دوست گرامی. کسی که می خواهد عاشق خدا شود اول باید عاشق خودش شود و خودش را خوب بشناسد و بداند که سعادت و کمالش در قرب به خدا است، وقتی عاشق خودش شد و سعی کرد خودش را به خدانزدیک کند هر قدر که نزدیکتر می شود بیشتر عاشق خدا می شود و این عشق به خود به عشق به خدا می انجامد. من عرف نفسه فقد عرف ربه. کسی که خودش را بشناسد ربش را خواهد شناخت همین طور کسی که عاشق خودش شود، عاشق پروردگارش خواهد شد. شما باید سعی کنید با خودسازی به خدا نزدیک شوید. ابتدا این کار با اختیار انسان انجام می شود و دشوار هم هست وباید تحمل کرد و بعد که قربی حاصل شد انسان کم کم عاشق خدا می شود. عشق چیزی نیست که انسان خودش بدست بیاورد، عشق را خدای متعال خودش در قلب انسان قرار می دهد. عشق چیست؟ چه آثاری در زندگی انسان دارد؟ آیا واژه عشق در قرآن به کار رفته است؟ شعرای فارسی زبان، عشق را اکسیر نامیده اند. کیمیاگران معتقد بودند که در عالم، ماده ای وجود دارد به نام اکسیر یا کیمیا که می تواند ماده ای را به ماده دیگر تبدیل کند. عشق مطلقاً اکسیر است و خاصیت کیمیا دارد.
عشق است که دل را دل می کند. اگر عشق نباشد، دل نیست، آب و گل است. از جمله آثار عشق، نیرو و قدرت است. محبت، نیرو آفرین است. ترسو را شجاع می کند. عشق و محبت، سنگین و تنبل را چالاک و زرنگ می کند و حتی از کودکان، تیزهوش تر می سازد. عشق است که از بخیل، بخشنده و از کم طاقت و ناشکیبا، شکیبا می سازد. عشق، نفس را تکمیل [می کند] و استعدادهای حیرت انگیز باطنی را ظاهر می سازد.
اثرعشق از لحاظ روحی، در جهت عمران و آبادی روحی است و از لحاظ بدن، در جهت گداختن و خرابی اثر عشق در بدن، درست عکس روح است؛ عشق در بدن، باعث ویرانی و موجب زردی چهره، لاغری اندام و اختلال هاضمه و اعصاب است. شاید تمام آثاری که در بدن وجود دارد، آثار تخریبی باشد، ولی نسبت به روح چنین نیست؛ تا موضوع عشق چه موضوعی و تا نحوه استفاده شخصی چگونه باشد؟
علاقه به شخص یا شیء، وقتی که به اوج شدت برسد، به طوری که وجود انسان را مسخر کند و حاکم مطلق وجود او گردد، عشق نامیده می شود. عشق، اوج علاقه و احساسات است. احساسات انسان، انواع و مراتب دارد.[جاذبه و دافعه علی (علیه السلام): صص 43 ـ 44. ]تو مپندار که مجنون سر خود مجنون شد
از سمک تا به سماکش کشش لیلی بود
عشق، قوای خفته را بیدار و نیروهای بسته و مهار شده را آزاد می کند نظیر شکافتن اتم ها و آزاد شدن نیروهای اتمی، [عشق،] الهام بخش است و قهرمان ساز. چه بسیار شاعران و فیلسوفان و هنرمندان که مخلوق یک عشق و محبت نیرومندند. عشق، نفس را تکمیل و استعداد حیرت انگیز باطنی را ظاهر می سازد. از نظر قوای ادراکی، الهام بخش [است] و از نظر قوای احساسی، اراده و همت را تقویت می کند و آن گاه که در جهت علوی متصاعد شود، کرامت و خارق عادت به وجود می آورد، عشق و روح را از مذیج ها و خلط ها پاک می کند و به عبارت دیگر، تصفیه گر است. صفات رذیله ناشی از خودخواهی از قبیل بخل، امساک، جبن، تنبلی، تکبر و عجب را از میان می برد. حقدها و کینه ها را زایل می کند و از بین بر می دارد گو این که محرومیت و ناکامی در عشق ممکن است به نوبه خود عقده و کینه تولید کند.
