یکم.
بدانیم که ظرف و مظروف مادى، هیچ گاه با هم متحد نمى شوند. براى مثال آب که مظروف و کوزه ظرف است، تا ابد اگر این نسبت را حفظ کنند، نه کوزه آب مى شود و نه آب کوزه و همین طور است در دیگر موارد از انواع ظرف ها و مظروف هاى مادى. اما در امور معنوى این گونه نیست؛ ظرف معنوى حقیقتى است که پذیراى امور معنوى و دریافت کننده حقایق ملکوتى است. این حقیقت، با آنچه مى پذیرد و قبول مى کند، وحدت یافته و یکى مى شود. بنابراین حقیقتى که محل نزول قرآن است و حقایق آن را قبول کرده و ظرف قرآن شده است، با آن یکى مى شود و قرآن ناطق مى گردد.
دوم.
بدانیم حقیقتى که بر اثر قبول قرآن، عین آن مى شود، کسى جز انسان کامل – که مظهر جمیع اسماى حسناى حق و آینه تمام نماى خداوند است نیست.در رأس همه افرادى که مصداق عنوان یاد شده هستند، وجود نازنین حضرت محمدصلى الله علیه وآله است و پس از ایشان شایسته ترین و نزدیک ترین افراد به مقام ایشان، امام على علیه السلام است و همین طور پس از ایشان فرزندشان حسن بن على علیه السلام تا برسیم به زمان ما. لیلة القدرى که در این زمان، ظرف قرآن است و حقایق آن در اوجارى مى شود، حضرت حجة بن الحسن المهدى(عج) است. ما از این بزرگان و امامان بر حق، به قرآن ناطق تعبیر مى کنیم؛ همان طور که مالک اشتر وقتى که دید مردم نادان، فریب عمرو عاص و معاویه را خورده و به کاغذ پاره هاى سر نیزه چشم دوخته اند؛ فرمود: شما قرآن ناطق (على) را رها کرده و به این کاغذها چشم دوخته و دل خوش کرده اید! مراعات این کاغذها را مى کنید؛ ولى اصل قرآن و حقیقت آن را – که در على علیه السلام تجسّم یافته رها کرده و حرمت نمى نهید!
امام باقرعلیه السلام مى فرماید: «امام على علیه السلام در حضور امام حسن و امام حسین علیها السلام، سوره قدر را تلاوت کرد. حضرت حسین علیه السلام خطاب به پدر گفت: اى پدر! این سوره را با حلاوت مخصوصى تلاوت مى فرمایید. حضرت فرمود: فرزندم! زمانى که سوره قدر نازل شد، جدت رسول خداصلى الله علیه وآله کسى را پى من فرستاد؛ سپس این سوره را براى من تلاوت کرد و با دست بر کتف راست من زد و فرمود: اى برادر و وصى من! اى کسى که پس از من ولى این امتى! این سوره پس از من، از آن تو و پس از تو، از آن دو فرزندانت حسن و حسین است. از براى آن نورى است که در قلب تو و اوصیاى تو تا مطلع فجر قائم آل محمدصلى الله علیه وآله ساطع است» تفسیر برهان، ج 4، ص 487..
براساس روایتى خداوند به رسولش صلى الله علیه وآله فرمود: «سوره قدر را تلاوت کن که این سوره نسبت (شناسنامه) تو و نسبت اهل بیت تو تا روز قیامت است». علل الشرایع، ج 2، ص 316.
اگر کسى بگوید: چرا امام صادق علیه السلام شب قدر را بر جده اش فاطمه علیها السلام اطلاق کرده؛ در حالى که طبق بیان مزبور شب قدر بودن، به ایشان اختصاص ندارد؛ بلکه هر انسان کاملى مى تواند مصداق آن باشد؟
در جواب گوییم: اولاً از دیدگاه منطقى، اثبات چیزى نفى غیر آن را نمى کند؛ یعنى، اگر بگوییم «شب قدر، فاطمه است»، منافاتى با لیلةالقدر بودن دیگر مصادیق ندارد. ثانیاً در میان افرادى که مصداق شب قدرند، براى فاطمه علیها السلام امتیازى است که براى هیچ کس آن ویژگى وجود ندارد و آن عبارت از این است که آن حضرت، علاوه بر آنکه خود مصداق لیلةالقدر است، پدر، همسر و یازده فرزندش همه مصادیق شب قدرند. از این رو حضرت فاطمه علیها السلام همانند شمع جمعى است که دیگران، دور او را گرفته اند و جا دارد که از ایشان به صورت برجسته و عنوان«شب قدر» یاد شود.
