خانه » همه » مذهبی » راههاي رسيدن به آرامش رواني از نگاه قرآن

راههاي رسيدن به آرامش رواني از نگاه قرآن

مقدمه:

دستيابي به آرامش واقعي يكي از خواسته هاي هميشگي بشر بوده است و دراين راستا انسان در طول تاريخ تلاشها و رنج هاي بسياري را به جان دل پذيرفته است. بي شك بخش وسيعي از تلاشهاي علمي بشر و كشف رازهاي ناگشوده جهان طبيعت به منظور دسترسي به امكاناتي بوده است كه آرامش و آسايش را براي انسان به ارمغان آورد ازسوي ديگر مطالعات آكادميك و تحقيقات روانشناسي پيرامون آرامش و اضطراب و عوامل و موانع هريك بخش قابل توجهي از پژوهش هاي علوم انساني را به خود اختصاص داده است.

درسالهاي اخير كوشش هاي زيادي در زمينه روان درماني افرادي كه دچار بيماري هاي رواني و اضطراب هاي شخصيتي و عدم تعادل آن هستند، انجام شده است و در اين زمينه روش هاي مختلفي براي روان درماني پديد آمده است كه هيچ كدام موفقيت مورد انتظار را در ازميان بردن يا پيشگيري ازبيماري هاي رواني كسب نكرده است. برخي از تحقيقات نشان مي دهد كه ميانگين درمان از 70 درصد تجاوز نمي كند. وانگهي حال عده اي از بيماران پس از روان درماني گاه بدتر هم شده و يا بيماري پس ازمدتي بازگشته است. از اين رو روانشناسان به دنبال يافتن علت اين امر برآمدند و ازطريق آمارگيري به اين نتيجه رسيدند كه مهمتريم عامل در درمان بيماريهاي رواني «دين» است و درصد بهبودي بيماراني كه معتقد به دين هستند بسيار بيشتر از ديگران است. لذا آنان بر اين باورند كه «ايمان بدون شك موثرترين درمان بيماري هاي رواني بويژه اضطراب و افسردگي است.» ويليام جيمز فيلسوف و روان شناس آمريكايي مي گويد: «ايمان نيرويي است كه بايد براي كمك به انسان در زندگي وجود داشته باشد. فقدان ايمان زنگ خطري است كه ناتواني انسان را در برابر سختي هاي زندگي اعلام مي دارد.»

كارل يانگ روان كاو مي گويد: «درطول سي سال گذشته افراد زيادي از مليت هاي مختلف جهان متمدن با من مشورت كردند و من صدها تن از بيماران را معالجه و درمان كرده ام اما از ميان بيماراني كه در نيمه دوم عمر خود به سرمي برند (يعني از سي و پنج سالگي به بعد) حتي يك بيمار را نيز نديدم كه اساساً مشكلش نياز به گرايش ديني در زندگي نباشد. به جرأت مي توانم بگويم كه تك تك آنان به اين دليل قرباني بيماري رواني شده اند كه آن چيزي را كه اديان موجود در هر زمان به پيروان خود مي دهند نداشتند و تك تك آنان فقط وقتي به دين و ديدگاههاي ديني بازگشته بودند به طور كامل درمان شدند.»

بنابراين حتي جوامع غربي هم متوجه شده اند كه براي درمان بيماري هاي روحي بايد به دين پناه برد و چون دين اسلام خاتم اديان و اكمل اديان است پس منشأ اصلي آرامش را بايد در آن جست. قرآن كريم كه بزرگترين معجزه پيامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) است و تمام آنچه را كه بشر براي هدايت نياز داشته ودر آن آمده است، كاملترين نسخه براي آرامش روح است. از اين رو برآنيم تا با نگاهي اجمالي ديدگاه قرآن را در مورد آرامش روحي ورواني و راههاي رسيدن به آن را مورد بررسي قرار دهيم.

راههاي رسيدن به آرامش رواني ازنگاه قرآن

1- ايمان:

ايمان عبارت است از باور وتصديق قلب به خدا ورسولش،آنچنان باور وتصديقي كه هيچگونه شك و ترديدي بر آن وارد نشود. تصديق مطمئن وثابت ويقيني كه دچار لرزش وپريشاني نشود وخيالات ووسوسه ها در ان تأثير نگذارد وقلب واحساس در رابطه با آن گرفتار ترديد نباشد.

در قرآن در سوره مباركه فتح مي خوانيم: “هوالذي انزل السكينه في قلوب المؤمنين ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم… ” «اوكسي است كه آرامش را در دلهاي مؤمنان نازل كرد تا ايماني به ايمان شان بيافزايند…». اولين برداشتي كه صورت مي گيرد اين است كه بدون ايمان، آرامش روحي ورواني وجود ندارد. يا حداقل اينگونه مي توان گفت كه يكي از عوامل ايجاد آرامش دارابودن ايمان به خدا مي باشد. به تعبير علامه طبا طبايي «ظاهرا مراد از سكينت در اين آيه آرامش وسكون نفس واطمينان آن، به عقائدي است كه به آن ايمان آورده ولذا نزول سكينت را اين دانسته كه ”ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم” تا ايماني بر ايمان سابق بيفزايند. پس معناي آيه اين است كه: خدا كسي است كه ثبات واطمينان را لازمة مرتبه اي از مراتب روح است در قلب مؤمن جاي داد تا ايماني كه قبل از نزول سكينت داشته بيشتر وكاملتر شود.»

يقيقا داشتن آرامش در زندگي نخستين چشمه خوشبختي است وكسي كه از اين نعمت محروم باشد از نعمت خوشبختي نيز محروم است وهيچگاه طعم خوشبختي را نخواهد چشيد. انسان بي ايمان در دنيا با انديشه وافكار موهوم وبا نگراني هاي فراوان دست به گريبان است. ولذا دائما در درون خود دچار پيكاري بزرگ است وهميشه هم در انتخاب مسير زندگي ودر تصميم گيريهايش دچار سر در گمي است. ولي بر خلاف آن انسان با ايمان از همة اينها آسوده است وهمة افكار واهداف وانديشه هارا تحت لواي يك هدف گرد آورده است وفقط به خاطر آن تلاش مي كندوبه سوي آن مي شتابد وآن عبارتست از خشنودي خداي متعال. ديگر كاري به اين ندارد كه مردم از او خشنود باشند يا بر او خشم گيرند. ولذا هيچ وقت سردر گم نيست وهميشه در يك آرامش روحي به سر مي برد.
راجع به ايمان وفوايد آن در قرآن آيات فراواني وجود دارد، ولي چون در اينجا بحث ما روي عوامل آرامش دور مي زند

لذا نمي توان به صورت مبسوط به اين موضوع پرداخت. با اين حال جا دارد به يكي از آيات كه با بحث ما ارتباط دارد اشاره كنم:
آية «الذين آمنوا ولم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئك لهم الامن وهم مهتدون» ” (آري) آنها كه ايمان آوردند،وايمان خود را با شرك وستم نيالودند، ايمني تنها از آن آنهاست وآنها هدايت يافتگانند”
اين آيه متضمن يك تأ كيد قوي است زيرا مشتمل است بر اسنادهاي متعددي كه همگي آنها در جمله اسميه است. به تعبير علّامه طباطبايي نتيجة اين تأكيدهاي پي در پي اين است كه نبايدبه هيچ وجه در اختصاص (امنيّت)و(هدايت)براي مؤمنين شك وترديد داشت واين آية شريفه هم دلالت مي كند براينكه امنيّت (آرامش)وهدايت از خواص وآثار ايمان است. البته به شرط اينكه روي اين ايمان با پرده هايي مثل شرك وستم پوشيده نشود. ومراد از ظلم در اين آيه به معناي چيزهايي است كه براي ايمان مضرّ بوده وآن را فاسد وبي اثر مي سازد. كه اكثر مفسرين آنرا شرك دانسته واين را از آية(انّ الشرك لظلم عظيم) استفاده كرده اند.

به هر حال با توجه به اين آيات وآيات ديگر مي توان به اين اصل مهم رسيد كه: امنيت وآرامش روحي تنها موقعي به دست مي آيد كه در جوامع انساني دواصل حكومت كند، ايمان وعدل اجتماعي.

