رجال سیاسی در اسناد لانه جاسوسی؟
۱۳۹۵/۱۰/۲۸
–
۸۸۱ بازدید
تسخیر لانه جاسوسی و گروگانگیری ۴۴۴ روزه بیش از ۵۰ نفر از کارکنان سفارت آمریکا از سوی دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، اقدامی بزرگ و بینظیر، نه فقط درسطح کشور یا منطقه، بلکه حرکتی شگرف و غیرقابل پیشبینی در سطح جهان بود. اینحرکت، آثار و پیامدهای مثبتی ـ چه در داخل و چه در خارج کشور ـ به دنبال داشت که نگاهی به آنها نشان میدهد که در مجموع، این تحولات به سود انقلاب اسلامی تمام شد و موجب حفظ، تداوم و تعمیق آن شد.
حرکت دانشجویان مسلمان پیرو خط امام و تسخیر لانه جاسوسی از سوی آنان، یکی از بزرگترین حرکتهای ضداستکباری ـ در تاریخ انقلابهای مردمی ـ بود که روح خودباوری و استکبارستیزی را بار دیگر در ملت ایران و دیگر ملتهای محروم، متبلور ساخت و اسطوره ابرقدرتی آمریکا را برای همیشه در هم شکست و فصلجدیدی از تاریخ پرشکوه انقلاب اسلامی را رقم زد.
در ادامه نگاهی داریم به اسناد سفارت آمریکا دربارهی اشخاص وگروههای مختلف که شفاف ساختن نظریات، مواضع و عملکرد آنها به شناسایی یارانواقعی انقلاب و حذف نیروهای سازشکار و ضد انقلاب از صحنهی سیاسی کشور منجرشد. این لیست به ترتیب حروف الفبا تهیه شده است و در مقابل نام هر فرد، توضیحمختصری در مورد وی ذکر شده است.
* امیر انتظام، عباس
وی که از یاران نزدیک بازرگان و سخنگوی دولت موقت بود. شاخصترین فردی است که به دنبال افشای اسناد لانه جاسوسی متهم، محاکمه و به حبس ابد محکومشد. وی پس از دوم خرداد سال 1376، به دلایل انسان دوستانه از زندان آزاد شد. و از آن زمان هم خود، هم طرفدارانش تحرکاتی را برای بیگناه جلوه دادن خود آغاز کردند. به عنوان مثال، خود امیرانتظام مدعی شد که اسناد لانه جاسوسی همه جعلی هستند و برای مخدوش کردن چهرهی ملیون، از سوی دانشجویان و آمریکاییان جعلشدهاند.
وی تأکید کرد که همه ارتباط هایش با سفارت آمریکا، از طرف نهضت آزادی و دولت موقت بوده و ماهیت جاسوسی نداشته است. اما در مقابل، اسناد لانه جاسوسی نشان میدهد که عباس امیرانتظام از اوایل دهه 1960 میلادی (1340 هجری شمسی)، یعنی هفده سال پیش از پیروزی انقلاباسلامی، با مأمور سیا به نام «جرج کیو» با اسم مستعار «آدلسیک» همکاری داشتهاست. در آن زمان، سیا برای امیرانتظام از کد مستعار «اس. دی پلاد» استفاده میکردهاست و به منظور حفاظت از او، از ذکر نام اصلی وی خودداری میشده است.در اسناد به دست آمده، به جزئیات تماسهای دههی 1960 میلادی امیرانتظام با سیا اشارهاینمیشود، لیکن گویا این ارتباط مدتها قطع بود تا آنکه در سال 1357 ه. ش، امیرانتظام دوباره تماسهای خود را با آمریکاییها از سر میگیرد.
وی در 19 دیماه 1357، در ملاقات با کارشناس سیاسی سفارت آمریکا ـ از قولنهضت آزادی ـ میگوید که با دولت بختیار مقابله و رقابت نخواهد شد. از امیرانتظام دراین سند، به عنوان منبع جدید نهضت آزادی ـ که باید قویاً محفوظ بماند ـ یاد میشود. تماس و اطلاعرسانیهای امیرانتظام با آمریکاییها ادامه پیدا میکند و وی بعد از پیروزی انقلاب در مذاکرات خود، نظرات جالبی را ابراز کرده است که به هیچ وجه از نماینده سیاسی یک دولت نزد نماینده دولتی دیگر سر نمیزند و هر فرد آشنا به آداب دیپلماسی و کنسولی، چنین اظهار نظرهایی را خلاف عرف میداند. نمونههایی از ایناظهارات به شرح زیر است:
«امیرانتظام تمایلات دولت را برای عادی کردن روابط اعلام داشت، ولی ظاهراً از موانعی که تشکیلات موازی دولت در دولت ]نیروهای ارزشی و اصولگرا[ دراین راه پیش آورده بودند، خیلی ناراضی بود. او اضافه کرد که خودش و بقیه همکارانش در دولت، امید پیشرفت روابط بین دو کشور را دارند. من ]مأمورسفارت[ جواب دادم که ما حداکثر سعی خویش را خواهیم نمود که با توجه به اینکه اختلاف عمدهای در خط مشی نداریم، جریان را عادی کنیم.»
امیرانتظام در همین سند، هنگامی که با این سؤال مواجه میشود که چرا برایخدمت در پست سفارت به سوئد میرود، چنین پاسخ میدهد:
«این برای ما سادهتراست تا با یکدیگر در استکهلم صحبت کنیم!»
جالب آنکه وی در ادامه، از حضورمردم انقلابی ایران در صحنه، ابراز نارضایتی کرد و گفت: «فکر میکردیم که بیشتر از چند ماه به طول نخواهد انجامید تا مسائلمان را حلکنیم؛ ولی این مردم دخالتهایشان را ادامه میدهند.»
وی همچنین در سند دیگری مهندس بازرگان را چنین توصیف میکند: «او تنها کسی است که غیر عملی بودن برنامهای که به وسیلهی عوامل مذهبیارتجاعی پیشنهاد شده است را تشخیص میدهد، چرا که آنها میخواهند زمان را هزار سال به عقب برگردانند.»
امیرانتظام چنان مورد علاقه آمریکاییها بوده است که هنگامی که به عنوان سفیر به سوئد فرستاده میشود، بروس لینگن ـ کاردار آمریکا در تهران ـ نامهای اداری ـ ولیغیررسمی ـ برای سفیر آمریکا در سوئد مینویسد و امیرانتظام را چنین توصیف میکند:
«در اینجا خیلی زیاد محصور انقلاب است، اما به سختی در روش و ظاهر، انقلابی به نظر میآید. او مدت قابل توجهی را در کشور ما گذرانده و ایالاتمتحده را بسیار خوب میشناسد و آنجا را دوست دارد. مطمئناً شما از او خوشتان خواهد آمد.»
در ادامه، سفیر آمریکا در سوئد به برقراری ارتباط با امیرانتظام و کسب اطلاع از ویتشویق میشود. بد نیست که در اینجا به یکی از اسنادی که امیرانتظام در آنها با اسم رمز خود (س.د.آهستهرو.1) مورد خطاب قرار گرفتهاست نیز اشاره کنیم. واکنش امیرانتظام درقبال شنیدن خبر حضور احتمالی شاه در آمریکا چنین گزارش شده است:
«عکسالعمل س.د.آهستهرو.1 این بود که این جریان، زحمات آن کسانی را کهخواهان گسترش روابط با آمریکا هستند، مشکلتر میکند.»
همچنین در ادامهی سند از رئیس ایستگاه سیا در پاریس چنین سؤال شدهاست:
«لطفاً به ما اطلاع دهید که آیا ستاد مرکزی هنوز از ایستگاه میخواهد که بهس.د.آهستهرو.1 بگوید که آقای کیو میخواهد هرچه زودتر او را در اروپاملاقات کند یا نه؟»
نکتهی دیگر آنکه به نظر میرسد با وجود ادعاهای اخیر امیرانتظام مبنی بر اینکه مذاکرههای وی با هماهنگی نخستوزیر دولت موقت، یا به نمایندگی از نهضت آزادیانجام داده میشده، حداقل در برخی موارد، اطلاعات مربوط در اختیار دولت موقت قرار نمیگرفته است. به عنوان مثال، در یکی از اسناد سفارت سابق آمریکا و از قولجاسوس آمریکایی چنین میخوانیم:
«شما نباید موضوع ملاقات ]با امیرانتظام[ را با یزدی و نخستوزیر در میان بگذارید. اگر این سؤال به میان آمد، شما باید از تمام مقامات رسمی که در اینجلسه شرکت خواهند کرد، آگاه شوید و بگویید که بعد از تماسهای بیشتر باواشنگتن، به آنها جواب خواهید داد.»
در یکی دیگر از اسناد، امیرانتظام با کمال عجز از یک جاسوس سیا میخواهد که به وی راه حلی برای مسأله کردستان ارائه کند. امری که باعث شگفتی جاسوس مذکورهم میشود:
«س.د.آهستهرو.1 گفت که آنها آرزو داشتند که ادلسیک (نام مستعار جاسوسسیا) پیشنهادهای سازندهای برای اینکه دولت ایران چگونه میتواند خود را ازمسأله کردها خلاص نماید داشته باشد. اگرچه باور نکردنی به نظر میرسد، اما آنچه واقعاً از ما میخواهند این است که راه حلی برای ]این[ مسأله پیدا کنیم.»
آنگونه که به نظر میرسد، پیدا کردن راه حل مشکلات داخلی یک کشور با استفادهاز نظرهای کارشناسی جاسوس سیا ـ از دید امیرانتظام ـ عملی مقبول و پسندیده درعرف دیپلماتیک محسوب میشده است! این اسناد گویای عملکرد امیرانتظام، در دوران تصدی پستهای مختلف در دولت موقت است. عباس امیرانتظام در تاریخ 29/9/1358، به اتهام جاسوسی برای سیا (سازمان جاسوسی آمریکا) دستگیر و پس از محاکمه و ارائهی اسناد و مدارک به حبسابد محکوم شد.
* بازرگان، مهدی (نخستوزیر دولت موقت)
روش محافظه کارانه، سازشکار و غیرانقلابی مهندس بازرگان در جای جای اسناد لانه جاسوسی مورد اشاره قرار گرفته و در برخی موارد از آن پشتیبانی شده است. دریکی از این اسناد در مقایسه امام و بازرگان چنین آمده است:
«خمینی دارای عکسالعملی قاطع، سازشناپذیر و سخت است، ولی روش بازرگان که میانهرو است، قدری توأم با سازش ضعیف است.»
در همین زمینه، آمریکا سیاست تماس، پشتیبانی و حفظ دولت موقت را مورد تأکید قرار میدهد: «ما میخواهیم برای ایرانی کار کنیم که میانهرو باشد و ناسیونالیستهایمخالف مذهب، تسلط بیشتری در ادارهی مملکت داشته باشند.» یا «ما بایدمسؤولانه عمل کرده و بازرگان را قدرت بدهیم.»
در بخش دیگری از اسناد، به نگرانی بازرگان از اعدام وابستگان رژیم پهلوی اشاره شده و تأکید کرده که او اعدام این خائنین به ملت را با حقوق بشر و آزادی در تضاد میداند و از شیوه اجرایی عدالت انقلاب شرمگین است. همچنین علاقهمندی بازرگان به عادیسازی روابط با آمریکا با وجود دخالتهای اینکشور در ایران در رژیم پهلوی، امری است که آمریکاییها خود به آن اعتراف میکنند:
«روابط نزدیک ما با شاه و پشتیبانی زیاد ما از رژیم شاه، فراموش نشده است وبه زودی هم فراموش نخواهد شد؛ اما سیاست خارجی دولت رسمی آقای بازرگان به سمت عادی کردن روابط با آمریکا و دیگر کشورهای غربی حرکتمیکند.»
در جای جای اسناد لانه جاسوسی، به نگاه بازرگان به حکومت و تفاوت آن با نگاه امام اشارههایی وجود دارد که ما به یکی از آنها اشاره میکنیم:
«اختلاف فزایندهای میان ]آیتالله[ خمینی ـ که بر خواستهایش برای تصفیه نفوذ خارجی از جامعه ایرانی و اسلامی کردن کامل جامعه، هرچه بیشتر پافشاری میکند و بازرگان که سعی دارد همه را راضی کند، ]ولی موثر نیست[وجود دارد.»
* بنیصدر، ابوالحسن (اسم رمز: اس. دی. لور 1)
SD LUREاولین رئیسجمهور؛ جمهوری اسلامی ایران که به دنبال افشای خیانتهایش به انقلاب مجبور به فرار شد. بنیصدر یکی از افرادی است که به علت عملکرد موذیانه و ضدانقلابی خود، از همان آغاز، مورد توجه سفارت آمریکا قرار داشت. به عنوان مثال در مورد انتقاد بنیصدر از اصلولایت فقیه در قانون اساسی چنین آمده است:
«اگر قرار است اختیارات ویژهای بهروحانیون داده شود، پس وجود احزاب مستقل بیمعناست.»
یکی دیگر از اسناد از اختلاف دو ضد انقلاب ـ نفوذ کرده در صفهای انقلابیون ـ یعنی امیرانتظام و بنیصدر حکایت دارد، که مطالعه آن جالب و خواندنی است:
«میانهی امیرانتظام با بنیصدر بد است. امیرانتظام گفت، بنیصدر مزاحمی است که دائم حرف میزند و شکایت میکند، اما از مسؤولیت گریزان است.»
در جای دیگر، جاسوسان سفارت آمریکا شخصیت بنیصدر را چنین میدانند: «او مردی است که میخواهد هدایت (رهبری) کند؛ ولی در واقع فقط حرف میزند. او خشک و طفرهرو است و نفوذ مهمی در رژیم جدید دارد. به نظرمیرسد که وی مجموعهای از اضداد است.»
سازمان سیا برای نزدیک شدن به بنیصدر، از پوشش مسایل اقتصادی استفاده کرد ومأموری با اسم رمز راتر فورد ـ با اسم حقیقی ورنون کاسین ـ را که در مسایل اقتصادی تبحر داشت به عنوان یک تاجر مهم آمریکایی به وی معرفی نمود و بنیصدر درملاقاتهای اولیه، خواستار تداوم این دیدارها میشود. این اقدامات یک ماه قبل ازپیروزی انقلاب اسلامی و در پاریس صورت میگیرد.
بنابر اعترافات یکی از گروگانها به نام تام آهرن ـ رئیس قرارگاه سیا در تهران ـ یکی ازجاسوسان سیا که خود را نماینده یک کمپانی تجاری معرفی کرده بود، در حوالی 29 مرداد 1358، به تهران آمد و بین 3 تا 5 بار با بنیصدر ملاقات میکند. در آخرین جلسه، بنیصدر با پیشنهاد دریافت حقوق ماهیانه هزار دلار، به عنوان مشاور اقتصادی شرکت تجاری تحت پوشش سیا موافقت میکند. آهرن در پاسخ به این سؤال دانشجویان که آیا بنیصدر میدانست طرف مقابل وی یک مأمور سیا است میگوید: «قرار نبوده که به بنیصدر در این مرحله گفته شود، که طرف مقابل سیا میباشد، لذا به وی گفته نشده بود؛ اما یک مسأله بود که میتواند به وی این برداشت را داده باشد که عبارت است از: نحوهی پیشنهاد ماهیانه (دریافت) هزار دلار که بدون انجام ترتیبات معمولی تجاری مورد پیشنهاد و توافق قرار گرفت ومیتوانست بیانگر آن باشد که مسأله به این سادگیها نیست.»
اما اسناد نیز دربردارنده نکتههای جالبی است. بنیصدر در اولین ملاقات خود با این جاسوس چنین میگوید: «درباره توانایی و قدرت خمینی مبالغه شده، خمینی قادر نیست کشور را به تنهایی اداره کند و باید به دیگران تکیه کند.»
مأمور سیا برداشت خود را درباره این گفته بنیصدر چنین عنوان کرده است:
«این نظر تا حدی مطابق آن چیزی است که در پاریس گفت؛ من به خمینیاحتیاج دارم، اما خمینی هم به من احتیاج دارد. لحن این نظریه به نحوی بود که انسان استنباط میکند که ل ـ 1 (بنیصدر) فکر میکند نسبت به آنچه از خمینیمیتوان انتظار داشت، محدودیتهایی وجود دارد.»
در سند دیگری که به بررسی نقاط مثبت و منفی شخصیت بنیصدر ـ از دیدجاسوس سیا ـ پرداخته میشود، چنین آمده است:
«نکات مثبت: 1ـ چون او یک توطئهگر (طراح) کهنه کار است، اگر احساس کند که رژیم از اهداف انقلابی خود دور میشود، یا اینکه به نفع خودش خواهد بود، ممکن است در آینده برای توطئه علیه رژیم مانعی سر راه خود نبیند.
2ـ گرچه او احتمالاً در حال حاضر هیچ مشکل مالی ندارد، اما باید در نظر داشته باشد که ممکن است با یک تذکر کوتاه به خارج تبعید شود و در آن زمان میتواند از کمک مالی ما استفاده نماید.
3ـ اگرچه او به خمینی احترام میگذارد، اما او را مصون از خطا نمیداند…
6ـ او جاهطلبی سیاسی دارد.
نکات منفی:… 2ـ افشاشدن روابط مخفیانهاش با ما احتمالاً به زندگی حرفهای سیاسی فرد مزبورخاتمه خواهد داد. یقین است که او این نکته را از نظر دور نخواهد داشت…. ما همچنان به استخدام ل ـ ا علاقهمند هستیم…»
*حاجسیدجوادی، علیاصغر (نویسنده و روزنامهنگار ملیگرا و لیبرال)
در اسناد سفارت آمریکا، حاجسیدجوادی نیز فردی روشنفکر، میانهرو و لیبرال معرفی شده است که تماس با او ـ از سوی سفارت ـ میتواند مفید باشد. وی که در زمانپیروزی انقلاب به نویسندگی در نشریات مشغول بود، همیشه خواستار اقدامات آرام وغیرانقلابی بود و سرعت حرکت انقلاب را تند میدانست. روش میانهرو سیدجوادی وتوانایی در نگارش مقالهها موجب شده بود تا «بسیاری از گروههای میانهرو، خط مشیاصلی افکار حاجسیدجوادی را بپذیرند.»
اسناد سفارت آمریکا نشان میدهد که حاجسیدجوادی، یکی از اشخاصی بود که درپیروزی انقلاب به عنوان یک نویسندهی تأثیرگذار ـ ولی میانهرو ـ مورد توجه و مشورت مأموران سفارت قرار گرفت. از جمله در تاریخ 28 دیماه 1357، یعنی کمتر از یک ماه به پیروزی انقلاب، همراه عدهای از همفکرانش به ملاقات یکی از جاسوسان سفارت میرود. در این ملاقات چنین ابراز عقیده میشود:
«با رفتن شاه آنها ]سیدجوادی و همفکرانش[ انتظار ندارند که حتماً یکی از آیتاللهها نقش بزرگی داشته باشد. مأمور سفارت پرسید که اگر انتخابات آزاد یک گروه از نمایندگان تأیید شده خمینی را روی کار آورد چه میشود؟ آنها گفتند که اینطور فکر نمیکنند، مگر در بعضی از روستاها… چهار پنجم مردمشهرها تحصیلکرده هستند و به جای آنکه کورکورانه به دنبال خمینی بروند، خود انتخاب خودشان را میکنند.»
در بخش دیگری از سند لانهی جاسوسی درباره مشی اعتقادی وی چنینمیخوانیم:
«در مقالهای که او به خاطر آن ]در زمان شاه[ دستگیر شده است، حتی یک بار همکلمه اسلام را به هیچگونه ]و[ شکلی به کار نبرده است، ولی او همواره به « نهضت مردم ایران » و «انقلاب بزرگ ملی» اشاره میکند.» دست آخر آنکه در سند دیگری که مربوط به پس از انقلاب است، این نویسنده فردی با استعداد و نوید بخشترین رهبر غیرمذهبی محسوب میشود که در انتقاد ازنهضتهای سختگیر اسلامی صریح بوده است.