از محبت،تلخ ها شیرین شود/ از محبت، مس ها زرین شود
اثر عشق از نظر روحی و فردی غالباً تکمیلی است زیرا قوت و رقت و صفا و توحد و همت تولید می کند. ضعف و زبونی و کدورت و تفرق و کودنی را ازبین می برد. خلط ها که به تعبیر قرآن دسّ نامیده می شود، از بین برده و غش ها را زایل و عیار را خالص می کند.[ – جاذبه و دافعه علی (علیه السلام): صص 46 ـ 51]عشق معنوی و انسانی ؛ عشق ورزیدن به فضایل و خوبی ها و شیفتگی سجایای انسانی و جمال حقیقت است. پیروان عرفان و عشق حقیقى، از آنجا که جهان هستى، از جمله انسان را مظهر، آیات و نشان حضرت حق مى دانند؛ عشق به مظاهر و آفریده هاى او را در طول عشق به ذات پروردگار – که عشق حقیقى است – مى دانند.
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست / عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست ( سعدى)
عشق مقدس همچون نردبان، پل و مسیر ورودى به عالم عشق حقیقى است. عشق به امام، ریشه در عشق حقیقى دارد؛ زیرا عشق ما بر معشوق راستین، متمرکز است و به هر آنچه که از او است و بوى او را مى دهد و آیت او است، عشق مى ورزیم.
کاری که ما باید انجام دهیم خودسازی و تقرب به خدا است. انجام وظیفه و تکلیف است. اگر تکلیف به درستی انجام شود عشق را خدای متعال در قلب انسان قرار می دهد. قرب به خدا دو جهت دارد،
اول. قرب معرفتی است که باید خدا را خوب بشناسد و احکام خدا را یاد بگیرد.
دوم. قرب عملی است، یعنی باید با عمل وعبادت به خدا نزدیک شود. در این صورت اگر موفق شود گناه نکند و به وظایف خود عمل کند و به خدا نزدیک شود، عاشق خدا می شود و عبادت او از این پس عاشقانه خواهد بود نه صرفا از روی تکلیف،عبادت عاشقانه به عرفان و معرفت شهودی خدا منتهی خواهد شد.
سوم. یاد خدا، عاشق به کسی گویند که لحظهای خیال و فکر و ذکرش از معشوق جدا نباشد. عشق و محبّت و هجران معشوق آن چنان قلب و جان و روح عاشق را مسخّر نموده که آب و خواب و غذا را از او گرفته و او به چیزی جز معشوق نمیاندیشد. کسی جز او را نمیبینند. هر کس چنین نیست، عاشق نیست.(1)بر اساس این دو نکته می گوییم :عشق به خدا یعنی بریدن و رها شدن از خودپرستی، نفسپرستی و بتپرستی کهن و مدرن و در منزل «عبودیت و بندگی» منزل گزیندن. برای ماوای گزیدن در منزل عبودت و بندگی باید نسبت به معبود معرفت پیدا کرد. پس بکوش تا با افزودن معرفتت نسبت خدا، عاشق او شوی.عاشق خدا شدن و نزدیکی به خدا امری است که یک شب نمی توان به آن رسید ،بلکه نیازمند زمان و انجام اقداماتی است که مهم ترین آن عبارتند از:
1. معرفت:
کلید نیل به هدف نهایی معرفه الله است. بدون شناخت خداوند عاشق او شدن و نزدیکی به او امکان پذیر نیست. از این رو امام علی(ع) می فرماید:” اوّل الدّین معرفته؛ معرفت خدا سرآغاز دین است”. (2)
سیر و حرکت به سوی خدا و عشق و محبت او هنگامی پدید می آید و میسّر می شود که در اثر معرفت و آگاهی بیداری دل حاصل گردد و چراغ ایمان در دل روشن شود. روغن چراغ ایمان، عمل صالح و ترک گناه است.
لذا نخستین گام در شعلهور شدن، آتش عشق، داشتن شناخت درست از کمال و جلوههای معشوق است. تحصیل شناخت خدا، برای اکثر افراد بدون خودشناسی و شناخت تجلیات خدا میسر نیست.از این رو در روایات خودآگاهی و خودشناسی برترین شناختها دانسته شده است. شناخت ذات و صفات و همچنین شناخت نعمت های خدا و شکر آن نعمت ها در ایجاد علاقه انسان به خداوند تاثیر عمیقی دارد.
