگران نتوانند این موضوع را تشخیص دهند- و به همین دلیل اساسا از شمول این آیه خارج می شوند . دسته دوم هم کسانی هستند که واقعا با تقوا هستند اما از آنجایی که منظور این آیه این است که فرد با تقوا زمینه های تشخیص حق و باطل را پیدا می کند و نه اینکه به صورت جبری خود حق و باطل را تشخیص می دهد ، ممکن است چنین فردی نتواند از این زمینه ها استفاده نماید و پس از کنکاش واقعی نتواند به تشخیص درست در مورد حق دست یابد که چنین فردی هم معذور بوده و حتی از کسانی که اصطلاحا «ضد ولایت فقیه» نامیده می شوند نیز نمی توان آنها را بر شمرد که البته با توجه به مبانی اعتقادی شیعه و سابقه ولایت فقیه در شیعه ، به نظر نمی رسد که چنین فردی وجود داشته باشد که اصل این موضوع را قبول نداشته باشد و عمده کسانی که علیرغم داشتن تقوای کامل ، گفته می شود که ولایت فقیه را قبول ندارند ، در واقع محدوده اختیارات ولی فقیه را به صورتی که طرفداران ولایت مطلقه فقیه مطرح می کنند ، قبول ندارند و چون این اعتقاد خود را پس از تحقیقات علمی به دست آورده اند لذا هیچ ایرادی ندارد ، هر چند ممکن است در جامعه به اشتباه نسبت عدم اعتقاد به اصل ولایت فقیه به آنها وارد شود .
نکته نهایی در این جا این است که بر اساس آموزه های دینی در تشخیص حق و باطل از یکدیگر نباید هرگز افراد را به عنوان ملاک و معیار تشخیص حق و باطل قرار دهیم (مگر نسبت به شخصیت هایی همچون ائمه معصومین که به دلیل عصمتشان عین حقند و ملاک حق) ، بلکه بهترین راه تشخیص حق و باطل ، شناخت خود حق و باطل است تا از طریق آن ، حق و باطل بودن افراد و دیدگاه هایی که مطرح می کنند فهمیده شود . به عبارتی اشخاص ملاک شناخت حق نیستند بلکه اشخاص را باید با ملاک حق ارزیابی نمود ؛ ابتدا باید حق را شناخت و سپس افراد را با آن سنجید نه اینکه افراد ملاک شناخت حق قرار بگیرند چه اینکه احتمال دگرگونی و تغییر در افراد وجود دارد . شخصی به نام حارث بن حوت نزد امیرمومنان علیه السلام آمد و به حضرت عرض کرد : ای امیرمومنان آیا انتظار دارید که من اصحاب جمل را گمراه و بر ضد اسلام بدانم و شما را بر حق بشناسم؟! من هرگز نمی توانم چنین نظری داشته باشم که برپاکنندگان جنگ جمل را با آن سوابق و موقعیت هایی که در تاریخ اسلام داشته اند، دچار گمراهی و ضلالت بدانم و باطل به حساب آورم. امام(ع) در پاسخ فرمودند: «یا حارث انک نظرت تحتک ولم تنظر فوقک فحرت انک لم تعرف الحق فتعرف من اتاه و لم تعرف الباطل فتعرف من اتاه » ای حارث تو زیر پای خود را دیدی اما به پیرامونت نگاه نکردی پس سرگردان شدی , تو حق را نشناختی تا بدانی که اهل حق چه کسانی می باشند؟ وباطل را نیز نشناختی تا باطل گرایان را بدانی » ( نهج البلاغه , حکمت 262) همچنین فرمودند :« ان دین الله لایعرف بالرجال بل بآیه الحق فاعرف الحق تعرف اهله » همانا دین خدا با موقعیت اشخاص شناخته نمی شود بلکه با معیار و نشانه حق شناخته می گردد پس حق را بشناس تا اهلش را بشناسی ( امالی مفید , ج5, 3)

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد