۱۳۹۴/۱۱/۱۸
–
۹۵۹ بازدید
آنچه نویسنده انجام داده تلاش برای ترسیم چهره مظلومانه از زرتشتیان در طول تاریخ کشور است که با ادعاهای بی اساس و دروغین همراه است و زرتشتیان پس از ورود اسلام به عنوان یک اقلیت همواره از حقوق شهروندی خود برخوردار بوده اند اما آنچه رضا شاه در حمایت از زرتشتیان انجام داد در راستای مقابله با آموزه های اسلامی بود نه از سر دلسوزی نسبت به زرتشتیان حمایت رضاشاه از اقلیت زرتشتی از پیش از سلطنت او وجود داشت. مسلماً او از ابتدا آشنایی چندانی با آموزههای دینی زرتشتیان نداشت و به تدریج با رابطهای که میان او و تنی چند از روشنفکران بویژه اردشیر جی سومین نمایندة پارسیان هند پیدا شد، با اعتقادات آنان آشنایی یافت و به حمایت از اندیشة زرتشتی برخاست. چنین توجهی از طرف اقلیت زرتشتی که همانند اقلیتهای موجود در هر جامعه در تنگنا و محدودیت قرار داشت مایة بسی دلگرمی بود و آنان از تغییر شرایط کاملاً راضی به نظر میرسیدند. اولین و مهمترین توجه رضاخان به فرهنگ ایران باستان انتخاب نام خانوادگی «پهلوی» بود که بر طبق ابلاغیة منتشر شده در روزنامه شفق سرخ مورخ 10 اردیبهشت 1304 صورت رسمی یافت و بقیة کسانی که سابق براین به این نام شناخته شدند (از جمله محمود محمود) به احترام (و شاید به اجبار) رضاخان از داشتن این نام منصرف شدند. جالب آن بود که رضاخان از معنی و مفهوم این نام بیاطلاع بود و یک بار معنای آن را از پروفسور هرتسفلد مستشرق آلمانی پرسیده بود. از اینجا روشن میشود که اختیار این نام به هیچوجه نشاندهندة نظر و تمایل رضاشاه نمیتوانست باشد.) سفرنامه بلوشر، ص 215( «از آن پس که نام خاندان اشکانی مجدداً زنده شد و بر روی سرسلسلة جدید گذارده شد اختیار نامهای ایرانی قدیم به ویژه نام شاهان در بین مردم متداول گشت.») یادداشتهای کیخسرو شاهرخ، به کوشش وزیر نویس جهانگیری اشیدری (تهران، انتشارت پرچم، 1355) ص 4( علاقه و ارتباط رضاخان با دیانت زرتشتی حتی به سالهای اول کودتا برمیگردد. او در ملاقاتی با هیئتی از سران پارسیان از اینکه ایران و نسل جوان ایرانی تعالیم عالی مذهبی باستانی خود را نادیده گرفته و از آن بیاطلاع است ابراز تأسف کرد.( همان، ص 173) چنین حمایتهایی موجب شد که تا زرتشتیان ایران و خارج ایران به رضاخان علاقهمند شوند، بهگونهای که مجلة ایران لیگ بمبئی همواره عکس نیمتنة وی را در اولین صفحه چاپ میکرد.( همان، ص 52) در سالهای سخت مبارزة رضاخان که سرانجام منجر به تغییر رژیم قاجار شد، انجمن زرتشتیان به ریاست ارباب کیخسرو شاهرخ همواره یار و مددکار رضاخان بود و این فعالیتهای سیاسی با مساعدت مادی و معنوی پارسیان هند روبرو میشد،( همان، صص 52 و 77)چرا که:« آنان از آن پس میتوانستند گمشدگان خرابههای مداین را در خانه پهلوی پیدا کنند.( همان، ص 69) روند مهاجرت پارسیان هند به ایران که از دو سال پیش از تغییر سلطنت آغاز گشته بود سریعتر شد، چه آنکه رضاخان در پاسخ به تلگراف تهنیت زرتشتیان به مناسبت ریاست حکومت موقتی در 10 آبان 1304 قول حمایت کامل از آنان داد.