۱۳۹۲/۰۸/۰۹
–
۲۴۱۴ بازدید
تکامل و رشد انسان تا کجاست؟نتیجه به لقای پروردگار رسیدن چیست؟چه نیازی بود که خدا اراده کرد تا انسان به کمال مطلوب برسد؟اراده یا نیاز؟
با سلام به شما پرسشگر گرامی؛ برای پاسخ سؤالاتتان باید عرض کنیم، هدف از خلقت انسان، رسیدن به مقام عبودیت است «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ؛ و من جنّ و انس را نیافریدم جز براى اینکه عبادتم کنند» (الذاریات:56) و عبودیت به معنای معرفت اسماء الهی و درنتیجه متخلقشدن به صفات پروردگار و رسیدن به لقاءالله است، و چون لقاء الهی پایان و انتهایی ندارد، بنابراین تکامل و رشد انسان نیز بینهایت است.
توضیح مطلب:
برای لقاء الله معانی چندی ذکر کرده اند از جمله:
1- لقاء الله به معنی ملاقات مرگ
2- لقاء الله به معنی لقای ثواب خداوند
3- لقاء الله به معنی ملاقات آخرت
4- لقاء الله به معنی ملاقات با اولیای الهی
5- لقاء الله به معنی فنای در اسما و صفات الهی و مشاهده احاطه قیومی حق و فنای ذات خود و بالعیان، وجود خویش و جمیع موجودات را سایه حق دیدن (فلسفه و قرآن، ج 3، ص 156).
در ملاقات ممکن الوجود با خداوند جلیل اصل ملاقات حقیقتا وجود دارد ولکن نحوه آن باید به شکلی باشد که لایق ملاقات کننده و ملاقات شونده باشد و به این دلیل معنای پنجم معنای صحیح برای لقاء الله است.
با توجه به مطلب فوق با بیانی روان تر می توان گفت: هدف از «لقاء رب»، نیل به مقام قرب پروردگار و مقام قرب نیز همان نزدیکی ارزشی هر چه بیشتر به صفات حضرت حق است که از طریق تحقق و بروز و ظهور صفات الهی در آدمیان صورت می گیرد.
به بیان دیگر، انسان به میزانی که روح و صفات خداوندی را در خود متجلی کند و به معنای دیگر استعدادهای فطری و انسانی اش را محقق سازد به خدا نزدیکتر شده و به مقام قرب و لقاء حق نایل آمده است. لقاء الله بیانگر یک جهت گیری و نشانه یک خط سیر معین در روند تعالی وجودی آدمی است [دقت شود.] و این سیر را نهایت نیست. چون وجود محض را نهایت نیست تا با رسیدن به آن، سیر کمالی متوقّف گردد.
توجّه داشته باشیم که این امور که دائماً سیر الی الله دارند، حتّی شامل بهشت و جهنّم نیز می شوند. لذا هیچ موجودی در عالم نیست که همواره به سوی خدا نرود ؛ لکن سیر الی الله انسان ویژگیهای خاصّی نسبت باقی امور دارد. انسان چه بخواهد و چه نخواهد همراه کلّ کاروان هستی به سوی خدا برده می شود؛ لکن می تواند رو به خدا و به دلخواه سیر کند یا پشت به خدا و عقب عقب این مسیر بسوی خدا را برده شود. لذا گروهی رو به خدایی هستند که نور السموات و الارض است ؛ به همین علّت، صورتی نورانی دارند؛ امّا گروهی دیگر چون پشت به خدایند، لذا صورتهاشان سیاه و ظلمانی است.
لذا بهشت و جهنّم نیز دائماً نوعی سیر وجودی به سوی خدا دارند. بسیاری از اهل جهنّم در این سیر قهری، بهشتی می گردند؛ امّا برخی دیگر که وجودشان عین جهنّم می باشد و مردم را آنها جهنّمی ساخته اند ـ نظیر ابلیس و بنیانگذاران بدعتها ـ در ضمن خود جهنّم به سیر الی الله ادامه می دهند؛ امّا سیرشان به سوی اسماء غضبیّه ی خداست و خدا را با اسمائی چون المنتقم، سریع العذاب، شدید العقاب و .. ملاقات می کنند. خود بهشت نیز با اهلش دائماً در باطن هستی و باطن اسماء رحیمیّه ی خدا سیر می کنند و دائماً بهشت نو به نو می شود و معرفت بهشتیان نیز به خداوند متعال که وجود صرف است، افزون می گردد.
