۱۳۹۵/۰۶/۰۴
–
۱۹۹۸ بازدید
سلام، رابطه شکر بر عطای الهی و رضا به قضای خداوند و صبر بر بلای او چیست ؟همچنین اگر بخواهیم چهار رابطه ، ارتباط با حق ، ارتباط با خلق ، ارتباط با خود و ارتباط با دنیا را به صورت سلسله مراتب بنویسیم چطور می شود ؟؟می توان گفت ارتباط با خدا سایر ساحات ارتباط زا در بر میگیرد ؟
پرسشگرمحترم درجواب قسمت اول سوال شما ده منزل سیر وسلوک حضرت امام (ره ) خدمتتان ارائه میگردد می توانید جواب خود را در منزل ششم و هشتم بیابید ؛ وقسمت دوم سوال شما قبلا پاسخ داده شد.ده منزل سلوک درآثارحضرت امام خمینی(ره)
مقدمه
آنچه مایه سعادت و هدایت آدمی است، شناخت خداوند و راههای وصول به اوست وتوحید و یکتاپرستی یگانه راه دستیابی بشریت به آن مقصد نهایی است.بی تردیدآن علمی که انسان رابیشتر به این راه نزدیک می کند، علم عرفان است که شریفترین علوم الهی است. و اصل و مبدأ و مقصد و ظاهر و باطن آن همه توحید و شناخت حق و حقیقت است. عارفان به این نکته تأکید داشته و دارند که هر عمل خیری درعین نورانیت وصفا دارای یک نقطه تاریک و سیاهی است اگر مقصود و هدف الهی نباشد. آموختن علم حتی علم عرفان و سیر و سلوک با این همه سفارشهایی که در اسلام به آن شده اگر همراه باعمل نباشد و تنها به یادگیری اصطلاحات و مفاهیم اکتفا شود جز ظلمت چیز دیگری به همراه نخواهد داشت. پس بر سالک راه حق و حقیقت لازم است که دل رانورانی به یاد خدا کرده و نیت را صفا و جلا داده و اخلاص را به مرتبه قلب برساند و آنگاه قدم در راه سلوک نهد. در این مقاله سعی شده که بیشتر به عرفان عملی پرداخته شود واز بحث پیرامون شناخت خدا و آثار و اسما و صفاتش که مورد بحث عرفان نظری است دوری شود.
منزل اول: یقظه (بیداری)
جمعی از عرفا این منزل را اولین منزل از منازل سلوک قرار داده اند. اهمیت آن به حدی است که بدون آن هیچ سلوکی انجام نخواهد گرفت. ما پیش از این در مقاله ای با عنوان ذکر در آثار امام خمینی که در همین مجله به چاپ رسید در مورد بیداری و غفلت توضیحات کامل را داده ایم و اینک از شرح دوباره آنها خودداری می کنیم.
نکته اول: باید دانست که بیداری شامل دو مرتبه است.اول بیداری فکر. و آن عبارت است از اینکه فکر از بند قیود گناه و غفلتهای کلی و معاصی کبیره خارج شود. به عبارت دیگر بیندیشد راهی که رفته و می رود اشتباه بوده و نیاز به تغییر مسیر دارد. این اولین مرتبه بیداری است. دومین مرتبه بیداری، بیداری دل است به این معنا که دل را که به مثابه رئیس و فرمانده بدن است از قیود و بندهای گناهان آزاد کند. مطلب مهم در اینجا آن است که انسان برای هر عملی که انجام می دهد اثری درقلب او پیدا می شود اگر عمل نیکی باشد نورانیت و اگر عمل نادرست و گناهی باشد ظلمت و تیرگی حاصل می شود. با توجه به این که فرد مدت زیادی در گناه بوده و از او اعمال خلاف شرع بسیار سرزده است، ناگزیر اگر بیداری فکری برایش حاصل شد باید که دل را هم از این خواب غفلت بیدار کند. زیرا دل به دلیل تیرگی ناشی از گناه میل به معاصی داشته و هنوز از آنهالذت می برد؛ بنابراین بیشتر همت وتوجه علمای اخلاق معطوف به این نکته بوده و سعی آنهابر بیدار کردن طالبان سعادت براین مطلب استوار بوده است.ما در نکته بعد به دو مورد از موارد احیای دل اشاره می کنیم.
نکته دوم: طریقه منقول از مرحوم مبرور زبدة العارفین آقا محمد بیدآبادی( ره) در تصفیه قلب و سلوک .
«سالک مدتی قبل از شروع دراربعین درایام بیکاری مداومت نماید بر ذکر الله خاطری وناظری و نوافل را با خشوع بجاآورد تا میل کاملی به هم رسد بعد آن شروع در اربعین نماید و از حیوانی احتراز نماید ونوافل را طرّاًبا خشوع بجا آورد و در بین نافله شب و شفع سیصد و شش مرتبه یا حیّ و یا قیّوم را متصلاً تکرار کند تا نفس قطع نشده چون نفس قطع شود نفس کشیده بگوید: برحمتک استغیث اللهم احی قلبی و چون نفس راتازه کرد باز شروع کند به تکرار نهج سابق تاتمام شود بعد از آن به اتمام باقی نوافل بپردازد واربعین رابدین نهج تمام کند بعد از اتمام شروع به آیه نور نماید در بامداد و در هر نوری از انوار پنجگانه متوسل شود به یکی ازاصحاب کساء و آل عبا صلوات الله علیهم، این عمل باعث حیات قلب که عبارت است از علم به مطالب کلیه می شود. مکرر به تجربه رسیده است.»(1)
طریقه دیگرمنقول ازحضرت امام خمینی است که ایشان ازعرفای پیش از خود از جمله مرحوم عارف میرزا جواد ملکی تبریزی و ملا حسینقلی همدانی اخذ نموده اند؛ می فرمایند : آری باذکر حقیقی ، حجابهای بین عبد و حق خرق شود و موانع حضور مرتفع گردد…و درهای ملکوت اعلی به روی سالک باز باشد… ولی عمده آن است که قلب در آن ذکر زنده باشد و مرده نباشد و با مردگان انس نگیرد… بالجمله برای زنده نمودن دل ، ذکر خدا و خصوص اسم مبارک یاحیّ و یا قیّوم با حضور قلب مناسب است…و از بعض اهل ذکر و معرفت منقول است که در هر شب و روزی یک مرتبه در سجده رفتن و بسیارگفتن لااله الاانت سبحانک انی کنت من الظالمین برای ترقیات روحی بسیارمناسب است.(2)
نکته سوم: باآن که جمعی از عرفا تفکر را منزل و مقام اول از سیر و سلوک دانسته اند لکن باید دانست میان این دو مرتبه ازبیداری و کیفیت حصول آنها تفاوت است.آنچه برای بیداری فکر مؤثر است، موعظه و نصیحت و تشویق و ترغیب به بهشت و ترساندن از جهنم است. مهمترین وظیفه عالم اخلاقی در نوشتن یک کتاب اخلاقی مراعات همین نکته است وگرنه صرف آموزش اخلاق ونقل چند حکایت و روایت که اثری بر آن مترتب نباشد، هیچ بیداری و تنبیهی نه تنها حاصل نخواهد شد بلکه بر ظلمت وتیرگیها افزوده می شود. دراین رابطه امام خمینی درجای جای کتب خود ضمن نصیحت و ترغیب به رعایت تقوا و عمل صالح ، مسلمین راباموعظه به بیداری فراخوانده اند. از آن جمله می فرمایند:غفلت از حق کدورت قلب رازیاد کند و نفس و شیطان را برانسان چیره کند و مفاسد را روزافزون کند و تذکر و یادآوری از حق، دل را صفا دهد و قلب را صیقلی نماید و جلوه گاه محبوب کند و روح را تصفیه نماید وخالص کند واز قید اسارت نفس انسان رابراند و حب دنیا را که منشأ خطیئات و سرچشمه سیئات است از دل بیرون کند و همّ را همّ واحد کند و دل رابرای ورود صاحب منزل پاک وپاکیزه نماید.(3)
و نیز می فرمایند : باید دانست اگر انسان از خود غفلت کند و در صدد اصلاح نفس وتزکیه آن برنیاید و نفس را سرخود بار بیاورد هر روز ، بلکه هر ساعت بر حجابهای آن افزوده شود وازپس هرحجابی آن افزوده شود واز پس هر حجابی ، حجابی بلکه حجبی برای او پیدا شود تا آنجا که نور فطرت بکلی خاموش شود و از محبت الهیه در آن اثری و خبری باقی نماند بلکه از حقتعالی و آنچه به او مربوط است متنفرگردد و ریشه عداوت حق و مقربان درگاه مقدس او در قلبش محکم گردد تا آنجا که به کلی درهای سعادت به روی اوبسته شود و راه آشتی با حقتعالی و شفعاء منسدّ گردد و مخلّد در ارض طبیعت گردد که باطن آن درعالم دیگر جلوه کند و آن خلود در عذاب است.(4)
واماآنچه برای بیداری دل مؤثر و پر فایده است،ذکر و فکر است .فکر در چندامراز جمله مرگ ، احوال بزرگان ، آیات قرآن ، نشانه های خداوندی ، وذکر شامل مواردی که یاد شد.
منزل دوم: توبه
پس ازآن که برای سالک تنبه و بیداری پیدا شد، و دلش از انوار الهی بهره ای گرفت، برای سلوک الی الله عزم می نماید و به عبارت دیگراشتیاقی در وجود او پیدا شده و شوقی در نهاد او جوشش می کند تابانیرویی فوق العاده و عزمی قوی پای در سلوک نهد و این مهمترین نتیجه واثر بیداری دل است؛ قبل از آن لازم است که به چند نکته توجه کند.
اول این که با همان نیرویی که در ابتدای سیردارد با همان تا به آخرادامه دهد و سلوک رانیمه کاره رها نکند و این عبارت است از ثبات در سلوک .
دوم آن که برای سلوک خود تا حدامکان استاد و راهنمایی پیدا کند که بزرگان فرموده اند: طی این مرحله بی همرهی خضرنکن زیرا که در این مسیر شیطان دربسیاری از کمینگاهها نشسته ومترصدگمراه نمودن سالک است پس استادی لازم است که سالک رااز خطرات احتمالی و کمینگاههای شیطان با خبر کند. دیگر آن که سالک در بسیاری از موارد شاید نتواند از میان چند راه ،راه خود راپیدا کند. در این مواقع نیاز به استاد و مرشدی است تا سالک را به مسیر صحیح خود هدایت کند. فی الجمله یافتن استادی برای سلوک متضمن فواید بسیار از جمله مواردی که ذکر شد می باشد.
سوم آن که سالک متوجه باشد برای رسیدن به اغراض دنیوی و کرامات و دیدن عجایب و غرایب ، سلوک نکند که نتیجه این کار هلاکت محض در درگاه خداوند است. بزرگترین هدف درسلوک خود را فنای فی الله و وصول و رضای خداوند قرار دهد و برای این کار سلوک انبیاء و اولیاء را الگو قرار داده و از حضرات ائمه ، خصوصا حضرت امام حسین(ع)امداد بطلبد که بسیار مفید فایده خواهد بود.
وآخراین که دستورات علما و عرفای پیشین را مورد توجه قرار داده و در بعضی موارد از آنها استفاده کند. مسلماً آنچه که ایشان بدان اشاره کرده اند به لحاظ آن که از باطنی نورانی برخاسته مفید فایده برای همه سالکان خواهد بود. این مقاله که هم اینک پیش روی شماست بااشاره به بعضی از نکات عالیه عرفانی درصدد برآوردن همین نکته برای طالبان سعادت و خیر است.
نکته اول: توبه به معنی بازگشت ازگناه ودراصطلاح اهل علم پشیمانی برگناه است. پس از آن که برای سالک بیداری حاصل شد،اولین کاری که باید طبق دستور علمای اخلاق بکند ، توبه است. یعنی آن که در دل نیت کند از گناهانی که در گذشته کرده ، به سوی خدا بازگشت کند. این بازگشت و رجوع متضمن سه اصل است :
اول اینکه: از گناهان خود واقعاً پشیمان شده و عزم نماید که دیگربه سمت آن گناهان بازنگردد.
دوم این که: حقوقی که از مردم ضایع نموده ، همه را جبران نماید.و به عبارت دیگرحق الناس را ادا کند. زیرا حق الناس به لحاظ آن که مستلزم ظلم است از مواردی است که خداوند از آن نگذشته و مشمول شفاعت واقع نمی شود.
سوم این که: حقوقی که از خداوند ضایع نموده ادا نماید. یافرایض و واجباتی که از روی سهل انگاری یابی توجهی در وقت خود انجام نداده همه راقضا کند.
از مواردی که متفرع بر پشیمانی است ، گریه و اندوه است به اندازه ای که گوشتی که از راه حرام بر تن فرد روئیده بااین اندوه از بین رفته و مطابق روایت گوشت نو بروید. از موارد متفرع بر عزم آنکه به طرق مختلف که ذکر می شود فکر بازگشت به گناه را هم از ذهن خود بیرون کند ؛ زیرا نفس به دلایل مختلف طالب گناه بوده و معصیت برای اولذّت بخش است ، به همین دلیل فکرگناه ممکن است انسان را ناخود آگاه به سمت گناه بکشاند و نیز از موارد دیگر که متفرع بر عزم به عدم بازگشت به سوی گناه است آن که اگر به هر دلیل میلی برای او به انجام گناه پیش آمد ، یا عمل خلاف شرعی مرتکب شد خود را تنبیهی سخت کند تا دیگر اشتیاق به معصیت پیدا نکند.ازاین مورد نمونه های عملی بسیار در میان علماء نقل شده است.از مواردی که متفرع برحق الله است آن که همانطور که شیرینی گناه را بر نفس خود چشانیده وازآن لذت برده است تلخی عبادت و مخالفت بانفس را هم به خود بچشاند و این امر در ضمن انجام قضای واجبات و ادای فرایض و نوافل و عبادات مستحب صورت خواهد گرفت.
نکته دوم: خداوند برای توبه حقیقی سه اثر و یا سه پاداش در قرآن ذکر فرموده است که عبارتند از :
رستگاری و سعادت: و توبوا الی الله جمیعاایهاالمومنون لعلکم تفلحون.(5)
تبدیل سیئات به حسنات:الّا من تاب وآمن وعمل عملا صالحافاولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات و کان الله غفورا رحیما.(6)
محبوب خداوند شدن: انّ الله یحبّ التوابین و یحبّ المتطهرین.(7)
نکته سوم : شروطی که حقتعالی برای توبه ذکر فرموده عبارت ازسه شرط است که در ذیل به آنها اشاره می شود:
شرط اول عبارت است ازاین که ، توبه قبل از مرگ و رؤیت احوالات آخرت باشد
ولیست التوبه للذین یعملون السیئات حتی اذا حضراحدهم الموت قال انی تبت الآن؛(8) درتفسیراین آیه ازطریق احادیث منقول ازائمه اطهارروایت شده است که مقصود از رسیدن مرگ دیدن احوالات آخرت است.
عن الامام الصادق وقد سئل عن قول الله عزّوجلّ ولیست التوبه للذین …ذلک اذا عاین امرالاخره.(9)
وعن رسول الله(ص):من تاب قبل ان یعاین قبل الله توبته.(10)
شرط دوم آن که گناه به جهالت و غفلت نه ازروی عناد و لجاجت ازانسان صادر شده باشد.
انماالتوبه علی الله للذین یعملون السوء بجهاله.(11)
انه من عمل منکم بجهاله ثم تاب من بعده و اصلح فانه غفور رحیم.(12)
و شرط سوم آن که توبه فرد توبه نصوح باشد.
یاایهاالذین آمنوا توبوا الی الله توبة نصوحاً.(13)
درمعنای توبه نصوح روایات مختلف با مضامین تقریباً یکسان وارد شده است.
امام علی فرمود:توبه نصوح پشیمانی به قلب ،استغفار با زبان وعدم بازگشت به گناه است.
ونیز امام هادی فرمود : توبه نصوح آن است که باطن انسان مانند ظاهراو بلکه برتراز آن گردد.
وامام کاظم فرمود : نصوح یعنی فردی توبه کند و دیگر به گناه بازنگردد.(14)
نکته چهارم : مرحوم عارف کامل میرزا جواد ملکی تبریزی(ره) در باب توبه می فرمایند: خوب است در مقام اقدام به توبه، عملی را که سید بزرگوار در اقبال ، در اعمال ماه ذی القعده روایت کرده بجا بیاورد و تفصیل آن این است که حضرت ختمی مرتبت (ص) روز یکشنبه دوم ذی القعده بیرون تشریف آورده فرمودند : یاایهاالناس کدام یک از شمااراده توبه دارد؟ عرض کردیم همه ما می خواهیم توبه نماییم. فرمودند : غسل بکنید و وضو بگیرید و چهار رکعت نماز در هر رکعت یک مرتبه حمد و سه مرتبه توحید ویک مرتبه معوذتین بخوانید و بعد از نماز هفتاد مرتبه استغفار و ختم به لاحول و لا قوة الا بالله العلی العظیم نمایید و بعد از آن بگویید: یا عزیز و یا غفار اغفرلی ذنوبی و ذنوب جمیع المؤمنین و المؤمنات فانه لایغفرالذنوب الا انت و فرمود : هیچ بنده ای نیست ازامت من که این عمل را بکند جزاین که منادی از آسمان ندا دهد ای بنده خدا عملت را از سربگیر که توبه تو مقبول است و گناه تو آمرزیده، الی آخرحدیث.(15)
نکته پنجم: امام خمینی در بیان توبه می فرمایند که مهمترین اثر قبولی توبه باز شدن درهای رحمت و غیب بر دل سالک است.
«ای عزیز اکنون تا حجابهای غلیظ طبیعت نور فطرت رابکلی زائل نکرده و کدورتهای معاصی صفای باطنی قلب رابکلی نبرده ودستت ازدار دنیا که مزرعه آخرت است و انسان در آن می تواند جبران هر نقصی و غفران هر ذنبی کند کوتاه نشده دامن همتی بر کمر زن و دری از سعادت به روی خود باز
کن و بدان که اگر قدمی در راه سعادت زدی و اقدامی نمودی و با حق از سر آشتی در آمدی و عذر ماسبق خواستی درهایی از سعادت به رویت باز شود و از عالم غیب از تو دستگیریها شود و حجابهای طبیعت یک یک پاره شود و نور فطرت به ظلمتهای مکتسبه غلبه کند و صفای قلب و جلای باطن ظهور کند و درهای رحمت برویت باز شود و جاذبه الهیه تو را به عالم روحانیت جذب کند و کم کم محبت حق در قلبت جلوه کند و محبتهای دیگر رابسوزاند و اگر خدایتعالی در تو صدق و اخلاص دید تو را به سلوک حقیقی راهنمایی کند و کم کم چشمت را از عالم کور کند و به خود روشن فرماید و دلت را از غیر خودش وارسته و به خودش پیوسته کند».(16)
نکته ششم : بر اساس آنچه از آثار بزرگان و علمای اخلاق از جمله حضرت امام خمینی (ره) بر می آید آن است که بعد از ادای شرایط توبه مهمترین و بهترین و پر فضیلت ترین عمل برای قبولی توبه سجده های طولانی همراه با اشک واندوه است.