سوم.
بدانیم چرا از انسان کامل به شب قدر تعبیر شده است؟ لفظ «لیلة» به
معناى شب است و خصوصیت شب خفا و ناپیدایى آن است. شب فانى و منفعل محض است و از خود چیزى ندارد. قدر هم به معناى عظمت، قدرت و فضیلت است و انسان کامل از آن رو که فانى در خداوند است، فانى در حقیقتى است که عین عظمت و قدرت و فضیلت است. از آن جهت که خود است، هیچ است و از آن جهت که نمود آن حقیقت است، همه چیز است؛ پس از او به شب قدر تعبیر شده است. انسان کامل آینه تمام نماى جمال خداوند، خلیفه و وجه اللَّه است. مظهر «بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ»؛ بقره (2)، آیه 29. و «عَلى کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ»؛ همان، آیه 20 است. مصداق «وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى »؛ انفال (8)، آیه 17. است. انسان کامل حقیقتى است که بیعت با او بیعت با خدا است: «إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ»؛ فتح (48)، آیه 10..
همچنین دوستى یا دشمنى با او، دوستى یا دشمنى با خداوند است: «و مَن اَحبَّکم فقد اَحَبَّ اللَّه و مَن اَبغضکم فقد اَبغضَ اللَّه»؛ مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره.. از این حقیقت بزرگ، به شب قدر یاد مى شود: «عن ابى عبدالله علیه السلام قال: انا انزلنا فى لیلة القدر؛ «اللیلة»، فاطمة و «القدر»، الله فمن عرف فاطمة حق معرفتها فقد ادرک لیلة القدر»؛ بحارالانوار، ج 43، (مؤسسة الوفاء، ناشر الوفاء بیروت، الطبعة الثانیة).
؛ «امام صادق علیه السلام مى فرماید: «لیلة، فاطمه و قدر، اللَّه است. هر کس به درستى فاطمه را شناخت، شب قدر را درک کرده است».
البته شب قدر را خداى او و خود «لیلةالقدر» مى شناسد و بس؛ اما دیگران به مقدار استعداد و لیاقتشان مى توانند با برخى از اوصاف و خصوصیات شب قدر – آن هم با هدایت و ارشاد خود او آشنا شوند. در برخى از روایات آمده است: رسول خداصلى الله علیه وآله خطاب به امام على علیه السلام مى فرماید: «کسى خدا را نشناخت، جز من و تو و کسى مرا نشناخت، جز خدا و تو و تو را نیز کسى نشناخت، جز خدا و من». بنابراین شناخت شب قدر – که همان انسان کامل است با شناخت خداوند رابطه تنگاتنگى دارد و همان طور که نمى توان به حقیقت خداوند و کنه ذات او پى برد، نمى توان به حقیقت شب قدر و کنه ذات او دست یافت.
در نیابد حال پخته هیچ خام پس سخن کوتاه باید والسلام
مى توان شب قدر را به دو نوع حقیقى و زمانى تقسیم کرد و گفت: لیلة القدر حقیقى، وجود طیبه انسان کامل است که دعا و ظرف قرآن؛ بلکه قرآن ناطق است. از این رو در هر زمان براى آن، بیش از یک مصداق قابل تصوّر نیست. به عبارت دیگر امام زمان هر عصرى، مصداق شب قدر آن دوران است و نظیر ندارد و دومى برایش متصور نیست. امام رضاعلیه السلام مى فرماید: «الامام واحد دهره و لا یدانیه احد و لا یعادله عالم و لا یوجد منه بدلاً و لا له مثل و لا نظیر»؛ اصول کافى، کتاب حجت، ج 1، ص 201.؛ «امام یگانه دهر خویش است و کسى نمى تواند تا با او انباز گردد. امام کسى است که هیچ دانشمندى به پایه او نمى رسد و احدى نمى تواند جایگزین وى شود. امام کسى است که مثل و نظیرى برایش متصور نیست». این همان شب قدر حقیقى است.
نتیجه گیرى