*رجوی، مسعود (سرکرده منافقین)
هرچند گروههای چپ و التقاطی و سران آنها به علت ادعاهای ضدامپریالیستی و وابستگی برخی از آنها به ابرقدرت شرق، مورد توجه و حمایت جاسوسخانه آمریکا در تهران نبودند، اما این دلیل نمیشود که جاسوسان آمریکایی، از کسب اطلاع درباره این افراد صرف نظر کنند یا به آنها به عنوان یک نیروی بالقوه تخریبی که میتواند نیروهای ارزشی و اصولگرای درون انقلاب را با مشکل مواجه سازد، اهمیت ندهند. چنانچه اسناد سفارت نشان میدهد، آمریکا تصور میکرد که رجوی و گروهش بتوانند ضدنظام جمهوری اسلامی، مبارزهای را سازمان دهند:
«زودترین موقعی که این نوع مقابله چپیها میتواند سازمان داده شود، پاییز[سال 58] خواهد بود.»
* سنجابی، کریم (از رهبران جبههی ملی و وزیر خارجهی دولت موقتتا فروردین 1358)
کریم سنجابی نیز فردی است که به عنوان یک فرد میانهرو و لیبرال از سالهای قبل از انقلاب، مورد توجه مأموران سفارت آمریکا بوده است. او در دیداری با مأموران سفارت آمریکا میگوید:
«امیدوار است که [آیتالله] خمینی متقاعد شود که کوتاه بیاید. چون جمهوری که او میگوید، سرانجام ختم به خونریزی خواهد شد. سنجابی میگوید: «همینقانون اساسی که هست برای ایران کافی است، سلطنت در چارچوب قانوناساسی.» سنجابی معتقد است که ]امام[ خمینی در حمله به سلطنت خیلی تند میرود. سنجابی گفت که در انتخاب هر روشی، موافقت خمینی شرط است. »
این سند نشان میدهد که تمایل سنجابی به غرب، میانهروی او، احترام به قانوناساسی مشروطه سلطنتی، احترام به آمریکا و اعتقاد نداشتن به روشهای انقلابی امام، ملاکهایی است که مأموران سفارت را به دیدار با سنجابی ترغیب کرده است. این مواضع سنجابی در حالی اتخاذ میشود که وی در 14 آبان 57، هنگامی که با سیل طوفنده انقلاب مواجه میشود، مجبور به پذیرفتن رهبری امام میشود تا بتواند حیات سیاسی خود و جبههی ملی را ادامه دهد.
وی همچنین به انتشار اعلامیه مشترکی با امام بر ضد سلطنت اقدام میکند، تا نقش خود را در انقلاب هرچه بیشترتثبیت کند. سنجابی در حالی این اعلامیه را منتشر میکند که فقط 18 روز قبل گفته بود: «هیچگونه مخالفتی با رژیم سلطنتی که مطابق با قانون اساسی باشد ندارد.»
و همین نشان میدهد که وی فقط به علت موج قیام مردمی و بالا رفتن سقف مطالبات آزادیخواهانه که حیات رژیم سلطنتی را تحمل نمیکردند، تغییر موضع داده است. در تأیید نکته بالا در بخشی از اسناد سفارت چنین آمدهاست که سنجابی ـ رهبرجبههی ملی ـ فردی است که اگر میخواست و میتوانست با شاه به توافق برسد و تماممخالفین (در صورت لزوم [آیتالله] خمینی) را اشخاصی قلمداد کند که به جای توجه به رفاه عموم، خواستار آشوب و اغتشاش هستند.»
و این نشاندهندهی شدت توجه آمریکاییان به افراد لیبرال و میانهرو همچون سنجابی است. سنجابی همچنین در اولین تماس رسمی خود با سفارت آمریکا، در 24 دی 1357میگوید:
«[آیتالله]خمینی ممکن است به موقع یک رژیم سلطنتی مطابق قانون اساسیرا قبول نماید، ولی بایستی موافقت او را جلب نمود!!»
این اظهار نظر عجیب و غیرمنطقی کمتر از یک ماه به پیروزی انقلاب اسلامی بیان میشود و امام بارها بر لزوم سرنگونی رژیم سلطنتی، اصرار ورزیده بود. با کنارهگیری زود هنگام سنجابی از قدرت و ترک ایران، توجه سفارت به او نیز کاهشیافت و فقط به خروج او از ایران به این شکل اشاره شد:
«از زمان انقلاب، شخصیتهایی مثل سنجابی به وسیلهی [امام] خمینی و متحدانش تحتالشعاع قرار گرفتهاند… و سنجابی با تنفر، شغلش را رها کرد وکشور را ترک کرد.»
* صباغیان، هاشم (وزیر کشور دولت موقت)
هاشم صباغیان ـ وزیر کشور دولت موقت ـ نیز یکی دیگر از افراد میانهرو مشاور ومورد توجه سفارت آمریکا بوده است. در مورد وی نیز اسناد گوناگونی وجود دارد که به اختصار به برخی از آنها اشاره میشود. در یکی از اسناد سفارت که در اصل به امیرانتظام مربوط میشود، کاردار وقت لانه جاسوسی آمریکا به صحبتهایش با صباغیان اشاره کردهاست و آنها را سودمند وجالب توصیف میکند. ولی امیرانتظام هشدار میدهد که انقلابیون ممکن است «آنچه را در این ملاقاتها میگذرد، بیش از حد خود جلوه دهند [!] و مردم را از آن مطلع کنند، مثل مسألهی صباغیان » که همین امر نشان میدهد مسائلی که در این ملاقاتها مطرحمیشد، چندان در زمینهی منافع ملی و حفظ دستاوردهای انقلاب نبوده که افشای آن خشم مردم را بر میانگیخته است.
علاوه بر این، در مهرماه 1358 ه.ش، کاردار آمریکا ـ در دیدار با صباغیان ـ به وی درمورد اعدام سران رژیم شاه اعتراض میکند. این مذاکرات، اعتراض نیروهای اصولگرا را به وی و نیز به سفارت آمریکا در پی دارد که این موضوع در اسناد سفارت آمریکا دراین زمان منعکس شده است. این اقدام لینگن ـ کاردار سفارت آمریکا ـ به حدی زننده و نا مطلوب بود که حتیمیانهروهایی چون ابراهیم یزدی، که در آن زمان پست وزارت خارجه را بر عهده داشت، در ملاقات با کاردار آمریکا به وی اعتراض میکند:
«یزدی به گفتوگوی لینگن با وزیر کشور ایران ـ صباغیان ـ به عنوان مداخله بیجا در امور داخلی ایران اشاره کرد و سؤال کرد چرا ایالات متحده دست بهچنین کارهایی میزند؟ کاردار پاسخ داد که ما مایل بودیم نگرانیهای خودمان را ابراز نماییم. ما امیدوار بودیم که بتوانیم چیزی را که حس میکردیم، به طورخصوصی بگوییم »
لینگن در ادامه با زیرکی خاص یک جاسوس آمریکایی میگوید: «ما از همین طریق، از نزدیک شدن به ایرانیهایی که نگرانیهایی راجع به ایالاتمتحده دارند، استقبال میکنیم… بحثهای آزاد و خصوصی، جزئی از دوستیواقعی میباشند.»