2- اطاعت:
برای دستیابی به مقام شکر و نیل به اجر عظیم و احاطه بر مسائل با روشن بینی خاص و کسب موفقیت، قرآن مجید تقوا را مطرح کرده که همه این موضوعات در قرب به پروردگار مؤثر است.
یک مثال ساده: برای استفاده از یک شاخه آهن یا درِ آهنی که زنگ زده و کثیف شده است، اول زنگارها وآلودگی ها را از آن پاک میکنیم و بعد با سمباده آن را جلا میدهیم و بعد روی آن رنگ میزنیم.
قلب و دل ما نیز چنین است اگر می خواهیم به مقام قرب الهی برسیم باید این مراحل را در نفس انسانی خود انجام دهیم. مسلّماً هر انسان دارای اخلاق ناجور و ناپسند مانند تکبر و خودخواهی و حسادت و… است. برای رسیدن به تقوای الهی و کسب فضائل ابتدا باید با آموختن علم اخلاق آنها را از نفس بزداییم و دل را جلا داده و آماده کِشت فضائل اخلاقی نماییم.آن وقت دل انسان در سایه تقوا، به مراحلی از یقین میرسد که عاشق خدا میشود و این عشق در زندگی او متبلور می شود.
3- عبادت:
در حدیث قدسی آمده است: ” هیچ بنده ای به وسیله عملی بهتر و محبوب تر از انجام واجبات (وترک گناهان و محرمات) به من نزدیک نشده است.”
بنابراین انجام واجبات ( نماز و روزه و سایر عبادت ها و انفاق مال و صله ارحام و کمک به ضعفا و دستگیری از فقرا) و ترک گناهان و محرمات ( گناهان صغیره و کبیره) محبوبترین عملی است که انسان را به خدا نزدیک می کند.بعد از انجام واجبات و ترک گناهان، کارهای مستحبی است که انسان را به خدا نزدیک می کند،
از این رو در ادامه حدیث قدسی خداوند می فرماید:
« بنده با به جا آوردن کارهای مستحب، به سوی من تقرّب پیدا می کند . با انجام کارهای مستحبی، چنان کمال می یابد و به من تقرّب پیدا می کند، که او را دوست دارم (یعنی بندة خدا، محبوب خدا می شود). وقتی کسی محبوب من گشت و او را دوست داشتم، گوش او می شوم، که با آن می شنود. چشم او می شوم که با آن می بیند. زبان او می گردم که با آن سخن می گوید . دست او می شوم، که با آن می دهد و می گیرد. پای او می شوم، که با آن راه می رود. وقتی (چنین بندهای) مرا بخواند، اجابت می کنم، وقتی از من چیزی را درخواست کند، به او خواهم داد».(3)
مفهوم حدیث این است: کسی که همه واجبات را انجام می دهد و از همه گناهان خود را دور می سازد و با کارهای مستحبی به خداوند تقرب می جوید، چشم و گوش و زبان و دست و پا و فکر و اندیشه و بالاخره همه اعضا و جوارح او در مسیری که رضایت و خشنودی خداوند است، تحرک و فعالیت خواهد داشت . هرگز خلاف رضای خدا نمیاندیشد و گام برنمیدارد. چنین شخصی همه دعاهایش مستجاب است.
مستحبات که بعد از واجبات انسان را به خدا نزدیک می کند، بسیار است . توان و طاقت و عمر انسان ، محدود و کوتاه است، پس در میان مستحبات باید محبوبترین و با فضیلتترین مستحبات را شناسایی کرد و آن ها را انتخاب نمود.
در اسلام به پاره ای از عبادات و مستحبات بیش تر تأکید شده مانند قرائت قرآن، نماز شب و تهجد و شب زنده داری، انجام نوافل روزانه، مناجات با خدا و راز و نیاز با او در دل شب، مقیّد بودن به خواندن نمازهای واجب در اول وقت ، همواره با وضو بودن، رعایت آداب و سنت ها در عبادات، تعقیبات نماز، شرکت در نماز جمعه و جماعات، سه روز روزه در هر ماه، زیارت اولیا، توسل به امامان، صله رحم، ذکر خدا و صلوات بر محمد و آل محمد، انتظار فرج امام زمان علیه السلام و عمل کردن به آن چه که لازمه منتظر واقعی است ،تولی و تبری و دوستی و دشمنی به خاطر خدا .