«وازبعض اهل ذکر و معرفت منقول است که در هر شب و روزی یک مرتبه در سجده رفتن و بسیار گفتن لااله الاانت سبحانک انی کنت من الظالمین برای ترقیات روحی خوب است. و از بعضی سالکان راه آخرت نقل فرموده که چون از حضرت استاد خود فایده این عمل را شنید در هر شب و روزی یک مرتبه به سجده می رفت و هزار مرتبه این ذکر شریف را می گفت و از بعضی دیگر نقل نموده که سه هزار مرتبه می گفت. و از حضرت زین العابدین (ع) منقول است که سنگ خشن زبری را ملاحظه فرمود سر مبارک را بر آن نهاد و گریه کرد و هزار مرتبه گفت: لا اله الّا حقا حقا لا اله الّا تعبّداً ورقّاً لا اله الّا ایماناً و تصدیقاً… وارد شده است که طول سجده از دین ائمه واز سنن اوّابین است».(17)
منزل سوم: مشارطه و مراقبه و محاسبه
این سه شرط را بزرگان مشایخ عرفان ، از ارکان سلوک دانسته و رعایت آنها را از ابتدای سلوک تا به آخر الزامی دانسته اند. حقیقت آن است که این سه رکن از مکمّلهای توبه و قبولی وارزشمندی آن هستند. کیفیت رعایت این سه شرط به تفصیل در کتب اخلاقی ذکر شده است و مااینک به اجمال به بحث پیرامون این ارکان می نشینیم.
نکته اول: پس ازآن که سالک از معاصی توبه خالص و نصوح نموداولین کاری که براو واجب است آن است که راهی پیش گیردتادیگربه سمت گناهان سابق برنگردد. آن عملی که بهتراز هر کار دیگر وی را در رسیدن به این مطلوب یاری می دهد رعایت این سه رکن است .رکن اول که مشارطه است عبارت است ازاین که در ابتدای روز با خود شرط کند که تا به آخر روز از انجام هرگناهی دوری کند. برای پرورش این فکر و شرط لازم است که رکن دوم یعنی مراقبه رامدنظرداشته باشد. مراقبه یعنی آنکه درتمام روز با کمال دقت مواظبت بر این امر داشته باشد که گرد گناه نگردد و به اصطلاح از نفس خود مراقبت کند. چون روز به شب و موقع خواب رسید پیش ازخواب چند دقیقه ای اعمال خود رابه حساب کشیده وخوب و بد آنهارابسنجد. نتیجه این کار آن است که اگر عمل بدی دید یا خود را تنبیه کرده و یااستغفار نماید واگر عمل نیک وخوبی دید از خدا زیادت طلبیده و سپاسگذاری نماید.
نکته دوم: به لحاظ آن که یکی از قوا و نیروهای نفس نیروی شهوت است ،اگر در کنترل عقل قرارنگیردانسان راازراه سعادت دور کرده واو رابه ورطه گمراهی می کشاند. محبت که از اثرات این نیروست بمثابه شهوت اگر در راه صحیح خود نباشد ، موجب گمراهی انسان است. یکی از مواردی که برای سالک لازم است که ازآن مراقبت شدید به عمل بیاورد مسأله دوستی دنیا وغیرخداست. دل اگرازعشق غیرخداپر شد عواقبی چند به دنبال خود دارد:
اول این که دل به غیر صاحبخانه سپرده شده است.حقتعالی در سوره احزاب آیه 4 می فرماید : ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه این آیه بدین معناست که در یک ضمیر، دو دوست نمی گنجد بنابراین اگر دل از عشق غیر حق لبریز شد دیگر جایی برای محبت خداباقی نمی ماند واین خود بزرگترین خسران برای انسان است. ما در عمل نیز شاهد چنین حقیقتی هستیم. انسانهای دنیاطلب وآنانی که تمام وجهه و همت خود رابرای رسیدن به مقاصد دنیوی صرف می کنند اغلب دراموراخروی خود دچار نقصان وکمبود بوده واز یاد خدا غافلند.
دومین اثر سوء دنیا طلبی که از عواقب مورد اول است این که موقع مردن انسان دچار دو حالت وحشتناک و هراس آور می شود یااین که با بغض وکینه حقتعالی از دنیا می رود و یا این که بافریب شیطان از گفتن شهادتین عاجز می گردد و اینها همه از اثرات دوستی و محبت غیرخداست.
امام می فرمایند: آن کس که مبتلا به حب نفس است و دنبال آن حب دنیاست…درحال احتضار و کوچ بعضی از امور بر انسان ممکن است کشف شود و دریابد که مامور خداوند او را از محبوب و معشوق خود جدا می کند با غضب خدا و نفرت و دشمنی او کوچ کند و این عاقبت حب نفس و دنیاست.(18)
و سومین اثرش این که بر طبق حدیث شریف حب الدنیارأس کل خطیئه انسان برای بدست آوردن بیشتر دنیا و طمع درآن مرتکب انواع گناهان شده تاجایی میرسد که ازانجام هرگناهی هیچ باکی ندارد و این بزرگترین عامل در سیاهی قلب وتیرگی نفس است.
نکته سوم: امام خمینی(ره) می فرمایند : مراقبت و محاسبه نفس درتشخیص راه خودخواهی وخداخواهی ازجمله منازل سالکان است.(19)
از این کلام این نکته فهمیده می شود که مراقبت هر یک از سالکان باتوجه به مدارج سلوکشان متفاوت است.سالک دراوایل سلوک چون به فکرآن است که از گناه دوری کند ، بالطبع مراقبه اش متضمن همین مطلب بوده وفراترنمی رود؛چون ازاین حدگذشت،مراقبه دقیق تر شده و به مرحله تشخیص خودخواهی ازخداخواهی می رسد. و به عبارت دیگر تمیز ریا و اخلاص و این که کار برای نفس خود می کند یابرای خدا و این مرحله البته از مهمترین و دقیق ترین و خطرناکترین مراحل سلوک است. دراین مرحله بسیاری از سالکان به لحاظ آن که عزم الهی نداشته و در پی هوای نفس ازابتدابوده اند دچار هلاکت معنوی و دور افتادگی از خدا می شوند.پس کسی که می بیند به دنبال رسیدن به کرامات و امور خارق العاده است بهتراست که ازاول دراین راه قدم نگذارد و اگر گذاشت و به عواقب بدی رسید کسی غیر خود را سرزنش نکند.
منزل چهارم: ذکر
در باره ذکر پیش ازاین در مقاله ای که در همین مجله به چاپ رسید بحث نموده ایم و اینک از بازگویی دوباره همان مطالب خودداری می کنیم.
عن ابی حمزه الثمالی عن ابی جعفر(ع) قال: مکتوب فی التوراة التی لم تغیّران موسی سأل ربه فقال : یا رب اقریب انت منی فاناجیک ام بعید فانادیک؟ فاوحی الله عزّوجلّ الیه یا موسی انا جلیس من ذکرنی فقال موسی: فمن فی سترک یوم لاسترالّا سترک؟ فقال: الذین یذکروننی فاذکرهم ویتحابون فیّ فاحبّهم فاولئک الذین اذااردت ان اصیب اهل الارض بسوء ذکرتهم فدفعت عنهم بهم.(20)
ابوحمزه ثمالی ازامام باقرنقل می کند که فرمود:درتوراتی که تغییرننموده،نوشته شده هماناموسی ازپروردگارش سؤال کرد: بار خدایا آیا تو به من نزدیکی تا مناجات کنم با تو یا دوری تا صدایت کنم؟ پس خداوند به او وحی کرد ای موسی من همنشین کسی هستم که مرایاد کند. پس موسی سؤال کرد: کیست درپناه تو روزی که پناهی غیراز پناه تونیست؟فرمود: آنها که مرایاد می کنند پس من آنهارایاد می کنم ونیز آنان که در راه من با هم دوستی می کنند پس آنهارادوست دارم اینهاآنانی اند که وقتی بخواهم به اهل زمین بدی برسانم یاد آنهامی کنم پس آن عذاب راازآنان بواسطه آنهارفع می کنم.
نکته اول: باید دانست که ذکر به نسبت با مراتب یقین متفاوت خواهد بود. یقین نقطه مقابل شک است همانگونه که علم نقطه مقابل جهل است وبه معنی ثبوت ووضوح چیزی آمده است وطبق آنچه ازاخباروروایات استفاده می شود به مرحله عالی ایمان یقین گفته می شود. امام باقر(ع) فرمود: ایمان یک درجه ازاسلام بالاتر است و تقوا یک درجه از ایمان بالاتر ویقین یک درجه برتر از تقوا است. سپس افزود: ولم یقسم بین الناس شی ء اقل من الیقین، در میان مردم چیزی کمتراز یقین تقسیم نشده است.(21)
براساس آیات وروایات یقین شامل سه مرتبه است:
1- علم الیقین (کلّا لوتعلمون علم الیقین(22) و آن این است که انسان از دلائل مختلف به چیزی ایمان آورد مانند کسی که بامشاهده دود ایمان به وجود آتش پیدا می کند. کسی که صاحب این مقام است از روی ایمان به وجود حقتعالی و ثواب و عقاب ذکر می گوید.
2 – عین الیقین (ثم لترونّها عین الیقین)(23) وآن درجایی است که انسان به مرحله مکاشفه و معاینه می رسد وباچشم خود مثلا آتش را ملاحظه می کند.یا خدا و صفات و آثار او را در همه عالم مشاهده می نماید واز روی محبت و عشق به ذات حق ذکراو می گوید.
3 – حق الیقین (انّ هذا لهو الحق الیقین)(24) وآن همانند کسی است که وارد آتش شود و سوزش آن رالمس کند و به صفات آتش متصف گردد و این بالاترین مرحله و مرتبه یقین است.و در این مرحله ذاکر کسی است که از زبان حق ذکر می گوید. خودیت و منیت ذاکر در این مقام به لحاظ فنادر ذات حقتعالی مندک ومتلاشی شده است،پس بالاترین مرتبه، ذکر برای این گروه از خاصان درگاه الهی است. در این حال به خود ذاکر، ذکر گفته می شود.بنا بر این تندیس ومجسمه ذکر کسی است که مردم با دیدنش به یاد خدابیفتند.
نکته دوم: همانطور که بارها گفته شده ذکر بر دو مرتبه لسانی وقلبی است. برای این که ذاکر، ذکر به زبان قلب بگوید ناچار باید ابتدا به زبان ظاهر شروع کند.به جهت اثرگذاری بهتر ذکر در قلب رعایت چند نکته لازم است:
یکی آن که: در جای تاریک ذکر بگوید تا چشم از دیدن ظواهر غافل شود.این کارباعث می شود حواس ذاکر مختل نشده و یکسره ملتفت به ذکرگفتن باشد.واگردرجای تاریک نیست بهتراست چشمهای خودرابرهم نهاده وباحال آرامش وطمأنینه وبافراغت بال ذکربگوید.
دوم آن که: با وضو و رو به قبله باشد.این کار نشان از آن دارد که ذاکر به ذکر و مذکور توجه واقعی دارد.
سوم آن که: بهتر است نفس را حبس کند تاتوجهش به ذکر و مذکور بیشتر گردد.
چهارم این که: افضل آن است که بعد از انجام طاعت مستحب یاواجبی ذکر بگوید زیرا اثر پذیریش بیشتر از مواقع دیگر است.
پنجم این که: اگر مقدور است جای خلوتی را برای ذکر گفتن انتخاب کند تا گفتگوی دیگران خاطر او را بهم نریزد. در صورتی که موارد فوق اجرا شود اثر گذاری ذکر بر دل چند برابر شده و قلب زودتر از زبان به ذکر حق باز کند و اگر شرایط فوق مقدور نبود در هر حالی می توان ذکر گفت. زیرا که ذکر حق به لحاظ نورانیتی که دارد اثر خود را هر چند اندک و ناچیز بر قلب خواهد گذاشت.
امام خمینی ضمن تأکید بر اهمیت ذکر قلبی می فرمایند: تا لااله الاالله با قلم عقل بر لوح صافی قلب نگاشته نشود انسان، مؤمن به وحدت خدا نیست و وقتی این کلمه طیبه الهیه در قلب وارد شد سلطنت قلب با خود حقتعالی شود و دیگر انسان کس دیگر را مؤثر در مملکت حق نمی داند و از کسی دیگر متوقع جاه و جلال نیست.(25)
و باز در جای دیگر می فرمایند : غفلت از حق کدورت قلب را زیاد می کند و نفس و شیطان را بر انسان چیره کند و مفاسد را روز افزون کند و تذکر و یاد آوری از حق دل را صفا دهد و قلب را صیقلی نماید و جلوه گاه محبوب نماید و روح را تصفیه و خالص کند و از قید اسارت نفس انسان رابرهاند و حبّ دنیا را که منشأ خطیئات و سرچشمه سیئات است از دل بیرون کند و همّ را هم واحد کند و دل را برای ورود صاحب منزل پاک و پاکیزه نماید. پس ای عزیز دل را عادت بده به یاد محبوب بلکه به خواست خدا صورت قلب ، صورت ذکر حق شود و کلمه طیبه لا اله الا الله صورت اخیره و کمال اقصای نفس گردد که از این زادی بهتر برای سلوک الی الله یافت نشود.(26)
منزل پنجم: اخلاص
اخلاص تصفیه عمل ازشوائب همراه بانیت صحیح است .زیراعمل با پاکی نیت ، تصفیه شده و لیاقت ورود در محضر ربوبی را می یابد.
عن الرضا(ع ):ان امیرالمؤمنین کان یقول طوبی لمن اخلص لله عبادته و دعائه ولم یشغل قلبه بما تری عیناه و لا ینسی ذکر الله بما تسمع اذناه ولم یحرک صدره بما اعطی غیره»(27) امام رضا از قول امیرالمومنین فرمود: بهشت برای کسی است که خالص کند برای خدا عبادت و دعایش را و قلبش به آنچه چشمانش ببیند مشغول نشود و به آنچه گوشهایش می شنوند یاد خدا را فراموش نکند و سینه اش به آنچه به دیگران عطا شده تحریک نشود( یعنی دچار وسوسه و کفران نشود).
نکته اول: مراتب کلی اخلاص عبارت است از اخلاص در دین و اخلاص در عمل.
فرد با اخلاص در دین از دایره شرک و نفاق بیرون رفته و به اسلام حقیقی داخل می شود همچنان که حقتعالی می فرماید : الاّالذین تابوا و اصلحوا و اعتصموا بالله و اخلصوا دینهم لله فاولئک مع المؤمنین و سوف یؤت الله المؤمنین اجراً عظیماً.(28)
اخلاص در عمل که پس از خالص نمودن دین از کفر و شرک است دارای مراتب بسیار بر حسب نیات می باشد. اولین مرتبه آن تصفیه عمل است از توجه به غیر ، مرتبه دیگرش تصفیه عمل است از توجه به خود الی آخر من مراتبه. مرتبه آخر آن مخصوص کسانی است که از خود بیخود شده و به حال تکوین و جمع بین کثرت و وحدت و به مقام بقا بعد الفنا رسیده اند. برای این گروه اخیر حقتعالی چند ویژگی در سوره صافات ذکر فرموده که ذکر آنها خالی از لطف نیست.
اول فرمود : و ما تجزون الّا ما کنتم تعملون الّا عباد الله المخلصین.(29)
به این معنا که هرکس هر آنچه کرده جزا می بیند جز بندگان مخلص که جزای آنها چیزی فراتر است که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده زیرا اینان که فانی در حق شده اند عملشان نه ازخودبلکه از خداست از اینرو پاداش آنها را کسی جز خدا نمی داند. فلا تعلم نفس مااخفی لهم من قرّة اعین جزاء بما کانوا یعملون(30)مخلصین علاوه بر آن که براعمالشان جزا داده می شوند بر نیتشان که افضل از اعمالشان نیز هست و تمام مراتبشان بر درستی نیتشان استوار می باشد نیز جزا داده می شوند.
دوم فرمود : فکذبوه فانهم محضرون الّا عبادالله المخلصین.(31)
یعنی آنکه در پیشگاه حقتعالی حاضر می شوند جز بندگان با اخلاص زیرا آنان قیامت کبرای نفسانیه را گذرانیده و حساب خود راپس داده اند بنابراین آنها را روز جزابی حساب به جایگاهشان فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر برند.(32)
سوم فرمود: سبحان الله عما یصفون الاعبادالله المخلصین.(33)
یعنی آن که خدا از آنچه توصیف می کنند پاک و منزه است جز بندگان مخلص که هیچ کس جز ایشان نمی تواند خدا را آنگونه که هست تنزیه و تقدیس کند زیرا که غیر این جماعت کسی خدا را آنطور که باید نشناخت. و به عبارت دیگر همه خداوند را به زبان حال وقال خود تسبیح می کنند جز بندگان مخلص که برترین تسبیح مخصوص ایشان است و حمد و تسبیح ایشان باحمد و تسبیح دیگران متفاوت است زیرا خداوند از زبان آنها حمد خود برای خود می کند.
چهارم فرمود : فانظر کیف کان عاقبة المنذرین الّا عبادالله المخلصین.(34)
بنگرحال ترساننده شدگان را جز بندگان بااخلاص ، زیرا آنان از حال تبشیر و تنذیر بیرون رفته و در صراط تجلیات اسمائی و صفاتی قرار گرفته اند پس حالشان حال دهشت و هیمان است نه خوف و رجا.به عبارت دیگر مخلصین علاوه برآنکه جزو گروه منذرین اند از آن درجاتی بالاتر رفته و به خدا رسیده اند پس حساب این گروه از آنان جداست.
نکته دوم: اولین و اساسی ترین رکن عبادات اخلاص است و آن مایه نجات و سعادت در پیشگاه حقتعالی و باعث یأس شیطان و نافعترین چیز در روزی که هیچ کس به حال انسان نفعی نمی رساند، می باشد کمااین که حق از زبان ابراهیم فرمود: و لا تخزنی یوم یبعثون یوم لاینفع مال و لابنون الّا من اتی الله بقلب سلیم(35) پس برای تحصیل آن انسان سالک بایدبه هر روش وطریقی توسل جسته وبانفس سرکش به مجاهده سخت برخیزد.اولین مرتبه ازاخلاص ترک ریاست که در نظر اهل الله شرک جلی است. در ذیل به چند روش برای کسب اخلاص و ترک ریا اشاره می شود:
بهترین کار برای ترک ریا آن است که هر جا خوف آن می رود که در معرض ریا قرار بگیرد، از آن محلها دوری کند تا ملکه اخلاص در او قوی شود پس از آن در جمع حضور یابد. این یک قاعده کلی برای ترک ریاست.
پس سریعترین راه برای ریشه کنی ریا در ابتدا دوری از جماعت است. و این اگر چه برای نفس دشوار است بدلیل آن که مهمترین عامل ریا در جمع حاصل می شود لاجرم از آن چاره ای نیست.علامت ریا آن است که انسان در نفس خود مشاهده می کند که وقتی تنهاست مایل به طاعات نیست اگربا زحمت و یا از روی عادت هم عبادتی بکند آن را با حال نمی کند بلکه سر و دست عمل را شکسته ، پاک و پاکیزه تحویل نمی دهد ولی وقتی در مساجد و مجامع حاضر شدو در محضر عمومی مشغول آن گردید آن را از روی نشاط و دلچسبی و سرور و حضور قلب انجام می دهد، مایل است رکوع و سجودش طولانی شده مستحباتش نیکو انجام گرفته اجزاء و شرایطش درست ملاحظه شود.
