۱۳۹۲/۱۰/۱۴
–
۲۷۹ بازدید
چرا عمر اجازه عبور عجمان را به مدینه نمی داد اصلا این روایت صحت دارد
با سلام . بله این گزارش صحت دارد. در این مورد به مطالب زیر میتوان اشاره نمود: اصطلاحا به این گروه موالی (گروه های غیرعرب) می گفتند که عمدتاً ایرانی بودند. اینها گروهی از ایرانیان (حدود بیست هزار نفر) [1] بودند که قبل از جنگ قادسیه به سپاه اسلام پیوسته و در کوفه ساکن شده بودند و بعدها ایرانیان دیگر نیز به آنها ملحق شده بودند. موالی از همان آغاز پذیرش اسلام و ورود به جامعة مسلمانان و سکنی ٰ گزیدن در کوفه، سعی کردند تا با بستن پیمان «ولاء» با قبایلی همچون بنیتمیم، پایگاه اجتماعی خود را مستحکم سازند. [2] آنان این انتظار به حقّ را داشتند که با توجّه به مساوات بین مسلمانان و عدم توجّه به نژاد و رنگ و زبان در اسلام، و نیز با توجّه به حدیث نبوی «مَوْلَی الْقَوْمِ مِنْهُم» (موالی هر قومی، همانند افراد آن قوم هستند)، [3] مسلمانان عرب آنان را همانند خود دانسته و تمامی حقوقی را که اسلام برای یک مسلمان لحاظ کرده برای آنان نیز در نظر گیرند. می توان گفت: اوّلین گام های تبعیض در مورد موالی و تحقیر آنان، در زمان عمر، خلیفه دوّم برداشته شد. او هنگام تأسیس دیوان حقوق، و مرتّب کردن مقرّری مسلمانان، در تعیین مقدار آن، ملاک هایی مانند سبقت در پذیرش اسلام، شرکت در جنگ های اوّلیّه همانند بدر، هجرت از مکه به مدینه و بالاخره ملاک شرف قبیله ای را مدّ نظر قرار داد و برای دارندگان مزیّتهای یاد شده، بیش از دیگران مقرّری تعیین کرد. [4] او در پرداخت مقرّری، عرب را بر عجم ترجیح داد. [5]
عمر ممنوع کرد که کسی از عجم ها ارث ببرد، مگر عجمی که در سرزمین عرب به دنیا آمده باشد. [6] او به پسران غیرعرب که به حدّ بلوغ رسیده بودند، اجازه ورود به مدینه را نمی داد. [7] مسعودی (مورخ مشهور) در اینباره می نویسد: عمر به هیچ یک از عجم ها اجازه ورود به مدینه را نمی داد. [8]
[1] . ابوحنیفة دِیْنَوَری، الاخبار الطِّوَال ، ص424.
[2] . ر.ک: بَلاذُری ، فتوح البلدان ، ص279.
[3] . احمد حنبل، مسند ، ج7، ص18، ح 19014؛ ج رجی زیدان، تاریخ التمدن الاسلامی ، ج2، ص329.
[4] . طبری، تاریخ الامم و الملوک ، ج3، ص614؛ و نیز ر.ک: بَلاذُری ، فتوح البلدان ، ص441 به بعد.
[5] . ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه ، ج8، ص111.
[6] . مالک بنانس، الموطّأ ، ج 2، ص520: حدثنی عن مالک، عن الثّقة ، انه سمع سعید بنالمُسَیِّب یَقول: ابیٰ عمر ابنِالخَطاب ان یُورث احداً مِنَ الاعَاجِم الاّ احَداً وُلِدَ فِی العَرَب. و نیز ر.ک: سُلَیْم بنقَیْس، کتاب سُلَیْم بنقَیْس ، ص282.
[7] . ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه ، ج12، ص185؛ جلالالدّین سیوطی، تاریخالخلفاء ، ص149.
[8] . مُرُوجُالذَّهَب، ج2، ص329.
عمر ممنوع کرد که کسی از عجم ها ارث ببرد، مگر عجمی که در سرزمین عرب به دنیا آمده باشد. [6] او به پسران غیرعرب که به حدّ بلوغ رسیده بودند، اجازه ورود به مدینه را نمی داد. [7] مسعودی (مورخ مشهور) در اینباره می نویسد: عمر به هیچ یک از عجم ها اجازه ورود به مدینه را نمی داد. [8]
[1] . ابوحنیفة دِیْنَوَری، الاخبار الطِّوَال ، ص424.
[2] . ر.ک: بَلاذُری ، فتوح البلدان ، ص279.
[3] . احمد حنبل، مسند ، ج7، ص18، ح 19014؛ ج رجی زیدان، تاریخ التمدن الاسلامی ، ج2، ص329.
[4] . طبری، تاریخ الامم و الملوک ، ج3، ص614؛ و نیز ر.ک: بَلاذُری ، فتوح البلدان ، ص441 به بعد.
[5] . ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه ، ج8، ص111.
[6] . مالک بنانس، الموطّأ ، ج 2، ص520: حدثنی عن مالک، عن الثّقة ، انه سمع سعید بنالمُسَیِّب یَقول: ابیٰ عمر ابنِالخَطاب ان یُورث احداً مِنَ الاعَاجِم الاّ احَداً وُلِدَ فِی العَرَب. و نیز ر.ک: سُلَیْم بنقَیْس، کتاب سُلَیْم بنقَیْس ، ص282.
[7] . ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه ، ج12، ص185؛ جلالالدّین سیوطی، تاریخالخلفاء ، ص149.
[8] . مُرُوجُالذَّهَب، ج2، ص329.