بگر پايه هاي ايمان به خدامتزلزل گرددواحساس مسئوليت در برابرپروردگار ازميان برودوعدالت اجتماعي جاي خود را به ظلم وستم بسپارد،امنيت در چنان جامعه اي وجود نخواهد داشت وبه همين دليل با تمام تلاش وكوششي كه جمعي از انديشمندان جهان براي برچيدن بساط نا امني هاي مختلف در دنيا مي كنندروز به روز فاصلة مردم جهان از آرامش وامنيت واقعي بيشتر مي گردد. دليل اين وضع همان است كه در آيه فوق اشاره شده. پايه هاي ايمان لرزان وظلم جاي عدالت را گرفته است. تأثير ايمان در آرامش وامنيت روحي براي هيچكس جاي ترديدنيست همانطور كه ناراحتي وجدان وسلب آرامش رواني به خاطر ارتكاب ظلم بر كسي پوشيده نمي باشد.

2- ذكر:

ذكر درلغت:

دركتاب العين،كهنترين فرهنگنامة ادب عرب آمده است: ”الذّكر: الحفظ للشيء وتذكره وهو منّي علي ذكر”- ‌ذكرنگاه داشتن چيزي وازآن يادكردن است،چنانچه گفته مي شود من به ياد او هستم_والذّكر: جري الشيءعلي لسانك تقول جري منه ذكر_ذكرعبارتست از جاري شدن چيزي بر زبان انسان چنانچه گفته مي شود يادي از او به ميان آمد_”

ذكر در اصطلاح:
معناي جامع ذكر همان يادآوري به قلب وزبان است كه گاهي در برابر غفلت وگاهي در برابر نسيان به كار مي رود.
غفلت به معني توجّه نداشتن به علم ونسيان به معناي زايل شدن معني از ذهن است.
بعد از روشن شدن معناي ذكر خوب است به رابطه اين واژه با عوامل آرامش بپردازيم.
قرآن يكي از عوامل آرامش را ”ذكر”(ياد خدا)معرفي كرده است. چنانچه مي فرمايد:
«الّذين آمنوا وتطمئنّ قلوبهم بذكر الله الا بذكر الله تطمئنّ القلوب» «آنها (كساني كه به خدا برمي گردند)كساني هستند كه ايمان آورده اند، ودلهايشان به ياد خدا مطمئن (وآرام) است،آگاه باشيد،تنها با ياد خدا دلها آرامش مي يابد»
اطمينان به معني آرامش وقرار گرفتن است ودل مطمئن، همان نفس مطمئنّه است كه در آية:
(يا ايّتها النفس المطمئنّه ارجعي الي ربك راضيه مرضيه فادخلي في عبادي واد خلي جنّتي) آمده است كه پاداش كسي كه با ياد خدا به اين مقام (اطمينان) رسيده، درآمدن در سلك بندگان خدا وورود به بهشت است.

مراد از(ذكرالله) ياد خدا، مطلق توجّه انسان به خداست. درتزاحم زندگي وانبوهي كارها وتنگناههاي موجود ودر اضطرابي كه بسياري ازمردم را نابود مي كند دل آرامي، با ياد خدا آرامش مي گيرد. ازاين رو سزاوار است كه دشواريهاي دروني خود را به ذكر خداوند چاره كنيم. زيرا برترين چاره اي كه مي توان از آن بهره برد به ويژه در زمان ما كه روزگار اضطرابات وهيجانها ودر گيريهاست واتعمار شرق وغرب آن را دامن مي زند. ياد خدا تنها به ذكر زباني نيست اگرچه يكي از مصاديق روشن ياد خداست. زيرا آنچه مهم است به ياد خدا بودن در تمام حالات خصو صا در وقت گناه است.
” بركات ياد خدا: 1- يادنعمتهاي خدا عامل شكر است 2- . يادقدرت او سبب توكّل بر اوست 3- ياد الطاف او ماية محبّت است 4- ياد قهر و خشم او عامل خوف (ترس)از اوست 5- ياد عظمت وبزرگي او سبب خشيّت در مقابل اوست 6- ياد علم اوبه پنهان و آشكار ماية حيا و پاكدامني ماست7- ياد عفو وكرم او ماية اميد وتوبه است8- ياد عدل او عامل تقوي وپرهيزگاري است”

درمعراج السعاده درباره ذكر حقيقي آمده است كه:
«ذكر حقيقي عبارتست از ياد نمودن خدا در دل وچون زبان هم به موافقت دل حركت كند نور علي نور است واما مجرد ذكر زبان اگر چه هر گاه به قصد قربت وثواب باشد فايده بسيار برآن مترتب است اما اثر انس ومحبّت وياد خدا در دل حاصل نمي شود.» پس ذكرحقيقي ذكري است كه در دل به ياد خدا بودن را همراهي كردن واگرفقط بازبان خدا را ياد كنيم ولي دردل از ياداو غافل باشيم، اين نوع ذكر، ذكر حقيقي وتأثير گذار به حساب نمي آيد ولذا قطعا ذكري كه لقلقه زبان باشد اثر آرامش بخشي هم نخواهد داشت.

به هر حال قرآن يكي از عوامل آرامش را ذكر معرفي مي كند. وآن ذكري مي تواند عامل آرامش باشد، كه ذكر حقيقي (ذكر قلبي)باشد. ذكرقلبي است كه روح همة عبادتهاي عمليّة مي باشد.

پس اگر انسان در اكثر اوقات به دل متوجّه خداي متعال باشد وبه زبان بر اذكاري كه از طريق شرع رسيده، مداومت كند انس بهحق پيدا مي كند وكسي كه با خداوند انس گرفته باشد به آرامش واقعي رسيده است. چرا كه خداوند بهترين وامنيّت بخش ترين موجود مي باشد. وكسي نيست كه بتواند مقابله با قدرت الهي را داشته باشد. پس به حق بايد گفت كه كسي به ّرامش واقعي خواهد رسيدكه با خدا مأنوس باشد. بهترين راه انس به خدا،ياد اوست. وبهترين نوع ياد خداوند هم (نماز)است. چرا كه فرمود: ”اقم الصلوه لذكري” (نماز را براي ياد من به پا دار)

3- توكّل:

توكّل از ريشة (وكل) مي باشد. وبه معني وكيل گرفتن وواگذاري كارها به وكيل مي باشد.
در مجمع البحرين آمده است كه: التوكّل علي الله: انقطاع العبد في جميع ما يأمله من المخلوقين
يعني: «بنده براي رسيدن به آرزوهايش از همة مردم قطع اميد كند وتنها به خداوند اميد داشته باشد وحوائجش را تنها از او بخواهد» واين است معناي توكل بر خدا.

قرآن يكي ديگر از عوامل آرامش را “”توكّل “” واگذاري همة امور به خدا معرفي مي كند. به عنوان نمونه در سوره مباركه طلاق مي خوانيم””ويرزقه من حيث لايحتسب ومن يتوكل علي الله فهو حسبه انّ الله بالغ امره قد جعل الله لكل شي ء قدرا”” “”واورا از جايي كه گمان ندارد روزي مي دهد، وهر كس بر خدا توكّل كند كفايت امرش را مي كند، خدا فرمان خود را به انجام مي رساند وخدا بر هر چيزي اندازه اي قرار داده است””

كساني كه در زندگي احساس فقر وناداري مي كنند ويا دچار ناراحتيها ونگراني هاي ديگري شده اند، براي رفع همة اين مشكلات بهتر است به قدرتي كه فوق قدرتهاست وفنا ناپذير است اعتمتد كنند. وخود را به او بسپارند. وچون قدر تي بالاتر از قدرت الهي نيست بهتر است بر او تكيه كنندوخود و زندگي خود را به او بسپارند. چرا كه به خير ومصلحت بندگانش واقف است. منظور از توكّل بر خدا اين است كه انسان تلاشگر كار خود را به خدا واگذارد وحلّ مشكلات خويش را از او بخواهد. كسي كه داراي روح توكّل است هرگز يأس ونا اميدي را به خود راه نمي دهد ودر مقابل مشكلات احساس ضعف وزبوني نمي كند. ودر برابر حوادث سخت مقاوم است. وهمين حالت موجب مي شود كه او در درون خود احساس امنيّت وآرامش كند ولذا قدرت او براي رفع مشكلات چند برابر مي شود و به راحتي سختيها ومشكلات را تحمّل مي كند.
در حديث معراج مي خوانيم كه وقتي پيامبر (ص)در پيشگاه خداوند سؤال كرد كه: ”ايّ العمال افضل” فرمود: ” ليس شي ء عندي افضل من التوكل عليّ والرضا بما قسمت” يعني: چيزي نزد من از توكل بر من وراضي بودن به تقسيم من، با فضيلت تر نيست.

