۱۳۹۳/۰۱/۲۸
–
۳۸۷ بازدید
دروغ در اخلاق ومقامات دین چیست توضیح دهید؟
با سلام و تشکر از ارتباط و اعتماد شما
کذب در اخلاق و مقامات دین
کذب در اخلاق و مقامات دین، آن است که: ادعای صفاتی چند کند، چون: خوف از خدا و رجا و صبر و شکر و تسلیم و رضا و معرفت و زهد و امثال اینها، و اسم آنها را بر خود ببندد و از حقیقت و آثار آنها بی خبر باشد. و در او از لوازم آنها اثری نباشد. و چنین شخصی نیز کاذب است. مثلا ملاحظه می کنیم که چنانچه کسی ازپادشاهی قهار، یا امیری صاحب اقتدار به جهت خیانتی که از او سرزده یا تقصیری که مرتکب شده خائف شود چهره او زرد، و نفس او سرد، و خواب و خوراک بر اودشوار، و عیش و تنعم بر او ناگوار، خاطر او پریشان، و اعضا و جوارح او مضطرب ولرزان می شود. بلکه بسا باشد که: ترک اهل و عیال و مال و منال خود می کند. و در ولایات غربت به تنهائی و مشقت می سازد. و این همه از خوف و بیم آن کسی است که از اوترسیده. و این خوف، خوف صادق، و صاحب آن خائف است.
و اما کسی که دعوی ترس از پروردگار، و خوف از کژدم و مار جهنم می کند، هیچ اثری از آن در وجنات احوالش ظاهر نه. بلکه شب و روز به خورد و خواب مشغول، وعمر او به عیش و عشرت مصروف، هر ساعتی چندین تقصیر از او صادر، و هر روزی معصیتی را مرتکب می گردد. و چنین شخصی کاذب، و اسم خوف را بر خود بسته است.
و مخفی نماند که: این مقامات و مراتب را نهایتی متصور نیست تا ممکن باشداحدی به نهایت آنها برسد. بلکه از آنها هر کسی را یک نصیبی داده اند.
و از این سبب بود که: «خاتم انبیاء – صلی الله علیه و آله – چون حضرت روح القدس را به صورت اصلی او دید که پرهای او از مشرق تا مغرب را فروگرفته بیهوش گشته به زمین افتاد. و چون به هوش آمد، جبرئیل به صورت اول عود نمود، فرمود: ای جبرئیل! من هیچ مخلوقی را به این عظمت تصور نمی کردم. عرض کرد: پس چه خواهی گفت اگر اسرافیل را ببینی که قائمه عرش الهی را بر دوش گرفته و پاهای او آسمانها و زمینهارا شکافته و با وجود این، از عظمت خدا به قدر گنجشک کوچکی می گردد» . (44)
و این و امثال این که از اعاظم ملائکه مقربین و انبیای مرسلین منقول است همه ازقوت معرفت ایشان است به عظمت و جلال خداوند – متعال – . و حال آنکه آنچه ایشان یافته اند قطره ای است از
[526]دریای بی منتهای عظمت الهی، و بالاتر از آن مراتب غیرمتناهیه است.
نه بر اوج ذاتش پرد مرغ و هم
نه در ذیل و صفتش رسد دست فهم
نه ادراک در کنه ذاتش رسد
نه فکرت به غور صفاتش رسد
که خاصان در این ره فرس رانده اند بلا احصی از تک(45)فرو مانده اند
بلکه احدی را طاقت و قوت درک عظمت حقیقت آن جناب نیست. و چنانچه نورجلال و عظمت او بر موجودات امکان تابد بنیاد هستی ایشان را از هم بریزد.
آتش فکنی یک سره در خرمن هستی
روزی ز پس پرده اگر رخ بنمائی
پر عنبر سارا(46)کنی این حقه(47)گردون(48)گر یک گره از طره(49)مشکین بگشائی
و از این جهت است که در اخبار وارد است که: «بنده به حقیت ایمان نمی رسد تااینکه همه مردم را در شناخت خدا احمق ببیند» . (50)
و در حدیثی دیگر است که: «احدی به حقیقت ایمان نمی رسد تا اینکه همه مردم رادر جنب معرفت خدا چون شتران ملاحظه نماید» . (51)
پس بنده صادق در جمیع مقامات دین عزیز و نایاب است.
و از علامت صدق در این مقام، آن است که: تحمل همه شداید و مصایب را نماید.
و زبان به اظهار آنها نگشاید. عمر خود را به طاعت و عبادت صرف نماید. و آنها را ازخلق بپوشاند.