و اما پاسخ سؤال شما که فرمودید: چه نیازی بود که خدا اراده کرد تا انسان به کمال مطلوب برسد؟اراده یا نیاز؟
به کمال مطلوب رسیدن انسان، به هدف خداوند از آفرینش برمیگردد؛ لذا باید گفت هدف مندى همیشه با نیاز همراه نیست؛ بلکه به هر میزان موجودى کامل تر و بى نیازتر باشد به رفع نیاز دیگران بیشتر اقدام مى کند و این از ویژگى ها و نشانه هاى موجود کامل و مهربان است. خداوند مهربان نیز در جستجوى نفعى براى خود نیست؛ بلکه مهم ترین هدف او، خیر رساندن به دیگران و ایجاد زمینه رشد و کمال براى موجودات است.
هر امر ممکنى در این جهان، براى خود قابلیت و شایستگى هست شدن و دریافت کمالات وجودى را دارد و گویى همگى با لسان حال درخواست وجود و طلب کمال مى کنند. آفرینش جهان، پاسخ به این سؤال هاى طبیعى و ذاتى اشیاء و در حقیقت به کمال رساندن آنها است.
به دیگر سخن، آفرینش، احسان و فیضى است از جانب خدا نسبت به موجودات ممکن. چنین آفرینشى حسن ذاتى دارد و قیام به چنین فعلى، جز اینکه خود فعل زیبا باشد، به چیز دیگرى نیاز ندارد. او با آفرینش، کمالى را افاضه مى کند و وسایل کمال برتر هر موجودى را در اختیار آن مى گذارد. و خوددارى از آن بخل و نقص است؛ پس سزاوار است خداى حکیم و کمال مطلق، جهان – و نیز انسان- را بیافریند و آن را در غایت حکمت و لطافت ایجاد کند.
لذا مخلوق چیزی جز ظهور اراده ی خدا نیست. بنابراین ما کجاییم که خدا محتاج ما یا محتاج به کمال رساندن ما باشد؟ او هست و اراده اش و ما نیستیم مگر ظهور اراده اش. «إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْ ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ ـــ وقتى چیزى را اراده مى کنیم، فقط به آن مى گوییم: «باش!» بلافاصله مى شود.» (النحل:40)
پیروز و سربلند باشید.
توضیح مطلب:
برای لقاء الله معانی چندی ذکر کرده اند از جمله:
1- لقاء الله به معنی ملاقات مرگ
2- لقاء الله به معنی لقای ثواب خداوند
3- لقاء الله به معنی ملاقات آخرت
4- لقاء الله به معنی ملاقات با اولیای الهی
5- لقاء الله به معنی فنای در اسما و صفات الهی و مشاهده احاطه قیومی حق و فنای ذات خود و بالعیان، وجود خویش و جمیع موجودات را سایه حق دیدن (فلسفه و قرآن، ج 3، ص 156).
در ملاقات ممکن الوجود با خداوند جلیل اصل ملاقات حقیقتا وجود دارد ولکن نحوه آن باید به شکلی باشد که لایق ملاقات کننده و ملاقات شونده باشد و به این دلیل معنای پنجم معنای صحیح برای لقاء الله است.
با توجه به مطلب فوق با بیانی روان تر می توان گفت: هدف از «لقاء رب»، نیل به مقام قرب پروردگار و مقام قرب نیز همان نزدیکی ارزشی هر چه بیشتر به صفات حضرت حق است که از طریق تحقق و بروز و ظهور صفات الهی در آدمیان صورت می گیرد.
به بیان دیگر، انسان به میزانی که روح و صفات خداوندی را در خود متجلی کند و به معنای دیگر استعدادهای فطری و انسانی اش را محقق سازد به خدا نزدیکتر شده و به مقام قرب و لقاء حق نایل آمده است. لقاء الله بیانگر یک جهت گیری و نشانه یک خط سیر معین در روند تعالی وجودی آدمی است [دقت شود.] و این سیر را نهایت نیست. چون وجود محض را نهایت نیست تا با رسیدن به آن، سیر کمالی متوقّف گردد.