پی نوشت ها:
1. مجمع البحرین، واژه عشق.
2. نهج البلاغة، الإمام علی بن أبی طالب علیه السلام، دار الهجرة للنشر – قم ، خطبه 1، ص 30 .
3. الکافی، ثقة الإسلام الکلینی، دار الکتب الإسلامیة – طهران، 1365 ه. ش، ج 2، ص 352، حدیث 7
عشق است که دل را دل می کند. اگر عشق نباشد، دل نیست، آب و گل است. از جمله آثار عشق، نیرو و قدرت است. محبت، نیرو آفرین است. ترسو را شجاع می کند. عشق و محبت، سنگین و تنبل را چالاک و زرنگ می کند و حتی از کودکان، تیزهوش تر می سازد. عشق است که از بخیل، بخشنده و از کم طاقت و ناشکیبا، شکیبا می سازد. عشق، نفس را تکمیل [می کند] و استعدادهای حیرت انگیز باطنی را ظاهر می سازد.
اثرعشق از لحاظ روحی، در جهت عمران و آبادی روحی است و از لحاظ بدن، در جهت گداختن و خرابی اثر عشق در بدن، درست عکس روح است؛ عشق در بدن، باعث ویرانی و موجب زردی چهره، لاغری اندام و اختلال هاضمه و اعصاب است. شاید تمام آثاری که در بدن وجود دارد، آثار تخریبی باشد، ولی نسبت به روح چنین نیست؛ تا موضوع عشق چه موضوعی و تا نحوه استفاده شخصی چگونه باشد؟
علاقه به شخص یا شیء، وقتی که به اوج شدت برسد، به طوری که وجود انسان را مسخر کند و حاکم مطلق وجود او گردد، عشق نامیده می شود. عشق، اوج علاقه و احساسات است. احساسات انسان، انواع و مراتب دارد.[جاذبه و دافعه علی (علیه السلام): صص 43 ـ 44. ]تو مپندار که مجنون سر خود مجنون شد
از سمک تا به سماکش کشش لیلی بود
عشق، قوای خفته را بیدار و نیروهای بسته و مهار شده را آزاد می کند نظیر شکافتن اتم ها و آزاد شدن نیروهای اتمی، [عشق،] الهام بخش است و قهرمان ساز. چه بسیار شاعران و فیلسوفان و هنرمندان که مخلوق یک عشق و محبت نیرومندند. عشق، نفس را تکمیل و استعداد حیرت انگیز باطنی را ظاهر می سازد. از نظر قوای ادراکی، الهام بخش [است] و از نظر قوای احساسی، اراده و همت را تقویت می کند و آن گاه که در جهت علوی متصاعد شود، کرامت و خارق عادت به وجود می آورد، عشق و روح را از مذیج ها و خلط ها پاک می کند و به عبارت دیگر، تصفیه گر است. صفات رذیله ناشی از خودخواهی از قبیل بخل، امساک، جبن، تنبلی، تکبر و عجب را از میان می برد. حقدها و کینه ها را زایل می کند و از بین بر می دارد گو این که محرومیت و ناکامی در عشق ممکن است به نوبه خود عقده و کینه تولید کند.
از محبت،تلخ ها شیرین شود/ از محبت، مس ها زرین شود
اثر عشق از نظر روحی و فردی غالباً تکمیلی است زیرا قوت و رقت و صفا و توحد و همت تولید می کند. ضعف و زبونی و کدورت و تفرق و کودنی را ازبین می برد. خلط ها که به تعبیر قرآن دسّ نامیده می شود، از بین برده و غش ها را زایل و عیار را خالص می کند.[ – جاذبه و دافعه علی (علیه السلام): صص 46 ـ 51]عشق معنوی و انسانی ؛ عشق ورزیدن به فضایل و خوبی ها و شیفتگی سجایای انسانی و جمال حقیقت است. پیروان عرفان و عشق حقیقى، از آنجا که جهان هستى، از جمله انسان را مظهر، آیات و نشان حضرت حق مى دانند؛ عشق به مظاهر و آفریده هاى او را در طول عشق به ذات پروردگار – که عشق حقیقى است – مى دانند.