علامه طباطبايي در كتاب شريف الميزان مي فرمايد: مؤمن ابن ترس را به خود راه ندهد كه اگر از خدا بترسدو حدود اورا محترم شمارد وبه اين جهت از آن محرمات كام نگيرد،خوشي زندگي اش تأمين نشود وبه تنگي معيشت دچار گردد،نه،اين طور نيست. چون رزق از ناحيه خداوند تعالي ضمانت شده وخداوند قادر است كه از عهده ضمانت خود برآيد. (ومن يتوكل علي الله فهو حسبه)كسي كه بر خدا توكل كند از نفس وهواهاي آن وفرمانهايي كه مي دهد خود را كنار بكشد واراده خداي سبحان رابر اراده خود مقدم بداردوعملي راكه خداوند از او مي خواهد بر عملي كه خودش دوست دارد ترجيح دهدوبه عبارتي ديگربه دين خدا متدين شود وبه احكام او عمل كند،(فهو حسبه)چنين كسي كه خدا كافي وكفيل او خواهد بودوآن وقت آنچه كه او آرزو كند خداي تعالي هم همان را برايش مي خواهد. البته آنچه را كه او به مقتضاي فطرتش مايه خوشي وزندگي وسعادت خود تشخيص مي دهد نه آنچه را كه واهمة كاذبش سعادت وخوشي مي داند. واينكه فرمود: خدا كافي وكفيل اوست علّت اين است كه خداي تعالي آخرين سبب است كه تمامي سببها به او منتهي مي شود.

به هر حال اين نتيجه گيري قطعي است كه كسي ميتواندآرامش را در زندگي خود داشته باشد كه قدرتي كه همة قدرتها به قدرت او ختم مي شود را پشتيبان خود بداند. واگر وكالت همة امور زندگي اش را به او بسپارد يقينا احساس آرامش به او دست خواهد دادونگران نتيجه وعاقبت كار نيست چرا كه عاقبت همة امور به دست خداست.

4- تقوي وپرهيزگاري:

تقوي از ماده (وقايه) به معني نگهداري است وبه اين معني كه انسان خود را از زشتيها وبديها وآلودگيها وگناهان نگه مي دارد.
تقوي يك نيروي كنترل دروني است كه انسان را در برابر طغيان شهوات حفظ مي كند ودرواقع نقش ترمز نيرومندي را دارد كه ماشين وجود انسان را در پرتگاهها حفظ واز تند رويهاي خطرناك، باز مي دارد.
به همين دليل امير المؤمنين علي (ع)تقوا را به عنوان دژنيرومند دربرابر خطرات گناه شمرده است. آنجا كه مي فرمايد: ” اعلموا عبادالله آنّ التقوي دار حصن عزيز “(اي بندگان خدا ! بدانيد كه تقوا قلعه ا ي محكم وغيرقابل نفوذ است.)
در مورد تقوا هم آيات فراواني در قرآن آمده اسصت يكي از آياتي كه به موضوع ما مربوط مي شود ومي توان اين برداشت را از آن داشت كه تقوي از عوامل آرامش است،آيه شريفة:
(الا انّ اولياء الله لاخوف عليهم ولا هم يحزنون الّذين آمنوا وكانوا يتّقون لهم البشري في الحيوه الدنيا والآخره….)
«آگاه با شيد (دوستان و) اولياي خدا نه ترسي دارند ونه غمگين مي شوند همانا كه ايمان آوردندو(از مخالفت فرمان خدا)پرهيز مي كردند در زندگي دنيا وآخرت،شاد(ومسرور)ند.
كه دراين آيه اهل ايمان وتقوا را بشارت داده است كه براي آنها در دنيا وآخرت ترس وناراحتي وجود نداردوآنها در امنيت وآرامش به سر مي برند. در مجمع البيان آمده است كه: خوف از نظر معني با فزع وجزع نظير يكديگرندوآن اضطراب دل از وقوع امري ناگوار است. ومقابل آن امنيت وآرامش است. وحزن، سختي اندوه است ومقابل آن سرور وخوشحالي است.
پس با توجه به اين آيه مي توان گفت كه دوستان واولياي الهي كه خود را متصف به دو صفت ايمان وتقوا كرده با شند، در دنيا وآخرت در امنيت وآرامش به سر مي برند واين وعده اي است از طرف خدا وند، وخداوند هم خلف وعده نمي كند.

دو نكته از الميزان ذيل اين آيه:
1- قرآن با آوردن كلمة (آمنوا) فهمانده است كه اولياء خدا قبل از ايمان آوردن تقوايي مستمر داشته اند. فرموده: (الّذين آمنوا) وسپس بر اين جمله عطف كرده كه (وكانوا يتّقون) وبا آوردن اين جمله مي فهماند كه اولياء خدا قبل از تحقق ايمان از آنان دائما تقوي داشته اند ومعلوم مي شود كه ايمان ابتدايي مسبوق به تقوا نيست بلكه ايمان وتقواي افرادمعمولي متقاربندوبا هم پيدا مي شوند ويا بر عكس اولياء خدا، اوّل ايمان در آنان پيدا مي شود وبعدا به تدريج داراي تقوا مي گردند، آن هم تقوايي مستمر ودائمي. پس منظور از ايمان مرتبة ديگري از مراتب ايمان است غير از مرتبةاوّل كه در افراد معمولي يافت مي شود.

2- ترس وناراحتي كه از احوال طبيعي وعارضي انسانهاست ويك امر فطري به حساب مي آيد، چگونه مي توان آن را از وجود اوليائ خدا منتفي دانست ؟
در پاسخ بايد گفت: حزن وخوف از احوال طبيعي وعارضي است كه در طبيعت همة انسانهاوجود دارد لكن چون كسي كه توحيد سراسر وجودش را فرا گرفته است، خوف واندوه وحبّ وبغض را از خدا مي داندواين اولياءالهي از هيچ چيزي نه در دنيا ونه در آخرت نمي ترسندواندوهناك نمي شوند وتنها ترسي كه دارند از خداي سبحان است.
آري كساني كه اين دو ركن اساسي ايمان وتقوا را داشته باشند چنان آرامش را در درون جان خود احساس مي كنند كه هيچ يك از طوفانهاي زندگي آنها را تكان نمي دهد. بلكه به مضمون روايت (المؤمن كالجبل الراسخ لا تحركه العواصف) همچون كوه در برابر تند باد حوادث استقامت به خرج مي دهند.

5- توبه:

توبه وباز گشت از گناه وحركت به سوي خدا، تنها راه نجات گناهكاران، وسيله تقرّب ودوستي با خدا، تبديل كننده سيئات به حسنات ومايةاميد نا اميدان ونخستين مقام عارفان واوّلين منزل سالكان كوي دوست است. توبه با همةخواصي كه دارديك خاصيّت ويژه وممتاز، براي توبه كننده دارد، وآن ايجاد آرامش واطمينان روحي ورواني است. چرا كه كسي كه خود را گنه كار مي داند در يك بحران روحي به سر مي بردكه با توبه اين بحران روحي تبديل به آرامش وسكون خاطر فرد مي شود.

راغب مي گويد: «التوب: ترك الذنب علي اجمل الوجوه وهو ابلغ وجوه الاعتذار. فان الاعتذار علي ثلاثه اوجه: امّا ان يقول المعتذر: لم افعل،اويقول: فعلت لاجل كذا،او فعلت واسأت وقد فعلت ولارابعلذلك وهو الاخير هو التوبه»

“توب (كه عبارت ديگر توبه است) به معناي ترك گناه، به زيباترين صورت است. وآن رساترين وبليغترين وجه از وجوه معذرت خواهي است. زيرا عذر خواستن بر سه نوع است: يا آنكه شخص عذرخواه مي گويد: فلان كار را نكردم، يا مي گويد: آن كار را كردم ولي منظورم از اين كار چنين وچنان بوده است(به تعبير بهتر در صدد توجيه كردن كار خود بر مي آيدوموجهد انستن آن)، يا اينكه مي گويد: آن كار را كرده ام (ويا آن گناه را كرده ام) ولي بد كرده ام وديگر بار تكرار نخواهم كردواز آن دست خواهم كشيد، قسم چهارمي براي عذر خواهي متصوّر نيست وقسم آخر، همان توبه است. “

در قرآن آيات فراواني پيرامون توبه وفوايد آن وجود دارد. يكي از آياتي كه به گونه اي اشاره به موضوع مورد بحث ما داردوبه گونه اي آرامش را در نهاد گنه كاران ايجاد مي كندوآنها را به رحمت الهي اميد وار مي سازد اين آيه شريفه است كه: «قل يا عبادي الّذين اسرفوا علي انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله انّ الله يغفر الذنوب جميعا انّه هو الغفور الرحيم»

(بگو اي بندگان من كه بر خود اسراف وستم كرده ايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خداوند همة گناهكاران را مي آمرزد زيرا او بسيار آمرزنده ومهربان است.)
چون خاصيّت توبه بازگشت به خداوند است وموجب تخليّة روان از فشار گناه مي شود وحالت پاكي وطهارت نخستين را به انسان بر مي گرداند. براي همين احساس آرامشي عميق وجود انسان را فرا مي گيرد. ووقتي آرامش روحي ورواني ايجاد شد، انسان در زندگي به توفيقات عجيبي دست پيدا مي كند.