روش کلی برای دفع و قلع و قمع تمام رذائل بر طبق آنچه بزرگان اخلاق فرموده اند، قیام علیه نفس به طریق عکس آنچه میل اوست می باشد. برای دفع ریا لازم است خلاف آنچه نفس خواهان آن است یعنی حضور نیافتن در جمع برای نشان ندادن خود ، عمل کرد.زیرا نفس ریاکار دائم علاقه دارد که خود را در معرض دید و تحسین دیگران قراردهد.امام می فرمایند: بهترین علاجها که علماء اخلاق واهل سلوک از برای این مفاسد اخلاقی فرموده اند،این است که هر یک از این ملکات زشت را که در خود می بینی در نظر بگیری و بر خلاف آن چندی مردانه قیام نمایی و همت گماری برخلاف نفس تا مدتی و برضد خواهش آن رذیله رفتارکنی . و از خدای تعالی در هر حال توفیق بطلبی که باتواعانت کند در این مجاهده مسلما بعد از مدت قلیلی آن خلق زشت رفع شده وجنود رحمانی به جای آن برقرار می شود.(36)
همچنان که پیش از این در منازل سلوک اشاره شد منزل دوم مشارطه و مراقبه و محاسبه است. سالک چون عزم خود راجزم نمود تا ریا و توجه به غیر وحتی خود رااز وجودش ریشه کن کند، لازم است به این سه رکن توجه ویژه داشته باشد.به وقت محاسبه اگر در خود ریایی دید بهتر است تا خود را تنبیه کند شاید با سختگیری بر نفس این صفت پلید دست از او بردارد.بهتر است سالکی که ریادراوست به این مطلب فکر کند که این کسانی که برای خوش آمد آنها عبادت می کند همان بندگان ضعیفی هستند که اگرخداوند یک لحظه آنان رابه خودشان واگذارد هیچ کاری از دستشان برنمی آید و همه هلاک می شوند. پس ای عزیز، برای یک خیال باطل، یک محبوبیت جزئی بندگان ضعیف، یک توجه قلبی مردم بیچاره، خود رامورد سخط و غضب الهی قرار مده.(37)
حضرت امام با عنایت خاص نسبت به این مسئله و بزرگ نشان دادن آن، غافلان را آگاه نموده وازآن برحذر داشته و در آثار خود به این مطلب مکرر اشاره فرموده اند.ازآن جمله می فرمایند:
معلوم است اعمال قلبیه در صورت خالص نبودن مورد توجه حقتعالی واقع نشود و او نپذیرد و به شریک دیگر واگذار فرماید که آن شخصی است که برای نشان دادن به او عمل می شود. پس اعمال قلبیه مختص به آن شخص می شود.واز حد شرک بیرون رفته وبه کفرمحض وارد می شود بلکه می توان گفت این شخص نیزازجمله منافقین است.بیچاره گمان کرده مؤمن است ولی مشرک است دراول امر در نتیجه منافق است.(38)
و در بیان درمان ریا می فرمایند:
مدتی مواظبت کن از قلب خود و اعمال و حرکات و سکنات خودراتحت مراقبه آورده وخفایای قلب راتفتیش کن و حساب شدید از او بکش مثل این که اهل دنیا از یک نفر شریک حساب می کشند، هر عملی را که شبهه ریادراوست ترک کن گرچه عمل خیلی شریفی دراوباشد حتی اگردیدی واجبات راعلن کردن خالص نمی توانی بکنی درخفابکن.(39)
نکته سوم: مهم ترین اثراخلاص که دراحادیث مکرر به آن اشاره شده است ، جاری شدن چشمه های حکمت بر قلب و زبان است. عن النبی (ص) قال : مااخلص عبدالله عزّوجلّ اربعین صباحا الاجرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه(40) حکمت مذکور در روایت غیر از معانی علمی و فلسفی آن و شامل درک حقایق کلیه، کشف اسرار و وصول به کنه اشیای عالم است. خداوند متعال درقرآن حکمت رابه عظمت ستوده و از آن با عنوان خیرکثیر یاد فرموده است. یؤت الحکمة من یشاء و من یؤت الحکمة فقد اوتی خیرا کثیراً (41).
پی نوشت ها:ـــــــــــــــــــــــ
1. ملااحمد نراقی، الخزائن، تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری و حسن زاده آملی،ص389.
2. امام خمینی، شرح جنود عقل و جهل، دفتر نشر آثارامام،1380،ص124.
3. امام خمینی،چهل حدیث،دفتر نشرامام،1376، ص291.
4. شرح حدیث جنودعقل وجهل،ص83.
5. سوره نور، آیه31.
6. سوره فرقان،آیه 70.
6. سوره بقره،آیه 222 .
7. سوره نساء،آیه 18.
8. محمدی ری شهری، میزان الحکمه، دارالحدیث، 1416،ج1، ص 342 .
9. همان.
10. سوره نساء،آیه 17.
11. سوره انعام،آیه 54.
12. سوره تحریم،آیه 8.
13. میزان الحکمه،ج1، ص342.
14. میرزا جواد ملکی تبریزی، رساله لقاء الله، چاپ دهم، فیض کاشانی،ص 81.
15. شرح حدیث جنود عقل و جهل ،ص 85 و 86.
16. همان، ص 125.
17. صحیفه امام،ج16 ،ص 222.
18. همان.
19. شیخ کلینی،اصول کافی،ترجمه سیدجواد مصطفوی،انتشارات اسلامیه، ج 2،ص 496.
20. آیة الله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، چاپ 22 ، ج 27 ،ص 284.
21. سوره تکاثر،آیه 5.
22. سوره تکاثر، آیه7.
23. سوره واقعه، آیه 95.
24. شرح چهل حدیث،ص 38.
25. همان، ص 291 و292.
26. سید عبدالله شبّر،اخلاق، رکن اول، باب اول، فصل دوم، ص17.
27. سوره نساء،آیه 145.
28. سوره صافات،آیه 39 و 40.
29. سوره سجده،آیه 17.
30. سوره صافات،آیه 127 و 128.
31. سوره قمر،آیه آخر.
32. سوره صافات،آیه 159 و160.
33. سوره صافات،آیه 73و74 .
34. سوره شعراء،آیه 87 و 88 و 89.
35. شرح چهل حدیث،ص 15.
36. همان،ص 39.
37. همان،ص 37.
38. امام خمینی،پرواز در ملکوت ،ص 54.
39. رساله سیرو سلوک منسوب به بحر العلوم،نشر هجرت، 1401، ص 90.
40. سوره بقره،آیه 269.
منزل ششم، صبر و استقامت
صبر عبارت است از ثبات و اطمینان نفس چنان که خواجه نصیرالدین طوسی(ره) صبر را معرفی می کند به: نگهداری نفس از بیتابی نزد مکروه(1) بنابراین صابر کسی است که صبر ملکه او باشد. یعنی نفسش در بلایا و مصایب مضطرب نگشته و در حوادث و شداید مقاوم باشد به نحوی که سینه اش از آن تنگ نشده و اظهار گله و شکایت پیش خلق ننماید.
نکته اول:
صبر یا بر نعمت است یا بر نقمت
توضیح اینکه آنچه در این دنیا برای انسان است یا موافق باطبع و خواسته اوست و یا مطابق میل او نیست.
آنچه که مطابق میل اوست دو چیز است: یکی ثروت و جاه و مقام و صحت و امنیت و….
صبر بر این نعمات به این است که طاغی و یاغی و مغرور نشده و خدا را از یاد نبرد و گردنکشی نکند. همچنانکه حقتعالی در وصف این قسم افراد فرمود: ان الانسان لیطغی ان رآه استغنی؛(2) جمعی از اصحاب پیغمبر چون از فقر رهایی یافتند، گفتند: خدا ما را بر فقر و محنت امتحان کرد و ما صبر کردیم و به رفاه و نعمت آزمود پس قدرت صبر بر آن نداریم.(3)
حق به این گروه هشدار داده فرمود: «یا ایها الذین آمنوا لاتلهکم اموالکم و لااولادکم عن ذکر اللّه؛(4) ای کسانی که ایمان آورده اید مبادا مال و اولاد شما را به سبب فراموشی یاد خدا هلاک کند.»
طغیان نکردن بنده در برابر خداوند به این است که بنده به خود بفهماند که این اموال و نعمتها در نزد او عاریه اند و به زودی از او پس گرفته می شوند. بنابراین باید که بر بندگان خدا فخر نفروشد، تکبر نکند، حقوق الهی خود اعم از خمس و زکات و انفاق را ادا کند، از مستمندان دستگیری کند و کسی را با مال و مقام خود نیازارد. صبر بر این امور از جمله دشوارترین مراتب صبر است.
دیگری معصیت است و گناه از این جهت موافق با میل و نفس است که قوا و نیروهای نفس بیشتر تمایل به بدی و شرارت دارند و این نیروها اگر تحت کنترل عقل قرار نگیرند انسان را به گمراهی و هلاکت هدایت می کنند. پس صبر بر معصیت به این است که همه آن چیزهایی را که نفس به آنها مایل است و در شرع اسلام گناه می باشد را باید کنار بگذارد و قادر باشد با بهره گیری از نیروی عقل جلو خود را از ورود در معاصی اعم از گناهان قلبی و قالبی بگیرد. و به این جهت صبر بر معصیتهایی که در فرد ملکه شده و به آنها خو کرده بسیار مشکلتر از صبر بر معصیتهای دیگر است.
اما آنچه که موافق طبع انسان نیست دو چیز است که صبر بر آنهادر روایات و آیات بسیار تأکید شده است.
اول: معصیات اعم از فقر و گرسنگی و ترس، ضرر و زیان و نقص در اموال و اولاد، خداوند در سوره بقره به این مصیبات اشاره کرده و صابران را به رحمت و غفران خود بشارت داده است. «ولنبلونکم بشی ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشّر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا للّه و انا الیه راجعون اولئک علیهم صلوات من ربّهم و رحمه و اولئک هم المهتدون؛(5) و شما را می آزمائیم به چیزی از ترس و گرسنگی و نقص در مالها و جانها و ثمرات و بشارت باد صابران را آنانکه چون مصیبتی به آنها رسید گفتند: ما برای خدائیم و همانا به سوی او باز می گردیم بر آنها درودهایی از پروردگار و رحمت اوست و آنان هدایت یافته شدگانند.
دوم: طاعات و عبادات و دشواری اش به این جهت است که مخالفت با نفس است به دو جهت یکی آنکه انجام اینگونه امور برای نفس دشوار است و دیگر آنکه آدمی طالب قهر و غلبه است و ذلت و پیشانی برخاک گذاشتن و بندگی و اطاعت دیگری را کردن برایش دشوار است و آنچه بر او دشوارتر است آنکه باید نیتش را هم برای حقتعالی خالص کند. بنابراین بر صبر بر طاعات و عبادات در روایات بسیار تأکید شده و منظورشان نیز همین است.
جمعی از عرفا چون حضرت امام خمینی صبر را با این تعریف و مراتب از مقامات متوسطین دانسته اند: زیرا سالک تا زمانی که مصیبت و طاعت را کراهت و سختی برای خود ببیند به مقامات عالیه سلوک نرسیده است. عارف آن است که مصیبات را از جانب حقتعالی نعمت و بلایا را رحمت ببیند.
نکته دوم:
خداوند در قرآن ده پاداش برای صابران نام برده است که همه نشان از بزرگی و عظمت مقام ایشان نزد حقتعالی است.
1. خداوند در همه حال با صابران است و آنان را در همه وقت چه در امور دنیوی و چه اخروی یاری می دهد.
«استعینوا بالصبر و الصلاة انّ اللّه مع الصابرین»؛(6) لفظ مع در آیه نشان از همراهی حق با صابر در همه موارد مذکور است.
2. خداوند صابران را دوست دارد و به عبارت دیگر ایشان محبوب خداوند هستند. «و اللّه یحب الصابرین»(7)
3. حقتعالی برای صابران مغفرت و اجر بزرگی در نظر گرفته است. «الا الذین صبروا و عملوا الصالحات اولئک لهم مغفرة و اجر کریم»(8)
4. عاقبت نیکو در روز قیامت. «سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار.»(9)
5. رستگاری برای اهل صبر. «انی جزیتهم الیوم بما صبروا انّهم هم الفائزون.»(10)
6 و 7. غرفه هایی در بهشت و همچنین سلام و تحیت پروردگار بر اهل صبر. «اولئک یجزون الغرفة بما صبروا و یلقّون فیها تحیّة و سلاماً»(11)
8. خداوند می فرماید:صابران را دو بار اجر می دهیم. «اولئک یؤتون اجرهم مرّتین بما صبروا».(12)
9. خداوند صاحبان صبر را صاحبان عزمی قوی معرفی می کند. «واصبر علی ما اصابک انّ ذلک من عزم الامور.»(13)
10. خداوند صابران را بی حساب اجر می دهد. «انما یوفّی الصابرون اجرهم بغیر حساب.»(14)
نکته سوم:
همچنانکه در نکته اول گفته شد، صبر در صابر ملکه ای است که نفس را از جزع و بیتابی نگه می دارد، بر اساس آنچه بزرگان اخلاق فرموده اند، اظهار شکایت و گله پیش خلق کراهت داشته و نزد خالق محذوریتی ندارد. طبق نص قرآن حضرت ایوب پس از تحمل درد و رنجهای بسیار به حقتعالی عرض می کند: «انّی مسّنی الضرّوانت ارحم الراحمین.»(15)
نکته چهارم:
غیر از آنچه درباره صبر بر امور یاد شده گفته شد، برای سالک در حال سلوک توجه به چند نکته در باب صبر و استقامت ضروری است. اول آنکه ممکن است در حین سلوک، به کرامتی نرسد و مکاشفه ای برایش روی ندهد وظیفه اش در این موقعیت آن است که از راه بدر نرود و سلوک را نیمه کاره رها نکند. هر چند پیش از این گفته شد سالکی اگر برای رسیدن به مکاشفه و کرامت می خواهد سلوک کند، بهتر است در این راه وارد نشود بی شک اگر کسی با نیت رسیدن به کرامات سلوک کند و کرامتی نبیند سلوک را رها خواهد کرد.
دوم آنکه در این راه ناملایمات و سختی ها و آزارهای جسمی و روحی برای سالک بسیار است. وظیفه او این است که استقامت ورزیده و خارهای طریق را تحمّل کند و آنها را در راه محبوب و جان بخرد. چه بسا حقتعالی اراده کرده او را همچون آهن محکم و استوار سازد که با طوفان ناملایمات روزگار خسته و ناامید نشود و حق را رها نکند.
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آنشرط اول قدم آن است که مجنون باشی
حضرت امام خمینی(ره)می فرمایند:
«نفسی که دارای ثبات باشد، از ناملایمات روحی از حوصله بیرون نرود و در مقابل ناگوارها پا برجا بایستد و از طمأنینه و ثبات او کاسته نگردد…طمأنینه و ثبات قدم است که انسان را در مقابل حزب شیطان نگهداری می کند و بر لشکرهای جهل و شیطنت غلبه می دهد…ثبات قدم نگذارد اخلاق و اطوار اجانب و منافقین در انسان رخنه کند و انسان را نگذارد دستخوش حوادث شود. انسان با ثبات و طمأنینه نفس، خود یک ملت واحده است که اگر سیلهای اخلاق زشت و بی دینی تمام مردم را ببرد، او چون کوهی آهنین در مقابل همه چیز ایستادگی کند و از تنهایی وحشت نکند. انسان باثبات و طمأنینه می تواند تمام وظایف فردی و اجتماعی را انجام دهد و در هیچ مرحله از زندگی مادی و روحانی برای او لغزش و خطایی دست ندهد…دلی که نورانی به معرفت حق شده باشد مجاری امور را به قدرت او می داند…چنین قلبی اضطراب و شتابزدگی و بی قراری ندارد.»(16)
نکته پنجم:
آنچه به عنوان صبر و مراتب آن تا بدینجا اشاره شد مربوط است به مقامات متوسطین از اهل سلوک ولی آن صبری که مربوط است به عارفان باللّه مختلف بوده و برای آنان درجات دیگری است.
توضیح آن که برای سالکان سه مرتبه در نظر گرفته اند، مرتبه اول مربوط است به صحو قبل از محو. صبر در این مرتبه عبارت است از خودداری نفس از شهوات و تمایلات شیطانی. که این مرتبه را اولین مرتبه از مراتب مخالفت با نفس در سیر و سلوک گفته اند. مقام دیگر که عبارت است از فنا که در این موقف سالک به حق واصل شده و صبر دوری از حق از او مرتفع شده، صبر شامل با خدا بودن است و مرتبه آخر که صحو بعد از محو و فناست، صبر عبارت است از صبر دوری از حق و تحمّل فراق او.
امام خمینی(ره) در رابطه با صبر عارفان می فرمایند: «از برای صبر درجات دیگری است که مربوط به اهل سلوک و کمل و اولیاست. چنانچه از آن صبر فی اللّه است و آن ثبات در مجاهده است و ترک مألوفات و مأنوسات بلکه ترک خویشتن است در راه محبوب… و مرتبه دیگر صبر مع اللّه است و آن راجع است به اهل حضور و مشاهده جمال است در وقت خروج از جلباب بشریت و تجرد از ملابس افعال و صفات و… حفظ نفس از تلوّنات و غیبت از مقام انس و شهود و درجه دیگر صبر عن اللّه است و آن از درجات عشاقین و مشتاقین است از اهل شهود و عیان در صورتی که رجوع به عالم خود کنند و به عالم کثرت و صحو برگردند و این اشقّ مراتب صبر و مشکلترین مقامات است و به این مرتبه اشاره فرموده مولای سالکان و پیشوای کاملان امیرمؤمنان(ع) در دعای شریف کمیل «وهبنی صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک» و درجه دیگر صبر باللّه است و آن از برای اهل تمکین و استقامت است که بعد از حال صحو و بقاء باللّه و پس از تخلق به اخلاق اللّه برای آن ها رخ دهد و از آن جز کمّل را نصیبی نیست».(17)
نکته ششم:
برای تقویت و کسب صبر راهی جز اجرا و عمل به مراحل سلوک که مواردی از آنها ذکر شد نمی باشد. سالک پس از عزمی قوی و توبه ای نصوح و رعایت ارکان سلوک بر اثر مداومت بر ذکر و کسب اخلاص صاحب مقام صبر خواهد شد و بر حسب رعایت مراتب به درجات والای صبر خواهد رسید.
منزل هفتم: توکل
«قال اللّه تعالی:الذین صبروا و علی ربّهم یتوکلون»(18) بر طبق نص قرآن در این آیه منزل توکل پس از منزل صبر است.
صاحب منازل السائرین می فرماید: توکل واگذار نمودن تمام امور است به صاحب آن و اعتماد نمودن بر وکالت اوست و بعضی گفته اند: «التوکل علی اللّه انقطاع العبد فی جمیع مایأمله من المخلوقین؛(19) یعنی توکل بر خدا، بریدن بنده است تمام آرزوهای خود را از مخلوق و پیوستن به حق است از آنها» به بیانی دیگر توکل، گام برداشتن در راه رضای محبوب و نتیجه کار را به او واگذار کردن است.
نکته اول:
سالک برای بدست آوردن صفت توکل، باید اعتقاد جازم پیدا کند که هرچه در هستی روی می دهد همه از جانب خدا و به ید قدرت اوست. هیچکس قدرتی به جز قدرت او ندارد و یقین به این مطلب داشته باشد که او نسبت به بندگان غایت لطف و مهربانی و عطوفت را دارد و فوق علم او علمی نیست و اوست که هر کاری را بخواهد انجام می دهد، پس کسی که این اعتقادات در او از مرتبه علم به مرتبه شهود رسیده باشد نه تنها التفاتی به غیر نمی کند بلکه از خود و قدرت و علم خود نیز غافل شده و آنها را نسبت به علم و قدرت پرورگار ذرّه ای بیش نمی بیند. بنابراین توکّل مرهون است به علم به ربوبیت حق یعنی اعتقاد به این که خداوند ربّ و سید و مولای همه جهان و جهانیان است و علم به مالکیت حق یعنی اعتقاد به علم و قدرت حقتعالی به همه عالم و چون مردم در معرفت به این صفات مختلفند، درجات توکّل در افراد متفاوت می باشد.