( همان ، ص92) با چنین حمایتهایی خیلی بدیهی بود که زرتشتیها و ارباب کیخسرو، رضاشاه را سوشیانس (منجی) خود بدانند. ارباب کیخسرو نقش مهمی را در جریان تشکیل مجلس مؤسسان برعهده گرفت و همراه با فرزندش به سلطنت رضاشاه رأی داد و زرتشتیان سراسر دنیا با ارسال تلگرافهایی سلطنت رضاشاه را تبریک گفتند .( همان ، ص 106-107) پس از تغییر سلطنت که آداب و سنن پیش از اسلام رونقی تازه یافت، زرتشتیان بیش از یک اقلیت مذهبی مورد حمایت قرار گرفتند.( ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، ص 72( و لذا به شدت از رژیم جدید حمایت کردند و حتی شرایط را بهگونهای فراهم دیدند که پیشنهاد میدادند به جای سال هجری شمسی، سال پهلوی رواج یابدکه پیشنهاد آنها تا اندازهای عملی گردید و بعدها در سلطنت پهلوی دوم آنان به مطلوب خود رسیدند. کتاب تاریخ پهلوی و زرتشتیان در مورد حمایت رژیم از این اقلیت مینویسد: «از آن پس که رضاشاه به حال زرتشتیان نگاهدارندة دین نیاکان و فرزندان اصیل ایران عطف توجه نمود و آنها را به مِهر شاهانة خویش سرشار و بر زخمهای فرسودهشان مرهم نهاد و دلهای پژمرده ایشان را با نوازشهای پدرانه شاداب فرمود، محرومیتها را از سر آنها برداشت، تساوی حقوق را اعلام فرمود و زرتشتیان را برخلاف پارینه بر مایملک خود فرمانروا ساخته و رفع ظلم از ایشان نمود و طرف توجه خاص خویش قرار داد، آنها در ارتش و کشور به خدمت داخل گشته و در ادارات دولتی راه یافتند و به تدریج مشاغل مهمه را اشغال نمودند.) همان ، ص 132) نویسندة کتاب مزبور اضافه میکند: «توجه خاص رضاشاه به زرتشتیان تا حدی بود که میگفت: شما همیشه در پناه من هستید اگر کوچکترین ناراحتی برای شما رسید تلگراف به خود من بزنید فوری از شما رفع زحمت میشود و به فرماندهان نظامی سفارش میکرد تعداد بیشتری از زرتشتیان را استخدام کنند.»( همان ، ص 139) با حمایت رضاشاه از زرتشتیان، آنان موفق به گسترش مراکز آموزشی و بهداشتی شدند و از این طریق علاوه بر استفاده از وضعیت به دست آمده برای همکیشان خود، در اجرای سیاستهای فرهنگی رژیم مساعدت کردند. در این میان اردشیر جی که یکی از راهنمایان اصلی رضاشاه در مسائل سیاسی و فرهنگی به شمار میآمد، در ترغیب پارسیان هند در ایجاد مدارس دخترانه در ایران میکوشید.( رک: یادداشتهای کیخسرو شاهرخ، ص 93) هنگام برگزاری جشن هزارة فردوسی که یکی از اهداف آن، بزرگداشت آداب و سنن باستانی بود، بدیهی بود زرتشتیان بنا به دستور رضاشاه حضوری فعال داشته باشند(صفایی، پیشین، ص 319)و ارباب کیخسرو و شاهرخ بیشترین تلاش را در این زمینه انجام داد. سرانجام از دیگر مساعدتهای رضاشاه به زرتشتیان، فروش زمینهای قصر فیروزه به اقلیت زرتشتی با تخفیف ویژه به منظور ایجاد آرامگاه بود که پیش از این با فروش آن به اقلیتهای کلیمی و مسیحی مخالفت کرده بود.