*صدر حاجسیدجوادی، احمد (وزیر دادگستری دولت موقت)
حاجسیدجوادی که از اعضای نهضت آزادی بود و فردی میانهرو به شمار میرود، یکی از کسانی است که مورد توجه سفارت آمریکا بوده است. آنچه که در پی میآید، نظرات صدر حاجسیدجوادی در ملاقات با کاردار سفارت آمریکا در 9 مرداد1358 ه.ش است:
«روابط ایران و آمریکا در گذشته خوب بوده است و دلیلی وجود ندارد که دو کشور قادر نباشند به داشتن رابطهی نزدیک و سودمند دو جانبه ادامه دهند…انقلاب با خودش مشکلاتی همراه دارد، منجمله مشکلاتی که به وسیله دادگاههای انقلاب به وجود آمده است… سیاست دولت موقت این است کهقدرت دادگاههای انقلاب را هرچه سریعتر، تا آنجایی که شرایط اجازه میدهد، تقلیل دهد.»
بنابراین مشاهده میشود در شرایطی که عموم مردم ایران خواستار کاهش هرچه بیشتر نقش آمریکا در ایران و مبارزه با استکبار بودند، وزیر دادگستری دولت موقت، حامیاین رابطه است. وی همچنین نسبت به عملکرد دادگاههای انقلاب نظری منفی دارد وحال آنکه این دادگاهها، در مقابله با ضد انقلاب و کوتاه کردن دست آنها از شریانهایاساسی مملکت، نقش مؤثری ایفا کردند.
*قطبزاده، صادق (اولین رئیس صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران و وزیر خارجهی دولت موقت)
صادق قطبزاده که در ابتدای انقلاب با آن همراهی میکرد و پستهای گوناگونی را نیز به خود اختصاص داد، پس از آنکه توانست با جاهطلبیهای فراوان به آنچه که میخواست دست یابد، به تلاشی برای براندازی نظام جمهوری اسلامی اقدام کرد که حاصل آن اعدام وی بود.
در یکی از اسناد سفارت آمریکا، آمریکایی بودن قطبزاده یک تاکتیک لازم برای مهار کردن قدرت در ایران انقلابی دانسته شده است. در یکی دیگر از اسناد سفارت آمریکا در مورد عملکرد صادق قطبزاده در صدا وسیما میخوانیم:
«سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران، همچنان در وضع هرج و مرج و]وضعیت[ نیمه حرفهای بهسر میبرد. بزرگترین دستاورد این سازمان ـ پس ازدو ماه حرارت انقلابی ـ این است که صادق قطبزاده، مدیر کنونی آن را به صورت یکی از منفورترین چهرههای ایران درآورده است. »
همین سند، نشانگر ضعف صادق قطبزاده در مدیریت سازمان صدا و سیما و ایجادجهتگیری انقلابی در آن و جلب رضایت کارکنان سازمان با وجود ادعاهای فراوان وی است. در دیگر اسناد سفارت آمریکا هم به نارضایتی از نحوه اداره صدا و سیما ازسوی مردم و نیروهای انقلابی بارها اشاره شده است. یکی از اسناد جالب سفارت آمریکا دربارهی قطبزاده به دیدار او با یکی ازکارمندان وزارت خارجهی آمریکا در نوامبر 1977 در این کشور بر میگردد. وی در اینملاقات با تأکید فراوان بر ادعای طرفداری کارتر از حقوق بشر، اظهار امیدواری میکند که « کارتر اشتباهات حکومتهای سابق را تکرار نکند.» وی اعلام میکند که «او وسازمانش از تحسین کنندگان آمریکا و ایدهآلهایی که آمریکا از آن دفاع میکند، هستند.» مأمور آمریکایی در پایان این ملاقاتها، چنین اظهار میکند که قطبزاده «از لحاظایدئولوژیک، ضدآمریکایی به نظر نمیرسید.» همچنین در سند دیگری قطبزاده با وجود ضدیت با شاه، دوست آمریکا دانسته شده است. جالب آنکه در سند دیگری پروفسور ریچارد کاتم ـ از استادان آمریکایی ـ با قطبزاده ملاقات کرده وی را مانند قذافی «کمی خل« دانسته است! این نظریه وقتی باورپذیر میشود که آن را در کنار تلاشهای قطب زاده برای تحویل گرفتن گروگانها ازدانشجویان در اسفند 1358 و همچنین دیدار مخفیانه با هامیلتون جردن ـ رئیس ستادکاخ سفید ـ در زمان ریاستجمهوری کارتر قرار دهیم.
جردن خود در کتاب « بحران » به این مسأله و دو دیدار خود با قطبزاده اشاره کرده است. لقب » بد ذات« یکی دیگر از القابی است که ـ در یکی از اسناد سفارت آمریکا ـ بهقطبزاده داده شده، البته این لقب را نه مأموران آمریکایی، بلکه برخی ایرانیان عادی که طرف صحبت مأموران سفارت قرار گرفتهاند، به وی و یزدی و بنیصدر دادهاند؛ زیرا این افراد 10 تا 15 سال گذشته را خارج از ایران گذراندهاند و با واقعیتهای جاری کشور در تماس نیستند. این افراد انقلابیون فعالی نیز نیستند.
*متین دفتری، هدایتالله
وی که رهبر جبههی دموکراتیک ملی از گروههای لیبرال و راستگرای طرفدار غرببود، در اسناد لانه جاسوسی بارها به او اشاره شده و ادعا شده که حزب وی میتواند حزب سیاسی نیرومندی در دولت ایران باشد. در یکی از اسناد، گروه متین دفتری و چند گروه دیگر، گروههای سیاسی میانهرویی دانسته شدهاند که «توسط اشخاص و گروههایی که در مورد اسلام، کوتاه بین و متعصبهستند ]![ تحت فشار قرار گرفتهاند.» جالب است که نیروهای ارزشی و اصولگرا که عامل حفظ و تداوم انقلاب اسلامی بودند و هستند، در این اسناد به عنوان افرادیکوتاهبین و متعصب معرفی شدهاند که البته دلیل آن مشخص است. در سندی که به ارزیابی تهدیدات موجود علیه نیروهای ارزشی و اصولگرا اختصاص یافته نیز آمده است:
«سازمان متین دفتری از جهت دیدگاههای لیبرال دموکراتیک، تهدید بالقوهای میتواند باشد و محتملاً دنباله روهایی قوی در بین انقلابیون غیرمذهبی و بخصوص غیرسیاسی با بینش تجدد طلبی دارد، متأسفانه جبهه از نظر قدرت نظامی کمبود جدی دارد و حتی در سازماندهی وسیع ملی نیز از احزاب مارکسیست ضعیفتر بوده است.»