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست / عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست ( سعدى)
عشق مقدس همچون نردبان، پل و مسیر ورودى به عالم عشق حقیقى است. عشق به امام، ریشه در عشق حقیقى دارد؛ زیرا عشق ما بر معشوق راستین، متمرکز است و به هر آنچه که از او است و بوى او را مى دهد و آیت او است، عشق مى ورزیم.
کاری که ما باید انجام دهیم خودسازی و تقرب به خدا است. انجام وظیفه و تکلیف است. اگر تکلیف به درستی انجام شود عشق را خدای متعال در قلب انسان قرار می دهد. قرب به خدا دو جهت دارد،
اول. قرب معرفتی است که باید خدا را خوب بشناسد و احکام خدا را یاد بگیرد.
دوم. قرب عملی است، یعنی باید با عمل وعبادت به خدا نزدیک شود. در این صورت اگر موفق شود گناه نکند و به وظایف خود عمل کند و به خدا نزدیک شود، عاشق خدا می شود و عبادت او از این پس عاشقانه خواهد بود نه صرفا از روی تکلیف،عبادت عاشقانه به عرفان و معرفت شهودی خدا منتهی خواهد شد.
سوم. یاد خدا، عاشق به کسی گویند که لحظهای خیال و فکر و ذکرش از معشوق جدا نباشد. عشق و محبّت و هجران معشوق آن چنان قلب و جان و روح عاشق را مسخّر نموده که آب و خواب و غذا را از او گرفته و او به چیزی جز معشوق نمیاندیشد. کسی جز او را نمیبینند. هر کس چنین نیست، عاشق نیست.(1)بر اساس این دو نکته می گوییم :عشق به خدا یعنی بریدن و رها شدن از خودپرستی، نفسپرستی و بتپرستی کهن و مدرن و در منزل «عبودیت و بندگی» منزل گزیندن. برای ماوای گزیدن در منزل عبودت و بندگی باید نسبت به معبود معرفت پیدا کرد. پس بکوش تا با افزودن معرفتت نسبت خدا، عاشق او شوی.عاشق خدا شدن و نزدیکی به خدا امری است که یک شب نمی توان به آن رسید ،بلکه نیازمند زمان و انجام اقداماتی است که مهم ترین آن عبارتند از:
1. معرفت:
کلید نیل به هدف نهایی معرفه الله است. بدون شناخت خداوند عاشق او شدن و نزدیکی به او امکان پذیر نیست. از این رو امام علی(ع) می فرماید:” اوّل الدّین معرفته؛ معرفت خدا سرآغاز دین است”. (2)
سیر و حرکت به سوی خدا و عشق و محبت او هنگامی پدید می آید و میسّر می شود که در اثر معرفت و آگاهی بیداری دل حاصل گردد و چراغ ایمان در دل روشن شود. روغن چراغ ایمان، عمل صالح و ترک گناه است.
لذا نخستین گام در شعلهور شدن، آتش عشق، داشتن شناخت درست از کمال و جلوههای معشوق است. تحصیل شناخت خدا، برای اکثر افراد بدون خودشناسی و شناخت تجلیات خدا میسر نیست.از این رو در روایات خودآگاهی و خودشناسی برترین شناختها دانسته شده است. شناخت ذات و صفات و همچنین شناخت نعمت های خدا و شکر آن نعمت ها در ایجاد علاقه انسان به خداوند تاثیر عمیقی دارد.
2- اطاعت:
برای دستیابی به مقام شکر و نیل به اجر عظیم و احاطه بر مسائل با روشن بینی خاص و کسب موفقیت، قرآن مجید تقوا را مطرح کرده که همه این موضوعات در قرب به پروردگار مؤثر است.
یک مثال ساده: برای استفاده از یک شاخه آهن یا درِ آهنی که زنگ زده و کثیف شده است، اول زنگارها وآلودگی ها را از آن پاک میکنیم و بعد با سمباده آن را جلا میدهیم و بعد روی آن رنگ میزنیم.