( همان، صص 319 و 320) از مجموع آنچه درباره حمایت رضاشاه از اقلیت زرتشتی گفته شد میتوان به عمق شوینیسم رژیم پهلوی و مقاصد باستان ستایانه آن پی برد. در این دوره زرتشت بهعنوان مظهر ملی، اوستا بهعنوان یادگار مهم باستانی و اهورا مزدا به عنوان نشان ایرانیگری با تبلیغات فراوان به میدان آمدند(طبری، ایران در دو سده واپسین، ص 255)تا بر نظام شاهنشاهی و نقش شاه بهعنوان دارنده فرّ ایزدی صحّه بگذارند، چرا که گفته شده: «ایرانیان باستان همواره برای شاه فرّ یزدانی قایل بودند که بالاتر از آن فرّ و شکوهی نبود و این عقیده تا حدی بود که در نیایش روزانه از خداوند میخواستند همواره شاهنشاه تندرست و پیروز بوده و از بد و گزند بدمنشان به دور باشد. در سروهایی که از سوی زرتشتیان در جشنهای دینی و ملی خوانده میشوند بخش مربوط به «آفریدگان» همراه با عرض ادب به پیشگاه اهورا مزدا و اقرار بر پذیرش دستور شاهنشاه بهعنوان سایه خداست.»( تاریخ پهلوی و زرتشتیان، صص 9 ـ 11) از آنجا که چنین اعتقاداتی در فرهنگ اسلامی وجود نداشت، بدیهی بود رضاشاه در صدد مقابله با آن برآید. در این راستا اقلیت زرتشتی، فرصت به دست آمده را برای خارج شدن از محدودیتهای سابق غنیمت میشمرد، و در این میان تنی چند از رؤسای آنها مشاور، راهنما و مجری سیاست فرهنگی رژیم رضاشاه بودند. بهرهبرداری نهایی رضاشاه از به میدان آوردن فرهنگ ایران باستان، منزوی کردن فرهنگ اسلامی و قدم برداشتن در جهت تجدد مآبی و اشاعة فرهنگ غربی بود. جلال آلاحمد زردشتی گرائی دوران رضاشاه را اینگونه ترسیم کرده است: «به دنبال …. سیاست ضد مذهبی حکومت وقت و به دنبال بدآموزیهای تاریخنویسان غالی دورة ناصری که اولین احساس حقارتکنندگان بودند در مقابل پیشرفت فرنگ و ناچار اولین جستجوکنندگان علت عقبماندگی ایران، مثلاً در این بدآموزی که اعراب تمدن ایران را پامال کردند… در دورة بیست ساله از نو سر و کلة «فروهر» بر در و دیوارها پیدا میشود… و بعد سرو کلة ارباب گیو و ارباب رستم و ارباب جمشید پیدا میشود با مدرسههایشان و انجمنهاشان و تجدید بنای آتشکدهها در تهران و یزد. آخر اسلام را باید کوبید و چه جور؟ که از نو مردههای پوسیده و ریسیده را که سنت زرتشتی باشد و کوروش و داریوش را از نو زنده کنیم و شمایل اورمزد را بر طاق ایوانها بکوبیم و سر ستونهای تختجمشید را هر جا که شد احمقانه تقلید کنیم. من به خوبی به یاد دارم که در کلاسهای آخر دبستان، شاهد چه نمایشهای لوسی بودیم از این دست، و شنوندة اجباری چه سخنرانیها که در آن مجالس «پرورش افکار» ترتیب میدادند…. به هر صورت در آن دوره بیست ساله، از ادبیات گرفته تا معماری و از مدرسه گرفته تا دانشگاه، همه مشغول زرتشتیبازی و هخامنشی بازیاند. یادم است در همین ایام، کمپانی داروسازی بایر آلمان نقشه ایرانی چاپ کرده بود و به شکل زن جوانی بیمار و در بستر خوابیده ـ و لابد مام میهن! ـ و سر در آغوش شاه وقت گذاشته و کوروش و اردشیر و دیگر اهل آن قبیله از طاق آسمان پایین آمده، کنار درگاه (یعنی بحر خزر) به عیادتش و چه «فروهر» ی در بالا سایه افکن بر تمام مجالس عیادت… این جوری بود که حتی آسپرین بایر را هم با لعاب کوروش و داریوش و زرتشت فرو میدادیم!»( جلال آلاحمد. در خدمت و خیانت روشنفکران (تهران، خوارزمی، 1357) ج 2، صص 154 ـ 156)(dowran.ir/show.php?id=126194226)