عامه موحدین حقتعالی را خالق مبادی امور و کلیات جواهر و عناصر اشیاء می دانند و تصرّف او را محدود می دانند و احاطه ربوبیّت را قائل نیستند اینها به حسب لقلقه لسان گاهی می گویند مقدر امور حق است…ولی صاحب این مقام نیستند نه علماً و نه ایماناً و نه شهوداً و وجداناً. این دسته از مردم در امور دنیا به هیچ وجه اعتماد به حق نکنند و جز به اسباب ظاهره و مؤثرات کونیه به چیز دیگر متشبث نشوند و اگر در ضمن گاهی توجهی به حق کنند و از او مقصدی طلبند یا از روی تقلید است یا از روی احتیاط… طایفه دوم اشخاصی هستند که یا با برهان یا با نقل معتقد شدند و تصدیق کردند که حقتعالی مقدّر امور است و مسبّب اسباب و مؤثر در دار وجود و قدرت و تصرّف او محدود به حدی نیست اینها در مقام عقل توکل به حق دارند… از این جهت خود را متوکّل دانند و دلیل بر لزوم توکّل نیز اقامه کنند…یکی آنکه حقتعالی عالِم به احتیاج عباد است، یکی آنکه قدرت دارد به رفع احتیاجات، یکی آنکه بخل در ذات مقدّسش نیست، یکی آنکه رحمت و شفقت بر بندگان دارد. پس لازم است توکّل کردن بر عالِمِ قادر غیر بخیل رحیم بر بندگان…این طایفه به مرتبه ایمان نرسیده و از این جهت در امور متزلزلند…طایفه سوم آنان اند که تصرّف حق را در موجودات به قلوب رسانده و قلوب آنها ایمان آورده به اینکه مقدّرِ امور حقتعالی و سلطان و مالک اشیاء اوست و با قلم در الواح دلها ارکان توکل را رسانده اند اینها صاحب مقام توکّل هستند ولی این طایفه هم در مراتب ایمان و درجات آن بسیار مختلفند تا به درجه اطمینان و کمال برسد که آن وقت درجه کامل توکّل، در قلوب آنها ظاهر شود و تعلّق و دلبستگی به اسباب پیدا نکنند.(20)
نکته دوم:
توکّل بر خدا سیره مهم انبیاء در همه اوقات و احوال بوده است. خداوند در قرآن پس از بازگو نمودن بعضی از حالات انبیاء اشاره به توکّل ایشان بر حق نموده و این مقام بزرگ را از میان صفات دیگر اینچنین می ستاید.
حقتعالی از زبان پیغمبر اسلام می فرماید: «علیه توکّلت و هو ربّ العرش العظیم»(21) و همچنین از لسان سایر انبیاء عظام هر یک بر حسب مرتبه شان در علم الهی چنین می فرماید:
از زبان نوح(ع): «فعلی اللّه توکلت.»(22)
از زبان موسی(ع) به قوم خود: «فعلیه توکلوا.»(23)
از زبان هود(ع): «انی توکلت علی اللّه ربی و ربّکم.»(24)
از زبان شعیب(ع): «و ما توفیقی الا باللّه علیه توکلت و الیه انیب.»(25)
از زبان یعقوب(ع): «ان الحکم الا للّه علیه توکّلت و علیه فلیتوکّل المتوکّلون.»(26)
نکته سوم:
بعضی از مواردی که بر صفت توکّل مترتب بوده و حقتعالی در قرآن به آنها اشاره کرده است را در ذیل یادآور می شویم:
1. خداوند توکّل را یکی از صفات مؤمنان معرفی کرده و متوکّل را مؤمن می نامد. از آن جمله موارد اشاره می فرماید که: «و علی اللّه فلیتوکل المؤمنون.»(27)
2. حقتعالی متوکّل را دوست داشته و به او عشق می ورزد و به عبارت دیگر متوکّل محبوب خداست. «ان اللّه یحب المتوکّلین.»(28)
3. بر طبق نص قرآن شیطان بر کسی که بر خدا توکّل کرده و به او ایمان دارند هیچ تسلّطی نداشته و در آنها راهی برای نفوذ ندارد. این به آن خاطر است که متوکّل به لحاظ آنکه در هر کاری به حقتعالی امید دارد پس در همه حال به یاد خداست و بر کسی که دائم الذکر است شیطان راه نفوذی ندارد. «انه لیس له سلطان علی الّذین آمنوا و علی ربّهم یتوکّلون.»(29)
4. بر طبق فرمایش حق در قرآن (البته که در گفتار خداوند هیچ کذب و دروغ و خلف وعده ای نیست)هر کس در هر کاری بر خدا توکّل کند و امور خود را به حق واگذارد خداوند او را کفایت می کند. «و من یتوکّل علی اللّه فهو حسبه ان الله بالغ امره»(30)
نکته چهارم:
حضرت علی بن الحسین(ع) فرمود: روزی بیرون شدم تا به دیواری رسیدم و بر آن تکیه دادم. ناگاه مردی که دو جامه سفید بر تن داشت پیدا شد و در رویم نگریست. پس گفت: ای علی بن الحسین چه شده است که تو را اندوهگین می بینم؟ آیا اندوهت برای دنیاست که روزی خدا برای نیکو کار و بد کار آماده است. گفتم: برای دنیا اندوهگین نیستم زیرا آنچه تو می گویی درست است. گفت: پس برای آخرت است؟ که وعده ای درست و سلطانی قاهر نسبت به آن حکم می فرماید، گفتم: برای آنهم اندوه ندارم زیرا چنان است که می گویی. گفت: اندوهت پس برای چیست؟ گفتم: از فتنه عبداللّه بن زبیر و وضعی که مردم دارند می ترسم. او خندید و گفت: ای علی بن الحسین آیا دیده ای کسی به درگاه خدا دعا کند و مستجاب نشود؟ گفتم: نه. گفت: آیا دیده ای کسی بر خدا توکّل کند و خدا کار گزاریش نکند؟ گفتم: نه. گفت: آیا دیده ای کسی از خدا چیزی بخواهد و به او ندهد؟ گفتم: نه. پس از نظرم غایب شد.(31)
حسن بن جهم از امام رضا(ع) سؤال کرد: فدای تو شوم حد توکّل چیست؟ فرمود: از احدی غیر از خدا نترسی. و پیغمبر فرمود: کسی که دوست دارد با تقواترین مردم نزد خدا باشد پس توکّل بر خدا کند.(32)
نکته پنجم:مرحوم عارف باللّه میرزا جواد ملکی تبریزی(ره) می فرمایند:چگونه ممکن است که آدمی همه خواسته های خود را تابع خواسته های حق کند؟ هنگامی که بنده ای عنایت خدا را شناخت و عاقل هم بود هرگز اراده ای بر خلاف اراده خدا نمی کند زیرا شناخت عنایت الهی حکم می کند که خدایتعالی چیزی به جز خیر و صلاح بنده اش نخواهد و شخص عاقل هیچ حرکتی را جز در طریق صلاح و اصلاح انجام نمی دهد و به چیزی بر خلاف مصلحت راضی نمی شود بنابراین ماده و ریشه اراده مخالفت کنده می شود زیرا اراده از علم به صلاح ریشه می گیرد و وقتی فهمید که در غیر آنچه خدایتعالی خواسته است صلاح و مصلحتی وجود ندارد قهراً اراده ای هم بر خلاف خواست خدا نخواهد داشت.(33)
منزل هشتم: رضا
برخی از عرفا این منزل را پس از منزل صبر قرار داده و توکّل را بعد آن قرار داده اند ولی بعضی دیگر مثل امام خمینی رضا را بالاتر از توکّل می دانند. شاهد گفتار ما این کلام امام است که می فرماید:
«بدانکه مقام رضا غیر از مقام توکّل است بلکه از آن شامختر و عالیتر است زیرا که متوکّل طالب خیر و صلاح خویش است، و حقتعالی را که فاعل خیر داند وکیل کند در تحصیل خیر و صلاح، و راضی فانی کرده است اراده خود را در اراده حق و از برای خود اختیاری نکند چنانچه از بعض اهل سلوک پرسیدند: «ما ترید؟ قال: ارید لا ارید» مطلوب اومقام رضا بود.(34)»
رضا ملکه ای است که در قلب متوکّل صبور حاصل می شود و مراد از آن حالتی است در سالک، که از هرچه به او در دنیا می رسد ـ به لحاظ آنکه همه را از جانب خدا می بیند ـ راضی است.
نکته اول:
بر اساس آنچه علمای اخلاق از جمله ملا مهدی نراقی در جامع السعادات(35) فرموده اند رضای خداوند از بنده در گرو رضای بنده از خداست و یکی از فواید و ثمرات رضای بنده از قضاء الهی را عبارت از رضای خدا از بنده دانسته اند خداوند نیز در چهار مورد در قرآن رضای خود را در کنار رضای بنده قرار داده است. آنچه از آیات قرآن بر می آید این است که خداوند برای آنانی که از ایشان راضی است و کسانی که از خداوند راضی اند چند خصلت معرفی می فرماید. و به عبارت دیگر آنان را صاحب چند مقام معرفی می کند. این مقامات کاملترین مقامات اهل سلوک و عرفان است.
اول: ایشان را به دلیل مراعات تقوا و خشیت الهی خیر البریه یعنی بهترین مردم می نامد.
«ان الّذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریّه جزاؤهم عند ربّهم جنّات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها
ابداً رضی اللّه عنهم و رضوا عنه ذلک لمن خشی ربّه.»(36)
دوم: آنان را حزب اللّه معرفی می کند: یعنی کسانی که شیطان به ایشان راه ندارد. «…رضی اللّه عنهم و رضوا عنه اولئک حزب اللّه الا انّ حزب اللّه هم المفلحون.»(37)
سوم: آنان را صاحب فوزعظیم یا رستگاری بزرگ معرفی می نماید. به عبارت دیگر این گروه کسانی هستند که به رستگاری واقعی رسیده اند. «رضی اللّه عنهم و رضوا عنه واعدلهم جنات تجری تحتها الانهار خالدین فیها ابدا ذلک الفوز العظیم.»(38)
و چهارم اینکه ایشان را از گروه صادقین یعنی کسانی که قول و فعلشان یکی است و همیشه در راه راست قدم بر می دارند به حساب می آورد. «هذا یوم ینفع الصادقین صدقهم لهم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها ابداً رضی اللّه عنهم و رضوا عنه ذلک الفوز العظیم»(39) شاهد این قول اینکه از امام صادق است که فرمود: «قال اللّه عزّ و جلّ: عبدی المؤمن لااصرفه فی شی ء الا جعلته خیراً له فلیرض بقضائی و لیصبر علی بلائی و لیشکر نعمائی اکتبه یا محمد من الصدیقین عندی.»(40)
حقتعالی می فرماید: از بنده مؤمنم هیچ چیزی را بر نمی گردانم مگر اینکه آنرا خیری برای او قرار می دهم پس ای محمد(ص) اگر به قضای من راضی باشد و بر بلای من صبر کند و نعمتهایم را شاکر باشد او را از صدیقین نزد خود می نویسم.
نکته دوم:
مرحوم عارف میرزا جواد ملکی تبریزی(ره) می فرمایند:
«خدایتعالی فرمود: هر کس به رضای من عمل کند سه خصلت را ملازم او می گردانم: سپاسی به او شناسایی می کنم که آمیخته با هیچ جهلی نباشد و ذکری که آمیخته با هیچ فراموشی نباشد و محبتی که هرگز بر محبت من محبت هیچ آفریده ای را مقدّم ندارد. پس از رسیدن به این مقام اگر برای او معرفتی حاصل شد بر اینکه قدرتش فانی در قدرت خداست و به جز برای خدایتعالی قدرتی ندید نه برای خود و نه برای دیگری پس این مقام توکّل است.»(41)
منزل نهم: تسلیم
غایت مقام رضا وصول به مرتبه تسلیم است و تسلیم در اینجا عبارت است از اسلام محض و اسلام بر دو مرتبه است.
اول اسلام صغری که عبارت از اظهار شهادتین است و دوم اسلام کبری است که عبارت از تسلیم محض بی چون و چرا در مقابل ذات مقدّس حقتعالی جلّ و علا است. خداوند می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا ادخلوا فی السلم کافّه»(42) این مرتبه از اسلام که حقتعالی آن را پس از ایمان به خود قرار داده اسلام اکبر است. و پس از مقام رضا حاصل می شود، به این معنا که زمانی بنده تسلیم مطلق است که به تمام افعال و امور حقتعالی راضی شده باشد پس: بهترین امور تسلیم در محضر قدس کبریای حق و اولیای معصومین است.(43)
در تسلیم مطلق که عبارت از فنای فی اللّه است، از انانیت و خودیت سالک دیگر خبری نیست و در این حالت اگر ملکه سالک شده باشد، فرد نفس خود و هیچکس را نمی بیند.
خداوند در قرآن برای آنانکه تسلیم حق گشته و به اسلام اکبر رسیده اند هفت خصلت از جانب خود عنوان می کند:
1 و 2. یکی آنکه آنان را محسن و نیکوکار معرفی کرده و دیگر این که پاداش آنها را تنها نزد خود میداند و از عظمت، آن را بیان کرده است. «بلی من اسلم وجهه للّه و هو محسن فله اجره عند ربّه ولاخوف علیهم ولا هم یحزنون.»(44)
3. آنکه حقتعالی سینه اش را برای اسلام فراخ کرده، خداوند در مورد چنین کسی می فرماید: نوری از جانب خدا دارد. این نور فرد را در همه حال و در همه موارد زندگی یاری می دهد. «افمن شرح اللّه صدره للاسلام فهو علی نور من ربّه.»(45)
4. کسانی که روی خود را تسلیم حق نموده اند، به نص قرآن به ریسمانی محکم چنگ زده اند، ریسمانی که آنان را از چاه بلا همواره نجات خواهد داد. «و من یسلم وجهه الی اللّه و هو محسن فقد استمسک بالعروة الوثقی.»(46)
5 . حقتعالی ایشان را نجات یافته از احوالات قیامت معرفی می کند که هیچ حزن و اندوهی ندارند. «و لاتخزنی یوم یبعثون یوم لاینفع مال و لابنون الا من أتی اللّه بقلب سلیم.»(47)
6. مسلمین واقعی را، حقتعالی مخبتین یا کسانی معرفی می کند که دائم به درگاه او رجوع می کنند. آنان که همواره به یاد خدا هستند. «فالهکم اله واحد فله اسلموا و بشر المخبتین.»(48)
7. و آخر اینکه آنان را هدایت یافته از جانب خود معرفی می کند. «فمن یرداللّه ان یهدیه یشرح صدره للاسلام.»(49)
منزل دهم: فنا
عرفا می گویند: مراحل سلوک الی اللّه شامل سه مرتبه کلی و چهار سفر است، مرتبه اول: صحو قبل المحو. مرتبه دوم: محو و مرتبه سوم: صحو بعد المحو.
سفر اول: سیر من الخلق الی الحق، یا سفر از خلق و عالم ظلمت به عالم حق و نور است، ابتدای این سفر توجه سالک مادام به خود است در عین اینکه توجه او به خداست تا بتواند سلوک را کامل و تمام انجام دهد. در پایان سفر اول سالک به فنای افعال و در انتهای سیر دوم به فنای صفات و ذات میرسد. نهایت این دو سفر که عبارت از فنای فی اللّه است، سالک هیچ عمل و فعلی را از خود نمی بیند و برای خود نمی خواهد بلکه همه را از خدا دیده و برای خود هیچ استقلالی قائل نیست. او در این حال همچون قطره ای است که به دریا متصل شده و به جایگاه اصلی خود بازگشته است. از ابتدای سفر سوم تا انتهای سفر چهارم که عبارت است از صحو بعد المحو، در این مرتبه که کاملترین مراتب سلوک است توجه سالک هم به وحدت است، هم به کثرت، هم خلق را می بیند و هم خالق را. این مقام که از آن به عنوان مقام جمعی الهی یاد می شود نه خلق حجاب حق است نه حق حجاب خلق. و این درجه برای انسان کامل است که آن را از خداوند در هر نماز می خواهیم: «اهدنا الصراط المستقیم، صراط الذین انعمت علیهم» پس:
«مادامی که عبد در کسوه عبودیت است، نماز و جمیع اعمال آن از عبد است و چون فانی در حق شد جمیع اعمال او از حق است و خود را تصرّفی در آنها نیست و چون به صحو بعد المحو و بقاء بعد الفناء نائل شد عبادت از حق است در مرآت عبد و این اشتراک نیست بلکه امر بین الامرین است».(50)
خلاصه کلام آنکه:
«سالک تا رفع حجب سبعه را نکند وصول به باب اللّه برای او رخ ندهد و فتح ابواب دخول در محضر برای او نشود و به واسطه رفع حجب، کشف سبحات جمال و جلال بر او شود.»(51)
در پایان کلامی از امام خمینی(ره):
«ای پسر عزیزم احمد ـ سلمک اللّه تعالی ـ در این اوراق نظر کن…بدانکه هیچ موجودی از موجودات از غیب و عوالم جبروت و بالاتر و پائین تر چیزی ندارد و قدرتی و علمی و فضیلتی را دارا نیست و هرچه است از اوست که از ازل تا ابد زمام امور را بدست دارد و احد و صمد است. از این مخلوقان میان تهی پوچ و هیچ، باکی نداشته باش و چشم امیدی هرگز به آنها نبند که چشم داشتن به غیر او شرک است و باک از غیر او ـ جلّ و علاـ کفر، پسرم تا نعمت جوانی را از دست ندادی فکر اصلاح خود باش که در پیری همه چیز را از دست می دهی».(52)
پی نوشت ها:ـــــــــــــــــــــــ
1. طوسی، خواجه نصیر الدین، اوصاف الاشراف، فرهنگ و ارشاد اسلامی، فصل 5، باب 3، ص 59.
2. سوره علق، آیات 6 و 7.
3. نراقی، ملا احمد، معراج السعادة، ص 817.
4. سوره منافقون، آیه 9.
5. سوره بقره، آیات 155 و 156 و 157.
6. سوره بقره،آیه 153.
7. سوره آل عمران،آیه 146.
8. سوره هود،آیه 11.
9. سوره رعد، آیه 24.
10. سوره مؤمنون، آیه 111.
11. سوره فرقان، آیه 75.
12. سوره قصص،آیه 54.
13. سوره لقمان،آیه 17.
14. سوره زمر، آیه 100.
15. سوره ص، آیه 41.
16. امام خمینی شرح حدیث جنود عقل و جهل، دفتر نشر آثار امام 1380، ص 359 تا 363.
17. امام خمینی، شرح چهل حدیث، دفتر نشر امام، 1380. ص 267 و 268.
18. سوره نحل، آیه 42.
19. چهل حدیث، ص 214.
20. همان، ص 215 و 216.
21. سوره توبه، آیه 129.
22. سوره یونس، آیه 71.
23. سوره یس، آیه 74.
24. سوره هود، آیه 56.
25. همان، آیه 88.
26. سوره یوسف، آیه 67.
27. سوره آل عمران، آیه 122.
28. همان، آیه 159.
29. سوره نحل، آیه 99.
30. سوره طلاق،آیه 3.
31. کلینی، اصول کافی، ترجمه سید جواد مصطفوی، انتشارات اسلامیه، ج 2، باب توکل.
32. نیشابوری، فتال، روضة الواعظین، انتشارات فیض کاشانی، چاپ دهم، ص 215.
33. تبریزی، میرزا جواد آقا ملکی، رساله لقاء اللّه، انتشارات فیض کاشانی، چاپ دهم، ص 215.
34. چهل حدیث، ص 217.
35. نراقی، ملا مهدی، جامع السعادات، دارالنعمان للطباعه و النشر، ج 3، ص 165.
36. سوره بیّنه،آیات 6 و 7.
37. سوره مجادله،آیه 22.
38. سوره توبه،آیه 100.
39. سوره مائده، آیه 119.
40. جامع السعادات، ج 3، ص 164.
41. رساله لقاء اللّه، ص 215.
42. سوره بقره، آیه 208.
43. چهل حدیث، ص 439.
44. سوره بقره، آیه 112.
