قبل از صدام هفت متهم دیگر را آورده و در صندلی هایشان نشانده بودند. صدام و این هفت تن متهم بودند به کشتار صد و چهل تن از شیعیان شهرک دوجیل در هزار و نهصد و هشتاد و دو. برخی عراقیهای سنی از آن کلمه موهنی که صدام زیر لبی گفته بود شروقی، برای مسخره کردن مسلمانان شیعه عراقی ساکن در مناطق مرزی ایران استفاده می کردند.
در عراق، شروقی یعنی آدم دهاتی و عقب مانده که چندان بی شباهت به ردنک و هیل بیلی آمریکاییها نیست… نفرتهای فرقهای در دادگاه آشکار بود… صدام برخلاف هفت متهم دیگر که به دستانشان دستبند زده شده بود دستبند نداشت. او در این روز اول دادگاهش کاملا با آن مرد کثیف خاک آلودی که آمریکایی ها از سوراخی در زیرزمین بیرون کشیده بودندش فرق داشت.حالا کت و شلوار شیکی به تن داشت، ریشش را کوتاه و مرتب کرده بود و قرآنی با جلد سبز منبت کاری شده با حروف مطلا به دست داشت که بیشتر شبیه یک دایره المعارف جلد چرمی بزرگ بود. او از اول تا پایان دادگاه، مغرورانه، این قرآن را به دست داشت.
میخواست از این طریق به طرز نمادینی بر جنگجویان سنی ضد آمریکایی اثر بگذارد، هر چند صدام در دوران حکمرانی اش زندگی چندان زاهدانه و مومنانه ای نداشت… موقعی که صدام با گامهای بلند و مغرورانه وارد سالن دادگاه شد موجی از انرژی را در آنجا جاری کرد، انگار آواز خوانی معروف پس از چند ساعت که همه منتظر ورودش به صحنه بودهاند عاقبت آمده.
سرباز آمریکایی، پل سفار، بعدها گفت: “صدام با چنان حالت شق و رقی وارد سالن دادگاهش شد که آدم را یاد کشتی گیر کچی می انداخت که دارد وارد رینگ مسابقه میشود.” هفت متهم دیگر و وکلای صدام به محض ورودش مطیعانه، به احترام رهبر مخلوع، از جا برخاستند. این نمایش وفاداری و اخلاص چیزی نبود که حاکمان شیعه عراق آن را تحمل کنند لذا از جلسات بعد ابتدا صدام را وارد سالن دادگاه می کردند و سپس بقیه متهمان را….
بخشی از جلد دوم کتاب زندگینامه صدام حسین، که مشغول ترجمه آن هستم. کتابی که امسال از سوی نشر ثالث منتشر خواهد شد.
بیژن اشتری