قلب و دل ما نیز چنین است اگر می خواهیم به مقام قرب الهی برسیم باید این مراحل را در نفس انسانی خود انجام دهیم. مسلّماً هر انسان دارای اخلاق ناجور و ناپسند مانند تکبر و خودخواهی و حسادت و… است. برای رسیدن به تقوای الهی و کسب فضائل ابتدا باید با آموختن علم اخلاق آنها را از نفس بزداییم و دل را جلا داده و آماده کِشت فضائل اخلاقی نماییم.آن وقت دل انسان در سایه تقوا، به مراحلی از یقین میرسد که عاشق خدا میشود و این عشق در زندگی او متبلور می شود.
3- عبادت:
در حدیث قدسی آمده است: ” هیچ بنده ای به وسیله عملی بهتر و محبوب تر از انجام واجبات (وترک گناهان و محرمات) به من نزدیک نشده است.”
بنابراین انجام واجبات ( نماز و روزه و سایر عبادت ها و انفاق مال و صله ارحام و کمک به ضعفا و دستگیری از فقرا) و ترک گناهان و محرمات ( گناهان صغیره و کبیره) محبوبترین عملی است که انسان را به خدا نزدیک می کند.بعد از انجام واجبات و ترک گناهان، کارهای مستحبی است که انسان را به خدا نزدیک می کند،
از این رو در ادامه حدیث قدسی خداوند می فرماید:
« بنده با به جا آوردن کارهای مستحب، به سوی من تقرّب پیدا می کند . با انجام کارهای مستحبی، چنان کمال می یابد و به من تقرّب پیدا می کند، که او را دوست دارم (یعنی بندة خدا، محبوب خدا می شود). وقتی کسی محبوب من گشت و او را دوست داشتم، گوش او می شوم، که با آن می شنود. چشم او می شوم که با آن می بیند. زبان او می گردم که با آن سخن می گوید . دست او می شوم، که با آن می دهد و می گیرد. پای او می شوم، که با آن راه می رود. وقتی (چنین بندهای) مرا بخواند، اجابت می کنم، وقتی از من چیزی را درخواست کند، به او خواهم داد».(3)
مفهوم حدیث این است: کسی که همه واجبات را انجام می دهد و از همه گناهان خود را دور می سازد و با کارهای مستحبی به خداوند تقرب می جوید، چشم و گوش و زبان و دست و پا و فکر و اندیشه و بالاخره همه اعضا و جوارح او در مسیری که رضایت و خشنودی خداوند است، تحرک و فعالیت خواهد داشت . هرگز خلاف رضای خدا نمیاندیشد و گام برنمیدارد. چنین شخصی همه دعاهایش مستجاب است.
مستحبات که بعد از واجبات انسان را به خدا نزدیک می کند، بسیار است . توان و طاقت و عمر انسان ، محدود و کوتاه است، پس در میان مستحبات باید محبوبترین و با فضیلتترین مستحبات را شناسایی کرد و آن ها را انتخاب نمود.
در اسلام به پاره ای از عبادات و مستحبات بیش تر تأکید شده مانند قرائت قرآن، نماز شب و تهجد و شب زنده داری، انجام نوافل روزانه، مناجات با خدا و راز و نیاز با او در دل شب، مقیّد بودن به خواندن نمازهای واجب در اول وقت ، همواره با وضو بودن، رعایت آداب و سنت ها در عبادات، تعقیبات نماز، شرکت در نماز جمعه و جماعات، سه روز روزه در هر ماه، زیارت اولیا، توسل به امامان، صله رحم، ذکر خدا و صلوات بر محمد و آل محمد، انتظار فرج امام زمان علیه السلام و عمل کردن به آن چه که لازمه منتظر واقعی است ،تولی و تبری و دوستی و دشمنی به خاطر خدا .
پی نوشت ها:
1. مجمع البحرین، واژه عشق.
2. نهج البلاغة، الإمام علی بن أبی طالب علیه السلام، دار الهجرة للنشر – قم ، خطبه 1، ص 30 .
3. الکافی، ثقة الإسلام الکلینی، دار الکتب الإسلامیة – طهران، 1365 ه. ش، ج 2، ص 352، حدیث 7