مروی است که: «به موسی بن عمران وحی رسید که: چون من بنده ای از بندگان خودرا دوست دارم او را مبتلا می سازم به بلائی که کوهها توانائی تحمل آن را نداشته باشند، تا بینم در دعوای بندگی و محبت، صادق است یا نه. پس اگر او را صادق و صابر یافتم او را ولی و حبیب خود قرار می دهم. و اگر بی صبر و جزعناک دیدم که به هر جا زبان شکوه می گشاید او را مخذول و منکوب می سازم و هیچ باک ندارم» . (52)
حوزه نت – معراج السعاده ؛ ملا احمد نراقی
44. محجة البیضاء، ج 8، ص 146. و احیاء العلوم، ج 4، ص 335.45. تاخت (تاختن) .46. خالص.47. ظرف کوچکی که در آن جواهر یا چیز دیگر گذارند.48. آسمان.49. دسته موی در کنار پیشانی.50. مکارم الاخلاق، ص 465.51. مکارم الاخلاق، ص 46552. احیاء العلوم، ج 4، ص 335. و محجة البیضاء، ج 8، ص 147
کذب در اخلاق و مقامات دین
کذب در اخلاق و مقامات دین، آن است که: ادعای صفاتی چند کند، چون: خوف از خدا و رجا و صبر و شکر و تسلیم و رضا و معرفت و زهد و امثال اینها، و اسم آنها را بر خود ببندد و از حقیقت و آثار آنها بی خبر باشد. و در او از لوازم آنها اثری نباشد. و چنین شخصی نیز کاذب است. مثلا ملاحظه می کنیم که چنانچه کسی ازپادشاهی قهار، یا امیری صاحب اقتدار به جهت خیانتی که از او سرزده یا تقصیری که مرتکب شده خائف شود چهره او زرد، و نفس او سرد، و خواب و خوراک بر اودشوار، و عیش و تنعم بر او ناگوار، خاطر او پریشان، و اعضا و جوارح او مضطرب ولرزان می شود. بلکه بسا باشد که: ترک اهل و عیال و مال و منال خود می کند. و در ولایات غربت به تنهائی و مشقت می سازد. و این همه از خوف و بیم آن کسی است که از اوترسیده. و این خوف، خوف صادق، و صاحب آن خائف است.
و اما کسی که دعوی ترس از پروردگار، و خوف از کژدم و مار جهنم می کند، هیچ اثری از آن در وجنات احوالش ظاهر نه. بلکه شب و روز به خورد و خواب مشغول، وعمر او به عیش و عشرت مصروف، هر ساعتی چندین تقصیر از او صادر، و هر روزی معصیتی را مرتکب می گردد. و چنین شخصی کاذب، و اسم خوف را بر خود بسته است.
و مخفی نماند که: این مقامات و مراتب را نهایتی متصور نیست تا ممکن باشداحدی به نهایت آنها برسد. بلکه از آنها هر کسی را یک نصیبی داده اند.
و از این سبب بود که: «خاتم انبیاء – صلی الله علیه و آله – چون حضرت روح القدس را به صورت اصلی او دید که پرهای او از مشرق تا مغرب را فروگرفته بیهوش گشته به زمین افتاد. و چون به هوش آمد، جبرئیل به صورت اول عود نمود، فرمود: ای جبرئیل! من هیچ مخلوقی را به این عظمت تصور نمی کردم. عرض کرد: پس چه خواهی گفت اگر اسرافیل را ببینی که قائمه عرش الهی را بر دوش گرفته و پاهای او آسمانها و زمینهارا شکافته و با وجود این، از عظمت خدا به قدر گنجشک کوچکی می گردد» . (44)
و این و امثال این که از اعاظم ملائکه مقربین و انبیای مرسلین منقول است همه ازقوت معرفت ایشان است به عظمت و جلال خداوند – متعال – . و حال آنکه آنچه ایشان یافته اند قطره ای است از
[526]دریای بی منتهای عظمت الهی، و بالاتر از آن مراتب غیرمتناهیه است.
نه بر اوج ذاتش پرد مرغ و هم
نه در ذیل و صفتش رسد دست فهم
نه ادراک در کنه ذاتش رسد
نه فکرت به غور صفاتش رسد
که خاصان در این ره فرس رانده اند بلا احصی از تک(45)فرو مانده اند
بلکه احدی را طاقت و قوت درک عظمت حقیقت آن جناب نیست. و چنانچه نورجلال و عظمت او بر موجودات امکان تابد بنیاد هستی ایشان را از هم بریزد.
آتش فکنی یک سره در خرمن هستی
روزی ز پس پرده اگر رخ بنمائی
پر عنبر سارا(46)کنی این حقه(47)گردون(48)گر یک گره از طره(49)مشکین بگشائی
و از این جهت است که در اخبار وارد است که: «بنده به حقیت ایمان نمی رسد تااینکه همه مردم را در شناخت خدا احمق ببیند» . (50)
و در حدیثی دیگر است که: «احدی به حقیقت ایمان نمی رسد تا اینکه همه مردم رادر جنب معرفت خدا چون شتران ملاحظه نماید» . (51)
پس بنده صادق در جمیع مقامات دین عزیز و نایاب است.
و از علامت صدق در این مقام، آن است که: تحمل همه شداید و مصایب را نماید.
و زبان به اظهار آنها نگشاید. عمر خود را به طاعت و عبادت صرف نماید. و آنها را ازخلق بپوشاند.
مروی است که: «به موسی بن عمران وحی رسید که: چون من بنده ای از بندگان خودرا دوست دارم او را مبتلا می سازم به بلائی که کوهها توانائی تحمل آن را نداشته باشند، تا بینم در دعوای بندگی و محبت، صادق است یا نه. پس اگر او را صادق و صابر یافتم او را ولی و حبیب خود قرار می دهم. و اگر بی صبر و جزعناک دیدم که به هر جا زبان شکوه می گشاید او را مخذول و منکوب می سازم و هیچ باک ندارم» . (52)
حوزه نت – معراج السعاده ؛ ملا احمد نراقی
44. محجة البیضاء، ج 8، ص 146. و احیاء العلوم، ج 4، ص 335.45. تاخت (تاختن) .46. خالص.47. ظرف کوچکی که در آن جواهر یا چیز دیگر گذارند.48. آسمان.49. دسته موی در کنار پیشانی.50. مکارم الاخلاق، ص 465.51. مکارم الاخلاق، ص 46552. احیاء العلوم، ج 4، ص 335. و محجة البیضاء، ج 8، ص 147