45. سوره زمر، آیه 22.
46. سوره لقمان، آیه 21.
47. سوره شعرا، آیات 87 و 88 و 89.
48. سوره حج، آیه 34.
49. سوره انعام، آیه 125.
50. امام خمینی، سرالصلاة، دفتر نشر آثار امام، چاپ ششم، ص 83.
51. همان، ص 116.
52. صحیفه امام، ج 20، ص 437.
53. صحیفه امام، ج 20، ص 437.
مقدمه
آنچه مایه سعادت و هدایت آدمی است، شناخت خداوند و راههای وصول به اوست وتوحید و یکتاپرستی یگانه راه دستیابی بشریت به آن مقصد نهایی است.بی تردیدآن علمی که انسان رابیشتر به این راه نزدیک می کند، علم عرفان است که شریفترین علوم الهی است. و اصل و مبدأ و مقصد و ظاهر و باطن آن همه توحید و شناخت حق و حقیقت است. عارفان به این نکته تأکید داشته و دارند که هر عمل خیری درعین نورانیت وصفا دارای یک نقطه تاریک و سیاهی است اگر مقصود و هدف الهی نباشد. آموختن علم حتی علم عرفان و سیر و سلوک با این همه سفارشهایی که در اسلام به آن شده اگر همراه باعمل نباشد و تنها به یادگیری اصطلاحات و مفاهیم اکتفا شود جز ظلمت چیز دیگری به همراه نخواهد داشت. پس بر سالک راه حق و حقیقت لازم است که دل رانورانی به یاد خدا کرده و نیت را صفا و جلا داده و اخلاص را به مرتبه قلب برساند و آنگاه قدم در راه سلوک نهد. در این مقاله سعی شده که بیشتر به عرفان عملی پرداخته شود واز بحث پیرامون شناخت خدا و آثار و اسما و صفاتش که مورد بحث عرفان نظری است دوری شود.
منزل اول: یقظه (بیداری)
جمعی از عرفا این منزل را اولین منزل از منازل سلوک قرار داده اند. اهمیت آن به حدی است که بدون آن هیچ سلوکی انجام نخواهد گرفت. ما پیش از این در مقاله ای با عنوان ذکر در آثار امام خمینی که در همین مجله به چاپ رسید در مورد بیداری و غفلت توضیحات کامل را داده ایم و اینک از شرح دوباره آنها خودداری می کنیم.
نکته اول: باید دانست که بیداری شامل دو مرتبه است.اول بیداری فکر. و آن عبارت است از اینکه فکر از بند قیود گناه و غفلتهای کلی و معاصی کبیره خارج شود. به عبارت دیگر بیندیشد راهی که رفته و می رود اشتباه بوده و نیاز به تغییر مسیر دارد. این اولین مرتبه بیداری است. دومین مرتبه بیداری، بیداری دل است به این معنا که دل را که به مثابه رئیس و فرمانده بدن است از قیود و بندهای گناهان آزاد کند. مطلب مهم در اینجا آن است که انسان برای هر عملی که انجام می دهد اثری درقلب او پیدا می شود اگر عمل نیکی باشد نورانیت و اگر عمل نادرست و گناهی باشد ظلمت و تیرگی حاصل می شود. با توجه به این که فرد مدت زیادی در گناه بوده و از او اعمال خلاف شرع بسیار سرزده است، ناگزیر اگر بیداری فکری برایش حاصل شد باید که دل را هم از این خواب غفلت بیدار کند. زیرا دل به دلیل تیرگی ناشی از گناه میل به معاصی داشته و هنوز از آنهالذت می برد؛ بنابراین بیشتر همت وتوجه علمای اخلاق معطوف به این نکته بوده و سعی آنهابر بیدار کردن طالبان سعادت براین مطلب استوار بوده است.ما در نکته بعد به دو مورد از موارد احیای دل اشاره می کنیم.
نکته دوم: طریقه منقول از مرحوم مبرور زبدة العارفین آقا محمد بیدآبادی( ره) در تصفیه قلب و سلوک .
«سالک مدتی قبل از شروع دراربعین درایام بیکاری مداومت نماید بر ذکر الله خاطری وناظری و نوافل را با خشوع بجاآورد تا میل کاملی به هم رسد بعد آن شروع در اربعین نماید و از حیوانی احتراز نماید ونوافل را طرّاًبا خشوع بجا آورد و در بین نافله شب و شفع سیصد و شش مرتبه یا حیّ و یا قیّوم را متصلاً تکرار کند تا نفس قطع نشده چون نفس قطع شود نفس کشیده بگوید: برحمتک استغیث اللهم احی قلبی و چون نفس راتازه کرد باز شروع کند به تکرار نهج سابق تاتمام شود بعد از آن به اتمام باقی نوافل بپردازد واربعین رابدین نهج تمام کند بعد از اتمام شروع به آیه نور نماید در بامداد و در هر نوری از انوار پنجگانه متوسل شود به یکی ازاصحاب کساء و آل عبا صلوات الله علیهم، این عمل باعث حیات قلب که عبارت است از علم به مطالب کلیه می شود. مکرر به تجربه رسیده است.»(1)
طریقه دیگرمنقول ازحضرت امام خمینی است که ایشان ازعرفای پیش از خود از جمله مرحوم عارف میرزا جواد ملکی تبریزی و ملا حسینقلی همدانی اخذ نموده اند؛ می فرمایند : آری باذکر حقیقی ، حجابهای بین عبد و حق خرق شود و موانع حضور مرتفع گردد…و درهای ملکوت اعلی به روی سالک باز باشد… ولی عمده آن است که قلب در آن ذکر زنده باشد و مرده نباشد و با مردگان انس نگیرد… بالجمله برای زنده نمودن دل ، ذکر خدا و خصوص اسم مبارک یاحیّ و یا قیّوم با حضور قلب مناسب است…و از بعض اهل ذکر و معرفت منقول است که در هر شب و روزی یک مرتبه در سجده رفتن و بسیارگفتن لااله الاانت سبحانک انی کنت من الظالمین برای ترقیات روحی بسیارمناسب است.(2)
نکته سوم: باآن که جمعی از عرفا تفکر را منزل و مقام اول از سیر و سلوک دانسته اند لکن باید دانست میان این دو مرتبه ازبیداری و کیفیت حصول آنها تفاوت است.آنچه برای بیداری فکر مؤثر است، موعظه و نصیحت و تشویق و ترغیب به بهشت و ترساندن از جهنم است. مهمترین وظیفه عالم اخلاقی در نوشتن یک کتاب اخلاقی مراعات همین نکته است وگرنه صرف آموزش اخلاق ونقل چند حکایت و روایت که اثری بر آن مترتب نباشد، هیچ بیداری و تنبیهی نه تنها حاصل نخواهد شد بلکه بر ظلمت وتیرگیها افزوده می شود. دراین رابطه امام خمینی درجای جای کتب خود ضمن نصیحت و ترغیب به رعایت تقوا و عمل صالح ، مسلمین راباموعظه به بیداری فراخوانده اند. از آن جمله می فرمایند:غفلت از حق کدورت قلب رازیاد کند و نفس و شیطان را برانسان چیره کند و مفاسد را روزافزون کند و تذکر و یادآوری از حق، دل را صفا دهد و قلب را صیقلی نماید و جلوه گاه محبوب کند و روح را تصفیه نماید وخالص کند واز قید اسارت نفس انسان رابراند و حب دنیا را که منشأ خطیئات و سرچشمه سیئات است از دل بیرون کند و همّ را همّ واحد کند و دل رابرای ورود صاحب منزل پاک وپاکیزه نماید.(3)
و نیز می فرمایند : باید دانست اگر انسان از خود غفلت کند و در صدد اصلاح نفس وتزکیه آن برنیاید و نفس را سرخود بار بیاورد هر روز ، بلکه هر ساعت بر حجابهای آن افزوده شود وازپس هرحجابی آن افزوده شود واز پس هر حجابی ، حجابی بلکه حجبی برای او پیدا شود تا آنجا که نور فطرت بکلی خاموش شود و از محبت الهیه در آن اثری و خبری باقی نماند بلکه از حقتعالی و آنچه به او مربوط است متنفرگردد و ریشه عداوت حق و مقربان درگاه مقدس او در قلبش محکم گردد تا آنجا که به کلی درهای سعادت به روی اوبسته شود و راه آشتی با حقتعالی و شفعاء منسدّ گردد و مخلّد در ارض طبیعت گردد که باطن آن درعالم دیگر جلوه کند و آن خلود در عذاب است.(4)
واماآنچه برای بیداری دل مؤثر و پر فایده است،ذکر و فکر است .فکر در چندامراز جمله مرگ ، احوال بزرگان ، آیات قرآن ، نشانه های خداوندی ، وذکر شامل مواردی که یاد شد.
منزل دوم: توبه
پس ازآن که برای سالک تنبه و بیداری پیدا شد، و دلش از انوار الهی بهره ای گرفت، برای سلوک الی الله عزم می نماید و به عبارت دیگراشتیاقی در وجود او پیدا شده و شوقی در نهاد او جوشش می کند تابانیرویی فوق العاده و عزمی قوی پای در سلوک نهد و این مهمترین نتیجه واثر بیداری دل است؛ قبل از آن لازم است که به چند نکته توجه کند.
اول این که با همان نیرویی که در ابتدای سیردارد با همان تا به آخرادامه دهد و سلوک رانیمه کاره رها نکند و این عبارت است از ثبات در سلوک .
دوم آن که برای سلوک خود تا حدامکان استاد و راهنمایی پیدا کند که بزرگان فرموده اند: طی این مرحله بی همرهی خضرنکن زیرا که در این مسیر شیطان دربسیاری از کمینگاهها نشسته ومترصدگمراه نمودن سالک است پس استادی لازم است که سالک رااز خطرات احتمالی و کمینگاههای شیطان با خبر کند. دیگر آن که سالک در بسیاری از موارد شاید نتواند از میان چند راه ،راه خود راپیدا کند. در این مواقع نیاز به استاد و مرشدی است تا سالک را به مسیر صحیح خود هدایت کند. فی الجمله یافتن استادی برای سلوک متضمن فواید بسیار از جمله مواردی که ذکر شد می باشد.
سوم آن که سالک متوجه باشد برای رسیدن به اغراض دنیوی و کرامات و دیدن عجایب و غرایب ، سلوک نکند که نتیجه این کار هلاکت محض در درگاه خداوند است. بزرگترین هدف درسلوک خود را فنای فی الله و وصول و رضای خداوند قرار دهد و برای این کار سلوک انبیاء و اولیاء را الگو قرار داده و از حضرات ائمه ، خصوصا حضرت امام حسین(ع)امداد بطلبد که بسیار مفید فایده خواهد بود.
وآخراین که دستورات علما و عرفای پیشین را مورد توجه قرار داده و در بعضی موارد از آنها استفاده کند. مسلماً آنچه که ایشان بدان اشاره کرده اند به لحاظ آن که از باطنی نورانی برخاسته مفید فایده برای همه سالکان خواهد بود. این مقاله که هم اینک پیش روی شماست بااشاره به بعضی از نکات عالیه عرفانی درصدد برآوردن همین نکته برای طالبان سعادت و خیر است.
نکته اول: توبه به معنی بازگشت ازگناه ودراصطلاح اهل علم پشیمانی برگناه است. پس از آن که برای سالک بیداری حاصل شد،اولین کاری که باید طبق دستور علمای اخلاق بکند ، توبه است. یعنی آن که در دل نیت کند از گناهانی که در گذشته کرده ، به سوی خدا بازگشت کند. این بازگشت و رجوع متضمن سه اصل است :
اول اینکه: از گناهان خود واقعاً پشیمان شده و عزم نماید که دیگربه سمت آن گناهان بازنگردد.
دوم این که: حقوقی که از مردم ضایع نموده ، همه را جبران نماید.و به عبارت دیگرحق الناس را ادا کند. زیرا حق الناس به لحاظ آن که مستلزم ظلم است از مواردی است که خداوند از آن نگذشته و مشمول شفاعت واقع نمی شود.
سوم این که: حقوقی که از خداوند ضایع نموده ادا نماید. یافرایض و واجباتی که از روی سهل انگاری یابی توجهی در وقت خود انجام نداده همه راقضا کند.
از مواردی که متفرع بر پشیمانی است ، گریه و اندوه است به اندازه ای که گوشتی که از راه حرام بر تن فرد روئیده بااین اندوه از بین رفته و مطابق روایت گوشت نو بروید. از موارد متفرع بر عزم آنکه به طرق مختلف که ذکر می شود فکر بازگشت به گناه را هم از ذهن خود بیرون کند ؛ زیرا نفس به دلایل مختلف طالب گناه بوده و معصیت برای اولذّت بخش است ، به همین دلیل فکرگناه ممکن است انسان را ناخود آگاه به سمت گناه بکشاند و نیز از موارد دیگر که متفرع بر عزم به عدم بازگشت به سوی گناه است آن که اگر به هر دلیل میلی برای او به انجام گناه پیش آمد ، یا عمل خلاف شرعی مرتکب شد خود را تنبیهی سخت کند تا دیگر اشتیاق به معصیت پیدا نکند.ازاین مورد نمونه های عملی بسیار در میان علماء نقل شده است.از مواردی که متفرع برحق الله است آن که همانطور که شیرینی گناه را بر نفس خود چشانیده وازآن لذت برده است تلخی عبادت و مخالفت بانفس را هم به خود بچشاند و این امر در ضمن انجام قضای واجبات و ادای فرایض و نوافل و عبادات مستحب صورت خواهد گرفت.
نکته دوم: خداوند برای توبه حقیقی سه اثر و یا سه پاداش در قرآن ذکر فرموده است که عبارتند از :
رستگاری و سعادت: و توبوا الی الله جمیعاایهاالمومنون لعلکم تفلحون.(5)
تبدیل سیئات به حسنات:الّا من تاب وآمن وعمل عملا صالحافاولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات و کان الله غفورا رحیما.(6)
محبوب خداوند شدن: انّ الله یحبّ التوابین و یحبّ المتطهرین.(7)
نکته سوم : شروطی که حقتعالی برای توبه ذکر فرموده عبارت ازسه شرط است که در ذیل به آنها اشاره می شود:
شرط اول عبارت است ازاین که ، توبه قبل از مرگ و رؤیت احوالات آخرت باشد
ولیست التوبه للذین یعملون السیئات حتی اذا حضراحدهم الموت قال انی تبت الآن؛(8) درتفسیراین آیه ازطریق احادیث منقول ازائمه اطهارروایت شده است که مقصود از رسیدن مرگ دیدن احوالات آخرت است.
عن الامام الصادق وقد سئل عن قول الله عزّوجلّ ولیست التوبه للذین …ذلک اذا عاین امرالاخره.(9)
وعن رسول الله(ص):من تاب قبل ان یعاین قبل الله توبته.(10)
شرط دوم آن که گناه به جهالت و غفلت نه ازروی عناد و لجاجت ازانسان صادر شده باشد.
انماالتوبه علی الله للذین یعملون السوء بجهاله.(11)
انه من عمل منکم بجهاله ثم تاب من بعده و اصلح فانه غفور رحیم.(12)
و شرط سوم آن که توبه فرد توبه نصوح باشد.
یاایهاالذین آمنوا توبوا الی الله توبة نصوحاً.(13)
درمعنای توبه نصوح روایات مختلف با مضامین تقریباً یکسان وارد شده است.
امام علی فرمود:توبه نصوح پشیمانی به قلب ،استغفار با زبان وعدم بازگشت به گناه است.
ونیز امام هادی فرمود : توبه نصوح آن است که باطن انسان مانند ظاهراو بلکه برتراز آن گردد.
وامام کاظم فرمود : نصوح یعنی فردی توبه کند و دیگر به گناه بازنگردد.(14)
نکته چهارم : مرحوم عارف کامل میرزا جواد ملکی تبریزی(ره) در باب توبه می فرمایند: خوب است در مقام اقدام به توبه، عملی را که سید بزرگوار در اقبال ، در اعمال ماه ذی القعده روایت کرده بجا بیاورد و تفصیل آن این است که حضرت ختمی مرتبت (ص) روز یکشنبه دوم ذی القعده بیرون تشریف آورده فرمودند : یاایهاالناس کدام یک از شمااراده توبه دارد؟ عرض کردیم همه ما می خواهیم توبه نماییم. فرمودند : غسل بکنید و وضو بگیرید و چهار رکعت نماز در هر رکعت یک مرتبه حمد و سه مرتبه توحید ویک مرتبه معوذتین بخوانید و بعد از نماز هفتاد مرتبه استغفار و ختم به لاحول و لا قوة الا بالله العلی العظیم نمایید و بعد از آن بگویید: یا عزیز و یا غفار اغفرلی ذنوبی و ذنوب جمیع المؤمنین و المؤمنات فانه لایغفرالذنوب الا انت و فرمود : هیچ بنده ای نیست ازامت من که این عمل را بکند جزاین که منادی از آسمان ندا دهد ای بنده خدا عملت را از سربگیر که توبه تو مقبول است و گناه تو آمرزیده، الی آخرحدیث.(15)
نکته پنجم: امام خمینی در بیان توبه می فرمایند که مهمترین اثر قبولی توبه باز شدن درهای رحمت و غیب بر دل سالک است.
«ای عزیز اکنون تا حجابهای غلیظ طبیعت نور فطرت رابکلی زائل نکرده و کدورتهای معاصی صفای باطنی قلب رابکلی نبرده ودستت ازدار دنیا که مزرعه آخرت است و انسان در آن می تواند جبران هر نقصی و غفران هر ذنبی کند کوتاه نشده دامن همتی بر کمر زن و دری از سعادت به روی خود باز
کن و بدان که اگر قدمی در راه سعادت زدی و اقدامی نمودی و با حق از سر آشتی در آمدی و عذر ماسبق خواستی درهایی از سعادت به رویت باز شود و از عالم غیب از تو دستگیریها شود و حجابهای طبیعت یک یک پاره شود و نور فطرت به ظلمتهای مکتسبه غلبه کند و صفای قلب و جلای باطن ظهور کند و درهای رحمت برویت باز شود و جاذبه الهیه تو را به عالم روحانیت جذب کند و کم کم محبت حق در قلبت جلوه کند و محبتهای دیگر رابسوزاند و اگر خدایتعالی در تو صدق و اخلاص دید تو را به سلوک حقیقی راهنمایی کند و کم کم چشمت را از عالم کور کند و به خود روشن فرماید و دلت را از غیر خودش وارسته و به خودش پیوسته کند».(16)
نکته ششم : بر اساس آنچه از آثار بزرگان و علمای اخلاق از جمله حضرت امام خمینی (ره) بر می آید آن است که بعد از ادای شرایط توبه مهمترین و بهترین و پر فضیلت ترین عمل برای قبولی توبه سجده های طولانی همراه با اشک واندوه است.
«وازبعض اهل ذکر و معرفت منقول است که در هر شب و روزی یک مرتبه در سجده رفتن و بسیار گفتن لااله الاانت سبحانک انی کنت من الظالمین برای ترقیات روحی خوب است. و از بعضی سالکان راه آخرت نقل فرموده که چون از حضرت استاد خود فایده این عمل را شنید در هر شب و روزی یک مرتبه به سجده می رفت و هزار مرتبه این ذکر شریف را می گفت و از بعضی دیگر نقل نموده که سه هزار مرتبه می گفت. و از حضرت زین العابدین (ع) منقول است که سنگ خشن زبری را ملاحظه فرمود سر مبارک را بر آن نهاد و گریه کرد و هزار مرتبه گفت: لا اله الّا حقا حقا لا اله الّا تعبّداً ورقّاً لا اله الّا ایماناً و تصدیقاً… وارد شده است که طول سجده از دین ائمه واز سنن اوّابین است».(17)
منزل سوم: مشارطه و مراقبه و محاسبه
این سه شرط را بزرگان مشایخ عرفان ، از ارکان سلوک دانسته و رعایت آنها را از ابتدای سلوک تا به آخر الزامی دانسته اند. حقیقت آن است که این سه رکن از مکمّلهای توبه و قبولی وارزشمندی آن هستند. کیفیت رعایت این سه شرط به تفصیل در کتب اخلاقی ذکر شده است و مااینک به اجمال به بحث پیرامون این ارکان می نشینیم.