علّامة طبا طبايي (رضوان الله تعالي عليه) توبه را به دو قسم تقسيم كرده اند:
«يكي توبة خدا، كه عبارت است از برگشتن خدا به سوي عبد”به رحمت”، وديگري توبة عبد، كه عبارتست از برگشتن بنده به سوي خدا”به استغفار”ودست برداشتن از معصيّت»

علماي اخلاق راجع به شرط قبولي توبه وپذيرش آن در كتابهايشان به اين بحث پرداخته اند واز مجموع مطالبي كه وجود دارد به اين جمع بندي مي توان رسيد كه شرط پذيرش توبه به سه صورت خلاصه مي شود:
ا- رجوع وبازگشت از گناه 2- ندامت وپشيماني واقعي از گناه 3- عزم بر ترك گناه وتكرار نكردن آن.

6- انس با قرآن:

قرآن كه خود يك نسخة شفا بخش براي همة دردها مي باشد، خود را به عنوان يك عامل جهت تسكين قلبها ومحكم كردن دل وآرام بخش معرفي مي كند. وهر كس با اين نسخة الهي انس بيشتري داشته باشد وبر خواندن آن مداومت داشته باشد احساس اطمينان وآرامش بيشتري بر وجودش حاكم مي شود.

قرآن خطاب به پيامبر (ص) مي فرمايد: «وقال الّذين كفروا لو لا نزّل عليه القرآن جمله واحده كذلك لنثبت به فؤادك ورتّلناه ترتيلا»

(وكافران گفتند: چرا قرآن يكجا بر او نازل نمي شود ؟! اين به خاطر آن است كه قلب تورا به وسيله آن محكم داريم و(از اين رو)آن را به تدريج بر تو خوانديم.)

از اين آيه بر داشت مي شود كه به تدريج خواندن قرآن ومداومت برآن موجب استحكام قلب ودل مي شود. ووقتي كه قلب انسان ثابت ومحكم شد، هيچ غم وناراحتي نمي تواند آرامش آن را بر هم بزند.

” كلمة فؤاد به معناي قلب است ومراد از آن چيزي است كه انسان با آن اشياء را درك مي كندوآن همان نفس انسان است. “

پس همانگونه كه نزول تدريجي قرآن بر قلب آن حضرت (پيامبر (ص))موجب آرامش وسكون نفس ويا استحكام نفس او مي گردد؛ تلاوت مستمر وانس مداوم با آيات قرآن، مي تواند موجب تثبيت قلوب وآرامش نفس هر كسي گردد.

در جاي ديگر خداوند تلاوت اين كتاب آسماني را موجب ترفيع درجات ايمان معرفي مي كند:
«انّما المؤمنون الذين اذا ذكرالله وجلت قلوبهم واذا تليت عليهم آياته زادته ايمانا وعلي ربهم يتوكّلون»
(مؤمنان تنها كساني هستند كه هر گاه نام خدا برده مي شود دلهاشان ترسان مي گرددوهنگامي كه آيات او برآنها خوانده مي شود ايمانشان افزونتر مي گرددوتنها بر پروردگارشان توكّل دارند.)
وهمچنين برا ي اينكه بر ايمان مؤمنين افزوده شود آرامش را بر آنها نازل ميكند:
” هو الذي انزل السكينه في قلوب المؤمنين ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم”
(او (خداوند) كسي است كه آرامش را در دلهاي مؤمنان نازل كردتا ايماني بر ايمانشان بيفزايد.)
از جمع بندي اين چند آيه مي توان به اين نتيجه رسيد كه: آرامش واطمينان قلوب ودلها ونفوس، نصيب قاريان وتلاوت كنندگان قرآني مي شود كه از درجات ايماني بهره مند باشند وهر چه انس آنها با قرآن بيشتر باشد، درجات ايمانشان بالاتر مي رود و هرچه درجات ايمان بالاتر باشد آرامش واطمينان وامنيّت بيشتري را احساس مي كنند.

7- اميد:

وقتي انسان گمان داشته باشد كه در آينده نعمتي نصيب او خواهد شدكه از آن لذّت مي برد و بهره مند مي شود، از اين انديشه، احساس خوب وحالت مطلوب وشيريني به وي دست مي دهد كه ما آن را ”رجاء” مي ناميم.

يكي از عواملي كه موجب آرامش افراد مي شوداميد داشتن به آينده اي روشن است.
اميد، به انسان حالت نشاط وشادابي مي دهد وبرعكس نا اميدي به انسان احساس يأس وسرشكستگي وضعف وناتواني مي دهد. انسان نااميدهميشه شكست خورده است وانسان اميدوار در همة صحنه ها پيروزميدان است.

در اميد يك حالت انتظار به بهره مند شدن از تمتعات ونعمتها در انسان ايجاد مي كند واحساس خوش آيندي در دل او زنده مي كند واورا به تلاش وحركت وا مي دارد.
در قرآن كريم آيات زيادي راجع به اميد وجود داردواين حقيقت با تعابيري مثل رجاء ويأس وقنوط آورده شده است.

به عنوان نمونه در سوره مباركه يوسف آمده است كه:
«يا بنيّ اذهبوا فتحسسوا من يوسف واخيه ولاتايئسوا من روح الله انّه لا ييئس من روح الله الاّ القوم الكافرين»
(پسرانم! برويد واز يوسف وبرادرش جستجو كنيد واز رحمت خدا مأيوس نشويد كه تنها گروه كافران از رحمت خدا مأيوس مي شوند.)
حضرت يعقوب سفارش مي كند كه فرزندانش از جستجو براي پيدا كردن يوسف وبرادرش نا اميد نشوند،چرا كه نا اميدي نوعي كفر است. چون انسان مؤمن وبا ايمان كه خدا را وقدرت او را باور دارد ورحمت الهي راهمواره مشاهده مي كند، مگر ممكن است با اين حال، ازرحمت وعنايت خدا نا اميد باشد. فقط كساني كه از خدا جدا هستند، احساس نا اميدي در وجودشان دارند.
انسان، بدون اميد، خصوصا اميد به رحمت الهي نمي تواند زندگي خوب وآرامي را داشته با شد. وافراد نا اميد ومأيوس درزندگي تعادل روحي خوبي ندارند. وبراي همين شيريني ولذّت زندگي را نمي چشندوهميشه در يك حالت نگراني واضطراب وهراس به سر مي برند.
براي اينكه بتوان در زندگي در همه عرصه ها پيشرفت كرد مي بايست در ابتداي كار به عاقبت آن كار اميدواربود، وگرنه با نا اميدي دست ودل انسان به كار نمي آيد.
اميد، محرك انسان براي رسيدن به خواسته ها وآرزوهاست. اينكه قرآن كساني كه از رحمت الهي نا اميد هستندرا جزء كافران به حساب مي آوردبراي اين است كه يأس ونا اميدي از رحمت خدا، در حقيقت محدود كردن قدرت خداست.

نكته:
(روح) درآيه (لا تايئسوا من روح الله) به معني نفس با نفس خوش است وهر جا كه استعمال مي شود كنايه از راحتي، كه ضدّ تعب وسختي دارد.
وسفارش قرآن به اميدوار بودن به رحمت الهي يهني اميد داشتن به زندگي وحيات كه در آن انسان احساس آرامش وراحتي مي كند پس مي بايست در زندگي اميد داشت. خصوصا اميد به خداوند،كه اين اميد ماية بركات زيادي ازجمله آرامش روحي ورواني براي انسانها مي باشد.

