عصراسلام: (اِنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ كانَ إذا حَجَّ حَجَّ ماشياً)؛ «وقتي كه حضرت امام حسن مجتبي (علیه السلام)مكّه مي رفتند؛پياده مي رفتند».
در بعضي روايات آمده است: (وَ رُبَّما يَمْشِي حافياً)؛«گاهي هم پيش ميآمد كه پابرهنه اين راه را طيّ ميكردند». در حالي كه اسبها و شترها، خالي از راكب مي رفتند، آن حضرت پياده و پابرهنه به حجّ مي رفتند.
در يكي از سفرها خدمتشان عرض شد، اين كساني كه همراه شما هستند، توانايي راه رفتن ندارند و از شما حيا مي كنند كه سوار شوند و شما پياده باشيد. چه خوب است كه شما هم سوار بشويد تا آنها هم سوار شوند. فرمودند: نه، سوار نمي شوم! ولي راهم را از آنها جدا مي كنم كه آزاد باشند و سواره بروند. ما هم از راه خودمان پياده مي رويم. مقداري كه راه رفتند پاي مباركشان ورم كرد.
افرادي تقاضا كردند حال كه پايتان ورم كرده، سوار شويد. فرمودند: نه، من سوار نمي شوم! ولي سر راهمان به شخص سياه پوستي برمي خوريم كه روغني همراهش هست. آن روغن را از او بخريد؛چون براي پاي من نافع است. كسي گفت: آقا سر راه ما منزلي نيست كه به كسي بر بخوريم.فرمود: چرا! به همين زودي مي رسيم و او را مي بينيم. مقداري كه راه رفتند، ديدند انسان سياه پوستي از دور پيدا شد.
فرمود: برويد، روغني همراه دارد، در دادن پولش هم سخت گيري نكنيد؛ هر چه پول خواست به او بدهيد و بخريد. كسي رفت و به آن غلام سياه گفت: شما روغني همراه داريد؟ گفت: بله! ولي شما از كجا فهميدهايد و براي چه مي خواهيد؟ گفتند: براي امام حسن مجتبي (علیه السلام). تا شنيد، گفت، پس خودم را به حضور اقدسشان ببريد. خودش آمد و گفت: آقا! من از ارادتمندان شما هستم و افتخار مي كنم كه از اين روغن به پايتان بماليد و نافع به حالتان باشد؛ پولي هم نمي خواهم. فقط يك دعا از شما مي خواهم. دعا بفرماييد خدا به من پسري بدهد كه سالم و محبّ شما اهل بيت باشد. چون وقتي من مي آمدم زنم در حال وضع حمل بود مي خواهم وقتي برمي گردم هر دو را سالم ببينم. امام دعا كرد و فرمود: وقتي برگردي خواهي ديد زنت به سلامت وضع حمل كرده و فرزندت پسر و سالم است و از دوستان و شيعيان ما خواهد بود.
برگرفته از سخنان حضرت آیت الله سید محمد ضیاءآبادی