نکته اول: پس ازآن که سالک از معاصی توبه خالص و نصوح نموداولین کاری که براو واجب است آن است که راهی پیش گیردتادیگربه سمت گناهان سابق برنگردد. آن عملی که بهتراز هر کار دیگر وی را در رسیدن به این مطلوب یاری می دهد رعایت این سه رکن است .رکن اول که مشارطه است عبارت است ازاین که در ابتدای روز با خود شرط کند که تا به آخر روز از انجام هرگناهی دوری کند. برای پرورش این فکر و شرط لازم است که رکن دوم یعنی مراقبه رامدنظرداشته باشد. مراقبه یعنی آنکه درتمام روز با کمال دقت مواظبت بر این امر داشته باشد که گرد گناه نگردد و به اصطلاح از نفس خود مراقبت کند. چون روز به شب و موقع خواب رسید پیش ازخواب چند دقیقه ای اعمال خود رابه حساب کشیده وخوب و بد آنهارابسنجد. نتیجه این کار آن است که اگر عمل بدی دید یا خود را تنبیه کرده و یااستغفار نماید واگر عمل نیک وخوبی دید از خدا زیادت طلبیده و سپاسگذاری نماید.
نکته دوم: به لحاظ آن که یکی از قوا و نیروهای نفس نیروی شهوت است ،اگر در کنترل عقل قرارنگیردانسان راازراه سعادت دور کرده واو رابه ورطه گمراهی می کشاند. محبت که از اثرات این نیروست بمثابه شهوت اگر در راه صحیح خود نباشد ، موجب گمراهی انسان است. یکی از مواردی که برای سالک لازم است که ازآن مراقبت شدید به عمل بیاورد مسأله دوستی دنیا وغیرخداست. دل اگرازعشق غیرخداپر شد عواقبی چند به دنبال خود دارد:
اول این که دل به غیر صاحبخانه سپرده شده است.حقتعالی در سوره احزاب آیه 4 می فرماید : ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه این آیه بدین معناست که در یک ضمیر، دو دوست نمی گنجد بنابراین اگر دل از عشق غیر حق لبریز شد دیگر جایی برای محبت خداباقی نمی ماند واین خود بزرگترین خسران برای انسان است. ما در عمل نیز شاهد چنین حقیقتی هستیم. انسانهای دنیاطلب وآنانی که تمام وجهه و همت خود رابرای رسیدن به مقاصد دنیوی صرف می کنند اغلب دراموراخروی خود دچار نقصان وکمبود بوده واز یاد خدا غافلند.
دومین اثر سوء دنیا طلبی که از عواقب مورد اول است این که موقع مردن انسان دچار دو حالت وحشتناک و هراس آور می شود یااین که با بغض وکینه حقتعالی از دنیا می رود و یا این که بافریب شیطان از گفتن شهادتین عاجز می گردد و اینها همه از اثرات دوستی و محبت غیرخداست.
امام می فرمایند: آن کس که مبتلا به حب نفس است و دنبال آن حب دنیاست…درحال احتضار و کوچ بعضی از امور بر انسان ممکن است کشف شود و دریابد که مامور خداوند او را از محبوب و معشوق خود جدا می کند با غضب خدا و نفرت و دشمنی او کوچ کند و این عاقبت حب نفس و دنیاست.(18)
و سومین اثرش این که بر طبق حدیث شریف حب الدنیارأس کل خطیئه انسان برای بدست آوردن بیشتر دنیا و طمع درآن مرتکب انواع گناهان شده تاجایی میرسد که ازانجام هرگناهی هیچ باکی ندارد و این بزرگترین عامل در سیاهی قلب وتیرگی نفس است.
نکته سوم: امام خمینی(ره) می فرمایند : مراقبت و محاسبه نفس درتشخیص راه خودخواهی وخداخواهی ازجمله منازل سالکان است.(19)
از این کلام این نکته فهمیده می شود که مراقبت هر یک از سالکان باتوجه به مدارج سلوکشان متفاوت است.سالک دراوایل سلوک چون به فکرآن است که از گناه دوری کند ، بالطبع مراقبه اش متضمن همین مطلب بوده وفراترنمی رود؛چون ازاین حدگذشت،مراقبه دقیق تر شده و به مرحله تشخیص خودخواهی ازخداخواهی می رسد. و به عبارت دیگر تمیز ریا و اخلاص و این که کار برای نفس خود می کند یابرای خدا و این مرحله البته از مهمترین و دقیق ترین و خطرناکترین مراحل سلوک است. دراین مرحله بسیاری از سالکان به لحاظ آن که عزم الهی نداشته و در پی هوای نفس ازابتدابوده اند دچار هلاکت معنوی و دور افتادگی از خدا می شوند.پس کسی که می بیند به دنبال رسیدن به کرامات و امور خارق العاده است بهتراست که ازاول دراین راه قدم نگذارد و اگر گذاشت و به عواقب بدی رسید کسی غیر خود را سرزنش نکند.
منزل چهارم: ذکر
در باره ذکر پیش ازاین در مقاله ای که در همین مجله به چاپ رسید بحث نموده ایم و اینک از بازگویی دوباره همان مطالب خودداری می کنیم.
عن ابی حمزه الثمالی عن ابی جعفر(ع) قال: مکتوب فی التوراة التی لم تغیّران موسی سأل ربه فقال : یا رب اقریب انت منی فاناجیک ام بعید فانادیک؟ فاوحی الله عزّوجلّ الیه یا موسی انا جلیس من ذکرنی فقال موسی: فمن فی سترک یوم لاسترالّا سترک؟ فقال: الذین یذکروننی فاذکرهم ویتحابون فیّ فاحبّهم فاولئک الذین اذااردت ان اصیب اهل الارض بسوء ذکرتهم فدفعت عنهم بهم.(20)
ابوحمزه ثمالی ازامام باقرنقل می کند که فرمود:درتوراتی که تغییرننموده،نوشته شده هماناموسی ازپروردگارش سؤال کرد: بار خدایا آیا تو به من نزدیکی تا مناجات کنم با تو یا دوری تا صدایت کنم؟ پس خداوند به او وحی کرد ای موسی من همنشین کسی هستم که مرایاد کند. پس موسی سؤال کرد: کیست درپناه تو روزی که پناهی غیراز پناه تونیست؟فرمود: آنها که مرایاد می کنند پس من آنهارایاد می کنم ونیز آنان که در راه من با هم دوستی می کنند پس آنهارادوست دارم اینهاآنانی اند که وقتی بخواهم به اهل زمین بدی برسانم یاد آنهامی کنم پس آن عذاب راازآنان بواسطه آنهارفع می کنم.
نکته اول: باید دانست که ذکر به نسبت با مراتب یقین متفاوت خواهد بود. یقین نقطه مقابل شک است همانگونه که علم نقطه مقابل جهل است وبه معنی ثبوت ووضوح چیزی آمده است وطبق آنچه ازاخباروروایات استفاده می شود به مرحله عالی ایمان یقین گفته می شود. امام باقر(ع) فرمود: ایمان یک درجه ازاسلام بالاتر است و تقوا یک درجه از ایمان بالاتر ویقین یک درجه برتر از تقوا است. سپس افزود: ولم یقسم بین الناس شی ء اقل من الیقین، در میان مردم چیزی کمتراز یقین تقسیم نشده است.(21)
براساس آیات وروایات یقین شامل سه مرتبه است:
1- علم الیقین (کلّا لوتعلمون علم الیقین(22) و آن این است که انسان از دلائل مختلف به چیزی ایمان آورد مانند کسی که بامشاهده دود ایمان به وجود آتش پیدا می کند. کسی که صاحب این مقام است از روی ایمان به وجود حقتعالی و ثواب و عقاب ذکر می گوید.
2 – عین الیقین (ثم لترونّها عین الیقین)(23) وآن درجایی است که انسان به مرحله مکاشفه و معاینه می رسد وباچشم خود مثلا آتش را ملاحظه می کند.یا خدا و صفات و آثار او را در همه عالم مشاهده می نماید واز روی محبت و عشق به ذات حق ذکراو می گوید.
3 – حق الیقین (انّ هذا لهو الحق الیقین)(24) وآن همانند کسی است که وارد آتش شود و سوزش آن رالمس کند و به صفات آتش متصف گردد و این بالاترین مرحله و مرتبه یقین است.و در این مرحله ذاکر کسی است که از زبان حق ذکر می گوید. خودیت و منیت ذاکر در این مقام به لحاظ فنادر ذات حقتعالی مندک ومتلاشی شده است،پس بالاترین مرتبه، ذکر برای این گروه از خاصان درگاه الهی است. در این حال به خود ذاکر، ذکر گفته می شود.بنا بر این تندیس ومجسمه ذکر کسی است که مردم با دیدنش به یاد خدابیفتند.
نکته دوم: همانطور که بارها گفته شده ذکر بر دو مرتبه لسانی وقلبی است. برای این که ذاکر، ذکر به زبان قلب بگوید ناچار باید ابتدا به زبان ظاهر شروع کند.به جهت اثرگذاری بهتر ذکر در قلب رعایت چند نکته لازم است:
یکی آن که: در جای تاریک ذکر بگوید تا چشم از دیدن ظواهر غافل شود.این کارباعث می شود حواس ذاکر مختل نشده و یکسره ملتفت به ذکرگفتن باشد.واگردرجای تاریک نیست بهتراست چشمهای خودرابرهم نهاده وباحال آرامش وطمأنینه وبافراغت بال ذکربگوید.
دوم آن که: با وضو و رو به قبله باشد.این کار نشان از آن دارد که ذاکر به ذکر و مذکور توجه واقعی دارد.
سوم آن که: بهتر است نفس را حبس کند تاتوجهش به ذکر و مذکور بیشتر گردد.
چهارم این که: افضل آن است که بعد از انجام طاعت مستحب یاواجبی ذکر بگوید زیرا اثر پذیریش بیشتر از مواقع دیگر است.
پنجم این که: اگر مقدور است جای خلوتی را برای ذکر گفتن انتخاب کند تا گفتگوی دیگران خاطر او را بهم نریزد. در صورتی که موارد فوق اجرا شود اثر گذاری ذکر بر دل چند برابر شده و قلب زودتر از زبان به ذکر حق باز کند و اگر شرایط فوق مقدور نبود در هر حالی می توان ذکر گفت. زیرا که ذکر حق به لحاظ نورانیتی که دارد اثر خود را هر چند اندک و ناچیز بر قلب خواهد گذاشت.
امام خمینی ضمن تأکید بر اهمیت ذکر قلبی می فرمایند: تا لااله الاالله با قلم عقل بر لوح صافی قلب نگاشته نشود انسان، مؤمن به وحدت خدا نیست و وقتی این کلمه طیبه الهیه در قلب وارد شد سلطنت قلب با خود حقتعالی شود و دیگر انسان کس دیگر را مؤثر در مملکت حق نمی داند و از کسی دیگر متوقع جاه و جلال نیست.(25)
و باز در جای دیگر می فرمایند : غفلت از حق کدورت قلب را زیاد می کند و نفس و شیطان را بر انسان چیره کند و مفاسد را روز افزون کند و تذکر و یاد آوری از حق دل را صفا دهد و قلب را صیقلی نماید و جلوه گاه محبوب نماید و روح را تصفیه و خالص کند و از قید اسارت نفس انسان رابرهاند و حبّ دنیا را که منشأ خطیئات و سرچشمه سیئات است از دل بیرون کند و همّ را هم واحد کند و دل را برای ورود صاحب منزل پاک و پاکیزه نماید. پس ای عزیز دل را عادت بده به یاد محبوب بلکه به خواست خدا صورت قلب ، صورت ذکر حق شود و کلمه طیبه لا اله الا الله صورت اخیره و کمال اقصای نفس گردد که از این زادی بهتر برای سلوک الی الله یافت نشود.(26)
منزل پنجم: اخلاص
اخلاص تصفیه عمل ازشوائب همراه بانیت صحیح است .زیراعمل با پاکی نیت ، تصفیه شده و لیاقت ورود در محضر ربوبی را می یابد.
عن الرضا(ع ):ان امیرالمؤمنین کان یقول طوبی لمن اخلص لله عبادته و دعائه ولم یشغل قلبه بما تری عیناه و لا ینسی ذکر الله بما تسمع اذناه ولم یحرک صدره بما اعطی غیره»(27) امام رضا از قول امیرالمومنین فرمود: بهشت برای کسی است که خالص کند برای خدا عبادت و دعایش را و قلبش به آنچه چشمانش ببیند مشغول نشود و به آنچه گوشهایش می شنوند یاد خدا را فراموش نکند و سینه اش به آنچه به دیگران عطا شده تحریک نشود( یعنی دچار وسوسه و کفران نشود).
نکته اول: مراتب کلی اخلاص عبارت است از اخلاص در دین و اخلاص در عمل.
فرد با اخلاص در دین از دایره شرک و نفاق بیرون رفته و به اسلام حقیقی داخل می شود همچنان که حقتعالی می فرماید : الاّالذین تابوا و اصلحوا و اعتصموا بالله و اخلصوا دینهم لله فاولئک مع المؤمنین و سوف یؤت الله المؤمنین اجراً عظیماً.(28)
اخلاص در عمل که پس از خالص نمودن دین از کفر و شرک است دارای مراتب بسیار بر حسب نیات می باشد. اولین مرتبه آن تصفیه عمل است از توجه به غیر ، مرتبه دیگرش تصفیه عمل است از توجه به خود الی آخر من مراتبه. مرتبه آخر آن مخصوص کسانی است که از خود بیخود شده و به حال تکوین و جمع بین کثرت و وحدت و به مقام بقا بعد الفنا رسیده اند. برای این گروه اخیر حقتعالی چند ویژگی در سوره صافات ذکر فرموده که ذکر آنها خالی از لطف نیست.
اول فرمود : و ما تجزون الّا ما کنتم تعملون الّا عباد الله المخلصین.(29)
به این معنا که هرکس هر آنچه کرده جزا می بیند جز بندگان مخلص که جزای آنها چیزی فراتر است که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده زیرا اینان که فانی در حق شده اند عملشان نه ازخودبلکه از خداست از اینرو پاداش آنها را کسی جز خدا نمی داند. فلا تعلم نفس مااخفی لهم من قرّة اعین جزاء بما کانوا یعملون(30)مخلصین علاوه بر آن که براعمالشان جزا داده می شوند بر نیتشان که افضل از اعمالشان نیز هست و تمام مراتبشان بر درستی نیتشان استوار می باشد نیز جزا داده می شوند.
دوم فرمود : فکذبوه فانهم محضرون الّا عبادالله المخلصین.(31)
یعنی آنکه در پیشگاه حقتعالی حاضر می شوند جز بندگان با اخلاص زیرا آنان قیامت کبرای نفسانیه را گذرانیده و حساب خود راپس داده اند بنابراین آنها را روز جزابی حساب به جایگاهشان فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر برند.(32)
سوم فرمود: سبحان الله عما یصفون الاعبادالله المخلصین.(33)
یعنی آن که خدا از آنچه توصیف می کنند پاک و منزه است جز بندگان مخلص که هیچ کس جز ایشان نمی تواند خدا را آنگونه که هست تنزیه و تقدیس کند زیرا که غیر این جماعت کسی خدا را آنطور که باید نشناخت. و به عبارت دیگر همه خداوند را به زبان حال وقال خود تسبیح می کنند جز بندگان مخلص که برترین تسبیح مخصوص ایشان است و حمد و تسبیح ایشان باحمد و تسبیح دیگران متفاوت است زیرا خداوند از زبان آنها حمد خود برای خود می کند.
چهارم فرمود : فانظر کیف کان عاقبة المنذرین الّا عبادالله المخلصین.(34)
بنگرحال ترساننده شدگان را جز بندگان بااخلاص ، زیرا آنان از حال تبشیر و تنذیر بیرون رفته و در صراط تجلیات اسمائی و صفاتی قرار گرفته اند پس حالشان حال دهشت و هیمان است نه خوف و رجا.به عبارت دیگر مخلصین علاوه برآنکه جزو گروه منذرین اند از آن درجاتی بالاتر رفته و به خدا رسیده اند پس حساب این گروه از آنان جداست.
نکته دوم: اولین و اساسی ترین رکن عبادات اخلاص است و آن مایه نجات و سعادت در پیشگاه حقتعالی و باعث یأس شیطان و نافعترین چیز در روزی که هیچ کس به حال انسان نفعی نمی رساند، می باشد کمااین که حق از زبان ابراهیم فرمود: و لا تخزنی یوم یبعثون یوم لاینفع مال و لابنون الّا من اتی الله بقلب سلیم(35) پس برای تحصیل آن انسان سالک بایدبه هر روش وطریقی توسل جسته وبانفس سرکش به مجاهده سخت برخیزد.اولین مرتبه ازاخلاص ترک ریاست که در نظر اهل الله شرک جلی است. در ذیل به چند روش برای کسب اخلاص و ترک ریا اشاره می شود:
بهترین کار برای ترک ریا آن است که هر جا خوف آن می رود که در معرض ریا قرار بگیرد، از آن محلها دوری کند تا ملکه اخلاص در او قوی شود پس از آن در جمع حضور یابد. این یک قاعده کلی برای ترک ریاست.
پس سریعترین راه برای ریشه کنی ریا در ابتدا دوری از جماعت است. و این اگر چه برای نفس دشوار است بدلیل آن که مهمترین عامل ریا در جمع حاصل می شود لاجرم از آن چاره ای نیست.علامت ریا آن است که انسان در نفس خود مشاهده می کند که وقتی تنهاست مایل به طاعات نیست اگربا زحمت و یا از روی عادت هم عبادتی بکند آن را با حال نمی کند بلکه سر و دست عمل را شکسته ، پاک و پاکیزه تحویل نمی دهد ولی وقتی در مساجد و مجامع حاضر شدو در محضر عمومی مشغول آن گردید آن را از روی نشاط و دلچسبی و سرور و حضور قلب انجام می دهد، مایل است رکوع و سجودش طولانی شده مستحباتش نیکو انجام گرفته اجزاء و شرایطش درست ملاحظه شود.