8- دلداري و تسلّي دادن

گاهي مواقع اتفاقات ناگوار وحوادث دردناك در زندگي رخ مي دهد، آنقدر عرصه بر انسان تنگ مي شود وروح وروان آدمي به هم مي ريزد كه از شدّ ت ناراحتي نمي داند چه بكند؟وبه كجا برود؟و…

در اين لحظات اگر كسي كنار انسان باشد كه اظهار هم دردي كند واورا دلداري دهد، چنان آرامشي وجود فرد دردمند را فرا مي گيردوچنان فشار روحي او تخليّه مي شود كه قابل توصيف نيست.

لذا يكي از عواملي كه موجب تسكين وآرامش افراد غمديده وگرفتار وناراحت مي شود، دلداري دادن واظهار همدردي كردن با آنهاست.

قرآن هم در چند جا، به اين مسئله اشاره كرده است. به عنوان نمونه، در جريان داستان حضرت لوط،وقتي آنحضرت از نافرماني وفسادي كه امتش مرتكب مي شدند به ستوه آمده بودوسخت ناراحت بود، خداوندفرشتگاني را مأمورمي كند تا بر لوط وارد شوند.
«ولمّا ان جاءت رسلنا لوطا سي ء بهم وضاق بهم ذرعا وقالوا لاتخف ولاتحزن انا منجّوك واهلك الّا امرأتك كانت من الغابرين»

(هنگامي كه فرستادگان ما نزد لوط آمدند از ديدن آنها اندوهگين شدع گفتند،نترس وغمگين مباش، تو وخانواده ات رانجات خواهيم داد، جز همسرت را كه در ميان قوم باقي مي ماند.)

فرشتگان وقتي ديدند لوط در غمّ وغصّه وناراحتي به سر مي برد، او را دلداري دادند.. به او گفتند كه ناراحت وغمگين مباش. چرا كه تو وخانواده ات (به جز همسرت) نجات پيدا مي كنيد ومابقي گنه كاران به عذاب مي رسند.

به گفته بعضي از مفسرين: لوط براي قوم خود رنجيده وناراحت بود، زمانيكه ديد بلاء عظيم وعذاب الهي متوجّه آنان مي شود، قلبش گرفت وراه چاره وسياست بر او تنگ شد وديگر از عذاب خداوند نتوانست جلوگيري كند. براي همين وقتي ملائكه را ديد، سخت آزرده شد. چرا كه فكر مي كردآمدن ملائكه نشان از وقوع عذاب باشد.

ملائكه وقتي اورا در اندوه ودل تنگي ديدند، گفتند: بر ما وبر خودت نترس وآزرده مباش. وبهر آنچه از عذاب بر قومت نازل نمائيم نگران نباش. ما فرستاده خدا هستيم وما تو وخانواده ات را از عذاب نجات خواهيم داد. به جز همسرت كه در عذاب باقي خواهد ماند.

به اين وسيله دلداري دادن ملائكه نگراني را از دل حضرت لوط بيرون بردند واورا آرام كردند.
نمنه اين داستان در مورد خضرت ابراهيم هم نقل شده كه ملائكه براي دلداري دادن به او وارد شدند.
خلاصه مسئله دلداري دادن از جهت روحي ورواني آثار بسيار مطلوبي دارد. وناراحتي شخص آسيب ديده را كم مي كندواز فشار روحي ورواني او مي كاهدوموجبات آرامش اورا فراهم مي كند.

9- استعاذه (پناهندگي به خدا):

يكي از خطرناكترين اموري كه موجب هلاكت آدمي وساقط شدن او از انسانيّت وآدميّت است، وسوسة شيطاني است. وچون شيطان براي گمراه كردن انسان ونابودكردن او قسم خورده است، لذا از هيچ كاري دريغ نمي كند. وبزرگترين سلاح را براي نابودي انسان،وسوسه كردن او به امور خلاف وگناه مي داند.

وقتي شيطان انسان را وسوسه مي كندتا گناه ومعصيّت ونافرماني امر خدا را انجام دهد، براي كساني كه اهل ايمان هستندوخداپرست هستند،يك حالت اضطراب وترس وترديددر وجود آنها ايجاد مي شودواز عاقبت انجام اين كارمي ترسند.
خداوند در قرآن براي اين افرادراه نجاتي رابراي خلاصي از وسوسةشيطان نشان داده است واين راه، راه نجات از آن اضطراب وترديد ودلهره ورسيدن به آرامش واطمينان قلبي از رضايت خداوند هم هست.

آن راه «استعاذه يا طلب پناهندگي» از خداوندبراي رهايي از شرّ وسوسه هاي شيطان است.
در سوره مباركه اعراف آمده است: «وامّا ينزغنّك من الشيطان نزغ فاستعذ بالله انّه سميع عليم»
(وهرگاه وسوسه اي از شيطان به تو رسيد،به خداپناه بر،كه شنوا وداناست)
پس يكي از امري كه باعث ايجاد آرامش وراه رسيدن به اطمينان نفس است،پناه بردن به خداوند سبحان است. پناه بردن به كسي كه پناه بي پناهان است. وهمه درسايه لطف الهي احساس امنيّت وآرامش مي كنند.

درمفردات آمده است كه: نزغ(وارد شدن ومداخله در امري براي خرابكاري وفاسد كردن آن) است. بعضي ديگرگفته اندكه:

نزغ يه معني تكان دادن واز جاي كندن ووارد كردن است وغالبا درحالت غضب به كار مي رود. بعضي ديگر گفته اندكه به معني وسوسه است.

در هر صورت نزغ به هر معني از معاني كه گفته شده باشد، فرقي نمي كند. ومي توان اينگونه بيان داشت كه وسوسه هاي شيطان بيشتر در حالت غضب وخشمناكي انسان كارگر مي افتد. وانسان را در ورطة گناه وعصيان مي اندازد. در اين حالت يعني حالت خشم وغضب بهترين كار، پناه جستن به خداوند است.

چنانچه در اين آيه هم به اين مطلب اشاره شده است. معمولا در انجام دادن امور خير واعمال پسنديده، شيطان انسان را وسوسه مي كندتا از انجام آن پشيمان شود. پسبهتر است هميشه قبل از انجام كاري اوّل از شرّ شيطان به خدا پناه بريم، وبگوييم: “اعوذ بالله من الشيطان الرجيم”وبعد آن كار را انجام دهيم.

در حديث آمده كه وقتي آيه 199 اعراف(يعني آيه قبل از آيه مورد بحث): ”خذ العفو وأمر بالعرف وأعرض عن الجاهلين ” نازل شد. كه به پيامبر سفارش مي كند تا در برابر جاهلان تحمّل كند. پيامبر عرضه مي دارد: پروردگارا با وجود خشم وغضب چگونه مي توان تحمل كرد.
آيه نازل مي شود كه (واماينزغنك…)وبه پيامبر دستور ميدهد كه در چنين هنگامي خود را به خدا بسپار وبه او پناهنده شو.

شبيه به اين آيه در سوره مباركه فصلت (آيه 36) آمده است. پس در نتيجه گيري كلّي از اين آيه اينگونه مي توان برداشت كرد كه: يكي از خطرناكترين حيله هاي شيطان براي نابودي انسان وسوسه است ووسوسه بيشتر در حالت خشم وغضب مؤثر واقع مي شود. لذا دراين حالت كه روح آدمي از تعادل برخوردار نيست وروان او به هم ريخته ودلهره وترديد وترس سراغ او آمده، بهترين راه پناه بردن به خداست تا از شرّ وسوسه هاي شيطان خلاص شويم وبه آرامش روحي ورواني برسيم.

10- صبر:

صبر كه از ديدگاه قرآن به عنوان والاترين وبالاترين درجه دين داري است به عنوان عامل آرامش هم مطرح مي شود.