توجّه داشته باشیم که این امور که دائماً سیر الی الله دارند، حتّی شامل بهشت و جهنّم نیز می شوند. لذا هیچ موجودی در عالم نیست که همواره به سوی خدا نرود ؛ لکن سیر الی الله انسان ویژگیهای خاصّی نسبت باقی امور دارد. انسان چه بخواهد و چه نخواهد همراه کلّ کاروان هستی به سوی خدا برده می شود؛ لکن می تواند رو به خدا و به دلخواه سیر کند یا پشت به خدا و عقب عقب این مسیر بسوی خدا را برده شود. لذا گروهی رو به خدایی هستند که نور السموات و الارض است ؛ به همین علّت، صورتی نورانی دارند؛ امّا گروهی دیگر چون پشت به خدایند، لذا صورتهاشان سیاه و ظلمانی است.
لذا بهشت و جهنّم نیز دائماً نوعی سیر وجودی به سوی خدا دارند. بسیاری از اهل جهنّم در این سیر قهری، بهشتی می گردند؛ امّا برخی دیگر که وجودشان عین جهنّم می باشد و مردم را آنها جهنّمی ساخته اند ـ نظیر ابلیس و بنیانگذاران بدعتها ـ در ضمن خود جهنّم به سیر الی الله ادامه می دهند؛ امّا سیرشان به سوی اسماء غضبیّه ی خداست و خدا را با اسمائی چون المنتقم، سریع العذاب، شدید العقاب و .. ملاقات می کنند. خود بهشت نیز با اهلش دائماً در باطن هستی و باطن اسماء رحیمیّه ی خدا سیر می کنند و دائماً بهشت نو به نو می شود و معرفت بهشتیان نیز به خداوند متعال که وجود صرف است، افزون می گردد.
و اما پاسخ سؤال شما که فرمودید: چه نیازی بود که خدا اراده کرد تا انسان به کمال مطلوب برسد؟اراده یا نیاز؟
به کمال مطلوب رسیدن انسان، به هدف خداوند از آفرینش برمیگردد؛ لذا باید گفت هدف مندى همیشه با نیاز همراه نیست؛ بلکه به هر میزان موجودى کامل تر و بى نیازتر باشد به رفع نیاز دیگران بیشتر اقدام مى کند و این از ویژگى ها و نشانه هاى موجود کامل و مهربان است. خداوند مهربان نیز در جستجوى نفعى براى خود نیست؛ بلکه مهم ترین هدف او، خیر رساندن به دیگران و ایجاد زمینه رشد و کمال براى موجودات است.
هر امر ممکنى در این جهان، براى خود قابلیت و شایستگى هست شدن و دریافت کمالات وجودى را دارد و گویى همگى با لسان حال درخواست وجود و طلب کمال مى کنند. آفرینش جهان، پاسخ به این سؤال هاى طبیعى و ذاتى اشیاء و در حقیقت به کمال رساندن آنها است.
به دیگر سخن، آفرینش، احسان و فیضى است از جانب خدا نسبت به موجودات ممکن. چنین آفرینشى حسن ذاتى دارد و قیام به چنین فعلى، جز اینکه خود فعل زیبا باشد، به چیز دیگرى نیاز ندارد. او با آفرینش، کمالى را افاضه مى کند و وسایل کمال برتر هر موجودى را در اختیار آن مى گذارد. و خوددارى از آن بخل و نقص است؛ پس سزاوار است خداى حکیم و کمال مطلق، جهان – و نیز انسان- را بیافریند و آن را در غایت حکمت و لطافت ایجاد کند.
لذا مخلوق چیزی جز ظهور اراده ی خدا نیست. بنابراین ما کجاییم که خدا محتاج ما یا محتاج به کمال رساندن ما باشد؟ او هست و اراده اش و ما نیستیم مگر ظهور اراده اش. «إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْ ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ ـــ وقتى چیزى را اراده مى کنیم، فقط به آن مى گوییم: «باش!» بلافاصله مى شود.» (النحل:40)
پیروز و سربلند باشید.