روش کلی برای دفع و قلع و قمع تمام رذائل بر طبق آنچه بزرگان اخلاق فرموده اند، قیام علیه نفس به طریق عکس آنچه میل اوست می باشد. برای دفع ریا لازم است خلاف آنچه نفس خواهان آن است یعنی حضور نیافتن در جمع برای نشان ندادن خود ، عمل کرد.زیرا نفس ریاکار دائم علاقه دارد که خود را در معرض دید و تحسین دیگران قراردهد.امام می فرمایند: بهترین علاجها که علماء اخلاق واهل سلوک از برای این مفاسد اخلاقی فرموده اند،این است که هر یک از این ملکات زشت را که در خود می بینی در نظر بگیری و بر خلاف آن چندی مردانه قیام نمایی و همت گماری برخلاف نفس تا مدتی و برضد خواهش آن رذیله رفتارکنی . و از خدای تعالی در هر حال توفیق بطلبی که باتواعانت کند در این مجاهده مسلما بعد از مدت قلیلی آن خلق زشت رفع شده وجنود رحمانی به جای آن برقرار می شود.(36)
همچنان که پیش از این در منازل سلوک اشاره شد منزل دوم مشارطه و مراقبه و محاسبه است. سالک چون عزم خود راجزم نمود تا ریا و توجه به غیر وحتی خود رااز وجودش ریشه کن کند، لازم است به این سه رکن توجه ویژه داشته باشد.به وقت محاسبه اگر در خود ریایی دید بهتر است تا خود را تنبیه کند شاید با سختگیری بر نفس این صفت پلید دست از او بردارد.بهتر است سالکی که ریادراوست به این مطلب فکر کند که این کسانی که برای خوش آمد آنها عبادت می کند همان بندگان ضعیفی هستند که اگرخداوند یک لحظه آنان رابه خودشان واگذارد هیچ کاری از دستشان برنمی آید و همه هلاک می شوند. پس ای عزیز، برای یک خیال باطل، یک محبوبیت جزئی بندگان ضعیف، یک توجه قلبی مردم بیچاره، خود رامورد سخط و غضب الهی قرار مده.(37)
حضرت امام با عنایت خاص نسبت به این مسئله و بزرگ نشان دادن آن، غافلان را آگاه نموده وازآن برحذر داشته و در آثار خود به این مطلب مکرر اشاره فرموده اند.ازآن جمله می فرمایند:
معلوم است اعمال قلبیه در صورت خالص نبودن مورد توجه حقتعالی واقع نشود و او نپذیرد و به شریک دیگر واگذار فرماید که آن شخصی است که برای نشان دادن به او عمل می شود. پس اعمال قلبیه مختص به آن شخص می شود.واز حد شرک بیرون رفته وبه کفرمحض وارد می شود بلکه می توان گفت این شخص نیزازجمله منافقین است.بیچاره گمان کرده مؤمن است ولی مشرک است دراول امر در نتیجه منافق است.(38)
و در بیان درمان ریا می فرمایند:
مدتی مواظبت کن از قلب خود و اعمال و حرکات و سکنات خودراتحت مراقبه آورده وخفایای قلب راتفتیش کن و حساب شدید از او بکش مثل این که اهل دنیا از یک نفر شریک حساب می کشند، هر عملی را که شبهه ریادراوست ترک کن گرچه عمل خیلی شریفی دراوباشد حتی اگردیدی واجبات راعلن کردن خالص نمی توانی بکنی درخفابکن.(39)
نکته سوم: مهم ترین اثراخلاص که دراحادیث مکرر به آن اشاره شده است ، جاری شدن چشمه های حکمت بر قلب و زبان است. عن النبی (ص) قال : مااخلص عبدالله عزّوجلّ اربعین صباحا الاجرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه(40) حکمت مذکور در روایت غیر از معانی علمی و فلسفی آن و شامل درک حقایق کلیه، کشف اسرار و وصول به کنه اشیای عالم است. خداوند متعال درقرآن حکمت رابه عظمت ستوده و از آن با عنوان خیرکثیر یاد فرموده است. یؤت الحکمة من یشاء و من یؤت الحکمة فقد اوتی خیرا کثیراً (41).
پی نوشت ها:ـــــــــــــــــــــــ
1. ملااحمد نراقی، الخزائن، تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری و حسن زاده آملی،ص389.
2. امام خمینی، شرح جنود عقل و جهل، دفتر نشر آثارامام،1380،ص124.
3. امام خمینی،چهل حدیث،دفتر نشرامام،1376، ص291.
4. شرح حدیث جنودعقل وجهل،ص83.
5. سوره نور، آیه31.
6. سوره فرقان،آیه 70.
6. سوره بقره،آیه 222 .
7. سوره نساء،آیه 18.
8. محمدی ری شهری، میزان الحکمه، دارالحدیث، 1416،ج1، ص 342 .
9. همان.
10. سوره نساء،آیه 17.
11. سوره انعام،آیه 54.
12. سوره تحریم،آیه 8.
13. میزان الحکمه،ج1، ص342.
14. میرزا جواد ملکی تبریزی، رساله لقاء الله، چاپ دهم، فیض کاشانی،ص 81.
15. شرح حدیث جنود عقل و جهل ،ص 85 و 86.
16. همان، ص 125.
17. صحیفه امام،ج16 ،ص 222.
18. همان.
19. شیخ کلینی،اصول کافی،ترجمه سیدجواد مصطفوی،انتشارات اسلامیه، ج 2،ص 496.
20. آیة الله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، چاپ 22 ، ج 27 ،ص 284.
21. سوره تکاثر،آیه 5.
22. سوره تکاثر، آیه7.
23. سوره واقعه، آیه 95.
24. شرح چهل حدیث،ص 38.
25. همان، ص 291 و292.
26. سید عبدالله شبّر،اخلاق، رکن اول، باب اول، فصل دوم، ص17.
27. سوره نساء،آیه 145.
28. سوره صافات،آیه 39 و 40.
29. سوره سجده،آیه 17.
30. سوره صافات،آیه 127 و 128.
31. سوره قمر،آیه آخر.
32. سوره صافات،آیه 159 و160.
33. سوره صافات،آیه 73و74 .
34. سوره شعراء،آیه 87 و 88 و 89.
35. شرح چهل حدیث،ص 15.
36. همان،ص 39.
37. همان،ص 37.
38. امام خمینی،پرواز در ملکوت ،ص 54.
39. رساله سیرو سلوک منسوب به بحر العلوم،نشر هجرت، 1401، ص 90.
40. سوره بقره،آیه 269.
منزل ششم، صبر و استقامت
صبر عبارت است از ثبات و اطمینان نفس چنان که خواجه نصیرالدین طوسی(ره) صبر را معرفی می کند به: نگهداری نفس از بیتابی نزد مکروه(1) بنابراین صابر کسی است که صبر ملکه او باشد. یعنی نفسش در بلایا و مصایب مضطرب نگشته و در حوادث و شداید مقاوم باشد به نحوی که سینه اش از آن تنگ نشده و اظهار گله و شکایت پیش خلق ننماید.
نکته اول:
صبر یا بر نعمت است یا بر نقمت
توضیح اینکه آنچه در این دنیا برای انسان است یا موافق باطبع و خواسته اوست و یا مطابق میل او نیست.
آنچه که مطابق میل اوست دو چیز است: یکی ثروت و جاه و مقام و صحت و امنیت و….
صبر بر این نعمات به این است که طاغی و یاغی و مغرور نشده و خدا را از یاد نبرد و گردنکشی نکند. همچنانکه حقتعالی در وصف این قسم افراد فرمود: ان الانسان لیطغی ان رآه استغنی؛(2) جمعی از اصحاب پیغمبر چون از فقر رهایی یافتند، گفتند: خدا ما را بر فقر و محنت امتحان کرد و ما صبر کردیم و به رفاه و نعمت آزمود پس قدرت صبر بر آن نداریم.(3)
حق به این گروه هشدار داده فرمود: «یا ایها الذین آمنوا لاتلهکم اموالکم و لااولادکم عن ذکر اللّه؛(4) ای کسانی که ایمان آورده اید مبادا مال و اولاد شما را به سبب فراموشی یاد خدا هلاک کند.»
طغیان نکردن بنده در برابر خداوند به این است که بنده به خود بفهماند که این اموال و نعمتها در نزد او عاریه اند و به زودی از او پس گرفته می شوند. بنابراین باید که بر بندگان خدا فخر نفروشد، تکبر نکند، حقوق الهی خود اعم از خمس و زکات و انفاق را ادا کند، از مستمندان دستگیری کند و کسی را با مال و مقام خود نیازارد. صبر بر این امور از جمله دشوارترین مراتب صبر است.
دیگری معصیت است و گناه از این جهت موافق با میل و نفس است که قوا و نیروهای نفس بیشتر تمایل به بدی و شرارت دارند و این نیروها اگر تحت کنترل عقل قرار نگیرند انسان را به گمراهی و هلاکت هدایت می کنند. پس صبر بر معصیت به این است که همه آن چیزهایی را که نفس به آنها مایل است و در شرع اسلام گناه می باشد را باید کنار بگذارد و قادر باشد با بهره گیری از نیروی عقل جلو خود را از ورود در معاصی اعم از گناهان قلبی و قالبی بگیرد. و به این جهت صبر بر معصیتهایی که در فرد ملکه شده و به آنها خو کرده بسیار مشکلتر از صبر بر معصیتهای دیگر است.
اما آنچه که موافق طبع انسان نیست دو چیز است که صبر بر آنهادر روایات و آیات بسیار تأکید شده است.
اول: معصیات اعم از فقر و گرسنگی و ترس، ضرر و زیان و نقص در اموال و اولاد، خداوند در سوره بقره به این مصیبات اشاره کرده و صابران را به رحمت و غفران خود بشارت داده است. «ولنبلونکم بشی ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشّر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا للّه و انا الیه راجعون اولئک علیهم صلوات من ربّهم و رحمه و اولئک هم المهتدون؛(5) و شما را می آزمائیم به چیزی از ترس و گرسنگی و نقص در مالها و جانها و ثمرات و بشارت باد صابران را آنانکه چون مصیبتی به آنها رسید گفتند: ما برای خدائیم و همانا به سوی او باز می گردیم بر آنها درودهایی از پروردگار و رحمت اوست و آنان هدایت یافته شدگانند.
دوم: طاعات و عبادات و دشواری اش به این جهت است که مخالفت با نفس است به دو جهت یکی آنکه انجام اینگونه امور برای نفس دشوار است و دیگر آنکه آدمی طالب قهر و غلبه است و ذلت و پیشانی برخاک گذاشتن و بندگی و اطاعت دیگری را کردن برایش دشوار است و آنچه بر او دشوارتر است آنکه باید نیتش را هم برای حقتعالی خالص کند. بنابراین بر صبر بر طاعات و عبادات در روایات بسیار تأکید شده و منظورشان نیز همین است.
جمعی از عرفا چون حضرت امام خمینی صبر را با این تعریف و مراتب از مقامات متوسطین دانسته اند: زیرا سالک تا زمانی که مصیبت و طاعت را کراهت و سختی برای خود ببیند به مقامات عالیه سلوک نرسیده است. عارف آن است که مصیبات را از جانب حقتعالی نعمت و بلایا را رحمت ببیند.
نکته دوم:
خداوند در قرآن ده پاداش برای صابران نام برده است که همه نشان از بزرگی و عظمت مقام ایشان نزد حقتعالی است.
1. خداوند در همه حال با صابران است و آنان را در همه وقت چه در امور دنیوی و چه اخروی یاری می دهد.
«استعینوا بالصبر و الصلاة انّ اللّه مع الصابرین»؛(6) لفظ مع در آیه نشان از همراهی حق با صابر در همه موارد مذکور است.
2. خداوند صابران را دوست دارد و به عبارت دیگر ایشان محبوب خداوند هستند. «و اللّه یحب الصابرین»(7)
3. حقتعالی برای صابران مغفرت و اجر بزرگی در نظر گرفته است. «الا الذین صبروا و عملوا الصالحات اولئک لهم مغفرة و اجر کریم»(8)
4. عاقبت نیکو در روز قیامت. «سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار.»(9)
5. رستگاری برای اهل صبر. «انی جزیتهم الیوم بما صبروا انّهم هم الفائزون.»(10)
6 و 7. غرفه هایی در بهشت و همچنین سلام و تحیت پروردگار بر اهل صبر. «اولئک یجزون الغرفة بما صبروا و یلقّون فیها تحیّة و سلاماً»(11)
8. خداوند می فرماید:صابران را دو بار اجر می دهیم. «اولئک یؤتون اجرهم مرّتین بما صبروا».(12)
9. خداوند صاحبان صبر را صاحبان عزمی قوی معرفی می کند. «واصبر علی ما اصابک انّ ذلک من عزم الامور.»(13)
10. خداوند صابران را بی حساب اجر می دهد. «انما یوفّی الصابرون اجرهم بغیر حساب.»(14)
نکته سوم:
همچنانکه در نکته اول گفته شد، صبر در صابر ملکه ای است که نفس را از جزع و بیتابی نگه می دارد، بر اساس آنچه بزرگان اخلاق فرموده اند، اظهار شکایت و گله پیش خلق کراهت داشته و نزد خالق محذوریتی ندارد. طبق نص قرآن حضرت ایوب پس از تحمل درد و رنجهای بسیار به حقتعالی عرض می کند: «انّی مسّنی الضرّوانت ارحم الراحمین.»(15)
نکته چهارم:
غیر از آنچه درباره صبر بر امور یاد شده گفته شد، برای سالک در حال سلوک توجه به چند نکته در باب صبر و استقامت ضروری است. اول آنکه ممکن است در حین سلوک، به کرامتی نرسد و مکاشفه ای برایش روی ندهد وظیفه اش در این موقعیت آن است که از راه بدر نرود و سلوک را نیمه کاره رها نکند. هر چند پیش از این گفته شد سالکی اگر برای رسیدن به مکاشفه و کرامت می خواهد سلوک کند، بهتر است در این راه وارد نشود بی شک اگر کسی با نیت رسیدن به کرامات سلوک کند و کرامتی نبیند سلوک را رها خواهد کرد.
دوم آنکه در این راه ناملایمات و سختی ها و آزارهای جسمی و روحی برای سالک بسیار است. وظیفه او این است که استقامت ورزیده و خارهای طریق را تحمّل کند و آنها را در راه محبوب و جان بخرد. چه بسا حقتعالی اراده کرده او را همچون آهن محکم و استوار سازد که با طوفان ناملایمات روزگار خسته و ناامید نشود و حق را رها نکند.
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آنشرط اول قدم آن است که مجنون باشی
حضرت امام خمینی(ره)می فرمایند:
«نفسی که دارای ثبات باشد، از ناملایمات روحی از حوصله بیرون نرود و در مقابل ناگوارها پا برجا بایستد و از طمأنینه و ثبات او کاسته نگردد…طمأنینه و ثبات قدم است که انسان را در مقابل حزب شیطان نگهداری می کند و بر لشکرهای جهل و شیطنت غلبه می دهد…ثبات قدم نگذارد اخلاق و اطوار اجانب و منافقین در انسان رخنه کند و انسان را نگذارد دستخوش حوادث شود. انسان با ثبات و طمأنینه نفس، خود یک ملت واحده است که اگر سیلهای اخلاق زشت و بی دینی تمام مردم را ببرد، او چون کوهی آهنین در مقابل همه چیز ایستادگی کند و از تنهایی وحشت نکند. انسان باثبات و طمأنینه می تواند تمام وظایف فردی و اجتماعی را انجام دهد و در هیچ مرحله از زندگی مادی و روحانی برای او لغزش و خطایی دست ندهد…دلی که نورانی به معرفت حق شده باشد مجاری امور را به قدرت او می داند…چنین قلبی اضطراب و شتابزدگی و بی قراری ندارد.»(16)
نکته پنجم:
آنچه به عنوان صبر و مراتب آن تا بدینجا اشاره شد مربوط است به مقامات متوسطین از اهل سلوک ولی آن صبری که مربوط است به عارفان باللّه مختلف بوده و برای آنان درجات دیگری است.
توضیح آن که برای سالکان سه مرتبه در نظر گرفته اند، مرتبه اول مربوط است به صحو قبل از محو. صبر در این مرتبه عبارت است از خودداری نفس از شهوات و تمایلات شیطانی. که این مرتبه را اولین مرتبه از مراتب مخالفت با نفس در سیر و سلوک گفته اند. مقام دیگر که عبارت است از فنا که در این موقف سالک به حق واصل شده و صبر دوری از حق از او مرتفع شده، صبر شامل با خدا بودن است و مرتبه آخر که صحو بعد از محو و فناست، صبر عبارت است از صبر دوری از حق و تحمّل فراق او.
امام خمینی(ره) در رابطه با صبر عارفان می فرمایند: «از برای صبر درجات دیگری است که مربوط به اهل سلوک و کمل و اولیاست. چنانچه از آن صبر فی اللّه است و آن ثبات در مجاهده است و ترک مألوفات و مأنوسات بلکه ترک خویشتن است در راه محبوب… و مرتبه دیگر صبر مع اللّه است و آن راجع است به اهل حضور و مشاهده جمال است در وقت خروج از جلباب بشریت و تجرد از ملابس افعال و صفات و… حفظ نفس از تلوّنات و غیبت از مقام انس و شهود و درجه دیگر صبر عن اللّه است و آن از درجات عشاقین و مشتاقین است از اهل شهود و عیان در صورتی که رجوع به عالم خود کنند و به عالم کثرت و صحو برگردند و این اشقّ مراتب صبر و مشکلترین مقامات است و به این مرتبه اشاره فرموده مولای سالکان و پیشوای کاملان امیرمؤمنان(ع) در دعای شریف کمیل «وهبنی صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک» و درجه دیگر صبر باللّه است و آن از برای اهل تمکین و استقامت است که بعد از حال صحو و بقاء باللّه و پس از تخلق به اخلاق اللّه برای آن ها رخ دهد و از آن جز کمّل را نصیبی نیست».(17)
نکته ششم:
برای تقویت و کسب صبر راهی جز اجرا و عمل به مراحل سلوک که مواردی از آنها ذکر شد نمی باشد. سالک پس از عزمی قوی و توبه ای نصوح و رعایت ارکان سلوک بر اثر مداومت بر ذکر و کسب اخلاص صاحب مقام صبر خواهد شد و بر حسب رعایت مراتب به درجات والای صبر خواهد رسید.
منزل هفتم: توکل
«قال اللّه تعالی:الذین صبروا و علی ربّهم یتوکلون»(18) بر طبق نص قرآن در این آیه منزل توکل پس از منزل صبر است.
صاحب منازل السائرین می فرماید: توکل واگذار نمودن تمام امور است به صاحب آن و اعتماد نمودن بر وکالت اوست و بعضی گفته اند: «التوکل علی اللّه انقطاع العبد فی جمیع مایأمله من المخلوقین؛(19) یعنی توکل بر خدا، بریدن بنده است تمام آرزوهای خود را از مخلوق و پیوستن به حق است از آنها» به بیانی دیگر توکل، گام برداشتن در راه رضای محبوب و نتیجه کار را به او واگذار کردن است.
نکته اول:
سالک برای بدست آوردن صفت توکل، باید اعتقاد جازم پیدا کند که هرچه در هستی روی می دهد همه از جانب خدا و به ید قدرت اوست. هیچکس قدرتی به جز قدرت او ندارد و یقین به این مطلب داشته باشد که او نسبت به بندگان غایت لطف و مهربانی و عطوفت را دارد و فوق علم او علمی نیست و اوست که هر کاری را بخواهد انجام می دهد، پس کسی که این اعتقادات در او از مرتبه علم به مرتبه شهود رسیده باشد نه تنها التفاتی به غیر نمی کند بلکه از خود و قدرت و علم خود نیز غافل شده و آنها را نسبت به علم و قدرت پرورگار ذرّه ای بیش نمی بیند. بنابراین توکّل مرهون است به علم به ربوبیت حق یعنی اعتقاد به این که خداوند ربّ و سید و مولای همه جهان و جهانیان است و علم به مالکیت حق یعنی اعتقاد به علم و قدرت حقتعالی به همه عالم و چون مردم در معرفت به این صفات مختلفند، درجات توکّل در افراد متفاوت می باشد.