مطمئن ترين كشتي نجات وكليد هر خير وخوبي ودروازه خوشبختي وكامراني دنيا وآخرت صبر است. آيات زيادي براي صبر وصابران ولطف الهي براي اهل صبر در قرآن آمده است.
برخي از اين آيات به طور مستقيم با بحث ما ارتباط پيدا مي كند. به طور مثال در سوره مباركه آل عمران مي خوانيم كه:
«…. ان تصبروا وتتّقوا لا يضركم كيدهم شيئا انّ الله بما يعملون محيط»
(اگر اسنقامت وپرهيزگاري پيشه كنيد نقشه هاي (خائنانه) آنان، به شما زياني نمي رساند، خداوند به آنچه انجام مي دهند،احاطه دارد.)
در اين آيه به ياران پيامبر (ص) كه در ميدان رويارويي با دشمن قرارگرفته اند مي فرمايد: اگر اهل صبر وصابران ِ باتقوي باشيد، ضرري از ناحيه دشمن به شما وارد نمي شود ودر امنيت وآسايش قرار خواهيد گرفت. يعني: اهل صبر وصابران با تقوي از نيرنگ دشمنان در امانند.
همچنين در سوره مباركه بقره مي فرمايد: «ولنبلونكم بشي ء من الخوف والجوع ونقص من الاموال والانفس والثمرات وبشّر الصابرين الّذين اذا اصابتهم مصيبه قالوا انا لله وانا اليه راجعون اولئك عليهم صلوات من ربهم ورحمه واولئك هم المهتدون»
(قطعا همة شما رابا چيزي از ترس وگرسنگي وكاهش درمانها وجانها وميوه ها آزمايش مي كنيم وبشارت ده به استقامت كنندگان، آنها كه هرگاه مصيبتي به ايشان مي رسد، مي گويند ما از خداييم وبه سوي او باز مي گرديم. اينها همانها هستند كه لطف ورحمت خدا شامل حالشان شده وآنها هستند هدايت يافتگان.)
در اين آيه هم خداوند به اهل صبر مژده مي دهد وبعد هم بر آنها درود ورحمت مي فرستد وآنها را هدايت يافتة واقعي معرفي مي كند. حال با اين عنايت خاصي كه خداوند نسبت به صابران داردمي توان اهل صبر رادر امنيت وآرامش دانست. چرا كه ” انّ الله مع الصابرين” و” والله يحب الصابرين”. خداوند با صابران است وآنها را دوست مي دارد. وكسي كه خداوند پشتيبان او باشد واورا دوست بدارد يقينا امنيت وآرامش هم براي او فراهم مي شود.

ازطرفي، صبر وتحمل موجب بالارفتن ومحكم شدن روح آدمي مي شود. وهرچه رشد روحي داشته باشددر مقابل مشكلات وگرفتاريها وناراحتيها، باآرامش بيشتري برخورد مي كند ودر نتيجه در مقابل آنها از پاي در نمي آيد ومشكلات وناراحتي ها را به راحتي حلّ مي كند.
” صبر زمينه هاي فراواني داردكه انسان مي بايست درهمة زمينه ها مراقبت كندوافسار نفس خود را به دست گيرد. زمينه هايي مانند: صبر بر بلاهاي دنيا، صبر در برابر خواهشهاي نفس، صبر در مقام فرمانبرداري خداوند، صبر در راه تبليغ دين وتحمل زخم زبانها وآزار واذيتهاي مردم، صبردر ميدان جنگ وصبردرمقام معاشرت بامردم و…. “

قرآن همة مارا در مواقع رويارويي با خطرات ومشكلات وناراحتي ها وغم وغصه هاو… به دو عامل آرامش بخش دعوت مي كند 1- صبر2- نماز
«يا ايها الذين آمنوا واستعينوا بالصبر والصلوه انّ الله مع الصابرين»
پس با كمك صبر وبردباري وخواندن نماز كه بهترين راه ياد خداست، آرامش را به زندگي خود هديه كنيم.

11- دعا:

انسان در امواج زندگي ودر كش وقوس رنج ها به تكيه گاهي نيازمند است كه به آن پنبه ببرد ودرون پر اضطراب خود رابدان آرام بخشد.

خواندن دعا وتضرّع كردن در درگاه خداوند يكي از عواملي است كه آرامش را در وجود آدمي ايجاد مي كند. دعا ونيايش همان پل ارتباطي عالم ماده با ملكوت است.
دعا ونيايش تسلّي بخش دلهاي خسته وماية روشني وصفاي جان ونيروبخش انسان در برابر مشكلات وفرازونشيبهاي زندگي است. ” انسان موجودي است بي نهاين كوچك، وقتي در برابر آفريدگارش كه بي نهايت بزرگ است قرار مي گيردوخود را، حتي كمتر از قطره اي در برابر اقيانوس وذرّه اي در مقايسه با كهكشانها مي يابد، احساس كوچكي در برابر آن غظمت، اورا به كرنش ونيايش وا مي داردوهمة عظمت در همين احساس نيازمندي است. آنچه كه اين «هيچ»را به آن «همه»پيوند مي زند دعاست. كم نيستند كساني كه دلهره، نگراني، ترس،اضطراب وتشويش خاطر را در مقاطع خطر وسختي ها وبحرانها،با داروي “دعا” درمان مي كنند. “

قرآن هم به اثر آرامش بخشي دعا اشاره مي كند. آنجا كه مي فرمايد:
«خذ من اموالهم صرقه تطهرهم وتزكيهم بها وصلّ عليهم انّ صلوتك سكن لهم والله سميع عليم»
(از اموال آنها صدقه اي (زكات) بگير تا به وسيله آن آنها را پاك سازي وپرورش دهي،وبه آنها(هنگام گرفتن زكات) دعا كن كه دعاي تو مايه آرامش آنهاست وخداوند شنوا وداناست).
اينكه خداوند به پيامبر (ص) مي فرمايد: براي مردم در قبال گرفتن زكات دعا كن، منظور از اين دعا دعاي خير به جان ومال آنهاست. ونفوس آنها به دعاي پيامبر سكونت وآرامش مي يافت.
براي همين مي توان اين برداشت را از اين آيه كرد كه: دعاي خير در حقّ يكديگر موجب تسكين وآرامش روحي ودعا كننده ودعا شونده، مي شود.

استفاده ديگر ازاين آيه اينكه در مقابل هر كاري كه ديگران انجام مي دهند، تشكر وسپاسگذاري وتقدير انجام شود، كه موجب تشويق افراد وهكچنين موجب شخصيّت دادن به افراد مي شود، كه نتيجه اين كار هم تقويّت روحي
وآرامش بخشي وتعادل روحي براي اوست.
بايد توجّه داشت كه دعا وتضرّع به درگاه خداوند، باعث كاهش شدّت واضطراب مي شود، زيرا مؤ’ن مي داند كه خداوند، اجابت كردن دعاي اورا تضمين فرموده است ووقتي كه براي رفع مشكلاتش وبراي برآورده شدن حاجاتش دست به دعا بر مي دارد، به رفع آنها اميد وار است. ” وقال ربكم ادعوني استجب لكم “
(بخوانيد مرا تا اجابت كنم شمارا)
پس بهترين پناهگاه وامن ترين جايگاه براي غلبه بر نگرانيها وناراحتي ها ورسيدن به آرامش وامنيّت، رو آوردن به مذهب ودين ودر نهايت، دعا ونيايش است.

12- عبادت (نماز،روزه، زكات):

خداوند در قرآن براي اينكه شخصيّت مردم را پرورش دهد وآنهارا به يك تعادل روحي برساند. براي همين يكسري عبادات را به آنها واجب كرده است كه آنها هميشه براي ساخت شخصيّت خود در حال تمرين وممارست باشند.

” عباداتي همچون نماز وروزه وزكات وحج را واجب كرده است. انجام منظم اين عباذات در اوقاتي معين، اطاعت از خداوند وامتثال اوامر الهي را به مؤمن ياد مي دهدوباعث مي شود كه او همواره با خضوعي كامل در تمام كارها به خداوند نظر داشته باشد. همچنين صبر وتحمل سختيها وجهاد با نفس وتسلط بر خواسته ها واظهار محبّت ونيكي به مردم را به او مي آموزدوروحيه همكاري وهمبستگي اجتماعي اورا رشد مي دهد. “
همة اينها موجب كامل شدن شخصيت افراد مي شود ودر نتيجه تعادل روحي افراد فراهم مي شود ودر نهايت به ارامش روحي، رواني خواهد رسيد.

نماز:

كلمه نماز نشان مي دهدكه رابطه اي بين انسان وپروردگارش وجود دارد.
وقوف خاشعانه وخاضعانه انسان در نماز در برابر خداوند متعال، به او نيرويي معنوي مي بخشد كه حسن صفاي روحي وآرامش قلبي وامنيت رواني را در او بر مي انگيزد. چون انسان در نماز (البته اگر به طور صحيح وشايسته برگزار شود) با تمام اعضاي بدن وحواس خود متوجّه خدا مي شود واز همه اشتغالات ومشكلات دنيا روي بر مي گرداند وبه هيچ چيز جز خدا وآيات قرآن كه در نماز بر زبان مي آورد، فكر نمي كند.

همين روي گرداني كامل از مشكلات وهموم زندگي ونينديشيدن به آنها در اثناي نماز باعث ايجاد حالتي از آرامسازي كامل وآرامش روان وآسودگي عقل در انسان مي شود.
اين حالت آرامسازي وآرامش رواني ناشي از نماز، از نظر در ماني تأثير بسزايي در كاهش شدّت تشنجات عصبي (ناشي از فشار زندگي روزانه وپايين آوردن حالت اضطرابي كه برخي از مردم دچار آن هستند) دارد.