در جای دیگر، اشارهی صریحی به تفکرات متین دفتری وجود دارد که خواندنی وعبرتآموز است. این سند مربوط به 15 اسفند 1357، کمتر از یک ماه پس از پیروزیانقلاب است که در آن متین دفتری به طور ضمنی با ایدهی تشکیل جمهوری اسلامیمخالفت کرده است:
«متین دفتری ـ نوهی مصدق ـ خواهان مراجعه به آرای عمومی برای پایان دادن به نظام سلطنتی شد، ولی گفت، تصمیم راجع به نوع رژیم بایستی تا زمانی که مردم به اندازهی کافی موضوع را مورد بحث قرار دادهاند به تعویق افتد. متیندفتری، جبههی ملی را به خاطر انحراف از آرمانهای دموکراتیک و وابستگی آن به عقاید مرتبط با حکومت روحانیون، به جای عقاید دموکراتیک، مورد حملهقرار داد.»
حرکتهای ضدانقلابی متین دفتری در دیگر اسناد لانهی جاسوسی نیز منعکسشده است، از جمله مخالفت وی با قانون اساسی جمهوری اسلامی. متین دفتری در ادامهی کارهای ضدانقلابی خود تا آنجا پیش میرود که گردانندگان روزنامهی «نامهی روز» که توسط بختیار ـ آخرین نخستوزیر رژیم شاه ـ در خارج ازکشور منتشر میشد، صراحتاً، «مدعی حمایت از طرف چند گروه غیر روحانی در ایران منجمله جبهه دموکراتیک ملی به رهبری متین دفتری میشوند.» این مسأله در یکی از اسناد جاسوسخانه آمریکا به تاریخ 26 مرداد 1358 ذکر شده است. سند زیر نیز نشاندهنده برخی مواضع مترقیانه و معقول! متین دفتری است:
«متین دفتری، بهطوریکه گزارش شده، به ایرانیان در لندن گفت که مطمئن است ملاهای تندرو، سرانجام از موضع خود عقب خواهند نشست و بر سر مواضع با رهبران غیر روحانی مصالحه خواهند نمود.» به دنبال این موضعگیریهای خصمانه ضدانقلاب، متین دفتری در وضعیت بدیقرار گرفت؛ اما جالب آنکه حتی دوستان وی مانند عبدالکریم لاهیجی در تماس با مأموران سفارت، خود وی را مقصر میدانند: «در مورد مشکلات فعلی، او مقصر است ]متین دفتری[ اعتبارش را در نزد رهبران میانهروی دولت موقت ایران، مانند بازرگان، به خاطر ارتباط نزدیکش باگروههای چپ، از دست داده است. متین دفتری رهبران گروههای چپ را به جبههی دموکراتیک ملی خود راه داده و اجازه داده تا آنها بهوسیلهی توصیههایخود او را به مواضع افراطی سوق دهند. در طی چهار ماه گذشته، او از سازمان خود در جهت حمایت از فداییان استفاده کرده و همچنین سعی کرده از شرکت آنها در جنبشهای خود مختاریطلبانه ]و در واقع تجزیهطلبانه[ کردستان،خوزستان، و ترکمن صحرا حمایت کند. این مسأله، حامیان قبلی او مانند بازرگان را منزوی کرده بود. پس از تظاهرات آزادی مطبوعات که در تاریخ 11اوت انجام شد، زمانی که دولت انقلابی علیه او اقدام کرد، او هیچ حامینداشت.»
*مقدم مراغهای، رحمتالله (اسم رمز: اس. دی پروب / 1 پ 1، استاندار آذربایجان شرقی در دولت موقت و رئیس حزب منحلهی خلقمسلمان)
شاید مقدم مراغهای را بتوان اولین فردی دانست که به دنبال افشای اسناد لانه جاسوسی که در مورد وی بود، مجبور به کناره گیری و فرار شد. در افشاگری شمارهی20 دانشجویان در تاریخ 17/9/1358 در مورد وی آمده است:
«آقای مراغهای آنچنان دلسوزانه به جاسوسان آمریکا توصیه میکند تا برای آنکه بتوانند در ایران فعالیت کنند، با امام خمینی ملاقات کنند که هر فرد منصفی بهخوبی در مییابد که ایشان به جای اینکه در راه منافع ملت خود گام بردارد، درجهت منافع دولت آمریکا خدمت مینماید.»
در سندی که در دنبالهی این افشاگری وجود دارد آمده است: « مقدم خیلی تأکید کرد که کاردار با خمینی تماس بگیرد که او ایرانیها را متقاعد کند که دولت آمریکا، انقلاب ایران را پذیرفته است… خمینی اکنون پیر است وکاملاً غیر قابل انعطاف… اگر خمینی ناگهان قبل از ملاقات ]مقامات[ آمریکایی با او فوت کند، حتی میانهروها که با خمینی کاملاً موافق نیستند، آمریکا را مورد انتقاد قرار خواهند داد و خواهند گفت که عدم ملاقات ]مقامات[ آمریکایی با ایشان، عدم پذیرش انقلاب بوده است. »
همچنین، در یکی دیگر از اسناد لانهی جاسوسی به سخنرانی مقدم مراغهای با موضوع ضد ولایت فقیه در یکی از جلسات عمومی حزب خلق مسلمان اشاره شده است. وی باحمله مستقیم به امام در این جلسه میگوید: «رهبر مذهبی هم اکنون تشخیص نداده که قادر نیست ولایت فقیه را در شکلکنونیش به ایرانیان قالب کند. مجلس خبرگان قرار است جلسهای ]برای[ شور درمورد آن بگذارد. امیدوارم یک چیزهایی در آن اصلاح شود.» در جای دیگری از همین سند، مأمور سفارت که در جلسهی سخنرانی حزب مذکورشرکت داشت میگوید: «سخنران، حسابی آخوند بازی و مجلس خبرگان را کوباند که این مجلسمیخواهد قانون ولایت فقیه را تصویب کند، که دیکتاتوری عبا و عمامهاست. »
مقدم مراغهای همچنین از سالهای بسیار دور ـ یعنی از سال 1342 ـ با سفارتآمریکا در ارتباط بوده است و حجم مکالمههای او با مأموران سفارت، از آن زمان تا پس از پیروزی انقلاب بسیار بالا و قابل توجه است. در یکی از همین اسناد، مقدم اینگونه توصیف شده است:
«فردی متعادل، طرفدار آمریکا و روشنفکر که صمیمی است… مقدم در اواسط سال 1978 (1356) به خاطر مواضع میانهروانهاش در ملاقاتهایش با سایر رهبران گروههای مخالف، که در حال تلاش برای تنظیم یک برنامه مخالف متشکل بودند، مشکلاتی داشت. مقدم همواره با مقامات رسمی آمریکایی روابط دوستانه داشته است و مایل به ادامه مباحثات اصولی است. »
در یکی از اسناد سفارت که به 22 مهر 1357 ـ یعنی روزهای اوجگیری انقلاب ـ برمیگردد، جاسوس سفارت که از مواضع میانهرو و لیبرال مقدم اطلاع دارد، زیرکانه میکوشد تا وی را به ایجاد یک حزب سیاسی منسجم برای رقابت در انتخابات آزادی! که شاه وعده برگزاری آن را در تابستان سال 1358 داده بود، ترغیب کند. مقدم نیز دراین دیدار، فعالیت خود را در چارچوب قانون اساسی مشروطه سلطنتی دانست وگفت: « وجود شاه لازم است، هم برای کنترل ارتش و هم آشوبهایی که منجر به سقوط ناگهانی قدرت میشود.» مقدم مراغهای در انقلاب برای نقش فعالانهتر خود، به سیدکاظم شریعتمداری که بعدها در برابر انقلاب قرار گرفت، ملحق شد و تلاش کرد تا وی را در رویارویی با امام یاری دهد. سندی که در پی میآید، شاهد مدعای ماست:
«مقدم گفت که خیلیها ازشریعتمداری به خاطر عدم رهبری انتقاد میکنند، در صورتی که این انتقاد نابجاست وخمینی قدرتمندتر از آن است که شریعتمداری فعلاً بتواند با او مقابله کند، ولی البته وقتش خواهد رسید، او افزود که آذربایجان مترصد اشارهی اوست. »
خوشبختانه تسخیر لانه جاسوسی و افشای اسناد موجود در آن، ماهیت واقعی افرادی مانند مقدم مراغهای را افشا کرد و به آنان اجازه نداد که بیش از این در برابرانقلاب سنگاندازی کنند.