عامه موحدین حقتعالی را خالق مبادی امور و کلیات جواهر و عناصر اشیاء می دانند و تصرّف او را محدود می دانند و احاطه ربوبیّت را قائل نیستند اینها به حسب لقلقه لسان گاهی می گویند مقدر امور حق است…ولی صاحب این مقام نیستند نه علماً و نه ایماناً و نه شهوداً و وجداناً. این دسته از مردم در امور دنیا به هیچ وجه اعتماد به حق نکنند و جز به اسباب ظاهره و مؤثرات کونیه به چیز دیگر متشبث نشوند و اگر در ضمن گاهی توجهی به حق کنند و از او مقصدی طلبند یا از روی تقلید است یا از روی احتیاط… طایفه دوم اشخاصی هستند که یا با برهان یا با نقل معتقد شدند و تصدیق کردند که حقتعالی مقدّر امور است و مسبّب اسباب و مؤثر در دار وجود و قدرت و تصرّف او محدود به حدی نیست اینها در مقام عقل توکل به حق دارند… از این جهت خود را متوکّل دانند و دلیل بر لزوم توکّل نیز اقامه کنند…یکی آنکه حقتعالی عالِم به احتیاج عباد است، یکی آنکه قدرت دارد به رفع احتیاجات، یکی آنکه بخل در ذات مقدّسش نیست، یکی آنکه رحمت و شفقت بر بندگان دارد. پس لازم است توکّل کردن بر عالِمِ قادر غیر بخیل رحیم بر بندگان…این طایفه به مرتبه ایمان نرسیده و از این جهت در امور متزلزلند…طایفه سوم آنان اند که تصرّف حق را در موجودات به قلوب رسانده و قلوب آنها ایمان آورده به اینکه مقدّرِ امور حقتعالی و سلطان و مالک اشیاء اوست و با قلم در الواح دلها ارکان توکل را رسانده اند اینها صاحب مقام توکّل هستند ولی این طایفه هم در مراتب ایمان و درجات آن بسیار مختلفند تا به درجه اطمینان و کمال برسد که آن وقت درجه کامل توکّل، در قلوب آنها ظاهر شود و تعلّق و دلبستگی به اسباب پیدا نکنند.(20)
نکته دوم:
توکّل بر خدا سیره مهم انبیاء در همه اوقات و احوال بوده است. خداوند در قرآن پس از بازگو نمودن بعضی از حالات انبیاء اشاره به توکّل ایشان بر حق نموده و این مقام بزرگ را از میان صفات دیگر اینچنین می ستاید.
حقتعالی از زبان پیغمبر اسلام می فرماید: «علیه توکّلت و هو ربّ العرش العظیم»(21) و همچنین از لسان سایر انبیاء عظام هر یک بر حسب مرتبه شان در علم الهی چنین می فرماید:
از زبان نوح(ع): «فعلی اللّه توکلت.»(22)
از زبان موسی(ع) به قوم خود: «فعلیه توکلوا.»(23)
از زبان هود(ع): «انی توکلت علی اللّه ربی و ربّکم.»(24)
از زبان شعیب(ع): «و ما توفیقی الا باللّه علیه توکلت و الیه انیب.»(25)
از زبان یعقوب(ع): «ان الحکم الا للّه علیه توکّلت و علیه فلیتوکّل المتوکّلون.»(26)
نکته سوم:
بعضی از مواردی که بر صفت توکّل مترتب بوده و حقتعالی در قرآن به آنها اشاره کرده است را در ذیل یادآور می شویم:
1. خداوند توکّل را یکی از صفات مؤمنان معرفی کرده و متوکّل را مؤمن می نامد. از آن جمله موارد اشاره می فرماید که: «و علی اللّه فلیتوکل المؤمنون.»(27)
2. حقتعالی متوکّل را دوست داشته و به او عشق می ورزد و به عبارت دیگر متوکّل محبوب خداست. «ان اللّه یحب المتوکّلین.»(28)
3. بر طبق نص قرآن شیطان بر کسی که بر خدا توکّل کرده و به او ایمان دارند هیچ تسلّطی نداشته و در آنها راهی برای نفوذ ندارد. این به آن خاطر است که متوکّل به لحاظ آنکه در هر کاری به حقتعالی امید دارد پس در همه حال به یاد خداست و بر کسی که دائم الذکر است شیطان راه نفوذی ندارد. «انه لیس له سلطان علی الّذین آمنوا و علی ربّهم یتوکّلون.»(29)
4. بر طبق فرمایش حق در قرآن (البته که در گفتار خداوند هیچ کذب و دروغ و خلف وعده ای نیست)هر کس در هر کاری بر خدا توکّل کند و امور خود را به حق واگذارد خداوند او را کفایت می کند. «و من یتوکّل علی اللّه فهو حسبه ان الله بالغ امره»(30)
نکته چهارم:
حضرت علی بن الحسین(ع) فرمود: روزی بیرون شدم تا به دیواری رسیدم و بر آن تکیه دادم. ناگاه مردی که دو جامه سفید بر تن داشت پیدا شد و در رویم نگریست. پس گفت: ای علی بن الحسین چه شده است که تو را اندوهگین می بینم؟ آیا اندوهت برای دنیاست که روزی خدا برای نیکو کار و بد کار آماده است. گفتم: برای دنیا اندوهگین نیستم زیرا آنچه تو می گویی درست است. گفت: پس برای آخرت است؟ که وعده ای درست و سلطانی قاهر نسبت به آن حکم می فرماید، گفتم: برای آنهم اندوه ندارم زیرا چنان است که می گویی. گفت: اندوهت پس برای چیست؟ گفتم: از فتنه عبداللّه بن زبیر و وضعی که مردم دارند می ترسم. او خندید و گفت: ای علی بن الحسین آیا دیده ای کسی به درگاه خدا دعا کند و مستجاب نشود؟ گفتم: نه. گفت: آیا دیده ای کسی بر خدا توکّل کند و خدا کار گزاریش نکند؟ گفتم: نه. گفت: آیا دیده ای کسی از خدا چیزی بخواهد و به او ندهد؟ گفتم: نه. پس از نظرم غایب شد.(31)
حسن بن جهم از امام رضا(ع) سؤال کرد: فدای تو شوم حد توکّل چیست؟ فرمود: از احدی غیر از خدا نترسی. و پیغمبر فرمود: کسی که دوست دارد با تقواترین مردم نزد خدا باشد پس توکّل بر خدا کند.(32)
نکته پنجم:مرحوم عارف باللّه میرزا جواد ملکی تبریزی(ره) می فرمایند:چگونه ممکن است که آدمی همه خواسته های خود را تابع خواسته های حق کند؟ هنگامی که بنده ای عنایت خدا را شناخت و عاقل هم بود هرگز اراده ای بر خلاف اراده خدا نمی کند زیرا شناخت عنایت الهی حکم می کند که خدایتعالی چیزی به جز خیر و صلاح بنده اش نخواهد و شخص عاقل هیچ حرکتی را جز در طریق صلاح و اصلاح انجام نمی دهد و به چیزی بر خلاف مصلحت راضی نمی شود بنابراین ماده و ریشه اراده مخالفت کنده می شود زیرا اراده از علم به صلاح ریشه می گیرد و وقتی فهمید که در غیر آنچه خدایتعالی خواسته است صلاح و مصلحتی وجود ندارد قهراً اراده ای هم بر خلاف خواست خدا نخواهد داشت.(33)
منزل هشتم: رضا
برخی از عرفا این منزل را پس از منزل صبر قرار داده و توکّل را بعد آن قرار داده اند ولی بعضی دیگر مثل امام خمینی رضا را بالاتر از توکّل می دانند. شاهد گفتار ما این کلام امام است که می فرماید:
«بدانکه مقام رضا غیر از مقام توکّل است بلکه از آن شامختر و عالیتر است زیرا که متوکّل طالب خیر و صلاح خویش است، و حقتعالی را که فاعل خیر داند وکیل کند در تحصیل خیر و صلاح، و راضی فانی کرده است اراده خود را در اراده حق و از برای خود اختیاری نکند چنانچه از بعض اهل سلوک پرسیدند: «ما ترید؟ قال: ارید لا ارید» مطلوب اومقام رضا بود.(34)»
رضا ملکه ای است که در قلب متوکّل صبور حاصل می شود و مراد از آن حالتی است در سالک، که از هرچه به او در دنیا می رسد ـ به لحاظ آنکه همه را از جانب خدا می بیند ـ راضی است.
نکته اول:
بر اساس آنچه علمای اخلاق از جمله ملا مهدی نراقی در جامع السعادات(35) فرموده اند رضای خداوند از بنده در گرو رضای بنده از خداست و یکی از فواید و ثمرات رضای بنده از قضاء الهی را عبارت از رضای خدا از بنده دانسته اند خداوند نیز در چهار مورد در قرآن رضای خود را در کنار رضای بنده قرار داده است. آنچه از آیات قرآن بر می آید این است که خداوند برای آنانی که از ایشان راضی است و کسانی که از خداوند راضی اند چند خصلت معرفی می فرماید. و به عبارت دیگر آنان را صاحب چند مقام معرفی می کند. این مقامات کاملترین مقامات اهل سلوک و عرفان است.
اول: ایشان را به دلیل مراعات تقوا و خشیت الهی خیر البریه یعنی بهترین مردم می نامد.
«ان الّذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریّه جزاؤهم عند ربّهم جنّات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها
ابداً رضی اللّه عنهم و رضوا عنه ذلک لمن خشی ربّه.»(36)
دوم: آنان را حزب اللّه معرفی می کند: یعنی کسانی که شیطان به ایشان راه ندارد. «…رضی اللّه عنهم و رضوا عنه اولئک حزب اللّه الا انّ حزب اللّه هم المفلحون.»(37)
سوم: آنان را صاحب فوزعظیم یا رستگاری بزرگ معرفی می نماید. به عبارت دیگر این گروه کسانی هستند که به رستگاری واقعی رسیده اند. «رضی اللّه عنهم و رضوا عنه واعدلهم جنات تجری تحتها الانهار خالدین فیها ابدا ذلک الفوز العظیم.»(38)
و چهارم اینکه ایشان را از گروه صادقین یعنی کسانی که قول و فعلشان یکی است و همیشه در راه راست قدم بر می دارند به حساب می آورد. «هذا یوم ینفع الصادقین صدقهم لهم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها ابداً رضی اللّه عنهم و رضوا عنه ذلک الفوز العظیم»(39) شاهد این قول اینکه از امام صادق است که فرمود: «قال اللّه عزّ و جلّ: عبدی المؤمن لااصرفه فی شی ء الا جعلته خیراً له فلیرض بقضائی و لیصبر علی بلائی و لیشکر نعمائی اکتبه یا محمد من الصدیقین عندی.»(40)
حقتعالی می فرماید: از بنده مؤمنم هیچ چیزی را بر نمی گردانم مگر اینکه آنرا خیری برای او قرار می دهم پس ای محمد(ص) اگر به قضای من راضی باشد و بر بلای من صبر کند و نعمتهایم را شاکر باشد او را از صدیقین نزد خود می نویسم.
نکته دوم:
مرحوم عارف میرزا جواد ملکی تبریزی(ره) می فرمایند:
«خدایتعالی فرمود: هر کس به رضای من عمل کند سه خصلت را ملازم او می گردانم: سپاسی به او شناسایی می کنم که آمیخته با هیچ جهلی نباشد و ذکری که آمیخته با هیچ فراموشی نباشد و محبتی که هرگز بر محبت من محبت هیچ آفریده ای را مقدّم ندارد. پس از رسیدن به این مقام اگر برای او معرفتی حاصل شد بر اینکه قدرتش فانی در قدرت خداست و به جز برای خدایتعالی قدرتی ندید نه برای خود و نه برای دیگری پس این مقام توکّل است.»(41)
منزل نهم: تسلیم
غایت مقام رضا وصول به مرتبه تسلیم است و تسلیم در اینجا عبارت است از اسلام محض و اسلام بر دو مرتبه است.
اول اسلام صغری که عبارت از اظهار شهادتین است و دوم اسلام کبری است که عبارت از تسلیم محض بی چون و چرا در مقابل ذات مقدّس حقتعالی جلّ و علا است. خداوند می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا ادخلوا فی السلم کافّه»(42) این مرتبه از اسلام که حقتعالی آن را پس از ایمان به خود قرار داده اسلام اکبر است. و پس از مقام رضا حاصل می شود، به این معنا که زمانی بنده تسلیم مطلق است که به تمام افعال و امور حقتعالی راضی شده باشد پس: بهترین امور تسلیم در محضر قدس کبریای حق و اولیای معصومین است.(43)
در تسلیم مطلق که عبارت از فنای فی اللّه است، از انانیت و خودیت سالک دیگر خبری نیست و در این حالت اگر ملکه سالک شده باشد، فرد نفس خود و هیچکس را نمی بیند.
خداوند در قرآن برای آنانکه تسلیم حق گشته و به اسلام اکبر رسیده اند هفت خصلت از جانب خود عنوان می کند:
1 و 2. یکی آنکه آنان را محسن و نیکوکار معرفی کرده و دیگر این که پاداش آنها را تنها نزد خود میداند و از عظمت، آن را بیان کرده است. «بلی من اسلم وجهه للّه و هو محسن فله اجره عند ربّه ولاخوف علیهم ولا هم یحزنون.»(44)
3. آنکه حقتعالی سینه اش را برای اسلام فراخ کرده، خداوند در مورد چنین کسی می فرماید: نوری از جانب خدا دارد. این نور فرد را در همه حال و در همه موارد زندگی یاری می دهد. «افمن شرح اللّه صدره للاسلام فهو علی نور من ربّه.»(45)
4. کسانی که روی خود را تسلیم حق نموده اند، به نص قرآن به ریسمانی محکم چنگ زده اند، ریسمانی که آنان را از چاه بلا همواره نجات خواهد داد. «و من یسلم وجهه الی اللّه و هو محسن فقد استمسک بالعروة الوثقی.»(46)
5 . حقتعالی ایشان را نجات یافته از احوالات قیامت معرفی می کند که هیچ حزن و اندوهی ندارند. «و لاتخزنی یوم یبعثون یوم لاینفع مال و لابنون الا من أتی اللّه بقلب سلیم.»(47)
6. مسلمین واقعی را، حقتعالی مخبتین یا کسانی معرفی می کند که دائم به درگاه او رجوع می کنند. آنان که همواره به یاد خدا هستند. «فالهکم اله واحد فله اسلموا و بشر المخبتین.»(48)
7. و آخر اینکه آنان را هدایت یافته از جانب خود معرفی می کند. «فمن یرداللّه ان یهدیه یشرح صدره للاسلام.»(49)
منزل دهم: فنا
عرفا می گویند: مراحل سلوک الی اللّه شامل سه مرتبه کلی و چهار سفر است، مرتبه اول: صحو قبل المحو. مرتبه دوم: محو و مرتبه سوم: صحو بعد المحو.
سفر اول: سیر من الخلق الی الحق، یا سفر از خلق و عالم ظلمت به عالم حق و نور است، ابتدای این سفر توجه سالک مادام به خود است در عین اینکه توجه او به خداست تا بتواند سلوک را کامل و تمام انجام دهد. در پایان سفر اول سالک به فنای افعال و در انتهای سیر دوم به فنای صفات و ذات میرسد. نهایت این دو سفر که عبارت از فنای فی اللّه است، سالک هیچ عمل و فعلی را از خود نمی بیند و برای خود نمی خواهد بلکه همه را از خدا دیده و برای خود هیچ استقلالی قائل نیست. او در این حال همچون قطره ای است که به دریا متصل شده و به جایگاه اصلی خود بازگشته است. از ابتدای سفر سوم تا انتهای سفر چهارم که عبارت است از صحو بعد المحو، در این مرتبه که کاملترین مراتب سلوک است توجه سالک هم به وحدت است، هم به کثرت، هم خلق را می بیند و هم خالق را. این مقام که از آن به عنوان مقام جمعی الهی یاد می شود نه خلق حجاب حق است نه حق حجاب خلق. و این درجه برای انسان کامل است که آن را از خداوند در هر نماز می خواهیم: «اهدنا الصراط المستقیم، صراط الذین انعمت علیهم» پس:
«مادامی که عبد در کسوه عبودیت است، نماز و جمیع اعمال آن از عبد است و چون فانی در حق شد جمیع اعمال او از حق است و خود را تصرّفی در آنها نیست و چون به صحو بعد المحو و بقاء بعد الفناء نائل شد عبادت از حق است در مرآت عبد و این اشتراک نیست بلکه امر بین الامرین است».(50)
خلاصه کلام آنکه:
«سالک تا رفع حجب سبعه را نکند وصول به باب اللّه برای او رخ ندهد و فتح ابواب دخول در محضر برای او نشود و به واسطه رفع حجب، کشف سبحات جمال و جلال بر او شود.»(51)
در پایان کلامی از امام خمینی(ره):
«ای پسر عزیزم احمد ـ سلمک اللّه تعالی ـ در این اوراق نظر کن…بدانکه هیچ موجودی از موجودات از غیب و عوالم جبروت و بالاتر و پائین تر چیزی ندارد و قدرتی و علمی و فضیلتی را دارا نیست و هرچه است از اوست که از ازل تا ابد زمام امور را بدست دارد و احد و صمد است. از این مخلوقان میان تهی پوچ و هیچ، باکی نداشته باش و چشم امیدی هرگز به آنها نبند که چشم داشتن به غیر او شرک است و باک از غیر او ـ جلّ و علاـ کفر، پسرم تا نعمت جوانی را از دست ندادی فکر اصلاح خود باش که در پیری همه چیز را از دست می دهی».(52)
پی نوشت ها:ـــــــــــــــــــــــ
1. طوسی، خواجه نصیر الدین، اوصاف الاشراف، فرهنگ و ارشاد اسلامی، فصل 5، باب 3، ص 59.
2. سوره علق، آیات 6 و 7.
3. نراقی، ملا احمد، معراج السعادة، ص 817.
4. سوره منافقون، آیه 9.
5. سوره بقره، آیات 155 و 156 و 157.
6. سوره بقره،آیه 153.
7. سوره آل عمران،آیه 146.
8. سوره هود،آیه 11.
9. سوره رعد، آیه 24.
10. سوره مؤمنون، آیه 111.
11. سوره فرقان، آیه 75.
12. سوره قصص،آیه 54.
13. سوره لقمان،آیه 17.
14. سوره زمر، آیه 100.
15. سوره ص، آیه 41.
16. امام خمینی شرح حدیث جنود عقل و جهل، دفتر نشر آثار امام 1380، ص 359 تا 363.
17. امام خمینی، شرح چهل حدیث، دفتر نشر امام، 1380. ص 267 و 268.
18. سوره نحل، آیه 42.
19. چهل حدیث، ص 214.
20. همان، ص 215 و 216.
21. سوره توبه، آیه 129.
22. سوره یونس، آیه 71.
23. سوره یس، آیه 74.
24. سوره هود، آیه 56.
25. همان، آیه 88.
26. سوره یوسف، آیه 67.
27. سوره آل عمران، آیه 122.
28. همان، آیه 159.
29. سوره نحل، آیه 99.
30. سوره طلاق،آیه 3.
31. کلینی، اصول کافی، ترجمه سید جواد مصطفوی، انتشارات اسلامیه، ج 2، باب توکل.
32. نیشابوری، فتال، روضة الواعظین، انتشارات فیض کاشانی، چاپ دهم، ص 215.
33. تبریزی، میرزا جواد آقا ملکی، رساله لقاء اللّه، انتشارات فیض کاشانی، چاپ دهم، ص 215.
34. چهل حدیث، ص 217.
35. نراقی، ملا مهدی، جامع السعادات، دارالنعمان للطباعه و النشر، ج 3، ص 165.
36. سوره بیّنه،آیات 6 و 7.
37. سوره مجادله،آیه 22.
38. سوره توبه،آیه 100.
39. سوره مائده، آیه 119.
40. جامع السعادات، ج 3، ص 164.
41. رساله لقاء اللّه، ص 215.
42. سوره بقره، آیه 208.
43. چهل حدیث، ص 439.
44. سوره بقره، آیه 112.
45. سوره زمر، آیه 22.
46. سوره لقمان، آیه 21.
47. سوره شعرا، آیات 87 و 88 و 89.
48. سوره حج، آیه 34.
49. سوره انعام، آیه 125.
50. امام خمینی، سرالصلاة، دفتر نشر آثار امام، چاپ ششم، ص 83.
51. همان، ص 116.
52. صحیفه امام، ج 20، ص 437.
53. صحیفه امام، ج 20، ص 437.