قرآن در سوره مباركه رعد مي فرمايد: «الا بذكرالله تطمئن القلوب» (آگاه باشيد تنها با ياد خدا دلها، آرامش مي يابد) ودر سوره مباركه طه مي فرمايد: «اقم الصلوه لذكري» (نماز را براي ياد من به پا دار).

حال وقتي اين دو آيه را كنار هم قرار مي دهيم به اين نتيجه مي رسيم كه نماز براي ايجاد اطمينان قلب وآرامش تأثيرات فراواني دارد. از لحاظ رواني آشكار كردن مشكلات ومسائل وگرفتاريها وناراحتيها وبيان آنها براي شخصي ديگر موجب آرامش رواني وتخليه فشار روحي مي شود. حال اگر بيان مشكلات براي يك دوست صميمي چنين تأثيري بر آرامش روان
آدمي مي گذارد پس بازگو كردن آن در محضر خداوند كه از همه كس به ما نزديكتر است وبه ما مهربانتر است يقينا آرامش بخشتر وتسكين دهنده تر مي باشد.

روزه:

روزه هم از نظر تقويت روح وروان آدمي كمك بسيار خوبي براي انسان مي باشد. چرا كه نخوردن ونياشانيدن از ساعتي خاص تا ساعتي خاص آن هم به دستور خالق وآفريدگار اين عالم وهمه هستي،نوعي تمرين براي انسان از جهت كنترل شهوات وغرائز مي باشد. روحيه صبر وتقوا را در آدمي پرورش مي دهد. لذا در مقابل ناملايمات خود بي تابي وآشفتگي نشان نمي دهد.
«يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم الصيام كما كتب علي الذين من قبلكم لعلكم تتقون»
(اي افرادي كه ايمان آورده ايد روزه بر شما نوشته شد همان گونه كه بر كساني كه قبل از شما بودند نوشته شد، تا پرهيزگار شويد.)

تداوم تمرينِ مهار كردن شهوات وتسلط بر آنها به مدت يكماه،سبب تقويت اراده انسان مي شود. ووقتي اراده انسان قوي شد ديگر در مقابل ناملايمات وگرفتاريها احساس ضعف از خود نشان نمي دهد وبا آرامش كامل به رفع آن گرفتاري ونگراني مي پردازد.

زكات:

زكات عبادتي است كه اسلام آنرا بر مسلمانان واجب كرده است. ومنظور از اين كار، پرداخت بخشي از اموال به كساني كه نيازمند هستند ويا مصرف بخشي از مال در مصارفي كه منفعت عمومي داشته باشد.

با اين كار روحيه مشاركت وهمكاري وهمدردي كردن با ديگران خصوصا فقرا را در آدمي زنده مي كند. ودر مقابل روحيه بخل ومال پرستي وخود خواهي را از آدمي دور مي كند.
قرآن در سوره مباركه بقره،چهار عامل آرامش بخشي را مطرح مي كند كه يكي از آنها پرداخت زكات است.

«انّ الذين آمنوا وعملواالصالحات واقامواالصلوه وءاتواازكاه لهم اجرهم عند ربهم ولاخوف عليهم ولا هم يحزنون»
(كساني كه ايمان آورده اند واعمال صالح انجام داده اند ونماز بر پا داشته اند وزكات را پرداخته اند، اجرشان نزد پروردگارشان است ونه ترسي برآنهاست ونه غمگين مي شوند.)

13- عفت وپاكدامني:

عفّت “نقطه مقابل شكم پرستي وشهوت پرستي است كه از مهمترين فضائل انساني محسوب مي شود.
راغب در مفردات عفّت را اينگونه معني مي كندكه، به معني ” پديد آوردن حالتي در نفس است كه آدمي را از علبه شهوت باز مي دارد. وعفيف كسي است كه داراي اين وصف باشد. “
حال رابطه عفت وپاكدامني باآرامش در چيست؟

بايد گفت: اولا نتيجه عفت وپاكدامني، دارا شدن طهارت نفس است وطهارت وپاكي نفس يك آرامشي را با خود براي انسان به همراه دارد.
وثانيا انسانهاي عفيف فكرشان كمتر به امور جنسي وشهوي مشغول مي شود ووقتي فكر آنها كنترل شد دل مشغولي آها نسبت به اين امور كمتر خواهد شد ولذا تعادل روحي پيدا مي كنند. براي همين انسانهاي عفيف به مراتب از افراد لا ابالي وهوس باز و… از آرامش روحي وتعادل شخصيتي بيشتري در زندگي بر خوردارند.
يكي از آياتي كه مي توان اين مطلب را از آن برداشت كرد در سوره مباركه نور است:
«قل للمؤمنين يغضّوا من ابصارهم ويحفظوا فروجهم ذلك ازكي لهم انّ الله خبير بما يصنعون»
(به مؤمنان بگو چشمهاي خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گيرند،وعفاف خودرا حفظ كنند، اين براي آنها پاكيزه تر است، خداوند از آنچه انجام مي دهند آگاه است.)

در اين آيه به دو مسئله مهم كه رعايت كردن آنها موجب طهارت وپاكي انسان مي شود اشاره مي كند، كه هر دوي آنها از موجبات آرامش است. كنترل چشم وپوشاندن وحفظ كردن عورتين از نگاه ديگران، از لوازمات پاكدامني وعفاف هستند.

كنترل چشم يكي از دستورات مهم علماي اخلاق براي كنترل فكر وجلوگيري از انديشه هاي باطل است. چراكه وقتي چشم كنترل شد وآنچه كه نمي بايست ببيند، نديد، فكر هم طبيعتا مشغول اين امور نمي شود. ووقتي فكر انسان مشغوليت نداشت،قلب هم مشغوليت پيدا نمي كند. ونتيجه كنترل چشم، رسيدن به آرامش روحي وآرامش فكري وآرامش جسمي و… مي شود.

نكته:
” يغضّوا”درآيه كذشته از ماده غضّ به معني كم كردن ونقصان است كه در بسياري از موارد در كوتاه كردن صدا يا كم كردن نگاه به كار مي رود.
بنا براين آيه نمي گويد مؤمنان بايد چشمهاي خود را فرو ببندند،بلكه مي گويد بايد نگاه خود را كوتاه كنند. واين تعبير لطيفي است،به اين منظور كه اگر انسان به راستي هنگامي كه بازن نامحرم (يا چيز ديگري كه نگاه به آن جايز نيست ويا نگاه به آن ضرورت ندارد) روبرو مي شود، بخواهد چشم خود را به كلّي ببندد ادامه راه رفتن ومانند آن براي او ناممكن مي شود. امّا اگر نگاه را از صورت واندام او برگيرد وچشم خود را پايين اندازد، گويي از نگاه خويش كاسته است وآن صحنه اي را كه ممنوع است از منطقه ديد خود به كلّي حذف كرده است.

دراين ايه علاوه بر اينكه حفظ چشم وكنترل آن را راه رسيدن به پاكي وآرامش معرفي كرده است همچنين پاكدامني وعدم ارتكاب به زنا وپوشش عورتين از نگاه ديگران را نيز يكي از راههاي رسيدن به آرامش وپاكي معرفي فرموده است.

” يحفظوا فروجهم ذلك ازكي لهم”
” اين دو روش (يعني كنترل چشم وپوشش شرمگاه از نگاه ديگران)براي دين ودنياي افراد نافع تر وبراي پاك ماندن از تهمت مفيدتر وبه تقوي نزديكتر است”
براي همين وقتي كسي خود را از تعرّض وبرخورد با نامحرمان حفظ كند يقينا تهمت ارتكاب فساد وفحشاء ومنكرات با او زده نمي شود ودر نتيجه اعصاب وروان او به هم ريخته نمي شودوجنگ ودعوا وخونريزي بر پا نمي گردد. واز طرفي ” حفظ شرمگاه انسان را از آلودگي ها وعواقب ناگوار بيماريهاي آميزشي حفظ مي كند”

امروزه يكي از اموري كه بسياري از خانواده ها را تهديد مي كند وآنها را به نابودي واز هم پاشيدگي مي كشاند، شيوع بيماريهايي است كه در اثر بي بند وباري افراد پديد آمده است مانند بيماري بسيار خطرناك ايدز، كه هر روز آمار مبتلايان به ايدز افزوده مي شود.
يكي از راههاي انتقال اين بيماري ارتكاب به زنا وآميزشهاي جنسي است. كساني كه مبتلا به اين بيماري مي شوند، در جامعه مورد طرد واقع مي شوند وافراد با ديد بد به آنها نگاه مي كنند.
براي همين آنها دچار به هم خوردگي تعادل روحي ورواني مي شوند و هميشه مضطرب وپريشان حال هستند. حال اگر همه به توصيه قرآن عمل مي كردند وچشم خود را از گناه وارتكاب به گناه مي پوشاندند ودامن خود را به فسادهاي اخلاقي مانند: زنا و… آلوده نمي ساختند، ديگر دچار چنين معضلي نمي شوند ودر نهايت زندگي شان سرشار از آرامش وامنيت مي شد.