*میناچی، ناصر (وزیر ارشاد ملی در دولت موقت و از نزدیکانسیدکاظم شریعتمداری)
ناصر میناچی نیز برخی از اسناد سفارت سابق آمریکا را به خود اختصاص داد و حجم فراوان تماسهای او و آمریکاییها نشان میدهد که وی نیز یک منبع اطلاعاتی مناسب برای آمریکاییها محسوب میشده است. میناچی نیز مانند دیگر اعضای لیبرال دولت موقت، از همکاری و گسترش روابط با آمریکا و نیز ملاقات کاردار سفارت آمریکا با امام دفاع میکرد:
«میناچی با حالت خیلی دوستانه و گرم جواب داد که کابینهی بازرگان (دولتآیتالله) مایل به ادامه همکاری و روابط با آمریکا میباشند. او از کاردار اجازهخواست که ترتیب یک ملاقات با بازرگان و در آینده با خمینی را بدهد.»
وی در همین سند، با انتقاد از عملکرد دادگاههای انقلاب که به مفاسد مسؤولان رژیم شاه رسیدگی میکردهاند، به آمریکاییها وعده میدهد که دادگاههای انقلاب بسته خواهند شد. در جای دیگر، میناچی از تمایل خود و دولت موقت برای کنار زدن امام از عرصه سیاست خارجی سخن میگوید:
«میناچی گفت: نخست وزیر اخیراً موافقت ]آیتالله[ خمینی را جلب کرده تا انتقادات خود را در مورد امور خارجی عموماً و روابط با ایالات متحده خصوصاً کم کند… میناچی امیدش را بر روی کوششهای نخستوزیر برای بیرون بردن ]امام[ خمینی از عرصه بینالمللی گذاشته است. »
جاسوسان سفارت آمریکا، با توجه به نزدیکی میناچی به سیدکاظم شریعتمداری، همیشه دنبال آگاهی از نظرهای او در این زمینه بودهاند. مأموران سفارت درباره ویچنین میگویند: «میناچی همیشه به شریعتمداری خیلی نزدیک بوده است… میناچی گفت: «رهبران مذهبی اکنون برای وحدت کوشش میکنند.» او به هرحال، شکی باقی نگذاشت که تفاوتهای جدی بین خمینی و شریعتمداری وجود دارد.»
ارادت آمریکاییها به میناچی به اندازهای است که از وی برای آزادی برخی اعضایحزب کارگران سوسیالیست ـ که با اتباع آمریکا ازدواج کردهاند ـ کمک میخواهند و وقتی جواب مثبت او را میشنوند، مینویسند: «این یک حقیقت ناخوشایند است که کنترل اداره دادگستری ایران در قسمت انقلابی در اختیار اشخاصی مانند او نیست. »
تماسهای میناچی با سفارت آمریکا در زمان پیروزی انقلاب نیز قابل توجه است. آنگونه که به نظر میرسد، او از طرف شریعتمداری برای به سازش کشاندن انقلاب تلاشهایی را آغاز کرده بود: «میناچی گفت: او مخصوصاً از جانب آیتالله شریعتمداری مأمور شده است تا نظر آمریکا را در قبال دولت شریفامامی در یابد. شریعتمداری و سایر رهبران مذهبی در قم، آماده بودند تا با دولت ایران، اگر این دولت قرار است باقی بماند، همکاری کنند. میناچی این فکر را به میان آورد که رهبری مذهبی(شریعتمداری) معتقد است که شاه، کلید حفاظت در قبال هرج و مرج وکمونیسم است. رهبری میانهروی مذهبی میخواهد با دولت فعلی ایرانهمکاری کند.»
این سند، آشکارا تلاش آمریکا را برای پشتیبانی عناصر سازشکار در برابر طرفداران واقعی انقلاب و در واقع، انحراف نهضت اسلامی نشان میدهد.
*نزیه، حسن (اسم رمز: اس. دی. پوتی، مدیر عامل شرکت نفت دردولت موقت)
ضدیت نزیه با انقلاب اسلامی و مواضع ضدانقلابی او به اندازهای بود که وی، قبل از افشای اسناد لانه جاسوسی، از کشور فرار کرد. زیرا دادستانی انقلاب اسلامی وی را به خاطر عملکردش به دادگاه احضار کرده بود؛ اما مطالعه اسناد لانه جاسوسیدرباره او خالی از لطف نیست. در یکی از اسناد لانهی جاسوسی، نزیه فردی انقلابیدانسته شده که تحت الشعاع]آیتالله[ خمینی و همفکران او قرار گرفته است. امیر انتظام، در یکی از مذاکرات خود با آمریکاییها میگوید: «نزیه در جای امنی پنهان است. وی وکیل و مدیری عالی است، ولی در انتقادات خود بصیرت ندارد. انتظام گفت او و دیگر دوستان نزیه اعتقاد دارند او میتواندنجات داده شود.»
جالب آنکه امیرانتظام بعدها به دلیل جاسوسی برای آمریکاییها به زندان افتاد. یزدی از دیگر همکاران نزیه در دولت موقت، که در آن زمان پست وزارت خارجه رادر اختیار داشت، میگوید: «نزیه خطر مهمی کرده که با ایدئولوژی اسلامی انقلابی درافتاده است. آنطور که یزدی بیان کرد، این یک اشتباه نابخشودنی از طرف نزیه بوده است. »
در جای دیگری از اسناد لانه جاسوسی، سخنرانیهای حسن نزیه علیه نیروهای ارزشی انقلاب، تهدیدی برای امام و انقلاب دانسته شده است. یا این سند که در آنآمده است: « با اخراج حسن نزیه ـ رئیس شرکت نفت ـ مردی برکنار میشود که درمخالفت با روحانیون صریحتر از همه بود.»
*یزدی، ابراهیم (وزیر خارجهی دولت موقت)
هرچند که مأموران سفارت آمریکا بر این عقیده بودند که ابراهیم یزدی، فردیمذهبیتر بود و به خط میانه وابستگی کمتری داشت، اما در جاهای مختلف اسناد، برجاهطلبیهای شخصی و قدرتطلبی او و نیز امکان جایگزینی او به جای امام تأکید شده و به تماس و مذاکره و کسب اطلاعات از وی تمایل نشان داده شده است. در یکی از اسناد لانهی جاسوسی به عنوان مقایسهی میان یزدی و امام چنینمیخوانیم:
«[آیتالله] خمینی به اینکه ایران در آمریکا وجههای دارد اهمیت نمیدهد، ولیافرادی دیگر مثل یزدی هستند که به این موضوع اهمیت میدهند [!]»
همچنین یزدی یکی از افرادی است که جایگاه او در سلسله مراتب قدرت، اهمیت فراوانی برای آمریکاییها داشته است. پس از رسیدن وی به پست وزارت خارجه، یکیاز مسائلی که مورد توجه قرار میگیرد این است:
«یزدی در چه سلسله مراتبی قرار گرفتهاست. بعد از تغییر مکانش (به وزارت امور خارجه) آیا او قدرت به دست آورده است؟یا اینکه از قدرت او کم شده است؟ عکسالعمل کارکنان وزارت امور خارجه در برابر اوچه بوده است؟ و آیا هیچ اثر قابل پیشبینی در سیاست بهوجود آمدهاست؟»
جالباست که آمریکاییان فقط درباره وضعیت افرادی تحقیق میکردند که از نظر آنان به خط میانه نزدیک بوده باشند. مطالعه نقطه نظرهای وزیر خارجه ترکیه دربارهی یزدی نیز که در اسناد سفارت بازتاب داده شده، جالب توجه است:
«خودش را خوب نشان داده و با دید مدرن، ولی زیربنای ایدئولوژی اسلامیقوی است. او رابط بین[آیتالله] خمینی و دولت بازرگان است و روابطش با نخستوزیر دوستانه است. به نظر او یزدی ضد غربی نیست و توجه به بهترکردن روابط با آمریکا دارد.»
در یکی دیگر از اسناد سفارت دربارهی یزدی چنین میخوانیم:
«هم یزدی و هم امیرانتظام که در گذشته دائماً، در موضع یاری به ما بودهاند، درنتیجهی بیمبالاتی « جیم بیل» در مجله « تایم» ، شروع به حمله [به آمریکا]نمودهاند، خصوصاً [حملات] یزدی که به نظر میرسد، برای اثبات اینکه طرفدار آمریکا نیست، تکرار میشود.»
شاید همین سند نشاندهنده علل واقعی شعارهای ضدآمریکایی دکتر ابراهیمیزدی و برخی همفکران وی در آن زمان باشد، یعنی اعلام برائت از اتهام همکاری با آمریکا که همین اسناد نشان میدهد اتهام مذکور، اتهام درستی بوده است:
«بزرگترین نقطهی ضعف او [یزدی] ارتباط آمریکایی است که رقبای بالقوهاش قبلاً اشاره کردهاند که از آن بهره برداری خواهند کرد.»
این دیدگاه از سوی دو استاد آمریکایی در اسناد سفارت آمریکا بازتاب یافته است:
«یزدی واقعاً یک منبع خطر بالقوه است. او با مذهبگرایی متعصبانه و ده هزارمرد مسلح میتواند دنبالهروی رضاخان در دههی 1920 باشد. اگر ]آیتالله[خمینی به زودی بمیرد، یزدی ممکن است رهبری را برعهده بگیرد.»
همچنین، یزدی مانند دیگر اعضای دولت موقت، فعالیت کمیتههای انقلاب را اختلال در کار خود میدانست و خواستار پایان آن بوده است:
«دکتر یزدی، به چارلز ناس گفته که کمیتههای انقلاب، روزی که دولت جدید منصوب شود، از دور خارج خواهند شد. این گفته درنظر ما خوشبینی بیهودهایاست.»
در سند دیگری جبههگیریهای موجود علیه امام در درون نیروهای دولت موقت ودیگر نیروها چنین توصیف شده است:
«آیتالله خمینی با وجود طبقهی متوسط، جناح چپ و عصیانهای بومی، ازپشتیبانی قوی اکثریت تودههای مردم برخوردار است. او و سایر ملاهایسازشناپذیر، نفوذشان را بر روی قانون اساسی جدید و انتخابات مجلس ورئیسجمهور اعمال میکنند. با وجود این، مقاومتی در دولت (بازرگان و یزدی) و روحانیون (شریعتمداری) وجود دارد.»
در جای دیگری از اسناد لانه جاسوسی، بازرگان ـ نخستوزیر دولت موقت ـ یکیاز دلایل انتصاب یزدی به سمت وزیر خارجه را تمایل وی به مناسبات دوستانه با آمریکا عنوان میکند. این در حالی بود که فضای انقلابی آن روز و دخالتهای دامنهدار آمریکا در ایران در دوران شاه، موجب نفرت همگان از آمریکا شده بود.
«مناسبات حسنه با ایالات متحده از اعتقادات شخصی نخستوزیر است و هنگامی که دادن پست وزارتامور خارجه به یزدی مورد بحث بود، نخستوزیر از یزدی درباره این نکته پرسیده بود تا اینکه اطمینان حاصل کرده بود که یزدی از مناسبات دوستانه با ایالات متحدهپشتیبانی میکند.»
در پایان، یادآوری میشود که تسخیر لانه جاسوسی آمریکا موجب شفاف شدنمواضع گروهها و نیروها در جامعهی انقلابی آن روز ایران شد. این گروهها از یک سووقتی با تأیید همه جانبه این حرکت از سوی امام و امت مواجه شدند، مجبور به تأیید ظاهری آن شدند، ولی به تدریج و وقتی شرایط را مناسب دیدند یا منافعشان در خطرقرار گرفت، مواضع واقعی خود را آشکار کردند و از سوی دیگر، به دنبال افشای اسناد لانه جاسوسی ـ از سوی دانشجویان مسلمان پیرو خط امام ـ مخالفت برخی اشخاص ضدانقلاب که در صفوف نهضت نفوذ کرده بودند، آشکار شد. به این وسیله، گام دیگری برای شفاف شدن مواضع گروههای گوناگون برداشته شد..
(مرکز اسناد انقلاب اسلامی، http://www.irdc.ir/fa/content/24262/default.aspx)