14- محبّت، نيكوكاري واحسان به ديگران:

انسان تشنه محبت ونيكي مي باشد. واگر از محبت ونيكي واحسانِ كسي بهره مند شد، احساس آرامش وامنيت وجئد اورا مي گيرد.

خداوند براي اينكه همه ما به داشتن اين روحيه،روحية محبت كردن به ديگران تشويق كند،پاداش كساني كه (اهل محبت وكمك واحسان به ديگران هستند واسباب امنيت وآرامش ديگران را فراهم مي كنند) را،رساندن آنها به مقام امنيت وآرامش در دنيا وآخرت بيان مي كند.

«بلي من اسلم وجهه لله وهو محسن فله اجره عند ربه ولا خوف عليهم ولاهم يحزنون»
(آري، كسي كه روي خود را تسليم خود كند ونيكوكار باشدپاداش او نزد پروردگارش ثابت است، نه ترسي بر آنهاست ونه غمگين مي شوند)

پس مي توان از اين آيه اين برداشت را كردكه افراد نيكوكار وخدمت رسانِ به مردم، كه موجبات آرامش ديگران را فراهم مي كنند خداوند هم در مقابل آرامش وامنيتِ دنيا وآخرت آنها را فراهم مي كند.

نيكي به ديگران وشاد كردن دل ديگران، يك خوشحالي شادابيِ روحي را نصيب انسان مي كند ويك آرامش رواني را به انسان مي دهد كه قابل وصف نيست. منظور از احسان هم فقط، نيكي به ديگران نيست بلكه به تعبير الميزان ” مراد به احسان عمل صالح است. ” بنابراين به تعبير قرآن راه رسيدن به آرامش وامنيت در دنيا وآخرت مشروط به دو شرط است 1- تسليم خدابودن 2- عمل نيك انجام دادن. (آن هم به صورت مستمر وسيره عملي وروش دائمي داشتن).

امنيت وآرامش مطلق در دنيا وآخرت را از (ولاخوف عليهم ولاهم يحزنون) مي فهميم چون به صورت مطلق آمده است ومقيد به قيدي نشده است. وبه افرادي كه اهل احسان هستند مژده آرامش وامنيت هميشگي وجاويدان را مي دهد وبه انها مي فهماند كه ” روزنه اطمينان بر آنها بسته نمي شود وآثار اميد بخشي اسلام واحسان وآرامش حاصل از آن ورهايي از انگيزه هاي خوف وحزن دائم ة همان گشوده شدن درِ بهشت بر روي مسلم ومحسن مي باشد.

باديگران احساس برادري كردن از سفارشات قرآن كريم است. «انماالمومنون اخوه»
هميشه در تنهايي به انسان احساس ترس واضطراب دست مي دهد. ولي وقتي با گروه باشد حسّ آرامش براي اوايجاد مي شود. پس براي اينكه با گروه باشد لازم است اين گروه را حفظ كند وبراي حفظ گروه، محبت واحسان به آنها لازم است.

همكاري با ديگران وكمك مالي ومعنوي به آنها در قالب انفاق وصدقه ة هديه وايثار وگذشت وعفو وبخشش و… مي تواند انسان را در ميان گروه دوست داشتني كند.
پيامبر (ص) در حديت قدسي از محبت وتعاون ميان مردم به صورت عامل جلب محبت خداودست يابي به آرامش واطمينان وامنيت ياد مي كند. آنجا كه مي فرمايد: «قال الله تعالي: حقت محبتي للمتحابين فيّ وحقت محبتي للمتزاورين فيّ، وحقت محبتي للمتجالسين فيّ، الذين يعمرون مساجدي بذكري، ويعلمون الناس الخير، ويدعونهم الي طاعتي اولئك اوليائي الذين اظلهم في ظل عرشي واسكنهم في جواري وآمنهم من عذابي وادخلهم الجنه قبل الناس بخمسمأته عام يتنعمون فيها وهم فيهاخالدون» پيامبر بعد از ذكر اين حديث فرمودند: (الا ان اولياء الله لاخوف عليهم ولاهم يحزنون)

15- اصلاح:

اصلاح كه به معني درست كردن وعيوب را بر طرف كردن مي آيد. در قرآن كه گاهي به صورت مطلق استعمال شده مي توان برداشت كرد كه منظور، هم اصلاح خويشتن است وهم اصلاح جامعه وديگران.

اگر انسان خودش را اصلاح كند يعني اخلاق ورفتار درستي پيدا كند ثمرة اين اصلاح، رسيدن به آرامش روحي ورواني است. چرا كه خودسازي يعني پاكسازي روح از آلودگيهاي اخلاقي، وطهارت وپاكي روح، تسكين دهنده وآرامش بخش مي باشد.
اصلاح جامه هم چنين تأثيري بر افراد جامعه مي گذارد، يعني اگر جامعه اي اصلاح شد وآلودگيها وتخلفات وجنايا ت در آن جامعه به حد اقل رسيده، همه كساني كه در آن جامعه هستند احساس امنيت وآرامش مي كنند وترس ودلهره و… از وجودشان بيرون مي رود.
پس براي اينكه حس امنيت وآرامش فضلي زندگي انسان را بگيرد لازم است اول به اصلاح خويش وبعد به اصلاح جامعه پرداخت. اگر همه اين كار را وظيفه خود بدانند، فضاي اين جامعه براي همه گلستان مي شود.

قرآن در سوره مباركه اعراف مي فرمايد:
«يا بني آدم اما يأتينكم رسل منكم يقصون عليكم آياتي فمن اتقي واصلح ولاخوف عليهم ولا هم يحزنون»

(اي فرزندان آدم اگر رسولاني از خود شما به سراغتان بيايند كه آيات مرا براي شما بازگو كنند (ازآنها پيروي كنيد) زيرا آنها كه پرهيزگاري پيشه كنند وعمل صالح انجام دهند (ودر اصلاح خويش وديگران بكوشند) نه ترسي برآنها هست ونه غمناك هستند.)
با توجّه به اين آيه مي توان گفت كه كوشش در جهت اصلاح خويشتن وديگران، ترس وغم را از دل آدمي دور مي كند نه در اين دنيا نا امني وتهديد وترس سراغ آدمي مي آيد ونه در آخرت، چرا كه پاك سازي خويشتن وساختن نفس موجب رضاي الهي مي شودودر نتيجه امنيت اخروي آدمي تضمين شده است.

در جامعه اي كه انسانهاي مصلح واصلاح كننده وجود نداشته باشد، خطر نا امني وبي هويتي آن جامعه را تهديد مي كند. ودر مقابل اگر گروهي به اصلاح جامعه بپردازند وفساد وتباهي وجرم وخلاف را در آن جامعه نابود كنند. اين جامعه يك جامعه آرماني وايده آل مي شود كه از نعمت امنيت برخوردار است كه همه افراد آن جامعه هم از اين نعمت بهره مند مي شوند.

خاتمه:
دراين پژوهش سعي شد تا راههاي رسيدن به آرامش روحي ورواني را از ديدگاه قرآن دنبال كنيم. ولذا از بحثهاي حاشيه اي خودداري شده است. قطعا اين پژوهش كاملترين پژوهش دراين جهت نخواهد بود، وبايد در آينده نزديك با تحقيقي گسترده تر كاملتر گردد.

در اين تحقيق شايد آوردن مباحثي مانند ديدگاه روانشناسان يا تعريف روان و… ضروري به نظر مي آيد ولي به خاطر محدوديت هايي امكان آوردن آن بحثها وجود نداشت. ولي سعي دارم در تحقيقي ديگر اين نواقص رارفع كنم تا شايد اثري قابل قبول براي اهلش پديد آيد.

نویسنده: حسن عسگري

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد